فرقه های زیدیه چه نام دارند؟ زیدیه از فرق معروف شیعه و پیرو زید بن علی بن حسین بن علی علیه السّلام معروف به زید شهید می باشند. در تاریخ ولادت و شهادت زید فرزند امام سجاد علیه السّلام اختلاف است. قول معروف در این باره این است که زید در سال 80 هجری متولد و در سال 122 هجری به شهادت رسید[1] و به کسانیکه قائل به امامت زید بوده اند (زیدیه) گویند. این گروه در مسالة امامت عقیدة ویژه ای دارند و برای امامت شرایطی را لازم می دانند و از آن جمله است که گویند: امام آن است که قیام به سیف کند و مردم را آشکارا به دین خدا دعوت کند.[2] زیدیه نیز همچون سایر مذاهب و فرق در طول حیات خود به چندین فرقه منشعب شد که به برخی از آنها اشاره می کنیم: 1. جارودیه: پیروان ابی جارود، زیاد بن منذر همدانی (150 میلادی یا 160 هجری). ابن جارود در آغاز از اصحاب امام محمد باقر علیه السّلام و امام جعفر صادق علیه السّلام بود. سپس به زیدیه پیوست. وی از طرف امام باقر علیه السّلام به (سرحوب) ملقب گردید. بدین جهت این فرقه را (سرحوبیه) نیز گویند. امام باقر علیه السّلام (سرحو ب) را به شیطان نابینا که در دریا ساکن است تفسیر کرد. و چنانچه نوبختی نقل کرده، ابوجارود از نظر چشم دل و چشم سر هر دو نابینا بود.[3] جارودیه در مورد آخرین امام خود سه دسته شدند: گروهی از آنان محمد بن عبدالله بن حسن (نفس زکیه) را آخرین امام دانستند و گفتند او نمرده است و قیام خواهد کرد. گروهی دیگر محمد بن قاسم صاحب طالقان را مصداق آخرین امام دانستند و گروه سوم در مورد یحیی بن عمر فرزند حسین بن زید بن علی به این عقیده گرائیدند.[4] 2. سلیمانیه یا جریریه: پیروان سلیمان بن جریر، که معتقدند امامت باید به شورا باشد و به محض آن که دو تن از بزرگان امت بر آن اتفاق کنند شرعی است. ایشان امامت مفضول یعنی خلافت ابوبکر و عمر را قبول داشتند و می گفتند که: مسلمانان با این که در بیعت امیر المومنین علی علیه السّلام ترک اصلح کردند، فاسق و کافر شمرده نمی شوند. این گروه از عثمان بیزاری جسته و به کفر وی گواهی می دهند.[5] 3. صالحیه و بتریه: پیروان حسن به صالح بن حسن و کثیر النواء شاعر معروف ملقب به ابتر. آنان بر این عقیده اند که علی علیه السّلام پس از پیامبر صلی الله علیه و آله به امر امامت سزاوارتر بود لیکن خود او از روی میل و رغبت امر امامت را به دیگران تفویض کرد و ما به آنچه علی به آن راضی گردید رضایت می دهیم. آنها در این باره می گویند: امامت مفضول در صورتی که فاضل و افضل به آن راضی باشد جایز است[6] و در مورد عثمان قائل به توقفند و در مدح یا ذم او چیزی نمی گویند.[7] فرقه های سه گانه یاد شده به گفته بغدادی در مورد اینکه مرتکبان کبایر مخلد در دوزخ می باشند اتفاق نظر داشته و در این عقیده با خوارج هم عقیده بودند.[8] 4. اَبْرَقیّه (ابراقیه): از یاران عباد بن ابرق کوفی بودند که با (جارودیه) اختلاف پیدا کردند و شیخین را انکار نکردند.[9] 5. ادریسیه: پیروان ادریس بن عبدالله بن حسن مثنی بن حسن بن علی بن ابیطالب علیه السّلام . ادریس موسس دولت ادریسیان در شمال آفریقا بود. وی در دورة خلافت هادی همراه حسین شهید فخ قیام کرد و چون حسین کشته شد، به مغرب رهسپار شد و در آنجا دولت علوی و شیعی را تاسیس نمود و در سال 172 هجری مردم مراکش وی را به خلافت برگزیدند. ادریس در سال 177 ه درگذشت.