جمهوری اسلامی عملا چه کارایی و کارآمدی داشته است؟
شاره (کارایی عملی جمهوری اسلامی) عنوان سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در دهمین اجلاس مجلس خبرگان رهبری (17/6/82) است. این سخنرانی در چارچوب ماده 51 آیین نامه داخلی مجلس خبرگان انجام شده که بر طبق آن مسائل مهم داخلی و خارجی که با وظایف این مجلس ارتباط دارد، در کمیسیون سیاسی - اجتماعی مجلس مورد بحث قرار گرفته و یکی از مسئولان یا نخبگان کشور به دعوت هیئت ‌رئیسه برای سخنرانی دعوت می‌شود. در اجلاس دهم نیز موضوع کارآمدی و کارایی نظام جمهوری اسلامی محور یک سخنرانی قرار گرفته که به لحاظ اهمیت در این شماره منتشر می‌شود. (حکومت اسلامی) بسم اللّه الرحمان الرحیم. الحمد للّه والسلام علی رسول اللّه و آله. آیین‌نامه ما نمایندگان را موظّف کرده است که در هر اجلاسیه‌ای، یکی از مسائل مهمّ کشور و انقلاب را بررسی کنیم و آغاز کار از کمیسیون سیاسی و اجتماعی است. از سوی این کمیسیون دو موضوع پیشنهاد شده است: کارآمدی و کارآیی نظام یکی از موارد بسیار مهمی که امروز دشمنان انقلاب و ایران در باره آن برنامه‌ریزی کرده وکار می‌کنند، این است که می‌کوشند نظام را ناکارآمد نشان دهند و به جامعه، به خصوص جوانان چنین القا کنند که نظام اسلامی نمی‌تواند در دنیای امروز، جامعه را اداره کند! به نظر می‌رسد این از اهداف درجه اوّل آنان است و این حقیقتاً خطر بزرگی است. روشن است یکی از وظایف ما به عنوان خبرگان و نیز به عنوان روحانیّت، که پیشتاز این انقلاب بوده و حافظ آن خواهد بود و همچنین به عنوان یک شهروند، این است که هر کس در حدّ توان خودش روی این مسأله کار کند و جلو این ظلم را که به انقلاب می‌شود، بگیرد. من از آنجا که از آغاز تاکنون در جریان امور کشور بوده‌ام، از افرادی هستم که این مسؤولیت را بیشتر احساس می‌کنم. بدیهی است که این بحث بسیار وسیع است و حرف‌های من فهرست وار خواهد بود.امیدوارم هر یک از ما و کسانی که این بحث را می‌شنوند، پی‌گیری و دنبال کنند. حالا ممکن است انتقادهایی داشته باشند و قبول یا ردّ کنند. من نظر خودم را می‌گویم. پیش از شروع بحث، باید میلاد حضرت جواد و حضرت مولی الموحدین(ع) را تبریک بگویم و از انفاس قدسی آنان استمداد کنیم تا بتوانیم این بحث اساسی را درست مطرح کنیم. به جهت توصیه کمیسیون، من روی کارآمدی عملی بیشتر تکیه می‌کنم. بحث را می‌شود در دو بخش مطرح کرد: یکی اینکه آیا اصلاً نظام اسلامی در زمان حاضر جوابگوی اداره جامعه هست و جوامع بشری امروز می‌توانند در چهارچوب معارف اسلامی جامعه را اداره کنند یا نه؟ این بیشتر یک بحث تئوریک و نظری است. بخش دیگر این است که ما چه کرده‌ایم؟ مدیریت نظام ما از آغاز تاکنون چه کرده وامروزدر چه وضعی هستیم و آینده را چه گونه می‌بینیم؟ این دو مطلب پیشگفته درمواردی متداخل و با هم است، لیکن در واقع از هم جدا است. بحثی که من می‌کنم یک‌جریان تاریخی است و در کنار هر قطعه تاریخ، تحلیلی مختصر هم خواهم کرد و دربخش‌های سازماندهی و هدایت انقلاب و عملکرد و ساختار نظام، مقایسه‌هایی بابرخی جاهای دیگر خواهم داشت. برای اینکه کارآیی نظام اسلامی و عملکرد خود را به درستی ارزیابی و تحلیل کنیم، باید بگوییم که ما چند دوره مشخص داریم: 1-دوره انقلاب و مبارزه 2 - دوره تثبیت 3 - دوره سازماندهی وساختار تشکیلات نظام 4 - دوره دفاع 5 - دوره از سازندگی تا امروز. و چشم انداز هم بخش بعدی است که در آینده می‌خواهیم چه کنیم. دوران مبارزه در مورد مبارزه، باید گفت خوشبختانه بیشتر شما کسانی هستید که در مبارزه بوده‌اید و قبل از انقلاب را خوب لمس کرده‌اید و می‌دانید که جریان‌های مختلفی در ایران بودند که داعیه مبارزه را داشتند. یکی از آن‌ها همین جریان اسلامی بود با رهبری امام و حوزه‌های علمیه و روحانیّت و نیروهای مذهبی خاص. گروه دیگر جریان چپ و مارکسیست‌ها بودند که سوسیالیست‌ها هم جزو آنان به شمار می‌آمدند و نیز ملّی‌گراها بودند. در میان آنان جریان دیگری هم بود که آن روزها به عنوان التقاطی شناخته شد و بعد تعبیر (منافق) برای آنان انتخاب گردید. آنان، هم اسلامی بودند و هم کمونیست.می‌خواستند بین دو نقطه متضاد اسلام و گروههای چپ پل بزنند. ملی گراها سابقه‌ای در دولت دکتر مصدق هم داشتند که به آن می‌نازیدند. در حالی که آن‌جا هم باز به روحانیت مربوط می‌شد. چون نهضت ملی نفت هم با حمایت‌های آیت اللّه کاشانی و آیت اللّه خوانساری و بعضی از روحانیون دیگر پیروز شد. البته شکست نهضت ملّی نفت با ملّی گراها بود نه پیروزی‌اش. پس در عمل دیدیم جریانی که توانست مردم را به صحنه بیاورد وسرانجام با حضور مردم مبارزه پیروز شد، جریان مذهبی و اسلامی بود. بقیّه هیاهو خیلی داشتند، لیکن حضور مردمی‌شان جداً کم بودوبعد از پیروزی انقلاب هم همه آنان به اندازه یک شریک مساوی سهم خواهی می‌کردند و می‌خواستند در اداره انقلاب سهم داشته باشند! من فکر نمی‌کنم که کسی منکر شود در دوران مبارزه نقش اوّل را نیروهای مسلمان و مدیریت‌هایی که عمدتاً روحانی بودند به عهده داشتند و آنان بودند که مبارزه را به سامان رساندند و به همان دلیل پرچمدار بودند. نقش امام راحل(ره) هم که حرف اوّل را می‌زد و بسیار سازنده بود و حتّی تا امروز هم اینگونه است. دوران تثبیت دوران تثبیت دوران سختی برای ما بود. به خاطر همین سهم خواهی که جریان‌ها داشتند. آنها از روزهای نخستِ پیروزی مخالفت‌ها را آغاز کردند و ایذاءها و شیطنت‌ها را، هم در مرکز و هم در نقاط مختلف کشور؛ مانند کردستان، سیستان و بلوچستان، خوزستان، آذربایجان و تا حدود زیادی گنبد شروع کردند. دیدیم که جریان‌های قومی به چه شرارت‌هایی دست زدند! در مرکز نیزوضع همان طور بود، با اینکه دولت موقّت را که تشکیل دادیم وتقریباً همه این گروه‌ها در دولت موقّت بودند.جبهه ملّی،گروههایی مثل جاما و مسلمانان مبارز و بسیاری از گروه‌های کوچک هم سهم داشتند و در شورای انقلاب یا در دولت بودند و یا در مدیریت‌های استانی و مانند آن بودند. همین زیاده‌خواهی و توقع‌های بی‌جای آنان، که می‌خواستند در حدّ همه مردم سهم بگیرند، ما را دچار مشکل کرد. اینجا اوّلین نقطه‌ای بود که ما را دچار مشکل ساخت، آنهم بر سر ماهیّت انقلاب، که نظام چه ماهیّتی داشته باشد، اسلامی یا دمکراتیک بدون قید اسلامی و به اصطلاح، لائیک یا چیز دیگر؟ هم قاطعیت امام و هم خواست مردم، با آن رفراندم و همه پرسی که می‌دانید، حدود نود و نه درصد - 98/2 - درصد مردم رأی به جمهوری اسلامی دادند و بعد هم در قانون اساسی تبلور یافت. از همین جا انشعاب‌هایی به‌وجود آمد، عدّه‌ای همه پرسی را تحریم کردند و مخالفت‌های لفظی هم بسیار و بی‌حساب بود و وقتی قانون اساسی بر اساس‌اسلامی بودن نظام تصویب شد دچار بحران‌های جدّی شده بودیم. من این روزها، به دلیلی، مذاکرات شورای انقلاب را، که در آن دوران یکی از محورهای مهم اداره کشور بود، مرور می‌کنم می‌بینم که ما روزهای آغازین انقلاب چه قدر مشکل داشتیم!مهم‌ترین و وقت‌گیرترین مسائل در جلساتی که داشتیم، مسأله کردستان، خوزستان، گنبد بود و در همان روزها با مسأله آذربایجان روبرو شدیم؛ کارهایی که خلق مسلمان در آذربایجان کردند، واقعاً همراه با هیجان، تنش و التهاب بود؛ التهابی که برای نسل امروز غیر قابل توصیف است. به هر حال، از آن مقطع عبور کردیم؛ مقطعی که می‌توانست کشور را تجزیه کند، چون آمریکا و غربیان پشت سر آنان بودند وکشورهای عربی نیز وارد شدند. همان هنگام حزب بعث عراق، هم پول زیادی خرج می‌کرد، هم سلاح زیادی می‌فرستاد و هم ایذاءهای مرزی علیه ما داشت. سلطنت طلب‌ها هم که ریشه کن نشده بودند. گرچه گروهی از آنان فراری بودند، لیکن در داخل‌کشور هم بودند و در بسیاری از ادارات و ارگان‌ها حضور ونفوذ داشتند. ارگان‌های کشور نفوذ کرده بودند. واقعاً دوران مشکلی بود وگذشت. قانون اساسی تصویب و انتخاب‌ها انجام شد. فتنه دیگری پیش آمد و آن فریب کاری‌ها و ریاست جمهوری بنی صدر بود که می‌توانست برای همیشه کشور اسلامی را به سوی دیگری ببرد. که این فتنه هم با بیداری نیروهای اسلامی، که حق بسیار بزرگی در انقلاب دارند، برطرف شد. البته با دادن قربانی‌های فراوان که یک نمونه‌اش انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی بود؛ حادثه‌ای که در آن بهترین شخصیت‌های تأثیرگذار و بسیج کننده انقلاب را در یک لحظه از دست دادیم. امروزه شما می‌توانید وضع فعلی عراق را با کشور ما مقایسه کنید، با آن همه گرفتاری ومشکل که ما داشتیم. بعد از رژیم شاه، برای ما ساختار مهم بود تا با این همه معارض ودشمن بتواند کشور را نگه دارد. اکنون که از آن بحران‌ها عبور کرده‌ایم هر کسی ممکن است‌نقدهایی داشته باشد. گرچه من نمی‌توانم بگویم همه کارهایی که شده، دقیقاً صحیح بوده است، ولی در حدّ تشخیص و بررسی‌ها صحیح بود و اثر هم داد، البته می‌توانست بهتر از این انجام شود که شاید به عقل ما نرسیده است. با این همه، هنوز هم کسی پیشنهاد بهترنداده است. ما کشوری را تحویل گرفتیم که برای همه امورش مسؤول داشت و هیچ کاری بی مسؤول نبود در این حال یا باید همان مسؤولان را می‌پذیرفتیم و یا همه را به هم می‌ریختیم و عوض می‌کردیم ؛ همان کاری که آمریکایی‌ها در عراق می‌کنند و ارتش و پلیس و استخبارات و بعضی از وزارتخانه‌ها و... را مرخص کرده و بیرون ریخته‌اند. قبلاً رسم انقلاب‌ها و بیشترانقلاب‌های کمونیستی این بود که وقتی می‌آمدند، همه را تصفیه می‌کردند. حتّی این سخن معروف بود که یکی از مأموران تصفیه کوتاهی کرده بود و مسؤولان سابق را از شهر به اردوگاه نبرده بود. به او گفتند: چرا آنان را به بیرون از شهر انتقال ندادی؟ گفته بود: ماشین و امکانات نداشتیم. گفتند: ماشین نداشتید، گلوله هم نداشتید؟! تفکر جاری در آن زمان این بود که انقلاب واقعی باید گذشته‌ها را حذف فیزیکی کند. امّا انقلاب اسلامی نمی‌خواست چنین کند، اوّلاً بسیاری از مأموران و بعضی از مسؤولان رژیم سابق با انقلاب همکاری کرده بودند. طبقه پایین آن‌ها که اصلاً جز انقلاب بودند و اعتصاب‌های آنان باعث پیروزی انقلاب شد. ارتش و پلیس هم همین طور بودند، ما هم که به جهت معتقدات اسلامی و داشتن روحیه انسانی به خودمان اجازه نمی‌دادیم تصمیمات خطرناک بگیریم و ظلم کنیم. بنابراین، تدبیری اندیشیده شد که در کنار این ادارات و سازمان‌ها، که نمی‌شد به آن‌هااعتماد کرد، از نیروهای انقلاب، ارگان‌ها و نهادهای انقلابی ایجاد شود تا به آنان کمک کنند وبدینوسیله، به تدریج کادرسازی کردیم و به تربیت نیرو پرداختیم. سپاه در کنار ارتش، کمیته در کنار پلیس و دادگاه انقلاب در کنار دادگستری به وجود آمد. ادارات و وزارتخانه‌ها بودند، می‌کرد. بقیه نهادهای انقلاب همینگونه تأسیس شدند. روشن است که این ساختار برای ماهزینه داشت، ولی ناگزیر بودیم و نمی‌شد آنان را تصفیه کرد، چون نه انسانی بود و نه مصلحت. و بسیاری از آنها هم واقعاً طرفدار انقلاب بودند و هستند و از سوی دیگر نیروهای انقلاب هم نمی‌شد بیکار بمانند. و نیز نمی‌شود که همه امور را دست افراد قبلی بدهیم و بگوییم نیروهای انقلاب بروند به خانه‌هایشان! پس نیروهای انقلاب به این صورت وارد کار شدند و به تدریج فعالیت خود را در ارگان‌ها آغاز کردند و سرانجام پس از طی دوره‌ای اکنون رسیده‌ایم به یک نقطه‌ای که می‌بینیم کار درستی بوده و تصمیم صحیحی گرفته‌ایم.البته برخی انتقادهایی که به انقلاب اسلامی می‌کنند ، این است که می‌گویند تعداد کارکنان دولت خیلی افزایش یافته است. گرچه افزایش یافته امّا معمولاً اغراق می‌کنند. امروزه رسم شده است کسانی که می‌خواهند چیزی بگویند یا بنویسند و شعاری حرف بزنند، رقم‌های درشت می‌گویند؛ مثلاً یک میلیون نیرویی که در رژیم شاه به صورت خرید خدمتی کار می‌کردند و هنوز استخدام رسمی نشده بودند، بعد از انقلاب استخدام رسمی شدند؛ چون به آنان ظلم می‌شد. آن مقداری که می‌گویند درست نبوده و اغراق است. با اینکه این نهادها همه جدید است‌ و گفتیم که همه نیروها جدید آمدند ولی آن اندازه که می‌گویند نیست و معمولاً اغراق‌می‌کنند. در دولتی کردن هم آن قدر اغراق می‌شود که گاهی می‌بینیم در تعبیراتِ حتّی مسؤولان سطح بالا، افرادِ وارد گاهی می‌گویند، مثلاً: هشتاد درصد اقتصاد کشور ما دولتی است! این حرف، حرف ناحقی است. من چند بار از این مسأله دفاع کرده‌ام که چنین نیست و شما ناحق می‌گویید. کشاورزی ما حدود بیست تا بیست و پنج درصد اقتصاد ما است، تمامش از آنِ بخش خصوصی است و کمتر دولتی است. بخش مسکن خیلی کم دولتی است و عمدتاً در دست مردم است. خانه‌ها و ساخت و سازها و... و بخش تجارت، عمدتاً بخش خصوصی است و اصلاً دولت در تجارت جاری کشور حضور چندانی ندارد. خدمات مختلف هم همینگونه است. در چند روز گذشته که در مجمع تشخیص مصلحت نظام جلسه و بحث داشتیم، از رییس بانک مرکزی خواستم که یک کار آماری کند. ایشان هم این کار را کردونتیجه را گزارش داد و همه این‌ها را معیّن کرد. نتیجه این شد که تنها چهل درصد اقتصاد ما دولتی است و این بزرگ نمایی هشتاد درصد، از همان شیوه‌های تو دل خالی کن است و برای اینکه نظام را ناکارآمد نشان دهند از آن استفاده می‌کنند. به این شیوه زیاد متوسّل می‌شوند که لازم است در جای دیگر در باره آن توضیح داده شود. به هر حال ساختار نظام را به تدریج شکل دادیم. البته من خودم اگر بخواهم انتقاد کنم، در بعضی از دولتی کردن‌ها و در بعضی از مصادره‌ها می‌توانم حرف‌هایی بزنم که انتقاد باشد، امّا به هر حال ما باید مجموعه را در نظر بگیریم. نمی‌شود که تنها نقاط ضعف را بگوییم و بس. وضعیت آن زمان با الآن متفاوت بود پس اوضاع آن زمان را باید در نظر بگیریم و سپس نقد کنیم. ولی جای این سخن هست که کسی بگوید و بحث کند که آیا بعضی از دولتی کردن‌ها درست بوده است یا نه؟ این قابل بحث است. دوران دفاع مقدّس در باره دوره دفاع مقدّس هم حرف برای گفتن زیاد است ولی در این بخش هم خیلی توقّف نمی‌کنیم. می‌دانید که ما کشوری تنها بودیم و هیچ حمایت خارجی نداشتیم. در داخل گرفتار اختلافات داخلی زمان بنی‌صدر، منافقین و بسیاری افراد بودیم که امور را در اختیار داشتند و هنوز شکل نگرفته بودیم. ارتش ما واقعاً در حال تصفیه بود و هیچ سلسله مراتب و فرماندهی در آن مراعات نمی‌شد و سپاه در تشکیلات بسیار جوان بود، در چنین وضعیتی چنان جنگی بر ضدّ ما آغاز شد که شرق و غرب و ارتجاع، با پول و سلاح و تبلیغات و اطلاعات از طریق صدام، به جان انقلاب افتادند و آن همه فشار بر گرده انقلاب آمد. ما، در تنهایی و با اتّکا به امکاناتی که از رژیم قبل مانده بود یا خودمان خلق کردیم، به دست جوانان بسیجی، سپاه و ارتش، این شرّ از کشور دفع شد.به طوری که چیزی از خاک ما در دست عراقی‌هانماند و در سازمان ملل هم بالأخره حکم پیروزی ما صادر شد و گفتند که ایران متجاوز نیست و عراق متجاوز است و بایدخسارت بپردازد. در مجموع جنگ یکی از صحنه‌های با شکوه تاریخ ما است گرچه بسیار گران تمام شد. ما بیش از دویست هزار شهید دادیم و همین مقدار یا بیشتر جانباز و آزاده و... داریم، ولی به قیمت این فداکاری، کار بزرگی کردیم و بدترین شرّی را که متوجه کشورما شده بود، توانستیم دفع کنیم و در عین حال در دنیا سربلند باشیم ودرسی هم به متجاوزان بدهیم. پس باید بپذیریم که از دوران دفاع هم خوب عبور کردیم. من در اینجا نمی‌توانم از همه جزئیات جنگ و دفاع، دفاع کنم.ممکن است از ما اشتباهاتی سرزده باشد. شاید در مواردی بهتر می‌توانستیم بجنگیم.و بالأخره ممکن است می‌توانستیم شروع جنگ را به تأخیر بیندازیم... امّا تا این حد هم ساده نیست که همین طوری بگوییم که می‌توانستیم و نکردیم؛ چون تصمیم گرفته بودند که انقلاب را از پا در بیاورند. ابتدا خواستند با کودتا از پا در آورند، نشد. تصمیم گرفتند باآشوب از پا در آورند، نشد. صریحاً گفته بودند (و در اسناد همهست) که این بار دیگر کار نهایی را انجام می‌دهیم! کم کم آن اسناد بیرون می‌آید و رو می‌شود که آن برنامه‌ها برای حذف انقلاب بوده. دوران سازندگی دوره آخر هم دوره بازسازی و سازندگی است که بعد از جنگ شروع شده و تاکنون هم ادامه دارد و باید ادامه داشته باشد. اهمیت این مورد از سه مورد پیش اگر بیشتر نباشد کم‌تر نیست؛ چون مخالفان انقلاب تقریباً همگی در این مسأله متحد بودند و می‌گفتند: ایرانیان با امواج انسانی و با هیجانات مذهبی پیروز شدند و مخالفان داخلی را حذف کردند، امّا به خاطر نداشتن تجربه و نیروهای متخصص وحمایت نشدن از خارج و در انزوا قرار گرفتن و مشکلاتی که در سر راه‌شان وجود دارد و... نمی‌توانند کشورشان را بسازند و این‌جا دیگر گیر می‌کنند، در نتیجه مردم متفرق می‌شوند ومیان مدیران و مردم فاصله می‌افتد! همه دیدند که این هم اتفاق نیفتاد و به خلاف انتظارآنان،انصافاً دوران سازندگی کارهای بسیار بزرگی کرد و جا دارد که مقایسه شود و ببینیم تفاوت‌هاکجا است؛ چون همین طوری به شکل ادعا بگوییم شاید خیلی جا نیفتد. من البته سازندگی راکه می‌گویم، امروز را هم می‌گویم، گرچه امروز مقداری از سرعت سازندگی کم شده است،امّا اصل برنامه‌ها ادامه دارد. مقایسه‌ای کنیم بین ایرانِ قبل از انقلاب و کارهایی که بعد از انقلاب شد؛ تنها دو سه رقم را در نظر بگیرید: در سال‌های آخر رژیم شاه، شش میلیون بشکه نفت تولید می‌کردند، فقط پانصد یا ششصد هزار بشکه مصرف داخلی بود و بقیه را می‌فروختند هر بشکه به قیمت حدود سیزده یا چهارده دلار بود و کشور هم حدود سی و سه میلیون تا سی و چهار میلیون جمعیت داشت؛ یعنی پنج و نیم میلیون بشکه نفت برای سی و سه میلیون نفر و قدرت خریدِ دلار هم چهل درصد بیشتر از امروز بود. دلار در مقابل ارزهای دیگر، چهل درصد تضعیف شده است. آمریکایی‌ها به عمد یا به اجبار این کار را کرده‌اند. پس درآمد رژیم شاه بسیار بیشتر از ما بود و در خارج هم موقعیت بهتری داشت و از همه جا می‌توانست کمک بگیرد و آنان هم می‌دادند. با این حال، آنانکه در شهرستان‌ها هستند،می‌دانند که چه قدر به شهرستان و روستاها ظلم شده است و به جز شهرهایی مانند تهران،اصفهان، مشهد کمی هم شمال و بعضی جاها، به بقیه کشور بی توجه بودند و کار زیر بنایی انجام نمی‌شد. تلفن نبود. آب و برق نبود. راه نبود. بهداشت و دکتر نبود. چهل و هفت درصد مردم بی سواد بودند. بچه‌های زیادی امکان رفتن به مدرسه را نداشتند. دانشگاه ما صدوپنجاه هزار دانشجو داشت، آنهم با داشتن سی و سه میلیون نفر جمعیت و اکثر مردم از اینکه به دانشگاه برسند مأیوس بودند. با اینکه دلار هفت تومانی داشتند و تقریباً همه چیز هم وارداتی بود، تورّم بسیار بالا بود. همین امروز صبح گفتم که تورّم زمان شاه را بگیرند، معلوم شد که در سال 1356 تورّم 25/1 درصد بوده است. در سال 1357 کمی بهتر شده است امّا نه به دلیل کار آنان، بلکه به دلیل اینکه اوضاع به هم‌ریخت و نتوانستند پول تزریق کنند و وضعیت ویژه‌ای پیش آمد. البته مقداری هم انقلاب مؤثّر بود. جمهوری اسلامی در تمام این مدّت، به طور معدّل حدود سه میلیون بشکه‌نفت صادر کرده است. الآن که مصرف‌ما بیش از دو میلیون بشکه است، تولید به چهار میلیون می‌رسد. پس کم‌تر از نصف آنان (رژیم گذشته) نفت تولید کرده‌ایم، قدرت خرید دلارمان کم‌تر شده، جمعیت کشورمان به دو برابر رسیده و سازندگی مان بسیار بیشتر از آنها است و اصلاً قابل مقابسه نیست. در بخش برق، خاموشی‌هایی را که در زمان شاه بود فراموش نکرده‌ایم.کمبود سیمان را از یاد نبرده‌ایم. تازه آنچه بود وارداتی بود! ما پس از انقلاب، دوران دفاع را داشتیم، آشوب‌های داخلی و نیز تحریم را داشتیم اما بااین همه، توانستیم این گونه حرکت کنیم. یکی از راه‌هایی که با آن مردم و جوانان را فریب می‌دهند آن است که چیزهای وهمی از زمان گذشته را مطرح می‌کنند و برای این‌که دل بچه‌هارا خالی کنند و ارزش کارهای انقلاب را پایین بیاورند، حرف‌ها و آمارهای بی ربطی رامی‌گویند. گاهی هم اینگونه حرف‌ها از آدم‌هایی شنیده می‌شود که عجیب است و نمی‌دانیمحمل بر چه کنیم؟! تحقق اهداف انقلاب اهدافی که جمهوری اسلامی داشت، بررسی می‌کنیم تا ببینیم چه اتّفاقاتی افتاده است ونیز مقایسه‌هایی را انجام می‌دهیم: 1. استقلال یکی از اهداف مهم و شاید نخستین هدف ما استقلال بود؛ زیرا یکی از چیزهایی که موجب شد ملّت ما یک پارچه به میدان بیاید، وابستگی به آمریکا بود و این (سلطه خارجی)چیزی بود که مردم از آن رنج می‌بردند و نجات از دست خارجی‌ها خواست عمومی برای مردم بود که به این خواسته رسیدند و امروزه در دنیا کسی نیست که به خود جرأت دهد و ادّعاکند ایران وابسته به خارج است یا نفوذ خارجی در این کشور حکمفرما است! حتی نفوذی‌های نامرئی چنین حرفی را بر زبان نمی‌آورند. حقیقتاً مورد اجماع ناظران است که ایران توانسته استقلال خودش را به خوبی به دست آورد. این بسیار با ارزش و مایه افتخار است لیکن متأسفانه کم‌تر در مقایسه‌ها و ارزش گذاری‌ها به آن توجّه می‌شود. شما کشورهای منطقه خودمان و دیگر کشورها را ببینید که چه بلایی از نفوذ خارجی‌ها می‌بینند. حتّی کشوری مانند ژاپن را ببینید! این کشور تشخیص داده است که برای آینده خود در نفت ایران جایگاهی داشته باشد، لیکن آمریکایی‌ها به آنان می‌گویند شما حق ندارید در منطقه آزادگان (ایران)سرمایه‌گذاری کنید! پیش از این، چنین مسأله‌ای را در موردپتروشیمی امام داشتیم و در سدّ کارون نیز سه بار تکرار شده است‌که آمریکایی‌ها به ژاپنی‌ها گفته‌اند نیایید. و آنان مشکلاتی دارند و نمی‌آیند. ایران دیگر چنین اربابی ندارد و این از برکت انقلاب است. نگاهی به رژیم شاه بیندازیم و ببینیم چگونه بوده است. در آن زمان سفیر به دربار می‌رفت و فرمان می‌داد و شاه هم جرأت نمی‌کرد از آن فرمان تخلّف کند. پایین‌تر از شاه که حساب‌شان روشن است! همانگونه که پیشتر گفتم، از بحران‌ها عبور کردیم. شما این انقلاب را با انقلاب‌های دیگر مقایسه کنید؛ مثلاً با الجزایر.انقلاب الجزایر شاید عمیق‌ترین انقلاب کشورهای اسلامی بود،چون با دادن یک میلیون شهید، سال‌ها مبارزه مسلحانه کردند وفرانسه را شکست دادند و پیروز شدند. ولی بعد ببینید چه برسرشان آمد! اگر قیاس کنیم، می‌بینیم که جمهوری اسلامی بسیارافتخارآمیز حرکت کرده است، البته نمی‌خواهم تلاش‌های مردم الجزایر را نادیده بگیرم. افغانستان را ببینید، مردم سالها جهاد کردند و جنگیدند تا ازشرّ شوروی نجات پیدا کردند، حقیقتاً جهاد کردند؛ هم مسلمانان سنی و هم مسلمانان شیعه و هم قومیّت‌های مختلف. جهادشان هم بسیار سخت بود. با دولت دست نشانده شوروی و نیز خود شوروی جنگیدند. ولی بعد از پیروزی نتوانستند کشورشان را جمع کنند و جنگ داخلی تاامروز همچنان ادامه دارد و حالا باز خارجی‌ها آمده‌اند تا نجات‌شان بدهند! معلوم نیست چه سرنوشتی برای این مردم مظلوم، در پیش است. در عراق، همین بعثی‌ها و دیگران انقلاب کردند. نظام سلطنتی را به هم زدند، اماانقلابشان به دست بعثی‌های خشن افتاد، ببینید چه رفتاری با مردم عراق داشتند و چه مشکلاتی برای همسایه‌های عراق به وجود آوردند! این روزها وقتی اسناد داخل ادارات عراق به دست می‌آید و انسان تعداد کشته‌ها وزندانی‌ها و سر به نیست شده‌ها را می‌بیند که بعد از دهها سال کسی از سرنوشت آنان خبرندارد، تعجب می‌کند که یک رژیم مستبد این‌گونه کشور را اداره کند. این هم یک انقلاب بودو حالا به این شکل در آمده رژیمی ساقط شده است. وضع فعلی عراق هم با کشور ما قابل مقایسه است. جا دارد پنج ماه اوّل سقوط صدام را باسقوط شاه مقایسه کنیم و ببینیم که واقعاً مدیریت امام و نیروهای انقلابی تحسین برانگیزهست یا نه. الآن در عراق چه می‌گذرد و آینده آن کشور واقعاً وحشتناک است. منظره مبهم وغبار آلودی جلوی چشم انسان است که بر سر این ملت مظلوم چه می‌آید؟! امروز در عراق کسی مسؤول خدمات رسانی برای مردم نیست، نه آب هست، نه برق، نه امنیّت و نه بهداشت.هر کس برای خودش یک گوشه‌ای کار می‌کند. وقتی انقلاب ما پیروز شد، دست ما هم به جایی بند نبود ولی کمیته‌ها بی درنگ آمدند و امنیّت را برقرار کردند و هر جا به طور خودجوش، مردم، علما، مساجد؛ همان افرادی که راهپیمایی می‌کردند، به مدیریت پیوستند. امام یک مرکز نیرومندی برای اداره کشور تشکیل دادند و به خوبی به این مسائل رسیدند. ازخارج هم ما با مزاحمت‌های زیادی مواجه بودیم که عراقی‌ها چنین وضعی را ندارند،خودشان هستند و ضعف اشغال‌گران که نمی‌توانند کشور را اداره کنند. اگر کسی فکر کند که آمریکایی‌ها با نیروهای خود می‌توانند عراق را اداره کنند، بسیار ساده لوح است و اگر امور کشور را به دست مردم بدهند و انتخابات مردمی شود، نتیجه‌اش چیزی نخواهد شد که آمریکا می‌خواهد. به یقین همه اهداف آمریکا به باد می‌رود. من بعید می‌دانم که آمریکا مدیریت عراق را به دست مردم عراق بدهد. این شعار آزادی بخشی واقعاًدروغ و فریب کاری است. راه سوم هم این است که افراد امین و گماشته‌ای از خود عراقی‌ها پیدا کنند و به وسیله آنان کشور را اداره کنند و فرمان آمریکا را بپذیرند،این هم نخواهد شد، چون انسان‌های شریف وارد چنین صحنه‌هایی نمی‌شوند واگر هم بپذیرند، همانگونه که می‌بینید معارضات و مخالفت‌ها و ناراحتی‌های مردم به آنان خیلی میدان نمی‌دهد. بنابراین، راهی نمی‌بینم برای اینکه آمریکا عراق را به وضع عادی برگرداند. بیرون رفتن آمریکا از این وضع مشکل‌تر است، چون اگربخواهد بیرون برود، کارش دشوارتر می‌شود؛ اوّلاً: در دنیا به کلّی بی آبرو می‌شود و با این پرسش مواجه می‌گردد که آمدی و این همه ظلم کردی، سرانجام بر گشتی؟! و ثانیاً: روشن نیست که چه اتفاقی در عراق رخ خواهد داد و آینده آن قابل پیش بینی نیست.وضع روز به روز خطرناکتر و بدتر می‌شود، ناگزیر است سازماندهی کند. اگر بخواهند اداره‌اش کنند، خیلی سخت است.افراد کارشناس و عاقل می‌دانند و خودشان هم معترفند که برای اداره عراق برنامه‌ای نداشته‌اند. گرچه ما هم وقتی در ایران پیروز شدیم برنامه‌ای که از پیش نوشته شده باشد، نداشتیم. نه نیروداشتیم و نه برنامه، امّا مردم و رهبری مثل امام بودند. روحانیت همه جا با مردم ارتباط عمیق داشت و نیروهای مورد اعتماد مردم می‌توانستند جامعه را هدایت کنند؛ چنین سرمایه‌ای در عراق نیست. در جاهایی هم که امام جماعتی یا رییس عشیره‌ای در میان مردم مقبول است و نفوذ دارد؛ به طور نسبی اطراف خودش راآرام می‌کند، امّا این آغاز کار است. متأسفانه آن حادثه‌ای که در نجف رخ داد و افراد زیادی ازمردم در کنار جوار حضرت علی(ع) آنگونه قطعه قطعه شدند وآن هتاکی نسبت به حرم صورت گرفت، چیز کمی نبود ونشان می‌دهد که آن‌جا آبستن حوادث بسیار است. این حادثه می‌تواندحوادث زیاد دیگری‌خلق کند. این مقایسه‌ها نشان می‌دهد که بی‌انصافی است اگر بگوییم، مثلاً جمهوری اسلامی کاری نکرده یا کارآیی نداشته است.کسانی که چنین می‌گویند، جایی را پیدا کنند که انقلاب کرده وکارآیی‌اش بیشتر از جمهوری اسلامی بوده است. در هر یک ازاین‌ها که بنگرید می‌بینید جمهوری اسلامی، به طور نسبی ودربرخی‌ها به طور مطلق و در مواردی بیش از حدّ انتظار موفق بوده است. مردمسالاری اگر مسأله مردم سالاری و حاکمیت مردم و میدان دادن به آنها را،که باید در همه انقلابها اصل باشد، را معیار قرار دهیم، باز جمهوری اسلامی به صورت افراطی موفّق بوده است. کم کشوری را پیدا می‌کنید که در سال اوّل پیروزی قانون اساسی بنویسد. سال‌ها طول می‌کشد تا تجربه قانون اساسی پیدا کنند،ولی جمهوری اسلامی این کار را کرد. در مدّت کم‌تر از دو ماه، نظام را به رفراندوم و همه پرسی گذاشتیم که مردم نظام خود را انتخاب کنند. امام(ره) به سرعت جامعه را پیش بردند و توانستیم با انتخاب مردم مجلس و دولت تشکیل دهیم. اگر این موارد را جداگانه بررسی کنیم، می‌بینیم که چه قدر کار شده است و چگونه از این بن بست‌ها عبور کرده‌ایم. توسعه همه جانبه در مورد توسعه چند مورد را به عنوان نمونه و مثال می‌آوریم تا ببینیم چه قدر ارزش‌مند است: * از دانشگاه‌ها شروع می‌کنیم: ما با صد و پنجاه هزار دانشجو کشور را تحویل گرفتیم و امروز بیش از یک میلیون و ششصد یاهفتصد هزار دانشجو در دانشگاه‌های ما مشغول به تحصیل‌هستند. کشور را با چهل و هفت درصد بی سواد تحویل گرفتیم وامروز هشتاد و پنج درصد مردم ما با سواد هستند؛ بیشتر افراد بی سواد را پیرمردها و پیرزن‌های از کار افتاده و... تشکیل‌می‌دهند. * نیازهای داخلی کشور به طور عمده به وسیله خودمان تأمین می‌شود. کمتر چیزی است که در آن نیازمند به خارج باشیم. درصد کمی وابسته‌ایم که در صددیم آن را هم کم کنیم. البته تعامل هم باید باشد. یعنی بالأخره باید با خارج مبادله داشته باشیم و خرید و فروش کنیم، حتّی اگر مستقل باشیم و نیازمان تأمین باشد. باید باب تجارت را باز کنیم چون خودش یک باب مهم وزیر بنایی است. پس به خاطر شرایط و وضعیتی که داشته‌ایم، توجه به نیازهای داخلی کرده‌ایم و شما امروزه می‌بینید که در همه امور، کارهای بزرگی در سطوح مختلف انجام شده است. در بخش نظامی، شاه می‌نازید که هر چه لازم دارد از آمریکا، فرانسه، انگلیس و روسیه می‌خرد، دلار هم بود و با قیمت‌های گزاف می‌خریدند و وارد می‌کردند ولی امروز ایران همه آنها را، غیر از چند قلم، خودش می‌سازد. آن هم خیالی نیست و از کتاب و مشاوره بیرون نیامده است بلکه نیازها از میدان جنگ تشخیص داده شده و فهمیده‌ایم که چه چیزی به درد دفاع می‌خورد به دنبال همان رفته‌ایم و آن را تأمین می‌کنیم. همین بحث (انرژی هسته‌ای) که امروز مطرح است و حسادت‌ها و خصومت‌ها را برانگیخته است، این را نشان می‌دهد. آنان می‌دانند که جمهوری اسلامی به فکر سلاح اتمی نیست. در زمان جنگ با صدام، ما می‌توانستیم حمله‌های شیمیایی آنان را سخت‌تر از خودشان پاسخ بدهیم، ولی به سوی این فکرها نرفتیم، چون این کار را انسانی نمی‌دانستیم. امام(ره) می‌گفت: اگر شما می‌خواهید مقابله به مثل کنید در جنگ کلاسیک، قبل از اینکه یک شهر را بزنید، چهل و هشت ساعت قبل، باید اعلام کنید که مردم بیرون بروند و بی‌گناهی در شهر گلوله نخورد! و این در حالی بود که صدام هر لحظه به شهرهای ما موشک می‌زد. بنای ما بر این نبود که جنگ غیر انسانی کنیم. ما این تجربه را پشت سر خود داریم و دنیا هم می‌داند؛ همان‌ها که به عراقی‌ها مواد شیمیایی بسیار پیشرفته دادند. آخرین آنها در جنگ جهانی دوم توسط آلمانی‌ها به کار رفت که بسیار خطرناک بود. دانش فنی (تکنولوژی) آن، الآن در عراق هست. آنان می‌دانستند که ما می‌توانیم این کار را بکنیم و نکردیم، حالا بی جهت بهانه‌گیری می‌کنند. باید گفت در این حرکت‌ها یک اعترافی هست؛ یعنی کار این‌ها، ضمن اینکه یک مغالطه و دروغ است، اعتراف به این است که حساس‌ترین دانش فنی را که بسیار انحصاری است و فقط چند کشور در دنیا می‌توانند آن را داشته باشند، ایران دارد. این اعتراف به پیشرفت ما است. ما که خودمان را می‌شناسیم، امّا آنان این ادعاها را با اهداف دیگری مطرح می‌کنند. کشور ما، به فن آوری و دانش فنی سد سازی، پل سازی، تأسیس کارخانه‌های بزرگ،سیمان، نیروگاه، کارخانه‌های فولاد، آلومینیوم، دست یافته و آنها را بلد هستیم و جلو رفته‌ایم و قدرت سازندگی این‌ها را داریم. ضعفی که در کار ما بوده و باید ترمیم شود، این است که ما باید برنامه و چشم‌انداز دراز مدّت داشته باشیم و در چهارچوب درستی حرکت کنیم. جای خالی این قبلاً دیده شده بود. در اواخرِ دولتی که من مسؤولش بودم، ایران هزار و چهارصد را مطرح کردیم و مقدماتش را هم فراهم کردیم و همه ارگان‌ها، استعدادها و نیازها را گزارش کردند و در حال تلفیق بود که برنامه بیست ساله‌ای تنظیم و تهیه شود که دیگر آن دوره تمام و آن کار متوقّف شد. البته اخیراً رهبری به مجمع تشخیص مصلحت نظام دستور دادند که شما چشم انداز دراز مدّت آینده نظام را مشخّص کنید که بر اساس آن، برنامه‌ها تنظیم شود. الآن در مجمع تشخیص مصلحت نظام، کمیسیون‌ها کار می‌کنند و دولت هم کار خوبی کرد و نظر خود را در باره چشم انداز آینده داد. شاید در ظرف چند هفته آینده، این چشم انداز اعلام شود. در آن صورت استقراری پیدا می‌شود که ما به کجا می‌خواهیم برسیم و اهداف مثلاً بیست سال آینده‌مان چه خواهد بود تا برنامه‌ها با آن تنظیم شود. کشورهایی که در حال توسعه هستند، این برنامه را دارند. این پیشرفت‌ها که گفتیم در حالی اتفاق افتاده که هیچ وقت ما را به حال خودمان نگذاشته‌اند. اگر در خارج پولی داشتیم، بایکوت و مسدود کردند و ندادند، جز در جایی که به زور توانسته باشیم بگیریم. اگر قراردادی استراتژیک و سوق‌الجیشی داشتیم لغو کردند؛ مانند زیر دریایی، نیروگاه اتمی، موشک‌های دوربرد و... قراردادهایی که در زمان شاه امضا شده و هزینه‌هایش پرداخت گردیده است. البته یک بخشی از آن قراردادها را بختیار در اواخر دوران شاه با فشار آمریکایی‌ها لغو کرد و بسیاری از قراردادها را آن‌ها انجام نمی‌دهند، با صراحت ایستاده‌اند و می‌گویند ما عمل نمی‌کنیم! همانگونه که می‌دانید ما همیشه در تحریم بوده‌ایم. چیزهایی را که کشورهای دیگر به آسانی می‌خرند، ما باید از بازار سیاه تهیه کنیم، چون می‌گویند دو منظوره است و می‌تواند به مسائل نظامی بینجامد. بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول و خیلی جاهای دیگر، حاضر نبودند با نرخ‌های معمولی به ایران وام بدهند و ما روی منابع خودمان تکیه می‌کردیم، جز در مقاطع کوتاهی که توانستیم مبالغی را فایناس کنیم و از آن‌ها بگیریم. شما می‌بینید که ما درگیر جنگ بودیم، تحریم را داشتیم و مسدود و محاصره بودیم. تهدیدهای دائمی بالای سرمان بود ولی حرکت کردیم و پیش رفتیم. در این مسیر کادرسازی هم شده است. گرچه شاید هیچ وقت برنامه جامع و تنظیم شده‌ای برای تعداد نیروهای متخصّص و کاری، نداشته‌ایم، ولی عملاً دراین بیست و پنج سال یا یک ربع قرن، در همه صحنه‌ها، کادر خوبی داریم و کسی نمی‌تواند بگوید جمهوری اسلامی نیروی انسانی کم دارد. امروزه هر کاری بخواهیم می‌توانیم انجام دهیم. تبادل تجربه با دنیا هم که کاری معمولی است و می‌توانیم از کسانی که از ما پیشرفته‌تر هستند استفاده کنیم. منشأ نارضایتی‌ها چیست و کجاست؟ مسأله بسیار جدّی که این روزها مطرح است و باید این حقیقت را بپذیریم، نارضایتی عده‌ای از مردم است، حالا یا با تبلیغات بد بوده یا به جهت شیوه‌های نادرست اطلاع رسانی است، باید قبول کنیم که گروهی از مردم ناراضی هستند و انتقاد و اعتراض دارند.بخشی از این بر می‌گردد به خود ما که اسلام را چگونه شناخته‌ایم و چگونه به مردم شناسانده‌ایم و چه می‌خواهیم. بخش دیگرش هم بر می‌گردد به عملکرد ما مدیران. بخش عمده‌اش هم بر می‌گردد به اشتباهات تاریخی که اکنون دارد اتّفاق می‌افتد و آن مشاجراتی است که از چند سال پیش در ایران شروع شده و جریان‌ها به جان هم افتاده‌اند و مسابقه گذاشته‌اند در بد نام کردن همدیگر. یک اجماع مرکّبی درست کرده‌اند که کارها همه خراب است و باید اصلاح شود! این وضع قطعاً روی جوان‌ها و افرادی که قدرت تحلیل ندارند و تاریخ را نمی‌دانند و این مسائلی را که من عرض کردم، برای‌شان روشن نیست تأثیر می‌گذارد و دل آنان را می‌لرزاند و آنان را به مخالفت وا می‌دارد. مطلبی را اخیراً مقام معظّم رهبری مطرح کردند، و آن اینکه: سخت‌گیری یک جریان از سویی و انتقادهای نامعقول جریان دیگر و بدگویی و تقریباً فحاشی و هتاکی از سوی دیگر در جامعه تأثیر بسیار خطرناک به جای می‌گذارد، این سخنی است که باید جدّی گرفت و باید در باره آن فکر کرد، نمی‌شود که ما از درون خود، تریبون‌های خارجی را تغذیه کنیم. رسانه‌های خارجی امروز خیلی آسان می‌توانند از رسانه‌های خود ما، خوراک تبلیغاتی خودشان را به دست آورند و چنین می‌کنند. یک چیز کوچکی در گوشه‌ای از روزنامه‌ای می‌نویسند و آن تبدیل می‌شود به یک مقاله و در رادیوهای خارجی تا مدّت‌ها از آن استفاده می‌کنند! من نمی‌گویم نوشته نشود، بالأخره جامعه آزاد مطالبش نوشته می‌شود، امّا جریان اطلاع‌رسانی باید یک جریان حساب شده و منظم و جهت‌دار باشد. بدانیم که جامعه باز در کنارش اشکالاتی هم دارد و باید اشکالاتش برطرف شود، این‌ها ریشه را می‌زند. حوزه‌های علمیه و تغذیه حکومت من به عنوان یک روحانی و کمی آشنا به مبانی عرض می‌کنم: به هر حال حوزه و روحانیت ما خودش را برای حکومت اسلامی آماده نکرده است، گرچه همه آنان عاشق حکومت اسلامی هستند. امروزه فقه ما در حوزه‌ها باید به گونه‌ای تدریس شود و محقّقان به طوری پرورده شوند که بتوانند نظام حاکمیت را تغذیه کنند. توقع ما از مدیران این است که اسلامی عمل کنند و در گذشته بسیار کوشیده‌ایم که ساختارمان را اسلامی کنیم. از کارهای مهمی که کم‌تر روی آن بحث می‌شود. مسأله بانکداری است. پیش از آنکه ما مدیریت کشور را به دست بگیریم امور کشور به صورت طاغوتی و لاییک اداره می‌شد. بانک‌ها همه ربوی بودند. بالأخره در مجلس قانونی را با همان فتاوای موجود گذراندیم، راه‌های فرار از ربا را که تقریباً در همه کتب فقهی آمده، شناسایی کردیم و راه‌هایی را انتخاب کردیم و قانونی را گذراندیم و شورای نگهبان و امام هم تأیید کردند، بانک هایمان را اسلامی کردیم. ممکن است بانک‌هایی هم باشند که مراعات نکنند وربوی باشند، امّا قانون الآن، مشکلی ندارد؛ چون به امضای شورای نگهبان رسیده است. ما فعلاً غیر از این معیاری برای حکومت خود نداریم. ممکن است فقهای دیگر، نظر دیگری داشته باشند امّا این معیار، معیاردرستی است؛ آوردن شورای نگهبان برای نظارت بر مصوّبات مجلس و سایر جاهایی که نظارت می‌کنند تا اسلامی بودن نظام مخدوش نشود، این چیز کمی نیست. نهادهایی هستند مثل دیوان عدالت اداری و جاهای دیگر که می‌توانند با دقت نظارت کنند تا کارهااسلامی شود. دستگاه قضایی ما در گذشته تقیدی نداشت که اسلامی باشد، گرچه عمدتاً با قانون مدنی تنظیم شده بود، ولی به هر حال بعد از انقلاب سیستم و نظام قضایی را اسلامی کردیم. امروز، یک قاضی که در دادگاه حکم می‌کند، خیالش راحت است که دارد با مبانی اسلامی و با قانون اسلامی حکم می‌کند. راهش را باز کرده‌ایم. آن قدر هم مجتهد نداشتیم برای قضاوت، باز راه اسلامی دیگری را برگزیدیم. مجالس ما در مورد اراضی کشاورزی، اراضی شهری، در مورد معدن و مسائل بسیار دیگری که شبهه‌ناک بود، قانون گذراندند و از تصویب شورای نگهبان گذشته است. این‌ها کم نیست. در دنیایی که از اسلام و دین گریزان بودند، توانسته‌ایم نظامی را با این مسائل سرپا نگه داریم و با همین معیارهای فقه جواهری‌مان توانسته‌ایم نظام اسلامی داشته باشیم. آیا این کار کمی است؟ به نظر من یکی از موارد مهم در مسائل اجتماعی - به تعبیر رهبری - سخت‌گیری است که به ما طلبه‌ها بر می‌گردد، باید فکر کنیم در چه دنیایی زندگی می‌کنیم. نیازهای واقعی کشور چیست. نیازهای نسل جوان چیست و بالأخره نیازهای توسعه کشور و مسائل خارجی‌مان چیست؟ مبانی فقهی ما انعطاف‌پذیر است. می‌دانید که عقل یکی از منابع بسیار مهم در اجتهاد ما است، هم‌چنین قواعدی که در بحث تزاحم مصالح و به هم رسیدن مسائل فاسد و افسد یا صالح از آن اطلاع دارید. اصلح، این‌ها مواردی است که صدها فتوا در کتاب‌هایمان از قدیم تا امروز در کتب فقها وجود دارد. به راستی چه چیزی از اصل نظام و حاکمیت اسلام در این دنیای کفر مهم‌تر است؟ بنابراین شما می‌توانید با مبانی، جریانی در حوزه به وجود آورید که آن جریان بتواند به عنوان حکومت اسلامی و حاکمیت دین، مشکلاتی را که فکر می‌کنید نظام را تضعیف می‌کند و قشری از اقشار بچه‌های مسلمان را از نظام دور می‌سازد، آن مسائل را حل کند تا خیال همه راحت شود، احساس کنیم که وظیفه دینی و طلبگی و وظیفه حکومتی مان را انجام می‌دهیم. جای اینگونه فعالیت‌ها خالی است. ما الآن در مسائلی کلنجار می‌رویم که نهایتاً به نام دین، در اقشاری از مردم بدنامی درست می‌کند و از همین‌رو است که دیوهای تبلیغاتی می‌گویند اسلام و دین در جامعه امروز دیگر کارساز نیست! من فکر می‌کنم اسلام و دین، امروز کاملاً کار ساز است. یکی از مهم‌ترین بحث‌هایی که امروز روی آن تکیه می‌کنند، مسأله ولایت فقیه است، که محورِ حکومت شیعی است. ما اصلاً تکوّن شیعه را بر اساس امامت معصومان داریم، اگر این را از شیعه بگیرند، دیگر چیزی نخواهیم داشت و تفاوتی با دیگران نخواهیم داشت. ولایت ائمه که منصوص است و بعد از آنان، طبق مبانی، فقیه جامع‌الشرایط، محور تصمیم‌گیری در جامعه هستند. ما باید روی همان محور حرکت کنیم. این نقطه مثبت و قوّت ما است که دشمنان می‌خواهند همین را ضعیف کنند. چون ما همیشه از این ناحیه پیروز شده‌ایم، می‌خواهند این نقطه اتکا را بشکنند. این نقطه اتکا بسیار مهم است؛ روزی شخصیتی مثل امام همه جا را زیر نظر داشتند و هر حرفی را که می‌زدند، همه می‌پذیرفتیم و حرفش حرف آخر بود. بحمداللّه امروز رهبری هم همین گونه هستند.بقیه کشورها هم اصول مقدسی دارند و به ارزش‌هایی معتقدند.آنها هم ارزش‌های ملّی وارزش‌های انقلابی دارند،حدّاقل به قانون اساسی خود پایبند هستند و همه در آن چهارچوب حرکت می‌کنند و مشکلی هم ندارند. بالأخره راهی را برای رهایی از دگم‌ها پیدا کرده‌اند. ما هم همین کار را کرده‌ایم. ما هم برای شکستن دگم‌ها در برنامه‌هایمان، امروز کاملاً سازماندهی شده‌ایم و مجمع تشخیص مصلحت نظام به همین منظور است که اگر رهبری برای حلّ معضلات و مرافعات صلاح دیدند که تصمیمی غیر از مسیر جاری بگیرند، از این طریق اقدام می‌کنند. اکنون آن نقطه قوّت ما تبدیل به سرپلی برای تبلیغات دشمن شده است که انصافاً بسیار سنگین است. اصلاً از این ناحیه اسلام را تحت فشار قرار می‌دهند. تفاوت ما با دیگران، که همین جزمیت را دارند، این است که ما آن‌جا شروط مشکلی داریم؛ باید عالم و فقیه باشد، عادل و متقی باشد و نیز شجاع و مدیر و مدبّر و اگر هر یک از این‌ها را نداشته باشد، خود به خود از اعتبار ساقط می‌شود. چنین موقعیتی در مدیریت دنیا وجود ندارد و دیگران نمی‌توانند چنین چیزهایی داشته باشند ولی ما ناچاریم که داشته باشیم. این‌ها برای ما شرط واقعی است. به نظر من، نظام ما از نظر تئوریک همه چیز دارد: مبانی‌مان درست است. اجتهادمان کاملاً آزاد است، می‌توانیم با عقل و منطق و با دیدن مصالح زمان و مکان و شرایط اجتهاد پویا داشته باشیم و نیروی مجتهد هم کم نداریم. بنابراین از نظر تئوریک و نظری دچار مشکل نیستیم فقط ارتباط کافی میان ابعاض حاکمیت و حوزه وجود ندارد و باید حوزه و جریان مدیریّت کشور، آن چنان با هم نزدیک باشند که مدیران نیازهایشان را به حوزویان عرضه کنند و آنان نیز نیازهای اینان را تأمین کنند. فقط انتقاد نباشد. معلوم باشد اگر حکمی با فتاوای بعضی نمی‌سازد، بالأخره این حکم بر اساس مبانی اسلامی انتخاب شده است. پس از لحاظ نظری مشکلی نداریم و ولایت فقیه محکم‌ترین مبنای حرکت ما است و مکتب تشیّع بدون آن کارآیی ندارد و طبعاً نهادهایی مانند شورای نگهبان و آنان که بر حاکمیت اسلام ناظر هستند، بسیار سنگرهای مهمی هستند و درعمل هم، همان‌طور که گفتم، نمی‌توانیم بگوییم نظام ما ناکارآمد بوده است. در عین حال می‌پذیریم که در مواردی، در سیاست خارجی و برخی از بحث‌های اقتصادی و اجتماعی، می‌شد راه‌های دیگری را برگزید. البته چنین نیست که همان‌ها هم که انتخاب شده، کار تباه و نادرستی بوده است. بالأخره در یک مقطعی درست تشخیص داده شده و به آن عمل گردیده است. ان‌شاءاللّه با چشم اندازی که باید به امضای رهبری برسد آینده بهتری برای ایران ترسیم کنیم و باید با اراده‌ای محکم و اطمینان کامل تا زنده هستیم این حج
عنوان سوال:

جمهوری اسلامی عملا چه کارایی و کارآمدی داشته است؟


پاسخ:

شاره

(کارایی عملی جمهوری اسلامی) عنوان سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در دهمین اجلاس مجلس خبرگان رهبری (17/6/82) است. این سخنرانی در چارچوب ماده 51 آیین نامه داخلی مجلس خبرگان انجام شده که بر طبق آن مسائل مهم داخلی و خارجی که با وظایف این مجلس ارتباط دارد، در کمیسیون سیاسی - اجتماعی مجلس مورد بحث قرار گرفته و یکی از مسئولان یا نخبگان کشور به دعوت هیئت ‌رئیسه برای سخنرانی دعوت می‌شود. در اجلاس دهم نیز موضوع کارآمدی و کارایی نظام جمهوری اسلامی محور یک سخنرانی قرار گرفته که به لحاظ اهمیت در این شماره منتشر می‌شود.

(حکومت اسلامی)
بسم اللّه الرحمان الرحیم. الحمد للّه والسلام علی رسول اللّه و آله.
آیین‌نامه ما نمایندگان را موظّف کرده است که در هر اجلاسیه‌ای، یکی از مسائل مهمّ کشور و انقلاب را بررسی کنیم و آغاز کار از کمیسیون سیاسی و اجتماعی است. از سوی این کمیسیون دو موضوع پیشنهاد شده است:

کارآمدی و کارآیی نظام
یکی از موارد بسیار مهمی که امروز دشمنان انقلاب و ایران در باره آن برنامه‌ریزی کرده وکار می‌کنند، این است که می‌کوشند نظام را ناکارآمد نشان دهند و به جامعه، به خصوص جوانان چنین القا کنند که نظام اسلامی نمی‌تواند در دنیای امروز، جامعه را اداره کند! به نظر می‌رسد این از اهداف درجه اوّل آنان است و این حقیقتاً خطر بزرگی است. روشن است یکی از وظایف ما به عنوان خبرگان و نیز به عنوان روحانیّت، که پیشتاز این انقلاب بوده و حافظ آن خواهد بود و همچنین به عنوان یک شهروند، این است که هر کس در حدّ توان خودش روی این مسأله کار کند و جلو این ظلم را که به انقلاب می‌شود، بگیرد. من از آنجا که از آغاز تاکنون در جریان امور کشور بوده‌ام، از افرادی هستم که این مسؤولیت را بیشتر احساس می‌کنم. بدیهی است که این بحث بسیار وسیع است و حرف‌های من فهرست وار خواهد بود.امیدوارم هر یک از ما و کسانی که این بحث را می‌شنوند، پی‌گیری و دنبال کنند. حالا ممکن است انتقادهایی داشته باشند و قبول یا ردّ کنند. من نظر خودم را می‌گویم.
پیش از شروع بحث، باید میلاد حضرت جواد و حضرت مولی الموحدین(ع) را تبریک بگویم و از انفاس قدسی آنان استمداد کنیم تا بتوانیم این بحث اساسی را درست مطرح کنیم.
به جهت توصیه کمیسیون، من روی کارآمدی عملی بیشتر تکیه می‌کنم. بحث را می‌شود در دو بخش مطرح کرد: یکی اینکه آیا اصلاً نظام اسلامی در زمان حاضر جوابگوی اداره جامعه هست و جوامع بشری امروز می‌توانند در چهارچوب معارف اسلامی جامعه را اداره کنند یا نه؟ این بیشتر یک بحث تئوریک و نظری است. بخش دیگر این است که ما چه کرده‌ایم؟ مدیریت نظام ما از آغاز تاکنون چه کرده وامروزدر چه وضعی هستیم و آینده را چه گونه می‌بینیم؟ این دو مطلب پیشگفته درمواردی متداخل و با هم است، لیکن در واقع از هم جدا است. بحثی که من می‌کنم یک‌جریان تاریخی است و در کنار هر قطعه تاریخ، تحلیلی مختصر هم خواهم کرد و دربخش‌های سازماندهی و هدایت انقلاب و عملکرد و ساختار نظام، مقایسه‌هایی بابرخی جاهای دیگر خواهم داشت. برای اینکه کارآیی نظام اسلامی و عملکرد خود را به درستی ارزیابی و تحلیل کنیم، باید بگوییم که ما چند دوره مشخص داریم:
1-دوره انقلاب و مبارزه 2 - دوره تثبیت 3 - دوره سازماندهی وساختار تشکیلات نظام 4 - دوره دفاع 5 - دوره از سازندگی تا امروز. و چشم انداز هم بخش بعدی است که در آینده می‌خواهیم چه کنیم.

دوران مبارزه
در مورد مبارزه، باید گفت خوشبختانه بیشتر شما کسانی هستید که در مبارزه بوده‌اید و قبل از انقلاب را خوب لمس کرده‌اید و می‌دانید که جریان‌های مختلفی در ایران بودند که داعیه مبارزه را داشتند. یکی از آن‌ها همین جریان اسلامی بود با رهبری امام و حوزه‌های علمیه و روحانیّت و نیروهای مذهبی خاص. گروه دیگر جریان چپ و مارکسیست‌ها بودند که سوسیالیست‌ها هم جزو آنان به شمار می‌آمدند و نیز ملّی‌گراها بودند. در میان آنان جریان دیگری هم بود که آن روزها به عنوان التقاطی شناخته شد و بعد تعبیر (منافق) برای آنان انتخاب گردید. آنان، هم اسلامی بودند و هم کمونیست.می‌خواستند بین دو نقطه متضاد اسلام و گروههای چپ پل بزنند. ملی گراها سابقه‌ای در دولت دکتر مصدق هم داشتند که به آن می‌نازیدند. در حالی که آن‌جا هم باز به روحانیت مربوط می‌شد. چون نهضت ملی نفت هم با حمایت‌های آیت اللّه کاشانی و آیت اللّه خوانساری و بعضی از روحانیون دیگر پیروز شد. البته شکست نهضت ملّی نفت با ملّی گراها بود نه پیروزی‌اش. پس در عمل دیدیم جریانی که توانست مردم را به صحنه بیاورد وسرانجام با حضور مردم مبارزه پیروز شد، جریان مذهبی و اسلامی بود. بقیّه هیاهو خیلی داشتند، لیکن حضور مردمی‌شان جداً کم بودوبعد از پیروزی انقلاب هم همه آنان به اندازه یک شریک مساوی سهم خواهی می‌کردند و می‌خواستند در اداره انقلاب سهم داشته باشند!
من فکر نمی‌کنم که کسی منکر شود در دوران مبارزه نقش اوّل را نیروهای مسلمان و مدیریت‌هایی که عمدتاً روحانی بودند به عهده داشتند و آنان بودند که مبارزه را به سامان رساندند و به همان دلیل پرچمدار بودند. نقش امام راحل(ره) هم که حرف اوّل را می‌زد و بسیار سازنده بود و حتّی تا امروز هم اینگونه است.

دوران تثبیت
دوران تثبیت دوران سختی برای ما بود. به خاطر همین سهم خواهی که جریان‌ها داشتند. آنها از روزهای نخستِ پیروزی مخالفت‌ها را آغاز کردند و ایذاءها و شیطنت‌ها را، هم در مرکز و هم در نقاط مختلف کشور؛ مانند کردستان، سیستان و بلوچستان، خوزستان، آذربایجان و تا حدود زیادی گنبد شروع کردند. دیدیم که جریان‌های قومی به چه شرارت‌هایی دست زدند! در مرکز نیزوضع همان طور بود، با اینکه دولت موقّت را که تشکیل دادیم وتقریباً همه این گروه‌ها در دولت موقّت بودند.جبهه ملّی،گروههایی مثل جاما و مسلمانان مبارز و بسیاری از گروه‌های کوچک هم سهم داشتند و در شورای انقلاب یا در دولت بودند و یا در مدیریت‌های استانی و مانند آن بودند. همین زیاده‌خواهی و توقع‌های بی‌جای آنان، که می‌خواستند در حدّ همه مردم سهم بگیرند، ما را دچار مشکل کرد. اینجا اوّلین نقطه‌ای بود که ما را دچار مشکل ساخت، آنهم بر سر ماهیّت انقلاب، که نظام چه ماهیّتی داشته باشد، اسلامی یا دمکراتیک بدون قید اسلامی و به اصطلاح، لائیک یا چیز دیگر؟ هم قاطعیت امام و هم خواست مردم، با آن رفراندم و همه پرسی که می‌دانید، حدود نود و نه درصد - 98/2 - درصد مردم رأی به جمهوری اسلامی دادند و بعد هم در قانون اساسی تبلور یافت. از همین جا انشعاب‌هایی به‌وجود آمد، عدّه‌ای همه پرسی را تحریم کردند و مخالفت‌های لفظی هم بسیار و بی‌حساب بود و وقتی قانون اساسی بر اساس‌اسلامی بودن نظام تصویب شد دچار بحران‌های جدّی شده بودیم. من این روزها، به دلیلی، مذاکرات شورای انقلاب را، که در آن دوران یکی از محورهای مهم اداره کشور بود، مرور می‌کنم می‌بینم که ما روزهای آغازین انقلاب چه قدر مشکل داشتیم!مهم‌ترین و وقت‌گیرترین مسائل در جلساتی که داشتیم، مسأله کردستان، خوزستان، گنبد بود و در همان روزها با مسأله آذربایجان روبرو شدیم؛ کارهایی که خلق مسلمان در آذربایجان کردند، واقعاً همراه با هیجان، تنش و التهاب بود؛ التهابی که برای نسل امروز غیر قابل توصیف است. به هر حال، از آن مقطع عبور کردیم؛ مقطعی که می‌توانست کشور را تجزیه کند، چون آمریکا و غربیان پشت سر آنان بودند وکشورهای عربی نیز وارد شدند. همان هنگام حزب بعث عراق، هم پول زیادی خرج می‌کرد، هم سلاح زیادی می‌فرستاد و هم ایذاءهای مرزی علیه ما داشت. سلطنت طلب‌ها هم که ریشه کن نشده بودند. گرچه گروهی از آنان فراری بودند، لیکن در داخل‌کشور هم بودند و در بسیاری از ادارات و ارگان‌ها حضور ونفوذ داشتند.
ارگان‌های کشور نفوذ کرده بودند. واقعاً دوران مشکلی بود وگذشت. قانون اساسی تصویب و انتخاب‌ها انجام شد. فتنه دیگری پیش آمد و آن فریب کاری‌ها و ریاست جمهوری بنی صدر بود که می‌توانست برای همیشه کشور اسلامی را به سوی دیگری ببرد. که این فتنه هم با بیداری نیروهای اسلامی، که حق بسیار بزرگی در انقلاب دارند، برطرف شد. البته با دادن قربانی‌های فراوان که یک نمونه‌اش انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی بود؛ حادثه‌ای که در آن بهترین شخصیت‌های تأثیرگذار و بسیج کننده انقلاب را در یک لحظه از دست دادیم. امروزه شما می‌توانید وضع فعلی عراق را با کشور ما مقایسه کنید، با آن همه گرفتاری ومشکل که ما داشتیم. بعد از رژیم شاه، برای ما ساختار مهم بود تا با این همه معارض ودشمن بتواند کشور را نگه دارد. اکنون که از آن بحران‌ها عبور کرده‌ایم هر کسی ممکن است‌نقدهایی داشته باشد. گرچه من نمی‌توانم بگویم همه کارهایی که شده، دقیقاً صحیح بوده است، ولی در حدّ تشخیص و بررسی‌ها صحیح بود و اثر هم داد، البته می‌توانست بهتر از این انجام شود که شاید به عقل ما نرسیده است. با این همه، هنوز هم کسی پیشنهاد بهترنداده است. ما کشوری را تحویل گرفتیم که برای همه امورش مسؤول داشت و هیچ کاری بی مسؤول نبود در این حال یا باید همان مسؤولان را می‌پذیرفتیم و یا همه را به هم می‌ریختیم و عوض می‌کردیم ؛ همان کاری که آمریکایی‌ها در عراق می‌کنند و ارتش و پلیس و استخبارات و بعضی از وزارتخانه‌ها و... را مرخص کرده و بیرون ریخته‌اند. قبلاً رسم انقلاب‌ها و بیشترانقلاب‌های کمونیستی این بود که وقتی می‌آمدند، همه را تصفیه می‌کردند. حتّی این سخن معروف بود که یکی از مأموران تصفیه کوتاهی کرده بود و مسؤولان سابق را از شهر به اردوگاه نبرده بود. به او گفتند: چرا آنان را به بیرون از شهر انتقال ندادی؟ گفته بود: ماشین و امکانات نداشتیم. گفتند: ماشین نداشتید، گلوله هم نداشتید؟! تفکر جاری در آن زمان این بود که انقلاب واقعی باید گذشته‌ها را حذف فیزیکی کند. امّا انقلاب اسلامی نمی‌خواست چنین کند، اوّلاً بسیاری از مأموران و بعضی از مسؤولان رژیم سابق با انقلاب همکاری کرده بودند. طبقه پایین آن‌ها که اصلاً جز انقلاب بودند و اعتصاب‌های آنان باعث پیروزی انقلاب شد. ارتش و پلیس هم همین طور بودند، ما هم که به جهت معتقدات اسلامی و داشتن روحیه انسانی به خودمان اجازه نمی‌دادیم تصمیمات خطرناک بگیریم و ظلم کنیم. بنابراین، تدبیری اندیشیده شد که در کنار این ادارات و سازمان‌ها، که نمی‌شد به آن‌هااعتماد کرد، از نیروهای انقلاب، ارگان‌ها و نهادهای انقلابی ایجاد شود تا به آنان کمک کنند وبدینوسیله، به تدریج کادرسازی کردیم و به تربیت نیرو پرداختیم. سپاه در کنار ارتش، کمیته در کنار پلیس و دادگاه انقلاب در کنار دادگستری به وجود آمد. ادارات و وزارتخانه‌ها بودند، می‌کرد. بقیه نهادهای انقلاب همینگونه تأسیس شدند. روشن است که این ساختار برای ماهزینه داشت، ولی ناگزیر بودیم و نمی‌شد آنان را تصفیه کرد، چون نه انسانی بود و نه مصلحت. و بسیاری از آنها هم واقعاً طرفدار انقلاب بودند و هستند و از سوی دیگر نیروهای انقلاب هم نمی‌شد بیکار بمانند. و نیز نمی‌شود که همه امور را دست افراد قبلی بدهیم و بگوییم نیروهای انقلاب بروند به خانه‌هایشان!
پس نیروهای انقلاب به این صورت وارد کار شدند و به تدریج فعالیت خود را در ارگان‌ها آغاز کردند و سرانجام پس از طی دوره‌ای اکنون رسیده‌ایم به یک نقطه‌ای که می‌بینیم کار درستی بوده و تصمیم صحیحی گرفته‌ایم.البته برخی انتقادهایی که به انقلاب اسلامی می‌کنند ، این است که می‌گویند تعداد کارکنان دولت خیلی افزایش یافته است. گرچه افزایش یافته امّا معمولاً اغراق می‌کنند. امروزه رسم شده است کسانی که می‌خواهند چیزی بگویند یا بنویسند و شعاری حرف بزنند، رقم‌های درشت می‌گویند؛ مثلاً یک میلیون نیرویی که در رژیم شاه به صورت خرید خدمتی کار می‌کردند و هنوز استخدام رسمی نشده بودند، بعد از انقلاب استخدام رسمی شدند؛ چون به آنان ظلم می‌شد. آن مقداری که می‌گویند درست نبوده و اغراق است. با اینکه این نهادها همه جدید است‌ و گفتیم که همه نیروها جدید آمدند ولی آن اندازه که می‌گویند نیست و معمولاً اغراق‌می‌کنند. در دولتی کردن هم آن قدر اغراق می‌شود که گاهی می‌بینیم در تعبیراتِ حتّی مسؤولان سطح بالا، افرادِ وارد گاهی می‌گویند، مثلاً: هشتاد درصد اقتصاد کشور ما دولتی است! این حرف، حرف ناحقی است. من چند بار از این مسأله دفاع کرده‌ام که چنین نیست و شما ناحق می‌گویید. کشاورزی ما حدود بیست تا بیست و پنج درصد اقتصاد ما است، تمامش از آنِ بخش خصوصی است و کمتر دولتی است. بخش مسکن خیلی کم دولتی است و عمدتاً در دست مردم است. خانه‌ها و ساخت و سازها و... و بخش تجارت، عمدتاً بخش خصوصی است و اصلاً دولت در تجارت جاری کشور حضور چندانی ندارد. خدمات مختلف هم همینگونه است. در چند روز گذشته که در مجمع تشخیص مصلحت نظام جلسه و بحث داشتیم، از رییس بانک مرکزی خواستم که یک کار آماری کند. ایشان هم این کار را کردونتیجه را گزارش داد و همه این‌ها را معیّن کرد. نتیجه این شد که تنها چهل درصد اقتصاد ما دولتی است و این بزرگ نمایی هشتاد درصد، از همان شیوه‌های تو دل خالی کن است و برای اینکه نظام را ناکارآمد نشان دهند از آن استفاده می‌کنند. به این شیوه زیاد متوسّل می‌شوند که لازم است در جای دیگر در باره آن توضیح داده شود.
به هر حال ساختار نظام را به تدریج شکل دادیم. البته من خودم اگر بخواهم انتقاد کنم، در بعضی از دولتی کردن‌ها و در بعضی از مصادره‌ها می‌توانم حرف‌هایی بزنم که انتقاد باشد، امّا به هر حال ما باید مجموعه را در نظر بگیریم. نمی‌شود که تنها نقاط ضعف را بگوییم و بس. وضعیت آن زمان با الآن متفاوت بود پس اوضاع آن زمان را باید در نظر بگیریم و سپس نقد کنیم. ولی جای این سخن هست که کسی بگوید و بحث کند که آیا بعضی از دولتی کردن‌ها درست بوده است یا نه؟ این قابل بحث است.

دوران دفاع مقدّس
در باره دوره دفاع مقدّس هم حرف برای گفتن زیاد است ولی در این بخش هم خیلی توقّف نمی‌کنیم. می‌دانید که ما کشوری تنها بودیم و هیچ حمایت خارجی نداشتیم. در داخل گرفتار اختلافات داخلی زمان بنی‌صدر، منافقین و بسیاری افراد بودیم که امور را در اختیار داشتند و هنوز شکل نگرفته بودیم. ارتش ما واقعاً در حال تصفیه بود و هیچ سلسله مراتب و فرماندهی در آن مراعات نمی‌شد و سپاه در تشکیلات بسیار جوان بود، در چنین وضعیتی چنان جنگی بر ضدّ ما آغاز شد که شرق و غرب و ارتجاع، با پول و سلاح و تبلیغات و اطلاعات از طریق صدام، به جان انقلاب افتادند و آن همه فشار بر گرده انقلاب آمد. ما، در تنهایی و با اتّکا به امکاناتی که از رژیم قبل مانده بود یا خودمان خلق کردیم، به دست جوانان بسیجی، سپاه و ارتش، این شرّ از کشور دفع شد.به طوری که چیزی از خاک ما در دست عراقی‌هانماند و در سازمان ملل هم بالأخره حکم پیروزی ما صادر شد و گفتند که ایران متجاوز نیست و عراق متجاوز است و بایدخسارت بپردازد.
در مجموع جنگ یکی از صحنه‌های با شکوه تاریخ ما است گرچه بسیار گران تمام شد. ما بیش از دویست هزار شهید دادیم و همین مقدار یا بیشتر جانباز و آزاده و... داریم، ولی به قیمت این فداکاری، کار بزرگی کردیم و بدترین شرّی را که متوجه کشورما شده بود، توانستیم دفع کنیم و در عین حال در دنیا سربلند باشیم ودرسی هم به متجاوزان بدهیم. پس باید بپذیریم که از دوران دفاع هم خوب عبور کردیم. من در اینجا نمی‌توانم از همه جزئیات جنگ و دفاع، دفاع کنم.ممکن است از ما اشتباهاتی سرزده باشد. شاید در مواردی بهتر می‌توانستیم بجنگیم.و بالأخره ممکن است می‌توانستیم شروع جنگ را به تأخیر بیندازیم... امّا تا این حد هم ساده نیست که همین طوری بگوییم که می‌توانستیم و نکردیم؛ چون تصمیم گرفته بودند که انقلاب را از پا در بیاورند. ابتدا خواستند با کودتا از پا در آورند، نشد. تصمیم گرفتند باآشوب از پا در آورند، نشد. صریحاً گفته بودند (و در اسناد همهست) که این بار دیگر کار نهایی را انجام می‌دهیم! کم کم آن اسناد بیرون می‌آید و رو می‌شود که آن برنامه‌ها برای حذف انقلاب بوده.

دوران سازندگی
دوره آخر هم دوره بازسازی و سازندگی است که بعد از جنگ شروع شده و تاکنون هم ادامه دارد و باید ادامه داشته باشد. اهمیت این مورد از سه مورد پیش اگر بیشتر نباشد کم‌تر نیست؛ چون مخالفان انقلاب تقریباً همگی در این مسأله متحد بودند و می‌گفتند: ایرانیان با امواج انسانی و با هیجانات مذهبی پیروز شدند و مخالفان داخلی را حذف کردند، امّا به خاطر نداشتن تجربه و نیروهای متخصص وحمایت نشدن از خارج و در انزوا قرار گرفتن و مشکلاتی که در سر راه‌شان وجود دارد و... نمی‌توانند کشورشان را بسازند و این‌جا دیگر گیر می‌کنند، در نتیجه مردم متفرق می‌شوند ومیان مدیران و مردم فاصله می‌افتد! همه دیدند که این هم اتفاق نیفتاد و به خلاف انتظارآنان،انصافاً دوران سازندگی کارهای بسیار بزرگی کرد و جا دارد که مقایسه شود و ببینیم تفاوت‌هاکجا است؛ چون همین طوری به شکل ادعا بگوییم شاید خیلی جا نیفتد. من البته سازندگی راکه می‌گویم، امروز را هم می‌گویم، گرچه امروز مقداری از سرعت سازندگی کم شده است،امّا اصل برنامه‌ها ادامه دارد.
مقایسه‌ای کنیم بین ایرانِ قبل از انقلاب و کارهایی که بعد از انقلاب شد؛ تنها دو سه رقم را در نظر بگیرید: در سال‌های آخر رژیم شاه، شش میلیون بشکه نفت تولید می‌کردند، فقط پانصد یا ششصد هزار بشکه مصرف داخلی بود و بقیه را می‌فروختند هر بشکه به قیمت حدود سیزده یا چهارده دلار بود و کشور هم حدود سی و سه میلیون تا سی و چهار میلیون جمعیت داشت؛ یعنی پنج و نیم میلیون بشکه نفت برای سی و سه میلیون نفر و قدرت خریدِ دلار هم چهل درصد بیشتر از امروز بود. دلار در مقابل ارزهای دیگر، چهل درصد تضعیف شده است. آمریکایی‌ها به عمد یا به اجبار این کار را کرده‌اند. پس درآمد رژیم شاه بسیار بیشتر از ما بود و در خارج هم موقعیت بهتری داشت و از همه جا می‌توانست کمک بگیرد و آنان هم می‌دادند. با این حال، آنانکه در شهرستان‌ها هستند،می‌دانند که چه قدر به شهرستان و روستاها ظلم شده است و به جز شهرهایی مانند تهران،اصفهان، مشهد کمی هم شمال و بعضی جاها، به بقیه کشور بی توجه بودند و کار زیر بنایی انجام نمی‌شد. تلفن نبود. آب و برق نبود. راه نبود. بهداشت و دکتر نبود. چهل و هفت درصد مردم بی سواد بودند. بچه‌های زیادی امکان رفتن به مدرسه را نداشتند. دانشگاه ما صدوپنجاه هزار دانشجو داشت، آنهم با داشتن سی و سه میلیون نفر جمعیت و اکثر مردم از اینکه به دانشگاه برسند مأیوس بودند. با اینکه دلار هفت تومانی داشتند و تقریباً همه چیز هم وارداتی بود، تورّم بسیار بالا بود. همین امروز صبح گفتم که تورّم زمان شاه را بگیرند، معلوم شد که در سال 1356 تورّم 25/1 درصد بوده است.
در سال 1357 کمی بهتر شده است امّا نه به دلیل کار آنان، بلکه به دلیل اینکه اوضاع به هم‌ریخت و نتوانستند پول تزریق کنند و وضعیت ویژه‌ای پیش آمد. البته مقداری هم انقلاب مؤثّر بود. جمهوری اسلامی در تمام این مدّت، به طور معدّل حدود سه میلیون بشکه‌نفت صادر کرده است. الآن که مصرف‌ما بیش از دو میلیون بشکه است، تولید به چهار میلیون می‌رسد.
پس کم‌تر از نصف آنان (رژیم گذشته) نفت تولید کرده‌ایم، قدرت خرید دلارمان کم‌تر شده، جمعیت کشورمان به دو برابر رسیده و سازندگی مان بسیار بیشتر از آنها است و اصلاً قابل مقابسه نیست. در بخش برق، خاموشی‌هایی را که در زمان شاه بود فراموش نکرده‌ایم.کمبود سیمان را از یاد نبرده‌ایم. تازه آنچه بود وارداتی بود! ما پس از انقلاب، دوران دفاع را داشتیم، آشوب‌های داخلی و نیز تحریم را داشتیم اما بااین همه، توانستیم این گونه حرکت کنیم. یکی از راه‌هایی که با آن مردم و جوانان را فریب می‌دهند آن است که چیزهای وهمی از زمان گذشته را مطرح می‌کنند و برای این‌که دل بچه‌هارا خالی کنند و ارزش کارهای انقلاب را پایین بیاورند، حرف‌ها و آمارهای بی ربطی رامی‌گویند. گاهی هم اینگونه حرف‌ها از آدم‌هایی شنیده می‌شود که عجیب است و نمی‌دانیمحمل بر چه کنیم؟!

تحقق اهداف انقلاب
اهدافی که جمهوری اسلامی داشت، بررسی می‌کنیم تا ببینیم چه اتّفاقاتی افتاده است ونیز مقایسه‌هایی را انجام می‌دهیم:

1. استقلال
یکی از اهداف مهم و شاید نخستین هدف ما استقلال بود؛ زیرا یکی از چیزهایی که موجب شد ملّت ما یک پارچه به میدان بیاید، وابستگی به آمریکا بود و این (سلطه خارجی)چیزی بود که مردم از آن رنج می‌بردند و نجات از دست خارجی‌ها خواست عمومی برای مردم بود که به این خواسته رسیدند و امروزه در دنیا کسی نیست که به خود جرأت دهد و ادّعاکند ایران وابسته به خارج است یا نفوذ خارجی در این کشور حکمفرما است! حتی نفوذی‌های نامرئی چنین حرفی را بر زبان نمی‌آورند. حقیقتاً مورد اجماع ناظران است که ایران توانسته استقلال خودش را به خوبی به دست آورد. این بسیار با ارزش و مایه افتخار است لیکن متأسفانه کم‌تر در مقایسه‌ها و ارزش گذاری‌ها به آن توجّه می‌شود. شما کشورهای منطقه خودمان و دیگر کشورها را ببینید که چه بلایی از نفوذ خارجی‌ها می‌بینند. حتّی کشوری مانند ژاپن را ببینید! این کشور تشخیص داده است که برای آینده خود در
نفت ایران جایگاهی داشته باشد، لیکن آمریکایی‌ها به آنان می‌گویند شما حق ندارید در منطقه آزادگان (ایران)سرمایه‌گذاری کنید! پیش از این، چنین مسأله‌ای را در موردپتروشیمی امام داشتیم و در سدّ کارون نیز سه بار تکرار شده است‌که آمریکایی‌ها به ژاپنی‌ها گفته‌اند نیایید. و آنان مشکلاتی دارند و نمی‌آیند. ایران دیگر چنین اربابی ندارد و این از برکت انقلاب است.
نگاهی به رژیم شاه بیندازیم و ببینیم چگونه بوده است. در آن زمان سفیر به دربار می‌رفت و فرمان می‌داد و شاه هم جرأت نمی‌کرد از آن فرمان تخلّف کند. پایین‌تر از شاه که حساب‌شان روشن است! همانگونه که پیشتر گفتم، از بحران‌ها عبور کردیم. شما این انقلاب را با انقلاب‌های دیگر مقایسه کنید؛ مثلاً با الجزایر.انقلاب الجزایر شاید عمیق‌ترین انقلاب کشورهای اسلامی بود،چون با دادن یک میلیون شهید، سال‌ها مبارزه مسلحانه کردند وفرانسه را شکست دادند و پیروز شدند. ولی بعد ببینید چه برسرشان آمد! اگر قیاس کنیم، می‌بینیم که جمهوری اسلامی بسیارافتخارآمیز حرکت کرده است، البته نمی‌خواهم تلاش‌های مردم الجزایر را نادیده بگیرم.
افغانستان را ببینید، مردم سالها جهاد کردند و جنگیدند تا ازشرّ شوروی نجات پیدا کردند، حقیقتاً جهاد کردند؛ هم مسلمانان سنی و هم مسلمانان شیعه و هم قومیّت‌های مختلف. جهادشان هم بسیار سخت بود. با دولت دست نشانده شوروی و نیز خود شوروی جنگیدند. ولی بعد از پیروزی نتوانستند کشورشان را جمع کنند و جنگ داخلی تاامروز همچنان ادامه دارد و حالا باز خارجی‌ها آمده‌اند تا نجات‌شان بدهند! معلوم نیست چه سرنوشتی برای این مردم مظلوم، در پیش است.
در عراق، همین بعثی‌ها و دیگران انقلاب کردند. نظام سلطنتی را به هم زدند، اماانقلابشان به دست بعثی‌های خشن افتاد، ببینید چه رفتاری با مردم عراق داشتند و چه مشکلاتی برای همسایه‌های عراق به وجود آوردند!
این روزها وقتی اسناد داخل ادارات عراق به دست می‌آید و انسان تعداد کشته‌ها وزندانی‌ها و سر به نیست شده‌ها را می‌بیند که بعد از دهها سال کسی از سرنوشت آنان خبرندارد، تعجب می‌کند که یک رژیم مستبد این‌گونه کشور را اداره کند. این هم یک انقلاب بودو حالا به این شکل در آمده رژیمی ساقط شده است. وضع فعلی عراق هم با کشور ما قابل مقایسه است. جا دارد پنج ماه اوّل سقوط صدام را باسقوط شاه مقایسه کنیم و ببینیم که واقعاً مدیریت امام و نیروهای انقلابی تحسین برانگیزهست یا نه. الآن در عراق چه می‌گذرد و آینده آن کشور واقعاً وحشتناک است. منظره مبهم وغبار آلودی جلوی چشم انسان است که بر سر این ملت مظلوم چه می‌آید؟! امروز در عراق کسی مسؤول خدمات رسانی برای مردم نیست، نه آب هست، نه برق، نه امنیّت و نه بهداشت.هر کس برای خودش یک گوشه‌ای کار می‌کند. وقتی انقلاب ما پیروز شد، دست ما هم به جایی بند نبود ولی کمیته‌ها بی درنگ آمدند و امنیّت را برقرار کردند و هر جا به طور خودجوش، مردم، علما، مساجد؛ همان افرادی که راهپیمایی می‌کردند، به مدیریت پیوستند. امام یک مرکز نیرومندی برای اداره کشور تشکیل دادند و به خوبی به این مسائل رسیدند. ازخارج هم ما با مزاحمت‌های زیادی مواجه بودیم که عراقی‌ها چنین وضعی را ندارند،خودشان هستند و ضعف اشغال‌گران که نمی‌توانند کشور را اداره کنند. اگر کسی فکر کند که آمریکایی‌ها با نیروهای خود می‌توانند عراق را اداره کنند، بسیار ساده لوح است و اگر امور کشور را به دست مردم بدهند و انتخابات مردمی شود، نتیجه‌اش چیزی نخواهد شد که آمریکا می‌خواهد. به یقین همه اهداف آمریکا به باد می‌رود. من بعید می‌دانم که آمریکا مدیریت عراق را به دست مردم عراق بدهد. این شعار آزادی بخشی واقعاًدروغ و فریب کاری است. راه سوم هم این است که افراد امین و گماشته‌ای از خود عراقی‌ها پیدا کنند و به وسیله آنان کشور را اداره کنند و فرمان آمریکا را بپذیرند،این هم نخواهد شد، چون انسان‌های شریف وارد چنین صحنه‌هایی نمی‌شوند واگر هم بپذیرند، همانگونه که می‌بینید معارضات و مخالفت‌ها و ناراحتی‌های مردم به آنان خیلی میدان نمی‌دهد. بنابراین، راهی نمی‌بینم برای اینکه آمریکا عراق را به وضع عادی برگرداند. بیرون رفتن آمریکا از این وضع مشکل‌تر است، چون اگربخواهد بیرون برود، کارش دشوارتر می‌شود؛ اوّلاً: در دنیا به کلّی بی آبرو می‌شود و با این پرسش مواجه می‌گردد که آمدی و این همه ظلم کردی، سرانجام بر گشتی؟! و ثانیاً: روشن نیست که چه اتفاقی در عراق رخ خواهد داد و آینده آن قابل پیش بینی نیست.وضع روز به روز خطرناکتر و بدتر می‌شود، ناگزیر است سازماندهی کند. اگر بخواهند اداره‌اش کنند، خیلی سخت است.افراد کارشناس و عاقل می‌دانند و خودشان هم معترفند که برای اداره عراق برنامه‌ای نداشته‌اند. گرچه ما هم وقتی در ایران پیروز شدیم برنامه‌ای که از پیش نوشته شده باشد، نداشتیم. نه نیروداشتیم و نه برنامه، امّا مردم و رهبری مثل امام بودند. روحانیت همه جا با مردم ارتباط عمیق داشت و نیروهای مورد اعتماد مردم می‌توانستند جامعه را هدایت کنند؛ چنین سرمایه‌ای در عراق نیست. در جاهایی هم که امام جماعتی یا رییس عشیره‌ای در میان مردم مقبول است و نفوذ دارد؛ به طور نسبی اطراف خودش راآرام می‌کند، امّا این آغاز کار است. متأسفانه آن حادثه‌ای که در نجف رخ داد و افراد زیادی ازمردم در کنار جوار حضرت علی(ع) آنگونه قطعه قطعه شدند وآن هتاکی نسبت به حرم صورت گرفت، چیز کمی نبود ونشان می‌دهد که آن‌جا آبستن حوادث بسیار است. این حادثه می‌تواندحوادث زیاد دیگری‌خلق کند.
این مقایسه‌ها نشان می‌دهد که بی‌انصافی است اگر بگوییم، مثلاً جمهوری اسلامی کاری نکرده یا کارآیی نداشته است.کسانی که چنین می‌گویند، جایی را پیدا کنند که انقلاب کرده وکارآیی‌اش بیشتر از جمهوری اسلامی بوده است. در هر یک ازاین‌ها که بنگرید می‌بینید جمهوری اسلامی، به طور نسبی ودربرخی‌ها به طور مطلق و در مواردی بیش از حدّ انتظار موفق بوده است.

مردمسالاری
اگر مسأله مردم سالاری و حاکمیت مردم و میدان دادن به آنها را،که باید در همه انقلابها اصل باشد، را معیار قرار دهیم، باز جمهوری اسلامی به صورت افراطی موفّق بوده است. کم کشوری را پیدا می‌کنید که در سال اوّل پیروزی قانون اساسی بنویسد. سال‌ها طول می‌کشد تا تجربه قانون اساسی پیدا کنند،ولی جمهوری اسلامی این کار را کرد. در مدّت کم‌تر از دو ماه، نظام را به رفراندوم و همه پرسی گذاشتیم که مردم نظام خود را انتخاب کنند. امام(ره) به سرعت جامعه را پیش بردند و توانستیم با انتخاب مردم مجلس و دولت تشکیل دهیم. اگر این موارد را جداگانه بررسی کنیم، می‌بینیم که چه قدر کار شده است و چگونه از این بن بست‌ها عبور کرده‌ایم.

توسعه همه جانبه
در مورد توسعه چند مورد را به عنوان نمونه و مثال می‌آوریم تا ببینیم چه قدر ارزش‌مند است:
* از دانشگاه‌ها شروع می‌کنیم: ما با صد و پنجاه هزار دانشجو کشور را تحویل گرفتیم و امروز بیش از یک میلیون و ششصد یاهفتصد هزار دانشجو در دانشگاه‌های ما مشغول به تحصیل‌هستند. کشور را با چهل و هفت درصد بی سواد تحویل گرفتیم وامروز هشتاد و پنج درصد مردم ما با سواد هستند؛ بیشتر افراد بی سواد را پیرمردها و پیرزن‌های از کار افتاده و... تشکیل‌می‌دهند.
* نیازهای داخلی کشور به طور عمده به وسیله خودمان تأمین می‌شود. کمتر چیزی است که در آن نیازمند به خارج باشیم. درصد کمی وابسته‌ایم که در صددیم آن را هم کم کنیم. البته تعامل هم باید باشد. یعنی بالأخره باید با خارج مبادله داشته باشیم و خرید و فروش کنیم، حتّی اگر مستقل باشیم و نیازمان تأمین باشد. باید باب تجارت را باز کنیم چون خودش یک باب مهم وزیر بنایی است. پس به خاطر شرایط و وضعیتی که داشته‌ایم، توجه به نیازهای داخلی کرده‌ایم و شما امروزه می‌بینید که در همه امور، کارهای بزرگی در سطوح مختلف انجام شده است.
در بخش نظامی، شاه می‌نازید که هر چه لازم دارد از آمریکا، فرانسه، انگلیس و روسیه می‌خرد، دلار هم بود و با قیمت‌های گزاف می‌خریدند و وارد می‌کردند ولی امروز ایران همه آنها را، غیر از چند قلم، خودش می‌سازد. آن هم خیالی نیست و از کتاب و مشاوره بیرون نیامده است بلکه نیازها از میدان جنگ تشخیص داده شده و فهمیده‌ایم که چه چیزی به درد دفاع می‌خورد به دنبال همان رفته‌ایم و آن را تأمین می‌کنیم. همین بحث (انرژی هسته‌ای) که امروز مطرح است و حسادت‌ها و خصومت‌ها را برانگیخته است، این را نشان می‌دهد. آنان می‌دانند که جمهوری اسلامی به فکر سلاح اتمی نیست. در زمان جنگ با صدام، ما می‌توانستیم حمله‌های شیمیایی آنان را سخت‌تر از خودشان پاسخ بدهیم، ولی به سوی این فکرها نرفتیم، چون این کار را انسانی نمی‌دانستیم. امام(ره) می‌گفت: اگر شما می‌خواهید مقابله به مثل کنید در جنگ کلاسیک، قبل از اینکه یک شهر را بزنید، چهل و هشت ساعت قبل، باید اعلام کنید که مردم بیرون بروند و بی‌گناهی در شهر گلوله نخورد! و این در حالی بود که صدام هر لحظه به شهرهای ما موشک می‌زد. بنای ما بر این نبود که جنگ غیر انسانی کنیم. ما این تجربه را پشت سر خود داریم و دنیا هم می‌داند؛ همان‌ها که به عراقی‌ها مواد شیمیایی بسیار پیشرفته دادند. آخرین آنها در جنگ جهانی دوم توسط آلمانی‌ها به کار رفت که بسیار خطرناک بود. دانش فنی (تکنولوژی) آن، الآن در عراق هست. آنان می‌دانستند که ما می‌توانیم این کار را بکنیم و نکردیم، حالا بی جهت بهانه‌گیری می‌کنند. باید گفت در این حرکت‌ها یک اعترافی هست؛ یعنی کار این‌ها، ضمن اینکه یک مغالطه و دروغ است، اعتراف به این است که حساس‌ترین دانش فنی را که بسیار انحصاری است و فقط چند کشور در دنیا می‌توانند آن را داشته باشند، ایران دارد. این اعتراف به پیشرفت ما است. ما که خودمان را می‌شناسیم، امّا آنان این ادعاها را با اهداف دیگری مطرح می‌کنند. کشور ما، به فن آوری و دانش فنی سد سازی، پل سازی، تأسیس کارخانه‌های بزرگ،سیمان، نیروگاه، کارخانه‌های فولاد، آلومینیوم، دست یافته و آنها را بلد هستیم و جلو رفته‌ایم و قدرت سازندگی این‌ها را داریم. ضعفی که در کار ما بوده و باید ترمیم شود، این است که ما باید برنامه و چشم‌انداز دراز مدّت داشته باشیم و در چهارچوب درستی حرکت کنیم. جای خالی این قبلاً دیده شده بود. در اواخرِ دولتی که من مسؤولش بودم، ایران هزار و چهارصد را مطرح کردیم و مقدماتش را هم فراهم کردیم و همه ارگان‌ها، استعدادها و نیازها را گزارش کردند و در حال تلفیق بود که برنامه بیست ساله‌ای تنظیم و تهیه شود که دیگر آن دوره تمام و آن کار متوقّف شد. البته اخیراً رهبری به مجمع تشخیص مصلحت نظام دستور دادند که شما چشم انداز دراز مدّت آینده نظام را مشخّص کنید که بر اساس آن، برنامه‌ها تنظیم شود. الآن در مجمع تشخیص مصلحت نظام، کمیسیون‌ها کار می‌کنند و دولت هم کار خوبی کرد و نظر خود را در باره چشم انداز آینده داد. شاید در ظرف چند هفته آینده، این چشم انداز اعلام شود. در آن صورت استقراری پیدا می‌شود که ما به کجا می‌خواهیم برسیم و اهداف مثلاً بیست سال آینده‌مان چه خواهد بود تا برنامه‌ها با آن تنظیم شود. کشورهایی که در حال توسعه هستند، این برنامه را دارند.
این پیشرفت‌ها که گفتیم در حالی اتفاق افتاده که هیچ وقت ما را به حال خودمان نگذاشته‌اند. اگر در خارج پولی داشتیم، بایکوت و مسدود کردند و ندادند، جز در جایی که به زور توانسته باشیم بگیریم. اگر قراردادی استراتژیک و سوق‌الجیشی داشتیم لغو کردند؛ مانند زیر دریایی، نیروگاه اتمی، موشک‌های دوربرد و... قراردادهایی که در زمان شاه امضا شده و هزینه‌هایش پرداخت گردیده است. البته یک بخشی از آن قراردادها را بختیار در اواخر دوران شاه با فشار آمریکایی‌ها لغو کرد و بسیاری از قراردادها را آن‌ها انجام نمی‌دهند، با صراحت ایستاده‌اند و می‌گویند ما عمل نمی‌کنیم! همانگونه که می‌دانید ما همیشه در تحریم بوده‌ایم. چیزهایی را که کشورهای دیگر به آسانی می‌خرند، ما باید از بازار سیاه تهیه کنیم، چون می‌گویند دو منظوره است و می‌تواند به مسائل نظامی بینجامد. بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول و خیلی جاهای دیگر، حاضر نبودند با نرخ‌های معمولی به ایران وام بدهند و ما روی منابع خودمان تکیه می‌کردیم، جز در مقاطع کوتاهی که توانستیم مبالغی را فایناس کنیم و از آن‌ها بگیریم. شما می‌بینید که ما درگیر جنگ بودیم، تحریم را داشتیم و مسدود و محاصره بودیم. تهدیدهای دائمی بالای سرمان بود ولی حرکت کردیم و پیش رفتیم. در این مسیر کادرسازی هم شده است.
گرچه شاید هیچ وقت برنامه جامع و تنظیم شده‌ای برای تعداد نیروهای متخصّص و کاری، نداشته‌ایم، ولی عملاً دراین بیست و پنج سال یا یک ربع قرن، در همه صحنه‌ها، کادر خوبی داریم و کسی نمی‌تواند بگوید جمهوری اسلامی نیروی انسانی کم دارد. امروزه هر کاری بخواهیم می‌توانیم انجام دهیم. تبادل تجربه با دنیا هم که کاری معمولی است و می‌توانیم از کسانی که از ما پیشرفته‌تر هستند استفاده کنیم.

منشأ نارضایتی‌ها چیست و کجاست؟
مسأله بسیار جدّی که این روزها مطرح است و باید این حقیقت را بپذیریم، نارضایتی عده‌ای از مردم است، حالا یا با تبلیغات بد بوده یا به جهت شیوه‌های نادرست اطلاع رسانی است، باید قبول کنیم که گروهی از مردم ناراضی هستند و انتقاد و اعتراض دارند.بخشی از این بر می‌گردد به خود ما که اسلام را چگونه شناخته‌ایم و چگونه به مردم شناسانده‌ایم و چه می‌خواهیم. بخش دیگرش هم بر می‌گردد به عملکرد ما مدیران. بخش عمده‌اش هم بر می‌گردد به اشتباهات تاریخی که اکنون دارد اتّفاق می‌افتد و آن مشاجراتی است که از چند سال پیش در ایران شروع شده و جریان‌ها به جان هم افتاده‌اند و مسابقه گذاشته‌اند در بد نام کردن همدیگر. یک اجماع مرکّبی درست کرده‌اند که کارها همه خراب است و باید اصلاح شود! این وضع قطعاً روی جوان‌ها و افرادی که قدرت تحلیل ندارند و تاریخ را نمی‌دانند و این مسائلی را که من عرض کردم، برای‌شان روشن نیست تأثیر می‌گذارد و دل آنان را می‌لرزاند و آنان را به مخالفت وا می‌دارد.
مطلبی را اخیراً مقام معظّم رهبری مطرح کردند، و آن اینکه: سخت‌گیری یک جریان از سویی و انتقادهای نامعقول جریان دیگر و بدگویی و تقریباً فحاشی و هتاکی از سوی دیگر در جامعه تأثیر بسیار خطرناک به جای می‌گذارد، این سخنی است که باید جدّی گرفت و باید در باره آن فکر کرد، نمی‌شود که ما از درون خود، تریبون‌های خارجی را تغذیه کنیم. رسانه‌های خارجی امروز خیلی آسان می‌توانند از رسانه‌های خود ما، خوراک تبلیغاتی خودشان را به دست آورند و چنین می‌کنند. یک چیز کوچکی در گوشه‌ای از روزنامه‌ای می‌نویسند و آن تبدیل می‌شود به یک مقاله و در رادیوهای خارجی تا مدّت‌ها از آن استفاده می‌کنند! من نمی‌گویم نوشته نشود، بالأخره جامعه آزاد مطالبش نوشته می‌شود، امّا جریان اطلاع‌رسانی باید یک جریان حساب شده و منظم و جهت‌دار باشد. بدانیم که جامعه باز در کنارش اشکالاتی هم دارد و باید اشکالاتش برطرف شود، این‌ها ریشه را می‌زند.
حوزه‌های علمیه و تغذیه حکومت
من به عنوان یک روحانی و کمی آشنا به مبانی عرض می‌کنم: به هر حال حوزه و روحانیت ما خودش را برای حکومت اسلامی آماده نکرده است، گرچه همه آنان عاشق حکومت اسلامی هستند. امروزه فقه ما در حوزه‌ها باید به گونه‌ای تدریس شود و محقّقان به طوری پرورده شوند که بتوانند نظام حاکمیت را تغذیه کنند. توقع ما از مدیران این است که اسلامی عمل کنند و در گذشته بسیار کوشیده‌ایم که ساختارمان را اسلامی کنیم. از کارهای مهمی که کم‌تر روی آن بحث می‌شود. مسأله بانکداری است. پیش از آنکه ما مدیریت کشور را به دست بگیریم امور کشور به صورت طاغوتی و لاییک اداره می‌شد. بانک‌ها همه ربوی بودند. بالأخره در مجلس قانونی را با همان فتاوای موجود گذراندیم، راه‌های فرار از ربا را که تقریباً در همه کتب فقهی آمده، شناسایی کردیم و راه‌هایی را انتخاب کردیم و قانونی را گذراندیم و شورای نگهبان و امام هم تأیید کردند، بانک هایمان را اسلامی کردیم. ممکن است بانک‌هایی هم باشند که مراعات نکنند وربوی باشند، امّا قانون الآن، مشکلی ندارد؛ چون به امضای شورای نگهبان رسیده است. ما فعلاً غیر از این معیاری برای حکومت خود نداریم. ممکن است فقهای دیگر، نظر دیگری داشته باشند امّا این معیار، معیاردرستی است؛ آوردن شورای نگهبان برای نظارت بر مصوّبات مجلس و سایر جاهایی که نظارت می‌کنند تا اسلامی بودن نظام مخدوش نشود، این چیز کمی نیست. نهادهایی هستند مثل دیوان عدالت اداری و جاهای دیگر که می‌توانند با دقت نظارت کنند تا کارهااسلامی شود.
دستگاه قضایی ما در گذشته تقیدی نداشت که اسلامی باشد، گرچه عمدتاً با قانون مدنی تنظیم شده بود، ولی به هر حال بعد از انقلاب سیستم و نظام قضایی را اسلامی کردیم. امروز، یک قاضی که در دادگاه حکم می‌کند، خیالش راحت است که دارد با مبانی اسلامی و با قانون اسلامی حکم می‌کند. راهش را باز کرده‌ایم. آن قدر هم مجتهد نداشتیم برای قضاوت، باز راه اسلامی دیگری را برگزیدیم. مجالس ما در مورد اراضی کشاورزی، اراضی شهری، در مورد معدن و مسائل بسیار دیگری که شبهه‌ناک بود، قانون گذراندند و از تصویب شورای نگهبان گذشته است. این‌ها کم نیست. در دنیایی که از اسلام و دین گریزان بودند، توانسته‌ایم نظامی را با این مسائل سرپا نگه داریم و با همین معیارهای فقه جواهری‌مان توانسته‌ایم نظام اسلامی داشته باشیم. آیا این کار کمی است؟ به نظر من یکی از موارد مهم در مسائل اجتماعی - به تعبیر رهبری - سخت‌گیری است که به ما طلبه‌ها بر می‌گردد، باید فکر کنیم در چه دنیایی زندگی می‌کنیم. نیازهای واقعی کشور چیست. نیازهای نسل جوان چیست و بالأخره نیازهای توسعه کشور و مسائل خارجی‌مان چیست؟ مبانی فقهی ما انعطاف‌پذیر است. می‌دانید که عقل یکی از منابع بسیار مهم در اجتهاد ما است، هم‌چنین قواعدی که در بحث تزاحم مصالح و به هم رسیدن مسائل فاسد و افسد یا صالح از آن اطلاع دارید. اصلح، این‌ها مواردی است که صدها فتوا در کتاب‌هایمان از قدیم تا امروز در کتب فقها وجود دارد. به راستی چه چیزی از اصل نظام و حاکمیت اسلام در این دنیای کفر مهم‌تر است؟ بنابراین شما می‌توانید با مبانی، جریانی در حوزه به وجود آورید که آن جریان بتواند به عنوان حکومت اسلامی و حاکمیت دین، مشکلاتی را که فکر می‌کنید نظام را تضعیف می‌کند و قشری از اقشار بچه‌های مسلمان را از نظام دور می‌سازد، آن مسائل را حل کند تا خیال همه راحت شود، احساس کنیم که وظیفه دینی و طلبگی و وظیفه حکومتی مان را انجام می‌دهیم. جای اینگونه فعالیت‌ها خالی است. ما الآن در مسائلی کلنجار می‌رویم که نهایتاً به نام دین، در اقشاری از مردم بدنامی درست می‌کند و از همین‌رو است که دیوهای تبلیغاتی می‌گویند اسلام و دین در جامعه امروز دیگر کارساز نیست! من فکر می‌کنم اسلام و دین، امروز کاملاً کار ساز است.
یکی از مهم‌ترین بحث‌هایی که امروز روی آن تکیه می‌کنند، مسأله ولایت فقیه است، که محورِ حکومت شیعی است. ما اصلاً تکوّن شیعه را بر اساس امامت معصومان داریم، اگر این را از شیعه بگیرند، دیگر چیزی نخواهیم داشت و تفاوتی با دیگران نخواهیم داشت. ولایت ائمه که منصوص است و بعد از آنان، طبق مبانی، فقیه جامع‌الشرایط، محور تصمیم‌گیری در جامعه هستند. ما باید روی همان محور حرکت کنیم. این نقطه مثبت و قوّت ما است که دشمنان می‌خواهند همین را ضعیف کنند. چون ما همیشه از این ناحیه پیروز شده‌ایم، می‌خواهند این نقطه اتکا را بشکنند. این نقطه اتکا بسیار مهم است؛ روزی شخصیتی مثل امام همه جا را زیر نظر داشتند و هر حرفی را که می‌زدند، همه می‌پذیرفتیم و حرفش حرف آخر بود. بحمداللّه امروز رهبری هم همین گونه هستند.بقیه کشورها هم اصول مقدسی دارند و به ارزش‌هایی معتقدند.آنها هم ارزش‌های ملّی وارزش‌های انقلابی دارند،حدّاقل به قانون اساسی خود پایبند هستند و همه در آن چهارچوب حرکت می‌کنند و مشکلی هم ندارند. بالأخره راهی را برای رهایی از دگم‌ها پیدا کرده‌اند. ما هم همین کار را کرده‌ایم. ما هم برای شکستن دگم‌ها در برنامه‌هایمان، امروز کاملاً سازماندهی شده‌ایم و مجمع تشخیص مصلحت نظام به همین منظور است که اگر رهبری برای حلّ معضلات و مرافعات صلاح دیدند که تصمیمی غیر از مسیر جاری بگیرند، از این طریق اقدام می‌کنند. اکنون آن نقطه قوّت ما تبدیل به سرپلی برای تبلیغات دشمن شده است که انصافاً بسیار سنگین است. اصلاً از این ناحیه اسلام را تحت فشار قرار می‌دهند. تفاوت ما با دیگران، که همین جزمیت را دارند، این است که ما آن‌جا شروط مشکلی داریم؛ باید عالم و فقیه باشد، عادل و متقی باشد و نیز شجاع و مدیر و مدبّر و اگر هر یک از این‌ها را نداشته باشد، خود به خود از اعتبار ساقط می‌شود. چنین موقعیتی در مدیریت دنیا وجود ندارد و دیگران نمی‌توانند چنین چیزهایی داشته باشند ولی ما ناچاریم که داشته باشیم. این‌ها برای ما شرط واقعی است. به نظر من، نظام ما از نظر تئوریک همه چیز دارد: مبانی‌مان درست است. اجتهادمان کاملاً آزاد است، می‌توانیم با عقل و منطق و با دیدن مصالح زمان و مکان و شرایط اجتهاد پویا داشته باشیم و نیروی مجتهد هم کم نداریم. بنابراین از نظر تئوریک و نظری دچار مشکل نیستیم فقط ارتباط کافی میان ابعاض حاکمیت و حوزه وجود ندارد و باید حوزه و جریان مدیریّت کشور، آن چنان با هم نزدیک باشند که مدیران نیازهایشان را به حوزویان عرضه کنند و آنان نیز نیازهای اینان را تأمین کنند. فقط انتقاد نباشد. معلوم باشد اگر حکمی با فتاوای بعضی نمی‌سازد، بالأخره این حکم بر اساس مبانی اسلامی انتخاب شده است. پس از لحاظ نظری مشکلی نداریم و ولایت فقیه محکم‌ترین مبنای حرکت ما است و مکتب تشیّع بدون آن کارآیی ندارد و طبعاً نهادهایی مانند شورای نگهبان و آنان که بر حاکمیت اسلام ناظر هستند، بسیار سنگرهای مهمی هستند و درعمل هم، همان‌طور که گفتم، نمی‌توانیم بگوییم نظام ما ناکارآمد بوده است. در عین حال می‌پذیریم که در مواردی، در سیاست خارجی و برخی از بحث‌های اقتصادی و اجتماعی، می‌شد راه‌های دیگری را برگزید. البته چنین نیست که همان‌ها هم که انتخاب شده، کار تباه و نادرستی بوده است. بالأخره در یک مقطعی درست تشخیص داده شده و به آن عمل گردیده است. ان‌شاءاللّه با چشم اندازی که باید به امضای رهبری برسد آینده بهتری برای ایران ترسیم کنیم و باید با اراده‌ای محکم و اطمینان کامل تا زنده هستیم این حج





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین