مقایسه‌ی شاخصه‌های سرمایه‌ی اجتماعی در دوره‌ی پهلوی و جمهوری اسلامی؟
مقایسه‌ی شاخصه‌های سرمایه‌ی اجتماعی در دوره‌ی پهلوی و جمهوری اسلامی؟ سرمایه‌ی اجتماعی در دوره‌ی پهلوی، سطح عمیقاً نازلی داشته است. بی‌عدالتی گسترده در نظام پهلوی و اختلاف ثروت فاحش در جامعه، وابستگی به بیگانگان، سیاست‌های ضداسلامی و... از عوامل بحران سرمایه‌ی اجتماعی در دوره‌ی پهلوی بود. در مقابل، انقلاب اسلامی ایران سرمایه‌ی اجتماعی عظیمی را در کشور به وجود آورد که تاکنون نیز تداوم داشته است. مفهوم سرمایه‌ی اجتماعی که در اینجا در کانون بحث قرار دارد، مفهومی نسبتاً جدید در علوم اجتماعی است که در سال‌های اخیر، یکی از پُرکاربردترین مفاهیم در این حوزه بوده است. اگرچه در قسمت چارچوب مفهومی و نظری بحث، این مفهوم به نحو روشن‌تری تشریح گردیده است، با این حال در همین مقدمه‌ی بحث، لازم است تا در تعریف این مفهوم اشاره شود که به‌طور کلی، سرمایه‌ی اجتماعی را می‌توان نوعی قرارداد غیررسمی دانست که افراد جامعه را ملزم می‌سازد تا برای تحقق اهداف کلان جامعه‌ی خویش با یکدیگر همکاری کنند و موانع را از میان بردارند. سرمایه‌ی اجتماعی به‌مثابه‌ی روغن چرخ‌های جوامع عمل می‌کند و باعث حرکت آسان جامعه می‌شود. سرمایه‌ی اجتماعی را می‌توان در سطح هر سازمان یا گروه خرد و کلانی بررسی کرد. در اینجا ما قصد داریم تا سرمایه‌ی اجتماعی را در بزرگ‌ترین سازمان هر جامعه‌ای، یعنی نظام سیاسی جامعه، بررسی کنیم. با وجودی که اختلاف‌نظرهایی در مورد تعریف سرمایه‌ی اجتماعی وجود دارد و ممکن است حتی محتوای موضوع از دید رشته‌های گوناگون متفاوت باشد، در عین حال، یک اجماع نسبی در مورد اهمیت و کارآمدی آن مطرح است. کارکرد سرمایه‌ی اجتماعی برای یک نظام سیاسی این است که تأثیر مثبتی بر کارآمدی آن نظام سیاسی دارد. سرمایه‌ی اجتماعی به‌طور کلی تقویت‌کننده‌ی نظام سیاسی و قدرت حاکم است. بالا رفتن سرمایه‌ی اجتماعی موجب کارآمدی نهادهای یک نظام سیاسی می‌گردد. در چنین شرایطی، امور و فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی بدون هزینه‌های گزاف انجام می‌گیرد. در واقع امروزه سرمایه‌ی اجتماعی نقشی بسیار مهم‌تر از سرمایه‌ی فیزیکی و انسانی در جوامع، به‌خصوص در زمینه‌ی امور حکومت‌داری، تقویت مشروعیت سیاسی، ارتقای ظرفیت نظام سیاسی و افزایش قدرت نرم، دارد. بدون شک، سرمایه‌ی اجتماعی در واقعی‌ترین و ناب‌ترین شکل آن، در صحنه‌ی انقلاب اسلامی متجلی شد. در صحنه‌ی انقلاب اسلامی، اعتماد و تعامل اجتماعی مردم و فراموش کردن اختلافات، نوعی باشکوه از احساس هویت جمعی و گروهی را بهوجود آورد. عمر سی‌وپنج‌ساله‌ی انقلاب اسلامی نشان می‌دهد که این نظام تداوم و پایداری خود را مرهون حمایت‌های مردمی یا انباشت و توسعه‌ی سرمایه‌ی اجتماعی است. بنابراین با توجه به اهمیت مقوله‌ی سرمایه‌ی اجتماعی یک نظام سیاسی، ضرورت این بررسی و مقایسه نیز روشن می‌گردد. برای سنجش و مقایسه‌ی میزان سرمایه‌ی اجتماعی نظام جمهوری اسلامی در قیاس با رژیم پهلوی دوم، پس از تعیین شاخصه‌های سنجش میزان سرمایه‌ی اجتماعی در قسمت چارچوب مفهومی و نظری، در قسمت (ب) مقاله، به وضعیت این شاخصه‌ها در رژیم پهلوی دوم و در قسمت (ج) مقاله، به بررسی این شاخصه‌ها در نظام جمهوری اسلامی خواهیم پرداخت. الف) چارچوب مفهومی و نظری در هر جامعه‌ای، علاوه بر سرمایه‌های فیزیکی، اقتصادی، انسانی و... با گونه و میزانی از سرمایه‌ی اجتماعی هم سروکار داریم که با دیگر انواع سرمایه‌ها رابطه‌ای متقابل دارد. همان‌طور که اشاره شد، بسیاری سرمایه‌ی اجتماعی را به‌مثابه‌ی چسب اجتماعی تصور کرده‌اند که موجب تقویت همکاری و به‌طور هم‌زمان گسترش روابط حمایتی دوجانبه (مردم-مردم و حاکمیت-مردم) می‌شود. آنچه سرمایه‌ی اجتماعی را از انواع سرمایه‌ها جدا می‌کند این است که سرمایه‌ی اجتماعی به زبان اقتصادی، کالایی عمومی است و نه فردی، زیرا در درون مناسبات اجتماعی متولد می‌شود. سرمایه‌ِی اجتماعی به‌عنوان منبعی که دستیابی به اهداف و اجرای پروژه‌ای گروهی و اجتماعی را تسهیل می‌کند، مانند سرمایه‌ی مادی به‌آسانی آشکار نیست. سرمایه‌ی اجتماعی ذاتاً مادی نیست و در فرد وجود ندارد، بلکه در رابط بین افراد وجود دارد و آنجا ظاهر می‌گردد (پاتنام، 1392: 30). پیر بوردیو، جامعه‌شناس فرانسوی، سرمایه‌ی اجتماعی را شبکه‌ی نسبتاً بادوامی از روابط کمابیش نهادینه‌شده‌ی توأم با شناخت و تعهدات، از جمله اعتماد متقابل می‌داند که به‌عنوان منابعی بالفعل یا بالقوه، موجبات لازم برای تسهیل کنش‌های فردی یا جمعی کنشگران را فراهم می‌سازد (جنکینز، 1385: 42). سرمایه‌ی اجتماعی موجب می‌شود تا سامان‌دهی نظم و مدیریت مسالمت‌آمیز و مشارکت‌جویانه‌ی تضادها و بقا و تداوم حیات اجتماعی تسهیل گردد. فوکویاما نیز کارکرد اصلی سرمایه‌ی اجتماعی را تسهیل همکاری و مشارکت گروهی برای تحقق اهداف فردی، گروهی یا جمعی می‌داند (فوکویاما، 1386: 379). باید توجه داشت که سرمایه‌ی اجتماعی مقوله‌ای است اساساً فرهنگی. در حقیقت عناصر و مؤلفه‌های بنیادین و مولد سرمایه‌ی اجتماعی، هنجارها و ارزش‌های درون جامعه هستند. بنابراین هنجارها و ارزش‌های دینی و اخلاقی، نقشی مهم در زایش سرمایه‌ی اجتماعی دارند؛ چنان‌که بسیاری از جوامع غربی که دچار تضعیف هنجارها و ارزش‌های دینی و اخلاقی شده‌اند، به‌شدت با معضل آسیب‌های اجتماعی و فروپاشی فرهنگی دست به گریبان هستند که در نهایت موجب تنزل سطح سرمایه‌ی اجتماعی شده است. پس از مفهوم‌شناسی و تعریف مفهوم سرمایه‌ی اجتماعی و همین‌طور نقش و کارکرد آن درون نظام اجتماعی و نظام سیاسی، باید به شاخص‌هایی که نماینده‌ی سطح و میزان این سرمایه هستند اشاره کنیم. صاحب‌نظران این حوزه برای سرمایه‌ی اجتماعی، بسته به اینکه این سرمایه را در چه سطحی مورد مطالعه قرار می‌دهیم، شاخص‌های گوناگونی را معرفی کرده‌اند. با این حال، اعتماد اجتماعی، مشارکت اجتماعی و هم‌بستگی اجتماعی، سه شاخصه‌ی اصلی‌ای هستند که اجماعی نسبی حول آن‌ها وجود دارد. در رژیم پهلوی دوم، به‌طور ویژه پس از کودتای 28 مرداد، سرمایه‌ی اجتماعی، رو به افول نهاد. اقدامات رژیم و تحولات سیاسی موجب شد تا اعتماد سیاسی مردم گام‌به‌گام از نظام سیاسی سلب گردد. ماهیت دست‌نشانده و وابسته‌ی رژیم پهلوی کوچک‌ترین پایگاه مردمی برای نظام سیاسی باقی نگذاشت. در این مقاله، با توجه به اینکه قصد داریم سرمایه‌ی اجتماعی را در سطح نظام سیاسی، یعنی به‌مثابه‌ی دارایی یک نظام سیاسی بررسی کنیم، این شاخصه‌ها را نیز در سطح سیاسی مورد توجه قرار می‌دهیم. بنابراین سه شاخصه‌ی اعتماد سیاسی (به نظام سیاسی و مسئولان نظام)، مشارکت سیاسی (انتخابات و حمایت‌ها) و هم‌بستگی ملی، شاخصه‌هایی هستند که در اینجا برای مقایسه‌ی سرمایه‌ی اجتماعی رژیم پهلوی دوم و نظام جمهوری اسلامی ایران مورد بررسی قرار گرفته‌اند. ب ) وضعیت شاخصه‌های سرمایه‌ی اجتماعی در رژیم پهلوی دوم 1) اعتماد سیاسی اعتماد سیاسی را می‌توان هم در سطح کلیّت یک نظام سیاسی، هم در سطح نهادهای آن نظام سیاسی و هم در سطح مسئولان نظام سیاسی، مورد بررسی قرار داد. اعتماد سیاسی امری نامحسوس و ذهنی است که هم‌پوشانی‌هایی با مشروعیت سیاسی نیز دارد. به این معنا که اعتماد سیاسی به نظام، از یک سو خود محصول مشروعیت نظام سیاسی و از طرف دیگر، علت مشروعیت آن نظام است. رژیم پهلوی دوم و خصوصاً مقطع پس از کودتای 28 مرداد را می‌توان سرآغاز افول سرمایه‌ی اجتماعی آن نظام سیاسی دانست. اقدامات رژیم و تحولات سیاسی موجب شد تا اعتماد سیاسی مردم گام‌به‌گام از نظام سیاسی سلب گردد. ماهیت دست‌نشانده و وابسته‌ی رژیم پهلوی اگرچه از همان ابتدا موجب بی‌اعتمادی مردم نسبت به این رژیم بود، با این حال، کودتای آمریکایی-انگلیسی 28 مرداد 32 و سرنگونی دولت دکتر مصدق کوچک‌ترین پایگاه مردمی برای نظام سیاسی باقی نگذارد. جدای از این عامل که تکیه‌گاه رژیم برآمده از کودتا نه مردم، بلکه آمریکا و انگلیس بود، فساد و بی‌عدالتی دو عامل عمده‌ی دیگر بی‌اعتمادی مردم به نظام سیاسی، نهادهای آن و مسئولان رژیم پهلوی بودند. انواع مفاسد مالی، اخلاقی و سیاست‌ها و رفتارهای ضداسلامی و... که شاه، اشرف پهلوی و دربار، دادگستری، ارتش، ساواک، مجلس و سایر نهادهای رژیم در آن غوطه‌ور بودند، رژیم پهلوی دوم را با بحران بی‌اعتمادی سیاسی از جانب مردم مواجه کرده بود. این شاخصه نشان می‌دهد که رژیم چگونه با بحران سرمایه‌ی اجتماعی روبه‌رو بوده است. عمق این بی‌اعتمادی سیاسی نسبت به رژیم تا حدی بود که نه تنها با اقداماتی چون برکناری برخی مسئولان (زندانی شدن هویدا)، تغییر برخی سیاست‌های ضداسلامی، تغییر پی‌درپی دولت‌ها و... جبران نشد، بلکه ماده‌ی اولیه‌ی نهضت انقلاب اسلامی را فراهم کرد و در نهایت، منجر به سرنگونی رژیم پهلوی شد. 2) مشارکت سیاسی در بحث از شاخصه‌ی مشارکت سیاسی نیز به‌عنوان یکی دیگر از شاخصه‌هایی که گویای سطح و میزان سرمایه‌ی اجتماعی یک نظام سیاسی است، باید تعبیر بحران مشارکت سیاسی برای رژیم پهلوی دوم را به کار برد. پس از کودتای 28 مرداد، مردم به‌طور کلی از معادلات سیاسی حذف شدند. در حقیقت شاه آن‌چنان به حمایت خارجی از خود دلبسته بود که با کمک ساواک، سعی در ایجاد خفقان در جامعه و سرکوب هرگونه حرکت اعتراضی داشت. اگرچه شاه پس از اینکه به خیال خود، خصوصاً بعد از سال 42، از سرکوب مخالفان سیاسی مطمئن شد، در اوج خفقان سیاسی سعی داشت تا با ایجاد حزب رستاخیز، به یک مشارکت سیاسی نمایشی دست بزند. با این حال، ملت که در چارچوب قواعد سیاسی جاری، خود را منشأ اثر نمی‌دانستند، با وجود فشارهای فراوان در این بازی نمایشی، مشارکتی نداشتند. مجالس فرمایشی که به جای نمایندگان مردم، تعدادی از بله‌قربان‌گویان و متملقان شاه و دربار را در خود گرد آورده بود، اوج بحران مشارکت سیاسی را در رژیم پهلوی نشان می‌داد. مجالسی که به‌جای مردم، شخص شاه و دربار در ساختن آن‌ها نقش داشتند. بحرانی بودن مشارکت سیاسی به‌عنوان یکی از شاخصه‌های مهم سرمایه‌ی اجتماعی، موجب شده بود تا نظام با سطح نازلی از سرمایه‌ی اجتماعی مواجه شود و در شرایطی که مردم نسبت به نظام سیاسی احساس تعلق نمی‌کردند، رژیم شاه هر روز به بیگانگان وابسته گردد و در نهایت، با موج خروشان انقلابی مردم به رهبری حضرت امام فروبپاشد. 3) هم‌بستگی و انسجام ملی هم‌بستگی و انسجام ملی یکی دیگر از شاخصه‌های مهمی است که گویای سرمایه‌ی اجتماعی یک نظام سیاسی است. هرچه میزان تنازعات قومی و شکاف مرکز-پیرامون کمتر باشد و اقوام گوناگون درون یک هویت ملی به یکدیگر احساس تعلق و پیوند کنند (وحدت در عین کثرت)، این خود گویای بالا بودن سرمایه‌ی اجتماعی یک نظام سیاسی در میان قومیت‌ها و کارآمدی آن نظام است. به‌طور کلی، در دوره‌ی پهلوی اول و دوم، به قومیت‌ها همواره به‌مثابه‌ی مسئله و تهدیدی نگریسته می‌شد که با کنترل و سرکوب، باید آن را مدیریت کرد. دکتر صالحی امیری استراتژی مدیریت تنوع قومی در دوران پهلوی را دو استراتژی مهار و سرکوب خوانین و رؤسای ایلات و تخته قاپو کردن عشایر (پهلوی اول) و استراتژی مدرن‌سازی توأم با تحقیر فرهنگی و تبعیض اقتصادی مناطق قومی (پهلوی دوم) دانسته‌اند (صالحی امیری، 1385: 42). سیاست‌های رژیم پهلوی، که به دنبال برساختن هویت ملی مصنوعی با مؤلفه‌های سکولاریسم، ناسیونالیسم افراطی و مدرنیسم آمرانه بود، در نهایت هیچ‌گاه نتوانست اقوام متنوع و مسلمان ایرانی را درون این هویت غیراسلامی و آمرانه ادغام کند. همین رویکرد سبب می‌شد تا قومیت‌های گوناگون نسبت به نظام سیاسی و دولت مرکزی احساس هم‌بستگی و تعلق نکنند و در اولین فرصت که فشار سرکوب متزلزل می‌گشت، این زخم‌ها سر باز می‌کردند. ج ) وضعیت شاخصه‌های سرمایه‌ی اجتماعی در نظام جمهوری اسلامی 1) اعتماد سیاسی به‌طور کلی می‌توان گفت که نظام جمهوری اسلامی استاندارد جدیدی از سرمایه‌ی اجتماعی یک نظام سیاسی را به جهانیان معرفی کرده است. اگرچه سرمایه‌ی اجتماعی امری ثابت نیست و افت‌وخیز فراوانی دارد، با این حال، بنیادهای اسلامی و دینی‌ای که جمهوری اسلامی بر آن استوار است، چنان ریشه‌ای عمیق در باورهای اعتقادی این ملت دارد که منبعی عظیم و سرشار از سرمایه‌ی اجتماعی را تولید کرده است. در بحث از شاخصه‌ی اعتماد سیاسی، جمهوری اسلامی از سطح بالایی از اعتماد سیاسی مردم به کلیت نظام، نهادهای نظام و مسئولان نظام برخوردار است. در توضیح این میزان بالای اعتماد به نظام سیاسی، ماهیت مردمی این نظام سیاسی را باید از عمده‌ترین دلایل دانست. برخلاف ماهیت وابسته و دست‌نشانده‌ی رژیم پهلوی، که از دل کودتایی خارجی برآمده بود، نظام جمهوری اسلامی به‌عنوان نظامی برآمده از انقلاب اسلامی، ماهیتی مردمی دارد که این خود موجب اعتماد سیاسی به نظام گشته است. در سطح مسئولان نظام نیز اگرچه ممکن است بعضاً در سطوحی آسیب‌هایی رخ داده باشد، اما کارگزاران و مسئولان نظام سیاسی نیز برآمده از متن و بطن زندگی مردم هستند. نه تنها در رژیم شاه (که مسئولان آن عمدتاً برآمده از طبقات ملاک و فئودال و گسسته از مردم بودند) بی‌اعتمادی سیاسی به مسئولان سیاسی وجود داشت، بلکه در نظام‌های لیبرال غربی نیز به‌وضوح این بی‌اعتمادی سیاسی به احزاب و مسئولان سیاسی دیده می‌شود. 2) مشارکت سیاسی با نگاهی به شاخصه‌ی مشارکت سیاسی به‌عنوان شاخصه‌ای مهم از سرمایه‌ی اجتماعی برای یک نظام سیاسی، ملاحظه می‌شود که مشارکت سیاسی عظیم مردمی با ذات و ماهیت نظام جمهوری اسلامی گره خورده است. تولد نظام جمهوری اسلامی، که امروز تبدیل به درخت تنومندی گشته است، از همان آغاز با مشارکت عظیم مردم در انقلاب اسلامی رقم خورده است. حضرت امام (ره)، که نظام جمهوری اسلامی عصاره‌ی اندیشه‌ی ایشان است، برای مشارکت سیاسی مردم جایگاهی بسیار برجسته قائل‌اند؛ چنان‌که می‌فرمایند: در ایران اسلامی، مردم تصمیم‌گیران نهایی تمامی مسائل‌اند (امام خمینی، 1379، ج 16: 266). نظام جمهوری اسلامی استاندارد جدیدی از سرمایه‌ی اجتماعی یک نظام سیاسی را به جهانیان معرفی کرده است. اگرچه سرمایه‌ی اجتماعی امری ثابت نیست و افت‌و‌خیز فراوانی دارد، با این حال بنیادهای اسلامی و دینی‌ای که جمهوری اسلامی بر آن استوار است، چنان ریشه‌ای عمیق در باورهای اعتقادی این ملت دارد که منبعی عظیم و سرشار از سرمایه‌ی اجتماعی را تولید کرده است. تجربه‌ی سی‌و‌پنج‌ساله‌ی نظام جمهوری اسلامی نشان داده است که مردم هر لحظه که احساس کرده‌اند نظام به مشارکت سیاسی و حمایت آن‌ها نیاز دارد، گروه گروه وارد صحنه شده‌اند و با حضور و ایثار جان و مال خود، خطر را دفع کرده‌اند. حضور و مشارکت در پیروزی انقلاب اسلامی، دفاع مقدس، انتخابات گوناگون، راهپیمایی 22 بهمن هر سال، 21 تیر 78، 9 دی 88 و... جلوه‌های گوناگونی از مشارکت سیاسی عظیم و پرشور مردم در حمایت از نظام جمهوری اسلامی است که انواع و اقسام توطئه‌های خارجی و داخلی را دفع کرده است. 3) هم‌بستگی و انسجام ملی همان‌طور که اشاره شد، در دوران پهلوی هیچ‌گاه اقوام مختلف (مانند سایر توده‌های مردم) احساس تعلق به نظام سیاسی نداشتند. رژیم پهلوی در چارچوب هویت کاذب و مصنوعی ناسیونالیسم افراطی نتوانست قومیت‌های گوناگون را در درون این طرح آمرانه ادغام کند. این شاخصه، بحرانی بودن سطح سرمایه‌ی اجتماعی رژیم پهلوی را درون قومیت‌های گوناگون نشان می‌دهد. براساس نظر بسیاری از صاحب‌نظران، نظام جمهوری اسلامی توانست پس از قرن‌ها، مسئله‌ی قومیت‌ها را تحت سیاست هویتی برادری اسلامی حل‌وفصل نماید. همان‌طور که اشاره شد، در کنار هویت ناسیونالیسم افراطی که منجر به انکار هویت‌های قومی می‌شد، سیاست‌های ضداسلامی رژیم پهلوی نیز خود عامل دیگری بر تشدید این شکاف‌های قومیتی بود. حضور و مشارکت سیاسی تمامی اقوام ایرانی در جریان پیروزی انقلاب اسلامی و همین‌طور حراست از نظام جمهوری اسلامی در مقاطع گوناگون، از جمله در دفاع مقدس، نشان می‌دهد که اقوام کرد، عرب، ترکمن، بلوچ، لر و... علی‌رغم دسیسه‌ها و توطئه‌های خارجی، چگونه نسبت به نظام سیاسی احساس تعلق دارند. بنابراین سیاست هویتی نظام جمهوری اسلامی با تلفیقی از عناصر اسلامیت و ایرانیت توانسته است سطحی از هم‌بستگی و انسجام قومی و ملی را رقم بزند که در تاریخ کشور بی‌سابقه بوده است. نتیجه‌گیری همان‌طور که اشاره شد، مقوله‌ی سرمایه‌ی اجتماعی نقش محوری در بقاء و افزایش ظرفیت‌ها و توانمندی‌های یک نظام سیاسی دارد و به همین دلیل، سقوط سرمایه‌ی اجتماعی یا کاهش آن در روابط دولت‌ها و جامعه، نوعی ضایعه‌ی عظیم برای کشورها تلقی می‌شود (پاتنام، 1392: 56). سرمایه‌‌ی اجتماعی به پشتیبانی مردم از نظام سیاسی منجر خواهد شد و همچنین فرصت لازم را در اختیار رهبران سیاسی قرار می‌دهد تا به مدیریت جامعه بپردازند. از طرف دیگر، فرسایش و تنزل سرمایه‌ی اجتماعی در نهایت می‌تواند منجر به نابسامانی‌های اجتماعی در سطوح کلان و خرد گردد که منبع اصلی زایش و افزایش انواع مسائل و آسیب‌های اجتماعی است. با بررسی شاخصه‌های مربوطه مشاهده می‌شود که سرمایه‌ی اجتماعی در دوره‌ی پهلوی، سطح عمیقاً نازلی داشته است. بی‌عدالتی گسترده در نظام پهلوی و اختلاف ثروت فاحش در جامعه، وابستگی به بیگانگان، سیاست‌های ضداسلامی و... از عوامل عمده‌ی بحران سرمایه‌ی اجتماعی رژیم پهلوی در جامعه بوده است. در مقابل، انقلاب اسلامی ایران که با مشارکت گسترده‌ی بسیاری از گروه‌های اجتماعی به ثمر نشست، سرمایه‌ی اجتماعی عظیمی را در کشور به وجود آورد که تاکنون نیز تداوم داشته است. اساساً بسیاری از صاحب‌نظران پیروزی انقلاب اسلامی را براساس نظریه‌ی سرمایه اجتماعی توضیح داده‌اند. از میان سه جریان سیاسی مختلف رژیم پهلوی، یعنی جریان چپ، جریان ملی‌گرا و جریان اسلام‌گرا، موفقیت جریان اسلام‌گرا به رهبری حضرت امام را می‌توان برخورداری این جریان از سرمایه‌ی اجتماعی وسیع دانست. سرمایه‌ای که خود مولود در اختیار داشتن شبکه‌های قوی روابط، همچون مساجد، هیئت‌های مذهبی و مدارس و نیز بهره‌گیری از باورها و ارزش‌های محکمی همچون شهادت و غیبت به‌عنوان هنجارهای قوی همیاری بود که این جریان را قادر به جلب اعتماد سیاسی مردم کرد و توانست رهبری انقلاب را به دست بگیرد (دارا، 1389: 75). حضور پُرشور مردم در سایه‌ی رهبری حضرت امام، نشان‌دهنده‌ی اوج سرمایه‌ی اجتماعی نهضت اسلامی مردم ایران بوده است؛ به‌نحوی که با فراموش کردن تمام اختلافات ریز و درشت در تمام جنبه‌های حیات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و مذهبی، یک‌دل و یک‌صدا تبدیل به امتی واحده گردیدند. همچنین بار ارزشی و اخلاقی بالای انقلاب اسلامی و شعارها و اهداف آن نیز موجب شکل‌گیری سرمایه‌ی اجتماعی شگرفی در سطح جامعه شد. ویژگی دینی انقلاب اسلامی و همین‌طور نظام جمهوری اسلامی در طول سی‌وپنج سال گذشته، منبع عظیم و مولدی از سرمایه‌ی اجتماعی را در اختیار نظام قرار داده است. سطحی از همدلی که ملت در همراهی با نظام و در صحنه‌های گوناگون پیروزی انقلاب، دفاع مقدس و خنثی‌سازی توطئه‌ها از خود نشان داده‌اند، بسیار ماندگار است و این خود حاکی از برخورداری از یک استاندارد جدید در سرمایه‌ی اجتماعی میان نظام‌های سیاسی موجود در دنیاست. البته در پایان باید توجه داد که چنانچه اشاره شد، سرمایه‌ی اجتماعی مانند هر نوع سرمایه‌ی دیگری است و می‌تواند تنزل پیدا کند یا از دست برود. لذا باید آسیب‌ها و آفاتی را که ممکن است موجب افول این سرمایه شود، شناسایی کرد. منابع: امام خمینی، روح‌الله (1379)، صحیفه‌ی نور، جلد 16. دارا، جلیل (1389)، بررسی نقش سرمایه‌ی اجتماعی در موفقیت جریان اسلام‌گرا، فصلنامه‌ی مطالعات انقلاب اسلامی، سال هفتم، شماره‌ی 21. فوکویاما، فرانسیس (1386)، پایان نظم: سرمایه‌ی اجتماعی و حفظ آن، ترجمه‌ی غلامعباس توسلی، شرکت حکایت قلم نوین. پاتنام، رابرت (1392)، دموکراسی و سنت‌های مدنی (سرمایه‌ی اجتماعی و سنت‌های مدنی در ایتالیای مدرن)، ترجمه‌ی محمدتقی دلفروز، نشر جامعه‌شناسان. جنکینز، ریچارد (1385)، پیر بوردیو، ترجمه‌ی حسن چاووشیان و لیلا جوافشانی، نشر نی. صالحی امیری، سید رضا (1385)، مدیریت تنوع قومی مبتنی بر نظریه‌های سرمایه‌ی اجتماعی، فصلنامه‌ی راهبرد، 1385، شماره‌ی 40. * حمیدرضا رحیمی، دانشجوی دکترای علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی/برهان/1393/1/3
عنوان سوال:

مقایسه‌ی شاخصه‌های سرمایه‌ی اجتماعی در دوره‌ی پهلوی و جمهوری اسلامی؟


پاسخ:

مقایسه‌ی شاخصه‌های سرمایه‌ی اجتماعی در دوره‌ی پهلوی و جمهوری اسلامی؟

سرمایه‌ی اجتماعی در دوره‌ی پهلوی، سطح عمیقاً نازلی داشته است. بی‌عدالتی گسترده در نظام پهلوی و اختلاف ثروت فاحش در جامعه، وابستگی به بیگانگان، سیاست‌های ضداسلامی و... از عوامل بحران سرمایه‌ی اجتماعی در دوره‌ی پهلوی بود. در مقابل، انقلاب اسلامی ایران سرمایه‌ی اجتماعی عظیمی را در کشور به وجود آورد که تاکنون نیز تداوم داشته است.
مفهوم سرمایه‌ی اجتماعی که در اینجا در کانون بحث قرار دارد، مفهومی نسبتاً جدید در علوم اجتماعی است که در سال‌های اخیر، یکی از پُرکاربردترین مفاهیم در این حوزه بوده است. اگرچه در قسمت چارچوب مفهومی و نظری بحث، این مفهوم به نحو روشن‌تری تشریح گردیده است، با این حال در همین مقدمه‌ی بحث، لازم است تا در تعریف این مفهوم اشاره شود که به‌طور کلی، سرمایه‌ی اجتماعی را می‌توان نوعی قرارداد غیررسمی دانست که افراد جامعه را ملزم می‌سازد تا برای تحقق اهداف کلان جامعه‌ی خویش با یکدیگر همکاری کنند و موانع را از میان بردارند. سرمایه‌ی اجتماعی به‌مثابه‌ی روغن چرخ‌های جوامع عمل می‌کند و باعث حرکت آسان جامعه می‌شود.

سرمایه‌ی اجتماعی را می‌توان در سطح هر سازمان یا گروه خرد و کلانی بررسی کرد. در اینجا ما قصد داریم تا سرمایه‌ی اجتماعی را در بزرگ‌ترین سازمان هر جامعه‌ای، یعنی نظام سیاسی جامعه، بررسی کنیم. با وجودی که اختلاف‌نظرهایی در مورد تعریف سرمایه‌ی اجتماعی وجود دارد و ممکن است حتی محتوای موضوع از دید رشته‌های گوناگون متفاوت باشد، در عین حال، یک اجماع نسبی در مورد اهمیت و کارآمدی آن مطرح است.

کارکرد سرمایه‌ی اجتماعی برای یک نظام سیاسی این است که تأثیر مثبتی بر کارآمدی آن نظام سیاسی دارد. سرمایه‌ی اجتماعی به‌طور کلی تقویت‌کننده‌ی نظام سیاسی و قدرت حاکم است. بالا رفتن سرمایه‌ی اجتماعی موجب کارآمدی نهادهای یک نظام سیاسی می‌گردد. در چنین شرایطی، امور و فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی بدون هزینه‌های گزاف انجام می‌گیرد. در واقع امروزه سرمایه‌ی اجتماعی نقشی بسیار مهم‌تر از سرمایه‌ی فیزیکی و انسانی در جوامع، به‌خصوص در زمینه‌ی امور حکومت‌داری، تقویت مشروعیت سیاسی، ارتقای ظرفیت نظام سیاسی و افزایش قدرت نرم، دارد.

بدون شک، سرمایه‌ی اجتماعی در واقعی‌ترین و ناب‌ترین شکل آن، در صحنه‌ی انقلاب اسلامی متجلی شد. در صحنه‌ی انقلاب اسلامی، اعتماد و تعامل اجتماعی مردم و فراموش کردن اختلافات، نوعی باشکوه از احساس هویت جمعی و گروهی را بهوجود آورد. عمر سی‌وپنج‌ساله‌ی انقلاب اسلامی نشان می‌دهد که این نظام تداوم و پایداری خود را مرهون حمایت‌های مردمی یا انباشت و توسعه‌ی سرمایه‌ی اجتماعی است.

بنابراین با توجه به اهمیت مقوله‌ی سرمایه‌ی اجتماعی یک نظام سیاسی، ضرورت این بررسی و مقایسه نیز روشن می‌گردد. برای سنجش و مقایسه‌ی میزان سرمایه‌ی اجتماعی نظام جمهوری اسلامی در قیاس با رژیم پهلوی دوم، پس از تعیین شاخصه‌های سنجش میزان سرمایه‌ی اجتماعی در قسمت چارچوب مفهومی و نظری، در قسمت (ب) مقاله، به وضعیت این شاخصه‌ها در رژیم پهلوی دوم و در قسمت (ج) مقاله، به بررسی این شاخصه‌ها در نظام جمهوری اسلامی خواهیم پرداخت.

الف) چارچوب مفهومی و نظری

در هر جامعه‌ای، علاوه بر سرمایه‌های فیزیکی، اقتصادی، انسانی و... با گونه و میزانی از سرمایه‌ی اجتماعی هم سروکار داریم که با دیگر انواع سرمایه‌ها رابطه‌ای متقابل دارد. همان‌طور که اشاره شد، بسیاری سرمایه‌ی اجتماعی را به‌مثابه‌ی چسب اجتماعی تصور کرده‌اند که موجب تقویت همکاری و به‌طور هم‌زمان گسترش روابط حمایتی دوجانبه (مردم-مردم و حاکمیت-مردم) می‌شود.

آنچه سرمایه‌ی اجتماعی را از انواع سرمایه‌ها جدا می‌کند این است که سرمایه‌ی اجتماعی به زبان اقتصادی، کالایی عمومی است و نه فردی، زیرا در درون مناسبات اجتماعی متولد می‌شود. سرمایه‌ِی اجتماعی به‌عنوان منبعی که دستیابی به اهداف و اجرای پروژه‌ای گروهی و اجتماعی را تسهیل می‌کند، مانند سرمایه‌ی مادی به‌آسانی آشکار نیست. سرمایه‌ی اجتماعی ذاتاً مادی نیست و در فرد وجود ندارد، بلکه در رابط بین افراد وجود دارد و آنجا ظاهر می‌گردد (پاتنام، 1392: 30).

پیر بوردیو، جامعه‌شناس فرانسوی، سرمایه‌ی اجتماعی را شبکه‌ی نسبتاً بادوامی از روابط کمابیش نهادینه‌شده‌ی توأم با شناخت و تعهدات، از جمله اعتماد متقابل می‌داند که به‌عنوان منابعی بالفعل یا بالقوه، موجبات لازم برای تسهیل کنش‌های فردی یا جمعی کنشگران را فراهم می‌سازد (جنکینز، 1385: 42).

سرمایه‌ی اجتماعی موجب می‌شود تا سامان‌دهی نظم و مدیریت مسالمت‌آمیز و مشارکت‌جویانه‌ی تضادها و بقا و تداوم حیات اجتماعی تسهیل گردد. فوکویاما نیز کارکرد اصلی سرمایه‌ی اجتماعی را تسهیل همکاری و مشارکت گروهی برای تحقق اهداف فردی، گروهی یا جمعی می‌داند (فوکویاما، 1386: 379).

باید توجه داشت که سرمایه‌ی اجتماعی مقوله‌ای است اساساً فرهنگی. در حقیقت عناصر و مؤلفه‌های بنیادین و مولد سرمایه‌ی اجتماعی، هنجارها و ارزش‌های درون جامعه هستند. بنابراین هنجارها و ارزش‌های دینی و اخلاقی، نقشی مهم در زایش سرمایه‌ی اجتماعی دارند؛ چنان‌که بسیاری از جوامع غربی که دچار تضعیف هنجارها و ارزش‌های دینی و اخلاقی شده‌اند، به‌شدت با معضل آسیب‌های اجتماعی و فروپاشی فرهنگی دست به گریبان هستند که در نهایت موجب تنزل سطح سرمایه‌ی اجتماعی شده است.

پس از مفهوم‌شناسی و تعریف مفهوم سرمایه‌ی اجتماعی و همین‌طور نقش و کارکرد آن درون نظام اجتماعی و نظام سیاسی، باید به شاخص‌هایی که نماینده‌ی سطح و میزان این سرمایه هستند اشاره کنیم. صاحب‌نظران این حوزه برای سرمایه‌ی اجتماعی، بسته به اینکه این سرمایه را در چه سطحی مورد مطالعه قرار می‌دهیم، شاخص‌های گوناگونی را معرفی کرده‌اند. با این حال، اعتماد اجتماعی، مشارکت اجتماعی و هم‌بستگی اجتماعی، سه شاخصه‌ی اصلی‌ای هستند که اجماعی نسبی حول آن‌ها وجود دارد.

در رژیم پهلوی دوم، به‌طور ویژه پس از کودتای 28 مرداد، سرمایه‌ی اجتماعی، رو به افول نهاد. اقدامات رژیم و تحولات سیاسی موجب شد تا اعتماد سیاسی مردم گام‌به‌گام از نظام سیاسی سلب گردد. ماهیت دست‌نشانده و وابسته‌ی رژیم پهلوی کوچک‌ترین پایگاه مردمی برای نظام سیاسی باقی نگذاشت.

در این مقاله، با توجه به اینکه قصد داریم سرمایه‌ی اجتماعی را در سطح نظام سیاسی، یعنی به‌مثابه‌ی دارایی یک نظام سیاسی بررسی کنیم، این شاخصه‌ها را نیز در سطح سیاسی مورد توجه قرار می‌دهیم. بنابراین سه شاخصه‌ی اعتماد سیاسی (به نظام سیاسی و مسئولان نظام)، مشارکت سیاسی (انتخابات و حمایت‌ها) و هم‌بستگی ملی، شاخصه‌هایی هستند که در اینجا برای مقایسه‌ی سرمایه‌ی اجتماعی رژیم پهلوی دوم و نظام جمهوری اسلامی ایران مورد بررسی قرار گرفته‌اند.

ب ) وضعیت شاخصه‌های سرمایه‌ی اجتماعی در رژیم پهلوی دوم

1) اعتماد سیاسی

اعتماد سیاسی را می‌توان هم در سطح کلیّت یک نظام سیاسی، هم در سطح نهادهای آن نظام سیاسی و هم در سطح مسئولان نظام سیاسی، مورد بررسی قرار داد. اعتماد سیاسی امری نامحسوس و ذهنی است که هم‌پوشانی‌هایی با مشروعیت سیاسی نیز دارد. به این معنا که اعتماد سیاسی به نظام، از یک سو خود محصول مشروعیت نظام سیاسی و از طرف دیگر، علت مشروعیت آن نظام است.

رژیم پهلوی دوم و خصوصاً مقطع پس از کودتای 28 مرداد را می‌توان سرآغاز افول سرمایه‌ی اجتماعی آن نظام سیاسی دانست. اقدامات رژیم و تحولات سیاسی موجب شد تا اعتماد سیاسی مردم گام‌به‌گام از نظام سیاسی سلب گردد. ماهیت دست‌نشانده و وابسته‌ی رژیم پهلوی اگرچه از همان ابتدا موجب بی‌اعتمادی مردم نسبت به این رژیم بود، با این حال، کودتای آمریکایی-انگلیسی 28 مرداد 32 و سرنگونی دولت دکتر مصدق کوچک‌ترین پایگاه مردمی برای نظام سیاسی باقی نگذارد.

جدای از این عامل که تکیه‌گاه رژیم برآمده از کودتا نه مردم، بلکه آمریکا و انگلیس بود، فساد و بی‌عدالتی دو عامل عمده‌ی دیگر بی‌اعتمادی مردم به نظام سیاسی، نهادهای آن و مسئولان رژیم پهلوی بودند. انواع مفاسد مالی، اخلاقی و سیاست‌ها و رفتارهای ضداسلامی و... که شاه، اشرف پهلوی و دربار، دادگستری، ارتش، ساواک، مجلس و سایر نهادهای رژیم در آن غوطه‌ور بودند، رژیم پهلوی دوم را با بحران بی‌اعتمادی سیاسی از جانب مردم مواجه کرده بود. این شاخصه نشان می‌دهد که رژیم چگونه با بحران سرمایه‌ی اجتماعی روبه‌رو بوده است.

عمق این بی‌اعتمادی سیاسی نسبت به رژیم تا حدی بود که نه تنها با اقداماتی چون برکناری برخی مسئولان (زندانی شدن هویدا)، تغییر برخی سیاست‌های ضداسلامی، تغییر پی‌درپی دولت‌ها و... جبران نشد، بلکه ماده‌ی اولیه‌ی نهضت انقلاب اسلامی را فراهم کرد و در نهایت، منجر به سرنگونی رژیم پهلوی شد.

2) مشارکت سیاسی

در بحث از شاخصه‌ی مشارکت سیاسی نیز به‌عنوان یکی دیگر از شاخصه‌هایی که گویای سطح و میزان سرمایه‌ی اجتماعی یک نظام سیاسی است، باید تعبیر بحران مشارکت سیاسی برای رژیم پهلوی دوم را به کار برد. پس از کودتای 28 مرداد، مردم به‌طور کلی از معادلات سیاسی حذف شدند. در حقیقت شاه آن‌چنان به حمایت خارجی از خود دلبسته بود که با کمک ساواک، سعی در ایجاد خفقان در جامعه و سرکوب هرگونه حرکت اعتراضی داشت.

اگرچه شاه پس از اینکه به خیال خود، خصوصاً بعد از سال 42، از سرکوب مخالفان سیاسی مطمئن شد، در اوج خفقان سیاسی سعی داشت تا با ایجاد حزب رستاخیز، به یک مشارکت سیاسی نمایشی دست بزند. با این حال، ملت که در چارچوب قواعد سیاسی جاری، خود را منشأ اثر نمی‌دانستند، با وجود فشارهای فراوان در این بازی نمایشی، مشارکتی نداشتند.

مجالس فرمایشی که به جای نمایندگان مردم، تعدادی از بله‌قربان‌گویان و متملقان شاه و دربار را در خود گرد آورده بود، اوج بحران مشارکت سیاسی را در رژیم پهلوی نشان می‌داد. مجالسی که به‌جای مردم، شخص شاه و دربار در ساختن آن‌ها نقش داشتند.

بحرانی بودن مشارکت سیاسی به‌عنوان یکی از شاخصه‌های مهم سرمایه‌ی اجتماعی، موجب شده بود تا نظام با سطح نازلی از سرمایه‌ی اجتماعی مواجه شود و در شرایطی که مردم نسبت به نظام سیاسی احساس تعلق نمی‌کردند، رژیم شاه هر روز به بیگانگان وابسته گردد و در نهایت، با موج خروشان انقلابی مردم به رهبری حضرت امام فروبپاشد.

3) هم‌بستگی و انسجام ملی

هم‌بستگی و انسجام ملی یکی دیگر از شاخصه‌های مهمی است که گویای سرمایه‌ی اجتماعی یک نظام سیاسی است. هرچه میزان تنازعات قومی و شکاف مرکز-پیرامون کمتر باشد و اقوام گوناگون درون یک هویت ملی به یکدیگر احساس تعلق و پیوند کنند (وحدت در عین کثرت)، این خود گویای بالا بودن سرمایه‌ی اجتماعی یک نظام سیاسی در میان قومیت‌ها و کارآمدی آن نظام است.

به‌طور کلی، در دوره‌ی پهلوی اول و دوم، به قومیت‌ها همواره به‌مثابه‌ی مسئله و تهدیدی نگریسته می‌شد که با کنترل و سرکوب، باید آن را مدیریت کرد. دکتر صالحی امیری استراتژی مدیریت تنوع قومی در دوران پهلوی را دو استراتژی مهار و سرکوب خوانین و رؤسای ایلات و تخته قاپو کردن عشایر (پهلوی اول) و استراتژی مدرن‌سازی توأم با تحقیر فرهنگی و تبعیض اقتصادی مناطق قومی (پهلوی دوم) دانسته‌اند (صالحی امیری، 1385: 42).

سیاست‌های رژیم پهلوی، که به دنبال برساختن هویت ملی مصنوعی با مؤلفه‌های سکولاریسم، ناسیونالیسم افراطی و مدرنیسم آمرانه بود، در نهایت هیچ‌گاه نتوانست اقوام متنوع و مسلمان ایرانی را درون این هویت غیراسلامی و آمرانه ادغام کند. همین رویکرد سبب می‌شد تا قومیت‌های گوناگون نسبت به نظام سیاسی و دولت مرکزی احساس هم‌بستگی و تعلق نکنند و در اولین فرصت که فشار سرکوب متزلزل می‌گشت، این زخم‌ها سر باز می‌کردند.

ج ) وضعیت شاخصه‌های سرمایه‌ی اجتماعی در نظام جمهوری اسلامی

1) اعتماد سیاسی

به‌طور کلی می‌توان گفت که نظام جمهوری اسلامی استاندارد جدیدی از سرمایه‌ی اجتماعی یک نظام سیاسی را به جهانیان معرفی کرده است. اگرچه سرمایه‌ی اجتماعی امری ثابت نیست و افت‌وخیز فراوانی دارد، با این حال، بنیادهای اسلامی و دینی‌ای که جمهوری اسلامی بر آن استوار است، چنان ریشه‌ای عمیق در باورهای اعتقادی این ملت دارد که منبعی عظیم و سرشار از سرمایه‌ی اجتماعی را تولید کرده است.

در بحث از شاخصه‌ی اعتماد سیاسی، جمهوری اسلامی از سطح بالایی از اعتماد سیاسی مردم به کلیت نظام، نهادهای نظام و مسئولان نظام برخوردار است. در توضیح این میزان بالای اعتماد به نظام سیاسی، ماهیت مردمی این نظام سیاسی را باید از عمده‌ترین دلایل دانست. برخلاف ماهیت وابسته و دست‌نشانده‌ی رژیم پهلوی، که از دل کودتایی خارجی برآمده بود، نظام جمهوری اسلامی به‌عنوان نظامی برآمده از انقلاب اسلامی، ماهیتی مردمی دارد که این خود موجب اعتماد سیاسی به نظام گشته است.

در سطح مسئولان نظام نیز اگرچه ممکن است بعضاً در سطوحی آسیب‌هایی رخ داده باشد، اما کارگزاران و مسئولان نظام سیاسی نیز برآمده از متن و بطن زندگی مردم هستند. نه تنها در رژیم شاه (که مسئولان آن عمدتاً برآمده از طبقات ملاک و فئودال و گسسته از مردم بودند) بی‌اعتمادی سیاسی به مسئولان سیاسی وجود داشت، بلکه در نظام‌های لیبرال غربی نیز به‌وضوح این بی‌اعتمادی سیاسی به احزاب و مسئولان سیاسی دیده می‌شود.

2) مشارکت سیاسی

با نگاهی به شاخصه‌ی مشارکت سیاسی به‌عنوان شاخصه‌ای مهم از سرمایه‌ی اجتماعی برای یک نظام سیاسی، ملاحظه می‌شود که مشارکت سیاسی عظیم مردمی با ذات و ماهیت نظام جمهوری اسلامی گره خورده است. تولد نظام جمهوری اسلامی، که امروز تبدیل به درخت تنومندی گشته است، از همان آغاز با مشارکت عظیم مردم در انقلاب اسلامی رقم خورده است.

حضرت امام (ره)، که نظام جمهوری اسلامی عصاره‌ی اندیشه‌ی ایشان است، برای مشارکت سیاسی مردم جایگاهی بسیار برجسته قائل‌اند؛ چنان‌که می‌فرمایند: در ایران اسلامی، مردم تصمیم‌گیران نهایی تمامی مسائل‌اند (امام خمینی، 1379، ج 16: 266).

نظام جمهوری اسلامی استاندارد جدیدی از سرمایه‌ی اجتماعی یک نظام سیاسی را به جهانیان معرفی کرده است. اگرچه سرمایه‌ی اجتماعی امری ثابت نیست و افت‌و‌خیز فراوانی دارد، با این حال بنیادهای اسلامی و دینی‌ای که جمهوری اسلامی بر آن استوار است، چنان ریشه‌ای عمیق در باورهای اعتقادی این ملت دارد که منبعی عظیم و سرشار از سرمایه‌ی اجتماعی را تولید کرده است.
تجربه‌ی سی‌و‌پنج‌ساله‌ی نظام جمهوری اسلامی نشان داده است که مردم هر لحظه که احساس کرده‌اند نظام به مشارکت سیاسی و حمایت آن‌ها نیاز دارد، گروه گروه وارد صحنه شده‌اند و با حضور و ایثار جان و مال خود، خطر را دفع کرده‌اند. حضور و مشارکت در پیروزی انقلاب اسلامی، دفاع مقدس، انتخابات گوناگون، راهپیمایی 22 بهمن هر سال، 21 تیر 78، 9 دی 88 و... جلوه‌های گوناگونی از مشارکت سیاسی عظیم و پرشور مردم در حمایت از نظام جمهوری اسلامی است که انواع و اقسام توطئه‌های خارجی و داخلی را دفع کرده است.

3) هم‌بستگی و انسجام ملی

همان‌طور که اشاره شد، در دوران پهلوی هیچ‌گاه اقوام مختلف (مانند سایر توده‌های مردم) احساس تعلق به نظام سیاسی نداشتند. رژیم پهلوی در چارچوب هویت کاذب و مصنوعی ناسیونالیسم افراطی نتوانست قومیت‌های گوناگون را در درون این طرح آمرانه ادغام کند. این شاخصه، بحرانی بودن سطح سرمایه‌ی اجتماعی رژیم پهلوی را درون قومیت‌های گوناگون نشان می‌دهد.

براساس نظر بسیاری از صاحب‌نظران، نظام جمهوری اسلامی توانست پس از قرن‌ها، مسئله‌ی قومیت‌ها را تحت سیاست هویتی برادری اسلامی حل‌وفصل نماید. همان‌طور که اشاره شد، در کنار هویت ناسیونالیسم افراطی که منجر به انکار هویت‌های قومی می‌شد، سیاست‌های ضداسلامی رژیم پهلوی نیز خود عامل دیگری بر تشدید این شکاف‌های قومیتی بود.

حضور و مشارکت سیاسی تمامی اقوام ایرانی در جریان پیروزی انقلاب اسلامی و همین‌طور حراست از نظام جمهوری اسلامی در مقاطع گوناگون، از جمله در دفاع مقدس، نشان می‌دهد که اقوام کرد، عرب، ترکمن، بلوچ، لر و... علی‌رغم دسیسه‌ها و توطئه‌های خارجی، چگونه نسبت به نظام سیاسی احساس تعلق دارند. بنابراین سیاست هویتی نظام جمهوری اسلامی با تلفیقی از عناصر اسلامیت و ایرانیت توانسته است سطحی از هم‌بستگی و انسجام قومی و ملی را رقم بزند که در تاریخ کشور بی‌سابقه بوده است.

نتیجه‌گیری

همان‌طور که اشاره شد، مقوله‌ی سرمایه‌ی اجتماعی نقش محوری در بقاء و افزایش ظرفیت‌ها و توانمندی‌های یک نظام سیاسی دارد و به همین دلیل، سقوط سرمایه‌ی اجتماعی یا کاهش آن در روابط دولت‌ها و جامعه، نوعی ضایعه‌ی عظیم برای کشورها تلقی می‌شود (پاتنام، 1392: 56). سرمایه‌‌ی اجتماعی به پشتیبانی مردم از نظام سیاسی منجر خواهد شد و همچنین فرصت لازم را در اختیار رهبران سیاسی قرار می‌دهد تا به مدیریت جامعه بپردازند. از طرف دیگر، فرسایش و تنزل سرمایه‌ی اجتماعی در نهایت می‌تواند منجر به نابسامانی‌های اجتماعی در سطوح کلان و خرد گردد که منبع اصلی زایش و افزایش انواع مسائل و آسیب‌های اجتماعی است.

با بررسی شاخصه‌های مربوطه مشاهده می‌شود که سرمایه‌ی اجتماعی در دوره‌ی پهلوی، سطح عمیقاً نازلی داشته است. بی‌عدالتی گسترده در نظام پهلوی و اختلاف ثروت فاحش در جامعه، وابستگی به بیگانگان، سیاست‌های ضداسلامی و... از عوامل عمده‌ی بحران سرمایه‌ی اجتماعی رژیم پهلوی در جامعه بوده است.

در مقابل، انقلاب اسلامی ایران که با مشارکت گسترده‌ی بسیاری از گروه‌های اجتماعی به ثمر نشست، سرمایه‌ی اجتماعی عظیمی را در کشور به وجود آورد که تاکنون نیز تداوم داشته است. اساساً بسیاری از صاحب‌نظران پیروزی انقلاب اسلامی را براساس نظریه‌ی سرمایه اجتماعی توضیح داده‌اند. از میان سه جریان سیاسی مختلف رژیم پهلوی، یعنی جریان چپ، جریان ملی‌گرا و جریان اسلام‌گرا، موفقیت جریان اسلام‌گرا به رهبری حضرت امام را می‌توان برخورداری این جریان از سرمایه‌ی اجتماعی وسیع دانست. سرمایه‌ای که خود مولود در اختیار داشتن شبکه‌های قوی روابط، همچون مساجد، هیئت‌های مذهبی و مدارس و نیز بهره‌گیری از باورها و ارزش‌های محکمی همچون شهادت و غیبت به‌عنوان هنجارهای قوی همیاری بود که این جریان را قادر به جلب اعتماد سیاسی مردم کرد و توانست رهبری انقلاب را به دست بگیرد (دارا، 1389: 75).

حضور پُرشور مردم در سایه‌ی رهبری حضرت امام، نشان‌دهنده‌ی اوج سرمایه‌ی اجتماعی نهضت اسلامی مردم ایران بوده است؛ به‌نحوی که با فراموش کردن تمام اختلافات ریز و درشت در تمام جنبه‌های حیات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و مذهبی، یک‌دل و یک‌صدا تبدیل به امتی واحده گردیدند. همچنین بار ارزشی و اخلاقی بالای انقلاب اسلامی و شعارها و اهداف آن نیز موجب شکل‌گیری سرمایه‌ی اجتماعی شگرفی در سطح جامعه شد.

ویژگی دینی انقلاب اسلامی و همین‌طور نظام جمهوری اسلامی در طول سی‌وپنج سال گذشته، منبع عظیم و مولدی از سرمایه‌ی اجتماعی را در اختیار نظام قرار داده است. سطحی از همدلی که ملت در همراهی با نظام و در صحنه‌های گوناگون پیروزی انقلاب، دفاع مقدس و خنثی‌سازی توطئه‌ها از خود نشان داده‌اند، بسیار ماندگار است و این خود حاکی از برخورداری از یک استاندارد جدید در سرمایه‌ی اجتماعی میان نظام‌های سیاسی موجود در دنیاست. البته در پایان باید توجه داد که چنانچه اشاره شد، سرمایه‌ی اجتماعی مانند هر نوع سرمایه‌ی دیگری است و می‌تواند تنزل پیدا کند یا از دست برود. لذا باید آسیب‌ها و آفاتی را که ممکن است موجب افول این سرمایه شود، شناسایی کرد.

منابع:

امام خمینی، روح‌الله (1379)، صحیفه‌ی نور، جلد 16.
دارا، جلیل (1389)، بررسی نقش سرمایه‌ی اجتماعی در موفقیت جریان اسلام‌گرا، فصلنامه‌ی مطالعات انقلاب اسلامی، سال هفتم، شماره‌ی 21.
فوکویاما، فرانسیس (1386)، پایان نظم: سرمایه‌ی اجتماعی و حفظ آن، ترجمه‌ی غلامعباس توسلی، شرکت حکایت قلم نوین.
پاتنام، رابرت (1392)، دموکراسی و سنت‌های مدنی (سرمایه‌ی اجتماعی و سنت‌های مدنی در ایتالیای مدرن)، ترجمه‌ی محمدتقی دلفروز، نشر جامعه‌شناسان.
جنکینز، ریچارد (1385)، پیر بوردیو، ترجمه‌ی حسن چاووشیان و لیلا جوافشانی، نشر نی.
صالحی امیری، سید رضا (1385)، مدیریت تنوع قومی مبتنی بر نظریه‌های سرمایه‌ی اجتماعی، فصلنامه‌ی راهبرد، 1385، شماره‌ی 40.

* حمیدرضا رحیمی، دانشجوی دکترای علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی/برهان/1393/1/3





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین