برخی از مستشرقان، غافل از ریشههای تشیع، آن را زاییده فکر ایرانیان دانسته و میگویند: در جامعه ایرانی شاهان سلطنت میکردند و سلطنت آنان موروثی بود، ایرانیان نیز پس از ورود اسلام، اصل خود را در مورد اسلام پیاده کرده و علی و فرزندان او را وارث پیامبر دانستند، بر این اساس، هر امامی، وارث امام پیشین بوده و از این طریق اصل وراثت حکومت را محفوظ نگاه داشتند. *رد این نظریه این اندیشه به قدری نارسا و بیپایه است که اصلا نباید آن را جزو فرضیهها شمرد. اولا در امتهای گذشته که نبوت بالاترین مقام دینی است، به ظاهر موروثی بود، چنان که قرآن میفرماید:( أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی مَا آَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آَتَیْنَا آَلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَآَتَیْنَاهُمْ مُلْکًا عَظِیمًا)[1] آیا نسبت به پیامبر(ص) و خاندانش بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده، حسد میورزند، ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و حکومت عظیمی در اختیار آنان نهادیم. آنگاه که ابراهیم به مقام امامت رسید، از خدا خواست امامت را در ذریه او نیز قرار دهد، خدا نیز با درخواست او موافقت کرد اما مشروط بر این که در میان فرزندان صالح و عادل او قرار گیرد چنان که میفرماید: ( وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ)[2] (خدا گفت: من تو را پیشوای مردم میسازم ابراهیم عرض کرد : از دودمانم نیز امامانی قرار بده فرمود: عهد و پیمان من به ستمکاران نمیرسد. اوصیای تمام پیامبران، از همان دودمان بودند و نه غیر آن، حتی در جامعه عرب که بتپرست بودند، آنچنان نبود که با مرگ شیخ قبیله شیرازه قدرت پاشیده شود و فرد بیگانهای جای او را بگیرد، بنابراین موروثی بودن رهبری از ویژگیهای ایرانیان نبود، بلکه این اصل در جوامع دیگر نیز به نوعی حاکم بوده و اگر موروثی بودن حکومت، سبب گرایش ایرانیان به تشیع گردد، باید سبب گرایش دیگر جوامع نیز بشود، زیرا این اصل در چشمانداز تمام مردم آن زمان قرار داشت. ثانیا، بنابر شواهد متعدد تشیع در مدینه متولد شد و در زمان رسول خدا(ص) پیش رفت و این؛ پیش از آن بود که ایرانیان به اسلام مشرف شوند. امیرمومنان(ع) آنگاه که به منصب خلافت ظاهری رسید، سه نبرد سنگین با پیمان شکنان و ستمکاران و خوارج داشت و لشکر او را عمدتا عربهای اصیل یمنی و حجازی تشکیل میدادند، تاریخ میگوید: ستون فقرات ارتش علی را گروهی از قریش و گروه دیگری از اوس و خزرج و قبائلی از یمن مانند: (مذحج)،( همدان)، (طی)، (کنده)، (تمیم) و (مضر) تشکیل میدادند، سران و فرماندهان سپاه او همگان عرب اصیل بودند، مانند: عمار یاسر، هاشم مرقال، مالک اشتر، صعصعة بن صوحان و برادر او زید بن صوحان و... امام علی(ع) با همین ارتش عربی، پیمانشکنان ستمکاران و خوارج را سرکوب کرد، هرگز ایرانیان در ارتش علی(ع) حضور چشمگیری نداشتند از این گذشته، تشیع را تنها ایرانیان نپذیرفتهاند، بلکه جمع عظیمی از عرب پذیرای آن شدند. شهادت برخی از خاورشناسان بر ضد این اندیشه اگر خاورشناسی مانند (دوزی) اندیشه ایرانی بودن تشیع را مطرح میکند، ولی در این میان بسیاری از خاورشناسان، تشیع را کاملا عربی دانسته و فرضیه ایرانی بودن را بیپایه دانستهاند. بعنوان مثال (گولدزیهر) میگوید: یکی از خطاها این است که تشیع را مولود افکار ایرانی بدانیم، این نوع اندیشه بر اساس فهم نادرست از تاریخ رویدادهاست در حالی که حرکتهای علوی همه و همه در سرزمین عربی بوده است.[3] خاورشناس دیگری به نام (آدام متز) مینویسند: هرگز مذهب شیعه عکسالعمل کار ایرانیان در برابر تسلط اسلام بر آنان نبود، زیرا جزیرةالعرب به جز شهرهای بزرگ مانند مکه، صنعا، عمان و هجر و صعده از شیعه موج میزد، و در همان زمان اکثریت ملت ایران را جز مردم قم، اهل تسنن تشکیل میدادند، حتی مردم اصفهان، درباره معاویه راه غلو در پیش گرفتند که برخی از آنان او را (نبی مرسل) میپنداشتند.[4] این افراد که بیش از (دوزی) درباره تاریخ اسلام دقت کردهاند، اندیشه ایرانی بودن تشیع را به کلی رد کرده و هرگز تشیع را وامدار ایرانیان ندانستهاند، هر چند بعدها ایرانیان نسبت به آن علاقه بیشتری اظهار کردند خوشبختانه دو نویسنده مصری نیز به این حقیقت اعتراف کردهاند که اینک از آنان یاد میکنیم: احمد امین مصری که رابطه درستی با تشیع ندارد میگوید: پیروی از علی(ع) پیش از ورود ایرانیان به اسلام، آغاز شد، ولی بعدها تشیع به وسیله عناصری ایرانی، رنگ جدیدی به خود گرفت.[5] سخن نخست احمد امین، سخن پابرجایی است، اما سخن دیگرش کاملا بیاساس است، زیرا تشیع یک معنی بیش ندارد و آن پذیرش نسخه اصیل اسلام و پیروی از تمام تعلیمات حضرت رسول ا کرم(ص) است. شیخ محمد ابوزهره میگوید: ایرانیان، تشیع را از عرب آموختند و تشیع پدیدهای ایرانی نیست، گروهی از علمای اسلام که پیرو اهلبیت(ع) بودند، از ظلم و ستم امویها و عباسیها به فارس و خراسان هجرت کرده و تشیع در این سرزمینها پیش از سقوط امویها به ویژه پس از پناهنده شدن پیروان زیدبن علی(ع) به ایران منتشر گشت.[6] چگونه میتوان گفت: تشیع ساخته و پرداخته ایرانیهاست، در حالی که بزرگان اهلسنت در قرون اول هجری برخاسته از ایران هستند مانند بخاری، مسلم، ترمذی، نسائی، ابن ماجه، حاکم نیشابوری و بیهقی. همچنین کسانی که پس از این طبقه آمدهاند. اصولا روزی که ایرانیان اسلام را پذیرفتند آن را با صبغه تسنن قبول کردند و قرنها بر همان عقیده پا برجا بودند و شیعه را جز جمعیتهای کوچک پراکنده در گوشه و کنار ایران تشکیل نمیداد. اصولا بذر تشیع در ایران با مهاجرت عربهای اشعری یمنی به قم و کاشان، افشانده شد آن هم در اواخر قرن اول، در حالی که اسلام در سال 17 هجری وارد ایران شد و پس از گذشت سالها جست و گریخته شیعیان در ایران ظهور کردند. پی نوشتها: [1] . سوره نساء،آیه56. [2] . سوره بقره،آیه 124 . [3] . گلدزیهر، العقیدة و الشریعه، ص204. [4] . آدام متز، الحضارة الاسلامیه، ص102. [5] . احمد امین، فجرالاسلام، ص176. [6] . محمد ابوزهره، الامام جعفر بن محمدالصادق، ص545.
آیا این سخن درست است که: ایرانیان به خاطر سابقه و عادت به حکومت سلطنتی و موروثی، امامت موروثی را پذیرفتهاند؟
برخی از مستشرقان، غافل از ریشههای تشیع، آن را زاییده فکر ایرانیان دانسته و میگویند: در جامعه ایرانی شاهان سلطنت میکردند و سلطنت آنان موروثی بود، ایرانیان نیز پس از ورود اسلام، اصل خود را در مورد اسلام پیاده کرده و علی و فرزندان او را وارث پیامبر دانستند، بر این اساس، هر امامی، وارث امام پیشین بوده و از این طریق اصل وراثت حکومت را محفوظ نگاه داشتند.
*رد این نظریه
این اندیشه به قدری نارسا و بیپایه است که اصلا نباید آن را جزو فرضیهها شمرد.
اولا در امتهای گذشته که نبوت بالاترین مقام دینی است، به ظاهر موروثی بود، چنان که قرآن میفرماید:( أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی مَا آَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آَتَیْنَا آَلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَآَتَیْنَاهُمْ مُلْکًا عَظِیمًا)[1]
آیا نسبت به پیامبر(ص) و خاندانش بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده، حسد میورزند، ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و حکومت عظیمی در اختیار آنان نهادیم.
آنگاه که ابراهیم به مقام امامت رسید، از خدا خواست امامت را در ذریه او نیز قرار دهد، خدا نیز با درخواست او موافقت کرد اما مشروط بر این که در میان فرزندان صالح و عادل او قرار گیرد چنان که میفرماید:
( وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ)[2]
(خدا گفت: من تو را پیشوای مردم میسازم ابراهیم عرض کرد : از دودمانم نیز امامانی قرار بده فرمود: عهد و پیمان من به ستمکاران نمیرسد.
اوصیای تمام پیامبران، از همان دودمان بودند و نه غیر آن، حتی در جامعه عرب که بتپرست بودند، آنچنان نبود که با مرگ شیخ قبیله شیرازه قدرت پاشیده شود و فرد بیگانهای جای او را بگیرد، بنابراین موروثی بودن رهبری از ویژگیهای ایرانیان نبود، بلکه این اصل در جوامع دیگر نیز به نوعی حاکم بوده و اگر موروثی بودن حکومت، سبب گرایش ایرانیان به تشیع گردد، باید سبب گرایش دیگر جوامع نیز بشود، زیرا این اصل در چشمانداز تمام مردم آن زمان قرار داشت.
ثانیا، بنابر شواهد متعدد تشیع در مدینه متولد شد و در زمان رسول خدا(ص) پیش رفت و این؛ پیش از آن بود که ایرانیان به اسلام مشرف شوند.
امیرمومنان(ع) آنگاه که به منصب خلافت ظاهری رسید، سه نبرد سنگین با پیمان شکنان و ستمکاران و خوارج داشت و لشکر او را عمدتا عربهای اصیل یمنی و حجازی تشکیل میدادند، تاریخ میگوید: ستون فقرات ارتش علی را گروهی از قریش و گروه دیگری از اوس و خزرج و قبائلی از یمن مانند: (مذحج)،( همدان)، (طی)، (کنده)، (تمیم) و (مضر) تشکیل میدادند، سران و فرماندهان سپاه او همگان عرب اصیل بودند، مانند: عمار یاسر، هاشم مرقال، مالک اشتر، صعصعة بن صوحان و برادر او زید بن صوحان و... امام علی(ع) با همین ارتش عربی، پیمانشکنان ستمکاران و خوارج را سرکوب کرد، هرگز ایرانیان در ارتش علی(ع) حضور چشمگیری نداشتند از این گذشته، تشیع را تنها ایرانیان نپذیرفتهاند، بلکه جمع عظیمی از عرب پذیرای آن شدند.
شهادت برخی از خاورشناسان بر ضد این اندیشه
اگر خاورشناسی مانند (دوزی) اندیشه ایرانی بودن تشیع را مطرح میکند، ولی در این میان بسیاری از خاورشناسان، تشیع را کاملا عربی دانسته و فرضیه ایرانی بودن را بیپایه دانستهاند.
بعنوان مثال (گولدزیهر) میگوید: یکی از خطاها این است که تشیع را مولود افکار ایرانی بدانیم، این نوع اندیشه بر اساس فهم نادرست از تاریخ رویدادهاست در حالی که حرکتهای علوی همه و همه در سرزمین عربی بوده است.[3]
خاورشناس دیگری به نام (آدام متز) مینویسند: هرگز مذهب شیعه عکسالعمل کار ایرانیان در برابر تسلط اسلام بر آنان نبود، زیرا جزیرةالعرب به جز شهرهای بزرگ مانند مکه، صنعا، عمان و هجر و صعده از شیعه موج میزد، و در همان زمان اکثریت ملت ایران را جز مردم قم، اهل تسنن تشکیل میدادند، حتی مردم اصفهان، درباره معاویه راه غلو در پیش گرفتند که برخی از آنان او را (نبی مرسل) میپنداشتند.[4]
این افراد که بیش از (دوزی) درباره تاریخ اسلام دقت کردهاند، اندیشه ایرانی بودن تشیع را به کلی رد کرده و هرگز تشیع را وامدار ایرانیان ندانستهاند، هر چند بعدها ایرانیان نسبت به آن علاقه بیشتری اظهار کردند خوشبختانه دو نویسنده مصری نیز به این حقیقت اعتراف کردهاند که اینک از آنان یاد میکنیم:
احمد امین مصری که رابطه درستی با تشیع ندارد میگوید: پیروی از علی(ع) پیش از ورود ایرانیان به اسلام، آغاز شد، ولی بعدها تشیع به وسیله عناصری ایرانی، رنگ جدیدی به خود گرفت.[5]
سخن نخست احمد امین، سخن پابرجایی است، اما سخن دیگرش کاملا بیاساس است، زیرا تشیع یک معنی بیش ندارد و آن پذیرش نسخه اصیل اسلام و پیروی از تمام تعلیمات حضرت رسول ا کرم(ص) است.
شیخ محمد ابوزهره میگوید: ایرانیان، تشیع را از عرب آموختند و تشیع پدیدهای ایرانی نیست، گروهی از علمای اسلام که پیرو اهلبیت(ع) بودند، از ظلم و ستم امویها و عباسیها به فارس و خراسان هجرت کرده و تشیع در این سرزمینها پیش از سقوط امویها به ویژه پس از پناهنده شدن پیروان زیدبن علی(ع) به ایران منتشر گشت.[6]
چگونه میتوان گفت: تشیع ساخته و پرداخته ایرانیهاست، در حالی که بزرگان اهلسنت در قرون اول هجری برخاسته از ایران هستند مانند بخاری، مسلم، ترمذی، نسائی، ابن ماجه، حاکم نیشابوری و بیهقی. همچنین کسانی که پس از این طبقه آمدهاند.
اصولا روزی که ایرانیان اسلام را پذیرفتند آن را با صبغه تسنن قبول کردند و قرنها بر همان عقیده پا برجا بودند و شیعه را جز جمعیتهای کوچک پراکنده در گوشه و کنار ایران تشکیل نمیداد.
اصولا بذر تشیع در ایران با مهاجرت عربهای اشعری یمنی به قم و کاشان، افشانده شد آن هم در اواخر قرن اول، در حالی که اسلام در سال 17 هجری وارد ایران شد و پس از گذشت سالها جست و گریخته شیعیان در ایران ظهور کردند.
پی نوشتها:
[1] . سوره نساء،آیه56.
[2] . سوره بقره،آیه 124 .
[3] . گلدزیهر، العقیدة و الشریعه، ص204.
[4] . آدام متز، الحضارة الاسلامیه، ص102.
[5] . احمد امین، فجرالاسلام، ص176.
[6] . محمد ابوزهره، الامام جعفر بن محمدالصادق، ص545.
- [سایر] جانشینان پیامبر(ص) به ترتیب امام علی و فرزندان ایشان (علیهم السلام) هستند آیا امامت در این خانواده موروثی بوده؟ یعنی امامان(ع) صرفا به این خاطر امام شدند که فرزند یک امام بوده اند؟ مثلا امام غایب در سن 5 سالگی به امامت رسید این موضوع کمی انسان را به فکر وا می دارد که این مقام برای امام 12 انتصابی است؟ و فقط به خاطر این است که فرزند امام 11 است؟
- [سایر] با عرض سلام این سخن از امام رحمه الله علیه درست است که گفته این امت از امت رسول خدا بهتر است . درست است ؟ پس چرا با این حال امام زمان غایب است . این دوران چه فرقی با دوران رسول خدا می کند ؟ (منظور امام از این سخن چه بوده؟)
- [سایر] چرا در ایران کسانی که علیه حکومت سخن بگویند، دستگیر می شوند؟ آیا این خلاف آزادی بیان نیست؟ و اگر می گویید این امر به خاطر مبارزه با جوسازی هست، بفرمایید چرا در زمان حضرت علی خوارج قبل و بعد از جنگ نهر
- [سایر] نظر مرحوم علامه طباطبایی(ره) در مورد حکومت بر اساس اسلام و به طور خاص مدل فعلی حکومت (جمهوری اسلامی ایران) و (ولایت فقیه) چه بوده است؟ آیا درست است که ایشان مخالف این مدل بوده اند؟
- [سایر] در روضه ها گفته می شود پس از شهادت همه یاران زینب امام را به مرکب سوار کرد،این سخن درست است؟
- [سایر] رافضی یعنی چه؟ چرا بعضی از سنیها( یا وهابیها) برای توهین به شیعه ها می گوییند رافضی؟ آیا این گفته آنها به خاطر سابقه تاریخی خاصی است؟ درست است که قبلها عده ای از شیعیان رافضی شده بودند؟
- [سایر] این که می گویند حکومت اسلامی با جمهوری اسلامی که امام پایه گذاری کرده اند متفاوت است -و از آن سوء استفاده سیاسی می کنند- از نظر امام درست است؟
- [سایر] آیا این سخن کدیور که امام با پیش نویسی از قانون اساسی موافقت کرده که در آن حرفی از ولایت فقیه نبوده و نیز در اصلاحیه قانون اساسی مساله دوره ای بودن رهبری مطرح شده بود درست است ؟
- [سایر] تفاوت «اسلام انقلابی» مورد نظر منافقان با «انقلاب اسلامی» مورد نظر امام و نیز تفاوت «دین حکومتی» با «حکومت دینی» چیست؟
- [سایر] سلام، یه جایی شنیدم که امام علی وقتی یکی از افراد رابه حکومت یکی ازشهرهاگماشت ودیدکه به بدرد حکومت نمی خورد گفت من به خاطر پدرت تورا براین پست گماشتم.آیا این حرف درست است؟ اگردرسته آیابه علم غیب داشتن آن حضرت درتضادنیست؟ یااینکه ایشان درهمه کارهانظر به باطن طرف نمی کردند جامع وکامل توضیح دهید. ممنون