اسباب عشق کدام است؟
برای عشق اسبابی چند مطرح کرده اند که از همه مهمتر دو سبب است و هر دو ریشه در فطرت هستی دارد: یک. کمال جویی همه هستی میل به کمال دارد؛ کمال طلبی آمیخته با حب بقا. همه موجودات در پی آنند که چیزهایی را به دست آورند و بهره وجودی شان را بیشتر کنند. هر موجودی در پی کمال متناسب با خود است. دانه گندمی که روی زمین قرار گرفته و با شرایط مساعدی شکافته شده و به تدریج می روید؛ بی شک متوجه آخرین مرحله (بوته گندم) است که رشد خود را تکمیل کند، سنبل دهد و دانه های زیادی بار آورد. انسان نیز می خواهد سعه وجودی بیشتری بیابد و علم، قدرت، اراده و حیاتش نامحدود و مطلق باشد. امام خمینی (رحمت الله علیه) می فرماید: (انسان اگر قدرت مطلق جهان باشد و عالم را در اختیار داشته باشد و به او بگویند که جهان دیگری هم هست، فطرتا مایل است آن جهان را در اختیار داشته باشد، یا مثلا هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم دیگری هم هست، فطرتا مایل است آن علوم را هم بیاموزد). (1) دستگاه آفرینش با تربیت تکوینی خود کمال خواه و کمال جو است و به همین سبب است که با وجود تمام سختی ها و موانع، عاشق کمال است و برای رسیدن به آن، از هیچ کوششی و تلاشی فروگذار نمی کند. به بیان دیگر این فطرت کمال خواهی است که موجودات را عاشق ساخته است. (2) آتش عشق است کاندر نی فتاد جوشش عشق است کاندر می فتاد (3) دو. جمال خواهی جمال عبارت است از حضور کمال لایق و ممکن یک شیء نزد انسان. بنابراین کمال هر شیء به قابلیت کمال پذیری آن بستگی دارد. از طرفی اگر تمام کمالات لایق یک شیء نزد انسان باشد، آن شیء در غایت جمال و زیبایی است و اگر تنها بعضی از آن کمالات حاضر باشد، شیء به اندازه آن کمالات متصف به حسن و جمال می شود. به عنوان مثال اگر خطی تمام کمالات لایق خط (متوازی، متناسب و منظم بودن) را دارا باشد، آن خط در اوج زیبایی است. هر چه این کمالات کمتر باشد، از زیبایی کمتری برخوردار خواهد بود. این جمال خواهی در انسان موجب پیدایش شاخه های گوناگون هنر و فرهنگ در تمدن بشری شده است و اسلام نیز آن را پذیرفته و حتی بخشی از اعجاز قرآن کریم، بر اساس هنر و زیبایی پی ریزی شده است. باید توجه کرد که زیبایی و جمال، منحصر به محسوسات نیست؛ بلکه در غیر آنها نیز وجود دارد؛ زیرا زیبایی را به علم، اخلاق و دیگر مفاهیم غیر حسی نیز نسبت می دهیم. در حالی که هیچ یک از این موارد با حواس پنج گانه ظاهری درک نمی شود؛ بلکه با بصیرت باطن و چشم دل که همان نور عقل است درک می گردد. جمال و زیبایی عامل مهمی در تحقق و سریان عشق است. سر اینکه برخی، کسانی را دوست دارند که در زیبایی آنان تردید است، این است که عاشق در معشوق، جمالی را می بیند که دیگران نمی بینند. گفت لیلی را خلیفه: کان تویی؟ کز تو مجنون شد پریشان و غوی! از دگر خوبان تو افزون نیستی گفت:خامش چون تومجنون نیستی(4) پی نوشتها: 1- چهل حدیث، صص 155-163. 2- محمد غزالی، احیاء علوم الدین، ج 4، ص 276. 3- مثنوی معنوی، دفتر 1، بیت 10. 4- مثنوی معنوی ، دفتر 1، ابیات 407 و 408.
عنوان سوال:

اسباب عشق کدام است؟


پاسخ:

برای عشق اسبابی چند مطرح کرده اند که از همه مهمتر دو سبب است و هر دو ریشه در فطرت هستی دارد:
یک. کمال جویی
همه هستی میل به کمال دارد؛ کمال طلبی آمیخته با حب بقا. همه موجودات در پی آنند که چیزهایی را به دست آورند و بهره وجودی شان را بیشتر کنند. هر موجودی در پی کمال متناسب با خود است. دانه گندمی که روی زمین قرار گرفته و با شرایط مساعدی شکافته شده و به تدریج می روید؛ بی شک متوجه آخرین مرحله (بوته گندم) است که رشد خود را تکمیل کند، سنبل دهد و دانه های زیادی بار آورد. انسان نیز می خواهد سعه وجودی بیشتری بیابد و علم، قدرت، اراده و حیاتش نامحدود و مطلق باشد. امام خمینی (رحمت الله علیه) می فرماید:
(انسان اگر قدرت مطلق جهان باشد و عالم را در اختیار داشته باشد و به او بگویند که جهان دیگری هم هست، فطرتا مایل است آن جهان را در اختیار داشته باشد، یا مثلا هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم دیگری هم هست، فطرتا مایل است آن علوم را هم بیاموزد). (1)
دستگاه آفرینش با تربیت تکوینی خود کمال خواه و کمال جو است و به همین سبب است که با وجود تمام سختی ها و موانع، عاشق کمال است و برای رسیدن به آن، از هیچ کوششی و تلاشی فروگذار نمی کند. به بیان دیگر این فطرت کمال خواهی است که موجودات را عاشق ساخته است. (2)
آتش عشق است کاندر نی فتاد
جوشش عشق است کاندر می فتاد (3)
دو. جمال خواهی
جمال عبارت است از حضور کمال لایق و ممکن یک شیء نزد انسان. بنابراین کمال هر شیء به قابلیت کمال پذیری آن بستگی دارد. از طرفی اگر تمام کمالات لایق یک شیء نزد انسان باشد، آن شیء در غایت جمال و زیبایی است و اگر تنها بعضی از آن کمالات حاضر باشد، شیء به اندازه آن کمالات متصف به حسن و جمال می شود. به عنوان مثال اگر خطی تمام کمالات لایق خط (متوازی، متناسب و منظم بودن) را دارا باشد، آن خط در اوج زیبایی است. هر چه این کمالات کمتر باشد، از زیبایی کمتری برخوردار خواهد بود. این جمال خواهی در انسان موجب پیدایش شاخه های گوناگون هنر و فرهنگ در تمدن بشری شده است و اسلام نیز آن را پذیرفته و حتی بخشی از اعجاز قرآن کریم، بر اساس هنر و زیبایی پی ریزی شده است.
باید توجه کرد که زیبایی و جمال، منحصر به محسوسات نیست؛ بلکه در غیر آنها نیز وجود دارد؛ زیرا زیبایی را به علم، اخلاق و دیگر مفاهیم غیر حسی نیز نسبت می دهیم. در حالی که هیچ یک از این موارد با حواس پنج گانه ظاهری درک نمی شود؛ بلکه با بصیرت باطن و چشم دل که همان نور عقل است درک می گردد.
جمال و زیبایی عامل مهمی در تحقق و سریان عشق است. سر اینکه برخی، کسانی را دوست دارند که در زیبایی آنان تردید است، این است که عاشق در معشوق، جمالی را می بیند که دیگران نمی بینند.
گفت لیلی را خلیفه: کان تویی؟
کز تو مجنون شد پریشان و غوی!
از دگر خوبان تو افزون نیستی
گفت:خامش چون تومجنون نیستی(4)
پی نوشتها:
1- چهل حدیث، صص 155-163.
2- محمد غزالی، احیاء علوم الدین، ج 4، ص 276.
3- مثنوی معنوی، دفتر 1، بیت 10.
4- مثنوی معنوی ، دفتر 1، ابیات 407 و 408.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین