منظور از ثانی اثنین در آیه 40 سوره توبه کیست؟
إلا تنصروه فقد نصره الله إذ أخرجه الذین کفروا ثانی اثنین إذ هما فی الغار إذ یقول لصاحبه لاتحزن إنّ الله معنا فأنزل الله سکینته علیه و أیّده بجنودٍ لم‌تروها و جعل کلمةَ الذین کفروا السفلی و کلمة الله هی العلیا و الله عزیز حکیم(توبه:40) الفاظ مورد بحث آیه: ثانی اثنین/ یقول لصحابه/ فانزل الله سکینه علیه/ ایده بجنود ثانی اثنین: ادعای فحر رازی: خداوند تعالی ابوبکر را (ثانی اثنین؛ دومی از دو تا) نامیده است و او را دومی محمد (ص) در زمانی که آن دو در غار بوده‌اند قرار داده است. او این سخن را فضیلتی برای جناب ابوبکر می داند. الف: منظور از ثانی اثنین چه کسی است اولا: طبق سیاق کلام منظور از ثانی اثنین کسی نیست جز پیامبر ثانیا:طبق قواعد علم نحو، (ثانی اثنین) حال است برای ضمیر(هاء) در (اذ اخرجه) و به اتفاق شیعه و سنی این ضمیر به رسول خدا صلی الله علیه وآله بر می‌گردد نه به ابوبکر این نظریه را بسیاری از علمای اهل سنت نیز قبول دارند. ثانی اثنین حال است برای ضمیری که در (اخرجه) وجود دارد. منهاج السنة النبویة، ج 8، ص 472 عمدة القاری ج 16، ص 173 تفسیر التحریر والتنویر، ج 10، ص 96 بسیاری از بزرگان اهل سنت تصریح کرده‌اند که مراد از (ثانی اثنین) رسول خدا صلی الله علیه وآله است نه ابوبکر که ما به نام چند تن از آنان اشاره می‌کنیم: طبری در تفسیر خود می‌نویسد: کما نصره إذ أخرجه الذین کفروا بالله من قریش من وطنه وداره ثانی اثنین یقول أخرجوه وهو أحد الاثنین أی واحد من الاثنین... . چنانچه خداوند (رسولش) را یاری کرد در آن هنگام که کفار قریش آن حضرت را از وطنش بیرون کردند، و یک نفر را همراه او کرد و رسول خدا یکی از دو نفر بود . جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج10، ص135 و آلوسی و بغوی نیز این سخن را قبول دارند روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج10، ص96- دار إحیاء التراث العربی. تفسیر البغوی، ج2، ص292-دار المعرفة و در تفسیر مجاهد آمده است: عن مجاهد فی قوله (إلا تنصروه فقد نصره الله) قال ذکر ما کان من أول شأنه حین أخرجوه یقول فالله ناصره کما نصره وهو (ثانی اثنین) مجاهد بن جبر المخزومی التابعی أبو الحجاج، تفسیر مجاهد، ج1، ص279- المنشورات العلمیة حتی اگر منظور ابوبکر باشد برفرض که مراد از (ثانی اثنین) ابوبکر باشد، بازهم فضیلتی برای وی محسوب نمی‌شود؛ چرا که این جمله تنها گزارشی از اجتماع مکانی ابوبکر با پیامبر است و مفاد آن هیچ فضیلیتی را برای وی به اثبات نمی‌رساند. این آیه به مؤمنان گوشزد می‌کند که اگر شما پیامبر را یاری نکنید، خداوند خود، پیامبرش را یاری خواهد کرد؛ همان طوری که وقتی مشرکان او را مکه اخراج کردند و قصد کشتن او را داشتند، و او هیچ یاوری نداشت و تنها یکی از دو نفر بود، با انزال سکینه و لشکریان نامرئی او را یاری کرد و کلمة الله را اعتلا بخشید. اشکال: ابوبکر در همه غزوات پشت پیامبر بوده است و ایشان را ترک نکرده است. پاسخ: بحث شجاعت جناب ابوبکر از مطالبی است که حتی اهل سنت هم آن را قبول ندارند عالم بزرگ اهل سنت (ایجی) می نویسد: روی أنه صلی الله علیه وسلم بعث أبا بکر أولا فرجع منهزما وبعث عمر فرجع کذلک فغضب النبی صلی الله علیه وسلم لذلک فلما أصبح خرج إلی الناس ومعه رایة فقال ( لأعطین.. ) إلی آخره. روایت شده است که رسول خدا (ص) اول ابوبکر را به طرف خیبر فرستاد که او فرار کرده و برگشت، سپس عمر را فرستاد او هم همان سرنوشت را داشت، پیامبر (ص) خشمگین شد، فردا صبح در حالی که پرچم به دست آن حضرت بود فرمود:... ) المواقف ج3ص634- دارالجیل روز احد کان أبو بکر رضی الله عنه إذا ذکر یوم أحد بکی ثم قال ذاک کله یوم طلحه ثم أنشأ یحدث قال کنت أول من فاء یوم أحد فرأیت رجلا یقاتل مع رسول الله صلی الله علیه وسلم دونه وأراه قال یحمیه قال فقلت کن طلحه حیث فاتنی ما فاتنی فقلت یکون رجلا من قومی أحب إلی وبینی وبین المشرق رجل لا أعرفه وأنا أقرب إلی رسول الله صلی الله علیه وسلم منه وهو یخطف المشی خطفا لا أخطفه فإذا هو أبو عبیده بن الجراح فانتهینا إلی رسول الله صلی الله علیه وسلم وقد کسرت رباعیته وشج فی وجهه وقد دخل فی وجنته حلقتان من حلق المغفر . عائشه می‌گوید : ابوبکر هر گاه یاد روز اُحُد می‌افتاد ،‌ گریه می‌کرد و می‌گفت : آن روز ، روز طلحه بود . سپس گفت : نخستین کسی که در آن روز (بعد از فرار) بازگشت ، من بودم ، رسول خدا را دیدم که با یکی از کفار می‌جنگید ، به طلحه گفتم : همان جایی که هستی باش که من چیزهایی را از دست داده‌ام ، مردی از خویشان من است که عزیزتر است از تمام آن چه بین مشرق و مغرب است . و من به رسول خدا نزدیکتر بودم ، کسی را که نمی‌شناختم به طرف رسول خدا آمد ، وقتی که نزدیک شد دیدم ابوعبیده جراح است ، خودمان را به پیامبر رساندیم ، دیدم دندان‌های جلوی آن حضرت شکسته شده و صورتش شکافته و دو حلقه از حلقه‌های زره در صورتش فرو رفته بود . مسند أبی داود الطیالسی ، ج 1 ، ص 3 ، ناشر : دار المعرفه - بیروت . فضائل الصحابه ، ج 1 ، ص حلیه الأولیاء وطبقات الأصفیاء ، ج 1 ، ص 87 تهذیب الکمال ، ج 13 ، ص 417 تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام ، ج 2 ، ص 191 الوافی بالوفیات ، ج 16 ، ص 273 البدایه والنهایه ، ج 4 ، ص 29 حاکم نیشابوری بعد از نقل این روایت می‌گوید : هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه . المستدرک علی الصحیحین ج 3 ، ص 298 پس نتیجه این شد؟ آنگونه که شما می گویید ابوبکر در غزوات به جای اینکه مدافع رسول الله باشد. فرار میکرد یک سوال از اهل سنت چگونه شد که ابوبکر همراه پیامبر شد؟ جلال الدین سیوطی در الدر المنثور می‌نویسد: وأخرج ابن مردویه وأبو نعیم فی الدلائل عن ابن عباس رضی الله عنهما قال: لما خرج رسول الله (ص) من اللیل لحق بغار ثور قال: وتبعه أبو بکر رضی الله عنه فلما سمع رسول الله (ص) حسه خلفه خاف أن یکون الطلب، فلما رأی ذلک أبو بکر رضی الله عنه تنحنح فلما سمع ذلک رسول الله (ص) عرفه فقام له حتی تبعه فأتیا الغار فأصبحت قریش فی طلبه فبعثوا إلی رجل من قافة بنی مدلج فتبع الأثر حتی انتهی إلی الغار وعلی بابه شجرة فبال فی أصلها القائف ثم قال: ما جاز صاحبکم الذی تطلبون هذا المکان. قال: فعند ذلک حزن أبو بکر رضی الله عنه فقال له رسول الله (ص) لا تحزن إن الله معنا قال: فمکث هو وأبو بکر رضی الله عنه فی الغار ثلاثة أیام یختلف إلیهم بالطعام عامر بن فهیرة وعلی یجهزهم فاشتروا ثلاثة أباعر من إبل البحرین واستأجر لهم دلیلا فلما کان بعض اللیل من اللیلة الثالثة أتاهم علی رضی الله عنه بالإبل والدلیل فرکب رسول الله (ص) راحلته ورکب أبو بکر أخری فتوجهوا نحو المدینة وقد بعثت قریش فی طلبه. رسول خدا (ص) شبانه از خانه بیرون آمد و به غار ثور رسید. ابن عباس می گوید: ابو بکر وقتی دید که آن جناب از شهر بیرون می‌رود به دنبالش به راه افتاد و صدای حرکتش به گوش رسول خدا (ص) رسید، آن حضرت ترسید مبادا یکی از دشمنان باشد که در جستجوی او است، وقتی ابو بکر این معنا را احساس کرد، شروع کرد به سرفه کردن. رسول خدا (ص) صدای او را شناخت و ایستاد تا او برسد، ابو بکر هم چنان به دنبال آن جناب بود تا به غار رسیدند. صبحگاهان قریش به جستجوی آن حضرت برخاستند، و نزد مردی قیافه شناس از قبیله بنی مدلج فرستادند. او جای پای آن حضرت را از در منزلش گرفته هم چنان پیش رفت تا به غار رسید. دم در غار درختی بود، مرد قیافه شناس در زیر آن درخت ادرار کرد و پس از آن گفت: مرد مورد نظر شما از این‌جا تجاوز نکرده. ابن عباس می‌گوید: در این هنگام ابو بکر در اندوه شد، رسول خدا (ص) فرمود:" محزون مباش که خدا با ماست". ابن عباس سپس اضافه می کند: رسول خدا (ص) و ابو بکر سه روز تمام در غار بودند و تنها علی بن ابی طالب و عامر بن فهیره با ایشان ارتباط داشتند. عامر برای آن‌ها غذا می آورد و علی (ع) تجهیزات سفر را فراهم می نمود. علی (ع) سه شتر از شتران بحرین خریداری نمود و مردی راهنما برای آنان اجیر کرد. پس از آنکه پاسی از شب سوم گذشت علی (ع) شتران و راهنما را بیاورد. رسول خدا (ص) و ابو بکر هر یک بر راحله و مرکب خویش سوار شده بطرف مدینه رهسپار گردیدند. در حالی که قریش بهر سو در جستجوی آن جناب شخصی را گسیل داشته بودند. الدر المنثور، ج4، ص196 ب: چرا در آیه ((لصحابه)) خطاب شده است؟ ادعای فخر رازی: خداوند ابوبکر را در آیه صاحب رسول الله معرفی کرده است. پس این دلالتی بر شان ابوبکر می باشد پاسخ: کلمه (صاحبه) در این آیه به معنای لغوی آن؛ یعنی ملازم، رفیق و همنشین به کار رفته است و ملازم و همنشین نیز معنای کلی و فراگیری دارد که قابل انطباق بر مصادیق متعددی است؛ چنانچه در قرآن کریم مصاحبت مؤمن و کافر، حیوان و انسان و... به تصویر کشیده شده است. پس روشن هست که قران برخی را صاحب برخی معرفی کرده است که در واقعیت هیچ سنخیتی با یکدیگر ندارند. و بلکه از حیث لفظی بیان شده است. مانند: خداوند در سوره تکویر، صراحتاً پیامبرش را (صاحب) کفار خوانده و می‌گوید: وَمَا صَاحِبُکمُ بِمَجْنُون‌. التکویر/ 22. و مصاحب شما [پیامبر] دیوانه نیست ! بغوی در تفسیر خود می‌نویسد: (وما صاحبکم بمجنون) یقول لأهل مکة وما صاحبکم یعنی محمدا صلی الله علیه وسلم بمجنون. خداوند در جمله (وما صاحبکم بمجنون) خطاب به اهل مکه گفته است که (صاحب) شما؛ یعنی محمد (ص) مجنون نیست. تفسیر البغوی، ج 4، ص 453 و در آیه دیگر می‌فرماید: ثُمَّ تَتَفَکَّرُواْ مَا بِصَاحِبِکمُ مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَّکُم بَینْ‌َ یَدَیْ عَذَابٍ شَدِید. السبأ/46. سپس بیندیشید این دوست و همنشین شما [محمّد] هیچ گونه جنونی ندارد او فقط بیم‌دهنده شما در برابر عذاب شدید (الهی) است!. نتیجه پس بازهم روشن شد که این مقوله نیز فضیلتی برای ابوبکر نمی باشد. اشکال: ضمیر (علیه) در فانزل الله سکینه علیه به ابوبکر باز میگردد زیرا ضمیر عود می کند به اقرب مذکورات پاسخ: ضمیر (علیه) به رسول الله باز می گردد. زیرا اولا:همه ضمائر قبل از این ضمیر و بعد از آن به رسول الله باز میگردد. ثانیا:فخر رازی ادعا میکند که باید به اقرب مذکورات ضمیر برگردد اما علمای اهل سنت خلاف این کلام را گفته اند علامه رشید رضا در باره این ادعای فخررازی می‌گوید: وَقَوَّاهَا بَعْضُهُمْ بِأَنَّ الْأَصْلَ فِی الضَّمِیرِ أَنْ یَعُودَ إِلَی أَقْرَبِ مَذْکُورٍ وَهُوَ الصَّاحِبُ، وَلَیْسَ هَذَا بِشَیْءٍ. برخی این دیدگاه را تقویت کرده‌اند که سکینه بر ابوبکر نازل شده است؛ زیرا اصل در ضمیر این است که به اقرب المذکور برگردد که در این آیه اقرب المذکور، کلمه (صاحب) است. این استدلال پایه و اساس ندارد. تفسیر المنار، ج 10، ص 371، ذیل آیه 40 سوره توبة پس جناب فخر رازی ادعای بلادلیل هیچ ارزشی ندارد ثالثا: در ادامه این ایه چنین آمده است (ایده بجنود) و عطف شده است به (فانزل الله سکینه علیه) حال یک سوال دارم؟ چگونه می شود که سکینه بر ابوبکر نازل شود و توسط ملائک یاری داده شود در حالی که پیامبر در آنجا حضور داشته باشند. آیا این غلو در شان ابوبکر نیست؟ اشکال: پیامبر نیازی به سکینه ندارد که بر او نازل شود. زیرا قلبش مطمئن هست پاسخ: در قران کریم نمونه های متعددی از نزول سکینه بر رسول الله را داریم خداوند در سوره توبه می‌فرماید: ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلی‌ رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ عَذَّبَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ ذلِکَ جَزاءُ الْکافِرین‌. التوبه 26. و در سوره فتح می‌فرماید: فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلی‌ رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی‌ وَ کانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلیما. الفتح26. نتیجه: پس روشن شد نزول سکینه بر رسول الله بوده است اشکال: لاتحزن دلالت بر نهی مطلق دارد و این فضیلتی برای ابوبکر می باشد پاسخ: این که نهی، دلالت بر تکرار و دوام می‌کند و حرمت انجام آن همیشگی است، امری است قطعی؛ اما این که سبب شود مخاطب هرگز مرتکب آن عمل نشود، گفتاری است نسنجیده و غیر قابل قبول؛ چرا که پذیرش نهی و عدم انجام منهی عنه، بستگی به ایمان و میزان تقوای شخص مخاطب دارد. بدیهی است که همه نواهی قرآن خطاب به تمام مردم می‌باشد؛ ولی اکثر مردم نواهی الهی را مرتکب شده و با آن مخالفت می‌کنند. اگر غیر از این بود، باید تمام مسلمانان و بلکه تمام انسان‌ها معصوم از خطا و گناه باشند؛ چرا که تقریباً از تمام گناهان در قرآن کریم نهی شده است. ما به چند مورد اشاره می‌کنیم که خود ابوبکر و بسیاری از مسلمانان به آن عمل نکرده‌اند. خداوند در قرآن کریم، همه مسلمانان را از فرار در جنگ نهی کرده است: یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُواْ زَحْفًا فَلَا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَار. الأنفال/15. در حالی که اکثر مسلمانان (جز عده انگشت شمار) و از جمله ابوبکر در جنگ‌های احد، خیبر و حنین فرار کردند. همچنین خداوند به تمام مسلمانان دستور داده است که اموال یکدیگر را به باطل تصاحب نکنند: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْکُم‌... النساء/29. نکته دیگر: بر فرض اینکه این ایه نهی مطلق باشد برای ابوبکر. باید ببینیم جناب ابوبکر به این نهی عمل کرده است یا خیر؟ جناب ابوبکر و توهین به علی بن ابیطالب جناب ابوبکر و غصب فدک جناب ابوبکر و پشیمانی از هجوم اگر سخن فخر رازی درست باشد. خب باز مذمتی بر جناب ابوبکر هست که چرا چنین کرده است؟ نکته دیگر ترس جناب ابوبکر سمرقندی در تفسیر خود، ذهبی در تاریخ الإسلام، سیوطی در جامع الأحادیث و الدر المنثور و آلوسی در روح المعانی می‌نویسند: وَکَانَ فِی الْغَارِ خَرْقٌ فِیهِ حَیَّاتٌ وَأَفَاعِی فَخَشِیَ أَبُو بَکْرٍ أَنْ یَخْرُجَ مِنْهُنَّ شَیْءٌ یُؤْذِی رَسُولَ اللَّهِ فَأَلْقَمَهُ قَدَمَهُ فَجَعَلَ یَضْرِبَنَّهُ وَیَلْسَعَنَّهُ الْحَیَّاتُ وَالأَفَاعِی وَجَعَلَتْ دُمُوعُهُ تَنْحَدِرُ وَرَسُولُ اللَّهِ یَقُولُ لَهُ: یَا أَبَا بَکْرٍ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا. در غار سوراخی‌های وجود داشت که در آن مارها و افعی‌ها زندگی می‌کردند، ابوبکر ترسید که از این سوراخ‌ها چیزی خارج شود و رسول خدا (ص) را اذیت کند، ابوبکر پای خود را بر سوراخ‌ها گذاشت، مارها و افعی‌ها به پای ابوبکر ضربه زده و او را نیش می‌زدند ، اشک ابوبکر بر گونه‌های جاری بود و رسول خدا می‌گفت: ای ابوبکر نترس که خداوند با ما است . تفسیر السمرقندی المسمی بحر العلوم، ج 2، ص 59 تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج 1، ص 321 جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر)، ج 13، ص 35 الدر المنثور، ج 4، ص 198 روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج 10، ص 98 نتیجه: پس روشن هست پیامبر برای اینکه همراه غمگین خودشان را بتوانند ساکت کنند باید سخنی را بگویند که کمی راحت شود. و سر و صدا نکند آیا آیه مورد نظر پیرامون ابوبکر بوده است یا خیر؟ جناب عایشه و آیات قران بخاری در صحیح خود به نقل از عائشه می‌نویسد که وی تصریح کرده است که هیچ آیه‌ای در قرآن کریم در باره خاندان وی نازل نشده است: حدثنا مُوسَی بن إِسْمَاعِیلَ حدثنا أبو عَوَانَةَ عن أبی بِشْرٍ عن یُوسُفَ بن مَاهَکَ قال کان مَرْوَانُ علی الْحِجَازِ اسْتَعْمَلَهُ مُعَاوِیَةُ فَخَطَبَ فَجَعَلَ یَذْکُرُ یَزِیدَ بن مُعَاوِیَةَ لِکَیْ یُبَایَعَ له بَعْدَ أبیه فقال له عبد الرحمن بن أبی بَکْرٍ شیئا فقال خُذُوهُ فَدَخَلَ بَیْتَ عَائِشَةَ فلم یَقْدِرُوا فقال مَرْوَانُ إِنَّ هذا الذی أَنْزَلَ الله فیه (وَالَّذِی قال لِوَالِدَیْهِ أُفٍّ لَکُمَا أَتَعِدَانِنِی) فقالت عَائِشَةُ من وَرَاءِ الْحِجَابِ ما أَنْزَلَ الله فِینَا شیئا من الْقُرْآنِ إلا أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ عُذْرِی. از یوسف بن ماهک نقل شده است که معاویه بن أبی سفیان، مروان را به حکومت حجاز منصوب کرده بود، مروان خطبه خواند و در آن از یزید بن معاویه نام برد تا برای حکومت بعد از پدرش از مردم بیعت بگیرد. عبد الرحمن بن أبی بکر چیزی گفت، مروان گفت: او را بگیرید. عبد الرحمن وارد خانه عائشه شد و آن‌ها نتوانستند او را دستگیر کنند. مروان گفت: او کسی است که خداوند این آیه را در باره او نازل کرده است: ( و آن کس که به پدر و مادر خود گوید: (اف بر شما، آیا به من وعده می‌دهید که زنده خواهم شد...). عائشه از پشت پرده گفت: هیچ چیزی از قرآن در باره ما خاندان نازل نشده است؛ مگر این که خداوند [آیه] عذر مرا نازل کرده است (اشاره به آیه افک( صحیح البخاری، ج 4، ص 1827، ح4550، کتاب التفسیر، بَاب (وَالَّذِی قال لِوَالِدَیْهِ أُفٍّ لَکُمَا نتیجه سخن: در انتها بحث از چند حالت بیشتر خارج نیست الف: جناب ابوبکر در ماجرا بوده اند ولی برای او هیچ فضیلتی نیست. ب: طبق کلام جناب عایشه این آیه در شان ابوبکر نبوده است بلکه شخص دیگری با پیامبر همراه بوده است
عنوان سوال:

منظور از ثانی اثنین در آیه 40 سوره توبه کیست؟


پاسخ:

إلا تنصروه فقد نصره الله إذ أخرجه الذین کفروا ثانی اثنین إذ هما فی الغار إذ یقول لصاحبه لاتحزن إنّ الله معنا فأنزل الله سکینته علیه و أیّده بجنودٍ لم‌تروها و جعل کلمةَ الذین کفروا السفلی و کلمة الله هی العلیا و الله عزیز حکیم(توبه:40)
الفاظ مورد بحث آیه:
ثانی اثنین/ یقول لصحابه/ فانزل الله سکینه علیه/ ایده بجنود
ثانی اثنین:
ادعای فحر رازی:
خداوند تعالی ابوبکر را (ثانی اثنین؛ دومی از دو تا) نامیده است و او را دومی محمد (ص) در زمانی که آن دو در غار بوده‌اند قرار داده است.
او این سخن را فضیلتی برای جناب ابوبکر می داند.
الف: منظور از ثانی اثنین چه کسی است
اولا: طبق سیاق کلام منظور از ثانی اثنین کسی نیست جز پیامبر
ثانیا:طبق قواعد علم نحو، (ثانی اثنین) حال است برای ضمیر(هاء) در (اذ اخرجه) و به اتفاق شیعه و سنی این ضمیر به رسول خدا صلی الله علیه وآله بر می‌گردد نه به ابوبکر
این نظریه را بسیاری از علمای اهل سنت نیز قبول دارند.
ثانی اثنین حال است برای ضمیری که در (اخرجه) وجود دارد.
منهاج السنة النبویة، ج 8، ص 472
عمدة القاری ج 16، ص 173
تفسیر التحریر والتنویر، ج 10، ص 96
بسیاری از بزرگان اهل سنت تصریح کرده‌اند که مراد از (ثانی اثنین) رسول خدا صلی الله علیه وآله است نه ابوبکر که ما به نام چند تن از آنان اشاره می‌کنیم:
طبری در تفسیر خود می‌نویسد:
کما نصره إذ أخرجه الذین کفروا بالله من قریش من وطنه وداره ثانی اثنین یقول أخرجوه وهو أحد الاثنین أی واحد من الاثنین... .
چنانچه خداوند (رسولش) را یاری کرد در آن هنگام که کفار قریش آن حضرت را از وطنش بیرون کردند، و یک نفر را همراه او کرد و رسول خدا یکی از دو نفر بود .
جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج10، ص135
و آلوسی و بغوی نیز این سخن را قبول دارند
روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج10، ص96- دار إحیاء التراث العربی.
تفسیر البغوی، ج2، ص292-دار المعرفة
و در تفسیر مجاهد آمده است:
عن مجاهد فی قوله (إلا تنصروه فقد نصره الله) قال ذکر ما کان من أول شأنه حین أخرجوه یقول فالله ناصره کما نصره وهو (ثانی اثنین)
مجاهد بن جبر المخزومی التابعی أبو الحجاج، تفسیر مجاهد، ج1، ص279- المنشورات العلمیة
حتی اگر منظور ابوبکر باشد
برفرض که مراد از (ثانی اثنین) ابوبکر باشد، بازهم فضیلتی برای وی محسوب نمی‌شود؛ چرا که این جمله تنها گزارشی از اجتماع مکانی ابوبکر با پیامبر است و مفاد آن هیچ فضیلیتی را برای وی به اثبات نمی‌رساند.
این آیه به مؤمنان گوشزد می‌کند که اگر شما پیامبر را یاری نکنید، خداوند خود، پیامبرش را یاری خواهد کرد؛ همان طوری که وقتی مشرکان او را مکه اخراج کردند و قصد کشتن او را داشتند، و او هیچ یاوری نداشت و تنها یکی از دو نفر بود، با انزال سکینه و لشکریان نامرئی او را یاری کرد و کلمة الله را اعتلا بخشید.
اشکال:
ابوبکر در همه غزوات پشت پیامبر بوده است و ایشان را ترک نکرده است.
پاسخ:
بحث شجاعت جناب ابوبکر از مطالبی است که حتی اهل سنت هم آن را قبول ندارند
عالم بزرگ اهل سنت (ایجی) می نویسد:
روی أنه صلی الله علیه وسلم بعث أبا بکر أولا فرجع منهزما وبعث عمر فرجع کذلک فغضب النبی صلی الله علیه وسلم لذلک فلما أصبح خرج إلی الناس ومعه رایة فقال ( لأعطین.. ) إلی آخره.
روایت شده است که رسول خدا (ص) اول ابوبکر را به طرف خیبر فرستاد که او فرار کرده و برگشت، سپس عمر را فرستاد او هم همان سرنوشت را داشت، پیامبر (ص) خشمگین شد، فردا صبح در حالی که پرچم به دست آن حضرت بود فرمود:... )
المواقف ج3ص634- دارالجیل
روز احد
کان أبو بکر رضی الله عنه إذا ذکر یوم أحد بکی ثم قال ذاک کله یوم طلحه ثم أنشأ یحدث قال کنت أول من فاء یوم أحد فرأیت رجلا یقاتل مع رسول الله صلی الله علیه وسلم دونه وأراه قال یحمیه قال فقلت کن طلحه حیث فاتنی ما فاتنی فقلت یکون رجلا من قومی أحب إلی وبینی وبین المشرق رجل لا أعرفه وأنا أقرب إلی رسول الله صلی الله علیه وسلم منه وهو یخطف المشی خطفا لا أخطفه فإذا هو أبو عبیده بن الجراح فانتهینا إلی رسول الله صلی الله علیه وسلم وقد کسرت رباعیته وشج فی وجهه وقد دخل فی وجنته حلقتان من حلق المغفر .
عائشه می‌گوید : ابوبکر هر گاه یاد روز اُحُد می‌افتاد ،‌ گریه می‌کرد و می‌گفت : آن روز ، روز طلحه بود . سپس گفت : نخستین کسی که در آن روز (بعد از فرار) بازگشت ، من بودم ، رسول خدا را دیدم که با یکی از کفار می‌جنگید ، به طلحه گفتم : همان جایی که هستی باش که من چیزهایی را از دست داده‌ام ، مردی از خویشان من است که عزیزتر است از تمام آن چه بین مشرق و مغرب است . و من به رسول خدا نزدیکتر بودم ، کسی را که نمی‌شناختم به طرف رسول خدا آمد ، وقتی که نزدیک شد دیدم ابوعبیده جراح است ، خودمان را به پیامبر رساندیم ، دیدم دندان‌های جلوی آن حضرت شکسته شده و صورتش شکافته و دو حلقه از حلقه‌های زره در صورتش فرو رفته بود .
مسند أبی داود الطیالسی ، ج 1 ، ص 3 ، ناشر : دار المعرفه - بیروت .
فضائل الصحابه ، ج 1 ، ص
حلیه الأولیاء وطبقات الأصفیاء ، ج 1 ، ص 87
تهذیب الکمال ، ج 13 ، ص 417
تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام ، ج 2 ، ص 191
الوافی بالوفیات ، ج 16 ، ص 273
البدایه والنهایه ، ج 4 ، ص 29
حاکم نیشابوری بعد از نقل این روایت می‌گوید :
هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه .
المستدرک علی الصحیحین ج 3 ، ص 298
پس نتیجه این شد؟
آنگونه که شما می گویید ابوبکر در غزوات به جای اینکه مدافع رسول الله باشد. فرار میکرد
یک سوال از اهل سنت
چگونه شد که ابوبکر همراه پیامبر شد؟
جلال الدین سیوطی در الدر المنثور می‌نویسد:
وأخرج ابن مردویه وأبو نعیم فی الدلائل عن ابن عباس رضی الله عنهما قال: لما خرج رسول الله (ص) من اللیل لحق بغار ثور قال: وتبعه أبو بکر رضی الله عنه فلما سمع رسول الله (ص) حسه خلفه خاف أن یکون الطلب، فلما رأی ذلک أبو بکر رضی الله عنه تنحنح فلما سمع ذلک رسول الله (ص) عرفه فقام له حتی تبعه فأتیا الغار فأصبحت قریش فی طلبه فبعثوا إلی رجل من قافة بنی مدلج فتبع الأثر حتی انتهی إلی الغار وعلی بابه شجرة فبال فی أصلها القائف ثم قال: ما جاز صاحبکم الذی تطلبون هذا المکان.
قال: فعند ذلک حزن أبو بکر رضی الله عنه فقال له رسول الله (ص) لا تحزن إن الله معنا قال: فمکث هو وأبو بکر رضی الله عنه فی الغار ثلاثة أیام یختلف إلیهم بالطعام عامر بن فهیرة وعلی یجهزهم فاشتروا ثلاثة أباعر من إبل البحرین واستأجر لهم دلیلا فلما کان بعض اللیل من اللیلة الثالثة أتاهم علی رضی الله عنه بالإبل والدلیل فرکب رسول الله (ص) راحلته ورکب أبو بکر أخری فتوجهوا نحو المدینة وقد بعثت قریش فی طلبه.
رسول خدا (ص) شبانه از خانه بیرون آمد و به غار ثور رسید. ابن عباس می گوید: ابو بکر وقتی دید که آن جناب از شهر بیرون می‌رود به دنبالش به راه افتاد و صدای حرکتش به گوش رسول خدا (ص) رسید، آن حضرت ترسید مبادا یکی از دشمنان باشد که در جستجوی او است، وقتی ابو بکر این معنا را احساس کرد، شروع کرد به سرفه کردن. رسول خدا (ص) صدای او را شناخت و ایستاد تا او برسد، ابو بکر هم چنان به دنبال آن جناب بود تا به غار رسیدند.
صبحگاهان قریش به جستجوی آن حضرت برخاستند، و نزد مردی قیافه شناس از قبیله بنی مدلج فرستادند. او جای پای آن حضرت را از در منزلش گرفته هم چنان پیش رفت تا به غار رسید. دم در غار درختی بود، مرد قیافه شناس در زیر آن درخت ادرار کرد و پس از آن گفت: مرد مورد نظر شما از این‌جا تجاوز نکرده. ابن عباس می‌گوید: در این هنگام ابو بکر در اندوه شد، رسول خدا (ص) فرمود:" محزون مباش که خدا با ماست".
ابن عباس سپس اضافه می کند: رسول خدا (ص) و ابو بکر سه روز تمام در غار بودند و تنها علی بن ابی طالب و عامر بن فهیره با ایشان ارتباط داشتند. عامر برای آن‌ها غذا می آورد و علی (ع) تجهیزات سفر را فراهم می نمود. علی (ع) سه شتر از شتران بحرین خریداری نمود و مردی راهنما برای آنان اجیر کرد. پس از آنکه پاسی از شب سوم گذشت علی (ع) شتران و راهنما را بیاورد. رسول خدا (ص) و ابو بکر هر یک بر راحله و مرکب خویش سوار شده بطرف مدینه رهسپار گردیدند. در حالی که قریش بهر سو در جستجوی آن جناب شخصی را گسیل داشته بودند.
الدر المنثور، ج4، ص196
ب: چرا در آیه ((لصحابه)) خطاب شده است؟
ادعای فخر رازی:
خداوند ابوبکر را در آیه صاحب رسول الله معرفی کرده است. پس این دلالتی بر شان ابوبکر می باشد
پاسخ:
کلمه (صاحبه) در این آیه به معنای لغوی آن؛ یعنی ملازم، رفیق و همنشین به کار رفته است و ملازم و همنشین نیز معنای کلی و فراگیری دارد که قابل انطباق بر مصادیق متعددی است؛ چنانچه در قرآن کریم مصاحبت مؤمن و کافر، حیوان و انسان و... به تصویر کشیده شده است.
پس روشن هست که قران برخی را صاحب برخی معرفی کرده است که در واقعیت هیچ سنخیتی با یکدیگر ندارند. و بلکه از حیث لفظی بیان شده است. مانند:
خداوند در سوره تکویر، صراحتاً پیامبرش را (صاحب) کفار خوانده و می‌گوید:
وَمَا صَاحِبُکمُ بِمَجْنُون‌. التکویر/ 22.
و مصاحب شما [پیامبر] دیوانه نیست !
بغوی در تفسیر خود می‌نویسد:
(وما صاحبکم بمجنون) یقول لأهل مکة وما صاحبکم یعنی محمدا صلی الله علیه وسلم بمجنون.
خداوند در جمله (وما صاحبکم بمجنون) خطاب به اهل مکه گفته است که (صاحب) شما؛ یعنی محمد (ص) مجنون نیست.
تفسیر البغوی، ج 4، ص 453
و در آیه دیگر می‌فرماید:
ثُمَّ تَتَفَکَّرُواْ مَا بِصَاحِبِکمُ مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَّکُم بَینْ‌َ یَدَیْ عَذَابٍ شَدِید. السبأ/46.
سپس بیندیشید این دوست و همنشین شما [محمّد] هیچ گونه جنونی ندارد او فقط بیم‌دهنده شما در برابر عذاب شدید (الهی) است!.
نتیجه
پس بازهم روشن شد که این مقوله نیز فضیلتی برای ابوبکر نمی باشد.
اشکال:
ضمیر (علیه) در فانزل الله سکینه علیه به ابوبکر باز میگردد زیرا ضمیر عود می کند به اقرب مذکورات
پاسخ:
ضمیر (علیه) به رسول الله باز می گردد. زیرا
اولا:همه ضمائر قبل از این ضمیر و بعد از آن به رسول الله باز میگردد.
ثانیا:فخر رازی ادعا میکند که باید به اقرب مذکورات ضمیر برگردد اما علمای اهل سنت خلاف این کلام را گفته اند
علامه رشید رضا در باره این ادعای فخررازی می‌گوید:
وَقَوَّاهَا بَعْضُهُمْ بِأَنَّ الْأَصْلَ فِی الضَّمِیرِ أَنْ یَعُودَ إِلَی أَقْرَبِ مَذْکُورٍ وَهُوَ الصَّاحِبُ، وَلَیْسَ هَذَا بِشَیْءٍ.
برخی این دیدگاه را تقویت کرده‌اند که سکینه بر ابوبکر نازل شده است؛ زیرا اصل در ضمیر این است که به اقرب المذکور برگردد که در این آیه اقرب المذکور، کلمه (صاحب) است. این استدلال پایه و اساس ندارد.
تفسیر المنار، ج 10، ص 371، ذیل آیه 40 سوره توبة
پس جناب فخر رازی ادعای بلادلیل هیچ ارزشی ندارد
ثالثا: در ادامه این ایه چنین آمده است (ایده بجنود) و عطف شده است به (فانزل الله سکینه علیه) حال یک سوال دارم؟ چگونه می شود که سکینه بر ابوبکر نازل شود و توسط ملائک یاری داده شود در حالی که پیامبر در آنجا حضور داشته باشند. آیا این غلو در شان ابوبکر نیست؟
اشکال:
پیامبر نیازی به سکینه ندارد که بر او نازل شود. زیرا قلبش مطمئن هست
پاسخ:
در قران کریم نمونه های متعددی از نزول سکینه بر رسول الله را داریم
خداوند در سوره توبه می‌فرماید:
ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلی‌ رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ عَذَّبَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ ذلِکَ جَزاءُ الْکافِرین‌. التوبه 26.
و در سوره فتح می‌فرماید:
فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلی‌ رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی‌ وَ کانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلیما. الفتح26.
نتیجه:
پس روشن شد نزول سکینه بر رسول الله بوده است
اشکال:
لاتحزن دلالت بر نهی مطلق دارد و این فضیلتی برای ابوبکر می باشد
پاسخ:
این که نهی، دلالت بر تکرار و دوام می‌کند و حرمت انجام آن همیشگی است، امری است قطعی؛ اما این که سبب شود مخاطب هرگز مرتکب آن عمل نشود، گفتاری است نسنجیده و غیر قابل قبول؛ چرا که پذیرش نهی و عدم انجام منهی عنه، بستگی به ایمان و میزان تقوای شخص مخاطب دارد.
بدیهی است که همه نواهی قرآن خطاب به تمام مردم می‌باشد؛ ولی اکثر مردم نواهی الهی را مرتکب شده و با آن مخالفت می‌کنند. اگر غیر از این بود، باید تمام مسلمانان و بلکه تمام انسان‌ها معصوم از خطا و گناه باشند؛ چرا که تقریباً از تمام گناهان در قرآن کریم نهی شده است. ما به چند مورد اشاره می‌کنیم که خود ابوبکر و بسیاری از مسلمانان به آن عمل نکرده‌اند.
خداوند در قرآن کریم، همه مسلمانان را از فرار در جنگ نهی کرده است:
یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُواْ زَحْفًا فَلَا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَار. الأنفال/15.
در حالی که اکثر مسلمانان (جز عده انگشت شمار) و از جمله ابوبکر در جنگ‌های احد، خیبر و حنین فرار کردند.
همچنین خداوند به تمام مسلمانان دستور داده است که اموال یکدیگر را به باطل تصاحب نکنند:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْکُم‌... النساء/29.
نکته دیگر:
بر فرض اینکه این ایه نهی مطلق باشد برای ابوبکر. باید ببینیم جناب ابوبکر به این نهی عمل کرده است یا خیر؟
جناب ابوبکر و توهین به علی بن ابیطالب
جناب ابوبکر و غصب فدک
جناب ابوبکر و پشیمانی از هجوم
اگر سخن فخر رازی درست باشد. خب باز مذمتی بر جناب ابوبکر هست که چرا چنین کرده است؟
نکته دیگر
ترس جناب ابوبکر
سمرقندی در تفسیر خود، ذهبی در تاریخ الإسلام، سیوطی در جامع الأحادیث و الدر المنثور و آلوسی در روح المعانی می‌نویسند:
وَکَانَ فِی الْغَارِ خَرْقٌ فِیهِ حَیَّاتٌ وَأَفَاعِی فَخَشِیَ أَبُو بَکْرٍ أَنْ یَخْرُجَ مِنْهُنَّ شَیْءٌ یُؤْذِی رَسُولَ اللَّهِ فَأَلْقَمَهُ قَدَمَهُ فَجَعَلَ یَضْرِبَنَّهُ وَیَلْسَعَنَّهُ الْحَیَّاتُ وَالأَفَاعِی وَجَعَلَتْ دُمُوعُهُ تَنْحَدِرُ وَرَسُولُ اللَّهِ یَقُولُ لَهُ: یَا أَبَا بَکْرٍ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا.
در غار سوراخی‌های وجود داشت که در آن مارها و افعی‌ها زندگی می‌کردند، ابوبکر ترسید که از این سوراخ‌ها چیزی خارج شود و رسول خدا (ص) را اذیت کند، ابوبکر پای خود را بر سوراخ‌ها گذاشت، مارها و افعی‌ها به پای ابوبکر ضربه زده و او را نیش می‌زدند ، اشک ابوبکر بر گونه‌های جاری بود و رسول خدا می‌گفت: ای ابوبکر نترس که خداوند با ما است .
تفسیر السمرقندی المسمی بحر العلوم، ج 2، ص 59
تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج 1، ص 321
جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر)، ج 13، ص 35
الدر المنثور، ج 4، ص 198
روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج 10، ص 98
نتیجه:
پس روشن هست پیامبر برای اینکه همراه غمگین خودشان را بتوانند ساکت کنند باید سخنی را بگویند که کمی راحت شود. و سر و صدا نکند
آیا آیه مورد نظر پیرامون ابوبکر بوده است یا خیر؟
جناب عایشه و آیات قران
بخاری در صحیح خود به نقل از عائشه می‌نویسد که وی تصریح کرده است که هیچ آیه‌ای در قرآن کریم در باره خاندان وی نازل نشده است:
حدثنا مُوسَی بن إِسْمَاعِیلَ حدثنا أبو عَوَانَةَ عن أبی بِشْرٍ عن یُوسُفَ بن مَاهَکَ قال کان مَرْوَانُ علی الْحِجَازِ اسْتَعْمَلَهُ مُعَاوِیَةُ فَخَطَبَ فَجَعَلَ یَذْکُرُ یَزِیدَ بن مُعَاوِیَةَ لِکَیْ یُبَایَعَ له بَعْدَ أبیه فقال له عبد الرحمن بن أبی بَکْرٍ شیئا فقال خُذُوهُ فَدَخَلَ بَیْتَ عَائِشَةَ فلم یَقْدِرُوا فقال مَرْوَانُ إِنَّ هذا الذی أَنْزَلَ الله فیه (وَالَّذِی قال لِوَالِدَیْهِ أُفٍّ لَکُمَا أَتَعِدَانِنِی) فقالت عَائِشَةُ من وَرَاءِ الْحِجَابِ ما أَنْزَلَ الله فِینَا شیئا من الْقُرْآنِ إلا أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ عُذْرِی.
از یوسف بن ماهک نقل شده است که معاویه بن أبی سفیان، مروان را به حکومت حجاز منصوب کرده بود، مروان خطبه خواند و در آن از یزید بن معاویه نام برد تا برای حکومت بعد از پدرش از مردم بیعت بگیرد. عبد الرحمن بن أبی بکر چیزی گفت، مروان گفت: او را بگیرید. عبد الرحمن وارد خانه عائشه شد و آن‌ها نتوانستند او را دستگیر کنند. مروان گفت: او کسی است که خداوند این آیه را در باره او نازل کرده است: ( و آن کس که به پدر و مادر خود گوید: (اف بر شما، آیا به من وعده می‌دهید که زنده خواهم شد...).
عائشه از پشت پرده گفت: هیچ چیزی از قرآن در باره ما خاندان نازل نشده است؛ مگر این که خداوند [آیه] عذر مرا نازل کرده است (اشاره به آیه افک(
صحیح البخاری، ج 4، ص 1827، ح4550، کتاب التفسیر، بَاب (وَالَّذِی قال لِوَالِدَیْهِ أُفٍّ لَکُمَا
نتیجه سخن:
در انتها بحث از چند حالت بیشتر خارج نیست
الف: جناب ابوبکر در ماجرا بوده اند ولی برای او هیچ فضیلتی نیست.
ب: طبق کلام جناب عایشه این آیه در شان ابوبکر نبوده است بلکه شخص دیگری با پیامبر همراه بوده است





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین