در فرهنگ محاوره، کلمه مردم اختصاص به مردان ندارد، گاه می گویند مردان، گاه می گویند زنان، گاه می گویند مردم. مردم یعنی همه افراد جامعه، اعم از زن و مرد. اگر گفتند مردان، این در مقابل زنان است و اگر گفتند زنان، این در مقابل مردان است. در فرهنگ محاوره در غرب و شرق عالم می گویند مردم این چنین اند، مردم انقلاب کردند، مبارزه کردند. وقتی می گویند مردم، اختصاصی به مردان ندارد. قرآن کریم هم سه گونه سخن می گوید، گاهی که خطاب به عموم جامعه است به مذکر اشاره دارد مثل (اَلَّذینَ) و (اَلْمُؤمِنُون) گاهی که تعبیر به (رجال) دارد، وظیفه اختصاصی مردان را ذکر می کند، گاهی هم تعبیر به (نساء) دارد که وظیفه اختصاصی زنها را بیان می کند. فرهنگ محاوره، فرهنگ مردم است نه مردان و قرآن کریم هم بر اساس همین فرهنگ محاوره سخن می گوید. گاهی ذات اقدس اله می فرماید: مریم (علیهاالسلام) نمونه مردم خوب است، یا آسیه نمونه مردم خوب است: (وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ)[1] در مورد زن نوح و لوط هم فرمود اینها نمونه مردم بد هستند: (ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ)[2]. ائمه (علیهم السلام) نمونه مردم خوبند و همه افراد جامعه، چه زن و چه مرد باید به آنها اقتدا کنند. فاطمه زهرا (علیهاالسلام) هم این چنین است، نمونه مردم خوب است، نه نمونه زنان خوب. ذات اقدس اله در آیه ای که تلاوت شد نفرمود نمونه زنان خوب زن فرعون است، نفرمود نمونه زنان خوب مریم است بلکه فرمود: مریم و آسیه نمونه مردم خوب هستند. پس انسان خوب، نمونه انسان های دیگر است چه مرد باشد چه زن. خداوند متعال در سوره مبارکه نحل می فرماید: (مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً)[3] اگر کسی دارای جان و عقیده سالم بود و کارهای صالح انجام داد، زن باشد یا مرد، ما به او حیات طیبه می دهیم. در اواخر سوره آل عمران (که مستحب است انسان موقعی که برای نماز شب برمی خیزد این جملات را قرائت کند) آمده است: (فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ)[4] اگر کسی مؤمن باشد و عمل خیر انجام دهد چه زن و چه مرد، اجر او را ضایع نمی کنیم. در سوره مبارکه احزاب هم مفصلاً مردان و زنان را کنار هم ذکر می کند: (إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤمِنِینَ وَ الْمُؤمِناتِ وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ...)[5] بنابراین هرگز خطاب های قرآنی به مردان نیست، خطاب به مردم است. پی نوشت ها ____________ [1]. سوره تحریم66: آیه 11. [2]. سوره تحریم 66: آیه 10. [3]. سوره نحل 16: آیه 97. [4]. سوره آل عمران 3: آیه 5.
چرا خطابهای قرآن مذکر است؟
در فرهنگ محاوره، کلمه مردم اختصاص به مردان ندارد، گاه می گویند مردان، گاه می گویند زنان، گاه می گویند مردم. مردم یعنی همه افراد جامعه، اعم از زن و مرد. اگر گفتند مردان، این در مقابل زنان است و اگر گفتند زنان، این در مقابل مردان است.
در فرهنگ محاوره در غرب و شرق عالم می گویند مردم این چنین اند، مردم انقلاب کردند، مبارزه کردند. وقتی می گویند مردم، اختصاصی به مردان ندارد. قرآن کریم هم سه گونه سخن می گوید، گاهی که خطاب به عموم جامعه است به مذکر اشاره دارد مثل (اَلَّذینَ) و (اَلْمُؤمِنُون) گاهی که تعبیر به (رجال) دارد، وظیفه اختصاصی مردان را ذکر می کند، گاهی هم تعبیر به (نساء) دارد که وظیفه اختصاصی زنها را بیان می کند.
فرهنگ محاوره، فرهنگ مردم است نه مردان و قرآن کریم هم بر اساس همین فرهنگ محاوره سخن می گوید. گاهی ذات اقدس اله می فرماید: مریم (علیهاالسلام) نمونه مردم خوب است، یا آسیه نمونه مردم خوب است: (وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ)[1] در مورد زن نوح و لوط هم فرمود اینها نمونه مردم بد هستند: (ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ)[2].
ائمه (علیهم السلام) نمونه مردم خوبند و همه افراد جامعه، چه زن و چه مرد باید به آنها اقتدا کنند. فاطمه زهرا (علیهاالسلام) هم این چنین است، نمونه مردم خوب است، نه نمونه زنان خوب. ذات اقدس اله در آیه ای که تلاوت شد نفرمود نمونه زنان خوب زن فرعون است، نفرمود نمونه زنان خوب مریم است بلکه فرمود: مریم و آسیه نمونه مردم خوب هستند.
پس انسان خوب، نمونه انسان های دیگر است چه مرد باشد چه زن. خداوند متعال در سوره مبارکه نحل می فرماید: (مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً)[3] اگر کسی دارای جان و عقیده سالم بود و کارهای صالح انجام داد، زن باشد یا مرد، ما به او حیات طیبه می دهیم.
در اواخر سوره آل عمران (که مستحب است انسان موقعی که برای نماز شب برمی خیزد این جملات را قرائت کند) آمده است: (فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ)[4] اگر کسی مؤمن باشد و عمل خیر انجام دهد چه زن و چه مرد، اجر او را ضایع نمی کنیم. در سوره مبارکه احزاب هم مفصلاً مردان و زنان را کنار هم ذکر می کند: (إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤمِنِینَ وَ الْمُؤمِناتِ وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ...)[5] بنابراین هرگز خطاب های قرآنی به مردان نیست، خطاب به مردم است.
پی نوشت ها
____________
[1]. سوره تحریم66: آیه 11.
[2]. سوره تحریم 66: آیه 10.
[3]. سوره نحل 16: آیه 97.
[4]. سوره آل عمران 3: آیه 5.
- [سایر] درباره خطابهای مذکر و مونث قرآن توضیح دهید؟
- [سایر] چرا در قرآن کریم ضمائر مذکر برای خداوند آورده میشود؟
- [سایر] چرا قرآن از ضمایر مذکر استفاده کرده است؟
- [سایر] چرا در قرآن برای خدا ضمایر مذکر آمده است؟
- [سایر] چرا خطابهای قرآن مذکر است؟ چرا حوریها مونث هستند؟
- [سایر] چرا خداوند در قرآن از ضمیر مذکر برای خودش استفاده کرده است؟ و چرا مذکر بر مونث تعمیم داده شده است؟
- [سایر] چرا خداوند در قرآن برای خودش از ضمیر مذکر استفاده کرده است؟
- [سایر] چرا در قرآن همیشه ضمایر مذکر, مقدم بر ضمایر مونث آورده شده است ؟
- [سایر] در جمع بین مؤنّث و مذکّر آیا اگر غلبه با مؤنث باشد باز هم جمع مذکر میآید؟ لطفاً مثال بزنید.
- [سایر] آیا کلمه (علماء) مذکر است یا مؤنث؟
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر وارث میّت هم از صنف برادر و خواهر و برادر زادگان و خواهرزادگان باشد و هم از صنف پدربزرگ و مادربزرگ، مسأله صورتهای مختلفی دارد، قبل از ذکر این صورتها و حکم آنها مبنای کلّی این مسأله را متذکّر میشویم: (که پدربزرگ پدری به منزله یک برادر پدری یا پدر و مادری و مادربزرگ پدری به منزله یک خواهر پدری یا پدر و مادریست و پدربزرگ و مادربزرگ مادری مانند یک برادر یا خواهر مادری هستند) و اینک صورتهای مختلف مسأله: اوّل: پدربزرگ و مادربزرگ و برادر و خواهر (یا برخی از آنها) همه از طرف مادر باشند، در این صورت مال بین آنها به طور مساوی تقسیم میشود و جنس مذکّر یا مؤنّث بودن وارثان نقشی در حکم این صورت ندارد. دوم: مانند صورت پیشین، ولی همه ورثه از طرف پدر باشند، در این صورت اگر همه مذکّر یا همه مؤنّث باشند، مال به طور مساوی بین آنها قسمت میشود و اگر برخی مذکّر و برخی مؤنّث، هر مذکّر دو برابر مؤنّث میبرد. سوم: مادربزرگ یا پدربزرگ از طرف پدر باشد و برادر یا خواهر از طرف پدر و مادر. حکم این صورت همانند حکم صورت دوم است و اگر علاوه بر مادربزرگ یا پدربزرگ پدری و برادر یا خواهر پدر و مادری، برادر یا خواهر پدری هم باشد، برادر یا خواهر پدری ارث نمیبرد. چهارم: پدربزرگها یا مادربزرگها برخی پدری باشند و برخی مادری (چه همه مذکّر باشند یا همه مؤنّث یا برخی مذکّر و برخی مؤنّث) و برادرها یا خواهرها برخی مادری باشند و برخی پدر و مادری یا پدری، در این صورت سهم کلیّه خویشاوندان تنها مادری، از برادرها و خواهرها و پدر بزرگها و مادربزرگها، 13 از مال است که به طور مساوی بین آنها تقسیم میشود و به مذکّر یا مؤنّث بودن آنها توجّهی نمیشود و سهم خویشاوندان پدر و مادری یا پدری23 مال است که اگر همه مذکّر یا همه مؤنّث باشند، به طور مساوی تقسیم میشود و اگر برخی مذکّر و برخی مؤنّث، 23 مال را به گونهای تقسیم میکنند که به هر مذکّر دو برابر مؤنّث برسد. پنجم: پدربزرگ یا مادربزرگ از طرف پدر باشد و برادر یا خواهر تنها از طرف مادر، در این صورت برادر یا خواهر اگر یکی باشد 16 مال و اگر متعدّد باشند 13 مال را برده، به طور مساوی بین خود تقسیم میکنند و باقی مانده سهم پدربزرگ و مادربزرگ است که اگر پدربزرگ و مادربزرگ هر دو باشند، پدربزرگ دو برابر مادربزرگ میبرد. ششم: اگر پدربزرگ یا مادربزرگ از طرف مادر باشد و برادر یا برادر و خواهر پدری یا پدر و مادری باشد، در این صورت پدربزرگ یا مادر بزرگ مادری 13 میبرد، اگر چه یکی باشد و چنانچه متعدّد باشند، 13 را به طور مساوی بین خود تقسیم میکنند و 23 سهم برادر یا برادر و خواهر است، پس اگر تنها یک برادر بود، 23 را به او میدهند و اگر چند برادر بودند، آن را به طور مساوی تقسیم میکنند و اگر برادر و خواهر بودند، طوری تقسیم میکنند که سهم یک برادر دو برابر سهم یک خواهر باشد. و اگر همراه با پدربزرگ یا مادر بزرگ مادری، خواهر پدری یا پدر و مادری باشد، چنین خواهری در صورتی که یکی باشد 12 و در صورت متعدّد بودن 23 ارث میبرد و در هر صورت سهم پدربزرگ یا مادربزرگ مادری 13 است، بنابراین اگر خواهران متعدّد باشند، چیزی از ترکه باقی نمیماند و اگر یک خواهر باشد 16 از ترکه باقی میماند که مردّد است که تمام آن به خواهر داده شود یا بین خواهر و پدربزرگ یا مادربزرگ به نسبت سهام آنان تقسیم گردد، در نتیجه سهم قطعی خواهر 1830 و سهم قطعی پدربزرگ یا مادربزرگ 1030 است و صاحب 230 باقی مانده مردّد است که احتیاط در مصالحه در این مقدار است، در نتیجه اگر این مقدار را به عنوان مصالحه به طور مساوی بین خودشان قسمت کنند، سهم خواهر 1930 و سهم پدربزرگ یا مادربزرگ 1130 خواهد بود و اگر برخی از ورثه نابالغ یا دیوانه باشد، احتیاط مستحبّ آن است که به جای مصالحه، افراد بالغ و عاقل، مقدار مردّد را به نابالغ یا دیوانه ببخشند. هفتم: پدربزرگها یا مادربزرگها برخی پدری و برخی مادری باشند و همراه آنها برادر یا خواهر پدری یا پدر و مادری باشد، چه یکی باشد یا بیشتر، در این صورت سهم پدربزرگ یا مادربزرگ مادری 13 است که در صورتی که متعدّد باشند به طور مساوی بین خود قسمت میکنند و به مذکّر و مونّث بودن ایشان توجّهی نمیشود و 23 باقی مانده را به خویشاوندان پدری میدهند که اگر همه مذکّر یا همه مونّث باشند به طور مساوی و اگر برخی مذکّر و برخی مؤنّث باشند، به گونهای تقسیم میکنند که هر مذکّری دو برابر مونّث ببرد. و اگر همراه آن پدربزرگها یا مادربزرگها، برادر یا خواهر مادری باشد، 13 ترکه سهم خویشاوندان مادری (یعنی پدربزرگ یا مادربزرگ مادری و برادر یا خواهر مادری) است که به طور مساوی بین آنان تقسیم میشود و به مذکّر و مونّث بودنشان توجّهی نمیشود و پدر بزرگ یا مادربزرگ پدری 23 باقی مانده را میبرد که در صورت متعدّد بودن اگر همه مذکّر یا همه مونّث باشند، آن را به طور مساوی و اگر برخی مذکّر و برخی مؤنّث باشند، به گونهای تقسیم میکنند که هر مذکّر دو برابر مؤنّث ببرد. هشتم: برادرها یا خواهرها برخی پدری یا پدر و مادری و برخی مادری باشند و همراه آنها پدربزرگ یا مادربزرگ پدری باشد، در این صورت اگر برادر یا خواهر مادری یکی باشد 16 واگر بیشتر از یکی باشد 13 ترکه را میبرند که به طور مساوی بین آنها تقسیم میشود و بقیّه ترکه به برادر یا خواهر پدری یا پدر و مادری و پدربزرگ یا مادربزرگ پدری میرسد که اگر همه مذکّر یا همه مؤنّث باشند به طور مساوی و اگر برخی مذکّر و برخی مؤنّث، به گونهای تقسیم میکنند که هر مذکّر دو برابر مونّث ببرد. و اگر همراه آن برادرها یا خواهرها، پدربزرگ یا مادربزرگ مادری باشد، سهم خویشاوندان مادری (پدربزرگ یا مادربزرگ مادری و برادر یا خواهر مادری) بر روی هم13 است که به طور مساوی بین آنان تقسیم میشود و برادر یا خواهر پدری یا پدر و مادری23 باقی مانده را میبرد که اگر همه مذکّر یا همه مونّث باشند به طور مساوی و اگر برخی مذکّر و برخی مؤنّث باشند، به گونهای تقسیم میکنند که هر مذکّر دو برابر مؤنّث ببرد. لازم به ذکر است که به طور کلّی در صورت وجود برادر یا خواهر پدر و مادری، برادر یا خواهر پدری ارث نمیبرد.
- [آیت الله مظاهری] دادن قرآن به کافر مانعی ندارد مگر آنکه بیاحترامی به قرآن یا اسلام باشد.
- [آیت الله بروجردی] دادن قرآن به کافر حرام و گرفتن قرآن از او واجب است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] باید از دادن قرآن به کافر خودداری کنند، و اگر قرآن در دست اوست در صورت امکان از او بگیرند ولی چنانچه مقصود از دادن قرآن و یا داشتن قرآن تحقیق و مطالعه در دین باشد و نیز انسان بداند که کافری که محکوم به نجاست است با دست تر قرآن را لمس نمی کند اشکالی ندارد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر جلد قرآن نجس شود در صورتی که بیاحترامی به قرآن باشد، باید آن را آب بکشند.
- [آیت الله مظاهری] اگر جلد قرآن نجس شود در صورتی که بیاحترامی به قرآن باشد باید آن را آب بکشند.
- [آیت الله سبحانی] اگر جلد قرآن نجس شود در صورتی که بی احترامی به قرآن باشد، باید آن را آب بکشند.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر جلد قران نجس شود در صورتی که بی احترامی به قران باشد باید ان را اب بکشند
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر جلد قرآن نجس شود؛ در صورتی که بی احترامی به قرآن باشد؛ باید آن را آب بکشند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] در صورتی که دادن قرآن به کافر مستلزم هتک باشد حرام و گرفتن قرآن از او واجب است.