منظور از دشمن نزدیکتر در سوره توبه آیه 123 تا 129 چیست؟
در پاسخ به تفسیر و توضیح آیات مورد پرسش توجه کنید : یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ (توبه 123) ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده‌اید با کافرانی که به شما نزدیکترند پیکار کنید (و دشمن دورتر شما را از دشمنان نزدیک غافل نکند) و آنها باید در شما شدت و خشونت احساس کنند، و بدانید خداوند با پرهیزکاران است. در آیه فوق به تناسب بحثهایی که تا کنون پیرامون جهاد در این سوره ذکرشده به دو دستور دیگر در زمینه این موضوع مهم اسلامی اشاره گردیده است. نخست روی سخن را به مؤمنان کرده، می‌گوید: ای کسانی که ایمان آورده‌اید با کفاری که به شما نزدیکترند پیکار کنید (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ). درست است که با تمام دشمنان باید مبارزه کرد، و تفاوتی در این وجود ندارد، ولی از نظر تاکتیک و روش مبارزه، بدون شک باید نخست از دشمنان نزدیکتر شروع کرد، چرا که خطر دشمنان نزدیکتر بیشتر است همانگونه که به هنگام دعوت به سوی اسلام و هدایت مردم به آئین حق باید از نزدیکتر شروع کرد، پیامبر ص دعوت خود را به فرمان خداوند از بستگانش شروع کرد و سپس مردم مکه را تبلیغ فرمود، بعد از آن به سراسر جزیره عرب، مبلغ فرستاد و سپس نامه برای سلاطین جهان نوشت، و بدون شک این روش به پیروزی نزدیکتر است. البته هر قانونی استثنایی دارد، ممکن است مواقع فوق العاده‌ای پیش بیاید که دشمن دورتر به مراتب خطرناکتر باشد، و قبلا باید به دفع او شتافت، اما همانگونه که گفتیم این یک استثناء است نه یک قانون همیشگی. و اما اینکه گفتیم پرداختن به دشمن نزدیکتر لازمتر است، دلائلش واضح است زیرا اولا- خطر دشمن نزدیک از خطر دشمنان دور بیشتر می‌باشد. ثانیا- آگاهی و اطلاعات ما نسبت به دشمنان نزدیکتر افزونتر است و این خود به پیروزی کمک می‌کند. ثالثا پرداختن به دور و رها کردن نزدیک این خطر را نیز دارد که دشمنان نزدیک ممکن است از پشت سر حمله کنند و یا کانون اصلی اسلام را به هنگام خالی شدن مرکز درهم بکوبند. رابعا وسائل و هزینه مبارزه با نزدیک، کمتر و ساده‌تر، و تسلط بر جبهه در آن آسانتر است به این جهات و جهات دیگر دفع اینگونه دشمنان، لازمتر است. ذکر این نکته نیز لازم به نظر می‌رسد: در آن موقع که آیه فوق نازل شد، اسلام تقریبا همه جزیره العرب را گرفته بود و بنا بر این نزدیکترین دشمن در آن روز شاید امپراطوری روم شرقی بود که مسلمانان برای مبارزه با آنان به تبوک شتافتند. این را نیز نباید فراموش کرد که آیه فوق گر چه از پیکار مسلحانه، و از فاصله مکانی سخن می‌گوید، ولی بعید نیست که روح آیه در پیکارهای منطقی و فاصله‌های معنوی نیز حاکم باشد، به این معنی که مسلمانان به هنگام پرداختن به مبارزه منطقی و تبلیغاتی با دشمنان، اول باید به سراغ کسانی بروند که خطرشان برای جامعه اسلامی بیشتر و نزدیکتر است، مثلا در عصر ما که خطر الحاد و مادیگری همه جوامع را تهدید می‌کند، باید مبارزه با آن را مقدم بر مبارزه با مذاهب باطله قرار داد، نه اینکه آنها فراموش شوند، بلکه باید لبه تیز حمله متوجه گروه خطرناکتر گردد، یا مثلا مبارزه با استعمار فکری و سیاسی و اقتصادی باید در درجه اول قرار گیرد. دومین دستوری که در زمینه جهاد، در آیه فوق می‌خوانیم، دستور شدت عمل است، آیه می‌گوید دشمنان باید در شما یک نوع خشونت احساس کنند (وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً). اشاره به اینکه تنها شجاعت و شهامت درونی، و آمادگی روانی برای ایستادگی و مبارزه سرسختانه با دشمن کافی نیست، بلکه باید این آمادگی و سر سختی خود را به دشمن نشان بدهید، و آنها بدانند در شما چنین روحیه‌ای هست، و همان سبب عقب‌نشینی و شکست روحیه آنان گردد، و به تعبیر دیگر وجود قدرت کافی نیست، بلکه باید در برابر دشمن نمایش قدرت داد. و لذا در تاریخ اسلام می‌خوانیم که به هنگام آمدن مسلمانان به مکه برای مراسم زیارت خانه خدا پیامبر ص به آنها دستور داد به هنگام طواف با سرعت راه بروند بلکه بدوند و شدت و سرعت و ورزیدگی خود را به دشمنانی که ناظر آنها بودند نشان دهند. و نیز در داستان فتح مکه می‌خوانیم که پیامبر ص شب هنگام دستور داد مسلمانان همگی در بیابان آتش بیفروزند تا مردم مکه به عظمت ارتش اسلام آشنا شوند و اتفاقا این کار در روحیه آنها اثر گذاشت و نیز دستور داد که ابو سفیان بزرگ مکه را در گوشه‌ای نگهدارند و ارتش نیرومند اسلام در مقابل او رژه روند. و در پایان آیه به مسلمانان با این عبارت نوید پیروزی می‌دهد که بدانید که خدا با پرهیزکاران است. این تعبیر ممکن است علاوه بر آنچه گفته شد، اشاره به این معنی نیز باشد که توسل به خشونت و شدت عمل باید توام با تقوا باشد، و هیچگاه از حدود انسانی تجاوز نکند. وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِیماناً فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إِیماناً وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (124) وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ کافِرُونَ (125) ترجمه: 124- و هنگامی که سوره‌ای نازل می‌شود بعضی از آنان (به دیگران) می‌گوید این سوره ایمان کدامیک از شما را افزون ساخت؟ (به آنها بگو) اما کسانی که ایمان آورده‌اند ایمانشان را افزود و آنها (به فضل و موهبت الهی) خوشحالند. 125- و اما آنها که در دلهایشان بیماری است پلیدی بر پلیدیشان افزود و از دنیا رفتند در حالی که کافر بودند. به تناسب بحثهایی که در باره منافقان و مؤمنان گذشت، در این دو آیه اشاره به یکی از نشانه‌های بارز این دو گروه شده است. نخست می‌گوید: هنگامی که سوره‌ای نازل می‌شود، بعضی از منافقان به یکدیگر می‌گویند: ایمان کدامیک از شما به خاطر نزول این سوره افزون شد؟! (وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِیماناً) (1). و با این سخن می‌خواستند عدم تاثیر سوره‌های قرآن و بی‌اعتنایی خود را نسبت به آنها بیان کنند، و بگویند این آیات، محتوای مهم و چشمگیری ندارد، و مسائلی است عادی و پیش پا افتاده!. اما قرآن با لحن قاطعی به آنها پاسخ می‌دهد و ضمن تقسیم مردم به دو گروه، می‌گوید: اما کسانی که ایمان آورده‌اند نزول این آیات بر ایمانشان می‌افزاید و آثار شادی و خوشحالی را در چهره‌هایشان آشکار می‌سازد (فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إِیماناً وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ). و اما آنها که در دلهایشان بیماری نفاق و جهل و عناد و حسد است، پلیدی تازه‌ای بر پلیدیشان می‌افزاید! (وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ). و سر انجام در حال کفر و بی‌ایمانی از دنیا خواهند رفت (وَ ماتُوا وَ هُمْ کافِرُونَ). در اینجا به چند نکته باید توجه کرد: 1- قرآن در دو آیه بالا این واقعیت را تاکید می‌کند که تنها وجود برنامه‌ها و تعلیمات حیاتبخش برای سعادت یک فرد، یا یک گروه کافی نیست، بلکه آمادگی زمینه‌ها نیز باید به عنوان یک شرط اساسی مورد توجه قرار گیرد. آیات قرآن مانند دانه‌های حیاتبخش باران است، که می‌دانیم در باغ سبزه روید و در شوره‌زار خس! آنها که با روح تسلیم و ایمان و عشق به واقعیت به آن می‌نگرند، از هر سوره، بلکه از هر آیه‌ای، درس تازه‌ای فرا می‌گیرند که ایمانشان را پرورش می‌دهد و صفات بارز انسانیت را در آنها تقویت می‌کند. ولی کسانی که از پشت شیشه‌های تاریک لجاجت و کبر و نفاق به این آیات می‌نگرند نه تنها از آنها بهره نمی‌گیرند، بلکه بر شدت کفر و عنادشان افزوده می‌شود. و به تعبیر دیگر در برابر هر فرمان تازه‌ای نافرمانی و عصیان جدیدی می‌کنند، و در مقابل هر دستوری سرکشی تازه‌ای، و در مقابل هر حقیقت، لجاجت جدیدی، و این سبب تراکم عصیانها، و نافرمانیها و لجاجتها، در وجودشان می‌شود، و چنان ریشه‌های این صفات زشت در روح آنان قوی می‌گردد که سر انجام در حال کفر می‌میرند، و راه بازگشت به روی آنها به کلی بسته می‌شود! و باز به تعبیر دیگر: در هیچ برنامه تربیتی تنها فاعلیت فاعل کافی نیست، بلکه روح پذیرش و قابلیت قابل نیز شرط اساسی است. 2- رجس در لغت به معنی موجود پلید و ناپاک است، و به گفته راغب در کتاب مفردات، این پلیدی چهار گونه است: گاهی از نظر غریزه و طبع، و گاهی از نظر فکر و عقل، و گاهی از جهت شرع، و گاهی از تمام جهات. البته شک نیست که پلیدی ناشی از نفاق و لجاجت و سرسختی در مقابل حق یک نوع پلیدی باطنی و معنوی است که اثرش در تمام وجود انسان و سخنان و کردارش سر انجام آشکار می‌گردد. 3- جمله وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ با توجه به ریشه کلمه بشارت که به معنی سرور و خوشحالی است که آثارش در چهره انسان ظاهر گردد، نشان می‌دهد بقدری اثر تربیتی آیات قرآن در مؤمنان آشکار بود که فورا علائمش در چهره‌هایشان نمایان می‌گشت. 4- در آیات فوق، نفاق و صفات زشتی که لازمه آن است به عنوان بیماری قلبی شمرده شده، و همانگونه که سابقا هم گفته‌ایم قلب در اینگونه موارد به معنی روح و عقل است، و بیماری قلبی، در این موارد به معنی رذایل اخلاقی و انحرافات روانی است، و این تعبیر نشان می‌دهد، انسان اگر از روحیه سالمی برخوردار باشد، هیچیک از این صفات زشت نباید در وجود او ریشه بدواند، و اینگونه اخلاق همچون بیماری جسمانی بر خلاف طبیعت انسان می‌باشد، و بنا بر این آلودگی به این صفات دلیل بر انحراف از مسیر اصلی طبیعی و بیماری روحی و روانی است .). 5- آیات فوق درس عجیبی به همه ما مسلمانان می‌دهد، زیرا این واقعیت را بیان می‌کند که مسلمانان نخستین با نزول هر سوره‌ای از قرآن روح تازه‌ای پیدا می‌کردند، و تربیت نوینی می‌یافتند، آن چنان که آثارش بزودی در چهره‌هاشان نمایان می‌گشت، در حالی که امروز افراد به ظاهر مسلمانی را می‌بینیم که نه تنها. خواندن یک سوره در آنها اثر نمی‌گذارد بلکه از ختم تمام قرآن نیز در آنها کمترین اثری دیده نمی‌شود. آیا سوره‌ها و آیات قرآن اثر خود را از دست داده‌اند؟ و یا آلودگی افکار و بیماری دلها و وجود حجابها که از اعمال سوء ما ناشی می‌شود چنین حالت بی‌تفاوتی و نفوذناپذیری را به قلبهای ما داده است، باید از این حال به خدا پناه ببریم و از درگاه پاکش بخواهیم که قلبی همچون قلب مسلمانان نخستین به ما ببخشد. أَ وَ لا یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ لا یَتُوبُونَ وَ لا هُمْ یَذَّکَّرُونَ (126) وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلی‌ بَعْضٍ هَلْ یَراکُمْ مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ (127) ترجمه: 126- آیا آنها نمی‌بینند که در هر سال یک یا دو بار آزمایش می‌شوند؟ باز توبه نمی‌کنند و متذکر هم نمی‌شوند! 127- و هنگامی که سوره‌ای نازل می‌شود بعضی از آنها (منافقان) به یکدیگر نگاه می‌کنند و می‌گویند آیا کسی شما را می‌بیند (و اگر از حضور پیامبر بیرون رویم متوجه ما نمی‌شوند) سپس منصرف می‌شوند (بیرون می‌روند) خداوند دلهایشان را (از حق) منصرف ساخته چرا که آنها گروهی هستند که نمی‌فهمند (و بی‌دانشند). تفسیر: در این آیات نیز سخن را در باره منافقان ادامه می‌دهد، و آنها را مورد سرزنش و اندرز قرار داده می‌گوید: آیا آنها نمی‌بینند که در هر سال، یک یا دو بار، مورد آزمایش قرار می‌گیرند! (أَ وَ لا یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ). و عجب اینکه با اینهمه آزمایشهای پی در پی از راه خلاف باز نمی‌ایستند و توبه نمی‌کنند و متذکر نمی‌شوند (ثُمَّ لا یَتُوبُونَ وَ لا هُمْ یَذَّکَّرُونَ). در اینکه منظور از این آزمایش سالانه که یک یا دو بار تکرار می‌شود چیست؟ در میان مفسران گفتگو است. بعضی آن را بیماریها و بعضی گرسنگی و شدائد دیگر وبعضی مشاهده آثار عظمت اسلام و حقانیت پیامبر ص را در میدانهای جهاد که منافقان به حکم اجبار محیط در آن شرکت داشتند. و بعضی پرده بر داشتن از اسرار آنها، می‌دانند. اما با توجه به اینکه در آخر آیه می‌خوانیم آنها متذکر نمی‌شوند، روشن می‌شود که آزمایش از نوع آزمایشهایی بوده که باید باعث بیداری این گروه گردد. و نیز از تعبیر آیه چنین بر می‌آید که این آزمایش غیر از آزمایش عمومی است که همه مردم در زندگی خود با آن روبرو می‌شوند. با توجه به این موضوع به نظر می‌رسد که تفسیر چهارم یعنی پرده‌برداری از اعمال سوء آنها و ظاهر شدن باطنشان، به مفهوم آیه نزدیکتر است. این احتمال نیز وجود دارد که افتنان و امتحان در آیه مورد بحث، مفهوم جامعی داشته باشد که شامل همه این موضوعات بشود. سپس اشاره به قیافه انکار آمیزی که آنها در برابر آیات الهی به خود می‌گرفتند کرده می‌گوید: هنگامی که سوره‌ای از قرآن نازل می‌شود، آنها با نظر تحقیر و انکار نسبت به آن سوره به یکدیگر نگاه می‌کنند، و با حرکات چشم، مراتب نگرانی خود را ظاهر می‌سازند (وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلی‌ بَعْضٍ). ناراحتی و نگرانی آنها از این نظر است که مبادا نزول آن سوره، رسوایی جدیدی برایشان فراهم سازد و یا به خاطر آن است که بر اثر کوردلی چیزی از آن نمی‌فهمند، و انسان دشمن چیزی است که نمی‌داند. و به هر حال تصمیم بر این می‌گیرند که از مجلس بیرون بروند، تا این نغمه‌های آسمانی را نشنوند، اما از این بیم دارند که به هنگام خروج کسی آنها را ببیند، لذا آهسته از یکدیگر سؤال می‌کنند: آیا کسی متوجه ما نیست، آیا کسی شما را می‌بیند؟! (هَلْ یَراکُمْ مِنْ أَحَدٍ). و همین که اطمینان پیدا می‌کنند جمعیت به سخنان پیامبر ص مشغولند و متوجه آنها نیستند از مجلس بیرون می‌روند (ثُمَّ انْصَرَفُوا). جمله هل یریکم من احد (کسی شما را می‌بیند) را، یا با زبان می‌گفتند، و یا با اشاره چشمها، در صورت دوم جمله نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلی‌ بَعْضٍ با این جمله یک مفهوم را بیان می‌کند و در حقیقت هل یریکم من احد تفسیری است برای نگاهشان به یکدیگر. در پایان آیه، به ذکر علت این موضوع پرداخته و می‌گوید: آنها به این جهت از شنیدن کلمات خدا ناراحت می‌شوند که خداوند قلوبشان را (به خاطر لجاجت و عناد و بخاطر گناهانشان) از حق منصرف ساخته (و یک حالت دشمنی و عداوت نسبت به حق پیدا کرده‌اند) چرا که آنها افرادی بی فکر و نفهم هستند (صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ). در مورد جمله صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ، مفسران دو احتمال داده‌اند: نخست اینکه جمله خبریه باشد آن چنان که در بالا تفسیر کردیم، دیگر اینکه جمله انشائیه و به معنی نفرین باشد یعنی خداوند دلهای آنها را از حق منصرف کند، ولی احتمال اول نزدیکتر به نظر می‌رسد .. لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ (128) فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ (129) ترجمه: 128- رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است، و اصرار به هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است. 129- اگر آنها روی (از حق) بگردانند (نگران مباش) بگو خداوند مرا کفایت می‌کند هیچ معبودی جز او نیست، بر او توکل کردم و او پروردگار عرش بزرگ است. تفسیر: آخرین آیات قرآن مجید آیات فوق که به گفته بعضی از مفسران، آخرین آیاتی است که بر پیامبر ص نازل شده است، و با آن سوره برائت پایان می‌پذیرد، در واقع اشاره‌ای است به تمام مسائلی که در این سوره گذشت. زیرا از یک سو به تمام مردم اعم از مؤمنان و کافران و منافقان گوشزد می‌کند که سختگیریهای پیامبر و قرآن و خشونتهای ظاهری که نمونه‌هایی از آن در این سوره بیان شد، همه به خاطر عشق و علاقه پیامبر ص به هدایت و تربیت و تکامل آنها است .. و از سوی دیگر به پیامبر ص نیز خبر می‌دهد که از سرکشی‌ها وعصیان های مردم که نمونه‌های زیادی از آن نیز در این سوره گذشت نگران و ناراحت نباشد و بداند که در هر حال خداوند پشتیبان و یار و یاور او است. لذا در نخستین آیه، روی سخن را به مردم کرده، می‌گوید: پیامبری از خودتان به سوی شما آمد! (لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ). مخصوصا اینکه بجای منکم در این آیه من انفسکم آمده است. اشاره به شدت ارتباط پیامبر ص با مردم است، گویی پاره‌ای از جان مردم و از روح جامعه در شکل پیامبر ص ظاهر شده است. به همین دلیل تمام دردهای آنها را می‌داند، از مشکلات آنان آگاه است، و در ناراحتیها و غمها و اندوهها با آنان شریک می‌باشد، و با این حال تصور نمی‌شود سخنی جز به نفع آنها بگوید و گامی جز در راه آنها بردارد، و این در واقع نخستین وصفی است که در آیه فوق برای پیامبر ص ذکر شده است. و عجب اینکه گروهی از مفسران که تحت تاثیر تعصبات نژادی و عربی بوده‌اند گفته‌اند مخاطب در این آیه نژاد عرب است! یعنی پیامبری از این نژاد، به سوی شما آمد!. به عقیده ما این بدترین تفسیری است که برای آیه فوق ذکر کرده‌اند، زیرا می‌دانیم چیزی که در قرآن از آن سخنی نیست، مساله نژاد است، همه جا خطابات قرآن با یا ایها الناس و یا ایها الذین آمنوا و امثال آنها شروع می‌شود، و در هیچ موردی یا ایها العرب و یا قریش و مانند آن وجود ندارد. به علاوه ذیل آیه که می‌گوید: بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ به روشنی این تفسیر را نفی می‌کند، زیرا در آن سخن از همه مؤمنان است، از هر قوم و ملت و نژادی که باشند. جای تاسف است که بعضی از دانشمندان متعصب قرآن را از آن اوج جهانی و بشری فرود آورده، و می‌خواهند در محدوده‌های کوچک نژادی محصور کنند. به هر حال پس از ذکر این صفت (مِنْ أَنْفُسِکُمْ) به چهار قسمت دیگر از صفات ممتاز پیامبر ص که در تحریک عواطف مردم و جلب احساساتشان اثر عمیق دارد اشاره می‌کند. نخست می‌گوید: هر گونه ناراحتی و زیان و ضرری به شما برسد برای او سخت ناراحت کننده است (عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ). یعنی او نه تنها از ناراحتی شما خشنود نمی‌شود، بلکه بی تفاوت هم نخواهد بود، او به شدت از رنجهای شما رنج می‌برد، و اگر اصرار بر هدایت شما و جنگهای طاقت‌فرسای پر زحمت دارد، آن هم برای نجات شما، برای رهائیتان از چنگال ظلم و ستم و گناه و بدبختی است. دیگر اینکه او سخت به هدایت شما علاقمند است، و به آن عشق می‌ورزد، (حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ). حرص در لغت به معنی شدت علاقه به چیزی است، و جالب اینکه در آیه مورد بحث به طور مطلق می‌گوید: حریص بر شما است نه سخنی از هدایت به میان می‌آورد و نه از چیز دیگر، اشاره به اینکه به هر گونه خیر و سعادت شما، و به هر گونه پیشرفت و ترقی و خوشبختیان عشق می‌ورزد (و به اصطلاح حذف متعلق دلیل بر عموم است). بنا بر این اگر شما را به میدانهای پر مرارت جهاد، اعزام می‌دارد، و اگر منافقان را تحت فشار شدید، می‌گذارد، همه اینها به خاطر عشق به آزادی، به شرف، به عزت و به هدایت شما و پاکسازی جامعه شماست .. سپس به سومین و چهارمین صفت اشاره کرده، می‌گوید او نسبت به مؤمنان رءوف و رحیم است (بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ). بنا بر این هر گونه دستور مشکل و طاقت‌فرسایی را می‌دهد (حتی گذشتن از بیابانهای طولانی و سوزان در فصل تابستان، با گرسنگی و تشنگی، برای مقابله با یک دشمن نیرومند در جنگ تبوک) آن هم یک نوع محبت و لطف از ناحیه او است. در اینکه رءوف و رحیم با هم چه تفاوتی دارد، در میان مفسران گفتگو است ولی به نظر می‌رسد بهترین تفسیر آن است که رءوف اشاره به محبت و لطف مخصوص در مورد فرمانبرداران است، در حالی که رحیم اشاره به رحمت در مقابل گناهکاران می‌باشد. ولی نباید فراموش کرد که این دو کلمه هنگامی که از هم جدا شوند، ممکن است در یک معنی استعمال شود اما به هنگامی که همراه یکدیگر ذکر شوند، احیانا دو معنی متفاوت می‌بخشند. در آیه بعد که آخرین آیه سوره است، پیامبر ص را دلداری می‌دهد که از سرکشیها و عصیانهای مردم، دلسرد و نگران نشود، می‌گوید: اگر آنها روی از حق بگردانند نگران نباش و بگو خداوند برای من کافی است چرا که او بر هر چیزی توانا است (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ). همان خداوندی که هیچ معبودی جز او نیست و بنا بر این تنها پناهگاه او است (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ). آری من تنها بر چنین معبودی تکیه کرده‌ام، و به او دلبسته‌ام و کارهایم را به او واگذارده‌ام (علیه توکلت). و او پروردگار عرش بزرگ است (وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ). جایی که عرش و عالم بالا و جهان ما وراء طبیعت با آن همه عظمتی که دارد، در قبضه قدرت او، و تحت حمایت و کفالت او است، چگونه مرا تنها می‌گذارد و در برابر دشمن یاری نمی‌کند؟ مگر قدرتی در برابر قدرتش تاب مقاومت دارد؟ و یا رحمت و عطوفتی بالاتر از رحمت و عطوفت او تصور می‌شود؟ تفسیر نمونه، ج‌8، ص: 196 (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 20/100129126)
عنوان سوال:

منظور از دشمن نزدیکتر در سوره توبه آیه 123 تا 129 چیست؟


پاسخ:

در پاسخ به تفسیر و توضیح آیات مورد پرسش توجه کنید :
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ (توبه 123) ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده‌اید با کافرانی که به شما نزدیکترند پیکار کنید (و دشمن دورتر شما را از دشمنان نزدیک غافل نکند) و آنها باید در شما شدت و خشونت احساس کنند، و بدانید خداوند با پرهیزکاران است. در آیه فوق به تناسب بحثهایی که تا کنون پیرامون جهاد در این سوره ذکرشده به دو دستور دیگر در زمینه این موضوع مهم اسلامی اشاره گردیده است. نخست روی سخن را به مؤمنان کرده، می‌گوید: ای کسانی که ایمان آورده‌اید با کفاری که به شما نزدیکترند پیکار کنید (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ). درست است که با تمام دشمنان باید مبارزه کرد، و تفاوتی در این وجود ندارد، ولی از نظر تاکتیک و روش مبارزه، بدون شک باید نخست از دشمنان نزدیکتر شروع کرد، چرا که خطر دشمنان نزدیکتر بیشتر است همانگونه که به هنگام دعوت به سوی اسلام و هدایت مردم به آئین حق باید از نزدیکتر شروع کرد، پیامبر ص دعوت خود را به فرمان خداوند از بستگانش شروع کرد و سپس مردم مکه را تبلیغ فرمود، بعد از آن به سراسر جزیره عرب، مبلغ فرستاد و سپس نامه برای سلاطین جهان نوشت، و بدون شک این روش به پیروزی نزدیکتر است. البته هر قانونی استثنایی دارد، ممکن است مواقع فوق العاده‌ای پیش بیاید که دشمن دورتر به مراتب خطرناکتر باشد، و قبلا باید به دفع او شتافت، اما همانگونه که گفتیم این یک استثناء است نه یک قانون همیشگی. و اما اینکه گفتیم پرداختن به دشمن نزدیکتر لازمتر است، دلائلش واضح است زیرا اولا- خطر دشمن نزدیک از خطر دشمنان دور بیشتر می‌باشد. ثانیا- آگاهی و اطلاعات ما نسبت به دشمنان نزدیکتر افزونتر است و این خود به پیروزی کمک می‌کند. ثالثا پرداختن به دور و رها کردن نزدیک این خطر را نیز دارد که دشمنان نزدیک ممکن است از پشت سر حمله کنند و یا کانون اصلی اسلام را به هنگام خالی شدن مرکز درهم بکوبند. رابعا وسائل و هزینه مبارزه با نزدیک، کمتر و ساده‌تر، و تسلط بر جبهه در آن آسانتر است به این جهات و جهات دیگر دفع اینگونه دشمنان، لازمتر است. ذکر این نکته نیز لازم به نظر می‌رسد: در آن موقع که آیه فوق نازل شد، اسلام تقریبا همه جزیره العرب را گرفته بود و بنا بر این نزدیکترین دشمن در آن روز شاید امپراطوری روم شرقی بود که مسلمانان برای مبارزه با آنان به تبوک شتافتند. این را نیز نباید فراموش کرد که آیه فوق گر چه از پیکار مسلحانه، و از فاصله مکانی سخن می‌گوید، ولی بعید نیست که روح آیه در پیکارهای منطقی و فاصله‌های معنوی نیز حاکم باشد، به این معنی که مسلمانان به هنگام پرداختن به مبارزه منطقی و تبلیغاتی با دشمنان، اول باید به سراغ کسانی بروند که خطرشان برای جامعه اسلامی بیشتر و نزدیکتر است، مثلا در عصر ما که خطر الحاد و مادیگری همه جوامع را تهدید می‌کند، باید مبارزه با آن را مقدم بر مبارزه با مذاهب باطله قرار داد، نه اینکه آنها فراموش شوند، بلکه باید لبه تیز حمله متوجه گروه خطرناکتر گردد، یا مثلا مبارزه با استعمار فکری و سیاسی و اقتصادی باید در درجه اول قرار گیرد. دومین دستوری که در زمینه جهاد، در آیه فوق می‌خوانیم، دستور شدت عمل است، آیه می‌گوید دشمنان باید در شما یک نوع خشونت احساس کنند (وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً). اشاره به اینکه تنها شجاعت و شهامت درونی، و آمادگی روانی برای ایستادگی و مبارزه سرسختانه با دشمن کافی نیست، بلکه باید این آمادگی و سر سختی خود را به دشمن نشان بدهید، و آنها بدانند در شما چنین روحیه‌ای هست، و همان سبب عقب‌نشینی و شکست روحیه آنان گردد، و به تعبیر دیگر وجود قدرت کافی نیست، بلکه باید در برابر دشمن نمایش قدرت داد. و لذا در تاریخ اسلام می‌خوانیم که به هنگام آمدن مسلمانان به مکه برای مراسم زیارت خانه خدا پیامبر ص به آنها دستور داد به هنگام طواف با سرعت راه بروند بلکه بدوند و شدت و سرعت و ورزیدگی خود را به دشمنانی که ناظر آنها بودند نشان دهند. و نیز در داستان فتح مکه می‌خوانیم که پیامبر ص شب هنگام دستور داد مسلمانان همگی در بیابان آتش بیفروزند تا مردم مکه به عظمت ارتش اسلام آشنا شوند و اتفاقا این کار در روحیه آنها اثر گذاشت و نیز دستور داد که ابو سفیان بزرگ مکه را در گوشه‌ای نگهدارند و ارتش نیرومند اسلام در مقابل او رژه روند. و در پایان آیه به مسلمانان با این عبارت نوید پیروزی می‌دهد که بدانید که خدا با پرهیزکاران است. این تعبیر ممکن است علاوه بر آنچه گفته شد، اشاره به این معنی نیز باشد که توسل به خشونت و شدت عمل باید توام با تقوا باشد، و هیچگاه از حدود انسانی تجاوز نکند. وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِیماناً فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إِیماناً وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (124) وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ کافِرُونَ (125) ترجمه: 124- و هنگامی که سوره‌ای نازل می‌شود بعضی از آنان (به دیگران) می‌گوید این سوره ایمان کدامیک از شما را افزون ساخت؟ (به آنها بگو) اما کسانی که ایمان آورده‌اند ایمانشان را افزود و آنها (به فضل و موهبت الهی) خوشحالند. 125- و اما آنها که در دلهایشان بیماری است پلیدی بر پلیدیشان افزود و از دنیا رفتند در حالی که کافر بودند. به تناسب بحثهایی که در باره منافقان و مؤمنان گذشت، در این دو آیه اشاره به یکی از نشانه‌های بارز این دو گروه شده است. نخست می‌گوید: هنگامی که سوره‌ای نازل می‌شود، بعضی از منافقان به یکدیگر می‌گویند: ایمان کدامیک از شما به خاطر نزول این سوره افزون شد؟! (وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِیماناً) (1). و با این سخن می‌خواستند عدم تاثیر سوره‌های قرآن و بی‌اعتنایی خود را نسبت به آنها بیان کنند، و بگویند این آیات، محتوای مهم و چشمگیری ندارد، و مسائلی است عادی و پیش پا افتاده!. اما قرآن با لحن قاطعی به آنها پاسخ می‌دهد و ضمن تقسیم مردم به دو گروه، می‌گوید: اما کسانی که ایمان آورده‌اند نزول این آیات بر ایمانشان می‌افزاید و آثار شادی و خوشحالی را در چهره‌هایشان آشکار می‌سازد (فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إِیماناً وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ). و اما آنها که در دلهایشان بیماری نفاق و جهل و عناد و حسد است، پلیدی تازه‌ای بر پلیدیشان می‌افزاید! (وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ). و سر انجام در حال کفر و بی‌ایمانی از دنیا خواهند رفت (وَ ماتُوا وَ هُمْ کافِرُونَ). در اینجا به چند نکته باید توجه کرد: 1- قرآن در دو آیه بالا این واقعیت را تاکید می‌کند که تنها وجود برنامه‌ها و تعلیمات حیاتبخش برای سعادت یک فرد، یا یک گروه کافی نیست، بلکه آمادگی زمینه‌ها نیز باید به عنوان یک شرط اساسی مورد توجه قرار گیرد. آیات قرآن مانند دانه‌های حیاتبخش باران است، که می‌دانیم در باغ سبزه روید و در شوره‌زار خس! آنها که با روح تسلیم و ایمان و عشق به واقعیت به آن می‌نگرند، از هر سوره، بلکه از هر آیه‌ای، درس تازه‌ای فرا می‌گیرند که ایمانشان را پرورش می‌دهد و صفات بارز انسانیت را در آنها تقویت می‌کند. ولی کسانی که از پشت شیشه‌های تاریک لجاجت و کبر و نفاق به این آیات می‌نگرند نه تنها از آنها بهره نمی‌گیرند، بلکه بر شدت کفر و عنادشان افزوده می‌شود. و به تعبیر دیگر در برابر هر فرمان تازه‌ای نافرمانی و عصیان جدیدی می‌کنند، و در مقابل هر دستوری سرکشی تازه‌ای، و در مقابل هر حقیقت، لجاجت جدیدی، و این سبب تراکم عصیانها، و نافرمانیها و لجاجتها، در وجودشان می‌شود، و چنان ریشه‌های این صفات زشت در روح آنان قوی می‌گردد که سر انجام در حال کفر می‌میرند، و راه بازگشت به روی آنها به کلی بسته می‌شود! و باز به تعبیر دیگر: در هیچ برنامه تربیتی تنها فاعلیت فاعل کافی نیست، بلکه روح پذیرش و قابلیت قابل نیز شرط اساسی است. 2- رجس در لغت به معنی موجود پلید و ناپاک است، و به گفته راغب در کتاب مفردات، این پلیدی چهار گونه است: گاهی از نظر غریزه و طبع، و گاهی از نظر فکر و عقل، و گاهی از جهت شرع، و گاهی از تمام جهات. البته شک نیست که پلیدی ناشی از نفاق و لجاجت و سرسختی در مقابل حق یک نوع پلیدی باطنی و معنوی است که اثرش در تمام وجود انسان و سخنان و کردارش سر انجام آشکار می‌گردد. 3- جمله وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ با توجه به ریشه کلمه بشارت که به معنی سرور و خوشحالی است که آثارش در چهره انسان ظاهر گردد، نشان می‌دهد بقدری اثر تربیتی آیات قرآن در مؤمنان آشکار بود که فورا علائمش در چهره‌هایشان نمایان می‌گشت. 4- در آیات فوق، نفاق و صفات زشتی که لازمه آن است به عنوان بیماری قلبی شمرده شده، و همانگونه که سابقا هم گفته‌ایم قلب در اینگونه موارد به معنی روح و عقل است، و بیماری قلبی، در این موارد به معنی رذایل اخلاقی و انحرافات روانی است، و این تعبیر نشان می‌دهد، انسان اگر از روحیه سالمی برخوردار باشد، هیچیک از این صفات زشت نباید در وجود او ریشه بدواند، و اینگونه اخلاق همچون بیماری جسمانی بر خلاف طبیعت انسان می‌باشد، و بنا بر این آلودگی به این صفات دلیل بر انحراف از مسیر اصلی طبیعی و بیماری روحی و روانی است .). 5- آیات فوق درس عجیبی به همه ما مسلمانان می‌دهد، زیرا این واقعیت را بیان می‌کند که مسلمانان نخستین با نزول هر سوره‌ای از قرآن روح تازه‌ای پیدا می‌کردند، و تربیت نوینی می‌یافتند، آن چنان که آثارش بزودی در چهره‌هاشان نمایان می‌گشت، در حالی که امروز افراد به ظاهر مسلمانی را می‌بینیم که نه تنها. خواندن یک سوره در آنها اثر نمی‌گذارد بلکه از ختم تمام قرآن نیز در آنها کمترین اثری دیده نمی‌شود. آیا سوره‌ها و آیات قرآن اثر خود را از دست داده‌اند؟ و یا آلودگی افکار و بیماری دلها و وجود حجابها که از اعمال سوء ما ناشی می‌شود چنین حالت بی‌تفاوتی و نفوذناپذیری را به قلبهای ما داده است، باید از این حال به خدا پناه ببریم و از درگاه پاکش بخواهیم که قلبی همچون قلب مسلمانان نخستین به ما ببخشد. أَ وَ لا یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ لا یَتُوبُونَ وَ لا هُمْ یَذَّکَّرُونَ (126) وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلی‌ بَعْضٍ هَلْ یَراکُمْ مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ (127) ترجمه: 126- آیا آنها نمی‌بینند که در هر سال یک یا دو بار آزمایش می‌شوند؟ باز توبه نمی‌کنند و متذکر هم نمی‌شوند! 127- و هنگامی که سوره‌ای نازل می‌شود بعضی از آنها (منافقان) به یکدیگر نگاه می‌کنند و می‌گویند آیا کسی شما را می‌بیند (و اگر از حضور پیامبر بیرون رویم متوجه ما نمی‌شوند) سپس منصرف می‌شوند (بیرون می‌روند) خداوند دلهایشان را (از حق) منصرف ساخته چرا که آنها گروهی هستند که نمی‌فهمند (و بی‌دانشند). تفسیر: در این آیات نیز سخن را در باره منافقان ادامه می‌دهد، و آنها را مورد سرزنش و اندرز قرار داده می‌گوید: آیا آنها نمی‌بینند که در هر سال، یک یا دو بار، مورد آزمایش قرار می‌گیرند! (أَ وَ لا یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ). و عجب اینکه با اینهمه آزمایشهای پی در پی از راه خلاف باز نمی‌ایستند و توبه نمی‌کنند و متذکر نمی‌شوند (ثُمَّ لا یَتُوبُونَ وَ لا هُمْ یَذَّکَّرُونَ). در اینکه منظور از این آزمایش سالانه که یک یا دو بار تکرار می‌شود چیست؟ در میان مفسران گفتگو است. بعضی آن را بیماریها و بعضی گرسنگی و شدائد دیگر وبعضی مشاهده آثار عظمت اسلام و حقانیت پیامبر ص را در میدانهای جهاد که منافقان به حکم اجبار محیط در آن شرکت داشتند. و بعضی پرده بر داشتن از اسرار آنها، می‌دانند. اما با توجه به اینکه در آخر آیه می‌خوانیم آنها متذکر نمی‌شوند، روشن می‌شود که آزمایش از نوع آزمایشهایی بوده که باید باعث بیداری این گروه گردد. و نیز از تعبیر آیه چنین بر می‌آید که این آزمایش غیر از آزمایش عمومی است که همه مردم در زندگی خود با آن روبرو می‌شوند. با توجه به این موضوع به نظر می‌رسد که تفسیر چهارم یعنی پرده‌برداری از اعمال سوء آنها و ظاهر شدن باطنشان، به مفهوم آیه نزدیکتر است. این احتمال نیز وجود دارد که افتنان و امتحان در آیه مورد بحث، مفهوم جامعی داشته باشد که شامل همه این موضوعات بشود. سپس اشاره به قیافه انکار آمیزی که آنها در برابر آیات الهی به خود می‌گرفتند کرده می‌گوید: هنگامی که سوره‌ای از قرآن نازل می‌شود، آنها با نظر تحقیر و انکار نسبت به آن سوره به یکدیگر نگاه می‌کنند، و با حرکات چشم، مراتب نگرانی خود را ظاهر می‌سازند (وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلی‌ بَعْضٍ). ناراحتی و نگرانی آنها از این نظر است که مبادا نزول آن سوره، رسوایی جدیدی برایشان فراهم سازد و یا به خاطر آن است که بر اثر کوردلی چیزی از آن نمی‌فهمند، و انسان دشمن چیزی است که نمی‌داند. و به هر حال تصمیم بر این می‌گیرند که از مجلس بیرون بروند، تا این نغمه‌های آسمانی را نشنوند، اما از این بیم دارند که به هنگام خروج کسی آنها را ببیند، لذا آهسته از یکدیگر سؤال می‌کنند: آیا کسی متوجه ما نیست، آیا کسی شما را می‌بیند؟! (هَلْ یَراکُمْ مِنْ أَحَدٍ). و همین که اطمینان پیدا می‌کنند جمعیت به سخنان پیامبر ص مشغولند و متوجه آنها نیستند از مجلس بیرون می‌روند (ثُمَّ انْصَرَفُوا). جمله هل یریکم من احد (کسی شما را می‌بیند) را، یا با زبان می‌گفتند، و یا با اشاره چشمها، در صورت دوم جمله نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلی‌ بَعْضٍ با این جمله یک مفهوم را بیان می‌کند و در حقیقت هل یریکم من احد تفسیری است برای نگاهشان به یکدیگر. در پایان آیه، به ذکر علت این موضوع پرداخته و می‌گوید: آنها به این جهت از شنیدن کلمات خدا ناراحت می‌شوند که خداوند قلوبشان را (به خاطر لجاجت و عناد و بخاطر گناهانشان) از حق منصرف ساخته (و یک حالت دشمنی و عداوت نسبت به حق پیدا کرده‌اند) چرا که آنها افرادی بی فکر و نفهم هستند (صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ). در مورد جمله صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ، مفسران دو احتمال داده‌اند: نخست اینکه جمله خبریه باشد آن چنان که در بالا تفسیر کردیم، دیگر اینکه جمله انشائیه و به معنی نفرین باشد یعنی خداوند دلهای آنها را از حق منصرف کند، ولی احتمال اول نزدیکتر به نظر می‌رسد .. لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ (128) فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ (129) ترجمه: 128- رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است، و اصرار به هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است. 129- اگر آنها روی (از حق) بگردانند (نگران مباش) بگو خداوند مرا کفایت می‌کند هیچ معبودی جز او نیست، بر او توکل کردم و او پروردگار عرش بزرگ است. تفسیر: آخرین آیات قرآن مجید آیات فوق که به گفته بعضی از مفسران، آخرین آیاتی است که بر پیامبر ص نازل شده است، و با آن سوره برائت پایان می‌پذیرد، در واقع اشاره‌ای است به تمام مسائلی که در این سوره گذشت. زیرا از یک سو به تمام مردم اعم از مؤمنان و کافران و منافقان گوشزد می‌کند که سختگیریهای پیامبر و قرآن و خشونتهای ظاهری که نمونه‌هایی از آن در این سوره بیان شد، همه به خاطر عشق و علاقه پیامبر ص به هدایت و تربیت و تکامل آنها است .. و از سوی دیگر به پیامبر ص نیز خبر می‌دهد که از سرکشی‌ها وعصیان های مردم که نمونه‌های زیادی از آن نیز در این سوره گذشت نگران و ناراحت نباشد و بداند که در هر حال خداوند پشتیبان و یار و یاور او است. لذا در نخستین آیه، روی سخن را به مردم کرده، می‌گوید: پیامبری از خودتان به سوی شما آمد! (لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ). مخصوصا اینکه بجای منکم در این آیه من انفسکم آمده است. اشاره به شدت ارتباط پیامبر ص با مردم است، گویی پاره‌ای از جان مردم و از روح جامعه در شکل پیامبر ص ظاهر شده است. به همین دلیل تمام دردهای آنها را می‌داند، از مشکلات آنان آگاه است، و در ناراحتیها و غمها و اندوهها با آنان شریک می‌باشد، و با این حال تصور نمی‌شود سخنی جز به نفع آنها بگوید و گامی جز در راه آنها بردارد، و این در واقع نخستین وصفی است که در آیه فوق برای پیامبر ص ذکر شده است. و عجب اینکه گروهی از مفسران که تحت تاثیر تعصبات نژادی و عربی بوده‌اند گفته‌اند مخاطب در این آیه نژاد عرب است! یعنی پیامبری از این نژاد، به سوی شما آمد!. به عقیده ما این بدترین تفسیری است که برای آیه فوق ذکر کرده‌اند، زیرا می‌دانیم چیزی که در قرآن از آن سخنی نیست، مساله نژاد است، همه جا خطابات قرآن با یا ایها الناس و یا ایها الذین آمنوا و امثال آنها شروع می‌شود، و در هیچ موردی یا ایها العرب و یا قریش و مانند آن وجود ندارد. به علاوه ذیل آیه که می‌گوید: بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ به روشنی این تفسیر را نفی می‌کند، زیرا در آن سخن از همه مؤمنان است، از هر قوم و ملت و نژادی که باشند. جای تاسف است که بعضی از دانشمندان متعصب قرآن را از آن اوج جهانی و بشری فرود آورده، و می‌خواهند در محدوده‌های کوچک نژادی محصور کنند. به هر حال پس از ذکر این صفت (مِنْ أَنْفُسِکُمْ) به چهار قسمت دیگر از صفات ممتاز پیامبر ص که در تحریک عواطف مردم و جلب احساساتشان اثر عمیق دارد اشاره می‌کند. نخست می‌گوید: هر گونه ناراحتی و زیان و ضرری به شما برسد برای او سخت ناراحت کننده است (عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ). یعنی او نه تنها از ناراحتی شما خشنود نمی‌شود، بلکه بی تفاوت هم نخواهد بود، او به شدت از رنجهای شما رنج می‌برد، و اگر اصرار بر هدایت شما و جنگهای طاقت‌فرسای پر زحمت دارد، آن هم برای نجات شما، برای رهائیتان از چنگال ظلم و ستم و گناه و بدبختی است. دیگر اینکه او سخت به هدایت شما علاقمند است، و به آن عشق می‌ورزد، (حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ). حرص در لغت به معنی شدت علاقه به چیزی است، و جالب اینکه در آیه مورد بحث به طور مطلق می‌گوید: حریص بر شما است نه سخنی از هدایت به میان می‌آورد و نه از چیز دیگر، اشاره به اینکه به هر گونه خیر و سعادت شما، و به هر گونه پیشرفت و ترقی و خوشبختیان عشق می‌ورزد (و به اصطلاح حذف متعلق دلیل بر عموم است). بنا بر این اگر شما را به میدانهای پر مرارت جهاد، اعزام می‌دارد، و اگر منافقان را تحت فشار شدید، می‌گذارد، همه اینها به خاطر عشق به آزادی، به شرف، به عزت و به هدایت شما و پاکسازی جامعه شماست .. سپس به سومین و چهارمین صفت اشاره کرده، می‌گوید او نسبت به مؤمنان رءوف و رحیم است (بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ). بنا بر این هر گونه دستور مشکل و طاقت‌فرسایی را می‌دهد (حتی گذشتن از بیابانهای طولانی و سوزان در فصل تابستان، با گرسنگی و تشنگی، برای مقابله با یک دشمن نیرومند در جنگ تبوک) آن هم یک نوع محبت و لطف از ناحیه او است. در اینکه رءوف و رحیم با هم چه تفاوتی دارد، در میان مفسران گفتگو است ولی به نظر می‌رسد بهترین تفسیر آن است که رءوف اشاره به محبت و لطف مخصوص در مورد فرمانبرداران است، در حالی که رحیم اشاره به رحمت در مقابل گناهکاران می‌باشد. ولی نباید فراموش کرد که این دو کلمه هنگامی که از هم جدا شوند، ممکن است در یک معنی استعمال شود اما به هنگامی که همراه یکدیگر ذکر شوند، احیانا دو معنی متفاوت می‌بخشند. در آیه بعد که آخرین آیه سوره است، پیامبر ص را دلداری می‌دهد که از سرکشیها و عصیانهای مردم، دلسرد و نگران نشود، می‌گوید: اگر آنها روی از حق بگردانند نگران نباش و بگو خداوند برای من کافی است چرا که او بر هر چیزی توانا است (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ). همان خداوندی که هیچ معبودی جز او نیست و بنا بر این تنها پناهگاه او است (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ). آری من تنها بر چنین معبودی تکیه کرده‌ام، و به او دلبسته‌ام و کارهایم را به او واگذارده‌ام (علیه توکلت). و او پروردگار عرش بزرگ است (وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ). جایی که عرش و عالم بالا و جهان ما وراء طبیعت با آن همه عظمتی که دارد، در قبضه قدرت او، و تحت حمایت و کفالت او است، چگونه مرا تنها می‌گذارد و در برابر دشمن یاری نمی‌کند؟ مگر قدرتی در برابر قدرتش تاب مقاومت دارد؟ و یا رحمت و عطوفتی بالاتر از رحمت و عطوفت او تصور می‌شود؟ تفسیر نمونه، ج‌8، ص: 196 (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 20/100129126)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین