از نظر عرفانی حقیقت مرگ چیست؟ چرا برخی در دنیا احساس پوچی می‌کنند؟
مرگ یعنی عصاره زندگی. مسأله مرگ در فرهنگ انبیای الهی این نیست که انسان می‌میرد، بلکه مرگ ‌به این معناست که انسان، مرگ را می‌میراند و بین این دو خیلی فرق است زیرا کسی که می‌گوید من ‌می‌میرم و نابود می‌شوم، چنین آدمی یا پوچ خواهد بود یا بی‌بندوبار، یا همیشه ناامید است یا باری به هر ‌جهت؛ زیرا می‌گوید وقتی پایان زندگی، نابودی است چرا از لذت زودگذر بهره نبرم. برای او حلال و حرام ‌یکسان است. زشت و زیبا یکسان است. مسأله غیرت و مسئولیت و تعهد مطرح نیست. می‌گوید عاقبت ‌زندگی نابودی است. این یک فکر باطل و یک جهان‌بینی غلط است اما انبیاء به ما آموخته‌اند که انسان، مرگ ‌را می‌میراند، مرگ را تسلیم خود می‌کند نه انسان بمیرد و تسلیم مرگ شود. تعبیر قرآن این نیست که شما ‌می‌میرید. تعبیر قرآن این است که شما مرگ را می‌چشید و می‌میرانید. نفرمود مرگ، هر کسی را می‌چشد. ‌فرمود هر کسی مرگ را می‌چشد (کلّ نفس ذائقَة المَوتِ)(1). شما اگر تشنه‌اید، یک لیوان آب یا شربت ‌را که می‌نوشید، این شربت را محو کرده‌اید یا شربت شما را محو کرده است؟ شما این لیوان آب را از بین ‌برده‌اید یا این لیوان آب، شما را؟ شما او را هضم کردید یا او شما را؟ قرآن نمی‌گوید مرگ، انسان را می‌چشد ‌می‌گوید انسان، مرگ را می‌چشد. مرگ یعنی تحول، مرگ یعنی تغییر، انسان تغییر و تحول و دگرگونی را ‌می‌چشد، محو می‌کند و به ثبات می‌رسد.‌ وانگهان نور به آفاق دمیم از دل خویش چون به خورشید رسیدیم غبار آخر شد ما برای همیشه زنده‌ایم. اگر بزرگان ادب‌پرور گفته‌اند ما وقتی می‌میریم به خورشید می‌رسیم و دیگر ‌بی‌غبار زندگی می‌کنیم یعنی ما به دارالقراری که قرآن گفته است می‌رسیم. الان ما در عالم حرکتیم، سیال ‌و سیاریم و به دارالقرار می‌رسیم و آرام می‌گیریم. ماییم که مرگ را هضم می‌کنیم نه این که مرگ ما را هضم ‌کند و از بین ببرد. مرگ یعنی تحوّل، مرگ یعنی هجرت، مرگ یعنی جابجا شدن. ما به جایی می‌رسیم که ‌جابجا شدن و تحول و دگرگونی را هضم می‌کنیم و به ثبات می‌رسیم. دیگر نمی‌میریم. این روحیه با آن ‌روحیه‌ای که مرگ را نابودی می‌داند، تفاوتشان از زمین تا آسمان است. آنچه را که شما در جوان‌های غرب ‌می‌بینید این است که یا پوچند یا بی‌بند و بار. می‌گویند پایان زندگی نابودی است. آنها خیال می‌کنند انسان ‌که می‌میرد مثل یک درختی است که خشک می‌شود. چون الان یک زندگی گیاهی دارند یعنی خوب خرامانند، ‌خوب تغذیه می‌کنند، خوب بالنده‌اند، خوب رشد می‌کنند و چون کسی که در حد یک حیات گیاهی فکر می‌کند ‌پایانش حیران شدن است و خبری بعد از 60 یا 70 سال نیست، یا احساس پوچی می‌کند یا باری به هر ‌جهت می‌شود. ولی اگر کسی جهان‌بینی‌اش این بود که (مرغ باغ ملکوتم) وقتی که می‌میرم این قفس ‌می‌شکند و از قفس تن و طبیعت آزاد می‌شوم و پَر می‌کشم، این شخص به دیار باز می‌اندیشد. به آسمان ‌وسیع می‌اندیشد. همان که قرآن فرمود: (وَسَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماوَاتُ ‌وَالْأَرْضُ ...)(2). بروید سراغ باغی که به پهنای آسمان‌هاست. در روایات ائمه (علیهم‌السّلام) فرمودند تمام ‌اهل زمین اگر مهمان یک بهشتی باشند، جا دارد. یعنی خانه‌اش آنقدر وسیع است که اگر یک وقت این شش ‌میلیارد جمعیت کرهٔ زمین ظهر مهمانش باشد جا دارد. ‌ روح ما فوق‌العاده وسیع است. ما که این پیکر خاکی نیستیم. این پیکر خاکی گوشه‌ای از آن گوشه‌های ‌حیات انسانی است. این عظمت را انسان نباید هدر بدهد و رایگان بفروشد. ائمه و انبیا (علیهم‌السّلام) ‌آمدند، وجود مبارک ولی عصر (ارواحنا فداه) می‌آیند که این معانی را برای ما تبیین کنند. بگویند که ای انسان ‌تو زندگی گیاهی نداری. زندگی حیوانی نداری. تو بالاتر از زمینی. تو بالاتر از آسمانی. به دلیل این که شما ‌در عالم خواب، بدنتان در رختخواب است روحتان کجاها می‌رود. این روح همان است که شما بعد از مدتی با ‌آن سروکار دارید. آن را که نمی‌شود ارزان فروخت. پس اگر برای ما روشن شد که ما مرگ را می‌میرانیم، نه ‌می‌میریم، ما تحول و دگرگونی را از پای درمی‌آوریم، نه از پا درافتیم؛ آن گاه درست می‌اندیشیم. می‌گوییم ‌هر کاری که انجام می‌دهیم باید با ابد ما سازگار باشد، با ابدیت ما سازگار باشد. وجود مبارک ولی عصر (عج) ‌که ظهور می‌کند این معارف را به ما القاء می‌کند. وقتی این معارف را به ما القاء کرد امور مادی برای ما جاذبه ‌ندارد. آن وقت نه ظلم می‌کنیم نه زیر بار ظلم می‌رویم. چنین جهانی پر از عدل و داد می‌شود و حضرت اولین ‌کاری که می‌کند بسیج فرهنگی را تقویت می‌کند. یعنی جهان‌بینی باز به انسان می‌دهد. می‌گوید هرگز ‌نمی‌میری. آنچنان این بزرگان بر مرگ مسلط هستند که می‌گویند ای مرگ، اگر نمرده‌ای، مرا دریاب مبارز ‌می‌طلبند. یک پهلوان جهانی برای مبارزه، جهان‌پهلوان می‌طلبد. این مرگ کجاست که من او را از پای درآورم. ‌ای مرگ اگر نمرده‌ای دریابم. چون من مشکل ندارم. چون من می‌خواهم از این زندان آزاد بشوم. ‌ مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم من می‌خواهم از این زندان بیرون بیایم. پس ما با این انگیزه، با این جهان‌بینی، با این دید همراهیم.‌ ‌(1) سورهٔ انبیاء، آیهٔ 35.‌ ‌(2) سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 133.‌ آیةالله جوادی آملی
عنوان سوال:

