به نام خدا تز سیاسی مسیحیت برای دولت و حکومت چیست ؟ نظریه دو شمشیر چه جایگاهی در این نظریه دارد آیا دین یهود داییه حکومت داری دارد ؟ چه نظریه سیاسی از این دین وجود دارد دین زرتشت درباره حکومت نظری دارد ؟
به نام خدا تز سیاسی مسیحیت برای دولت و حکومت چیست ؟ نظریه دو شمشیر چه جایگاهی در این نظریه دارد آیا دین یهود داییه حکومت داری دارد ؟ چه نظریه سیاسی از این دین وجود دارد دین زرتشت درباره حکومت نظری دارد ؟ دانشجوی گرامی ضمن تشکر از تماس مجدد شما با این مرکز ، پیش از پرداختن به پاسخ این سوال ابتدا لازم است این نکته را درمورد دیدگاه کلی ادیان نسبت به پیوند یا عدم پیوند دین و سیاست متذکر گردیم که بر اساس آنچه از آموزه های دین مبین اسلام بر می آید همه ادیان آسمانی حتی ادیانی که امروزه به دلیل تحریفات رخ داده ادعای جدایی دین از سیاست دارند در اصل دارای آموزه هایی بوده اند که بر پیوند دین و سیاست تاکید دارد به عنوان مثال خداوند متعال وقتی هدف از ارسال انبیاء را بر می شمارد اهدافی از قبیل اجتناب از طاغوت ، برقراری حکومت عدل و قسط و ... را به عنوان هدف آنها بر می شمارد . همچون این آیه : (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ)؛ حدید (57)، آیه 25. (به راستی که پیامبران را با پدیده‌های روشن‌گر فرستادیم و همراه آنان کتاب و میزان نازل کردیم، تا مردم به دادگری برخیزند و آهن را که در آن نیروی سخت و سودهای فراوان برای مردم است، پدید آوردیم). و یا آیه 47 سوره یونس که می فرماید : (لکل أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ ) و یا آیه 36 سوره نحل که می فرماید : ( وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا منهم أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت ) و دهها آیه و روایت دیگر که اثباتگر این نکته می باشد که در همه ادیان آسمانی میان دین و سیاست پیوند وثیق وجود دارد ولی متاسفانه به دلیل انحرافی که در این ادیان به وجود آمده است شاهد ارائه دینی هستیم که یا اساسا با هر گونه سیاست و حکومتی بیگانه است و یا اینکه به گونه ای غلط این پیوند مطرح شده است وباعث بروز فجایعی همچون قرون وسطا گشته است . به هر حال آنچه در مورد نگاه ادیان مختلف نسبت به سیاست و حکومت مطرح می شود با توجه به ادیان موجود یعنی ادیان تحریف شده می باشد که بر این اساس می توان به این سوال به این صورت پاسخ داد : 1 – دین مسیحیت و سیاست : رابطه دین مسیحیت و سیاست از جمله پیچیده ترین و مشکل آفرین ترین بحث هایی بوده است که در طول تاریخ دین مسیحیت به ویژه تا پایان قرون وسطا مطرح بوده است به عنوان مثال در آموزه های مسیحیت تحریف شده از طرفی تفکیک میان حوزه دیانت و سیاست به رسمیت شناخته شده است و مسیحیت صرفا برای تعالی اخلاقی انسان ها و یا آموزه هایی همچون نجات بشریت در اثر فدایی شدن مسیح و اموری از این دست معرفی شده است . اما از طرف دیگر با رسمیت یافتن مسیحیت در آغاز قرون وسطا و دخالت ارباب کلیسا در سیاست ، دامنه این دخالت ها به اندازه ای گسترش می یابد که در عمل به نزاع و تنش میان کلیسا و حکومت منجر می گردد . یکی از محققان در زمینه رابطه میان کلیسا و سیاست چنین می نگارد : (مسیح دین را از دولت جدا کرد و هر یک را بر حوزه معینی از زندگی آدمی فرمانروا شناخت بدین سان که کار دین را رهبری زندگی معنوی و تامین رستگاری آن سرایی انسان و وظیفه دولت را رهبری زندگی مادی و نگاهداری نظم و پاسداری عدل دانست . معنی گفته معروف مسیح که (به مسیح بدهید آنچه مسیح راست و به قیصر بدهید آنچه قیصر راست) همین بود که مومنان مسیحی باید حساب دین را از دولت جدا کنند بدین گونه دین مسیح جامعیت قدرت سیاسی را در جامعه کهن بر هم زد . ولی مشکل بزرگی که تا نزدیک به هزار سال پس از مرگ مسیح در برابر پیروان او قرار داشت این بود که کلیسا یعنی جامعه مومنان باید چه رابطه ای با دولت داشته باشد . تا زمانی که مسیحیان کم شماره و ناتوان بودند برای آنکه از آزار رومیان در امان باشند خود را فرمانبر قیصر و کارگزارانش می دانستند به ویژه که مسیح نیز ایشان را از سرکشی در برابر دولتها برحذر داشته و گفته بود (هر کس شمشیر برکشد کشته خواهد شد) ... با این همه در سال 313 میلادی کنستانتین امپراتور روم مسیحیت را در شمار ادیان مجاز اعلام کرد ... اگر چه از برکت این تحولات مسیحیان از بیم آزار و کشتار رهیدند ولی مشکل دیرین رابطه کلیسا و دولت پیچیده تر شد و دردسردهای بزرگتری برای مسیحیان پدید آورد . تا آن زمان کلیسا اگر چه از آزادی عمل محروم بود دست کم این ایمنی را داشت که دولتیان در امور اعتقادی آن دخالت نمی کردند ولی اینک که امپراتور در سلک مسیحیان در آمده بود به خود حق می داد که در کارهای کلیسا دخالت کند و این امر برخوردهای فراوانی را میان دولتیان و کشیشان سبب می شد .)(بنیاد فلسفه سیاسی در غرب ، سید حمید عنایت ، ص131) از طرفی در شرایط جدید که زمان قدرت گیری ارباب کلیسا بود اوضاع به اندازه ای تغییر کرد که دانشمندان مسیحی همچون آمبروسیوس قدیس اعتقاد پیدا کردند که همه مسیحیان از جمله حاکمان باید تابع اراده کلیسا باشند و به همین جهت (آمبروسیوس چندین بار در برابر تئودوسیوس امپراتور روم ایستادگی کرد)(همان ، ص132) در این زمان دیدگاه های مختلفی در زمینه رابطه کلیسا با دولت مطرح شد که یکی از آنها نظریه دوشمشیر بود . پیشینه تاریخی این نظریه به رم باستان برمی گردد اما نظریه دو شمشیر تحت تأثیر پاپ های اینوسان سوم (1216 - 1198) و بوینفاس هشتم (1303 - 1294) آموزه رسمی کلیسا شد و کاملترین صورت بندی خود را در فرمان مشهور (سلطنت روحانی واحد) در 1302 پیدا کرد در واقع این فرمان دو قدرت روحانی و دنیوی را متمایز می ساخت و هر دو قدرت را به کلیسا و به پاپ اعطا می کرد البته قدرت اولی را پاپ به طور مستقیم اِعمال می کرد و قدرت دوّمی را شهریاران، اما زیر ولایت پاپ؛ براساس این فرمان قلمرو سیاسی تابع قدرت روحانی شد و بر تفوق قدرت روحانی تأکید گردید(موریس، باربیه، دین و سیاست در اندیشه مدرن، ترجمه امیر رضایی، 1384، ص 27. نقل از نقل از روحانیت کاتولیک و دکترین ولایت پاپی ، رضا عیسی نیا ، پگاه حوزه ، 11 آبان 1387، شماره 242) 2 – یهود ، سیاست و حکومت : بر خلاف آئین مسیحیت که رابطه دین و سیاست در آن تحولات گاه متعارضی را شاهد بوده است ، در مورد پیوند سیاست و حکومت با یهودیت می توان به راحتی اظهار نظر کرد . چرا که پیامبر این دین یعنی حضرت موسی ع ، بر علیه حاکم زمانه یعنی فرعون قیام کرد و بنی اسرائیل را از چنگال وی خارج ساخت و آنگاه رهبری قوم را بر عهده گرفت و حکومتی بسان حکومت های دیگر برقرار ساخت که در آن تشکیلاتی همچون قضاوت ، نظامی گری و ... وجود داشت که به پاره ای از آنها در تورات و حتی قرآن اشاره شده است . همچنین (پس از حضرت موسی ع حضرت یوشع بن نون ع به امر خدا به رهبری قوم برخاست . وی از رود اردن که از شمال به جنوب فلسطین کشیده شده است گذشت و بلاد کنعان و حدود آن را فتح کرد . پس از حضرت یوشع ع مردان بزرگی در بنی اسرائیل به رهبری مردم اشتغال داشتند که داوران بنی اسرائیل نامیده می شدند . آنان عموما سمت پیامبری یا پادشاهی نداشتند . آخرین داور بنی اسرائیل حضرت سموئیل ع دو پسر داشت که شایستگی رهبری قوم را نداشتند . از این رو مردم از آن حضرت درخواست کردند که پادشاهی برای آنان برگزیند . درواقع بنی اسرائیل در آن زمان پادشاهی نداشتند . سموئیل پس از اصرار زیاد مردم از طرف خدا جوانی را به پادشاهی آنان نصب کرد . نخستین پادشاه بنی اسرائیل حدود 1030 سال قبل از میلاد انتخاب شد . نام این پادشاه در عهد عتیق (کتاب اول سموئیل باب 9 به بعد) شائول و در قرآن کریم طالوت است)(آشنایی با ادیان بزرگ ، حسین توفیقی ، ص 89) پس از طالوت نیز پادشاهان بزرگی همچون داوود و سلیمان که در عین حال پیامبران الهی بودند به حکومت رسیدند که نشان می دهد بر خلاف آئین مسیحیت که حوزه دخالت دین و سیاست را از هم جدا می سازد ، در دین یهود میان این دو حوزه ارتباط محکمی وجود دارد هر چند اگر مسیحیان که آموزه های عهد عتیق را به عنوان بخشی از اعتقادات خود قبول دارند به همین دیدگاه عمل نمایند قاعدتا بایستی تغییرات جدی در دیدگاه خود در زمینه نظریه جدایی حوزه دین و حکومت داشته باشند . 3 – دین زرتشتی ، سیاست و حکومت : از آنچه از تاریخ دین زرتشتی به ویژه در خاستگاه و محل بالندگی آن یعنی ایران بر می آید می توان متوجه شد که نه این دین داعیه ای برای تصاحب قدرت و سیاست داشته است و نه اینکه در طول تاریخ ، اقدام به چنین کاری نموده است و عمده وظایفی که روحانیون زرتشتی در ارتباط با جامعه داشته اند عبارت بوده است از نظارت بر اجرای آیین ها و تشریفات زرتشتی به همان گونه که امروزه نیز می توان آن را در میان جامعه زرتشتیان مشاهده کرد . کریستن سن در فصل دوم کتاب خویش در مورد وظایف اجتماعی روحانیون زرتشتی می نویسد: (روحانیون در روابط خود با جامعه وظایف متعدد و مختلف داشته اند، از قبیل اجرای احکام طهارت و اصغاء اعترافات گناهکاران و عفو و بخشایش آنان و تعیین میزان کفارات و جرائم و انجام دادن تشریفات عادی هنگام ولادت و بستن کستیک (کمربند مقدس) و عروسی و تشییع جنازه و اعیاد مذهبی. . . روزی چهار بار بایستی آفتاب را ستایش و آب و ماه را نیایش نمود. هنگام خواب و برخاستن و شستشو و بستن کمربند و خوردن غذا و قضای حاجت و زدن عطسه و چیدن ناخن و گیسو و افروختن چراغ و امثال آن بایستی هر کسی دعایی مخصوص تلاوت کند. آتش اجاق هرگز نبایستی خاموش شود و نور آفتاب نبایستی بر آتش بتابد و آب با آتش نبایستی ملاقات نماید و ظروف فلزی نبایستی زنگ بزند زیرا که فلزات مقدس بودند. اشخاصی که به جسد میت و بدن زن حائض یا زنی که تازه وضع حمل کرده- مخصوصاً اگر طفل مرده از او به وجود آمده باشد- دست می زدند بایستی در حق آنها تشریفاتی اجرا کنند که بسی خستگی آور و پرزحمت بود. ) (ایران در زمان ساسانیان، ص 141 نقل از مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 198) البته از شواهد و قرائن اینچنین به دست می آید که روحانیت زرتشتی اگر چه اقدامی برای تصاحب قدرت سیاسی نداشته اند اما از زمان ساسانیان که قدرت روحانیون زرتشتی به شدت بالا گرفت روابط میان دستگاه حکومت و مذهب نیز دچار تحولاتی شد و منازعاتی در این زمینه به وجود آمد به طوری که می توان گفت همان منازعات میان دستگاه کلیسا و قدرت سیاسی مسیحیت ، در ایران قبل از اسلام به وجود آمد که به نظر می رسد عامل آن تفکیک قدرت سیاسی از قدرت مذهبی در ذات این دو دین و مشکلات تعریف حوزه های اختیارات هر کدام از این دو دستگاه در دوره هایی که علیرغم حالت اولیه ، دین در سیاست دخالت داده می شد می باشد . در مورد وضعیت رابطه میان قدرت سیاسی و قدرت مذهبی سعید نفیسی چنین می نویسد : (پیش از پادشاهی این خاندان، همه ی مردم ایران پیرو دین زردشت نبودند و اردشیر بابکان چون موبدزاده بود و به یاری روحانیان دین زردشت به سلطنت رسید، به هر وسیله که بود دین نیاکان خود را در ایران انتشار داد و چون پایه ی تخت ساسانیان بر پشتیبانی موبدان قرار گرفت، از آغاز روحانیان نیروی بسیاری در ایران یافتند و مقتدرترین طبقه ی ایران را تشکیل دادند و حتی بر پادشاهان برتری یافتند، چنانکه پس از مرگ هر پادشاهی تا از میان کسانی که حق سلطنت داشتند کسی را برنمی گزیدند و به دست خود تاج بر سرش نمی گذاشتند به پادشاهی نمی رسید. به همین جهت است که از میان پادشاهان این سلسله تنها اردشیر بابکان پسرش شاپور را به ولیعهدی برگزیده است و دیگران هیچیک جانشین خود را اختیار نکرده و ولیعهد نداشته اند، زیرا اگر پس از مرگشان (موبدان موبد) به پادشاهی وی تن در نمی داد به سلطنت نمی رسید. در تمام این دوره پادشاهان همه دست نشانده ی (موبدان موبد) بودند و هر یک از ایشان که فرمانبردار نبود دچار مخالفت موبدان می شد و او را بدنام می کردند، چنانکه یزدگرد دوم که با ترسایان بدرفتاری نکرد و به دستور موبدان به کشتار ایشان تن در نداد، او را (بزهکار) و (بزهگر) نامیدند و همین کلمه است که تازیان (اثیم) ترجمه کردند و وی پس از هشت سال پادشاهی ناچار شد مانند پدران خود با ترسایان ایران بدرفتاری کند.)( تاریخ اجتماعی ایران ، ج /2ص 19.نقل از همان ، ص 158) بنابر این بر اساس شواهد تاریخی می توان دریافت که دین زرتشتی فاقدنظریه سیاسی بوده و دستگاه روحانیت زرتشتی نیز خود عهده دار سیاست و حکومت نمی شد بلکه عمده تلاش وی بر نفوذ در این دستگاه به منظور تاثیر گذاری در آن و اجرایی کردن منویات خود در جامعه به ویژه در مواردی که نیازمند قوه قهریه می باشد بود .
عنوان سوال:

به نام خدا تز سیاسی مسیحیت برای دولت و حکومت چیست ؟ نظریه دو شمشیر چه جایگاهی در این نظریه دارد آیا دین یهود داییه حکومت داری دارد ؟ چه نظریه سیاسی از این دین وجود دارد دین زرتشت درباره حکومت نظری دارد ؟


پاسخ:

به نام خدا تز سیاسی مسیحیت برای دولت و حکومت چیست ؟ نظریه دو شمشیر چه جایگاهی در این نظریه دارد آیا دین یهود داییه حکومت داری دارد ؟ چه نظریه سیاسی از این دین وجود دارد دین زرتشت درباره حکومت نظری دارد ؟

دانشجوی گرامی ضمن تشکر از تماس مجدد شما با این مرکز ، پیش از پرداختن به پاسخ این سوال ابتدا لازم است این نکته را درمورد دیدگاه کلی ادیان نسبت به پیوند یا عدم پیوند دین و سیاست متذکر گردیم که بر اساس آنچه از آموزه های دین مبین اسلام بر می آید همه ادیان آسمانی حتی ادیانی که امروزه به دلیل تحریفات رخ داده ادعای جدایی دین از سیاست دارند در اصل دارای آموزه هایی بوده اند که بر پیوند دین و سیاست تاکید دارد به عنوان مثال خداوند متعال وقتی هدف از ارسال انبیاء را بر می شمارد اهدافی از قبیل اجتناب از طاغوت ، برقراری حکومت عدل و قسط و ... را به عنوان هدف آنها بر می شمارد . همچون این آیه : (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ)؛ حدید (57)، آیه 25. (به راستی که پیامبران را با پدیده‌های روشن‌گر فرستادیم و همراه آنان کتاب و میزان نازل کردیم، تا مردم به دادگری برخیزند و آهن را که در آن نیروی سخت و سودهای فراوان برای مردم است، پدید آوردیم). و یا آیه 47 سوره یونس که می فرماید : (لکل أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ ) و یا آیه 36 سوره نحل که می فرماید : ( وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا منهم أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت ) و دهها آیه و روایت دیگر که اثباتگر این نکته می باشد که در همه ادیان آسمانی میان دین و سیاست پیوند وثیق وجود دارد ولی متاسفانه به دلیل انحرافی که در این ادیان به وجود آمده است شاهد ارائه دینی هستیم که یا اساسا با هر گونه سیاست و حکومتی بیگانه است و یا اینکه به گونه ای غلط این پیوند مطرح شده است وباعث بروز فجایعی همچون قرون وسطا گشته است .

به هر حال آنچه در مورد نگاه ادیان مختلف نسبت به سیاست و حکومت مطرح می شود با توجه به ادیان موجود یعنی ادیان تحریف شده می باشد که بر این اساس می توان به این سوال به این صورت پاسخ داد :

1 – دین مسیحیت و سیاست :

رابطه دین مسیحیت و سیاست از جمله پیچیده ترین و مشکل آفرین ترین بحث هایی بوده است که در طول تاریخ دین مسیحیت به ویژه تا پایان قرون وسطا مطرح بوده است به عنوان مثال در آموزه های مسیحیت تحریف شده از طرفی تفکیک میان حوزه دیانت و سیاست به رسمیت شناخته شده است و مسیحیت صرفا برای تعالی اخلاقی انسان ها و یا آموزه هایی همچون نجات بشریت در اثر فدایی شدن مسیح و اموری از این دست معرفی شده است . اما از طرف دیگر با رسمیت یافتن مسیحیت در آغاز قرون وسطا و دخالت ارباب کلیسا در سیاست ، دامنه این دخالت ها به اندازه ای گسترش می یابد که در عمل به نزاع و تنش میان کلیسا و حکومت منجر می گردد . یکی از محققان در زمینه رابطه میان کلیسا و سیاست چنین می نگارد :

(مسیح دین را از دولت جدا کرد و هر یک را بر حوزه معینی از زندگی آدمی فرمانروا شناخت بدین سان که کار دین را رهبری زندگی معنوی و تامین رستگاری آن سرایی انسان و وظیفه دولت را رهبری زندگی مادی و نگاهداری نظم و پاسداری عدل دانست . معنی گفته معروف مسیح که (به مسیح بدهید آنچه مسیح راست و به قیصر بدهید آنچه قیصر راست) همین بود که مومنان مسیحی باید حساب دین را از دولت جدا کنند بدین گونه دین مسیح جامعیت قدرت سیاسی را در جامعه کهن بر هم زد . ولی مشکل بزرگی که تا نزدیک به هزار سال پس از مرگ مسیح در برابر پیروان او قرار داشت این بود که کلیسا یعنی جامعه مومنان باید چه رابطه ای با دولت داشته باشد . تا زمانی که مسیحیان کم شماره و ناتوان بودند برای آنکه از آزار رومیان در امان باشند خود را فرمانبر قیصر و کارگزارانش می دانستند به ویژه که مسیح نیز ایشان را از سرکشی در برابر دولتها برحذر داشته و گفته بود (هر کس شمشیر برکشد کشته خواهد شد) ... با این همه در سال 313 میلادی کنستانتین امپراتور روم مسیحیت را در شمار ادیان مجاز اعلام کرد ... اگر چه از برکت این تحولات مسیحیان از بیم آزار و کشتار رهیدند ولی مشکل دیرین رابطه کلیسا و دولت پیچیده تر شد و دردسردهای بزرگتری برای مسیحیان پدید آورد . تا آن زمان کلیسا اگر چه از آزادی عمل محروم بود دست کم این ایمنی را داشت که دولتیان در امور اعتقادی آن دخالت نمی کردند ولی اینک که امپراتور در سلک مسیحیان در آمده بود به خود حق می داد که در کارهای کلیسا دخالت کند و این امر برخوردهای فراوانی را میان دولتیان و کشیشان سبب می شد .)(بنیاد فلسفه سیاسی در غرب ، سید حمید عنایت ، ص131)

از طرفی در شرایط جدید که زمان قدرت گیری ارباب کلیسا بود اوضاع به اندازه ای تغییر کرد که دانشمندان مسیحی همچون آمبروسیوس قدیس اعتقاد پیدا کردند که همه مسیحیان از جمله حاکمان باید تابع اراده کلیسا باشند و به همین جهت (آمبروسیوس چندین بار در برابر تئودوسیوس امپراتور روم ایستادگی کرد)(همان ، ص132)

در این زمان دیدگاه های مختلفی در زمینه رابطه کلیسا با دولت مطرح شد که یکی از آنها نظریه دوشمشیر بود . پیشینه تاریخی این نظریه به رم باستان برمی گردد اما نظریه دو شمشیر تحت تأثیر پاپ های اینوسان سوم (1216 - 1198) و بوینفاس هشتم (1303 - 1294) آموزه رسمی کلیسا شد و کاملترین صورت بندی خود را در فرمان مشهور (سلطنت روحانی واحد) در 1302 پیدا کرد در واقع این فرمان دو قدرت روحانی و دنیوی را متمایز می ساخت و هر دو قدرت را به کلیسا و به پاپ اعطا می کرد البته قدرت اولی را پاپ به طور مستقیم اِعمال می کرد و قدرت دوّمی را شهریاران، اما زیر ولایت پاپ؛ براساس این فرمان قلمرو سیاسی تابع قدرت روحانی شد و بر تفوق قدرت روحانی تأکید گردید(موریس، باربیه، دین و سیاست در اندیشه مدرن، ترجمه امیر رضایی، 1384، ص 27. نقل از نقل از روحانیت کاتولیک و دکترین ولایت پاپی ، رضا عیسی نیا ، پگاه حوزه ، 11 آبان 1387، شماره 242)

2 – یهود ، سیاست و حکومت :

بر خلاف آئین مسیحیت که رابطه دین و سیاست در آن تحولات گاه متعارضی را شاهد بوده است ، در مورد پیوند سیاست و حکومت با یهودیت می توان به راحتی اظهار نظر کرد . چرا که پیامبر این دین یعنی حضرت موسی ع ، بر علیه حاکم زمانه یعنی فرعون قیام کرد و بنی اسرائیل را از چنگال وی خارج ساخت و آنگاه رهبری قوم را بر عهده گرفت و حکومتی بسان حکومت های دیگر برقرار ساخت که در آن تشکیلاتی همچون قضاوت ، نظامی گری و ... وجود داشت که به پاره ای از آنها در تورات و حتی قرآن اشاره شده است . همچنین (پس از حضرت موسی ع حضرت یوشع بن نون ع به امر خدا به رهبری قوم برخاست . وی از رود اردن که از شمال به جنوب فلسطین کشیده شده است گذشت و بلاد کنعان و حدود آن را فتح کرد . پس از حضرت یوشع ع مردان بزرگی در بنی اسرائیل به رهبری مردم اشتغال داشتند که داوران بنی اسرائیل نامیده می شدند . آنان عموما سمت پیامبری یا پادشاهی نداشتند . آخرین داور بنی اسرائیل حضرت سموئیل ع دو پسر داشت که شایستگی رهبری قوم را نداشتند . از این رو مردم از آن حضرت درخواست کردند که پادشاهی برای آنان برگزیند . درواقع بنی اسرائیل در آن زمان پادشاهی نداشتند . سموئیل پس از اصرار زیاد مردم از طرف خدا جوانی را به پادشاهی آنان نصب کرد . نخستین پادشاه بنی اسرائیل حدود 1030 سال قبل از میلاد انتخاب شد . نام این پادشاه در عهد عتیق (کتاب اول سموئیل باب 9 به بعد) شائول و در قرآن کریم طالوت است)(آشنایی با ادیان بزرگ ، حسین توفیقی ، ص 89)

پس از طالوت نیز پادشاهان بزرگی همچون داوود و سلیمان که در عین حال پیامبران الهی بودند به حکومت رسیدند که نشان می دهد بر خلاف آئین مسیحیت که حوزه دخالت دین و سیاست را از هم جدا می سازد ، در دین یهود میان این دو حوزه ارتباط محکمی وجود دارد هر چند اگر مسیحیان که آموزه های عهد عتیق را به عنوان بخشی از اعتقادات خود قبول دارند به همین دیدگاه عمل نمایند قاعدتا بایستی تغییرات جدی در دیدگاه خود در زمینه نظریه جدایی حوزه دین و حکومت داشته باشند .

3 – دین زرتشتی ، سیاست و حکومت :

از آنچه از تاریخ دین زرتشتی به ویژه در خاستگاه و محل بالندگی آن یعنی ایران بر می آید می توان متوجه شد که نه این دین داعیه ای برای تصاحب قدرت و سیاست داشته است و نه اینکه در طول تاریخ ، اقدام به چنین کاری نموده است و عمده وظایفی که روحانیون زرتشتی در ارتباط با جامعه داشته اند عبارت بوده است از نظارت بر اجرای آیین ها و تشریفات زرتشتی به همان گونه که امروزه نیز می توان آن را در میان جامعه زرتشتیان مشاهده کرد . کریستن سن در فصل دوم کتاب خویش در مورد وظایف اجتماعی روحانیون زرتشتی می نویسد:

(روحانیون در روابط خود با جامعه وظایف متعدد و مختلف داشته اند، از قبیل اجرای احکام طهارت و اصغاء اعترافات گناهکاران و عفو و بخشایش آنان و تعیین میزان کفارات و جرائم و انجام دادن تشریفات عادی هنگام ولادت و بستن کستیک (کمربند مقدس) و عروسی و تشییع جنازه و اعیاد مذهبی. . . روزی چهار بار بایستی آفتاب را ستایش و آب و ماه را نیایش نمود. هنگام خواب و برخاستن و شستشو و بستن کمربند و خوردن غذا و قضای حاجت و زدن عطسه و چیدن ناخن و گیسو و افروختن چراغ و امثال آن بایستی هر کسی دعایی مخصوص تلاوت کند.

آتش اجاق هرگز نبایستی خاموش شود و نور آفتاب نبایستی بر آتش بتابد و آب با آتش نبایستی ملاقات نماید و ظروف فلزی نبایستی زنگ بزند زیرا که فلزات مقدس بودند. اشخاصی که به جسد میت و بدن زن حائض یا زنی که تازه وضع حمل کرده- مخصوصاً اگر طفل مرده از او به وجود آمده باشد- دست می زدند بایستی در حق آنها تشریفاتی اجرا کنند که بسی خستگی آور و پرزحمت بود. ) (ایران در زمان ساسانیان، ص 141 نقل از مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 198)

البته از شواهد و قرائن اینچنین به دست می آید که روحانیت زرتشتی اگر چه اقدامی برای تصاحب قدرت سیاسی نداشته اند اما از زمان ساسانیان که قدرت روحانیون زرتشتی به شدت بالا گرفت روابط میان دستگاه حکومت و مذهب نیز دچار تحولاتی شد و منازعاتی در این زمینه به وجود آمد به طوری که می توان گفت همان منازعات میان دستگاه کلیسا و قدرت سیاسی مسیحیت ، در ایران قبل از اسلام به وجود آمد که به نظر می رسد عامل آن تفکیک قدرت سیاسی از قدرت مذهبی در ذات این دو دین و مشکلات تعریف حوزه های اختیارات هر کدام از این دو دستگاه در دوره هایی که علیرغم حالت اولیه ، دین در سیاست دخالت داده می شد می باشد . در مورد وضعیت رابطه میان قدرت سیاسی و قدرت مذهبی سعید نفیسی چنین می نویسد :

(پیش از پادشاهی این خاندان، همه ی مردم ایران پیرو دین زردشت نبودند و اردشیر بابکان چون موبدزاده بود و به یاری روحانیان دین زردشت به سلطنت رسید، به هر وسیله که بود دین نیاکان خود را در ایران انتشار داد و چون پایه ی تخت ساسانیان بر پشتیبانی موبدان قرار گرفت، از آغاز روحانیان نیروی بسیاری در ایران یافتند و مقتدرترین طبقه ی ایران را تشکیل دادند و حتی بر پادشاهان برتری یافتند، چنانکه پس از مرگ هر پادشاهی تا از میان کسانی که حق سلطنت داشتند کسی را برنمی گزیدند و به دست خود تاج بر سرش نمی گذاشتند به پادشاهی نمی رسید. به همین جهت است که از میان پادشاهان این سلسله تنها اردشیر بابکان پسرش شاپور را به ولیعهدی برگزیده است و دیگران هیچیک جانشین خود را اختیار نکرده و ولیعهد نداشته اند، زیرا اگر پس از مرگشان (موبدان موبد) به پادشاهی وی تن در نمی داد به سلطنت نمی رسید. در تمام این دوره پادشاهان همه دست نشانده ی (موبدان موبد) بودند و هر یک از ایشان که فرمانبردار نبود دچار مخالفت موبدان می شد و او را بدنام می کردند، چنانکه یزدگرد دوم که با ترسایان بدرفتاری نکرد و به دستور موبدان به کشتار ایشان تن در نداد، او را (بزهکار) و (بزهگر) نامیدند و همین کلمه است که تازیان (اثیم) ترجمه کردند و وی پس از هشت سال پادشاهی ناچار شد مانند پدران خود با ترسایان ایران بدرفتاری کند.)( تاریخ اجتماعی ایران ، ج /2ص 19.نقل از همان ، ص 158)

بنابر این بر اساس شواهد تاریخی می توان دریافت که دین زرتشتی فاقدنظریه سیاسی بوده و دستگاه روحانیت زرتشتی نیز خود عهده دار سیاست و حکومت نمی شد بلکه عمده تلاش وی بر نفوذ در این دستگاه به منظور تاثیر گذاری در آن و اجرایی کردن منویات خود در جامعه به ویژه در مواردی که نیازمند قوه قهریه می باشد بود .





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین