عشق چیست؟ چه آثاری در زندگی انسان دارد؟ آیا واژه «عشق» در قرآن به کار رفته است؟
شعرای فارسی زبان، عشق را (اکسیر) نامیده اند. کیمیا گران معتقد بودند که در عالم، ماده ای وجود دارد به نام (اکسیر) یا (کیمیا) که می تواند ماده ای را به ماده دیگر تبدیل کند. عشق مطلقاً اکسیر است و خاصیت کیمیا دارد. عشق است که دل را دل می کند. اگر عشق نباشد، دل نیست، آب و گل است. از جمله آثار عشق، نیرو و قدرت است. محبت، نیرو آفرین است. جبان را شجاع می کند. عشق و محبت، سنگین و تنبل را چالاک و زرنگ می کند و حتی از کودن، تیزهوش می سازد. عشق است که از بخیل، بخشنده و از کم طاقت و ناشکیبا، شکیبا می سازد. عشق، نفس را تکمیل [می کند] و استعدادهای حیرت انگیز باطنی را ظاهر می سازد. اثر عشق از لحاظ روحی، در جهت عمران و آبادی روحی است و از لحاظ بدن، در جهت گداختن و خرابی اثر عشق در بدن، درست عکس روح است؛ عشق در بدن، باعث ویرانی و موجب زردی چهره، لاغری اندام و اختلال هاضمه و اعصاب است. شاید تمام آثاری که در بدن وجود دارد، آثار تخریبی باشد، ولی نسبت به روح چنین نیست؛ تا موضوع عشق چه موضوعی و تا نحوه استفاده شخصی چگونه باشد؟ علاقه به شخص یا شی ء، وقتی که به اوج شدت برسد، به طوری که وجود انسان را مسخّر کند و حاکم مطلق وجود او گردد، عشق نامیده می شود. عشق، اوج علاقه و احساسات است. احساسات انسان، انواع و مراتب دارد. برخی از آن ها از مقوله شهوت و مخصوصاً شهوت جنسی است و از وجوه مشترک انسان و دیگر حیوانات است.1 در زبان شعر و ادب، در باب اثر عشق بیشتر به یک اثر بر می خوریم و آن الهام بخش و فیاضیت عشق است. بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود این همه قول و غزل تعبیه در منقارش فیض گل گرچه بر حسب ظاهر لفظ، یک امر خارج از وجود بلبل است، ولی در حقیقت چیزی جز نیروی خود عشق نیست. تو مپندار که مجنون سرِ خود مجنون شد از سمک تا به سماکش کشش لیلی بود عشق، قوای خفته را بیدار و نیروهای بسته و مهار شده را آزاد می کند نظیر شکافتن اتم ها و آزاد شدن نیروهای اتمی. [عشق،] الهام بخش است و قهرمان ساز. چه بسیار شاعران و فیلسوفان و هنرمندان که مخلوق یک عشق و محبت نیرومندند. عشق، نفس را تکمیل و استعداد حیرت انگیز باطنی را ظاهر می سازد. از نظر قوای ادراکی، الهام بخش [است] و از نظر قوای احساسی، اراده و همت را تقویت می کند و آن گاه که در جهت علوی متصاعد شود، کرامت و خارق عادت به وجود می آورد. عشق روح را از مذیج ها و خلط ها پاک می کند و به عبارت دیگر، تصفیه گر است. صفات رذیله ناشی از خودخواهی از قبیل بخل، امساک، جبن، تنبلی، تکبر و عجب را از میان می برد. حقدها و کینه ها را زایل می کند و از بین برمی دارد گو این که محرومیت و ناکامی در عشق ممکن است به نوبه خود عقده و کینه تولید کند. از محبت، تلخ ها شیرین شود از محبت، مس ها زرین شود اثر عشق از نظر روحی و فردی غالباً تکمیلی است زیرا قوت و رقّت و صفا و توحد و همت تولید می کند. ضعف و زبونی و کدورت و تفرّق و کودنی را از بین می برد. خلط ها که به تعبیر قرآن (دسّ) نامیده می شود، از بین برده و غش ها را زایل و عیار را خالص می کند.2 عشق و محبت تنها منحصر به عشق حیوانی جنسی و حیوانی نسلی نیست، بلکه نوع دیگری از عشق و جاذبه هست که در جوی بالاتر قرار دارد. [این نوع عشق] اساساً از محدوده ماده و مادیات بیرون است و از غریزه ای ماورای بقای نسل، سرچشمه می گیرد و در حقیقت، فصل ممیزّ جهان انسان و جهان حیوان است. آن، عشق معنوی و انسانی است؛ عشق ورزیدن به فضایل و خوبی ها و شیفتگی سجایای انسانی و جمال حقیقت. انسان نوع دیگری از احساسات هم دارد که از لحاظ حقیقت و ماهیت، با شهوت مغایر است که بهتر است نام آن را عاطفه یا به تعبیر قرآن، (مودّت) و (رحمت) بگذاریم. در قرآن کریم، رابطه میان زوجین را با کلمه (مودّت) و (رحمت) تعبیر می کند3 و این نکته بسیار عالی است. اشاره به این است که عامل شهوت، تنها رابطه طبیعی زندگی زناشویی نیست. رابطه اصلی، صفا و صمیمیت و اتحاد دو روح است و به عبارت دیگر، آن چه زوجین را به یکدیگر پیوند می دهد، مهر و مودّت و صفا و صمیمیت است، نه شهوت که در حیوانات هم هست.4 پی نوشتها: 1 . جاذبه و دافعه علی علیه السلام ، صص 43 44. 2 . همان، صص 46 51. 3 . روم، 21. 4 . جاذبه و دافعه علی علیه السلام ، صص 44 58 . www.irc.ir
عنوان سوال:

عشق چیست؟ چه آثاری در زندگی انسان دارد؟ آیا واژه «عشق» در قرآن به کار رفته است؟


پاسخ:

شعرای فارسی زبان، عشق را (اکسیر) نامیده اند. کیمیا گران معتقد بودند که در عالم، ماده ای وجود دارد به نام (اکسیر) یا (کیمیا) که می تواند ماده ای را به ماده دیگر تبدیل کند. عشق مطلقاً اکسیر است و خاصیت کیمیا دارد.
عشق است که دل را دل می کند. اگر عشق نباشد، دل نیست، آب و گل است. از جمله آثار عشق، نیرو و قدرت است. محبت، نیرو آفرین است. جبان را شجاع می کند. عشق و محبت، سنگین و تنبل را چالاک و زرنگ می کند و حتی از کودن، تیزهوش می سازد. عشق است که از بخیل، بخشنده و از کم طاقت و ناشکیبا، شکیبا می سازد. عشق، نفس را تکمیل [می کند] و استعدادهای حیرت انگیز باطنی را ظاهر می سازد.
اثر عشق از لحاظ روحی، در جهت عمران و آبادی روحی است و از لحاظ بدن، در جهت گداختن و خرابی اثر عشق در بدن، درست عکس روح است؛ عشق در بدن، باعث ویرانی و موجب زردی چهره، لاغری اندام و اختلال هاضمه و اعصاب است. شاید تمام آثاری که در بدن وجود دارد، آثار تخریبی باشد، ولی نسبت به روح چنین نیست؛ تا موضوع عشق چه موضوعی و تا نحوه استفاده شخصی چگونه باشد؟
علاقه به شخص یا شی ء، وقتی که به اوج شدت برسد، به طوری که وجود انسان را مسخّر کند و حاکم مطلق وجود او گردد، عشق نامیده می شود. عشق، اوج علاقه و احساسات است. احساسات انسان، انواع و مراتب دارد. برخی از آن ها از مقوله شهوت و مخصوصاً شهوت جنسی است و از وجوه مشترک انسان و دیگر حیوانات است.1
در زبان شعر و ادب، در باب اثر عشق بیشتر به یک اثر بر می خوریم و آن الهام بخش و فیاضیت عشق است.
بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
فیض گل گرچه بر حسب ظاهر لفظ، یک امر خارج از وجود بلبل است، ولی در حقیقت چیزی جز نیروی خود عشق نیست.
تو مپندار که مجنون سرِ خود مجنون شد
از سمک تا به سماکش کشش لیلی بود
عشق، قوای خفته را بیدار و نیروهای بسته و مهار شده را آزاد می کند نظیر شکافتن اتم ها و آزاد شدن نیروهای اتمی. [عشق،] الهام بخش است و قهرمان ساز. چه بسیار شاعران و فیلسوفان و هنرمندان که مخلوق یک عشق و محبت نیرومندند. عشق، نفس را تکمیل و استعداد حیرت انگیز باطنی را ظاهر می سازد. از نظر قوای ادراکی، الهام بخش [است] و از نظر قوای احساسی، اراده و همت را تقویت می کند و آن گاه که در جهت علوی متصاعد شود، کرامت و خارق عادت به وجود می آورد. عشق روح را از مذیج ها و خلط ها پاک می کند و به عبارت دیگر، تصفیه گر است. صفات رذیله ناشی از خودخواهی از قبیل بخل، امساک، جبن، تنبلی، تکبر و عجب را از میان می برد. حقدها و کینه ها را زایل می کند و از بین برمی دارد گو این که محرومیت و ناکامی در عشق ممکن است به نوبه خود عقده و کینه تولید کند.
از محبت، تلخ ها شیرین شود
از محبت، مس ها زرین شود
اثر عشق از نظر روحی و فردی غالباً تکمیلی است زیرا قوت و رقّت و صفا و توحد و همت تولید می کند. ضعف و زبونی و کدورت و تفرّق و کودنی را از بین می برد. خلط ها که به تعبیر قرآن (دسّ) نامیده می شود، از بین برده و غش ها را زایل و عیار را خالص می کند.2
عشق و محبت تنها منحصر به عشق حیوانی جنسی و حیوانی نسلی نیست، بلکه نوع دیگری از عشق و جاذبه هست که در جوی بالاتر قرار دارد. [این نوع عشق] اساساً از محدوده ماده و مادیات بیرون است و از غریزه ای ماورای بقای نسل، سرچشمه می گیرد و در حقیقت، فصل ممیزّ جهان انسان و جهان حیوان است. آن، عشق معنوی و انسانی است؛ عشق ورزیدن به فضایل و خوبی ها و شیفتگی سجایای انسانی و جمال حقیقت. انسان نوع دیگری از احساسات هم دارد که از لحاظ حقیقت و ماهیت، با شهوت مغایر است که بهتر است نام آن را عاطفه یا به تعبیر قرآن، (مودّت) و (رحمت) بگذاریم.
در قرآن کریم، رابطه میان زوجین را با کلمه (مودّت) و (رحمت) تعبیر می کند3 و این نکته بسیار عالی است. اشاره به این است که عامل شهوت، تنها رابطه طبیعی زندگی زناشویی نیست. رابطه اصلی، صفا و صمیمیت و اتحاد دو روح است و به عبارت دیگر، آن چه زوجین را به یکدیگر پیوند می دهد، مهر و مودّت و صفا و صمیمیت است، نه شهوت که در حیوانات هم هست.4
پی نوشتها:
1 . جاذبه و دافعه علی علیه السلام ، صص 43 44.
2 . همان، صص 46 51.
3 . روم، 21.
4 . جاذبه و دافعه علی علیه السلام ، صص 44 58 .
www.irc.ir





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین