برای روشن شدن پاسخ سؤال لازم است ابتدا این واژه‌ها توضیح داده شوند: 1. انقلاب اسلامی اگر ما انقلاب را دگرگونی بنیادی در همه زمینه‌های اجتماعی، اقتصادی، حقوقی و به ویژه سیاسی بدانیم که همیشه با سرنگونی نظام سیاسی حاکم پیش می‌آید و کمتر با آرامش همراه است،1 انقلاب اسلامی عبارت خواهد بود از دگرگونی بنیادی در ساختار کلی جامعه و نظام سیاسی آن، منطبق بر جهان بینی، موازین و ارزش‌های اسلامی و بر اساس خواست و اراده مردم‌2 و به تعبیر دیگر، انقلاب اسلامی، انقلابی است که به منظور حاکم نمودن ارزش‌های اسلامی بر جامعه انجام می‌گیرد. از این رو، (اسلامی بودن)، ویژگی بنیادی آن محسوب می‌شود. امام خمینی می‌گوید: (شک نباید کرد که انقلاب اسلامی از همه انقلاب‌ها جداست؛ هم در پیدایش و هم در کیفیت مبارزه و هم در انگیزه انقلاب و قیام ... جمهوری اسلامی با دست توانای ملت متعهد پایه‌ریزی شده و آن چه در این حکومت اسلامی مطرح است، اسلام و احکام مترقی آن است).3 مقام معظم رهبری نیز می‌گوید: (انقلاب بزرگ ما، خصوصیاتی مخصوص به خود داشت. این خصوصیات، اولین بار در یک انقلاب مشاهده می‌شد؛ تکیه بر اسلام، هدف گیری ایجاد حکومت اسلامی، تجدید نظر در مفاهیم سیاسی عالم - مثل آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی و چیزهای دیگر - و حرکت به سمت دنیا و جامعه‌ای که بر پایه ارزش‌های اسلامی بنا شده باشد).4 2. اسلام انقلابی‌ انقلاب اسلامی، وسیله قرار دادن اسلام برای انقلاب است. بر اساس این دیدگاه، انقلاب اصل و هدف است و اسلام وسیله و ابزاری است برای انقلاب و مبارزه. نگاه تک بعدی به اسلام و اسلام را تنها از دریچه انقلاب و مبارزه نگریستن، ویژگی اساسی این دیدگاه است. شهید مطهری در این باره می‌گوید: (انقلاب اسلامی یعنی راهی که هدف آن اسلام و ارزش‌های اسلامی است و انقلاب و مبارزه، صرفاً برای برقراری ارزش‌های اسلامی انجام می‌گیرد و به بیان دیگر، در این راه، مبارزه هدف نیست؛ وسیله است؛ اما عده‌ای میان انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی اشتباه می‌کنند؛ یعنی برای آنها انقلاب و مبارزه هدف است؛ اسلام وسیله‌ای است برای مبارزه. اینها می‌گویند هر چه از اسلام که ما را در مسیر مبارزه قرار بدهد، آن را قبول می‌کنیم و هر چه از اسلام که ما را از مسیر مبارزه دور کند، آن را طرد می‌کنیم. طبیعی است که با این اختلاف برداشت میان انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی، تفسیرها و تعبیرها از اسلام و انسان و توحید و تاریخ و جامعه و آیات قرآن، با یکدیگر متضاد و متناقض می‌شود. فرق است میان کسی که اسلام را هدف می‌داند و مبارزه و جهاد را وسیله‌ای برای برقراری ارزش‌های اسلامی، با آن که مبارزه را هدف می‌داند و هدفش این است که من همیشه باید در حال مبارزه باشم و اصلا اسلام آمده برای مبارزه. در جواب این گروه باید گفت که برخلاف تصور شما، با آن که در اسلام، عنصر مبارزه هست، اما این بدان معنی نیست که اسلام فقط برای مبارزه آمده و هدفی جز مبارزه ندارد؛ در اسلام، دستورات بیشماری وجود دارد که یکی از آنها مبارزه است).5 3. حکومت دینی‌ حکومت دینی، حکومتی است که هماهنگ با تعالیم دینی و بر اساس دین باشد و در هیچ زمینه‌ای، با آموزه‌های دینی ناسازگار نباشد؛ البته در این بحث، دین اسلام محور سخن است؛ نه هر دینی. برای درک دقیق معنای حکومت دینی، توجه به نکات زیر سودمند است: الف) بی‌تردید دین‌داریِ حاکمان و کارگزاران، امری بایسته و لازم است؛ اما - بدون رعایت احکام و قواعد دینی در تدوین و اجرای قوانین - کافی نیست؛ زیرا حکومت دینی، به معنای نظام دین‌مدار است و بنابراین، نمی‌تواند احکام و دستورهای الهی را زیر پا نهد. التزام به احکام الهی، از ویژگی‌های اساسی و جدایی‌ناپذیر حکومت دینی است. خداوند در قرآن مجید، پشت پازنندگان به این اصل را کافر خوانده، می‌فرماید: (وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ).6 ب) آیا افزون بر رعایت احکام الهی، ساختار و ارکان حکومت نیز باید تماماً برگرفته از دین باشد؟ برای پاسخ به این پرسش، باید گستره سیاسی دین بررسی شود؛ یعنی، باید مشخص گردد که دین در حوزه سیاست، چه ارمغانی برای بشر آورده است؛ آیا تنها به ذکر پاره‌ای از تعالیم و هنجارهای مربوط به مناسبات سیاسی و اجتماعی - بدون ارائه شکلی ویژه از حکومت - بسنده کرده است و یا به نوعی خاص از حکومت با ساختاری ویژه و نیز به چگونگی شکل‌گیری و انتقال قدرت سیاسی توجّه دارد؟ بنابر دیدگاه دوم، فقط به‌کارگیری هنجارها و عدم ستیز با آنها، برای دینی خواندن حکومت کافی نیست و حکومت دینیِ مطلوب، نظامی است که همه ارکان و ابعادش، برگرفته از دین و سازگار با آن باشد. با مراجعه به منابع دینی و سیره پیشوایان معصوم علیهم‌السلام در می‌یابیم که اسلام، هر گونه حکومتی را بر نمی‌تابد. واپسین آیین آسمانی، حکومتی را تأیید می‌کند که دارای شرایط زیر باشد: الف) حاکمانش، دارای ویژگی‌ها و صلاحیت‌های معیّن و تعریف شده در منابع دینی باشند. ب) آنان از راه‌های معین - نصب الهی و مقبولیت مردمی - قدرت را به دست گیرند. ج) در حکومت‌داری، شیوه‌ها و هنجارهای تبیین شده در منابع دینی را رعایت کنند. این بدان معنا نیست که تمام ساختار و ارکان حکومت، به نحو ثابت و انعطاف‌ناپذیری، در دین مشخّص گردیده است؛ بلکه مراد آن است که اصول و زیر ساخت‌هایی اساسی و مشخص، در دین وجود دارد که حکومت با آنها، ماهیت و چهره‌ای ویژه می‌یابد و از دیگر نظام‌های سیاسی متمایز می‌شود. برای مثال، یکی از شاخصه‌های اصلی حکومت اسلامی، (ولایت) معصوم و نایب او بر جامعه، از طریق نصب الهی است؛ ولی پاره‌ای از خصوصیات مربوط به ساختار و ارکان حکومت، متناسب با مقتضیات زمان و مکان و گستردگی و پیچیده شدن نهادهای اداری - اجتماعی و گسترش دایره وظایف و خدمات دولتی، انعطاف‌پذیر است؛ مثلاً می‌توان حکومت اسلامی را به صورت متمرکز یا نامتمرکز تشکیل داد. حکومت دینی، مراتب و درجاتی دارد؛ مرتبه عالی و ایده‌آل آن، این است که همه امور و ارکانش، مبتنی بر دین و هماهنگ با آن باشد؛ ولی وقتی تأسیس دولت تمام عیار دینی، ممکن نیست، باید مرتبه نازل‌تر آن را اجرا کرد. مرتبه نازل یا بدل اضطراری حکومت دینی، حکومتی است که در آن، احکام و قوانین دینی رعایت شوند؛ هر چند همه قوانین نظام، از تعالیم دینی برنیامده و در رأس آن حاکم منصوب از سوی خداوند قرار نگرفته باشد؛ البته چنین حکومتی، تنها در صورت عدم امکان تأسیس دولت کامل اسلامی، جایز است. 4. دین حکومتی‌ دین حکومتی به معنای استفاده از دین در جهت اهداف حکومت و اصل و مبنا قرار دادن حکومت است؛ هر چند حکومت و اهداف آن، بر اساس قوانین و معیارهای اسلام نباشد و به تعبیر دیگر، نگاه ابزاری به دین و پذیرفتن دین و احکام آن تا آن جا که با حکومت و اهداف آن مخالف نباشد. از این رو، دین حکومتی، معنایی بسیار متفاوت با حکومت دینی دارد و به عبارت دیگر، اگر دین را هماهنگ و همسو با حکومت و ابزاری در راستای اهداف آن قرار دهیم، دین حکومتی است و اگر حکومت را بر اساس معیارهای اسلام و هماهنگ با ارزش‌های دینی قرار دهیم و در حقیقت، حکومت، وسیله و ابزاری در جهت به کار بستن تعالیم اسلامی و ارزش‌های دین باشد، حکومت دینی است. مقام معظم رهبری می‌گوید: (بنده معتقد به دین دولتی نیستم؛ دین دولتی، مثل دین بنی‌امیه و بنی‌عباس است. دین، دین خدایی، دین اعتقادی و دین قلبی است؛ اما شما دولت دینی هستید؛ یعنی مشروعیتتان بر اساس یک تفکر دینی و یک عمل دینی است؛ ناگزیرید که نسبت به آن پای بند باشید).7 پی‌نوشت: 1. عبدالحمید ابوالحمد، مبانی سیاست، انتشارات توس، تهران 1376، ص 364. 2. عباسعلی عمید زنجانی، گزیده انقلاب اسلامی و ریشه‌های آن، انتشارات فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران 1376، ص 14. 3. وصیت نامه الهی-سیاسی امام خمینی(ره)، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران 1374، ص 8-7. 4. حدیث ولایت، ج 4، ص 278. 5. مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، انتشارات صدرا، تهران 1368، ص 58-57. 6. مائده(5)، آیه 44. 7. روزنامه کیهان، 79.8.22.
تفاوت «اسلام انقلابی» مورد نظر منافقان با «انقلاب اسلامی» مورد نظر امام و نیز تفاوت «دین حکومتی» با «حکومت دینی» چیست؟
برای روشن شدن پاسخ سؤال لازم است ابتدا این واژهها توضیح داده شوند:
1. انقلاب اسلامی
اگر ما انقلاب را دگرگونی بنیادی در همه زمینههای اجتماعی، اقتصادی، حقوقی و به ویژه سیاسی بدانیم که همیشه با سرنگونی نظام سیاسی حاکم پیش میآید و کمتر با آرامش همراه است،1 انقلاب اسلامی عبارت خواهد بود از دگرگونی بنیادی در ساختار کلی جامعه و نظام سیاسی آن، منطبق بر جهان بینی، موازین و ارزشهای اسلامی و بر اساس خواست و اراده مردم2 و به تعبیر دیگر، انقلاب اسلامی، انقلابی است که به منظور حاکم نمودن ارزشهای اسلامی بر جامعه انجام میگیرد. از این رو، (اسلامی بودن)، ویژگی بنیادی آن محسوب میشود. امام خمینی میگوید: (شک نباید کرد که انقلاب اسلامی از همه انقلابها جداست؛ هم در پیدایش و هم در کیفیت مبارزه و هم در انگیزه انقلاب و قیام ... جمهوری اسلامی با دست توانای ملت متعهد پایهریزی شده و آن چه در این حکومت اسلامی مطرح است، اسلام و احکام مترقی آن است).3
مقام معظم رهبری نیز میگوید: (انقلاب بزرگ ما، خصوصیاتی مخصوص به خود داشت. این خصوصیات، اولین بار در یک انقلاب مشاهده میشد؛ تکیه بر اسلام، هدف گیری ایجاد حکومت اسلامی، تجدید نظر در مفاهیم سیاسی عالم - مثل آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی و چیزهای دیگر - و حرکت به سمت دنیا و جامعهای که بر پایه ارزشهای اسلامی بنا شده باشد).4
2. اسلام انقلابی
انقلاب اسلامی، وسیله قرار دادن اسلام برای انقلاب است. بر اساس این دیدگاه، انقلاب اصل و هدف است و اسلام وسیله و ابزاری است برای انقلاب و مبارزه. نگاه تک بعدی به اسلام و اسلام را تنها از دریچه انقلاب و مبارزه نگریستن، ویژگی اساسی این دیدگاه است. شهید مطهری در این باره میگوید: (انقلاب اسلامی یعنی راهی که هدف آن اسلام و ارزشهای اسلامی است و انقلاب و مبارزه، صرفاً برای برقراری ارزشهای اسلامی انجام میگیرد و به بیان دیگر، در این راه، مبارزه هدف نیست؛ وسیله است؛ اما عدهای میان انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی اشتباه میکنند؛ یعنی برای آنها انقلاب و مبارزه هدف است؛ اسلام وسیلهای است برای مبارزه. اینها میگویند هر چه از اسلام که ما را در مسیر مبارزه قرار بدهد، آن را قبول میکنیم و هر چه از اسلام که ما را از مسیر مبارزه دور کند، آن را طرد میکنیم. طبیعی است که با این اختلاف برداشت میان انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی، تفسیرها و تعبیرها از اسلام و انسان و توحید و تاریخ و جامعه و آیات قرآن، با یکدیگر متضاد و متناقض میشود. فرق است میان کسی که اسلام را هدف میداند و مبارزه و جهاد را وسیلهای برای برقراری ارزشهای اسلامی، با آن که مبارزه را هدف میداند و هدفش این است که من همیشه باید در حال مبارزه باشم و اصلا اسلام آمده برای مبارزه. در جواب این گروه باید گفت که برخلاف تصور شما، با آن که در اسلام، عنصر مبارزه هست، اما این بدان معنی نیست که اسلام فقط برای مبارزه آمده و هدفی جز مبارزه ندارد؛ در اسلام، دستورات بیشماری وجود دارد که یکی از آنها مبارزه است).5
3. حکومت دینی
حکومت دینی، حکومتی است که هماهنگ با تعالیم دینی و بر اساس دین باشد و در هیچ زمینهای، با آموزههای دینی ناسازگار نباشد؛ البته در این بحث، دین اسلام محور سخن است؛ نه هر دینی. برای درک دقیق معنای حکومت دینی، توجه به نکات زیر سودمند است:
الف) بیتردید دینداریِ حاکمان و کارگزاران، امری بایسته و لازم است؛ اما - بدون رعایت احکام و قواعد دینی در تدوین و اجرای قوانین - کافی نیست؛ زیرا حکومت دینی، به معنای نظام دینمدار است و بنابراین، نمیتواند احکام و دستورهای الهی را زیر پا نهد. التزام به احکام الهی، از ویژگیهای اساسی و جداییناپذیر حکومت دینی است. خداوند در قرآن مجید، پشت پازنندگان به این اصل را کافر خوانده، میفرماید:
(وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ).6
ب) آیا افزون بر رعایت احکام الهی، ساختار و ارکان حکومت نیز باید تماماً برگرفته از دین باشد؟ برای پاسخ به این پرسش، باید گستره سیاسی دین بررسی شود؛ یعنی، باید مشخص گردد که دین در حوزه سیاست، چه ارمغانی برای بشر آورده است؛ آیا تنها به ذکر پارهای از تعالیم و هنجارهای مربوط به مناسبات سیاسی و اجتماعی - بدون ارائه شکلی ویژه از حکومت - بسنده کرده است و یا به نوعی خاص از حکومت با ساختاری ویژه و نیز به چگونگی شکلگیری و انتقال قدرت سیاسی توجّه دارد؟
بنابر دیدگاه دوم، فقط بهکارگیری هنجارها و عدم ستیز با آنها، برای دینی خواندن حکومت کافی نیست و حکومت دینیِ مطلوب، نظامی است که همه ارکان و ابعادش، برگرفته از دین و سازگار با آن باشد.
با مراجعه به منابع دینی و سیره پیشوایان معصوم علیهمالسلام در مییابیم که اسلام، هر گونه حکومتی را بر نمیتابد. واپسین آیین آسمانی، حکومتی را تأیید میکند که دارای شرایط زیر باشد:
الف) حاکمانش، دارای ویژگیها و صلاحیتهای معیّن و تعریف شده در منابع دینی باشند.
ب) آنان از راههای معین - نصب الهی و مقبولیت مردمی - قدرت را به دست گیرند.
ج) در حکومتداری، شیوهها و هنجارهای تبیین شده در منابع دینی را رعایت کنند.
این بدان معنا نیست که تمام ساختار و ارکان حکومت، به نحو ثابت و انعطافناپذیری، در دین مشخّص گردیده است؛ بلکه مراد آن است که اصول و زیر ساختهایی اساسی و مشخص، در دین وجود دارد که حکومت با آنها، ماهیت و چهرهای ویژه مییابد و از دیگر نظامهای سیاسی متمایز میشود.
برای مثال، یکی از شاخصههای اصلی حکومت اسلامی، (ولایت) معصوم و نایب او بر جامعه، از طریق نصب الهی است؛ ولی پارهای از خصوصیات مربوط به ساختار و ارکان حکومت، متناسب با مقتضیات زمان و مکان و گستردگی و پیچیده شدن نهادهای اداری - اجتماعی و گسترش دایره وظایف و خدمات دولتی، انعطافپذیر است؛ مثلاً میتوان حکومت اسلامی را به صورت متمرکز یا نامتمرکز تشکیل داد.
حکومت دینی، مراتب و درجاتی دارد؛ مرتبه عالی و ایدهآل آن، این است که همه امور و ارکانش، مبتنی بر دین و هماهنگ با آن باشد؛ ولی وقتی تأسیس دولت تمام عیار دینی، ممکن نیست، باید مرتبه نازلتر آن را اجرا کرد.
مرتبه نازل یا بدل اضطراری حکومت دینی، حکومتی است که در آن، احکام و قوانین دینی رعایت شوند؛ هر چند همه قوانین نظام، از تعالیم دینی برنیامده و در رأس آن حاکم منصوب از سوی خداوند قرار نگرفته باشد؛ البته چنین حکومتی، تنها در صورت عدم امکان تأسیس دولت کامل اسلامی، جایز است.
4. دین حکومتی
دین حکومتی به معنای استفاده از دین در جهت اهداف حکومت و اصل و مبنا قرار دادن حکومت است؛ هر چند حکومت و اهداف آن، بر اساس قوانین و معیارهای اسلام نباشد و به تعبیر دیگر، نگاه ابزاری به دین و پذیرفتن دین و احکام آن تا آن جا که با حکومت و اهداف آن مخالف نباشد. از این رو، دین حکومتی، معنایی بسیار متفاوت با حکومت دینی دارد و به عبارت دیگر، اگر دین را هماهنگ و همسو با حکومت و ابزاری در راستای اهداف آن قرار دهیم، دین حکومتی است و اگر حکومت را بر اساس معیارهای اسلام و هماهنگ با ارزشهای دینی قرار دهیم و در حقیقت، حکومت، وسیله و ابزاری در جهت به کار بستن تعالیم اسلامی و ارزشهای دین باشد، حکومت دینی است.
مقام معظم رهبری میگوید: (بنده معتقد به دین دولتی نیستم؛ دین دولتی، مثل دین بنیامیه و بنیعباس است. دین، دین خدایی، دین اعتقادی و دین قلبی است؛ اما شما دولت دینی هستید؛ یعنی مشروعیتتان بر اساس یک تفکر دینی و یک عمل دینی است؛ ناگزیرید که نسبت به آن پای بند باشید).7
پینوشت:
1. عبدالحمید ابوالحمد، مبانی سیاست، انتشارات توس، تهران 1376، ص 364.
2. عباسعلی عمید زنجانی، گزیده انقلاب اسلامی و ریشههای آن، انتشارات فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران 1376، ص 14.
3. وصیت نامه الهی-سیاسی امام خمینی(ره)، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران 1374، ص 8-7.
4. حدیث ولایت، ج 4، ص 278.
5. مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، انتشارات صدرا، تهران 1368، ص 58-57.
6. مائده(5)، آیه 44.
7. روزنامه کیهان، 79.8.22.
- [سایر] فرق بین حکومت دینی و دین حکومتی (دین دولتی) چیست؟
- [سایر] آیا انقلاب اسلامی ایران، زمینه ساز حکومت موعود جهانی است؟
- [سایر] به نظر شما انقلاب اسلامی در تحولات بین الملل و جهان اسلام چه بازتابی داشته است؟
- [سایر] آیا شروع جنگ علیه انقلاب اسلامی , مسأله صدور انقلاب و دخالت ایران در امور داخلی کشورهای اسلامی و ارسال نیرو و تسلیحات برای براندازی حکومت های آنها بود؟
- [سایر] نظر امام در رابطه با ولایت فقیه و حکومت اسلامی (نه دموکراسی مطلق) قبل از انقلاب و بعد از پیروزی انقلاب چیست؟
- [سایر] لطفا چند مورد از حکمهای حکومتی و خاص ولی فقیه که در طول انقلاب اسلامی مطرح شده را نام ببرید؟
- [سایر] آیا «جامعه مدنی» با حکومت اسلامی و نظام ولایت فقیه سازگار است؟
- [سایر] چرا اسلام دین «سهله سمحه» نامیده شده است؟
- [سایر] آیا درست است که بگوئیم حکومت و حاکم اسلامی، «خدمتگزار مردم» است؟
- [سایر] مفهوم (انتخابات) از نظر حضرت امام (ره)، به عنوان بنیانگذار جمهوری اسلامی، چه بود؟ این واژه از چه زمانی وارد ادبیات حضرت امام (ره) و انقلاب اسلامی شد؟ اساسا آیا ایشان قبل از پیروزی انقلاب به انتخابات ا
- [آیت الله مظاهری] یکی از گناهان بزرگ در اسلام، تعرّب پس از هجرت است، و معنای آن این است که انسان جایی رود که نتواند دین خود را حفظ کند؛ نظیر اینکه جایی رود که از معنویات و مسائل اسلامی دور بماند و نتواند او و وابستگان به او برخوردار از آشنائی با اسلام و مسائل دینی و معنویات انسانی شوند، و نظیر اینکه جایی رود که میداند خود او یا وابستگان به او فاسد میشوند، و اگر در چنین جاهایی باشد، خروج از آنجا را قرآن شریف واجب مؤکّد میداند.
- [آیت الله نوری همدانی] شایسته است امام خطیب در خطبة نماز جمعه مصالح دین و دنیای مسلمین را تَذکّر دهد ومردم را در جریان مسائل زیانبار و سودمند کشورهای اسلامی وغیر اسلامی قرار دهد ونیازهای مسلمین را در اَمر معاد ومعاش تذکر دهد و از امور سیاسی واقتصادی آنچه را که در استقلال وکیان مسلمین نقش مُهِمّی دارد گوشزد کند وکیفیّت روابط آنان را با سائر مِلَل بیان نماید ومردم را از دخالتهای دُوَل ستمگر و اِسْتعمارگر در امور سیاسی واقتصادی مسلمین که مُنْجَرْ به استعمارو استثمار آنها می شود بر حَذَرْ دارد . خلاصه نماز جمعه ودو خطبة آن ، نظیر حجّ ومراکز تجمّع آن ونماز های عید فطر وقربان وغیره ، از سنگرهای بزرگی است که مُتأسِّفانه مسلمانان از وظائف مُهمّ سیاسی خود در آن غافل مانده اند ، چنانچه از سایر پایگاه های عظیم سیاست اسلامی هم غافلند .اسلام دین سیاست ، آن هم در همة شئون آن است وکسی که در احکام قضائی ، سیاسی ، اجتماعی واقتصادی اسلام اندکی تَأمّل کند مُتوجّه این معنی می شود .هر کس گمان کند دین از سیاست جدا است ، جاهلی است که نه اسلام را می شناسد ونه سیاست را.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] شایسته است امامِ خطیب در خطبه نماز جمعه مصالح دین و دنیای مسلمین را تذکر دهد و مردم را در جریان مسائل زیان بار و سودمند کشورهای اسلامی و غیر اسلامی قرار دهد و نیازهای مسلمین را در امر معاد و معاش تذکر دهد و از امور سیاسی واقتصادی آنچه را که در استقلال و کیان مسلمین نقش مهمی دارد گوشزد کند و کیفیت صحیح روابط آنان را با سایر ملل بیان نماید و مردم را از دخالتهای دول ستمگر و استعمارگر در امور سیاسی و اقتصادی مسلمین که منجر به استعمار و استثمار آنها می شود بر حذر دارد. خلاصه، نماز جمعه و دو خطبه آن نظیر حج و مراکز تجمع آن و نمازهای عید فطر و قربان و غیره از سنگرهای بزرگی است که متأسفانه کثیری از مسلمانان از وظائف مهم سیاسی خود در آن غافل مانده اند، چنانچه از سایر پایگاه های عظیم سیاست اسلامی هم غافلند. اسلام دین سیاست آنهم در همه شئون آن است وکسی که در احکام قضائی، سیاسی، اجتماعی واقتصادی اسلام اندکی تأمل کند متوجه این معنی می شود. هر کس گمان کنددین ازسیاست جدااست جاهلی است که نه اسلام رامی شناسد و نه سیاست را می داند.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . انسان میتواند زکات را در هشت مورد مصرف کند: اول فقیر، و آن کسی است که مخارج سال خود و عیالاتش را ندارد، و کسی که صنعت یا ملک یا سرمایهای دارد که میتواند مخارج سال خود را از منافع آن بگذراند فقیر نیست. دوم مسکین، و آن کسی است که از فقیر سختتر میگذراند. سوم کسی که از طرف امام علیهالسلام یا نایب امام مأمور است که زکات را جمع و نگهداری نماید و به حساب آن رسیدگی کند، و آن را به امام علیهالسلام یا نایب امام یا فقرا برساند. چهارم کفاری که اگر زکات به آنان بدهند به دین اسلام مایل میشوند، یا در جنگ به مسلمانان کمک میکنند ولی بعید نیست که اعطاء و دادن این قسم مخصوص به امام علیهالسلام باشد. پنجم خریداری بنده برای آزادکردن. ششم بدهکاری که نمیتواند قرض خود را بدهد. هفتم سبیل الله، یعنی هر کار خیر و عمل نیکی که از شارع مقدس نسبت به آن تشویق شده باشد، مثل ساختن مدرسه علوم دینیه و پل و منزلگاه برای مسافرین و زوار و مسجد و دارالایتام و تعظیم شعائر و طبع کتب دینی و نشر معارف اسلامی و هر کاری که موجب تقرب به خداوند متعال و اعلای کلمه اسلام باشد. هشتم ابن السبیل، یعنی مسافری که در سفر درمانده شده و احکام اینها در مسائل آینده گفته خواهد شد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] زکات را در یکی از هشت مورد زیر باید صرف کرد: 1 و 2 (فقرا) و (مساکین) و آنها کسانی هستند که مخارج سال خود و عیالاتشان را ندارند. تفاوت فقیر و مسکین در این است که فقیر روی سؤال از کسی ندارد، اما مسکین نیازمندی است که روی سؤال دارد، کسانی که صنعت و ملک و سرمایه و کسبی دارند که زندگی آنها را اداره نمی کند فقیر محسوب می شوند و کمبود زندگی خود را می توانند از زکات بگیرند. 3 کسی که از طرف امام یا نایب او مأمور جمع آوری زکات یا نگهداری یا رسیدگی به حساب آن و یا رساندن آن به امام و نایب او، یا رساندن به مصارف لازم هستند می توانند به اندازه زحمتی که می کشند از زکات استفاده کنند. 4 افراد ضعیف الایمانی که با گرفتن زکات تقویت می شوند و تمایل به اسلام پیدا می کنند. 5 خریدن برده ها و آزاد کردن آنها. 6 اشخاص بدهکاری که نمی توانند قرض خود را ادا کنند. 7 (سبیل الله) یعنی کارهایی مانند ساختن مسجد که منفعت دینی عمومی دارد و همچنین مدارس علوم دینی، مراکز تبلیغاتی، اعزام مبلغین، نشر کتابهای مفید اسلامی و خلاصه آنچه برای اسلام نفع داشته باشد به هر نحو که باشد، مخصوصاً جهاد در راه خدا. 8 (ابن السبیل) یعنی مسافری که در سفر مانده و محتاج شده که به مقدار نیازش می تواند از زکات استفاده کند، هر چند در محل خود غنی و بی نیاز باشد.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام کوتاهی در حقوق فرزند است، زیرا همانطور که پدر و مادر در اسلام حقوقی دارند فرزندان نیز چنین هستند، و اگر پدر و مادر آن حقوق را مراعات نکنند، از نظر قرآن موجب خسران در قیامت است. حقوقی که فرزندان بر پدر و مادر دارند چند چیز است: الف) تربیت صحیح اسلامی (آشنا نمودن فرزند با احکام اسلام از اصول و فروع و اخلاق و مقیّد نمودن او به ظواهر شرع از اهمیّت دادن به واجبات و اجتناب از گناهان خصوصاً گناهان بزرگ) و اگر کوتاهی کنند، شریک در جرایم فرزند میباشند. ب) تربیت فرزند به آداب و رسوم اجتماعی و به عبارت دیگر به او ادب آموختن. ج) آموختن دانش در حدّ خوب خواندن و خوب نوشتن. د) فراهم نمودن راهی برای زندگی متوسّط و پرهیزدادن او از تنبلی و بیکاری. ه) فراهم کردن مقدّمات ازدواج برای فرزند خصوصاً اگر دختر باشد که در روایات اهلبیت(سلاماللهعلیهم) برای ازدواج دختر بیشتر سفارش و تأکید شده است. و) گذاشتن اسم اسلامی که سفارش در نامهای پیامبر گرامی و اهلبیت او(سلاماللهعلیهم) زیاد شده است، و شیعه باید از انتخاب نامهای غیر اسلامی برای فرزندان خود پرهیز کند و سزاوار نیست که با وجود اسمهای اهلبیت(سلاماللهعلیهم) برای فرزند خود نام دیگری را انتخاب کند.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام خیانت است که به مرتکب آن خائن گفته میشود و در روایات سلب اسلام و سلب ولایت از او شده است، و آن اقسامی دارد: الف) خیانت به خدای متعال و رسول گرامی(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و ائمّه اطهار(سلاماللهعلیهم)، و آن مراتب و مصادیقی دارد و از موارد آن، که از گناهان بزرگ شمرده شده است، کشف اسرار نظامی و سیاسی و اقتصادی و اداری حکومت اسلامی است. و بعضی از مصادیق دیگر آن، نظیر مصرف بیجا یا به هدر دادن نِعم الهی مانند عقل و اعضا و جوارح و مال و عمر که در نزد ما امانت است، هر چند گناه نیست، ولی یک مسلمان واقعی باید به اندازه قدرتش از آن پرهیز کند. ب) خیانت در عرض و ناموس مسلمانان که گناهش در حدّ کفر است. ج) خیانت در امانت که آن هم گناهش بزرگ است، علاوه بر اینکه حقّالنّاس نیز میباشد. د) خیانت در معاملات نظیر غش در معامله و فریبدادن طرف معامله و نقض عقود لازمه و نقض عهود و بیعتها و شروط و امثال اینها و این قسم نیز گناهش بزرگ و اگر مربوط به اموال و حقوق باشد، حقّالنّاس و ضمانآور نیز میباشد. ه) نقض عهد و نذر و قسم با خدای متعال که این قسم از خیانت علاوه بر اینکه گناه است، کفّاره نیز دارد و اگر مربوط به اموال و حقوق باشد، آن مال یا حقّ بر ذمّه او خواهد بود. و) خیانت در مشورت، و همه مراتب و مصادیق این قسم گناه است، ولی بعضی از موارد آن نظیر خیانت در امر ازدواج و خیانت در مهمّ امور، گناهش در حدّ کفر است. ز) خیانت در اسرار، و این قسم از خیانت نظیر کشف اسرار نظام اسلامی، گناهش بسیار بزرگ است و اگر اشاعه فحشا باشد، از نظر قرآن عذاب دردناک در دنیا و آخرت دارد: (لَهُمْ عَذابٌ الیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْاخِرَة)[1] (برای آنان عذابی دردناک در دنیا و آخرت است.)
- [آیت الله وحید خراسانی] زکات در هشت مورد صرف می شود اول فقیر و او کسی است که مخارج سال خود و عیالاتش را ندارد و کسی که صنعت یا ملک یا سرمایه ای دارد که می تواند مخارج سال خود را بگذراند فقیر نیست دوم مسکین و او کسی است که از فقیر سخت تر می گذراند سوم کسی که از طرف امام علیه السلام یا نایب امام مامور است که زکات را جمع و نگهداری نماید و به حساب ان رسیدگی کند و ان را به امام علیه السلام یا نایب امام یا فقرا برساند چهارم مسلمانانی که شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت حضرت محمد صلی الله علیه واله وسلم داده اند و در اسلام ثابت قدم نیستند تا به وسیله دادن زکات به انان ایمانشان تقویت شود ولی در صورت وجود فقیر در محل و دوران امر بین صرف در فقیر و صرف در این مصرف احتیاط واجب ان است که به فقیر داده شود و این احتیاط در مورد هفتم هم باید رعایت شود پنجم خریداری بنده مسلمانی که در شدت باشد و ازاد کردن او و همچنین خریداری بنده و ازاد کردن او هر چند در شدت نباشد در صورتی که مستحقی برای زکات پیدا نکند ششم بدهکاری که نمی تواند دین خود را ادا کند در صورتی که در معصیت صرف نکرده باشد هفتم فی سبیل الله یعنی امور خیریه ای که می شود انها را به قصد قربت انجام داد و بنابر احتیاط واجب کارهایی باشد که مصلحت عمومی داشته باشد مانند بنای مساجد و مدارس دینی و ساختن بیمارستان و اسایشگاه برای سالخوردگان و مانند اینها هشتم ابن السبیل یعنی مسافری که در سفر درمانده شده و احکام اینها در مسایل اینده می اید
- [آیت الله اردبیلی] خمس یک پنجم از مازاد درآمدها و برخی منافع است که انسان به دست آورده است و باید زیر نظر امام معصوم علیهالسلام مصرف شود و در زمان غیبت امام زمان (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف)، بهتر است سهم سادات زیر نظر مجتهد جامع الشرایط برای رفع نیازهای سادات فقیر مصرف گردد و سهم امام علیهالسلام باید زیر نظر مجتهد جامع الشرایط در جهت تعلیم و ترویج مذهب جعفری هزینه گردد. در احادیث شریفه نسبت به پرداختن خمس تأکید زیادی شده است و از آن به حقّ امام علیهالسلام ، سبب تطهیر مال و وسیلهای جهت امتحان ایمان یاد شده است؛ حضرت رضا علیهالسلام در جواب نامه یکی از تاجران شیعه فارس مینویسد: (... اموال تنها از راهی که خداوند مقرّر فرموده است حلال میگردد. همانا خمس، ما را در تقویت دین یاری میکند و نیاز آنان که سرپرستیشان را به عهده داریم و نیز نیاز شیعیان را تأمین میکند و با آن آبرویمان را در مقابل دشمنانمان حفظ میکنیم. پس خمس را از ما دریغ نکنید و خود را از دعای ما محروم نسازید، زیرا پرداختن خمس کلید روزی و سبب آمرزش و پاکی شما از گناه و ذخیره آخرتتان است. مسلمان کسی است که به آنچه با خدا پیمان بسته وفا کند نه آن کسی که با زبان اجابت میکند و در قلب مخالفت مینماید.)(1)
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام نفاق است و در روایات فراوانی فرمودهاند کسی که دارای دو چهره و دو زبان باشد، در روز قیامت با دو زبان که آتش از آنها شعلهور است محشور میشود و این نفاق اقسامی دارد: الف) کسانی که ایمان ندارند، ولی با زبان یا عمل ایمان نمایی میکنند، و این افراد همان منافقینی هستند که قرآن جایگاه آنان را پستترین جاهای جهنّم قرار داده است. ب) افراد ریاکار که اعمالشان برای خدا نیست، ولی نمایش برای خداست و قرآن علاوه بر اینکه اعمال این افراد را باطل میداند، گناه آنان را در حدّ کفر شمرده است. ج) افرادی که در برخورد با مردم دارای دو چهره و دو زبان هستند؛ مثلاً در حالی که کینه و عداوت دارند و از غیبت و تهمت باک ندارند، ولی در ظاهر اظهار محبّت و ارادت میکنند. د) افرادی که خود را وابسته به دین میکنند، ولی در حقیقت آن وابستگی را در عمل ندارند، نظیر عالم بی عمل و زاهد بیحقیقت و مقدّس و متّقی نما، و این افراد گرچه در روایات اطلاق نفاق بر آنها شده است و از نظر اخلاقی منافق میباشند، ولی گناه منافق را ندارند و اگر بر طبق وظیفه دینی خود عمل نکنند، در روز قیامت با منافقین محشور میشوند.