از نظر عرفانی حقیقت مرگ چیست؟ چرا برخی در دنیا احساس پوچی می‌کنند؟


پاسخ:

مرگ یعنی عصاره زندگی. مسأله مرگ در فرهنگ انبیای الهی این نیست که انسان می‌میرد، بلکه مرگ ‌به این معناست که انسان، مرگ را می‌میراند و بین این دو خیلی فرق است زیرا کسی که می‌گوید من ‌می‌میرم و نابود می‌شوم، چنین آدمی یا پوچ خواهد بود یا بی‌بندوبار، یا همیشه ناامید است یا باری به هر ‌جهت؛ زیرا می‌گوید وقتی پایان زندگی، نابودی است چرا از لذت زودگذر بهره نبرم. برای او حلال و حرام ‌یکسان است. زشت و زیبا یکسان است. مسأله غیرت و مسئولیت و تعهد مطرح نیست. می‌گوید عاقبت ‌زندگی نابودی است. این یک فکر باطل و یک جهان‌بینی غلط است اما انبیاء به ما آموخته‌اند که انسان، مرگ ‌را می‌میراند، مرگ را تسلیم خود می‌کند نه انسان بمیرد و تسلیم مرگ شود. تعبیر قرآن این نیست که شما ‌می‌میرید. تعبیر قرآن این است که شما مرگ را می‌چشید و می‌میرانید. نفرمود مرگ، هر کسی را می‌چشد. ‌فرمود هر کسی مرگ را می‌چشد (کلّ نفس ذائقَة المَوتِ)(1). شما اگر تشنه‌اید، یک لیوان آب یا شربت ‌را که می‌نوشید، این شربت را محو کرده‌اید یا شربت شما را محو کرده است؟ شما این لیوان آب را از بین ‌برده‌اید یا این لیوان آب، شما را؟ شما او را هضم کردید یا او شما را؟ قرآن نمی‌گوید مرگ، انسان را می‌چشد ‌می‌گوید انسان، مرگ را می‌چشد. مرگ یعنی تحول، مرگ یعنی تغییر، انسان تغییر و تحول و دگرگونی را ‌می‌چشد، محو می‌کند و به ثبات می‌رسد.‌

وانگهان نور به آفاق دمیم از دل خویش
چون به خورشید رسیدیم غبار آخر شد

ما برای همیشه زنده‌ایم. اگر بزرگان ادب‌پرور گفته‌اند ما وقتی می‌میریم به خورشید می‌رسیم و دیگر ‌بی‌غبار زندگی می‌کنیم یعنی ما به دارالقراری که قرآن گفته است می‌رسیم. الان ما در عالم حرکتیم، سیال ‌و سیاریم و به دارالقرار می‌رسیم و آرام می‌گیریم. ماییم که مرگ را هضم می‌کنیم نه این که مرگ ما را هضم ‌کند و از بین ببرد. مرگ یعنی تحوّل، مرگ یعنی هجرت، مرگ یعنی جابجا شدن. ما به جایی می‌رسیم که ‌جابجا شدن و تحول و دگرگونی را هضم می‌کنیم و به ثبات می‌رسیم. دیگر نمی‌میریم. این روحیه با آن ‌روحیه‌ای که مرگ را نابودی می‌داند، تفاوتشان از زمین تا آسمان است. آنچه را که شما در جوان‌های غرب ‌می‌بینید این است که یا پوچند یا بی‌بند و بار. می‌گویند پایان زندگی نابودی است. آنها خیال می‌کنند انسان ‌که می‌میرد مثل یک درختی است که خشک می‌شود. چون الان یک زندگی گیاهی دارند یعنی خوب خرامانند، ‌خوب تغذیه می‌کنند، خوب بالنده‌اند، خوب رشد می‌کنند و چون کسی که در حد یک حیات گیاهی فکر می‌کند ‌پایانش حیران شدن است و خبری بعد از 60 یا 70 سال نیست، یا احساس پوچی می‌کند یا باری به هر ‌جهت می‌شود. ولی اگر کسی جهان‌بینی‌اش این بود که (مرغ باغ ملکوتم) وقتی که می‌میرم این قفس ‌می‌شکند و از قفس تن و طبیعت آزاد می‌شوم و پَر می‌کشم، این شخص به دیار باز می‌اندیشد. به آسمان ‌وسیع می‌اندیشد. همان که قرآن فرمود: (وَسَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماوَاتُ ‌وَالْأَرْضُ ...)(2). بروید سراغ باغی که به پهنای آسمان‌هاست. در روایات ائمه (علیهم‌السّلام) فرمودند تمام ‌اهل زمین اگر مهمان یک بهشتی باشند، جا دارد. یعنی خانه‌اش آنقدر وسیع است که اگر یک وقت این شش ‌میلیارد جمعیت کرهٔ زمین ظهر مهمانش باشد جا دارد. ‌
روح ما فوق‌العاده وسیع است. ما که این پیکر خاکی نیستیم. این پیکر خاکی گوشه‌ای از آن گوشه‌های ‌حیات انسانی است. این عظمت را انسان نباید هدر بدهد و رایگان بفروشد. ائمه و انبیا (علیهم‌السّلام) ‌آمدند، وجود مبارک ولی عصر (ارواحنا فداه) می‌آیند که این معانی را برای ما تبیین کنند. بگویند که ای انسان ‌تو زندگی گیاهی نداری. زندگی حیوانی نداری. تو بالاتر از زمینی. تو بالاتر از آسمانی. به دلیل این که شما ‌در عالم خواب، بدنتان در رختخواب است روحتان کجاها می‌رود. این روح همان است که شما بعد از مدتی با ‌آن سروکار دارید. آن را که نمی‌شود ارزان فروخت. پس اگر برای ما روشن شد که ما مرگ را می‌میرانیم، نه ‌می‌میریم، ما تحول و دگرگونی را از پای درمی‌آوریم، نه از پا درافتیم؛ آن گاه درست می‌اندیشیم. می‌گوییم ‌هر کاری که انجام می‌دهیم باید با ابد ما سازگار باشد، با ابدیت ما سازگار باشد. وجود مبارک ولی عصر (عج) ‌که ظهور می‌کند این معارف را به ما القاء می‌کند. وقتی این معارف را به ما القاء کرد امور مادی برای ما جاذبه ‌ندارد. آن وقت نه ظلم می‌کنیم نه زیر بار ظلم می‌رویم. چنین جهانی پر از عدل و داد می‌شود و حضرت اولین ‌کاری که می‌کند بسیج فرهنگی را تقویت می‌کند. یعنی جهان‌بینی باز به انسان می‌دهد. می‌گوید هرگز ‌نمی‌میری. آنچنان این بزرگان بر مرگ مسلط هستند که می‌گویند ای مرگ، اگر نمرده‌ای، مرا دریاب مبارز ‌می‌طلبند. یک پهلوان جهانی برای مبارزه، جهان‌پهلوان می‌طلبد. این مرگ کجاست که من او را از پای درآورم. ‌ای مرگ اگر نمرده‌ای دریابم. چون من مشکل ندارم. چون من می‌خواهم از این زندان آزاد بشوم. ‌

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم

من می‌خواهم از این زندان بیرون بیایم. پس ما با این انگیزه، با این جهان‌بینی، با این دید همراهیم.‌

‌(1) سورهٔ انبیاء، آیهٔ 35.‌
‌(2) سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 133.‌

آیةالله جوادی آملی





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین