در اغلب منابع روایی این حدیث این گونه آمده است که (علماء امتی کانبیاء بنی اسرائیل؛ علمای امت من به مانند انبیای بنی اسرائیل می باشند) (بحار، ج 2، ص 22 - غوالی الئالی، ج 4 ، ص 77). گرچه به این گونه نیز در برخی موارد نقل شده است که (علماء امتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل؛ علمای امت من افضل از انبیای بنی اسرائیل اند). در هر صورت این روایت به صورت مسند نقل نشده و در هر جا نقل شده است به صورت مرسل می باشد؛ یعنی سلسله راویان آن تا معصوم ذکر نشده گرچه این گونه روایات از نظر سندی ضعیف محسوب می شوند ولی برخی از فقها این روایت را نقل کرده اند و آن را پذیرفته اند. در توجیه این که چگونه علمای امت پیامبر به مانند انبیای بنی اسرائیل اند و یا افضل آنان برخی این گونه گفته اند که مراد از علماء در این روایت ائمه معصومین(ع) می باشند. برخی نیز این گونه توجیه کرده اند که همانندی علما با انبیای بنی اسرائیل در رتبه و مقام نمی باشد بلکه در این جهت که همان گونه که علمای بنی اسرائیل هر کدام وظیفه هدایت گروه و بخشی را بر عهده داشتند و حجت خداوند بر آنها بودند. علمای امت پیامبر(ص) نیز به عنوان حجت از طرف حجت الله که پیامبر و ائمه معصومین اند زعامت و مرجعیت مردم را به عهده دارند و در زمان غیبت معصومین وظیفه هدایت و زعامت را از جانب آنان بر عهده دارند، همان گونه که انبیای بنی اسرائیل نیز دعوت کننده و مبلغ شریعت حضرت موسی(ع) بوده اند. البته این توجیه با آن نقل که می گوید علمای امت من به مانند انبیاء بنی اسرایئل اند، سازگارتر است. اما می توان گفت:ارزش وبرتری واقعی به مقام علمی است واز انجا که علمائ اسلام علم خود را از پیامبر وامامان (ع) گرفته اند مقام انها می تواند از پیامبران گذشته بیشتر باشد. وارث پیغمبر کسی است که بداند رسول خدا در علم و عقیده چه آورده است. و نیز آگاه باشد که به چه وصفی متصف بوده و در عمل چه کرده است؛ کسی که به معارف یاد شده عارف بود، و به صفات انبیا متصف شد و همانند آنان عمل کرد، میتواند وارث پیغمبر باشد؛ چون ارث بری مشروط به پیوند و ارتباط با مورّث است. این گونه مقامات گرچه تحصیلی است، ولی مانند علوم حسّی نیست تا راه کسب آن برای همگان باز شد، بلکه انسان باید آن را از انبیا به ارث ببرد و ارث وقتی میسر است که انسان با مورّث ارتباط داشته باشد. فرق ارث با کسب این است که در کسب، انسان چیزی را با تلاش و کوشش خود فراهم میکند، نه از طریق ارتباط با کسی؛ اما در ارث آن را به وسیله ارتباطی که با دیگری دارد، فراهم میکند. پس عمده در ارث پیوند وارث با مورث است. به این جهت اگر کسی بخواهد علم پیغمبر را به ارث ببرد، باید با آن حضرت ارتباط داشته باشد. و آن نیز جز با تهذیب نفس و صفای ضمیر، ممکن نیست. فرق دیگر ارث با کسب یا میراث یا مکْتَسَب این است که اگر مثلاُ (علم الدّراسه) با تحصیل بهره کسی شد، این علم ممکن است فراموش شود، ولی کسی که از (علم الوراثه) بهرهمند شد، با همان علم ارتحال میکند و در قیامت نیز عالم محشور میشود و در نتیچه حق شفاعت دارد. پس کسی که از علم الوراثه استفاده نکرده باشد، جانشین و وارث پیغمبر نیست و نمیتواند خود را مشمول (العلماء ورثة الانبیا) بداند.(بحار1/ 164 و 2/ 92) میراث وارثان انبیا گوناگون است، چنانکه در ارث مادی، ورثه یکسان ارث نمیبرند. همان طور که خود انبیا درجاتشان متفاوت است: ( تِلکَ االرُّسُل فَضَّلنا بَعْضَهُم عَلی بَعْضٍ)بقره/253 ، ( ولقد فضّلنا بعض النّبیّین علی بعضٍ) اسراء/55 . وارثان آنان نیز یکسان نیستند. در روایات آمده است که ایمان ده درجه دارد و درجه هشم ایمان از آن مقداد و درجه نهم برای ابوذر و درجه دهم از آن سلمان است: (اَلاِیمانُ عَشْرَ دَرجاتٍ فَالْمِقْداد فِی الثامِنةِ و أَبُوذَرُ فِی التاسِعةِ وسَلْمانُ فِی العاشِرَة) (.بحار/ 22/341.) بنابراین درجات ارث بری وارثان انبیا نیز تفاوت دارد. هر کس ارتباطش با انبیا قویتر بود، سهم بیشتری میبرد، و در این ارث بردن، سبق و لحوق زمانی و مکانی و مانند آن، نقش ندارد. چنانکه ابولهب که در حجاز بود و از نزدیکان نسبی پیغمبر (ص) بود، هیچ ارثی از وی نبرد، اما از روم، (صهیب) و از حبشه، (بلال) و از ایران، (سلمان)، محضر پیامبر را ادراک کردند و به نوبه خود، از وراثت کامل آن حضرت برخوردار شدند. در مسایل معنوی، عمده تهذیب نفس است که انسان سالک را با قدوه مهذّبان و اسوه سالکان، پیامبر اکرم(ص)، مرتبط میکند و به او لیاقت وراثت آن حضرت را میدهد. غیر از ابولهب، عموی پیامبر اسلام، چهرههای دیگری را نیز قرآن کریم معّرفی میکند که با وجود ارتباط نزدیک نسبی با برخی پیامبران، هیچ ارثی از پیامبران نبردند. از آن جمله، پسر نوح که ارثی از پدر نبرد و شخصی به نام آزر، عمو یا پدر خوانده حضرت ابراهیم، که هیچ ارتباط معنوی با ابراهیم نداشت و از آن حضرت بی نصیب ماند. در حالی که دیگران از آن حضرت بهرهها بردند و حافظ ره آورد الهی او شدند. بنابراین در ارث بردن از علوم پیامبران، نسب، قومیت و مانند آن مطرح نیست. انسان فرزند افکار و عقاید خویش است. نقل شده است که وقتی سلمان (رضوان الله علیه) وارد ایران شد، و به جنگ پرداخت، عدهای فکر میکردند که او چون ایرانی است، علیه حکومت ایران قیام نخواهد کرد. اما او فکر میکرد که فرزند قرآن است و با همین عقیده نبرد کرد و سرانجام پیروز شد. انسان متألّْه فرزند تألّه و تعبّد است و همین فرزانگی مایه ارتباط با مورّث توحید و عبودیّت، یعنی پیام آوران الهی خواهد بود و همین پیودند پایه میراث بری از آنان است. آیة الله جوادی آملی،تفسیر موضوعی قرآن ج 6 (سیرة پیامبران(ع) در قرآن) به نقل از سایت تبیان علما که وارثان انبیا هستند. اگر علم و تعلیم آنان با عمل و تزکیه آنان آمیخته باشد، به طور کامل از مورثان خود ارث میبرند. و مهمترین عامل ارث، همان پیوند خارجی وارث با موّرث است و بهترین عامل برقراری این پیوند وجودی، آمیختگی علم و عمل است، تا هر علمی مقدّمه عمل گردد و هر عملی زمینه ظهور علم جدید را فراهم کند. و به تدریج سالک تابع وحی، به جایی برسد که بسیاری از معارف را از راه شهود دل ادراک کند، سپس با چشم و گوش ظاهری نقوش کلمات را بنگرد و اصوات آن را بشنود. چنان که قلب مبارک اسوه سالکان راستین، رسول اکرم(ص) نخست مشاهده میکرد: (ما کذب الفؤادُ ما رأی) نجم/11سپس با چشم میدید، یعنی معارف غیبی از بالا تنزل میکرد و از راه قلب و عقل و عبور از نشئه تجرّد تام به مرحله تمثّل و تجسّد و تجسّم و مانند آن میرسید: (ما زاغ البصر وما طغی) نجم/17. نه چشم گمراه میشد و نه طغیان میکرد و همانطور که رسول اکرم(ص) که معلّم و مورّث کتاب و حکمت است، علوم و معارف را از قلب به زبان میآورد و زبان آن حضرت، پیرو قلب مبارکش بود و کاملاً بین آن دو هماهنگی برقرار بود، شاگردان و وارثان آن حضرت نیز، باید به جایی برسند که قلوب آنان، تابع قلب معلّم و مورّثشان باشد و نیز زبان آنها، پیرو زبان آموزنده معلّمشان باشد، چون اساس هستی هر انسانی قلب اوست، اگر کسی زبانش با قلبش هماهنگ نباشد، نه تنها وارث حضرت رسول(ص) نخواهد شد، بلکه چون این حقایق به قلب او راه نیافت، نام مبارک آن حضرت در معاد از ذهن او زایل میشود و در قیامت گرفتار عذاب الهی میگردد و بعد از اَحْقابی از عذاب، باز هم نام مبارک آن حضرت را به یاد نمیآورد که چه بود! زیرا اگر عقاید دینی به قلب کسی راه نیافت و در آن رسوخ نکرد و ملکه نفسانی وی نشد، با فشارهای مرگ، که طامّة دشواری است، از یادش میرود و در برزخ که از او سؤال میکنند، پیامبر تو کیست؟ و کتاب تو چیست؟ نمیتواند جواب بگوید. چون آن روز زمام سخن به دست ملکات نفسانی است نه به دست خود شخص تا هر چه خواست بگوید. گرچه پس از گذشت مدت طولانی (احقاب) و تحمل عذاب، وقتی که از تباهیهای دنیا شستشو شد به یادش میآید و میگوید: پیامبر من کسی بود که بر او قرآن نازل شد، اما هنوز نام مبارک رسول الله(ص) را یاد نمیآورد. کسی که اهل نماز نباشد و نام حضرت رسول(ص) را نبرد، چون اهل نماز نبود، اهل اذان و اقامه نبود، اهل ذکر و صلوات نبود و اهل عرض ادب به آستان ولایت اهل بیت(ع) نبود و نام آنان را فقط در محدوده تصور ذهنی و ذکر لفظی حفظ کرده بود، با پدیده توان فرسای مرگ تصور ذهنی محض او از یاد میرود. حضرت رسول اکرم(ص) شاگردانی را میطلبد که قلب و زبان و جوارح و جوانحشان هماهنگ باشد و این کار همان تزکیه است که انسان سالک را به مقام وراثت نبی اکرم(ص) میرساند. آیة الله جوادی آملی،تفسیر موضوعی قرآن ج 12 (فطرت در قرآن) به نقل از سایت تبیان (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 8/100108093)
در اغلب منابع روایی این حدیث این گونه آمده است که (علماء امتی کانبیاء بنی اسرائیل؛ علمای امت من به مانند انبیای بنی اسرائیل می باشند) (بحار، ج 2، ص 22 - غوالی الئالی، ج 4 ، ص 77). گرچه به این گونه نیز در برخی موارد نقل شده است که (علماء امتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل؛ علمای امت من افضل از انبیای بنی اسرائیل اند). در هر صورت این روایت به صورت مسند نقل نشده و در هر جا نقل شده است به صورت مرسل می باشد؛ یعنی سلسله راویان آن تا معصوم ذکر نشده گرچه این گونه روایات از نظر سندی ضعیف محسوب می شوند ولی برخی از فقها این روایت را نقل کرده اند و آن را پذیرفته اند. در توجیه این که چگونه علمای امت پیامبر به مانند انبیای بنی اسرائیل اند و یا افضل آنان برخی این گونه گفته اند که مراد از علماء در این روایت ائمه معصومین(ع) می باشند. برخی نیز این گونه توجیه کرده اند که همانندی علما با انبیای بنی اسرائیل در رتبه و مقام نمی باشد بلکه در این جهت که همان گونه که علمای بنی اسرائیل هر کدام وظیفه هدایت گروه و بخشی را بر عهده داشتند و حجت خداوند بر آنها بودند. علمای امت پیامبر(ص) نیز به عنوان حجت از طرف حجت الله که پیامبر و ائمه معصومین اند زعامت و مرجعیت مردم را به عهده دارند و در زمان غیبت معصومین وظیفه هدایت و زعامت را از جانب آنان بر عهده دارند، همان گونه که انبیای بنی اسرائیل نیز دعوت کننده و مبلغ شریعت حضرت موسی(ع) بوده اند. البته این توجیه با آن نقل که می گوید علمای امت من به مانند انبیاء بنی اسرایئل اند، سازگارتر است. اما می توان گفت:ارزش وبرتری واقعی به مقام علمی است واز انجا که علمائ اسلام علم خود را از پیامبر وامامان (ع) گرفته اند مقام انها می تواند از پیامبران گذشته بیشتر باشد.
وارث پیغمبر کسی است که بداند رسول خدا در علم و عقیده چه آورده است. و نیز آگاه باشد که به چه وصفی متصف بوده و در عمل چه کرده است؛ کسی که به معارف یاد شده عارف بود، و به صفات انبیا متصف شد و همانند آنان عمل کرد، میتواند وارث پیغمبر باشد؛ چون ارث بری مشروط به پیوند و ارتباط با مورّث است. این گونه مقامات گرچه تحصیلی است، ولی مانند علوم حسّی نیست تا راه کسب آن برای همگان باز شد، بلکه انسان باید آن را از انبیا به ارث ببرد و ارث وقتی میسر است که انسان با مورّث ارتباط داشته باشد. فرق ارث با کسب این است که در کسب، انسان چیزی را با تلاش و کوشش خود فراهم میکند، نه از طریق ارتباط با کسی؛ اما در ارث آن را به وسیله ارتباطی که با دیگری دارد، فراهم میکند. پس عمده در ارث پیوند وارث با مورث است. به این جهت اگر کسی بخواهد علم پیغمبر را به ارث ببرد، باید با آن حضرت ارتباط داشته باشد. و آن نیز جز با تهذیب نفس و صفای ضمیر، ممکن نیست. فرق دیگر ارث با کسب یا میراث یا مکْتَسَب این است که اگر مثلاُ (علم الدّراسه) با تحصیل بهره کسی شد، این علم ممکن است فراموش شود، ولی کسی که از (علم الوراثه) بهرهمند شد، با همان علم ارتحال میکند و در قیامت نیز عالم محشور میشود و در نتیچه حق شفاعت دارد. پس کسی که از علم الوراثه استفاده نکرده باشد، جانشین و وارث پیغمبر نیست و نمیتواند خود را مشمول (العلماء ورثة الانبیا) بداند.(بحار1/ 164 و 2/ 92) میراث وارثان انبیا گوناگون است، چنانکه در ارث مادی، ورثه یکسان ارث نمیبرند. همان طور که خود انبیا درجاتشان متفاوت است: ( تِلکَ االرُّسُل فَضَّلنا بَعْضَهُم عَلی بَعْضٍ)بقره/253 ، ( ولقد فضّلنا بعض النّبیّین علی بعضٍ) اسراء/55 . وارثان آنان نیز یکسان نیستند. در روایات آمده است که ایمان ده درجه دارد و درجه هشم ایمان از آن مقداد و درجه نهم برای ابوذر و درجه دهم از آن سلمان است: (اَلاِیمانُ عَشْرَ دَرجاتٍ فَالْمِقْداد فِی الثامِنةِ و أَبُوذَرُ فِی التاسِعةِ وسَلْمانُ فِی العاشِرَة) (.بحار/ 22/341.) بنابراین درجات ارث بری وارثان انبیا نیز تفاوت دارد. هر کس ارتباطش با انبیا قویتر بود، سهم بیشتری میبرد، و در این ارث بردن، سبق و لحوق زمانی و مکانی و مانند آن، نقش ندارد. چنانکه ابولهب که در حجاز بود و از نزدیکان نسبی پیغمبر (ص) بود، هیچ ارثی از وی نبرد، اما از روم، (صهیب) و از حبشه، (بلال) و از ایران، (سلمان)، محضر پیامبر را ادراک کردند و به نوبه خود، از وراثت کامل آن حضرت برخوردار شدند. در مسایل معنوی، عمده تهذیب نفس است که انسان سالک را با قدوه مهذّبان و اسوه سالکان، پیامبر اکرم(ص)، مرتبط میکند و به او لیاقت وراثت آن حضرت را میدهد. غیر از ابولهب، عموی پیامبر اسلام، چهرههای دیگری را نیز قرآن کریم معّرفی میکند که با وجود ارتباط نزدیک نسبی با برخی پیامبران، هیچ ارثی از پیامبران نبردند. از آن جمله، پسر نوح که ارثی از پدر نبرد و شخصی به نام آزر، عمو یا پدر خوانده حضرت ابراهیم، که هیچ ارتباط معنوی با ابراهیم نداشت و از آن حضرت بی نصیب ماند. در حالی که دیگران از آن حضرت بهرهها بردند و حافظ ره آورد الهی او شدند. بنابراین در ارث بردن از علوم پیامبران، نسب، قومیت و مانند آن مطرح نیست. انسان فرزند افکار و عقاید خویش است. نقل شده است که وقتی سلمان (رضوان الله علیه) وارد ایران شد، و به جنگ پرداخت، عدهای فکر میکردند که او چون ایرانی است، علیه حکومت ایران قیام نخواهد کرد. اما او فکر میکرد که فرزند قرآن است و با همین عقیده نبرد کرد و سرانجام پیروز شد. انسان متألّْه فرزند تألّه و تعبّد است و همین فرزانگی مایه ارتباط با مورّث توحید و عبودیّت، یعنی پیام آوران الهی خواهد بود و همین پیودند پایه میراث بری از آنان است. آیة الله جوادی آملی،تفسیر موضوعی قرآن ج 6 (سیرة پیامبران(ع) در قرآن) به نقل از سایت تبیان
علما که وارثان انبیا هستند. اگر علم و تعلیم آنان با عمل و تزکیه آنان آمیخته باشد، به طور کامل از مورثان خود ارث میبرند. و مهمترین عامل ارث، همان پیوند خارجی وارث با موّرث است و بهترین عامل برقراری این پیوند وجودی، آمیختگی علم و عمل است، تا هر علمی مقدّمه عمل گردد و هر عملی زمینه ظهور علم جدید را فراهم کند. و به تدریج سالک تابع وحی، به جایی برسد که بسیاری از معارف را از راه شهود دل ادراک کند، سپس با چشم و گوش ظاهری نقوش کلمات را بنگرد و اصوات آن را بشنود. چنان که قلب مبارک اسوه سالکان راستین، رسول اکرم(ص) نخست مشاهده میکرد: (ما کذب الفؤادُ ما رأی) نجم/11سپس با چشم میدید، یعنی معارف غیبی از بالا تنزل میکرد و از راه قلب و عقل و عبور از نشئه تجرّد تام به مرحله تمثّل و تجسّد و تجسّم و مانند آن میرسید: (ما زاغ البصر وما طغی) نجم/17. نه چشم گمراه میشد و نه طغیان میکرد و همانطور که رسول اکرم(ص) که معلّم و مورّث کتاب و حکمت است، علوم و معارف را از قلب به زبان میآورد و زبان آن حضرت، پیرو قلب مبارکش بود و کاملاً بین آن دو هماهنگی برقرار بود، شاگردان و وارثان آن حضرت نیز، باید به جایی برسند که قلوب آنان، تابع قلب معلّم و مورّثشان باشد و نیز زبان آنها، پیرو زبان آموزنده معلّمشان باشد، چون اساس هستی هر انسانی قلب اوست، اگر کسی زبانش با قلبش هماهنگ نباشد، نه تنها وارث حضرت رسول(ص) نخواهد شد، بلکه چون این حقایق به قلب او راه نیافت، نام مبارک آن حضرت در معاد از ذهن او زایل میشود و در قیامت گرفتار عذاب الهی میگردد و بعد از اَحْقابی از عذاب، باز هم نام مبارک آن حضرت را به یاد نمیآورد که چه بود! زیرا اگر عقاید دینی به قلب کسی راه نیافت و در آن رسوخ نکرد و ملکه نفسانی وی نشد، با فشارهای مرگ، که طامّة دشواری است، از یادش میرود و در برزخ که از او سؤال میکنند، پیامبر تو کیست؟ و کتاب تو چیست؟ نمیتواند جواب بگوید. چون آن روز زمام سخن به دست ملکات نفسانی است نه به دست خود شخص تا هر چه خواست بگوید. گرچه پس از گذشت مدت طولانی (احقاب) و تحمل عذاب، وقتی که از تباهیهای دنیا شستشو شد به یادش میآید و میگوید: پیامبر من کسی بود که بر او قرآن نازل شد، اما هنوز نام مبارک رسول الله(ص) را یاد نمیآورد. کسی که اهل نماز نباشد و نام حضرت رسول(ص) را نبرد، چون اهل نماز نبود، اهل اذان و اقامه نبود، اهل ذکر و صلوات نبود و اهل عرض ادب به آستان ولایت اهل بیت(ع) نبود و نام آنان را فقط در محدوده تصور ذهنی و ذکر لفظی حفظ کرده بود، با پدیده توان فرسای مرگ تصور ذهنی محض او از یاد میرود. حضرت رسول اکرم(ص) شاگردانی را میطلبد که قلب و زبان و جوارح و جوانحشان هماهنگ باشد و این کار همان تزکیه است که انسان سالک را به مقام وراثت نبی اکرم(ص) میرساند. آیة الله جوادی آملی،تفسیر موضوعی قرآن ج 12 (فطرت در قرآن) به نقل از سایت تبیان
(لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 8/100108093)
- [سایر] مقام علما بالاتر است یا شهدا؟
- [سایر] علما و بزرگان در مورد مقام معظم رهبری چه دیدگاهی دارند؟
- [سایر] آیا حضرت خدیجه سلام الله علیها از نظر جایگاه معنوی به مقام و شأن و رتبه حضرت مریم سلام الله علیها و حضرت معصومه سلام الله علیها میرسد؟
- [سایر] معنای ازاله و دفع مقامات ائمه(ع) که در زیارت عاشورا آمده (و لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ وَ اَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الَّتی رَتَّبَکُمُ اللَّهُ فیها) چیست؟ مگر امامان از رتبه امامت و مقام ولایت دفع و ازاله شدند؟ با این که می دانیم که این مقامات قابل منع از طرف مردم نیست.
- [آیت الله مظاهری] آیا 14 معصوم علیهم السلام از تمام انبیاء علیهم السلام به جز پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله افضل اند؟به چه دلیل؟ و همچنین آیا بین چهارده معصوم علیهم السلام رتبه بندی هست یا همه آن بزرگواران در یک مقام اند؟
- [سایر] رتبه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به سایر پیامبران(علیهم السلام) چگونه است؟
- [سایر] آیا از حدیث (لولاک لما خلقت الافلاک ) استنباط می شود که رتبه پیامبر پایین تر از علی و زهرا است؟
- [سایر] نظر بزرگان علما درباره دعای ندبه چیست؟
- [آیت الله بروجردی] شخصی عقار و ضیعهای را وقف بر اولاد ذکور خود نسلاً بعد نسل نموده و فعلاً موقوف علیهم منقرض شدهاند و از آنها کسی وجود ندارد، در این موضوع از هر اهل علم میپرسیم جواب میدهند که علما در وقف منقطع الآخر اختلاف نمودهاند، لذا در مقام بر آمدیم که برای حل این موضوع فتوای حضرت آیت الهی را به دست بیاوریم؟
- [سایر] آیا فاطمه زهرا (س) به لحاظ رتبه و شأن از همه پیامبران غیر از حضرت محمد (ص) برتر است؟
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . نبش قبر امامزاده ها و شهدا و علما و صلحا اگر چه سال ها بر آن گذشته باشد حرام است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] نبش قبر امامزاده ها و شهدا و علما و صلحا اگرچه سالها بر آن گذشته باشد حرام است.
- [آیت الله سبحانی] نبش قبر امامزاده ها و شهدا و علما و صلحا اگرچه سال ها بر آن گذشته باشد حرام است.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] نبش قبر امامزاده ها و شهدا و علما و صلحا اگرچه سالها بر آن گذشته باشد حرام است.
- [آیت الله بروجردی] نبش قبر امامزادهها و شهدا و علما و صلحا اگر چه سالها بر آن گذشته باشد حرام است.
- [آیت الله خوئی] نبش قبر امامزادهها و شهدا و علما و صلحا اگرچه سالها بر آن گذشته باشد حرام است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] نبش قبری که باعث هتک حرمت فرد مسلمان میگردد؛ مانند امامزادهها و شهدا و علما و صلحا، اگر چه سالها بر آن گذشته باشد حرام است.
- [آیت الله مکارم شیرازی] خوردن ماهی های کوچک زنده اشکال دارد، مگر برای درمان در مقام ضرورت.
- [آیت الله مکارم شیرازی] سبْحان ربی الاْعْلی و بحمْده: پاک و منزه است خداوند بلند مقام من و او را سپاس می گویم.
- [آیت الله سبحانی] در صحت وقف عام مانند وقف بر فقرا و علما، قبول شرط نیست ولی در وقف خاص مانند وقف بر شخص معینی، احتیاط لازم قبول او یا وکیل او است.