[10] 6. حسنیه: پیروان حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابیطالب علیه السّلام . وی در سال 250 ه بر سلیمان بن عبدالله بن طاهر فرمانروای مازندران شورید و برگرگان تسلط یافت.[11] 7. حسینیه: گروهی از زیدیه اند که می گویند، هر که از آل محمد صلی الله علیه و آله خروج کند امام مفترض الطاعه است.[12] 8. خشبیه (سرخابیه): پیروان سرخاب طبری که پس از مختار بن ابی عبید ثقفی ظهور کردند و چون سلاحی جز خشب (چوب) نداشتند از این جهت آنها را خشبیه گفتند.[13] 9. خلفیه: پیروان خلف بن عبد الصمد. این فرقه نماز را در زمان غیبت، پشت سر غیر امام جایز نمی دانستند و به فرادی نماز می خواندند.[14] 10. دُکینیه: از فرق زیدیه و پیروان فضل بن دکین.[15] 11. ذکیریه: از فرق زیدیه و یاران ذکیر بن صفوان.[16] 12. صباحیه: پیروان ابوصباح بن معمر. اینان ابوبکر را امام می دانستند و می گفتند: با این که علی علیه السّلام افضل بود ولی نصی بر امامت او نیست و در مورد عثمان اختلاف داشتند.[17] 13. عجلیه: پیروان هارون بن سعید عجلی می باشند، هارون از اصحاب امام صادق علیه السّلام بود.[18] شیخ طوسی هم در رجال خویش وی را از اصحاب آن حضرت ذکر کرده و می گوید: وی کوفی بود.[19] 14. قاسمیّه: پیروان قاسم بن ابراهیم بن اسماعیل حسنی علوی معروف به (الرسی). قاسم پس از مرگ برادرش محمد بن ابراهیم در سال 199 ه دعوی امامت کرد و در (الرس) که کوهی سیاه نزدیک (ذوالحلیفه) اطراف مدینه بود درگذشت. وی 23 رساله در بیان عقاید زیدیه نوشته است. حسین بن حسن بن قاسم زیدی آن مذهب را در دیلم رواج داد و ایشان در هدایت و رهبری از امامان زیدی یمن پیروی می کردند.[20] 15. نعیمیه: این گروه از یاران نعیم بن یمان بودند و عقیده داشتند که علی علیه السّلام بعد از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله افضل مردم بود و دربارةکسانی که ترک بیعت آن حضرت کردند گفتند: ترک افضل کردند و خطا کار بودند و از عثمان و دشمنان علی علیه السّلام بیزاری می جستند و آنان را کافر می شمردند.[21] 16. یعقوبیه: اینان پیرو فردی بنام (یعقوب بن عدی کوفی) بودند و عذاب قبر و سوال منکر و نکیر و شفاعت را منکر می شدند.[22] همچنین اصل رجعت را انکار کرده و از کسانیکه قائل به رجعت بودند، تبری می جستند. این گروه امامت ابوبکر و عمر و عثمان را رد می کردند ولی آن را ظلالت نمی دانستند.[23] البته باید در نظر داشت که بیشتر فرق مذکور که ساخته و پرداخته برخی از ملل و نحل نویسان بوده و آنهایی هم که واقعیت خارجی داشتند امروزه دیگر یا پیروانی ندارند و اگر داشته باشند در اقلیت محدود به سر می برند. ولی به احتمال می توان گفت که سه فرقة اول از فرق مشهور زیدیه بوده و هنوز هم در گوشه و کنار جهان پیروان و یارانی دارند که همگی به همان اسم زیدیه شناخته می شوند. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین (ابوالحسن اشعری). 2. جامع الفرق و المذاهب الاسلامیه، امیر مهنا و علی خریس. 3. فرق الشیعه، ابو محمد نوبختی. 4. فرهنگ فرق اسلامی، محمد جواد مشکور. [1] . ربانی گلپایگانی، علی، در آمدی بر علم کلام، انتشارات دارالفکر، چاپ اول، 1378 ه . ش، ص 199. [2] . همان، ص 208. [3] . نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، المطبعه الحیدریه فی النجف، 1355 ه . ق، ص 55. [4] . اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، بیروت، المکتبة العصریه، صیدا، 1419 ه .ق، ج 1، ص 141. [5] . مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ دوم، 1372 ه . ش، ص 234. [6] . درآمدی بر علم کلام، ص 211. [7] . بغدادی، عبدالقادر بن طاهر بن محمد، الفَرق بین الفِرق، بیروت، دارالمعرفة، ص 33. [8] . همان، ص 34. [9] . فرهنگ فرق اسلامی، ص 13. [10] . گروه مولفان، دائرة المعارف الاسلامیه، 1352 ه . ق، ج 1، ص 544. [11] . مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ج 1، ص 160. [12] . فرق الشیعه، نوبختی، ص 58. [13] . فرهنگ فرق اسلامی، ص 181. [14] . امین، شریف یحیی، معجم الفرق الاسلامیه، بیروت، دار الاضواء ، 1406 ه . ق، ص 111. [15] . فرهنگ فرق اسلامی، ص 195. [16] . همان، ص 197. [17] . معجم فرق الاسلامیه، ص 157. [18] . اشعری قمی، سعد بن عبدالله بن خلف، المقالات و الفرق، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، 1361، ص 73 و 204. [19] . طوسی، محمد بن حسن، رجال طوسی، منشورات المکتبه و المطبعه الحیدریه فی النجف، 1380 ه . ق، ص 328. [20] . فرهنگ فرق اسلامی، ص 356. [21] . مدرسی تبریزی، محمد علی، ریحانة الادب، انتشارات کتابفروشی خیام، چاپ سوم، 1369 ه . ش، ج 6، ص 220. [22] . فرهنگ فرق اسلامی، ص 477. [23] . مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ج 1، ص 145.
فرقه های زیدیه چه نام دارند؟
زیدیه از فرق معروف شیعه و پیرو زید بن علی بن حسین بن علی علیه السّلام معروف به زید شهید می باشند. در تاریخ ولادت و شهادت زید فرزند امام سجاد علیه السّلام اختلاف است. قول معروف در این باره این است که زید در سال 80 هجری متولد و در سال 122 هجری به شهادت رسید[1] و به کسانیکه قائل به امامت زید بوده اند (زیدیه) گویند. این گروه در مسالة امامت عقیدة ویژه ای دارند و برای امامت شرایطی را لازم می دانند و از آن جمله است که گویند: امام آن است که قیام به سیف کند و مردم را آشکارا به دین خدا دعوت کند.[2]
زیدیه نیز همچون سایر مذاهب و فرق در طول حیات خود به چندین فرقه منشعب شد که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1. جارودیه: پیروان ابی جارود، زیاد بن منذر همدانی (150 میلادی یا 160 هجری). ابن جارود در آغاز از اصحاب امام محمد باقر علیه السّلام و امام جعفر صادق علیه السّلام بود. سپس به زیدیه پیوست. وی از طرف امام باقر علیه السّلام به (سرحوب) ملقب گردید. بدین جهت این فرقه را (سرحوبیه) نیز گویند. امام باقر علیه السّلام (سرحو ب) را به شیطان نابینا که در دریا ساکن است تفسیر کرد. و چنانچه نوبختی نقل کرده، ابوجارود از نظر چشم دل و چشم سر هر دو نابینا بود.[3]
جارودیه در مورد آخرین امام خود سه دسته شدند: گروهی از آنان محمد بن عبدالله بن حسن (نفس زکیه) را آخرین امام دانستند و گفتند او نمرده است و قیام خواهد کرد. گروهی دیگر محمد بن قاسم صاحب طالقان را مصداق آخرین امام دانستند و گروه سوم در مورد یحیی بن عمر فرزند حسین بن زید بن علی به این عقیده گرائیدند.[4]
2. سلیمانیه یا جریریه: پیروان سلیمان بن جریر، که معتقدند امامت باید به شورا باشد و به محض آن که دو تن از بزرگان امت بر آن اتفاق کنند شرعی است. ایشان امامت مفضول یعنی خلافت ابوبکر و عمر را قبول داشتند و می گفتند که: مسلمانان با این که در بیعت امیر المومنین علی علیه السّلام ترک اصلح کردند، فاسق و کافر شمرده نمی شوند. این گروه از عثمان بیزاری جسته و به کفر وی گواهی می دهند.[5]
3. صالحیه و بتریه: پیروان حسن به صالح بن حسن و کثیر النواء شاعر معروف ملقب به ابتر.
آنان بر این عقیده اند که علی علیه السّلام پس از پیامبر صلی الله علیه و آله به امر امامت سزاوارتر بود لیکن خود او از روی میل و رغبت امر امامت را به دیگران تفویض کرد و ما به آنچه علی به آن راضی گردید رضایت می دهیم. آنها در این باره می گویند: امامت مفضول در صورتی که فاضل و افضل به آن راضی باشد جایز است[6] و در مورد عثمان قائل به توقفند و در مدح یا ذم او چیزی نمی گویند.[7]
فرقه های سه گانه یاد شده به گفته بغدادی در مورد اینکه مرتکبان کبایر مخلد در دوزخ می باشند اتفاق نظر داشته و در این عقیده با خوارج هم عقیده بودند.[8]
4. اَبْرَقیّه (ابراقیه): از یاران عباد بن ابرق کوفی بودند که با (جارودیه) اختلاف پیدا کردند و شیخین را انکار نکردند.[9]
5. ادریسیه: پیروان ادریس بن عبدالله بن حسن مثنی بن حسن بن علی بن ابیطالب علیه السّلام . ادریس موسس دولت ادریسیان در شمال آفریقا بود. وی در دورة خلافت هادی همراه حسین شهید فخ قیام کرد و چون حسین کشته شد، به مغرب رهسپار شد و در آنجا دولت علوی و شیعی را تاسیس نمود و در سال 172 هجری مردم مراکش وی را به خلافت برگزیدند. ادریس در سال 177 ه درگذشت.[10]
6. حسنیه: پیروان حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابیطالب علیه السّلام .
وی در سال 250 ه بر سلیمان بن عبدالله بن طاهر فرمانروای مازندران شورید و برگرگان تسلط یافت.[11]
7. حسینیه: گروهی از زیدیه اند که می گویند، هر که از آل محمد صلی الله علیه و آله خروج کند امام مفترض الطاعه است.[12]
8. خشبیه (سرخابیه): پیروان سرخاب طبری که پس از مختار بن ابی عبید ثقفی ظهور کردند و چون سلاحی جز خشب (چوب) نداشتند از این جهت آنها را خشبیه گفتند.[13]
9. خلفیه: پیروان خلف بن عبد الصمد. این فرقه نماز را در زمان غیبت، پشت سر غیر امام جایز نمی دانستند و به فرادی نماز می خواندند.[14]
10. دُکینیه: از فرق زیدیه و پیروان فضل بن دکین.[15]
11. ذکیریه: از فرق زیدیه و یاران ذکیر بن صفوان.[16]
12. صباحیه: پیروان ابوصباح بن معمر. اینان ابوبکر را امام می دانستند و می گفتند: با این که علی علیه السّلام افضل بود ولی نصی بر امامت او نیست و در مورد عثمان اختلاف داشتند.[17]
13. عجلیه: پیروان هارون بن سعید عجلی می باشند، هارون از اصحاب امام صادق علیه السّلام بود.[18] شیخ طوسی هم در رجال خویش وی را از اصحاب آن حضرت ذکر کرده و می گوید: وی کوفی بود.[19]
14. قاسمیّه: پیروان قاسم بن ابراهیم بن اسماعیل حسنی علوی معروف به (الرسی).
قاسم پس از مرگ برادرش محمد بن ابراهیم در سال 199 ه دعوی امامت کرد و در (الرس) که کوهی سیاه نزدیک (ذوالحلیفه) اطراف مدینه بود درگذشت. وی 23 رساله در بیان عقاید زیدیه نوشته است. حسین بن حسن بن قاسم زیدی آن مذهب را در دیلم رواج داد و ایشان در هدایت و رهبری از امامان زیدی یمن پیروی می کردند.[20]
15. نعیمیه: این گروه از یاران نعیم بن یمان بودند و عقیده داشتند که علی علیه السّلام بعد از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله افضل مردم بود و دربارةکسانی که ترک بیعت آن حضرت کردند گفتند: ترک افضل کردند و خطا کار بودند و از عثمان و دشمنان علی علیه السّلام بیزاری می جستند و آنان را کافر می شمردند.[21]
16. یعقوبیه: اینان پیرو فردی بنام (یعقوب بن عدی کوفی) بودند و عذاب قبر و سوال منکر و نکیر و شفاعت را منکر می شدند.[22] همچنین اصل رجعت را انکار کرده و از کسانیکه قائل به رجعت بودند، تبری می جستند. این گروه امامت ابوبکر و عمر و عثمان را رد می کردند ولی آن را ظلالت نمی دانستند.[23]
البته باید در نظر داشت که بیشتر فرق مذکور که ساخته و پرداخته برخی از ملل و نحل نویسان بوده و آنهایی هم که واقعیت خارجی داشتند امروزه دیگر یا پیروانی ندارند و اگر داشته باشند در اقلیت محدود به سر می برند. ولی به احتمال می توان گفت که سه فرقة اول از فرق مشهور زیدیه بوده و هنوز هم در گوشه و کنار جهان پیروان و یارانی دارند که همگی به همان اسم زیدیه شناخته می شوند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین (ابوالحسن اشعری).
2. جامع الفرق و المذاهب الاسلامیه، امیر مهنا و علی خریس.
3. فرق الشیعه، ابو محمد نوبختی.
4. فرهنگ فرق اسلامی، محمد جواد مشکور.
[1] . ربانی گلپایگانی، علی، در آمدی بر علم کلام، انتشارات دارالفکر، چاپ اول، 1378 ه . ش، ص 199.
[2] . همان، ص 208.
[3] . نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، المطبعه الحیدریه فی النجف، 1355 ه . ق، ص 55.
[4] . اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، بیروت، المکتبة العصریه، صیدا، 1419 ه .ق، ج 1، ص 141.
[5] . مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ دوم، 1372 ه . ش، ص 234.
[6] . درآمدی بر علم کلام، ص 211.
[7] . بغدادی، عبدالقادر بن طاهر بن محمد، الفَرق بین الفِرق، بیروت، دارالمعرفة، ص 33.
[8] . همان، ص 34.
[9] . فرهنگ فرق اسلامی، ص 13.
[10] . گروه مولفان، دائرة المعارف الاسلامیه، 1352 ه . ق، ج 1، ص 544.
[11] . مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ج 1، ص 160.
[12] . فرق الشیعه، نوبختی، ص 58.
[13] . فرهنگ فرق اسلامی، ص 181.
[14] . امین، شریف یحیی، معجم الفرق الاسلامیه، بیروت، دار الاضواء ، 1406 ه . ق، ص 111.
[15] . فرهنگ فرق اسلامی، ص 195.
[16] . همان، ص 197.
[17] . معجم فرق الاسلامیه، ص 157.
[18] . اشعری قمی، سعد بن عبدالله بن خلف، المقالات و الفرق، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، 1361، ص 73 و 204.
[19] . طوسی، محمد بن حسن، رجال طوسی، منشورات المکتبه و المطبعه الحیدریه فی النجف، 1380 ه . ق، ص 328.
[20] . فرهنگ فرق اسلامی، ص 356.
[21] . مدرسی تبریزی، محمد علی، ریحانة الادب، انتشارات کتابفروشی خیام، چاپ سوم، 1369 ه . ش، ج 6، ص 220.
[22] . فرهنگ فرق اسلامی، ص 477.
[23] . مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ج 1، ص 145.
- [سایر] فرقه زیدیه چه عقایدی دارند؟
- [سایر] فرقه های زیدیه چه نام دارند؟
- [سایر] چه نقدهای کلی بر فرقة زیدیه وارد است؟
- [سایر] چه نقدهای کلی بر فرقة زیدیه وارد است؟
- [سایر] لطفاً چگونگی پیدایش فرقه زیدیه و سرگذشت زید و راجع به برخی از دانشمندان این مذهب توضیح دهید؟
- [سایر] لطفاً چگونگی پیدایش فرقه زیدیه و سرگذشت زید و راجع به برخی از دانشمندان این مذهب توضیح دهید؟
- [سایر] وجه تشابه و فرق شافعی و حنبلی، جعفری و مالکی و زیدی در چیست؟برای شناخت فرقه ها چه منابع مطالعاتی را پیشنهاد می کنید؟
- [سایر] فرقه کیسانیه چگونه فرقه ایست توضیح دهید؟
- [سایر] فرقه تصوف چگونه فرقه ای است؟ آیا فرقه ای است هدایت یافته یا گمراه؟
- [سایر] فرقه درویشی، چه فرقه ای است؟ چه عقایدی دارند؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] غسل و کفن و نماز و دفن میت مسلمان واجب کفائی است یعنی، اگر بعضی انجام دهند، از دیگران ساقط می شود چنانچه هیچ کس انجام ندهد، همه معصیت کرده اند و در این مسأله تفاوتی میان فرقه های مختلف مسلمانان نیست.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] مسلمانی که منکر خدا یا پیغمبر یا معاد یا از فرقه هائی بوده باشد که در مسأله (2406) گفته شد و یا حکم ضروری دین؛ یعنی حکمی را که مسلمانان جزء دین اسلام می دانند مثل واجب بودن نماز و روزه؛ در صورتی که بداند آن حکم ضروری دین است انکار کند مرتد می شود و احکامی که در مسائل آینده ذکر می شود بر او مترتب است.
- [آیت الله وحید خراسانی] زن مسلمان نمی تواند به عقد کافر در اید و مرد مسلمان هم نمی تواند با زنهای کافره غیر اهل کتاب ازدواج کند ولی متعه کردن زنهای اهل کتاب یعنی یهود و نصاری مانعی ندارد و بنابر احتیاط مستحب ازدواج دایم با انها ننماید ولی نمی تواند با زن های اهل کتاب بدون رضایت زن مسلمان خود ازدواج دایم یا موقت نماید و بعضی از فرقه ها از قبیل خوارج و غلات و نواصب که خودرا مسلمان می دانند و در حکم کفارند مرد و زن مسلمان نمی توانند با انها به طور دایم یا موقت ازدواج نمایند
- [آیت الله فاضل لنکرانی] سر بریدن حیوان شش شرط دارد: اول: کسی که سر حیوان را می برد چه مرد باشد، چه زن باید مسلمان باشد و بچه مسلمان هم اگر ممیز باشد یعنی خوب و بد را بفهمد می تواند سر حیوان را ببرد. و اگر کسی که از کفّار یا از فرقه هائی است که در حکم کفّارند مانند غلات و خوارج و نواصب سر حیوان را ببرند، حلال نمی شود. دوّم: سر حیوان را با آهن ببرند ولی چنانچه آهن پیدا نشود و طوری باشد که اگر سر حیوان را نبرند می میرد، با چیز تیزی که چهار رگ آن را جدا کند مانند شیشه و سنگ تیز، می شود سر آن را برید. سوّم: در موقع سر بریدن، جلو بدن حیوان رو به قبله باشد و کسی که می داند باید رو به قبله سر ببرد، اگر عمداً حیوان را رو به قبله نکند حیوان حرام می شود ولی اگر فراموش کند، یا مسأله را نداند، یا قبله را اشتباه کند، یا نداند قبله کدام طرف است و نتواند بپرسد و ناچار به ذبح باشد یا نتواند حیوان را رو به قبله کند اشکال ندارد. چهارم: وقتی می خواهد سر حیوان را ببرد یا کارد به گلویش بگذارد به نیت سر بریدن، نام خدا را ببرد و همین قدر که بگوید (بسم الله) کافی است و اگر بدون قصد سر بریدن نام خدا را ببرد، آن حیوان پاک نمی شود و گوشت آن هم حرام است، و همچنین است اگر از روی جهل به مسئله نام خدا را نبرد ولی اگر از روی فراموشی نام خدا را نبرد اشکال ندارد. پنجم: حیوان زنده باشد و با بریدن رگ ها جان بدهد. لذا اگر معلوم باشد که حیوان زنده بوده و بعد از ذبح جان داده اشکال ندارد و اگر شک در زنده بودن آن قبل از ذبح داشته باشد در صورتی محکوم به طهارت است که بعد از ذبح حرکتی بکند که علامت زنده بودن آن باشد مثلاً دم خود را حرکت دهد یا پا به زمین بزند یا به مقدار متعارف خون از بدن حیوان خارج شود. ششم: آنکه کشتن از مذبح باشد و بنابر احتیاط وجوبی جائز نیست کارد را پشت گردن فرو نموده و به طرف جلو بیاورد که گردن از پشت بریده شود.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] سر بریدن حیوان چند شرط دارد: اول کسی که سر حیوان را می برد چه مرد باشد چه زن باید مسلمان باشد و بچه مسلمان هم اگر ممیز باشد یعنی خوب و بد را بفهمد می تواند سر حیوان را ببرد. و اما کسی که از کفار یا از فرقه هائی است که در حکم کفارند مانند غلات و خوارج و نواصب نمی توانند سر حیوان را ببرند. دوم سر حیوان را با چیزی ببرند که از آهن باشد؛ ولی چنانچه آهن پیدا نشود و طوری باشد که اگر سر حیوان را نبرند می میرد؛ یا ضرورتی مقتضی سر بریدنش شود با چیز تیزی که چهار رگ آن را جدا کند مانند شیشه و سنگ تیز؛ می شود سر آنها را برید. سوم در موقع سر بریدن؛ صورت و دست و پا و شکم حیوان رو به قبله باشد و بعید نیست گوسفند و مانند آن رو به قبله ایستاده باشد سرش را ببرند در استقبال قبله کافی می باشد و کسی که می داند باید رو به قبله سر ببرد؛ اگر عمدا حیوان را رو به قبله نکند؛ حیوان حرام می شود؛ ولی اگر فراموش کند؛ یا مسأله را نداند؛ یا قبله را اشتباه کند؛ یا نداند قبله کدام طرف است؛ یا نتواند حیوان را رو به قبله کند؛ اشکال ندارد. و احتیاط مستحب آن است که برنده سر (کشنده - ذابح) نیز رو به قبله باشد. چهارم وقتی می خواهد سر حیوان را ببرد یا کارد به گلویش بگذارد به نیت سر بریدن؛ نام خدا را ببرد و همین قدر که بگوید بسم اللّه کافی است و اگر بدون قصد سر بریدن نام خدا را ببرد؛ آن حیوان پاک نمی شود و گوشت آن هم حرام است؛ ولی اگر از روی فراموشی نام خدا را نبرد اشکال ندارد. پنجم حیوان بعد از سر بریدن حرکتی بکند؛ اگرچه مثلا چشم یا دم خود را حرکت دهد یا پای خود را به زمین زند و این حکم در صورتی است که زنده بودن حیوان در حال ذبح مشکوک باشد و نیز واجب آن است که به اندازه معمول آن حیوان خون از بدنش بیرون آید و اگر بدانند که در حال سر بریدن زنده بوده؛ حاجتی به حرکت مزبور ندارد. ششم آنکه بنا بر احتیاط سر حیوان را پیش از بیرون آمدن روح از بدنش جدا نکنند؛ بلی اگر از روی غفلت یا به جهت تیزی چاقو سر جدا شود؛ اشکالی ندارد و همچنین بنا بر احتیاط رگ سفیدی را که از مهره های گردن تا دم حیوان امتداد دارد و او را نخاع می گویند عمدا قطع نکند و این در صورتی است که حیوان را از جلو گردن سر ببرند؛ ولی اگر کارد را پشت گردن فرو نموده و به طرف جلو بیاورد که گردن از پشت بریده شود بعید نیست که مانعی نداشته باشد. دستور کشتن شتر