در مورد یپرمخان ارمنی مشروطهخواه قاتل شیخ فضلالله نوری و جحنایا تش توضیح دهید؟ عموم محققین و مورخین، حتی اسمعیل رائین که سعی داشته است از یپرم خان ارمنی و اقدامات او قهرمانی افسانهای بسازد، نامی از پدر یپرم نبردهاند و همگی زادگاه او را در نزدیکیهای گنجه از مادری بینام و نشان ذکر کردهاند. خود یپرم نیز در نامههایش هرگز اسمی از پدر نبرده است. رائین میگوید: (در طفولیت به سبب طبع سرکش و روح عصیانگر خیلی زود درس و مدرسه را رها کرد و برای مبارزه با دولت عثمانی و تقویت ارامنه تابع آن دولت رهسپار ترکیه شد، ولی [به] وسیله دولت روس دستگیر و محاکمه و محکوم به 24 سال زندان در دوردستترین منطقه سیبری شد، اما پس از چندی توانست از زندان فرار و دست تقدیر او را به ایران کشانید. ابتدا در منطقه شمال به کار راهسازی مشغول شد، ولی بعد از به توپ بستن مجلس [به] وسیله محمدعلیشاه، در جرگه آزادیخواهان درآمد). یپرمخان ارمنی مشروطهخواه ارمنی ایرانی که حکم اعدام شیخفضالله نوری را اجرا کرد اولین اقدام او تسخیر شهر رشت بود که با عده معدودی به دستیاری معزالسطان، با یک یورش غافلگیرانه، سردار افخم حاکم رشت و مجتهد خمامی را کشت و تمام اموال دارالحکومه را تصرف کرد. او با نیرنگ ناصرخان پسر غیاث نظام رشتی را که طرفدار دولت بود، در یوزباشی چای با اطرافیانش کشت و به نام اعانه به زور بیش از صد و پنجاه هزار تومان از مردم رشت پول گرفت !و قوای خود را تقویت کرد و عازم تهران شد. در قریه (نگی) قزوین به قوای دولتی حمله کرد و بنا به اعتراف خودش ، عدهای زن و کودک و دهقان بیگناه را بهطور عمدی به قتل رساند! بعد از تصرف قزوین به دستور او شیخالاسلام قزوینی و قاسمآقا میرپنج (سرتیپ) و عدهای از سرشناسان قزوین را بهطرز فجیع و وحشیانهای به قتل رسانیدند و عمارت ارک و چهلستون این شهر را به آتش کشیدند و از مردم به زور مقدار زیادی اعانه دریافت و غارت و بین افراد خود تقسیم کردند. از قزوین عازم زنجان شدند. در آنجا آیت الله العظمی آخوند ملاقربانعلی زنجانی مجتهد عالیقدر را که طرفداران زیادی داشت دستگیر کردند، ولی از تهران دستور اکید آمد که این مجتهد نود و پنج ساله و محبوب عامه را نباید کشت و یپرم علیرغم میل خود، دستور تبعید او را به تهران و از آنجا به عراق صادر کرد، ولی عدهای از اطرافیان این مجتهد را تیرباران کرد. از آنجا به (سرآب) و (اهر) و (قرچهداغ) حمله کردند. بعد از تصرف آنها خانه و اثاث سران و سرشناسان آن سامان با بیرحمی به غارت رفت و نصیب قشون ظفرنمون آزادی! شد. در تهران او را به سمت ریاست پلیس منصوب کردند، اما او بارها قانون را زیر پا گذاشت و خودسرانه اقداماتی برخلاف قانون اساسی و دستورات دولت و مقررات میکرد. او اداره تحقیقات و چند اداره دیگر را خودسرانه بست و کارمندان آن سازمانها را با لگد و پسگردنی بیرون کرد. این مشروطهطلب آزادیخواه! در جمادیالثانی 1329 عدهای پلیس فرستاد و عدلیه (دادگستری) را به زور بست، وقتی قضات فرمان دولت را مطالبه کردند، یپرم دستور داد آنها را در برابر این گستاخی توقیف کنند! دو روزنامه (بهلول) و (چنته) یپرم را در مورد اخراج کارمندان پلیس و توقیف قضات سخت نکوهیدند، ولی پس از اینکه این دو روزنامه به دست یپرم رسید و از انتقاد آنها آگاه شد، چند نفر پلیس و مجاهد فرستاد تا روزنامهها را توقیف و دفتر آنها را غارت و میرزامحمود مدیر روزنامه چنته را بازداشت کردند. وقتی میرزااحمدخان مفتش مالیه بهموجب حکم وزیر مالیه (دارایی) مأمور رسیدگی به حساب صندوق پلیس شد، یپرم فرمان او را پاره کرد و با سر و دست شکسته از نظمیه بیرونش انداخت. دستور بازداشت اقتدارالسلطنه که از وجوه وزارت جنگ اختلاس کرده بود، از طرف دولت و وزارت جنگ به نظمیه صادر شد، ولی یپرم بهطور علنی او را در منزل خود برد و در پاسخ نامه نوشت: (این شخص در تهران نیست)! یپرم که خود را مجاهد و به رهبری آن افتخار میکرد، در ماجرای پارک اتابک به مجاهدین حقیقی آذربایجان به سرپرستی ستارخان و باقرخان حمله و پارک را محاصره کرد و به آتش کشید و با گلوله توپ و تفنگ درحالی که آنها بیرق سفید صلحطلبی خود را نشان میدادند، به آنان پاسخ داد و بسیاری از این فرزندان دلیر و سلحشور را به خاک و خون کشید. او حتی به روحانیت مسیح اهانت میکرد، چنانچه پس از مرگش اسقف همدان او را ارمنی ندانست و از مراسم مذهبی خودداری کرد، ولی دوستان ارمنی او اسقف را به تیر بستند و کشتند. اگر با نظری خوشبینانه یپرم را در قتل آقای سیدعبدالله بهبهانی شریک ندانیم، از آنجا که این هفتجوش با روحانیت حتی روحانیت مسیحی عداوت داشت و طرفدار اینگونه ترورها بود، قاتلین او را پناه داد و برخلاف میل و خواست اکثریت مردم از خاص و عام مانع از محاکمه آنها شد. سرانجام قاتل شیخ فضلالله نوری +عکس عاقبت یپرم یپرم نه مسلمان بود و نه ایرانی ،ازاین روی نمیتوانست هیچگونه احساسی نسبت به مشروطه و استبداد ایران داشته باشد، بهخصوص که مشروطهخواهان ایران نماینده نیروی ملی نبودند، که از اقلیتهای کوچکی تشکیل شده بودند که بیشترشان تحریک شده و کمترشان احساس آزادیخواهی داشتند و سیاست خارجی نیز زیر بال آنان را گرفته بود، اما اگر باز هم با عینک خوشبینی بر ماهیت یپرم نظر افکنیم و او را عامل خارجی ندانیم، قدر مسلم این است که او کوره سوادی بیش نداشت و تقریبا همه او را عامی دانستهاند. نداشتن مربی صالح و احساسات تندو ماجراجویانه، او را به سوی یک زندگی ناراحت سوق داده و چون بیباک و قسیالقلب بود، در این راه موفقیتهایی نیز به دست آورد. خودسریها و قانونشکنیهای او موجب شد که ازسوی دولت وبرای دورداشتن وی ازمرکز،برای خاموش کردن فتنه سالارالدوله به غرب کشور مأموریت یابد. یپرم در کرمانشاه عدهای از رجال و روحانیون را به جرم ارتباط با سالارالدوله کشت و چون به قلعه (شورجه) از قراء (چاردولی) تابع (قروه)- که قبلاً محل برخورد قوای دولتی و سالارالدوله بود- رسید، از قوای مهاجم در آن قلعه کسی باقی نمانده بود و ساکنین قلعه عبارت بودند از: عبدالباقیخان چاردولی و محمدخان چناری از خانزادگان محل با جمعی از دهقانان و کشاورزان. (اجل) یپرم را وادار به تخریب قلعه و تار و مار ساکنین قلعه کرد، لذا دستور داد توپها را رویِ تپه برابر قلعه نصب کنند و با خمپاره و توپ به قلعه حمله کنند.وقتی صدای غرش توپ و ریزش دیوارها بلند شد، بهناچار از درون قلعه به این تجاوز پاسخ دادند. با اینکه اکثریت سکنه قلعه در این یورش کشته شدند، از سنگرهای بالای قلعه چند نفر به تیراندازی برای دفاع مشغول بودند. مجاهدین بر آن شدند که با یورش بعدی قلعه را خراب و تصرف و مدافعین را نابود کنند، در این هجوم چند تن از مجاهدین هدف گلوله تیرافکنهای قلعه قرار گرفتند و در خاک و خون غلتیدند، یکی از آنها دکتر سهرابخان معاون نظمیه و طبیب اردوی مجاهدین بود. مرگ او یپرم را که در پشت تپه استراحت میکرد عصبانی ساخت و برخاست و پیشاپیش مجاهدین شخصاً بهسوی قلعه هجوم برد، یکی از مجاهدین دلسوزانه مانع رفتن او بهسوی مرگ شد، اما یپرم کشیدهای به گوش او زد و با حس شدید انتقامجویی پیش رفت، هنوز به قلعه نرسیده بود که گلولهای به پشت گوش او اصابت کرد و از گونه راستش بیرون آمد !و همانجا به زندگی پرماجرایش خاتمه داد. در پی این حادثه، مجاهدین ارمنی آشفته شدند و شیونکنان خود را به کنار دیوارهای قلعه رساندند و با وجود شدت آتش و رگبار گلولهها با کمک یارمحمدخان کرمانشاهی قلعه را تصرف کردند و تمام اهالی بازمانده در قلعه را از زن و بچه و پیر و جوان به استثنای 14 نفر مرد مسلح که برای محاکمه و یافتن قاتل یپرم زنده گذاشتند و دستگیر کردند، قتلعام کردند و در همانجا از اسیران شروع به تحقیقات کردند. در میان آنان جوانی بود بالابلند، چهارشانه، خوشقیافه و رشید که ارباب قلعه محسوب میشد. نام او عبدالباقیخان بود و بیش از 24 سال نداشت، چهره مردانه و اندام برازنده او توجه حاضران را جلب کرد، پس از تحقیقات بسیار معلوم شد که قاتل یپرم شخص عبدالباقیخان است. او با رشادت تمام به فرمانفرما گفت: (من یپرم را کشتهام، ولی قاتل نیستم! اگر کسی خانه شما را هدف توپ و خمپاره قرار بدهد و افراد بیگناه شما را به خاک و خون بکشد و شما در مقام دفاع برآیید، قاتلید؟) فرمانفرما تأملی کرد و به رشادت این جوان پاکنهاد میاندیشید، عبدالباقیخان به کلام خود ادامه داد و گفت: (مرا بفرستید تهران، اگر خواستند مرا آنجا مجازات کنند). فرمانفرما با این پیشنهاد موافقت کرد و دستور داد تا مقدمات اعزامش را به تهران فراهم کنند، اما وقتی که از پیش فرمانفرما برمیگشت (ابرام ارمنی) یکی از یاران یپرم او را از پشت سر هدف گلوله قرار داد و کشت. یپرم همیشه به یاران خود میگفت: (باید ایران را از وجود کسانی مثل سپهدار و صمصامالسلطنه و نظیر این گروه از رجال پاک کرد!!) شاید هم تصور میکرد بتواند با توسعه تروریسم در ایران به زمامداری مطلق برسد!بی شک اگر او اگر به دست عبدالباقیخان کشته نمیشد ،در این کشور منشأ فتنههای بسیار میشد و نقشههای خطرناکی را به زیان استقلال و ملیت ایرانی اجرا میکرد. گویی در (چاردولی) به این نکته پی برده بودند که از عبدالباقیخان به عنوان یک قهرمان ملی یاد میکردند و برای جوانی و برازندگی و دلیری او ترانههای محلی ساختند که هنوز ورد زبانهاست .آنان تاهم اینک نیز دلاوریهای این جوان اصیل ایرانی را میستایند و بر زندگی کوتاه او اشک میریزند. منبع: فارس
در مورد یپرمخان ارمنی مشروطهخواه قاتل شیخ فضلالله نوری و جحنایا تش توضیح دهید؟
عموم محققین و مورخین، حتی اسمعیل رائین که سعی داشته است از یپرم خان ارمنی و اقدامات او قهرمانی افسانهای بسازد، نامی از پدر یپرم نبردهاند و همگی زادگاه او را در نزدیکیهای گنجه از مادری بینام و نشان ذکر کردهاند.
خود یپرم نیز در نامههایش هرگز اسمی از پدر نبرده است. رائین میگوید: (در طفولیت به سبب طبع سرکش و روح عصیانگر خیلی زود درس و مدرسه را رها کرد و برای مبارزه با دولت عثمانی و تقویت ارامنه تابع آن دولت رهسپار ترکیه شد، ولی [به] وسیله دولت روس دستگیر و محاکمه و محکوم به 24 سال زندان در دوردستترین منطقه سیبری شد، اما پس از چندی توانست از زندان فرار و دست تقدیر او را به ایران کشانید.
ابتدا در منطقه شمال به کار راهسازی مشغول شد، ولی بعد از به توپ بستن مجلس [به] وسیله محمدعلیشاه، در جرگه آزادیخواهان درآمد).
یپرمخان ارمنی مشروطهخواه ارمنی ایرانی که حکم اعدام شیخفضالله نوری را اجرا کرد
اولین اقدام او تسخیر شهر رشت بود که با عده معدودی به دستیاری معزالسطان، با یک یورش غافلگیرانه، سردار افخم حاکم رشت و مجتهد خمامی را کشت و تمام اموال دارالحکومه را تصرف کرد.
او با نیرنگ ناصرخان پسر غیاث نظام رشتی را که طرفدار دولت بود، در یوزباشی چای با اطرافیانش کشت و به نام اعانه به زور بیش از صد و پنجاه هزار تومان از مردم رشت پول گرفت !و قوای خود را تقویت کرد و عازم تهران شد. در قریه (نگی) قزوین به قوای دولتی حمله کرد و بنا به اعتراف خودش ، عدهای زن و کودک و دهقان بیگناه را بهطور عمدی به قتل رساند! بعد از تصرف قزوین به دستور او شیخالاسلام قزوینی و قاسمآقا میرپنج (سرتیپ) و عدهای از سرشناسان قزوین را بهطرز فجیع و وحشیانهای به قتل رسانیدند و عمارت ارک و چهلستون این شهر را به آتش کشیدند و از مردم به زور مقدار زیادی اعانه دریافت و غارت و بین افراد خود تقسیم کردند. از قزوین عازم زنجان شدند. در آنجا آیت الله العظمی آخوند ملاقربانعلی زنجانی مجتهد عالیقدر را که طرفداران زیادی داشت دستگیر کردند، ولی از تهران دستور اکید آمد که این مجتهد نود و پنج ساله و محبوب عامه را نباید کشت و یپرم علیرغم میل خود، دستور تبعید او را به تهران و از آنجا به عراق صادر کرد، ولی عدهای از اطرافیان این مجتهد را تیرباران کرد. از آنجا به (سرآب) و (اهر) و (قرچهداغ) حمله کردند. بعد از تصرف آنها خانه و اثاث سران و سرشناسان آن سامان با بیرحمی به غارت رفت و نصیب قشون ظفرنمون آزادی! شد.
در تهران او را به سمت ریاست پلیس منصوب کردند، اما او بارها قانون را زیر پا گذاشت و خودسرانه اقداماتی برخلاف قانون اساسی و دستورات دولت و مقررات میکرد. او اداره تحقیقات و چند اداره دیگر را خودسرانه بست و کارمندان آن سازمانها را با لگد و پسگردنی بیرون کرد. این مشروطهطلب آزادیخواه! در جمادیالثانی 1329 عدهای پلیس فرستاد و عدلیه (دادگستری) را به زور بست، وقتی قضات فرمان دولت را مطالبه کردند، یپرم دستور داد آنها را در برابر این گستاخی توقیف کنند!
دو روزنامه (بهلول) و (چنته) یپرم را در مورد اخراج کارمندان پلیس و توقیف قضات سخت نکوهیدند، ولی پس از اینکه این دو روزنامه به دست یپرم رسید و از انتقاد آنها آگاه شد، چند نفر پلیس و مجاهد فرستاد تا روزنامهها را توقیف و دفتر آنها را غارت و میرزامحمود مدیر روزنامه چنته را بازداشت کردند.
وقتی میرزااحمدخان مفتش مالیه بهموجب حکم وزیر مالیه (دارایی) مأمور رسیدگی به حساب صندوق پلیس شد، یپرم فرمان او را پاره کرد و با سر و دست شکسته از نظمیه بیرونش انداخت.
دستور بازداشت اقتدارالسلطنه که از وجوه وزارت جنگ اختلاس کرده بود، از طرف دولت و وزارت جنگ به نظمیه صادر شد، ولی یپرم بهطور علنی او را در منزل خود برد و در پاسخ نامه نوشت: (این شخص در تهران نیست)!
یپرم که خود را مجاهد و به رهبری آن افتخار میکرد، در ماجرای پارک اتابک به مجاهدین حقیقی آذربایجان به سرپرستی ستارخان و باقرخان حمله و پارک را محاصره کرد و به آتش کشید و با گلوله توپ و تفنگ درحالی که آنها بیرق سفید صلحطلبی خود را نشان میدادند، به آنان پاسخ داد و بسیاری از این فرزندان دلیر و سلحشور را به خاک و خون کشید. او حتی به روحانیت مسیح اهانت میکرد، چنانچه پس از مرگش اسقف همدان او را ارمنی ندانست و از مراسم مذهبی خودداری کرد، ولی دوستان ارمنی او اسقف را به تیر بستند و کشتند.
اگر با نظری خوشبینانه یپرم را در قتل آقای سیدعبدالله بهبهانی شریک ندانیم، از آنجا که این هفتجوش با روحانیت حتی روحانیت مسیحی عداوت داشت و طرفدار اینگونه ترورها بود، قاتلین او را پناه داد و برخلاف میل و خواست اکثریت مردم از خاص و عام مانع از محاکمه آنها شد.
سرانجام قاتل شیخ فضلالله نوری +عکس
عاقبت یپرم
یپرم نه مسلمان بود و نه ایرانی ،ازاین روی نمیتوانست هیچگونه احساسی نسبت به مشروطه و استبداد ایران داشته باشد، بهخصوص که مشروطهخواهان ایران نماینده نیروی ملی نبودند، که از اقلیتهای کوچکی تشکیل شده بودند که بیشترشان تحریک شده و کمترشان احساس آزادیخواهی داشتند و سیاست خارجی نیز زیر بال آنان را گرفته بود، اما اگر باز هم با عینک خوشبینی بر ماهیت یپرم نظر افکنیم و او را عامل خارجی ندانیم، قدر مسلم این است که او کوره سوادی بیش نداشت و تقریبا همه او را عامی دانستهاند.
نداشتن مربی صالح و احساسات تندو ماجراجویانه، او را به سوی یک زندگی ناراحت سوق داده و چون بیباک و قسیالقلب بود، در این راه موفقیتهایی نیز به دست آورد. خودسریها و قانونشکنیهای او موجب شد که ازسوی دولت وبرای دورداشتن وی ازمرکز،برای خاموش کردن فتنه سالارالدوله به غرب کشور مأموریت یابد.
یپرم در کرمانشاه عدهای از رجال و روحانیون را به جرم ارتباط با سالارالدوله کشت و چون به قلعه (شورجه) از قراء (چاردولی) تابع (قروه)- که قبلاً محل برخورد قوای دولتی و سالارالدوله بود- رسید، از قوای مهاجم در آن قلعه کسی باقی نمانده بود و ساکنین قلعه عبارت بودند از: عبدالباقیخان چاردولی و محمدخان چناری از خانزادگان محل با جمعی از دهقانان و کشاورزان.
(اجل) یپرم را وادار به تخریب قلعه و تار و مار ساکنین قلعه کرد، لذا دستور داد توپها را رویِ تپه برابر قلعه نصب کنند و با خمپاره و توپ به قلعه حمله کنند.وقتی صدای غرش توپ و ریزش دیوارها بلند شد، بهناچار از درون قلعه به این تجاوز پاسخ دادند. با اینکه اکثریت سکنه قلعه در این یورش کشته شدند، از سنگرهای بالای قلعه چند نفر به تیراندازی برای دفاع مشغول بودند.
مجاهدین بر آن شدند که با یورش بعدی قلعه را خراب و تصرف و مدافعین را نابود کنند، در این هجوم چند تن از مجاهدین هدف گلوله تیرافکنهای قلعه قرار گرفتند و در خاک و خون غلتیدند، یکی از آنها دکتر سهرابخان معاون نظمیه و طبیب اردوی مجاهدین بود. مرگ او یپرم را که در پشت تپه استراحت میکرد عصبانی ساخت و برخاست و پیشاپیش مجاهدین شخصاً بهسوی قلعه هجوم برد، یکی از مجاهدین دلسوزانه مانع رفتن او بهسوی مرگ شد، اما یپرم کشیدهای به گوش او زد و با حس شدید انتقامجویی پیش رفت، هنوز به قلعه نرسیده بود که گلولهای به پشت گوش او اصابت کرد و از گونه راستش بیرون آمد !و همانجا به زندگی پرماجرایش خاتمه داد.
در پی این حادثه، مجاهدین ارمنی آشفته شدند و شیونکنان خود را به کنار دیوارهای قلعه رساندند و با وجود شدت آتش و رگبار گلولهها با کمک یارمحمدخان کرمانشاهی قلعه را تصرف کردند و تمام اهالی بازمانده در قلعه را از زن و بچه و پیر و جوان به استثنای 14 نفر مرد مسلح که برای محاکمه و یافتن قاتل یپرم زنده گذاشتند و دستگیر کردند، قتلعام کردند و در همانجا از اسیران شروع به تحقیقات کردند.
در میان آنان جوانی بود بالابلند، چهارشانه، خوشقیافه و رشید که ارباب قلعه محسوب میشد. نام او عبدالباقیخان بود و بیش از 24 سال نداشت، چهره مردانه و اندام برازنده او توجه حاضران را جلب کرد، پس از تحقیقات بسیار معلوم شد که قاتل یپرم شخص عبدالباقیخان است.
او با رشادت تمام به فرمانفرما گفت: (من یپرم را کشتهام، ولی قاتل نیستم! اگر کسی خانه شما را هدف توپ و خمپاره قرار بدهد و افراد بیگناه شما را به خاک و خون بکشد و شما در مقام دفاع برآیید، قاتلید؟) فرمانفرما تأملی کرد و به رشادت این جوان پاکنهاد میاندیشید، عبدالباقیخان به کلام خود ادامه داد و گفت: (مرا بفرستید تهران، اگر خواستند مرا آنجا مجازات کنند).
فرمانفرما با این پیشنهاد موافقت کرد و دستور داد تا مقدمات اعزامش را به تهران فراهم کنند، اما وقتی که از پیش فرمانفرما برمیگشت (ابرام ارمنی) یکی از یاران یپرم او را از پشت سر هدف گلوله قرار داد و کشت.
یپرم همیشه به یاران خود میگفت: (باید ایران را از وجود کسانی مثل سپهدار و صمصامالسلطنه و نظیر این گروه از رجال پاک کرد!!) شاید هم تصور میکرد بتواند با توسعه تروریسم در ایران به زمامداری مطلق برسد!بی شک اگر او اگر به دست عبدالباقیخان کشته نمیشد ،در این کشور منشأ فتنههای بسیار میشد و نقشههای خطرناکی را به زیان استقلال و ملیت ایرانی اجرا میکرد.
گویی در (چاردولی) به این نکته پی برده بودند که از عبدالباقیخان به عنوان یک قهرمان ملی یاد میکردند و برای جوانی و برازندگی و دلیری او ترانههای محلی ساختند که هنوز ورد زبانهاست .آنان تاهم اینک نیز دلاوریهای این جوان اصیل ایرانی را میستایند و بر زندگی کوتاه او اشک میریزند.
منبع: فارس
- [سایر] آیا شیخ فضل اللّه نوری، استبداد خواه نبود؟
- [سایر] روشنگری های آیت الله شیخ فضل الله نوری (ره) تا چه حد بر ملّت مؤثر بوده است؟
- [سایر] دلایل شیخ شهید فضل الله نوری برای تحریم مشروطه چه بوده است؟
- [سایر] روزنامه ی آیت الله شیخ فضل الله نوری(ره) حاوی چه مطالبی بود؟
- [سایر] آیا شیخ فضل الله نوری واقعاً مجتهد بود؟ چرا علما، اعدام او را تأیید کردند؟
- [سایر] در باره زندگی و شخصیت آیة اللّه شیخ فضل اللّه نوری قدس سره الشریف توضیح دهید؟
- [سایر] فرق بین دین ارمنی با مسیح چیست؟
- [سایر] خلقت نوری حضرت زهرا(س) - قبل از خلقت آدم- چگونه بوده است؟
- [سایر] چرا بهائی ها علی محمد باب و حسین علی نوری را امّی معرفی می کنند؟
- [آیت الله بهجت] نظر اسلام را درباره ارمنی، مسیحی، کلیمی، یهودی و زرتشتی بفرمایید.
- [آیت الله شبیری زنجانی] قتل بر سه گونه است: اوّل: قتل عمدی، در قتل عمدی یا قاتل به قصد قتل دیگری را میکشد یا با وسیلهای که به حسب عادت کشنده است و قاتل هم احتمال عقلایی این امر را بدهد قتل صورت میگیرد. دوم: قتل شبه عمد، در قتل شبه عمد شخصی کسی را با آلتی بزند که به حسب عادت کشنده نیست و یا قاتل این امر را احتمال نمیدهد و قصد کشتن هم نداشته باشد و اتّفاقاً بکشد. سوم: قتل خطای محض، در قتل خطای محض قاتل انجام کاری بر روی مقتول را قصد نکرده، بلکه مثلاً برای شکار حیوانی تیر انداخته ولی اشتباهاً کسی را کشته است. در قتل عمد، ولیّ مقتول میتواند قاتل را عفو کند، یا در صورت وجود شرائط قصاص، او را با حکم حاکم شرع بکشد و اگر مقتول مسلمان، زن یا دختر باشند، اگر چه قاتل مسلمان او را هم میتوان کشت، لکن اگر قاتل، مرد باشد، باید نصف دیه او را به وی بدهند و ولیّ مقتول میتواند در صورت رضایت آنها به مقداری که طرفین راضی شوند از قاتل دیه بگیرد و در صورتی که رضایت آنها به دیهای باشد که در شرع معیّن شده است، چون اندازههایی که در شرع برای دیه تعیین شده مختلف است، قاتل میتواند هر اندازهای را که مایل است انتخاب کند، بنابراین میتواند قیمت نقره را که از سایر اقسام دیه کمتر است بدهد و اگر رضایت آنها به قسم خاصّی از دیه باشد، قاتل باید همان قسم را بدهد. در قتل شبه عمد و خطای محض، ولیّ مقتول حقّ ندارد قاتل را بکشد، بلکه حقّ دریافت دیه دارد که در قتل شبه عمد از خود قاتل و در قتل خطای محض از عاقله (یعنی قوم و خویشان پدری قاتل) و در صورت ندادن آنها از خود قاتل دیه گرفته میشود.
- [آیت الله علوی گرگانی] خوردن خاک حرام است ولی خوردن کمی که از اندازه نخود تجاوز نکند از تربت حضرت سیّد الشهدأ7 برای شفا، وخوردن گل داغستان وگل ارمنی برای معالجه اشکال ندارد.
- [آیت الله نوری همدانی] خوردن خاک و گِل حرام است ولی خوردن کمی از تربت حضرت سیّد الشّهدا ( علیه السّلام ) برای شفا، و خوردن گل داغستان و گل ارمنی برای معالجه اگر علاج منحصر به خوردن اینها باشد اشکال ندارد .
- [امام خمینی] خوردن کمی از تربت حضرت سید الشهداء علیه السلام برای شفا، و خوردن گِل داغستان و گِل ارمنی برای معالجه اگر علاج منحصر به خوردن اینها باشد اشکال ندارد.
- [آیت الله خوئی] اگر کسی که بالغ و عاقل است عمداً و به ناحق مسلمانی را بکشد، درصورتی که مقتول، مرد یا پسر باشد، ولیّ مقتول میتواند قاتل را ع- ف- و ک- ند یا بکشد. ولی اگر مقتول کافر باشد قاتل او را که مسلمان است نمیتوان کشت و اگر مقتول مسلمان زن یا دختر باشد اگرچه میتوان قاتل مسلمان او را کشت لکن اگر قاتل مرد باشد باید نصف دیة او را به ولیّ او بدهند و اگر قاتل دیوانه یا نابالغ باشد مطلقاً دیه باید بدهند و دیة آن بر عاقله است که معنای آن خواهد آمد و نیز ولی میتواند به مقداری که طرفین راضی شوند از قاتل دیه بگیرد. و درصورتی که رضایت آنها به دیهای باشد که در شرع معین شده است چون تقدیرات شرعی در دیه مختلف است اختیار تعیین آن با قاتل است و میتواند هر کدام که برای او آسانتر است اختیار نماید. بنابراین میتوان قیمت نقره را که از سایر اقسام دیه کمتر است بدهد و آن به حساب قران قدیم ایرانی که یک مثقال بوده پانصد و بیست و پنج تومان میشود و اعتبار آن به قران قدیم است نه به ریال رائج امروزی امّا اگر از روی خطای محض بکشد مثلًا برای حیوانی تیر بیندازد و اشتباهاً کسی را بکشد، ولیّ کشته حق ندارد او را بکشد، امّا میتواند از عاقله (یعنی قوم و خویشان پدری قاتل) و در صورت ندادن آنها از خود قاتل، دیه بگیرد. و اگر از روی خطای شبیه به عمد بکشد به این معنی که شخصی کسی را با آلتی بزند که عادتاً کشنده نیست و قصد کشتن هم نداشته باشد و اتفاقاً بکشد در این فرض خود قاتل باید دیه بدهد و ولیّ مقتول حق کشتن او را ندارد.
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر یک نفر کس دیگر را امر کند که به ناحق کسی را بکشد در صورتی که قاتل و کسی که به او دستور داده، هر دو مکلّف وعاقل باشند قاتل را باید کشت و کسی که او را امر کرده باید حبس کرد تا بمیرد.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر یک نفر کس دیگر را امر کند که به ناحق کسی را بکشد؛ در صورتی که قاتل و کسی که به او دستور داده؛ هر دو مکلف و عاقل باشند؛ قاتل را باید کشت و کسی که او را امر کرده باید حبس کرد تا بمیرد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر عاقل بالغ عمداً و به ناحقّ دیگری را بکشد، اولیاء مقتول حقّ کشتن قاتل را دارند و اگر عاقل بالغی قاتل به شمار نیاید ولی به دستور وی، دیگری کسی را عمداً و به ناحقّ بکشد، دستوردهنده به حبس ابد مجازات میشود. اولیاء مقتول که حقّ قصاص دارند کسانی هستند که از میّت ارث میبرند.
- [آیت الله مظاهری] اگر قاتل بمیرد یا فرار کند و دسترسی به او نباشد، دیه را از مال او برمیدارند، و اگر مال ندارد از عاقله میگیرند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] خوردن خاک حرام است و خوردن گل داغستان و گل ارمنی برای معالجه اشکال ندارد و خوردن کمی از تربت حضرت سیدالشهداء (ع) برای استشفاء جایز است و بهتر این است که تربت را در مقداری از آب مثلا حل نمایند که مستهلک شود و بعدا آن آب را بیاشامند.