آیا عقل نظری بدون تهذیب نفس، می تواند به مراحل عالی کشف حقیقت برسد؟
خیر؛‌ از مجموع روایات در باب خلقت (عقل)، چنین استفاده می شود که عقل دارای دو قوس صعود و نزول است و از آن به اقبال (روی آوردن) و ادبار (بازگشتن) تعبیر شده است. (1) با توجه به مضامین احادیث و تفسیر اندیشمندان بزرگ اسلامی (اقبال عقل)، روی آوردن به عالم طبیعت، اجسام، مواد و عالم کثرت است و در همین عالم، عقل در نازل ترین مرتبه خود قرار می گیرد و مردم آن را گاه در امور معاش و گاه در امور معاد خود به کار می برند. (عقل نزول کرده)، همان عقلی است که گاهی برای فراگیری علوم مختلف و به دست آوردن و حفظ تجربه ها از آن استفاده می شود: (العقل حفظ التجارب) (2)؛ اما (ادبار عقل)؛ یعنی، پشت کردن به این عالم و رجوع به سوی جایگاه اصلی که همان عقل توحیدی و الهی است. (3) از عقل به این سو افتاده، به عقل (اکتسابی)، (جزئی)، (بشری) و (دنیایی) و از عقل به آن سو نظر کرده، به عقل (آخرتی)، (الهی)، (کلی) و (خدادادی) تعبیر می کنند. عقل کل را گفت ما زاغ البصر عقل جزوی می کند هر سو نظر عقل ما زاغ است نور خاصگان عقل ¬زاغ، استاد کور مردگان (4) آنچه از نظر دین معتبر است، عقل سلیم الهی است؛ ولی آنچه در نزد عموم مردم هست، فرسنگ ها با آن عقل فاصله دارد. در فرهنگ دینی، اصل و ذات عقل، معتبر دانسته شده است و عموم مردم به بازتابی از آن توجه دارند. از این رو هر چه از اصل عقل فاصله بیشتر باشد، فهم حقایق سخت تر می شود. از این جهت، هرچه عقل از اصل خود بیشتر دور شود، حقایق نمایی و ارشاد و راهنمایی آن، خدشه دار تر می گردد! بدیهی است زمانی عقل می تواند در اندیشه های خود کامیاب شود که به منشأ خود بپیوندد. این پیوستن تنها در پرتو نیامیختن با هواهای نفسانی و عدم پیروی از آنها به دست می آید و این همان تهذیب نفس و پرهیزگاری است.(5) در فرهنگ دینی، (عقل جزئی) باید به منشأ خود؛ یعنی، عقل کلی متصل شود و عقل بشری رنگ عقل الهی به خود گیرد و عقل دنیایی، عقل آخرتی گردد. (عقل کلی)، همان عقلی است که موجب هدایت و وصول به مقصد می شود و (عقل الهی)، همان عقلی است که خود را تحت فرمان الهی قرار داده، نافرمانی در برابر او را روا نمی دارد. از همین رو برای آنکه عقل جزئی و نزول یافته، با مبدأ خود ارتباط باید و سیر صعودی به موطن اصلی اش را آغاز کند. و در پرتو این سیر و اتصال و توجه، راهنمای انسان باشد؛ در اسلام (تعقل) و (پرهیزگاری) مقارن با یکدیگر و مطرح شده است. (6) در این خصوص علامه طباطبایی می نویسد: (شکی نیست که قرآن مجید و روایات، تقوا را در جانب علم معتبر می دانند. انسان تنها با پدید آوردن زمینه های مناسب برای قوای شعوری، می تواند بر افکار خود تسلط باید و به معارف خود وسعت بخشد. افراط و تفریط انسان در پیروی قوه ای از قوای خود، موجب می شود که در افکار و معارفش، انحراف پدید آید؛ زیرا در اثر افراط، تمام خواسته های آن قوه را عملی می سازد و آن را بر سایر تصدیقات و افکار قوای دیگر مقدم می دارد و از مقتضیات دیگر قوا غافل می شود. بنابراین، معارف حقه و علم های سودمند، تنها در صورتی فراچنگ می آید که بشر، اخلاق خود را اصلاح کند و فضایل انسانی و ارزنده خود را کامل نماید که این همان (تقوا) است. قرآن کریم به خاطر استقامت فکر و صواب بودن علم و خالی بودنش از خیالات حیوانی و القائات شیطانی، تقوا را در تفکر و تعقل شرط دانسته است؛ نه اینکه در مقابل تفکر منطقی، تقوا را هم مانند تذکر راه مستقل و جدایی قرار دهد). (7) باز عقلی کاو رمد از عقل عقل کرد از عقلی به حیوانات نقل عقل کامل را قرین کن با خرد تا که باز آید خرد زان خوی بد (8) پی نوشتها: 1- نگا: اصول کافی، ج 1، صص 10-21. 2- نهج البلاغه (تحقیق محمد عبده)، ج 4، ص 52. 3- شرح اصول کافی، ج 1، ص 403. 4- مثنوی معنوی، دفتر 4، ابیات 1309 – 1310. 5- نگا: چالش درون جدال تاریخی عقل و عشق. صص 34-36. 6- برای نمونه نگا: غافر (4)، آیه 3. 7- المیزان، ج 5، صص 267-270. 8- مثنوی معنوی، دفتر 1، بیت 3220 و دفتر 5، بیت 738.
عنوان سوال:

آیا عقل نظری بدون تهذیب نفس، می تواند به مراحل عالی کشف حقیقت برسد؟


پاسخ:

خیر؛‌ از مجموع روایات در باب خلقت (عقل)، چنین استفاده می شود که عقل دارای دو قوس صعود و نزول است و از آن به اقبال (روی آوردن) و ادبار (بازگشتن) تعبیر شده است. (1) با توجه به مضامین احادیث و تفسیر اندیشمندان بزرگ اسلامی (اقبال عقل)، روی آوردن به عالم طبیعت، اجسام، مواد و عالم کثرت است و در همین عالم، عقل در نازل ترین مرتبه خود قرار می گیرد و مردم آن را گاه در امور معاش و گاه در امور معاد خود به کار می برند. (عقل نزول کرده)، همان عقلی است که گاهی برای فراگیری علوم مختلف و به دست آوردن و حفظ تجربه ها از آن استفاده می شود: (العقل حفظ التجارب) (2)؛ اما (ادبار عقل)؛ یعنی، پشت کردن به این عالم و رجوع به سوی جایگاه اصلی که همان عقل توحیدی و الهی است. (3)
از عقل به این سو افتاده، به عقل (اکتسابی)، (جزئی)، (بشری) و (دنیایی) و از عقل به آن سو نظر کرده، به عقل (آخرتی)، (الهی)، (کلی) و (خدادادی) تعبیر می کنند.
عقل کل را گفت ما زاغ البصر
عقل جزوی می کند هر سو نظر
عقل ما زاغ است نور خاصگان
عقل ¬زاغ، استاد کور مردگان (4)
آنچه از نظر دین معتبر است، عقل سلیم الهی است؛ ولی آنچه در نزد عموم مردم هست، فرسنگ ها با آن عقل فاصله دارد. در فرهنگ دینی، اصل و ذات عقل، معتبر دانسته شده است و عموم مردم به بازتابی از آن توجه دارند. از این رو هر چه از اصل عقل فاصله بیشتر باشد، فهم حقایق سخت تر می شود.
از این جهت، هرچه عقل از اصل خود بیشتر دور شود، حقایق نمایی و ارشاد و راهنمایی آن، خدشه دار تر می گردد! بدیهی است زمانی عقل می تواند در اندیشه های خود کامیاب شود که به منشأ خود بپیوندد. این پیوستن تنها در پرتو نیامیختن با هواهای نفسانی و عدم پیروی از آنها به دست می آید و این همان تهذیب نفس و پرهیزگاری است.(5)
در فرهنگ دینی، (عقل جزئی) باید به منشأ خود؛ یعنی، عقل کلی متصل شود و عقل بشری رنگ عقل الهی به خود گیرد و عقل دنیایی، عقل آخرتی گردد. (عقل کلی)، همان عقلی است که موجب هدایت و وصول به مقصد می شود و (عقل الهی)، همان عقلی است که خود را تحت فرمان الهی قرار داده، نافرمانی در برابر او را روا نمی دارد.
از همین رو برای آنکه عقل جزئی و نزول یافته، با مبدأ خود ارتباط باید و سیر صعودی به موطن اصلی اش را آغاز کند. و در پرتو این سیر و اتصال و توجه، راهنمای انسان باشد؛ در اسلام (تعقل) و (پرهیزگاری) مقارن با یکدیگر و مطرح شده است. (6) در این خصوص علامه طباطبایی می نویسد:
(شکی نیست که قرآن مجید و روایات، تقوا را در جانب علم معتبر می دانند. انسان تنها با پدید آوردن زمینه های مناسب برای قوای شعوری، می تواند بر افکار خود تسلط باید و به معارف خود وسعت بخشد. افراط و تفریط انسان در پیروی قوه ای از قوای خود، موجب می شود که در افکار و معارفش، انحراف پدید آید؛ زیرا در اثر افراط، تمام خواسته های آن قوه را عملی می سازد و آن را بر سایر تصدیقات و افکار قوای دیگر مقدم می دارد و از مقتضیات دیگر قوا غافل می شود. بنابراین، معارف حقه و علم های سودمند، تنها در صورتی فراچنگ می آید که بشر، اخلاق خود را اصلاح کند و فضایل انسانی و ارزنده خود را کامل نماید که این همان (تقوا) است. قرآن کریم به خاطر استقامت فکر و صواب بودن علم و خالی بودنش از خیالات حیوانی و القائات شیطانی، تقوا را در تفکر و تعقل شرط دانسته است؛ نه اینکه در مقابل تفکر منطقی، تقوا را هم مانند تذکر راه مستقل و جدایی قرار دهد). (7)
باز عقلی کاو رمد از عقل عقل
کرد از عقلی به حیوانات نقل
عقل کامل را قرین کن با خرد
تا که باز آید خرد زان خوی بد (8)
پی نوشتها:
1- نگا: اصول کافی، ج 1، صص 10-21.
2- نهج البلاغه (تحقیق محمد عبده)، ج 4، ص 52.
3- شرح اصول کافی، ج 1، ص 403.
4- مثنوی معنوی، دفتر 4، ابیات 1309 – 1310.
5- نگا: چالش درون جدال تاریخی عقل و عشق. صص 34-36.
6- برای نمونه نگا: غافر (4)، آیه 3.
7- المیزان، ج 5، صص 267-270.
8- مثنوی معنوی، دفتر 1، بیت 3220 و دفتر 5، بیت 738.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین