آیا شیخ انصاری مخالف ولایت فقیه بودند؟ ولایت فقیه، ریشه در اعماق فقه شیعه دارد.1 فقهای شیعه، به مناسبتهای گوناگون، در کتابهای فقهی خود، آن را مطرح کرده اند2 و به بوته نقد و بررسی نهاده اند. در روزگار غیبت، که دسترسی به معصوم نیست، جانشینی فقیه جامع الشرایط را پذیرفته اند و ولایت او را به رسمیت شناخته اند. محقق کرکی (م:940) و بسیاری از فقیهان نامور دیگر، براین مسأله دعوی اجماع کرده اند: (اتفق اصحابنا، رضوان اللّه تعالی علیهم، علی ان الفقیه العدل الامامی، الجامع لشرایط الفتوی... نایب من قبل ائمه الهدی، صلوات اللّه و سلامه علیهم، فی حال الغیبة فی جمیع ما للنیابة فیه مدخل.3) صاحب جواهر نیز، ولایت فقیه را از مسلّمات و ضروریات فقه در نزد فقهای شیعه می داند4 و اعلام می دارد: (کسی که در ولایت فقیه تردید کند، طعم فقه را نچشیده و رمز کلمات ائمه معصومین(ع) را نفهمیده است.5) از این جمله اند، کسانی که ولایت فقیه را با این همه قدمت، مسأله ای جدید و نوپیدا پنداشته اند و این اصل مسلم را انکار کرده اند و پنداشته اند که شیخ انصاری، همچون آنان می اندیشد: (ولایت فقیه، یا مجتهد، یک مسأله فقهی مستحدث در میان فقهاست و ومشمولیت عام ندارد. ولایت فقیه، در یک قرن و نیم پیش، برای اولین بار، از طرف مرحوم ملاّاحمد نراقی، مطرح گردید و دلائلی برای آن آورده است که فقط مورد قبول تعداد اندکی از فقهای معاصر شده است. از جمله: آیةاللّه بروجردی (به طور محدود و مشروط) و آیةاللّه خمینی...در برابر اندک عدّه فوق، غالب علما و مخصوصاً بزرگان فقها که از بنیانگذاران و اساتید موجّه حوزه و صاحب رساله عملیّه و مقام مرجعیت شیعه هستند، نظریه ولایت فقیه را شدیداً ردّ کرده اند و رأی به بطلان و بی اساسی آن داده اند. از جمله است، مرحوم شیخ انصاری، بزرگترین فقیه چند صد ساله اخیر، صاحب کتاب مکاسب که مهم ترین کتاب درسی طلاب در حوزه های دینی امروزی است.6) شاید برخی از حوزیان نیز در تحقیقات و بررسیهای خود، این پندار را مطرح کرده باشند که شیخ انصاری، ولایت فقیه را قبول ندارد و در ردیف مخالفان جای دارد. امّا اینان، تفاوت اساسی با گروه اول دارند. گروه اول، از آن جا که با حکومت متکی بر ولایت فقیه مخالف است، در پی مستمسکی می گردد که پندار سست و بی بنیاد خود را بر کرسی نشاند، ولی گروه دوّم، انگیزه سیاسی ندارد. در پی تحقیقی که داشته دچار این اشتباه شده است. برای پاسخ به شبهه فوق و تشریح دیدگاه شیخ انصاری در مسأله ولایت فقیه، باید همه نوشته های وی را دید آن گاه اظهارنظر کرد. از این روی، نگاهی داریم گذرا به کتاب المکاسب، کتاب الزکاة، کتاب الخمس و نجات العباد.7 مکاسب شیخ انصاری، در چندین جای مکاسب8، در باره حکومت و مسائل مربوط به آن، بحث کرده، از جمله: در کتاب بیع، به درخواست شاگردان، بحث ولایت فقیه را مطرح و مناصب سه گانه زیر را برای فقیه عنوان می کند: 1 مقام فتوا. 2 مقام قضاء. 3 مقام حکومت.9 وی، ولایت فقیه را بر فتوا و قضا، قطعی می داند و باور دارد: مردم باید به فتوای فقیه جامع الشرایط جامه عمل در پوشند و به قضاوتهای وی در نزاعها و... گردن نهند. در باره مقام سوّم، تا حدودی به تفصیل سخن می گوید و در نهایت، قلمرو ولایت فقیه را در این مقام، محدود می انگارد پس از تصویر گونه های گونه گون (ولایت) نوع استقلالی آن را که (ولی) بتواند در امور مربوط به جان و مال مردم و مصالح آنان تصرف کند، یا به چیزی وادارد و یا از چیزی بازدارد و... به مقتضای دلایل قطعی، ویژه پیامبر(ص) وامامان و نایبان خاص آنان می داند. در توانایی دلایل ولایت فقیه، برای اثبات این نوع ولایت، تردید دارد: (اگر در روایات دقت شود، روشن می شود که سیاق و صدر و ذیل آنها در مقام بیان وظیفه فقها از نظر احکام شرعیه می باشند و ولایت آنان را بر اموال، به سان پیامبر(ص) و ائمه معصومین، ثابت نمی کند.) بنابراین، اگر فقیه، زکات و خمس را از مردم، مطالبه کند، بر مردم واجب نیست به او بپردازند.10) برای فقیه جامع الشرایط، تنها (ولایت اذنیه) [تعبیر از نویسنده] را می پذیرد. به این معنی که می گوید: مسائل فردی و اجتماعی مسلمانان، سه گونه اند: 1 . اموری که مشروعیت آنها بستگی به اذن امام معصوم دارد قطعاً، یا با تردید، مانند: جهاد ابتدایی، اجرای حدود و... در این گونه امور، فقیه، نه خود می تواند متصدی اجرا گردد و نه می تواند به دیگران چنین اجازه ای بدهد. 2 . مسؤولیتها و وظایفی هستند که عهده دار انجام آنها، به طور خاص، یا عام، مشخص شده است. مانند: نظارت پدر بر مال فرزند، فتوا و قضاوت برای فقیهان و امربه معروف و نهی از منکر، برای کسانی که قادرند به انجام آن. در این گونه امور، چون مسؤول مشخص شده، جایی برای (ولایت اذنیه) نیست و فقیه به عنوان فردی از افراد جامعه. در صورتی که واجد شرایط باشد، می تواند عهده دار انجام آن گردد. 3 . وظایفی هستند که دخالت، یا اذن فقیه در مشروعیت، یا صحت انجام آنها، به طور قطع، یا احتمال، برای ما مطرح می باشد. مانند حوادث واقعه، با توجه به دیدگاهی که شیخ در تفسیر حوادث واقعه دارد: (فان المراد بالحوادث ظاهراً، مطلق الأمور التی لابد من الرجوع فیها عرفاً او عقلاً او شرعاً الی الرئیس11). مراد به حوادث، مطلق اموری است که شرعاً و عرفاً وعقلاً، مردم به رئیس خود مراجعه می کنند برای تعیین تکلیف در انجام آنها. در این گونه موارد، باید به فقیه واجد شرایط رجوع کرد و از او، برای تعیین تکلیف در این امور، نظر خواست. بنابراین، شیخ، ولایت استقلالی فقیه را به همان بیانی که اشاره شد، نمی پذیرد و (ولایت اذنیه) را محدود به دو شرط می داند: 1 . مشروعیت آن بستگی به اذن خاص امام معصوم(ع) نداشته باشد. 2 . مسؤولیت آن، به طور عام یا خاص، به فرد، یا گروهی واگذار نشده باشد. در مقام استدلال بر این نوع ولایت برای فقیه می نویسد: (و اما وجوب الرجوع الی الفقیه فی الامور المذکوره، فیدل علیه مضافاً من جعله حاکماً کما فی مقبولة ابن حنظله الظاهر فی کونه کسایر الحکام المنصوبه فی زمان النبی(ص) والصحابه فی الزام الناس بارجاع الامور المذکوره الیه والانتهاء فیها الی نظره بل المتبادر عرفاً من نصب السلطان حاکماً وجوب الرجوع فی الامور العامه المطلوبه للسطان الیه والی ماتقدم من قوله مجاری الامور بید العلماء باللّه الامناء علی حلاله و حرامه، التوقیع المروی... فی جواب مسائل اسحاق یعقوب... و امّا الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجة اللّه...12). مقبوله عمربن حنظله که امام(ع) در آن از فقیه به عنوان حاکم، یادکرده است، بر وجوب رجوع به فقیه در امور یاد شده [آن دسته از وظایفی که احتمال دارد نظر فقیه در وجود یا وجوب آن دخالت داشته باشد] دلالت دارد. زیرا از ظاهر مقبوله برمی آید که فقیه در زمان غیبت، همانند حکّام منصوب در زمان پیامبر(ص) و صحابه می باشند، در این که مردم موظف باشند که در امور یاد شده به آنان مراجعه کنند و به نظر آنان، جامه عمل در پوشند. بلکه عرف از نصب حاکم به وسیله سلطان، وجوب رجوع به او را در امور عامه مربوط به حکومت می فهمد. همچنین روایت پیشین: (مجاری الامور بید العلماء...) بر وجوب رجوع به فقیه دلالت دارد. افزون براین، توقیع اسحاق بن یعقوب: (و اما الحوادث الواقعه...) نیز بر وجوب رجوع به فقیه دلالت دارد. شیخ، پس از آن که اختصاص مفهوم حوادث را به مسائل شرعی، به دلائلی، باطل می شمرد و نتیجه می گیرد که حوادث، افزون بر منازعات، همه مصالح عامّه را دربر می گیرد. نسبت بین توقیع شریف و آن دسته از نصوص که هرکار شایسته ای را مطلوب و به همگان اذن در انجام آن را می دهند، مانند: کلّ معروف صدقه، و عون الضعیف من افضل الصدقه و... می سنجد و می گوید: هرچند نسبت بین آنها عموم و خصوص من وجه است ولی توقیع اسحاق بن یعقوب نوعی حکومت براین ادلّه دارد. به این معنی که توقیع شریف، مفهوم این روایات را تفسیر می کند و در موارد مصالح عمومی و امور عامّه، به امام(ع) و یا نائب وی ارجاع می دهد. می افزاید: اگر حکومت توقیع را بر آن ادلّه نپذیریم و به تعارض دو دلیل حکم کنیم، نتیجه تعارض این است که در این امور، اصل عدم مشروعیت آن معروف است بدون اذن ولیّ فقیه. شیخ در پایان بحث چنین نتیجه می گیرد: (وعلی أیّ تقدیر فقد ظهر ممّا ذکرنا انّ مادلّ علیه هذه الادلّة هو ثبوت الولایه للفقیه فی الامور الّتی یکون مشروعیة ایجادها فی الخارج مفروغاً عنها بحیث لو فرض عدم الفقیه کان علی النّاس القیام بها کفایةً13.) به هر حال، با توجّه به آنچه آوردیم، روشن شد که مفاد ادلّه ولایت فقیه، ثبوت ولایت برای فقیه است، در همه اموری که مشروعیت آن در خارج اجتناب ناپذیر است. به گونه ای که اگر فقیه هم وجود نداشته باشد، باید خود مردم آن کارها را انجام دهند. اما اموری که احتمال می دهیم از وظایف ویژه امام معصوم(ع) باشد، مانند اجرای حدود... از این ادلّه، مشروعیت آن برای فقیه استفاده نمی شود. برای استنباط مشروعیت این گونه کارها باید از ادله دیگر بهره برد. با توجّه به آنچه آوردیم، سخن شیخ در ردّ و یا اثبات کلّی ولایت فقیه نیست بلکه در محدوده آن است. یادآوری: هرچند شیخ در مکاسب، در ولایت عامّه فقیه تردید می کند، ولی به شهرت آن اعتراف دارد: (لکن المسأله لاتخلو عن اشکال و ان کان الحکم به مشهوریاً14.) مسأله ولایت عامّه فقیه، بی اشکال نیست، گرچه در میان فقیهان شهرت دارد. و در جای دیگر می نویسد: (... کما اعترف به جمال المحققین فی باب الخمس بعد الاعتراف بان المعروف بین الاصحاب کون الفقهاء نواب الامام15.) همان طور که جمال المحققین در باب (خمس) اعتراف کرده: معروف است در میان اصحاب که: فقیهان نایب امام(ع) می باشند. امّا در کتاب خمس و زکات نظر مشهور را می پذیرد. اینک نگاهی به این کتابها: کتاب زکات در باره متولی زکات و وجوب اطاعت از وی، می نویسد: (ولو طلبها الفقیه فمقتضی ادلّة النیابه العّامه وجوب الدّفع لانّ منعه ردّ علیه والرّادّ علیه رادّ علی اللّه تعالی کما فی مقبوله عمربن حنظه ولقوله(ع) فی التوقیع الشریف الوارده فی وجوب الرجوع فی الوقایع الحادثه الی رواة الاحادیث قال: فانهم حجّتی واٌنا حجّة اللّه 16.) اگر فقیه، از مردم بخواهد که زکات را به او بدهند، مفاد و مقتضای ادلّه نیابت عمومی فقیه، وجوب دفع را می رساند; زیرا امتناع از این امر، به معنای ردّ بر فقیه و ردّ بر فقیه، به منزله ردّ قول خداست، آنچنان که در مقبوله عمربن حنظه آمده و در توقیع شریف امام(ع)نیز آمده است که: باید در حوادث واقعه به راویان حدیث مراجعه کرد، زیرا آنان حجّت من بر شما و من حجّت خدا می باشم. با این که در کتاب مکاسب، تصریح کرد که اگر فقیه درخواست زکات کند واجب نیست به او پرداخت شود و این مطالبه را از مصادیق ولایت استقلالی می دانست که ادله ولایت فقیه از اثبات آن ناتوانند، ولی در این جا، به صراحت، حکم به وجوب پرداخت می کند پرداخت خود مالک را در صورت درخواست ولیّ فقیه، کافی نمی داند: ( لو طلب الامام او نائبه الخاصّ اٌو العام الزکاة فلم یجبه ودفعها هو بنفسه فهل یجزی ام لا؟ قولان، اصحهما انّه لایجزی وفاقاً للمحکّیّ عن الشیخ وابن حمزه و الفاضلین فی الشرایع والمختلف والشهیدین فی الدروس والرّوضة17.) اگر امام، یا نائب خاصّ یا عامّ وی، درخواست زکات کرد و مالک پاسخ مثبت نداد و خود آن را پرداخت، آیا مجزی است یا نه؟ دو قول در مسأله وجود دارد که قول به عدم اجزاء صحیح تر است. این نظر و عقیده شیخ طوسی، ابن حمزه، صاحب شرایع و صاحب مختلف و شهیدین در دروس و روضه است. دلیل عدم اجزاء چیست؟ آیا غیر از اطلاق ادلّه ولایت فقیه و لزوم اطاعت از وی چیز دیگری است؟ بدون تردید، ادلّه همان اطلاقاتی است که بر ولایت عامّه فقیه دلالت دارد. همان گونه که صاحب جواهر پس از طرح مسأله فوق می گوید: (اگر به دیگری زکات را پرداخت، بر ذمّه اوست و در صورت ازبین رفتن عین آن، دو باره باید زکات را به ولیّ فقیه پرداخت کند). وی در پاسخ صاحب مدارک که می نویسد: (بحث از مسأله فوق در زمانی که امام معصوم(ع) حضور ندارد، بی مورد است). می نویسد:(اطلاق ادلّه حکومة (الفقیه) خصوصاً روایة النّصب الّتی وردت عن صاحب الامر روحی له الفداء یصیره من اولی الامر الّذین اوجب اللّه علینا طاعتهم18.) اطلاق ادلّه حکومت فقیه، بویژه توقیع اسحاق بن یعقوب، فقیه را در رده اولی الامر قرار می دهد، اولی الامری که اطاعت از آنان بر ما واجب است. همچنین شیخ در کتاب خمس می نویسد: (و ربما امکن القول بوجوب الدّفع الی المجتهد نظراً الی عموم نیابته وکونه حجّةُ الامام علی الرّعیه وامیناً عنه وخلیفةً له کما استفید ذلک کلّه من الاخبار، لکن الانصاف ان ظاهر تلک الادلّه ولایة الفقیه عن الامام علی الامور العامّة لامثل خصوص امواله واولاده نعم یمکن القول بالوجوب نظراً الی احتمال مدخلیة خصوص الدّفع فی رضاء الامام حیث انّ الفقیه ابصر بمواقعها بالنّوع وان فرضنا فی شخص الواقع تساوی بصیرتهما او ابصریة المقلد.19) با توجّه به این که مجتهد، بر اساس روایات، نایب عامّ امام(ع) و حجّت امام بر مردم و امین و جانشین اوست، می توان گفت: پرداخت خمس به فقیه واجب می باشد. امّا انصاف این است که ظاهر آن ادلّه، نیابت و ولایت فقیه را از امام (ع) بر امور عامّه ثابت می کند، نه در مثل اموال و اولاد او. گرچه ممکن است پرداخت خمس به فقیه واجب باشد; چرا که احتمال دارد پرداخت خمس به فقیه در رضایت امام(ع)، موثّر باشد. زیرا فقیه، به مصارف آن، نوعاً، آگاهتر است، اگرچه امکان دارد در موردی بصیرت هردو یکسان باشد و یا این که مقلّد آشناتر باشد. نکته مهمّ در سخن فوق این که: شیخ، ولایت فقیه را بر امور عامّه مستند به همان ادلّه عامّه ولایت فقیه پذیرفته است. تردید وی، در وجوب دفع خمس از آن جهت می باشد که خمس را مال شخص امام(ع) می داند، نه مقام امامت. افزون بر گفتاری که در کتاب خمس و زکات دارد، در حاشیه ای که بر کتاب (نجات العباد) شیخ محمدحسن نجفی دارد، در هرجا، با توجه به ولایت عامه فقیه، فتوایی صادر شده، اعم از ولایت استقلالی، یا اذنی، ایشان آن را پذیرفته که به نمونه هایی از آن اشاره می کنیم: * انتقال زکات را از شهری به شهر دیگر با وجود مستحق در آن شهر، جایز می داند، منتهی اگر مال تلف شود، مالک را ضامن می داند. ولی در باره انتقال زکات با اذن فقیه می نویسد: (ولو کان النقل باذن الفقیه مع وجود المستحق لم یکن علیه ضمان فی الاقوی واولی منه لو وکلّه فی قبضها عنه بالولایه العامّه ثمّ اذن له فی نقلها20.) اگر نقل زکات، با اذن فقیه باشد و تلف شود، با این که مستحقّ در همان شهر موجود بوده است، مالک ضامن نیست. همچنین اگر فقیه به واسطه ولایت عامه ای که دارد، شخصی را وکیل گرفتن زکات کرد و اجازه داد که زکات را به شهر دیگری ببرد، اگر تلف شد آن شخص ضامن نیست.) * عین فتوای فوق در باره خمس نیز آمده است21. * (یجوز للسّاعی خرص ثمرة النّخل والکرم... الخارص الامام او نائبه الخاصّ بل العامّ22.) جایز است کسی که از سوی حکومت برای جمع آوری زکات، مأموریت یافته میوه درخت خرما و انگور را تخمین بزند.... تخمین زننده باید از سوی امام(ع) باشد، یا نائب خاص و یا عامّ او. * (الثالث، العاملون علیها وهم السّاعون فی جبایتها... کما انه یقوی عدم سقوط هذا القسم فی زمان الغیبه مع بسط نائب الغیبه فی بعض الاقطار23.) سومین گروهی که می شود زکات را به آنان داد، مأمورین وصول زکات از سوی امام هستند. این مصرف، در زمان غیبت، در صورتی که نائب عامّ امام در برخی از سرزمینها قدرت اجرایی داشته باشد، ساقط نمی شود. (اذا قبضت الفقیه الزکاة بعنوان الولایه العامّه برئت ذمّة المالک و ان تلفت بعد ذلک بتفریط او بدونه24.) اگر فقیه، زکات را به عنوان ولایت عامّه گرفت، مالک ضامن نیست، هرچند پس از آن با تفریط و یا بدون آن تلف شود. * (یستحب الدّعاء من نائب الغیبه اذا قبض الزکاة بالولایه العامّه...25) مستحب است که نایب عامّ امام(ع) که در زمان غیبت، زکات را به عنوان ولایت عامّه می گیرد، به دهنده آن دعا کند. در ادامه عبارت فوق می نویسد: (مستحب است برای والی عامّ و نائب او، در حال بسط ید زکات را جمع آوری و علامت گذاری کند.) * (تجب النّیّه فی الزّکاة ویتولاها الحاکم عن الممتنع کما یتولاها عند الاخذ من الکافر... او الحاکم بعنوان الولایه عن الفقراء26) نیّت در زکات واجب است. حاکم به نیابت از ممتنع نیّت می کند، همان گونه که حاکم به هنگام گرفتن زکات از کافر، نیّت می کند... در وقت دفع زکات به فقراء، حاکم به عنوان ولایت از فقراء نیّت می کند. * (والافضل بل الاحوط دفعها الی الامام(ع) او من نصبه بالخصوص فی زمن الحضور وفی الغیبه الی فقهاء الشّیعه المأمونین الذینهم النّواب فیها وخصوصاً مع طلبهم لها27.) بهتر، بلکه مطابق با احتیاط این است که زکات فطره به امام(ع) و یا نایب خاص او در زمان حضور و در دوره غیبت، به فقهاء شیعه که امین ائمه(ع) و نائب آنان در این امور به شمار می آیند، پرداخت شود بویژه در صورتی که آن را درخواست کنند. ودر باره ارث کسی که وارث ندارد می نویسد: (و احوط من ذلک ان لم یکن اقوی ایصاله الی نائب الغیبه28) مطابق با احتیاط، بلکه قوی تر، در نظر من این است که به نایب غیبت داده شود تا آن را به مصرف برساند. * (لو فتح سلطان الشیعه ارضاً من اهل الحرب فالاحوط ان لم یکن اقوی الرجوع فیما استولی علیه من الارض وغیرها الی نائب الغیبه ان لم یکن الفتح باذنه واِلاّ جری علیه حکم الجهاد الصحیح29.) اگر سلطان شیعه زمینی را از کفّار حربی، فتح کرد، احتیاط، بلکه قوی تر آن است، در باره غنائم از زمین و غیر آن باید به نایب غیبت مراجعه کند. البتّه این در صورتی است که فتح بدون اذن فقیه باشد وگر نه، حکم آن، حکم جهاد صحیح است. ظاهر این سخن، جهاد ابتدایی است. جهاد ابتدایی را شیخ در مکاسب، به لحاظ این که آن را از مختصات امام معصوم(ع) می دانست، ولایت اذنیه را نیز برای فقیه نمی پذیرفت، این جا، خلاف آن را تأیید می کند. * (حکم الحاکم الّذی لم یعلم خطاؤه بمنزلة العلم بالنسبه الی الحکم المزبور.30) حکم حاکم، در صورتی که یقین به خطای او نباشد به منزله علم است در ثبوت هلال. صاحب جواهر وقتی این مسأله را مطرح می کند و بر آن فتوا می دهد به ادله ولایت فقیه استناد می جوید و شیخ که این فتوا را می پذیرد، طبعاً باید با توجه به همان مبنی باشد. در جواهرالکلام آمده است: (... لاطلاق مادلّ علی نفوذه وانّ الراد علیه کالراد علیهم من غیر فرق بین موضوعات المخاصمات وغیرها کالعداله والفسق والاجتهاد والنّسب وغیرها31.) [ظاهر قول اصحاب، ثبوت رؤیت هلال است، به حکم حاکم] به سبب اطلاق ادله ای که بر نفوذ آن دلالت دارد و کسی که حکم آنان را ردّ کند، ائمه(ع) را ردّ کرده است. ردّ حرام است، چه در موضوعات مخاصمه باشد و چه در غیر آنها، مانند: عدالت و فسق و اجتهاد و غیر آنها. با توجه به آنچه آوردیم، روشن شد که هرچند شیخ در کتاب مکاسب، اختیارات ولیّ فقیه را محدود می داند، ولی در کتابهای: زکات، خمس، صوم و نجات العباد، در موارد بسیار، که به نمونه هایی از آن اشاره شد، همان دیدگاه صاحب جواهر را می پذیرد و بدان فتوا می دهد. بنابراین، سخن کسانی که می گویند: (از سخنان مرحوم شیخ، به خوبی روشن می شود که ولایت فقیه، حتی در موارد محدود آن نیز مردود است و یا لااقلّ مورد شکّ می باشد، تاچه رسد به ولایت مطلقه فقیه32.) سست است و بی بنیاد و برخاسته از نیتی شوم و غرض آلود. افزون براین، بر فرض که بپذیریم که شیخ انصاری براین باور است که روایات بر ولایت فقیه دلالت ندارند، آیا می توان گفت: شیخ منکر ولایت فقیه است و آن را غیر مشروع و خطرناک و زیانبار می داند، همان طور که اینان بدان اعتقاد دارند33. بدون تردید این چنین نیست، زیرا خود شیخ در مکاسب، پس از آن که در مواردی ولایت را برای فقیه اثبات می کند، در باره موارد مشکوک نمی گوید: ثابت نیست و یا مشروع نیست، بلکه می نویسد: این دلایل ناتوانند و باید به سراغ دلایل دیگر رفت. (فلایثبت من تلک الادلّه مشروعیتها للفقیه بل لابدّ للفقیه من استنباط مشروعیتها من دلیل آخر34.) مشروعیت این گونه موارد، از این ادلّه استفاده نمی شود. بنابراین فقیه، برای مشروعیت این امور، باید از دلائل دیگر استفاده کند. افزون براین، شیخ انصاری در بحث ولایت حاکم جائر، پس از آن که تصدّی امور حکومتی را از سوی آنان مطرح وادلّه حرمت و جواز آن را مقایسه می کند، به حرمت همکاری با دولت جائر و پذیرش مسؤولیتهای حکومتی از سوی آنان، فتوا می دهد. ولی در همان جا، از اظهار این اعتقاد نیز دریغ نمی ورزد که اگر فردی به قصد خدمت به مردم و قیام برای اصلاح امور وتأمین مصالح عمومی و... در حکومت جور داخل شود مشارکت او به ادلّه اربعه جایز خواهد بود35. در بیان اقسام ولایت می نویسد: (ومنها مایکون واجبه وهی ماتوقف الامر بالمعروف والنّهی عن المنکر الواجبان علیه فانّ مالایتمّ الواجب اِلاّ به وجب مع القدره36.) برخی از اقسام ولایت واجب است و آن ولایتی است که امربه معروف و نهی از منکر، متوقف بر آن باشد، زیرا مقدّمه واجب، در صورت قدرت، واجب خواهد بود. وقتی ایشان ولایت و تصدّی از سوی نظام سیاسی جور را برای مصالح امت اسلامی روا می شمارد و تشکیل حکومت را در صورتی که امر به معروف و نهی از منکر بر آن توقف داشته باشد، واجب می داند، چگونه می توان عدم مشروعیت ولایت فقیه را به ایشان نسبت داد؟ امّا بخش دیگر سخن این آقایان که می نویسند: (ولایت فقیه یا مجتهد، یک مسأله فقهی مستحدث در میان فقهاست و مشمولیت عامّ ندارد. ولایت فقیه، در یک قرن و نیم پیش، برای اولین بار از طرف مرحوم ملاّ احمد نراقی مطرح گردید... که فقط مورد قبول تعداد اندکی از فقهای معاصر شده است.37) به مراتب بی پایه تر از سخنان پیشین آنان است. در مورد پیشین ممکن است عذر آنان پذیرفته شود که چون اهل فنّ نبوده وتسلّط بر کتابهای فقهی نداشته اند، دچار چنین اشتباهی شده اند، ولی در این جا از یک مسأله تاریخی سخن گفته اند، مسأله ای که هرکس مختصر آگاهی به تاریخ فقه شیعه داشته باشد، می داند که ولایت فقیه از ضروریات فقه اسلام است38، تا جایی که عدّه ای از فقهاء بر آن ادّعای اجماع کرده اند39. خود شیخ انصاری نیز در مکاسب، به صراحت می گوید: (مشهور فقهاء به ولایت فقیه اعتقاد دارند40). در جای دیگر، قول به ولایت فقیه را معروف در میان اصحاب می داند41. ما نیز در مجلّه (حوزه)42 و مجلّه (فقه)43 گفتار برخی از معتقدان به ولایت فقیه را آوردیم و پیشینه تاریخی آن را نمایاندیم. -------------------------------------------------------------------------------- پی نوشت ها : 1 . مجلّه (حوزه) /57 56، مقاله: جایگاه و قلمرو حکم و فتوا; (کاوشی در فقه و علوم وابسته آن)، کتاب اوّل، مقاله: حکم حاکم و احکام اوّلیه و مقاله: ولایت فقیه در انظار فقیهان. 2 . (مفتاح الکرامه)، حسینی العاملی، ج10/21، آل البیت لاحیاء التراث، قم; (عوائد الایام)، احمد نراقی/187، بصیرتی، قم; (العناوین)، میر فتاح حسینی مراغی، 352، (بلغة الفقیه)، سید محمّد آل بحرالعلوم، ج3/233 234، مکتبة الصّادق، تهران; (جواهر الکلام)، شیخ محمّدحسن نجفی، ج15/ 421 422، دار احیاء التراث العربی، بیروت. 3 . (رسائل)، محقق کرکی، تحقیق: محمّدحسون، رساله صلوة الجمعه، ج1/ 142، کتابخانه آیةاللّه مرعشی، قم. 4 . (جواهر الکلام)، ج16/178. 5 . (همان مدرک)، ج21/ 395 397. 6 . (تفصیل و تحلیل ولایت مطلقه فقیه) /135، نهضت آزادی. 7 . (نجات العباد فی یوم المعاد)، شیخ محمدحسن نجفی، با حاشیه شیخ انصاری. 8 . (مکاسب)، شیخ انصاری /56 و60، چاپ تبریز. 9 . (همان مدرک) / 153. 10 . (همان مدرک) 154. 11 . (همان مدرک). 12 . (همان مدرک). 13 . (همان مدرک). 14 . (همان مدرک). 15 . (همان مدرک) /155. 16 . (کتاب الزکاة)، شیخ انصاری. 17 . (همان مدرک). 18. (جواهر الکلام)، ج15/421. 19 . (کتاب الخمس)، شیخ انصاری. 20 . (نجات العباد فی یوم المعاد)، محمّدحسن نجفی، با حاشیه شیخ انصاری و سید محمدکاظم طباطبائی یزدی/255، بمبئی. 21 . (همان مدرک) /276. (الاقوی جواز نقل الخمس من البلد الی غیره و ان وجد المستحق ولکن مع الضمان اما مع عدمه فلاضمان... ولوکان باذن الفقیه مع وجود المستحق لم یکن علیه ضمان فی الاقوی واولی منه لووکّله فی قبضها عنه بالولایه العامه ثم اذن له فی نقلها.) 22 . (همان مدرک) / 243; (جواهر الکلام)، ج15/257. 23 . (همان مدرک) /248. 24 . (همان مدرک) /255. 25. (همان مدرک) /256 257. 26 . (همان مدرک) /258. 27 . (همان مدرک) /262 263. 28 . (همان مدرک) /278. 29 . (همان مدرک). 30 . (همان مدرک)/174; (نجات العباد)، مترجم/ 255. 31 . (جواهر الکلام)، ج16/359. 32 . (تفصیل و تحلیل ولایت مطلقه فقیه) / 62 63، نهضت آزادی. 33 . (همان مدرک) / 132. عین عبارت آنان در این باره چنین است: (البتّه ضرورت داشت که بدعت بزرگ و خطرناک حاضر، با توجّه به آثار زیانبار دینی و سیاسی آن، از جهات عدیده مورد بررسی هرچه کاملتر قرار گیرد.) 34 . (کتاب المکاسب) /55. 35 . (همان مدرک) /56. 36 . (همان مدرک). 37 . (تفصیل و تحلیل ولایت مطلقه فقیه) / 135 136، نهضت آزادی. 38 . اهل سنّت هرچند عنوان ولایت فقیه را در کتابهای فقهی خود نیاورده اند، ولی در بحث امامت و حکومت، برخی از عالمان اهل سنّت، شرائطی را برای حاکم ذکر کرده اند همانند شرایطی که در کتابهای فقهی شیعه، برای ولیّ فقیه آمده است. ابوالحسن ماوردی در کتاب: (احکام السلطانیه)/6، می نویسد: (و اما اهل الامامه فالشروط المعتبره فیهم سبعه: احدها العداله علی شروطها الجامعه والثانی العلم المودّی الی الاجتهاد فی النوازل والاحکام، الثالث سلامة الحواس من السمع والبصر واللسان لیصحّ معها مباشرة مایدرک بها. الرابع: سلامة الاعضاء من نقص یمنع عن استیفاء الحرکه و سرعة النهوض، الخامس: الرأی المفضی الی سیاسة الرعیه وتدبیر المصالح. السادس: الشجاعه والنجده المودیه الی حمایة البیضه وجهاد العدوّ. السابع: النّسب وهو ان یکون من قریش لورود النّص فیه وانعقاد الاجماع علیه.) و در کتاب (الفقه علی المذاهب الاربعه)، ج5/416، چنین آمده است: (انّهم اتفقوا علی ان الامام یشترط فیه ان یکون مسلماً مکلّفاً حرّاً ذکراً قرشیاً عدلاً مجتهداً شجاعاً ذارأی صائب سلیم البصر والنطق.) در کلمات عده ای دیگر از عالمان اهل سنت شرائط مذکور برای امام و حاکم اسلامی آمده است. بنابراین، مسأله امامت و حکومت ولیّ فقیه عادل، اختصاص به شیعه ندارد. 39 . (مفتاح الکرامه)، ج10/21; (عناوین)، میرفتاح حسینی مراغی/ 352; (جواهر الکلام)، ج15/421 422 و.... 40 . (کتاب المکاسب) /154. 41 . (همان مدرک) /155. 42 . مجلّه (حوزه)، شماره 56 57 ویژه مرجعیت، مقاله: (جایگاه و قلمرو حکم و فتوا). 43 . (کاوشی در فقه و علوم وابسته آن)، کتاب اول، مقاله: (حکم حاکم و احکام اولیه) و مقاله: (انظار فقیهان در ولایت فقیه). کاوشی نو در فقه اسلامی - شماره 1 (ولایت فقیه، از دیدگاه شیخ انصاری ، محمد صادق مزینانی ، سایت مجلس خبرگان رهبری) آدرس این مطلب :http://www.tebyan.net/hawzah/alookat_hawzah/
آیا شیخ انصاری مخالف ولایت فقیه بودند؟
ولایت فقیه، ریشه در اعماق فقه شیعه دارد.1 فقهای شیعه، به مناسبتهای گوناگون، در کتابهای فقهی خود، آن را مطرح کرده اند2 و به بوته نقد و بررسی نهاده اند. در روزگار غیبت، که دسترسی به معصوم نیست، جانشینی فقیه جامع الشرایط را پذیرفته اند و ولایت او را به رسمیت شناخته اند.
محقق کرکی (م:940) و بسیاری از فقیهان نامور دیگر، براین مسأله دعوی اجماع کرده اند:
(اتفق اصحابنا، رضوان اللّه تعالی علیهم، علی ان الفقیه العدل الامامی، الجامع لشرایط الفتوی... نایب من قبل ائمه الهدی، صلوات اللّه و سلامه علیهم، فی حال الغیبة فی جمیع ما للنیابة فیه مدخل.3)
صاحب جواهر نیز، ولایت فقیه را از مسلّمات و ضروریات فقه در نزد فقهای شیعه می داند4 و اعلام می دارد:
(کسی که در ولایت فقیه تردید کند، طعم فقه را نچشیده و رمز کلمات ائمه معصومین(ع) را نفهمیده است.5)
از این جمله اند، کسانی که ولایت فقیه را با این همه قدمت، مسأله ای جدید و نوپیدا پنداشته اند و این اصل مسلم را انکار کرده اند و پنداشته اند که شیخ انصاری، همچون آنان می اندیشد:
(ولایت فقیه، یا مجتهد، یک مسأله فقهی مستحدث در میان فقهاست و ومشمولیت عام ندارد. ولایت فقیه، در یک قرن و نیم پیش، برای اولین بار، از طرف مرحوم ملاّاحمد نراقی، مطرح گردید و دلائلی برای آن آورده است که فقط مورد قبول تعداد اندکی از فقهای معاصر شده است. از جمله: آیةاللّه بروجردی (به طور محدود و مشروط) و آیةاللّه خمینی...در برابر اندک عدّه فوق، غالب علما و مخصوصاً بزرگان فقها که از بنیانگذاران و اساتید موجّه حوزه و صاحب رساله عملیّه و مقام مرجعیت شیعه هستند، نظریه ولایت فقیه را شدیداً ردّ کرده اند و رأی به بطلان و بی اساسی آن داده اند. از جمله است، مرحوم شیخ انصاری، بزرگترین فقیه چند صد ساله اخیر، صاحب کتاب مکاسب که مهم ترین کتاب درسی طلاب در حوزه های دینی امروزی است.6)
شاید برخی از حوزیان نیز در تحقیقات و بررسیهای خود، این پندار را مطرح کرده باشند که شیخ انصاری، ولایت فقیه را قبول ندارد و در ردیف مخالفان جای دارد. امّا اینان، تفاوت اساسی با گروه اول دارند. گروه اول، از آن جا که با حکومت متکی بر ولایت فقیه مخالف است، در پی مستمسکی می گردد که پندار سست و بی بنیاد خود را بر کرسی نشاند، ولی گروه دوّم، انگیزه سیاسی ندارد. در پی تحقیقی که داشته دچار این اشتباه شده است.
برای پاسخ به شبهه فوق و تشریح دیدگاه شیخ انصاری در مسأله ولایت فقیه، باید همه نوشته های وی را دید آن گاه اظهارنظر کرد. از این روی، نگاهی داریم گذرا به کتاب المکاسب، کتاب الزکاة، کتاب الخمس و نجات العباد.7
مکاسب
شیخ انصاری، در چندین جای مکاسب8، در باره حکومت و مسائل مربوط به آن، بحث کرده، از جمله: در کتاب بیع، به درخواست شاگردان، بحث ولایت فقیه را مطرح و مناصب سه گانه زیر را برای فقیه عنوان می کند:
1 مقام فتوا.
2 مقام قضاء.
3 مقام حکومت.9
وی، ولایت فقیه را بر فتوا و قضا، قطعی می داند و باور دارد: مردم باید به فتوای فقیه جامع الشرایط جامه عمل در پوشند و به قضاوتهای وی در نزاعها و... گردن نهند.
در باره مقام سوّم، تا حدودی به تفصیل سخن می گوید و در نهایت، قلمرو ولایت فقیه را در این مقام، محدود می انگارد پس از تصویر گونه های گونه گون (ولایت) نوع استقلالی آن را که (ولی) بتواند در امور مربوط به جان و مال مردم و مصالح آنان تصرف کند، یا به چیزی وادارد و یا از چیزی بازدارد و... به مقتضای دلایل قطعی، ویژه پیامبر(ص) وامامان و نایبان خاص آنان می داند. در توانایی دلایل ولایت فقیه، برای اثبات این نوع ولایت، تردید دارد:
(اگر در روایات دقت شود، روشن می شود که سیاق و صدر و ذیل آنها در مقام بیان وظیفه فقها از نظر احکام شرعیه می باشند و ولایت آنان را بر اموال، به سان پیامبر(ص) و ائمه معصومین، ثابت نمی کند.)
بنابراین، اگر فقیه، زکات و خمس را از مردم، مطالبه کند، بر مردم واجب نیست به او بپردازند.10)
برای فقیه جامع الشرایط، تنها (ولایت اذنیه) [تعبیر از نویسنده] را می پذیرد. به این معنی که می گوید: مسائل فردی و اجتماعی مسلمانان، سه گونه اند:
1 . اموری که مشروعیت آنها بستگی به اذن امام معصوم دارد قطعاً، یا با تردید، مانند: جهاد ابتدایی، اجرای حدود و... در این گونه امور، فقیه، نه خود می تواند متصدی اجرا گردد و نه می تواند به دیگران چنین اجازه ای بدهد.
2 . مسؤولیتها و وظایفی هستند که عهده دار انجام آنها، به طور خاص، یا عام، مشخص شده است. مانند:
نظارت پدر بر مال فرزند، فتوا و قضاوت برای فقیهان و امربه معروف و نهی از منکر، برای کسانی که قادرند به انجام آن. در این گونه امور، چون مسؤول مشخص شده، جایی برای (ولایت اذنیه) نیست و فقیه به عنوان فردی از افراد جامعه. در صورتی که واجد شرایط باشد، می تواند عهده دار انجام آن گردد.
3 . وظایفی هستند که دخالت، یا اذن فقیه در مشروعیت، یا صحت انجام آنها، به طور قطع، یا احتمال، برای ما مطرح می باشد. مانند حوادث واقعه، با توجه به دیدگاهی که شیخ در تفسیر حوادث واقعه دارد:
(فان المراد بالحوادث ظاهراً، مطلق الأمور التی لابد من الرجوع فیها عرفاً او عقلاً او شرعاً الی الرئیس11).
مراد به حوادث، مطلق اموری است که شرعاً و عرفاً وعقلاً، مردم به رئیس خود مراجعه می کنند برای تعیین تکلیف در انجام آنها.
در این گونه موارد، باید به فقیه واجد شرایط رجوع کرد و از او، برای تعیین تکلیف در این امور، نظر خواست.
بنابراین، شیخ، ولایت استقلالی فقیه را به همان بیانی که اشاره شد، نمی پذیرد و (ولایت اذنیه) را محدود به دو شرط می داند:
1 . مشروعیت آن بستگی به اذن خاص امام معصوم(ع) نداشته باشد.
2 . مسؤولیت آن، به طور عام یا خاص، به فرد، یا گروهی واگذار نشده باشد.
در مقام استدلال بر این نوع ولایت برای فقیه می نویسد:
(و اما وجوب الرجوع الی الفقیه فی الامور المذکوره، فیدل علیه مضافاً من جعله حاکماً کما فی مقبولة ابن حنظله الظاهر فی کونه کسایر الحکام المنصوبه فی زمان النبی(ص) والصحابه فی الزام الناس بارجاع الامور المذکوره الیه والانتهاء فیها الی نظره بل المتبادر عرفاً من نصب السلطان حاکماً وجوب الرجوع فی الامور العامه المطلوبه للسطان الیه والی ماتقدم من قوله مجاری الامور بید العلماء باللّه الامناء علی حلاله و حرامه، التوقیع المروی... فی جواب مسائل اسحاق یعقوب... و امّا الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجة اللّه...12).
مقبوله عمربن حنظله که امام(ع) در آن از فقیه به عنوان حاکم، یادکرده است، بر وجوب رجوع به فقیه در امور یاد شده [آن دسته از وظایفی که احتمال دارد نظر فقیه در وجود یا وجوب آن دخالت داشته باشد] دلالت دارد. زیرا از ظاهر مقبوله برمی آید که فقیه در زمان غیبت، همانند حکّام منصوب در زمان پیامبر(ص) و صحابه می باشند، در این که مردم موظف باشند که در امور یاد شده به آنان مراجعه کنند و به نظر آنان، جامه عمل در پوشند. بلکه عرف از نصب حاکم به وسیله سلطان، وجوب رجوع به او را در امور عامه مربوط به حکومت می فهمد.
همچنین روایت پیشین: (مجاری الامور بید العلماء...) بر وجوب رجوع به فقیه دلالت دارد. افزون براین، توقیع اسحاق بن یعقوب: (و اما الحوادث الواقعه...) نیز بر وجوب رجوع به فقیه دلالت دارد.
شیخ، پس از آن که اختصاص مفهوم حوادث را به مسائل شرعی، به دلائلی، باطل می شمرد و نتیجه می گیرد که حوادث، افزون بر منازعات، همه مصالح عامّه را دربر می گیرد. نسبت بین توقیع شریف و آن دسته از نصوص که هرکار شایسته ای را مطلوب و به همگان اذن در انجام آن را می دهند، مانند: کلّ معروف صدقه، و عون الضعیف من افضل الصدقه و... می سنجد و می گوید:
هرچند نسبت بین آنها عموم و خصوص من وجه است ولی توقیع اسحاق بن یعقوب نوعی حکومت براین ادلّه دارد. به این معنی که توقیع شریف، مفهوم این روایات را تفسیر می کند و در موارد مصالح عمومی و امور عامّه، به امام(ع) و یا نائب وی ارجاع می دهد. می افزاید:
اگر حکومت توقیع را بر آن ادلّه نپذیریم و به تعارض دو دلیل حکم کنیم، نتیجه تعارض این است که در این امور، اصل عدم مشروعیت آن معروف است بدون اذن ولیّ فقیه. شیخ در پایان بحث چنین نتیجه می گیرد:
(وعلی أیّ تقدیر فقد ظهر ممّا ذکرنا انّ مادلّ علیه هذه الادلّة هو ثبوت الولایه للفقیه فی الامور الّتی یکون مشروعیة ایجادها فی الخارج مفروغاً عنها بحیث لو فرض عدم الفقیه کان علی النّاس القیام بها کفایةً13.)
به هر حال، با توجّه به آنچه آوردیم، روشن شد که مفاد ادلّه ولایت فقیه، ثبوت ولایت برای فقیه است، در همه اموری که مشروعیت آن در خارج اجتناب ناپذیر است. به گونه ای که اگر فقیه هم وجود نداشته باشد، باید خود مردم آن کارها را انجام دهند.
اما اموری که احتمال می دهیم از وظایف ویژه امام معصوم(ع) باشد، مانند اجرای حدود... از این ادلّه، مشروعیت آن برای فقیه استفاده نمی شود.
برای استنباط مشروعیت این گونه کارها باید از ادله دیگر بهره برد.
با توجّه به آنچه آوردیم، سخن شیخ در ردّ و یا اثبات کلّی ولایت فقیه نیست بلکه در محدوده آن است.
یادآوری: هرچند شیخ در مکاسب، در ولایت عامّه فقیه تردید می کند، ولی به شهرت آن اعتراف دارد:
(لکن المسأله لاتخلو عن اشکال و ان کان الحکم به مشهوریاً14.)
مسأله ولایت عامّه فقیه، بی اشکال نیست، گرچه در میان فقیهان شهرت دارد.
و در جای دیگر می نویسد:
(... کما اعترف به جمال المحققین فی باب الخمس بعد الاعتراف بان المعروف بین الاصحاب کون الفقهاء نواب الامام15.)
همان طور که جمال المحققین در باب (خمس) اعتراف کرده: معروف است در میان اصحاب که: فقیهان نایب امام(ع) می باشند.
امّا در کتاب خمس و زکات نظر مشهور را می پذیرد. اینک نگاهی به این کتابها:
کتاب زکات
در باره متولی زکات و وجوب اطاعت از وی، می نویسد:
(ولو طلبها الفقیه فمقتضی ادلّة النیابه العّامه وجوب الدّفع لانّ منعه ردّ علیه والرّادّ علیه رادّ علی اللّه تعالی کما فی مقبوله عمربن حنظه ولقوله(ع) فی التوقیع الشریف الوارده فی وجوب الرجوع فی الوقایع الحادثه الی رواة الاحادیث قال: فانهم حجّتی واٌنا حجّة اللّه 16.)
اگر فقیه، از مردم بخواهد که زکات را به او بدهند، مفاد و مقتضای ادلّه نیابت عمومی فقیه، وجوب دفع را می رساند; زیرا امتناع از این امر، به معنای ردّ بر فقیه و ردّ بر فقیه، به منزله ردّ قول خداست، آنچنان که در مقبوله عمربن حنظه آمده و در توقیع شریف امام(ع)نیز آمده است که: باید در حوادث واقعه به راویان حدیث مراجعه کرد، زیرا آنان حجّت من بر شما و من حجّت خدا می باشم.
با این که در کتاب مکاسب، تصریح کرد که اگر فقیه درخواست زکات کند واجب نیست به او پرداخت شود و این مطالبه را از مصادیق ولایت استقلالی می دانست که ادله ولایت فقیه از اثبات آن ناتوانند، ولی در این جا، به صراحت، حکم به وجوب پرداخت می کند پرداخت خود مالک را در صورت درخواست ولیّ فقیه، کافی نمی داند:
( لو طلب الامام او نائبه الخاصّ اٌو العام الزکاة فلم یجبه ودفعها هو بنفسه فهل یجزی ام لا؟ قولان، اصحهما انّه لایجزی وفاقاً للمحکّیّ عن الشیخ وابن حمزه و الفاضلین فی الشرایع والمختلف والشهیدین فی الدروس والرّوضة17.)
اگر امام، یا نائب خاصّ یا عامّ وی، درخواست زکات کرد و مالک پاسخ مثبت نداد و خود آن را پرداخت، آیا مجزی است یا نه؟ دو قول در مسأله وجود دارد که قول به عدم اجزاء صحیح تر است. این نظر و عقیده شیخ طوسی، ابن حمزه، صاحب شرایع و صاحب مختلف و شهیدین در دروس و روضه است.
دلیل عدم اجزاء چیست؟ آیا غیر از اطلاق ادلّه ولایت فقیه و لزوم اطاعت از وی چیز دیگری است؟
بدون تردید، ادلّه همان اطلاقاتی است که بر ولایت عامّه فقیه دلالت دارد. همان گونه که صاحب جواهر پس از طرح مسأله فوق می گوید:
(اگر به دیگری زکات را پرداخت، بر ذمّه اوست و در صورت ازبین رفتن عین آن، دو باره باید زکات را به ولیّ فقیه پرداخت کند).
وی در پاسخ صاحب مدارک که می نویسد:
(بحث از مسأله فوق در زمانی که امام معصوم(ع) حضور ندارد، بی مورد است).
می نویسد:(اطلاق ادلّه حکومة (الفقیه) خصوصاً روایة النّصب الّتی وردت عن صاحب الامر روحی له الفداء یصیره من اولی الامر الّذین اوجب اللّه علینا طاعتهم18.)
اطلاق ادلّه حکومت فقیه، بویژه توقیع اسحاق بن یعقوب، فقیه را در رده اولی الامر قرار می دهد، اولی الامری که اطاعت از آنان بر ما واجب است.
همچنین شیخ در کتاب خمس می نویسد:
(و ربما امکن القول بوجوب الدّفع الی المجتهد نظراً الی عموم نیابته وکونه حجّةُ الامام علی الرّعیه وامیناً عنه وخلیفةً له کما استفید ذلک کلّه من الاخبار، لکن الانصاف ان ظاهر تلک الادلّه ولایة الفقیه عن الامام علی الامور العامّة لامثل خصوص امواله واولاده نعم یمکن القول بالوجوب نظراً الی احتمال مدخلیة خصوص الدّفع فی رضاء الامام حیث انّ الفقیه ابصر بمواقعها بالنّوع وان فرضنا فی شخص الواقع تساوی بصیرتهما او ابصریة المقلد.19)
با توجّه به این که مجتهد، بر اساس روایات، نایب عامّ امام(ع) و حجّت امام بر مردم و امین و جانشین اوست، می توان گفت: پرداخت خمس به فقیه واجب می باشد. امّا انصاف این است که ظاهر آن ادلّه، نیابت و ولایت فقیه را از امام (ع) بر امور عامّه ثابت می کند، نه در مثل اموال و اولاد او. گرچه ممکن است پرداخت خمس به فقیه واجب باشد; چرا که احتمال دارد پرداخت خمس به فقیه در رضایت امام(ع)، موثّر باشد. زیرا فقیه، به مصارف آن، نوعاً، آگاهتر است، اگرچه امکان دارد در موردی بصیرت هردو یکسان باشد و یا این که مقلّد آشناتر باشد.
نکته مهمّ در سخن فوق این که: شیخ، ولایت فقیه را بر امور عامّه مستند به همان ادلّه عامّه ولایت فقیه پذیرفته است. تردید وی، در وجوب دفع خمس از آن جهت می باشد که خمس را مال شخص امام(ع) می داند، نه مقام امامت.
افزون بر گفتاری که در کتاب خمس و زکات دارد، در حاشیه ای که بر کتاب (نجات العباد) شیخ محمدحسن نجفی دارد، در هرجا، با توجه به ولایت عامه فقیه، فتوایی صادر شده، اعم از ولایت استقلالی، یا اذنی، ایشان آن را پذیرفته که به نمونه هایی از آن اشاره می کنیم:
* انتقال زکات را از شهری به شهر دیگر با وجود مستحق در آن شهر، جایز می داند، منتهی اگر مال تلف شود، مالک را ضامن می داند. ولی در باره انتقال زکات با اذن فقیه می نویسد:
(ولو کان النقل باذن الفقیه مع وجود المستحق لم یکن علیه ضمان فی الاقوی واولی منه لو وکلّه فی قبضها عنه بالولایه العامّه ثمّ اذن له فی نقلها20.)
اگر نقل زکات، با اذن فقیه باشد و تلف شود، با این که مستحقّ در همان شهر موجود بوده است، مالک ضامن نیست. همچنین اگر فقیه به واسطه ولایت عامه ای که دارد، شخصی را وکیل گرفتن زکات کرد و اجازه داد که زکات را به شهر دیگری ببرد، اگر تلف شد آن شخص ضامن نیست.)
* عین فتوای فوق در باره خمس نیز آمده است21.
* (یجوز للسّاعی خرص ثمرة النّخل والکرم... الخارص الامام او نائبه الخاصّ بل العامّ22.)
جایز است کسی که از سوی حکومت برای جمع آوری زکات، مأموریت یافته میوه درخت خرما و انگور را تخمین بزند.... تخمین زننده باید از سوی امام(ع) باشد، یا نائب خاص و یا عامّ او.
* (الثالث، العاملون علیها وهم السّاعون فی جبایتها... کما انه یقوی عدم سقوط هذا القسم فی زمان الغیبه مع بسط نائب الغیبه فی بعض الاقطار23.)
سومین گروهی که می شود زکات را به آنان داد، مأمورین وصول زکات از سوی امام هستند. این مصرف، در زمان غیبت، در صورتی که نائب عامّ امام در برخی از سرزمینها قدرت اجرایی داشته باشد، ساقط نمی شود.
(اذا قبضت الفقیه الزکاة بعنوان الولایه العامّه برئت ذمّة المالک و ان تلفت بعد ذلک بتفریط او بدونه24.)
اگر فقیه، زکات را به عنوان ولایت عامّه گرفت، مالک ضامن نیست، هرچند پس از آن با تفریط و یا بدون آن تلف شود.
* (یستحب الدّعاء من نائب الغیبه اذا قبض الزکاة بالولایه العامّه...25)
مستحب است که نایب عامّ امام(ع) که در زمان غیبت، زکات را به عنوان ولایت عامّه می گیرد، به دهنده آن دعا کند.
در ادامه عبارت فوق می نویسد:
(مستحب است برای والی عامّ و نائب او، در حال بسط ید زکات را جمع آوری و علامت گذاری کند.)
* (تجب النّیّه فی الزّکاة ویتولاها الحاکم عن الممتنع کما یتولاها عند الاخذ من الکافر... او الحاکم بعنوان الولایه عن الفقراء26)
نیّت در زکات واجب است. حاکم به نیابت از ممتنع نیّت می کند، همان گونه که حاکم به هنگام گرفتن زکات از کافر، نیّت می کند... در وقت دفع زکات به فقراء، حاکم به عنوان ولایت از فقراء نیّت می کند.
* (والافضل بل الاحوط دفعها الی الامام(ع) او من نصبه بالخصوص فی زمن الحضور وفی الغیبه الی فقهاء الشّیعه المأمونین الذینهم النّواب فیها وخصوصاً مع طلبهم لها27.)
بهتر، بلکه مطابق با احتیاط این است که زکات فطره به امام(ع) و یا نایب خاص او در زمان حضور و در دوره غیبت، به فقهاء شیعه که امین ائمه(ع) و نائب آنان در این امور به شمار می آیند، پرداخت شود بویژه در صورتی که آن را درخواست کنند.
ودر باره ارث کسی که وارث ندارد می نویسد:
(و احوط من ذلک ان لم یکن اقوی ایصاله الی نائب الغیبه28)
مطابق با احتیاط، بلکه قوی تر، در نظر من این است که به نایب غیبت داده شود تا آن را به مصرف برساند.
* (لو فتح سلطان الشیعه ارضاً من اهل الحرب فالاحوط ان لم یکن اقوی الرجوع فیما استولی علیه من الارض وغیرها الی نائب الغیبه ان لم یکن الفتح باذنه واِلاّ جری علیه حکم الجهاد الصحیح29.)
اگر سلطان شیعه زمینی را از کفّار حربی، فتح کرد، احتیاط، بلکه قوی تر آن است، در باره غنائم از زمین و غیر آن باید به نایب غیبت مراجعه کند. البتّه این در صورتی است که فتح بدون اذن فقیه باشد وگر نه، حکم آن، حکم جهاد صحیح است.
ظاهر این سخن، جهاد ابتدایی است. جهاد ابتدایی را شیخ در مکاسب، به لحاظ این که آن را از مختصات امام معصوم(ع) می دانست، ولایت اذنیه را نیز برای فقیه نمی پذیرفت، این جا، خلاف آن را تأیید می کند.
* (حکم الحاکم الّذی لم یعلم خطاؤه بمنزلة العلم بالنسبه الی الحکم المزبور.30)
حکم حاکم، در صورتی که یقین به خطای او نباشد به منزله علم است در ثبوت هلال.
صاحب جواهر وقتی این مسأله را مطرح می کند و بر آن فتوا می دهد به ادله ولایت فقیه استناد می جوید و شیخ که این فتوا را می پذیرد، طبعاً باید با توجه به همان مبنی باشد. در جواهرالکلام آمده است:
(... لاطلاق مادلّ علی نفوذه وانّ الراد علیه کالراد علیهم من غیر فرق بین موضوعات المخاصمات وغیرها کالعداله والفسق والاجتهاد والنّسب وغیرها31.)
[ظاهر قول اصحاب، ثبوت رؤیت هلال است، به حکم حاکم] به سبب اطلاق ادله ای که بر نفوذ آن دلالت دارد و کسی که حکم آنان را ردّ کند، ائمه(ع) را ردّ کرده است. ردّ حرام است، چه در موضوعات مخاصمه باشد و چه در غیر آنها، مانند: عدالت و فسق و اجتهاد و غیر آنها.
با توجه به آنچه آوردیم، روشن شد که هرچند شیخ در کتاب مکاسب، اختیارات ولیّ فقیه را محدود می داند، ولی در کتابهای: زکات، خمس، صوم و نجات العباد، در موارد بسیار، که به نمونه هایی از آن اشاره شد، همان دیدگاه صاحب جواهر را می پذیرد و بدان فتوا می دهد.
بنابراین، سخن کسانی که می گویند:
(از سخنان مرحوم شیخ، به خوبی روشن می شود که ولایت فقیه، حتی در موارد محدود آن نیز مردود است و یا لااقلّ مورد شکّ می باشد، تاچه رسد به ولایت مطلقه فقیه32.)
سست است و بی بنیاد و برخاسته از نیتی شوم و غرض آلود.
افزون براین، بر فرض که بپذیریم که شیخ انصاری براین باور است که روایات بر ولایت فقیه دلالت ندارند، آیا می توان گفت: شیخ منکر ولایت فقیه است و آن را غیر مشروع و خطرناک و زیانبار می داند، همان طور که اینان بدان اعتقاد دارند33.
بدون تردید این چنین نیست، زیرا خود شیخ در مکاسب، پس از آن که در مواردی ولایت را برای فقیه اثبات می کند، در باره موارد مشکوک نمی گوید: ثابت نیست و یا مشروع نیست، بلکه می نویسد: این دلایل ناتوانند و باید به سراغ دلایل دیگر رفت.
(فلایثبت من تلک الادلّه مشروعیتها للفقیه بل لابدّ للفقیه من استنباط مشروعیتها من دلیل آخر34.)
مشروعیت این گونه موارد، از این ادلّه استفاده نمی شود. بنابراین فقیه، برای مشروعیت این امور، باید از دلائل دیگر استفاده کند.
افزون براین، شیخ انصاری در بحث ولایت حاکم جائر، پس از آن که تصدّی امور حکومتی را از سوی آنان مطرح وادلّه حرمت و جواز آن را مقایسه می کند، به حرمت همکاری با دولت جائر و پذیرش مسؤولیتهای حکومتی از سوی آنان، فتوا می دهد.
ولی در همان جا، از اظهار این اعتقاد نیز دریغ نمی ورزد که اگر فردی به قصد خدمت به مردم و قیام برای اصلاح امور وتأمین مصالح عمومی و... در حکومت جور داخل شود مشارکت او به ادلّه اربعه جایز خواهد بود35.
در بیان اقسام ولایت می نویسد:
(ومنها مایکون واجبه وهی ماتوقف الامر بالمعروف والنّهی عن المنکر الواجبان علیه فانّ مالایتمّ الواجب اِلاّ به وجب مع القدره36.)
برخی از اقسام ولایت واجب است و آن ولایتی است که امربه معروف و نهی از منکر، متوقف بر آن باشد، زیرا مقدّمه واجب، در صورت قدرت، واجب خواهد بود.
وقتی ایشان ولایت و تصدّی از سوی نظام سیاسی جور را برای مصالح امت اسلامی روا می شمارد و تشکیل حکومت را در صورتی که امر به معروف و نهی از منکر بر آن توقف داشته باشد، واجب می داند، چگونه می توان عدم مشروعیت ولایت فقیه را به ایشان نسبت داد؟
امّا بخش دیگر سخن این آقایان که می نویسند:
(ولایت فقیه یا مجتهد، یک مسأله فقهی مستحدث در میان فقهاست و مشمولیت عامّ ندارد. ولایت فقیه، در یک قرن و نیم پیش، برای اولین بار از طرف مرحوم ملاّ احمد نراقی مطرح گردید... که فقط مورد قبول تعداد اندکی از فقهای معاصر شده است.37)
به مراتب بی پایه تر از سخنان پیشین آنان است. در مورد پیشین ممکن است عذر آنان پذیرفته شود که چون اهل فنّ نبوده وتسلّط بر کتابهای فقهی نداشته اند، دچار چنین اشتباهی شده اند، ولی در این جا از یک مسأله تاریخی سخن گفته اند، مسأله ای که هرکس مختصر آگاهی به تاریخ فقه شیعه داشته باشد، می داند که ولایت فقیه از ضروریات فقه اسلام است38، تا جایی که عدّه ای از فقهاء بر آن ادّعای اجماع کرده اند39.
خود شیخ انصاری نیز در مکاسب، به صراحت می گوید: (مشهور فقهاء به ولایت فقیه اعتقاد دارند40).
در جای دیگر، قول به ولایت فقیه را معروف در میان اصحاب می داند41.
ما نیز در مجلّه (حوزه)42 و مجلّه (فقه)43 گفتار برخی از معتقدان به ولایت فقیه را آوردیم و پیشینه تاریخی آن را نمایاندیم.
--------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت ها :
1 . مجلّه (حوزه) /57 56، مقاله: جایگاه و قلمرو حکم و فتوا; (کاوشی در فقه و علوم وابسته آن)، کتاب اوّل، مقاله: حکم حاکم و احکام اوّلیه و مقاله: ولایت فقیه در انظار فقیهان.
2 . (مفتاح الکرامه)، حسینی العاملی، ج10/21، آل البیت لاحیاء التراث، قم; (عوائد الایام)، احمد نراقی/187، بصیرتی، قم; (العناوین)، میر فتاح حسینی مراغی، 352، (بلغة الفقیه)، سید محمّد آل بحرالعلوم، ج3/233 234، مکتبة الصّادق، تهران; (جواهر الکلام)، شیخ محمّدحسن نجفی، ج15/ 421 422، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
3 . (رسائل)، محقق کرکی، تحقیق: محمّدحسون، رساله صلوة الجمعه، ج1/ 142، کتابخانه آیةاللّه مرعشی، قم.
4 . (جواهر الکلام)، ج16/178.
5 . (همان مدرک)، ج21/ 395 397.
6 . (تفصیل و تحلیل ولایت مطلقه فقیه) /135، نهضت آزادی.
7 . (نجات العباد فی یوم المعاد)، شیخ محمدحسن نجفی، با حاشیه شیخ انصاری.
8 . (مکاسب)، شیخ انصاری /56 و60، چاپ تبریز.
9 . (همان مدرک) / 153.
10 . (همان مدرک) 154.
11 . (همان مدرک).
12 . (همان مدرک).
13 . (همان مدرک).
14 . (همان مدرک).
15 . (همان مدرک) /155.
16 . (کتاب الزکاة)، شیخ انصاری.
17 . (همان مدرک).
18. (جواهر الکلام)، ج15/421.
19 . (کتاب الخمس)، شیخ انصاری.
20 . (نجات العباد فی یوم المعاد)، محمّدحسن نجفی، با حاشیه شیخ انصاری و سید محمدکاظم طباطبائی یزدی/255، بمبئی.
21 . (همان مدرک) /276.
(الاقوی جواز نقل الخمس من البلد الی غیره و ان وجد المستحق ولکن مع الضمان اما مع عدمه فلاضمان... ولوکان باذن الفقیه مع وجود المستحق لم یکن علیه ضمان فی الاقوی واولی منه لووکّله فی قبضها عنه بالولایه العامه ثم اذن له فی نقلها.)
22 . (همان مدرک) / 243; (جواهر الکلام)، ج15/257.
23 . (همان مدرک) /248.
24 . (همان مدرک) /255.
25. (همان مدرک) /256 257.
26 . (همان مدرک) /258.
27 . (همان مدرک) /262 263.
28 . (همان مدرک) /278.
29 . (همان مدرک).
30 . (همان مدرک)/174; (نجات العباد)، مترجم/ 255.
31 . (جواهر الکلام)، ج16/359.
32 . (تفصیل و تحلیل ولایت مطلقه فقیه) / 62 63، نهضت آزادی.
33 . (همان مدرک) / 132. عین عبارت آنان در این باره چنین است:
(البتّه ضرورت داشت که بدعت بزرگ و خطرناک حاضر، با توجّه به آثار زیانبار دینی و سیاسی آن، از جهات عدیده مورد بررسی هرچه کاملتر قرار گیرد.)
34 . (کتاب المکاسب) /55.
35 . (همان مدرک) /56.
36 . (همان مدرک).
37 . (تفصیل و تحلیل ولایت مطلقه فقیه) / 135 136، نهضت آزادی.
38 . اهل سنّت هرچند عنوان ولایت فقیه را در کتابهای فقهی خود نیاورده اند، ولی در بحث امامت و حکومت، برخی از عالمان اهل سنّت، شرائطی را برای حاکم ذکر کرده اند همانند شرایطی که در کتابهای فقهی شیعه، برای ولیّ فقیه آمده است. ابوالحسن ماوردی در کتاب: (احکام السلطانیه)/6، می نویسد:
(و اما اهل الامامه فالشروط المعتبره فیهم سبعه: احدها العداله علی شروطها الجامعه والثانی العلم المودّی الی الاجتهاد فی النوازل والاحکام، الثالث سلامة الحواس من السمع والبصر واللسان لیصحّ معها مباشرة مایدرک بها. الرابع: سلامة الاعضاء من نقص یمنع عن استیفاء الحرکه و سرعة النهوض، الخامس: الرأی المفضی الی سیاسة الرعیه وتدبیر المصالح. السادس: الشجاعه والنجده المودیه الی حمایة البیضه وجهاد العدوّ. السابع: النّسب وهو ان یکون من قریش لورود النّص فیه وانعقاد الاجماع علیه.)
و در کتاب (الفقه علی المذاهب الاربعه)، ج5/416، چنین آمده است:
(انّهم اتفقوا علی ان الامام یشترط فیه ان یکون مسلماً مکلّفاً حرّاً ذکراً قرشیاً عدلاً مجتهداً شجاعاً ذارأی صائب سلیم البصر والنطق.)
در کلمات عده ای دیگر از عالمان اهل سنت شرائط مذکور برای امام و حاکم اسلامی آمده است. بنابراین، مسأله امامت و حکومت ولیّ فقیه عادل، اختصاص به شیعه ندارد.
39 . (مفتاح الکرامه)، ج10/21; (عناوین)، میرفتاح حسینی مراغی/ 352; (جواهر الکلام)، ج15/421 422 و....
40 . (کتاب المکاسب) /154.
41 . (همان مدرک) /155.
42 . مجلّه (حوزه)، شماره 56 57 ویژه مرجعیت، مقاله: (جایگاه و قلمرو حکم و فتوا).
43 . (کاوشی در فقه و علوم وابسته آن)، کتاب اول، مقاله: (حکم حاکم و احکام اولیه) و مقاله: (انظار فقیهان در ولایت فقیه).
کاوشی نو در فقه اسلامی - شماره 1
(ولایت فقیه، از دیدگاه شیخ انصاری ، محمد صادق مزینانی ، سایت مجلس خبرگان رهبری)
آدرس این مطلب :http://www.tebyan.net/hawzah/alookat_hawzah/
- [سایر] نقش شیخ انصاری به دنیای فقه و فقاهت چه بود؟ و راز موفقیت او چه بود؟
- [سایر] نظر شیخ مفید درباره ولایت فقیه چیست؟
- [سایر] شهید مطهری در مورد ولایت فقیه چه دیدگاهی دارند؟
- [سایر] آیا مکتب تفکیک مخالف ولایت فقیه است؟
- [سایر] مکتب تفکیک مخالف ولایت فقیه است؟
- [سایر] چرا آیت الله طالقانی با ولایت فقیه مخالف بودند!!؟؟
- [سایر] آیا ولایت فقیه با آزادی بیان و عقیده مخالف است؟
- [سایر] با سلام گفته شده در کتاب شیخ مفید و شیخ انصاری آمده است که در زمان غیبت امام معصوم بقیه نمی توانند سر دم دار حکومت اسلامی باشند آیا این مطلب ریشه دار است اگر جواب مثبت است لطفا توضیحات کاملی را بفرمایید. با تشکر
- [سایر] آیا در طول فقه شیعه مخالف ولایت فقیه هم بوده است؟ دلایل مخالفت آقای خوئی با ولایت فقیه چه بوده است؟ لطفا رک وپوست کنده جواب من را بدهید؟
- [سایر] نظر متقدمین از فقها مانند شیخ طوسی، شیخ مفید، و سید مرتضی در مورد خمس چه بوده است؟ یعنی نظر آن ها نسبت به؛ الف: وجوب خمس در زمان غیبت؟ ب: تقسیم خمس به دو قسمت سهم امام و سهم سادت؟ ج: پرداخت خمس به فقیه یا تحت نظر فقیه؟
- [آیت الله علوی گرگانی] مجتهد واعلم را از سه راه میتوان شناخت: اوّل آن که خود انسان یقین کند، مثل آن که از اهل علم باشد وبتواند مجتهد واعلم را بشناسد، دوم آن که دو نفر عالم عادل، که میتوانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند، مجتهد یا اعلم بودن کسی را تصدیق کنند، به شرط آن که دو نفر عالم عادل دیگر با گفته آنان مخالفت ننمایند، سوم آن که عدهای از اهل علم که میتوانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند، و از گفته آنان اطمینان پیدا میشود، مجتهد یا اعلم بودن کسی را تصدیق کنند، بلکه مطلق شیاعی که مفید علم باشد نیز کافی است.
- [امام خمینی] اگر برای انسان مسألهای پیش آید که حکم آن را نمیداند میتواند صبر کند تا فتوای مجتهد اعلم را به دست آورد، یا اگر احتیاط ممکن است به احتیاط عمل نماید بلکه اگر احتیاط ممکن نباشد چنانچه از انجام عمل، محذوری لازم نیاید، میتواند عمل را به جا آورد. پس اگر معلوم شد که مخالف واقع یا گفتار مجتهد بوده دوباره باید انجام دهد.
- [آیت الله مظاهری] اگر برای انسان مسئلهای پیش آید که حکم آن را نمیداند، اگر میتواند باید صبر کند تا فتوای مجتهد اعلم را به دست آورد، یا اگر احتیاط ممکن است به احتیاط عمل نماید و اگر نمیتواند صبر کند باید از غیر اعلم تقلید کند و اگر دسترسی به غیر اعلم نیز ندارد باید بنا را بر یک طرف بگذارد تا استعلام نماید، پس اگر معلوم شد که مخالف واقع یا گفتار مجتهد بوده باید دوباره انجام دهد.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر برای انسان مساله ای پیش آید که حکم آن را نمی داند ، می تواند صبر کند تا فتوای مجتهد اعلم را به دست آورد یا اگر احتیاط ممکن است ، به احتیاط عمل نماید بلکه اگر احتیاط ممکن نباشد ، چنانچه از انجام عمل ، محذوری لازم نباید بنابر یک طرف بگذارد تا استعلام نماید . پس اگر معلوم شد که مخالف واقع یا گفتار مجتهد بوده ، دوباره باید انجام دهد .
- [آیت الله اردبیلی] اگر برای انسان مسألهای پیش آید که حکم آن را نمیداند، اگر میتواند صبر کند تا فتوای مجتهد اعلم را به دست آورد، باید صبر کند و یا این که به احتیاط عمل نماید و اگر نمیتواند صبر کند، باید یا به احتیاط عمل نماید و یا با مراعات الأعلم فالأعلم از مجتهد دیگر تقلید نماید و در هر حال چنانچه از انجام عمل محذوری لازم نیاید، میتواند عمل را بجا آورد، امّا اگر معلوم شد که عمل او مخالف واقع یا فتوای مجتهد اعلم بوده، باید دوباره آن را انجام دهد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر انسان به فتوای مجتهدی عمل کرد نمیتواند از مجتهد دیگر تقلید کند، مگر آنکه مجتهد دیگر اعلم از مجتهد اول شده باشد که لازم است به فتوای مجتهد دیگر عدول کند.
- [آیت الله مظاهری] به دست آوردن فتوای مجتهد سه راه دارد: اوّل: شنیدن از خود مجتهد. دوّم: شنیدن از کسی که مورد اطمینان است. سوّم: دیدن در رساله مجتهد.
- [آیت الله جوادی آملی] .تقلید مجتهد متوفّا در ابتدا جایز نیست؛ ولی بقای بر تقلید میت, اشکال ندارد و بقای بر تقلید مجتهد میت باید به فتوای مجتهد مطلق زنده باشد; خواه فرد به آن عمل کرده باشد یا نه. اگر مجتهد متوفّا اعلم باشد، بقای بر تقلید او احتیاطاً واجب است و اگر مجتهد زنده اعلم باشد، عدول از مجتهد متوفا به مرجع زنده, واجب است.
- [آیت الله اردبیلی] بنابر احتیاط عدول از مجتهد زنده به مجتهد زنده دیگر جایز نیست، مگر این که مجتهد دوم اعلم باشد که در این صورت عدول واجب است.
- [آیت الله اردبیلی] تقلید از میّت ابتداءً جایز نیست ولی باقی ماندن بر تقلید میّت چنانچه مجتهد میّت اعلم از مجتهد زنده باشد، واجب است. و در صورت تساوی مجتهد زنده و میت در علم، بین بقاء بر تقلید میت و رجوع به زنده مخیر است؛ گرچه رجوع به مجتهد زنده بهتر و مطابق با احتیاط است. و چنانچه مجتهد زنده اعلم از مجتهد میّت باشد، رجوع به مجتهد زنده واجب است و بقاء بر تقلید میّت جایز نیست. و باید بقاء بر تقلید میّت به فتوای مجتهد زنده باشد. و اگر کسی در هنگام عمل التزام و تصمیم به عمل به فتوای مجتهد داشته است، برای بقاء در آن مسأله کافی است.