اکثریّت عرفا و فلاسفه اسلامی بر این اعتقادند که عالم خلقت قدیم زمانی است. یعنی زمانی نبوده که عالم نبوده باشد. چون از وجود علّت تامّه، وجود معلول آن نیز لازم می آید. یعنی محال است علّت تامّه موجود باشد ولی معلول آن موجود نباشد؛ و الّا لازم می آید که علّت تامّه در همان حال که علّت تامّه است، علّت تامّه نباشد؛ و این اجتماع نقیضین است؛ و اجتماع نقیضین ذاتاً محال است. بنابراین، اگر خدا علّت تامّه عالم است؛ و خدا همواره بوده و خواهد بود؛ پس عالم نیز همواره بوده و خواهد بود. لکن همواره معلول خدا و قائم به او بوده و خواهد بود. در بین متکلمین نیز کسانی که وجود عالم عقل و عالم مثال را پذیرفته اند، آن دو را قدیم زمانی دانسته اند؛ ولی متکلمینی که وجود عوالم مجرّد را نپذیرفته اند ، عالم را منحصر در عالم مادّه دانسته و آن را حادث زمانی شمرده اند. یعنی معتقد شده اند که عالم دارای آغاز زمانی است. امّا اکثر فلاسفه و عرفای اسلامی، عالم مادّه را هم ، قدیم زمانی دانسته اند. از نظر این گروه از اندیشمندان اسلامی، قیامت به معنی به هم ریختن صورت عالم مادّه است نه به معنی عدم شدن آن؛ لذا بعد از قیامت نیز دوباره عالمی نو به پا می شود. بعد از آن عالم نیز عالمی دیگر و این سلسله تا بی نهایت ادامه خواهد یافت. همچنین، قبل از این عالم نیز عالمی دیگر بوده است؛ و قبل از آن نیز عالمی دیگر تا بی نهایت. و همه این عوالم فقط در صورت با هم متفاوتند، بنابر این از دیدگاه اکثر فلاسفه و عرفای اسلامی، تک تک موجودات زمانی، آغاز زمانی دارند؛ همچنین عالم موجود ما آغاز زمانی دارد؛ ولی اصل عالم مادّه همواره بوده و خواهد بود. این مطلب در روایات معصومین (ع) نیز مورد اشاره واقع شده است. ( عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ع یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً وَ الطَّیِّبِینَ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ وَ أَقَامَهُمْ أَشْبَاحاً قَبْلَ الْمَخْلُوقَاتِ ثُمَّ قَالَ أَ تَظُنُّ أَنَّ اللَّهَ لَمْ یَخْلُقْ خَلْقاً سِوَاکُمْ بَلَی وَ اللَّهِ لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ أَلْفَ أَلْفِ آدَمَ وَ أَلْفَ أَلْفِ عَالَمٍ وَ أَنْتَ وَ اللَّهِ فِی آخِرِ تِلْکَ الْعَوَالِم.؛ ابو حمزه ثمالی گفته است از حضرت زین العابدین علیه السّلام شنیدم که می فرموند: خداوند محمّد و علی و فرزندان پاکش را قبل از آفرینش مخلوقات از نور عظمت خود آفرید و آنها را به صورت شبح قرار داد. سپس امام (ع) فرموند:آیا تو خیال می کنی خداوند جز شما چیزی نیافریده است؟ به خدا سوگند ، خداوند هزار هزار آدم و هزار هزار عالم آفرید که تو در آخرین عالم ، قرار گرفتهای. )[1] ( عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ:( أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ.) فَقَالَ یَا جَابِرُ تَأْوِیلُ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَفْنَی هَذَا الْخَلْقَ وَ هَذَا الْعَالَمَ وَ أَسْکَنَ أَهْلَ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ وَ أَهْلَ النَّارِ النَّارَ جَدَّدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَالَماً غَیْرَ هَذَا الْعَالَمِ وَ جَدَّدَ عَالَماً مِنْ غَیْرِ فُحُولَةٍ وَ لَا إِنَاثٍ یَعْبُدُونَهُ وَ یُوَحِّدُونَهُ وَ خَلَقَ لَهُمْ أَرْضاً غَیْرَ هَذِهِ الْأَرْضِ تَحْمِلُهُمْ وَ سَمَاءً غَیْرَ هَذِهِ السَّمَاءِ تُظِلُّهُمْ لَعَلَّکَ تَرَی أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا خَلَقَ هَذَا الْعَالَمَ الْوَاحِدَ وَ تَرَی أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَخْلُقْ بَشَراً غَیْرَکُمْ بَلْ وَ اللَّهِ لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَلْفَ أَلْفِ عَالَمٍ وَ أَلْفَ أَلْفِ آدَمٍ أَنْتَ فِی آخِرِ تِلْکَ الْعَوَالِمِ وَ أُولَئِکَ الْآدَمِیِّین؛ جابر بن یزید گوید: از امام باقر (ع) در باره آیه (آیا ما از آفرینش نخست ناتوان شدیم؟ بلکه آنان در آفرینش جدیدی هستند.) پرسیدم، حضرت فرمود: ای جابر! تأویل آیه ، این است که خداوند متعال آنگاه که این آفریدگان و این جهان را نابود ساخته و بهشتیان را در بهشت و دوزخیان را در دوزخ جای دهد، جهان دیگری غیر از این جهان را از نو پدید میآورد، بدون نر و ماده ، تا او را پرستیده و یگانه دانند و برای آنان زمینی غیر از این زمین میآفریند که در آن استقرار یافته و آسمان دیگری که بر آنان سایه افکند. شاید تو بر این پنداری که خداوند تنها این جهان را آفریده و به جز شما بشری را نیافریده است؟ آری به خدا سوگند! به طور حتم خداوند متعال هزار هزار جهان و هزار هزار آدم آفریده که تو در پایان این جهانها و آن آدمیان هستی. )[2] تعبیر الف الف (هزار هزار) در ادبیان عرب، برای بیان کثرت است نه اینکه منظور عدد مشخصی باشد. کما اینکه در زبان فارسی نیز هزاران هزار به معنی خیلی خیلی زیاد به کار می رود. پس روشن می شود که قبل از آفرینش ما، موجودات دیگری بوده اند. و از سویی نیز قبل و بعد (زمانی) درباره موجودات زمانی معنا دارد. و درباره خدا نمی توان آن را مطرح کرد. برای مطالعه بیشتر به منابع زیر مراجعه فرمایید: 1. مقالات فلسفی، شهید مطهری ، ص86 90. 2. اصول فلسفه و روش رئالیسم، علامه طباطبایی، با پاورقی شهید مطهری ، جلد پنجم. 3. جهانبینی در فلسفه ما (ترجمه قسمت اول از کتاب فلسفتنا) ، شهید سید محمد باقر صدر، ترجمه: سید محمد حسینی [1]. بحار الأنوار ؛ ج 25 ؛ ص25. [2]. الخصال ؛ج2 ؛ص652.
اکثریّت عرفا و فلاسفه اسلامی بر این اعتقادند که عالم خلقت قدیم زمانی است. یعنی زمانی نبوده که عالم نبوده باشد. چون از وجود علّت تامّه، وجود معلول آن نیز لازم می آید. یعنی محال است علّت تامّه موجود باشد ولی معلول آن موجود نباشد؛ و الّا لازم می آید که علّت تامّه در همان حال که علّت تامّه است، علّت تامّه نباشد؛ و این اجتماع نقیضین است؛ و اجتماع نقیضین ذاتاً محال است. بنابراین، اگر خدا علّت تامّه عالم است؛ و خدا همواره بوده و خواهد بود؛ پس عالم نیز همواره بوده و خواهد بود. لکن همواره معلول خدا و قائم به او بوده و خواهد بود.
در بین متکلمین نیز کسانی که وجود عالم عقل و عالم مثال را پذیرفته اند، آن دو را قدیم زمانی دانسته اند؛ ولی متکلمینی که وجود عوالم مجرّد را نپذیرفته اند ، عالم را منحصر در عالم مادّه دانسته و آن را حادث زمانی شمرده اند. یعنی معتقد شده اند که عالم دارای آغاز زمانی است. امّا اکثر فلاسفه و عرفای اسلامی، عالم مادّه را هم ، قدیم زمانی دانسته اند. از نظر این گروه از اندیشمندان اسلامی، قیامت به معنی به هم ریختن صورت عالم مادّه است نه به معنی عدم شدن آن؛ لذا بعد از قیامت نیز دوباره عالمی نو به پا می شود. بعد از آن عالم نیز عالمی دیگر و این سلسله تا بی نهایت ادامه خواهد یافت. همچنین، قبل از این عالم نیز عالمی دیگر بوده است؛ و قبل از آن نیز عالمی دیگر تا بی نهایت. و همه این عوالم فقط در صورت با هم متفاوتند، بنابر این از دیدگاه اکثر فلاسفه و عرفای اسلامی، تک تک موجودات زمانی، آغاز زمانی دارند؛ همچنین عالم موجود ما آغاز زمانی دارد؛ ولی اصل عالم مادّه همواره بوده و خواهد بود. این مطلب در روایات معصومین (ع) نیز مورد اشاره واقع شده است.
( عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ع یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً وَ الطَّیِّبِینَ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ وَ أَقَامَهُمْ أَشْبَاحاً قَبْلَ الْمَخْلُوقَاتِ ثُمَّ قَالَ أَ تَظُنُّ أَنَّ اللَّهَ لَمْ یَخْلُقْ خَلْقاً سِوَاکُمْ بَلَی وَ اللَّهِ لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ أَلْفَ أَلْفِ آدَمَ وَ أَلْفَ أَلْفِ عَالَمٍ وَ أَنْتَ وَ اللَّهِ فِی آخِرِ تِلْکَ الْعَوَالِم.؛ ابو حمزه ثمالی گفته است از حضرت زین العابدین علیه السّلام شنیدم که می فرموند: خداوند محمّد و علی و فرزندان پاکش را قبل از آفرینش مخلوقات از نور عظمت خود آفرید و آنها را به صورت شبح قرار داد. سپس امام (ع) فرموند:آیا تو خیال می کنی خداوند جز شما چیزی نیافریده است؟ به خدا سوگند ، خداوند هزار هزار آدم و هزار هزار عالم آفرید که تو در آخرین عالم ، قرار گرفتهای. )[1]
( عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ:( أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ.) فَقَالَ یَا جَابِرُ تَأْوِیلُ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَفْنَی هَذَا الْخَلْقَ وَ هَذَا الْعَالَمَ وَ أَسْکَنَ أَهْلَ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ وَ أَهْلَ النَّارِ النَّارَ جَدَّدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَالَماً غَیْرَ هَذَا الْعَالَمِ وَ جَدَّدَ عَالَماً مِنْ غَیْرِ فُحُولَةٍ وَ لَا إِنَاثٍ یَعْبُدُونَهُ وَ یُوَحِّدُونَهُ وَ خَلَقَ لَهُمْ أَرْضاً غَیْرَ هَذِهِ الْأَرْضِ تَحْمِلُهُمْ وَ سَمَاءً غَیْرَ هَذِهِ السَّمَاءِ تُظِلُّهُمْ لَعَلَّکَ تَرَی أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا خَلَقَ هَذَا الْعَالَمَ الْوَاحِدَ وَ تَرَی أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَخْلُقْ بَشَراً غَیْرَکُمْ بَلْ وَ اللَّهِ لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَلْفَ أَلْفِ عَالَمٍ وَ أَلْفَ أَلْفِ آدَمٍ أَنْتَ فِی آخِرِ تِلْکَ الْعَوَالِمِ وَ أُولَئِکَ الْآدَمِیِّین؛ جابر بن یزید گوید: از امام باقر (ع) در باره آیه (آیا ما از آفرینش نخست ناتوان شدیم؟ بلکه آنان در آفرینش جدیدی هستند.) پرسیدم، حضرت فرمود: ای جابر! تأویل آیه ، این است که خداوند متعال آنگاه که این آفریدگان و این جهان را نابود ساخته و بهشتیان را در بهشت و دوزخیان را در دوزخ جای دهد، جهان دیگری غیر از این جهان را از نو پدید میآورد، بدون نر و ماده ، تا او را پرستیده و یگانه دانند و برای آنان زمینی غیر از این زمین میآفریند که در آن استقرار یافته و آسمان دیگری که بر آنان سایه افکند. شاید تو بر این پنداری که خداوند تنها این جهان را آفریده و به جز شما بشری را نیافریده است؟ آری به خدا سوگند! به طور حتم خداوند متعال هزار هزار جهان و هزار هزار آدم آفریده که تو در پایان این جهانها و آن آدمیان هستی. )[2]
تعبیر الف الف (هزار هزار) در ادبیان عرب، برای بیان کثرت است نه اینکه منظور عدد مشخصی باشد. کما اینکه در زبان فارسی نیز هزاران هزار به معنی خیلی خیلی زیاد به کار می رود. پس روشن می شود که قبل از آفرینش ما، موجودات دیگری بوده اند. و از سویی نیز قبل و بعد (زمانی) درباره موجودات زمانی معنا دارد. و درباره خدا نمی توان آن را مطرح کرد.
برای مطالعه بیشتر به منابع زیر مراجعه فرمایید:
1. مقالات فلسفی، شهید مطهری ، ص86 90.
2. اصول فلسفه و روش رئالیسم، علامه طباطبایی، با پاورقی شهید مطهری ، جلد پنجم.
3. جهانبینی در فلسفه ما (ترجمه قسمت اول از کتاب فلسفتنا) ، شهید سید محمد باقر صدر، ترجمه: سید محمد حسینی
[1]. بحار الأنوار ؛ ج 25 ؛ ص25.
[2]. الخصال ؛ج2 ؛ص652.
- [سایر] هدف از آفرینش انس و جن چیست؟
- [سایر] چرا خداوند تصمیم خود برای آفرینش آدم را با فرشتگان درمیان گذاشت؟
- [سایر] هدف خدا از آفرینش جهان و انسان چه بوده است ؟
- [سایر] هدف خدا از آفرینش جهان و انسان چه بوده است ؟
- [سایر] ابلیس فرشته بود یا جنّ؟
- [سایر] شیطان جنّ بود یا فرشته؟ اگر جن بود چگونه در جریان سجده ملائکه بر آدم حاضر بود.
- [سایر] نشانه های قدرت خدا در آفرینش چیست؟ چند نمونه از قدرت خدا در آفرینش را ذکر کنید.
- [سایر] آیا شیطان (ابلیس) از فرشتگان بود یا جن؟
- [سایر] چرا خداوند دست به آفرینش زده و این همه موجود و از جمله انسان را آفریده است ؟
- [سایر] طبق آیات خداوند فرشتگان را خطاب به سجده نمود، نه موجودات دیگر را. پس در این صورت شیطان که از جنیان بود و فرشته نبود چرا ملزم به سجده شد؟
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر صاحب ملک اجازه نماز خواندن بدهد و انسان بداند که قلبا راضی نیست نماز خواندن در ملک او باطل است و اگر اجازه ندهد و انسان یقین کند که راضی است نماز او صحیح است
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر صاحب ملک به زبان، اجازه نماز خواندن بدهد و انسان بداند که قلباً راضی نیست، نماز خواندن در ملک او باطل است و اگر اجازه ندهد و انسان یقین کند که قلباً راضی است نماز صحیح است.
- [آیت الله بروجردی] اگر صاحب ملک به زبان اجازهی نماز خواندن بدهد و انسان بداند که قلباً راضی نیست، نماز خواندن در ملک او باطل است و اگر اجازه ندهد و انسان یقین کند که قلباً راضی است، نماز صحیح است.
- [امام خمینی] اگر صاحب ملک به زبان اجازه نماز خواندن بدهد و انسان بداند که قلبا راضی نیست نماز خواندن در ملک او باطل است و اگر اجازه ندهد و انسان یقین کند که قلبا راضی است نماز صحیح است.
- [آیت الله سیستانی] اگر صاحب ملک به زبان ، اجازه نماز خواندن بدهد و انسان بداند که قلباً راضی نیست ، نماز خواندن در ملک او جایز نیست و اگر اجازه ندهد و انسان یقین کند که قلباً راضی است ، نماز خواندن جایز است .
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر صاحب ملک به زبان، اجازه نماز خواندن بدهد و انسان بداند که قلباً راضی نیست، نماز خواندن در ملک او باطل است. و اگر اجازه ندهد و انسان یقین کند که قلباً راضی است نماز صحیح است.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر صاحب ملک به زبان؛ اجازه نماز خواندن بدهد و انسان بداند که قلبا راضی نیست؛ نماز خواندن در ملک او باطل است و اگر اجازه ندهد و انسان یقین کند که قلبا راضی است نماز صحیح است.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر صاحب ملک به زبان ، اجازة خواندن بدهد و انسان بداند که قلباً راضی نیست ، نماز خخواندن در ملک او باطل است . و اگر اجازه ندهد و انسان یقین کند که قلباً راضی است ، نماز صحیح است .
- [آیت الله اردبیلی] اگر صاحب ملک اجازه نماز خواندن بدهد، ولی انسان بداند که قلبا راضی نیست، نماز خواندن در ملک او باطل است و اگر اجازه ندهد و انسان یقین کند که قلبا راضی است، نماز صحیح است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر صاحب ملک به زبان، اجازه نماز خواندن بدهد و انسان بداند که قلباً راضی نیست، نماز خواندن در ملک او جایز نیست و به احتیاط مستحب باطل است و اگر شک داشته باشد که قلباً راضیست نماز او بیتردید صحیح است، همچنین است اگر اجازه نداده و انسان بداند که قلباً راضیست و اگر اجازه نداده و انسان شک داشته باشد که قلباً راضیست یا نه، نماز خواندن در آن ملک حرام و به احتیاط مستحب باطل است.