رابطه اشو و عرفان های هندوئی چیست لطفا توضیح دهید؟
رابطه اشو و عرفان های هندوئی چیست لطفا توضیح دهید؟ در عصر حاضر سرزمین هند دارای مسالک متفاوت عرفانی و اخلاقی است. گروهی از این مکاتب رابطه نزدیکی با ادیان بزرگ هند دارند و چه بسا زیر مجموعه ادیان عظیم هندو قرار گیرند و گروهی دیگر کاملاً مجزا و متفاوت از ادیان قدیم هندی هستند . اما ادیان بزرگ هندو اغلب مانند استوانه ای قدرتمند، تکیه گاه بسیاری از مذاهب نوظهور هندی است. برخی از این استوانه های عرفان هندو به اختصار عبارتند از : هندوسیم : آیین هندوسیم یا برهمنیزم دارای فرقه های بی شماری است. که هریک از آن با تکیه بر قسمتی از آیین هندوسیم و تفسیر گوناگون از آن پدید آمده اند. بنیانگذار این آیین شناخته شده نیست و در آن از فرهنگ و آداب و رسوم اجتماعی سخن گفته شود که با ریاضت و تهذیب نفس پیچیده شده برهمنیزم بدین اصل معتقد است که خطای عمده انسان در طی اندیشه و تفکر اوست و شقاوت ها و بدبختی های او نتیجه مطالعه و فریبی است که در مظاهر اشیاء موجود است و ربطی به گناه ها و خطاهای او در زندگی ندارد. هندوها و بودایی ها فکر می کنند که رستگاری انسان بسته به رهایی او از مظاهر فریبنده و حدود گمراه کننده عالم جسم است که باید خود را از قید آن رها کرد. به جهان روحانیت و عقلانیت پناه برند و در آنها به حقیقت محض که ضامن سعادت جاویدی است نائل گردند 3. جینیزم : جین به معنای پیروز اقتباس از آیین هندو است. آیین جین علاوه بر پذیرش معارف هندویی، مسائل تازه ای را مطرح می کند و بر قواعد اخلاقی شدیدی اصرارورزد. به عقیده جینی ها رستگاری بر دو اصل استوار است .یکی ریاضت کشی و دیگری اهیمسا یا پرهیز از آزار جانداران که تا نباتات و جمادات پیش می رود کندن زمین برای کشاورزان ممنوع شمرده می شود. با آنکه خوردن میوه درختان مجاز است. استفاده از محصولات زیرزمین همچون چغندر، هویج، شلغم و ... که کندن زمین را همراه دارد حرام است 4. از عجیب ترین آداب این مذهب فضیلت بسیار و ثواب فراوان خودکشی از طریق ترک غذا و آب است. همچنین پوشیدن لباس حرام است در حالی که فرقه عظیمی از ایشان هیچ لباسی را نمی پوشیدند . آیین جینیزم اعمال دینی خود را سرچشمه سعادت و راه نجات می داند. و معتقد است که انسان نتیجه این اعمال را خواهد دید و راه صعود را آلایش از ماده بیان می کند . آیین سیک : برگرفته از عرفان اسلامی و هندی است و بزرگترین تعلیم آن اعتقاد به خدای واحد قادر و خالق جهان خلاصه می شود و راه وصول به رستگاری و نجات را غوطه ور شدن در ذکر حق می داند و عبادات و طاعات ظاهری مسلمانان و هندوان را کاری عبث دانسته اصالت را به اندیشه و تعمق در یاد حق خلاصه می داند . مریدان آیین سیک برای خود پنج شعار قرار دادند که هریک در زبان پنجابی با حرف کاف شروع می شود: 1) کس : باقی گذاشتن موی سر و صورت 2) کونکا : همراه داشتن شانه 3) کاچک : پوشیدن زیر شلوار کوتاه 4) کارا : داشتن دستبند آهنین 5) کاندا : حمل شمشیر یا خنجر فولادی .5 بودیسم : بودا به معنای بیدار لقب گوتاماشاکیامونی بنیانگذار مکتب اصلاحی بودیسم است. بودا احساسات ظاهری انسان را مظهر ضلالت می داند و منشاء تمام بدبختی های نوع بشر را توجه به محسوسات دانسته برای رسیدن به آسایش جاودانگی و سعادت ابدی روح می باید به عالم روحانی وارد شود . در مسلک بودا خدایان و آلهه از مقام الوهیت منعزلند و مرتبت آسمانی ایشان فقط عبادت از مراتب تحول و انتقال علت و معلول می باشد. اعتقاد به آله به معنای نام این کلمه نزد بودا وجود ندارد. آداب و مناسک و عبادات به عقیده او باطل و لغو است و مسئله نماز و دعا مطرح نمی شود. تنها اصل اساسی آیین بودا بر روی مسئله علم و جهل قرار گرفته و علم حقیقی و صحیح فقط می تواند در حلقه محدود و تنگ راهبان و گوشه نشنیان یافت شود. عالم محسوس در نزد بودا محلی ندارد و مورد التفات قرار نمی گیرد طریقه وصول به سرمنزل فلاح و رستگاری از مهر عالم وجود نمی گذرد و بلکه آن گوهر مقصود در بیرون جهان هستی یافت می شود . در دوران اعتکاف و انزوا هر فردی باید با جد و جهد بسیار شخصاً رستگاری را از طریق خودآموزی، تصفیه، تزکیه خویش، مطالعه اندیشیدن، مراقبه و تمرکز تامین کند6 . تاریخ سرزمین هند شاهد ظهور و افول ادیان و مسالک عرفانی گوناگونی بوده است هرچند ادیان بزرگ هندو همواره دارای پیروان زیادی بوده و هستند اما در سالهای اخیر مکاتبی در هند بوجود آمده اند که متشابهات فراوانی با ادیان سابق و بزرگ هند و غیره دارند . بزرگترین تفاوت این عرفان ها با ادیان سابق متأثر بودن از جریانات سیاسی - فرهنگی غرب و شرق و پیامدهای جهان مدرنیته و بالاخص آموزه های علم متافیزیک اعم از چاکراشناسی، هاله شناسی و... است. از این رو صاحب عقائد و دستوری شدند که با بسیاری از ادیان بزرگ و الهی جهان مخالفت دارد و به طبع تئوریسین های این مکاتب سرعناد و دشمنی با ادیان الهی را گرفتند. هرچند در بعضی از موارد دوستی و توافق با ادیان الهی را موزیانه ابراز می دارند . مخالفت های حاصله با ادیان الهی نشأت گرفته از کسب منافع شخصی صاحبان مکاتب است. لذا پشت ظاهر زیبایی این عرفان ها افکار خبیثی است که قلب حقیقت جوی هرانسان آزاده ای را هدف گرفته است . باگوان شری راجنیش اوشو اوشو، عارف و فیلسوف معاصر هندی است. وی در 11 دسامبر 1931 در روستای کوچک و دورافتاده کوچ وادا در ایالت مادهیا پرادش بدنیا آمد. و از همان آغاز کودکی بیشتر تحت تاثیر پدربزرگ و مادربزرگ مادری خود بود. وی علاقه وافری نسبت به آنان داشت. در سن هفت سالگی پدربزرگ مادری اش را از دست داد و به گفته خویش این واقعه تاثیر عمیقی بر زندگی درونی او گذاشت و پنجره ای شد برای ایجاد اراده ای در جهت کشف حقایق عرفانی او . اوشو، تحصیلات مقدماتی را در هند گذراند. سپس به دانشگاه سائوگر وارد و موفق به اخذ مدرک فلسفه از آن دانشکده شد. و حدود نه سال در دانشگاه جلال پور هند به آموزش فلسفه پرداخت. معروف است که اوشو در سن 21 سالگی تقریباً در سال 1953 به درجه روشن ضمیری رسید . وی در دوران تدریس در دانشگاه به اقصی نقاط هند سفر نمود. و علاوه بر بررسی تمام آداب و رسوم مذهبی اقوام هندی و مطالعه در این زمینه به ایراد سخنرانی هایی پرداخت. و در این مدت عقائد عرفانی و مراقبه های خودش را ترویج و تعلیم می نمود. وی بیش از 35 سال به تعالیم آموزه های خود ادامه داد. اوشو طرفداران و شاگردان فراوانی را در هند به دور خود جمع نمود در سال 1974 کمون خود را در شهر پون هندوستان بنا کرد. شاگردان اوشو که به عنوان سانیاسین مشهورند تصمیم گرفتند وی را اوشو بنامند. اوشو برگرفته از کلمه Oceanic به معنای اقیانوس است . لفظ اوشو از عبارت Oceanic experience به معنای حل شدن در اقیانوس ویلیام جیمز فیلسوف و ورانشناس آمریکایی (1842-1910) اقتباس شده است . البته اوشو در دوران حیاتش به چندین نام شهره بود : راجا نام زمان کودکی، سپس راجنیش، آچاریا راجنیش در سال 1960، با گوان شری راجنیش از 1971، از ماه دسامبر 1988 هرچهار نام تغییر یافته و از سپتامبر 1989 به سادگی به عنوان اوشو نامیده شد7 . اوشو در دوران تدریس تعالیم اش در زمینه های مختلف روش های درمانی، فلسفه و حکمت، روانشناسی و شیوه های رسیدن به آگاهی ناب و ... سخنرانی هایی ایراد نمود که پس از گردآوری آثارش قریب بر 600 عنوان کتاب و بیش از 1000 سخنرانی ثبت و ضبط شده و بسیاری از آثار وی به بیش از 30 زبان زنده دنیا ترجمه شده است . وی همواره اذعان می نمود که من سرآغاز خودآگاهی مذهبی کاملاً نوینی هستم. لطفاً مرا با گذشته پیوند نزنید. گذشته حتی ارزش به خاطر سپردن ندارد. چه نعمت بزرگی برای بشریت خواهد بود. اگر سراسر تاریخ گذشته را به کناری نهیم. همه گذشته را به گنجه هزاره ها بسپاریم و به انسان آغازی جدید بخشیم آغازی غیرتحمیلی و دوباره او را آدم و حوا کنیم تا بتواند از صفر شروع کند. انسانی نو، تمدنی نو، فرهنگی نو. به دیده اوشو انسان امروزی در هیجان چرخه دنیای مدرن گرفتار است و سنت های کهنه دیروز در جهت معنویت راهی را به انسان مدرن نشان نخواهد داد. وی انسان را به سوی پاک سازی عمیق افکار دینی ترویج می کند و خواهان فراگیری تعالیم معنوی خود است. تعالیم خویش را در اوج ظرافت معنوی و بهترین روش جهت انسان خواهان حقیقت بیان می کند . اوشو در سال 1981 جهت درمان بیماری جسمی خود به ایالات متحده امریکا رفت و در آنجا حدود پنج سال اقامت کرد، وی تحت پافشاری شاگردانش قصد ماندن در ایالت متحده کرد. مریدان اوشو در مدت چهارماه اراضی دورافتاده کوهپایه های ایالت اورگون را خریداری و شهری را به نام اوشو با عنوان راجنیش پورام Rajneesh Paramتاسیس کردنداما در سال 1986 دولت امریکا به بهانه ی نقص قانون مهاجرت به شهرک راجنیش پورام وارد شد و اوشو را به دادگاه کشانید و پس از زندانی و محاکمات گوناگون وی را مجبور به بازگشت به هند کردند. به نظر می رسد علت اخراج اوشو ترس دولت امریکا از محبوبیت روزافزون اوشو بوده ویا اختلافات گوناگون دینی_ سیاسی پشت پرده اوشو با سیاستمداران امریکایی. هرچند بحث بر سرعلت اصلی این اختلاف بسیار سخت است اما باید گفت ظاهر ماجرا ترس از رونق گیری تعلیمات اوشو بوده است. اوشو چهارسال بعد یعنی در سال 1990 در 19ژانویه براثر زهری که هنگام بازگشت به هند به وی خورانده بودند کشته شد. زهر چنان بود که بعد از گذشت مدت طولانی علائم خود را در بدن وی نمایان ساخت و به تدریج او را از پای درآورد . گمان می رود که در زندان ایالت اوکلاهوما، یک منبع قدرت متوسط تشعشع رادیو اکتیو را در تشک خواب او پنهان کرده بودند .تا ناتوانی های عقلانی، قابلیت های گفتاری و سیستم دفاعی بدنش را نابود کنند. در صبح پنجم نوامبر تشک کثیفی که شب پیش به زور اوشو را برآن خوابانیده بودند تعویض شده بود. برای صبحانه نیر دو قطعه نان تست خیس خورده در یک سس بی طعم و بی بو را به وی خوراندند . بلافاصله بعد از خوردن آنها، اوشو احساس تهوع شدید کرد. بعدها طبق دریافت دکترش ، مشخص شد که وی را جز قرار دادن در معرض تشعشع رادیواکتیو، با زهر مهلک (تالیوم) ( فلز سنگین مورد استفاده در زهر موش صحرایی ) نیز مسموم کرده اند8 . اوشو و جنبش های نو پدید عرفانی تعالیم عرفانی اوشو مصداقی از عرفان های منهای شریعت است. عرفان سکولار در بستر جهان غرب با سابقه آموزه های سکولاریسم پدید آمدند. عرفانی که براساس جامعه از دین گریخته غرب زاده شده. از این رو محال است که عرفان اوشو را یک عرفان سکولار نامید. البته اگر تعریف ما از عرفان سکولار صرفاً عرفان حاصله در جامعه سکولار غرب باشد . اما از آن جهت که عرفان اوشو هم عصر عرفان های سکولار غربی است. و شباهت هایی بین موازین عرفانی اوشو و مولفه های عرفان سکولار وجود دارد. مسلک اوشو را به جهت نیل به اهداف عرفان سکولار می توان زیر مجموعه این پدیده دانست . مشرب اوشو به عنوان یک عرفان شرقی سرشار از ترغیب به سوی جدی نبودن، شاد بودن، عاشق شدن، خندیدن، آزاد شدن، رقصیدن و آواز خواندن است. در گوشه گوشه عرفان اوشو انسان تشویق به زندگی مادی شده و لذت بردن از لذایذ زندگی مادی و به دست آوردن آرامش و دوری از ناملا یمی ها و رجوع به هرآنچه انسان را در این دنیا با تمام تعلقاتش خوشحال می نماید. کل کائنات یک شوخی است. خنده عبادت است. اگر بتوانی بخندی چگونه عبادت کردن را آموخته ای. جدی نباش. آدم جدی هرگز نمی تواند مذهبی باشد. آدمی که بتواند بی چون و چرا بخندد، آدمی که همه مسخرگی و همه بازی زندگی را می بیند در میان آن خنده به اشراق می رسد9 . عبادت تفریح است. بنابراین چنانچه به معبدی رفتی و خیلی جدی شدی معبد را عوضی گرفتی. برای خندیدن به معبد برو برای شادمانی و لذت به معبد برو برای جشن و سرور به معبد برو. سرمست باش، با نشاط باش در حال جشن و پایکوبی، در حال آواز خوانی و در حال رقص. بگذار کائنات از طریق تو مجال بازیگوشی بیابند. بگذار بازیگوشی تنها عبادت تو باشد بگذار نشاط و شادمانی تنها نیایش تو باشد و ... خوش باش، لذایذ را دریاب. خداوند شی نیست موضع است. موضع جشن و سرور. غصه را دور بریز ! او به تو خیلی نزدیک است. به پایکوبی برخیز. این چهره ماتم زده را کنار بگذار. این توهین به مقدسات است چه او بسیار نزدیک است ... با جسم خود به مخالفت برنخیز، آن خانه توست. برضد آگاهی ات نباش زیرا بدون آگاهی شاید خانه ات بسیار آراسته باشد اما صاحب خانه ای نخواهد داشت، تهی خواهد بود. آنها در کنار هم زیبایی و زندگی برتر و کامل تری می آفرینند 10. خنده از فصول انسان است. انسانی که شاد و مسرور نیست بیمار است. همه آزادی و خنده را دوست دارند. انسان از موسیقی و تفریح لذت می برد. لذت و آرامش گمشده دنیای متجدد است. نوع انسان مدرن خواهان رسیدن به شادی و آرامش برای پیشبرد اهداف و پیروزی بر مشکلات است اما در عرفان اوشو اهمیت به این مسائل کمی بیشتر و به صورت افراطی مطرح می شود و به جایی می رسد که همه چیز به باد سخره و پوچی گرفته می شود. زیرا انسانی که هدف متعالی اش در این دنیا شادی و لذت بردن است همیشه شوخی کند نمی رقصد و آواز نمی خواند و نمی خندد. اوشو می گوید : خداوند همیشه در حال شوخی است. به زندگی خودت نگاه کن خنده آور است ! به زندگی دیگران نگاه کن همه اش شوخی خواهی یافت. شوخی، شوخی، شوخی. جدیت بیماری است. جدیت را با معنویت هیچ سروکاری نیست. معنویت خنده، نشاط و تفریح است11 در حالی که معنویت مثبت بر خاسته از نظرات و تأییدات عقل است. انسان عاقل به دنبال معنویت است و بواسطه جدیت به معنویت می رسد. شخصی که همواره در حال شوخی و خنده باشد نه تنها زندگی دیگران را شوخی و پوچی می پندارد بلکه خداوند را شوخ می داند اگر جدیت را در مقابل شوخ طبعی قرار دهیم این دو از خصوصیات انسانی است و انسان کامل در مقابل هر پدیده یکی را به تناسب اتخاذ می کند. این دو از واقعیات انسانی است و عرفان صحیح هیچ واقعیتی را انکار نمی کند . یکی از مولفه های عرفان سکولار توجه تمام و کمال انسان به سوی لذایذ دنیای مادی و گرایش شخص به دنیا از دریچه بی توجهی به واقعیات اجتماعی است. در این عرفان ها انسان تمام توجه اش را به زندگی بدون دغدغه اجتماعی معطوف کند. زندگی عاری از جامعه و مسائل سیاسی. هدف صرفاً لذت بردن از زندگی شخصی است. فرد ملاک است، لذت فرد، احساس خوشی فرد و ... در عرفان های سکولار سیاست واقعه پلیدی است و سیاستمدار انسانی شیطانی. در این عرفان ها سیاست نفی شده است و سیاستمدار جزء نابکارترین افراد جامعه معرفی شود. سیاستمداران از اخلاق و عرفان و عشق عقب مانده و بویی از آزادی و معنویت نبرده اند. این مسائل موجبات انزجار مردم از سیاست و مسائل اجتماعی را فراهم می کند و بدین سان مردم جامعه به تدریج از مناسبات سیاسی دور می شوند و امپریالیسم به طور عام و چپاولگران و سرمایه داران شرایط را برای چپاول ملت ها مناسب می بینند . عرفان سکولار یک پدیده کاملاً سیاسی است. پدیده سیاسی که برضد سیاست در جهت پیشبرد اهداف سیاسی - اقتصادی شخصی تبلیغ می شود در گام نخست سعی شود انسان معنوی دست از جامعه بشوید و به زندگی فردی خود توجه کند و همواره به دنبال لذت بردن از زندگی شخصی خود باشد و در گام بعد منسب سیاستمدار و نقش سیاست را داری قبح ذاتی معرفی می کنند تا این مفاهیم معنای مخوفی را در ذهن انسان معنوی پدید آورند . اوشو می گوید : سیاستمداران آدم هایی کودن اند. از کودنی ست که به سیاست رو آورده اند. کسی که کودن نباشد از میان شعر و شور و شعور و قدرت، قدرت را انتخاب نمی کند انتخاب قدرت نشانه ضعف اوست نه قدرت او. آنها آدم هایی ضعیف و کم جنبه اند. که قدرت را به دست گرفته اند. از این رو همه شان برای زندگی سالم و انسانی خطر آفرینند12 سیاست بازان نابالغ ترین اذهان دنیا هستند. فقط ذهن های دست سوم به تزویر علاقه مند می شوند. افراد پیش پا افتاده و افرادیکه از عقده حقارت رنج می برند. سیاست باز می شوند13آدم عاقل زندگی را شادمانه زندگی می کند او در وسوسه قدرت نیست شاید به موسیقی، به آواز به رقص علاقمند باشد اما به سلطه گری علاقمند نیست شاید علاقمند باشد آقای خودش شود ولی علاقه ندارد آقای دیگران شود. سیاستمداران مردمانی دیوانه اند. تاریخ برهانی کافی است14 . اطاعت ترفند سلطه گران و سیاستمداران است که تو را استثمار کنند. تا تو را به اسارت نگه دارند در اسارت ذهنی 15. به مردم کمک کن طبیعی باشند. به مردم کمک کن آزاد باشند. به مردم کمک کن خودشان باشند هرگز سعی نکن کسی را به زور وادار کنی. به زور بکشی و به زور هل بدهی و تحت کنترل خود دراوری اینها همه ترفندهای نفس است و سیاست سرتا پا همین است16. سیاستمدار در تعالیم اوشو به انسانی گفته می شود که به دنبال کسب قدرت در جهت اسیر کردن انسان ها است لذا در آموزه های عرفان اوشو، مصداق انسان منفی است در مقابل تشویق به صوفی گری و سرور و خوشی می شود و تعالیمی همچون رقص، آوازسکس و غیره را مسیر رسیدن به انسان معنوی می داند و شخص صاحب این کردار و افعال را مصداقی از انسان مثبت می پندارد. لاجرم فرد مشتاق به آموزش های عرفانی در مقابل مکتب اوشو می بایست یکی را اختیار نماید و جمع این دو باهم کانه اجتماع نقیضین. اوشو می گوید : هیچ سیاستمداری نمی تواند قدیس نیز باشد. برای سیاستمدار شدن باید از قداست صرف نظر کرد برای سیاستمدار شدن باید ابتدا عروس شیطان شدقداست و بی پیرایگی و درستی به درد سیاست نمی خورد. 17 انسان در مقابل این فرآیند به گزینش یکی از این دورویکرد ملزم است وی در این محیط به طور غیرمستقیم ترغیب به انتخاب عرفان منهای سیاست می شود و دست از سیاست و امور اجتماعی جامعه خویش می شوید و مکتب سیاست در حوزه ترویج و گسترش این تعلیم خالی می ماند. در نتیجه مروجین این فرهنگ در انتخاب و مسیر سیاسی سیاستمداران دارای اختیاری تام می شوند . بنابراین معتقدیم آموزه های عرفان سکولار پدیده ای سیاسی است که برضد سیاست و سیاستمداران تبلیغ سوء می کند هرچند اشاعه آن در جهت پیشبرد اهداف سیاسی - اقتصادی مبلغین آن است . عرفان حقیقی آن مسلکی است که نه تنها از سیاست فرار نمی کند بلکه عرفان را لازمه اجتماع و سیاست را لازمه عرفان می داند . هر مسئله ای به واسطه سیاست قابل اجتماعی شدن است و انسان با توجه به مدنی بودنش قادر نیست عرفانی را برگزیند که منهای سیاست و اجتماع است. آموزه های عرفان صحیح فراگیر است و سیاستمدار و غیرآن را می پذیرد عرفان صحیح در بستر سیاست گسترش می یابد و سیاستمدار با توجه به تمام وظایف خویش ملزم به رعایت قوانین عرفانی می شود وهیچ تقابل و برخوردی پیش نمی آید . حوزه سیاست بستری است که امکان ایجاد عناصر مخرب و افعال ضداخلاقی در آن می رود. لاجرم محتاج موازین اخلاقی بیشتری است عرفان صحیح با فهم این مهم رویکرد مناسبی را در قبال سیاست اتخاذ می کند. نه از آن فرار می کند و نه آن را مخرب می داند. بدون شک عرفان صحیح برای مردم جامعه است و سیاست جزء لاینفک اجتماع. عرفان صحیح راه گشای انسان مدنی بالطبع است . (کان الناس امه واحده فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه)18 مردم در آغاز یک دسته بودند و تضادی در میان آنها وجود نداشت. بتدریج جوامع پدید آمد و اختلافات و تضادهایی در میان آنها پیدا شد در این حال خداوند پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی که به سوی حق دعوت می کرد با آنها نازل نمود تا در میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند. عرفانی که در جهت سعادت بشری و نیل به اهداف الهی است برگرفته از حرکت انبیاء در مسیر حل اختلافات اجتماعی انسان است. عرفانی که جدای از اجتماع و مسائل آن باشد بدون شک قادر به رساندن انسان به معنویت صحیح نیست . مبارزه با ادیان و مذاهب در عرفان اوشو اوشو در این مقام دوهدف را دنبال می کند. 1) تلاش جهت به فراموش سپردن تاریخ. فراموش کردن تاریخ دین به منظور یکتاز شدن در حوزه دین و عرفان است. در عرفان اوشو تاریخ و مطالعه آن به شدت مذموم است . وی در برخی موارد کلام پیامبران الهی و استادان بزرگ عرفانی را برای تایید گفتار خود به کار می برد و بعضاً از آنان تمجید به عمل می آورد و در دیگر سخن آموزه های آنان را انکار و بیهوده می داند و خود را سرلوحه آگاهی مذهبی و توانایی دینی به شمار می آورد و با دیگر آموزه های ادیان بزرگ که حامیان فراوان دارند سرجنگ می آورد و می گوید از گوروهای (استادهای اخلاقی ) دروغین برحذر باشید آنها بسیارند. گوروی دروغین به شما این دنیا را وعده می دهد. حتی اگر قرار باشد برای جهان دیگر قولی بدهد باز هم به معیار این دنیایی است او به شما زنی زیبا در بهشت - فردوس را وعده می دهد. او به شما قول جویبارهای شراب در بهشت را می دهد. اما این چیزها همیشه در حد وعده باقی می مانداو به شما قلعه های طلایی کاخ های تزیین شده با الماس و طلا و نقره و زن و شراب در بهشت وعده دهد - اما حقیقت این است که این چیزها به این دنیا تعلق دارند. او صرفاً در حال تحریک شماست. او فقط قصد دارد شما را گول بزند 19 اوشو در دیگر سخن معتقد است تاریخ خود را تکرار می کند. زیرا تاریخ به جماعت ناآگاه تعلق دارد. هستی هرگز خود را تکرار نمی کند. هستی بسیار پویا و بسیار متکبر است20 . من سرآغاز آگاهی مذهبی کاملاً نوینی هستم. لطفاً مرا با گذشته پیوند نزنید. گذشته حتی ارزش به خاطر سپاری ندارد. چه نعمت بزرگی برای بشریت خواهد بود. اگر سراسر تاریخ گذشته را کناری نهیم. همه گذشته را به گنجینه هزاره ها بسپاریم و به انسان آغازی جدید بخشیم - آغاز غیرتحمیلی - و دوباره او را ادم و حوا کنیم تا بتواند از صفر شروع کند - انسانی نو، تمدنی نو، فرهنگی نو21 . وی در مسیر کشیدن خط ابطال برروی تمام استادان الهی و عرفانی و کنار راندن پیامبران و استادان بزرگ در این حوزه می گوید : وقتی یک استاد زنده است. طریقش نیز زنده است. او مزه ای دارد تند و تیز. یک استاد را در حالی که زنده است بچشید .ابلهان مرده پرستند. انسان خردمند دوستدار زندگی است. 22 تمام دانش پژوهان چه در حوزه الهیات و ماورالطبیعه و غیره از تعالیم استادان گذشته خود استفاده می کنند آیا اینان همه ابلهند و مرده پرست. اگر یک استاد کلامی زیبا و شهرین داشت ابلهی است که کلامش را پیروی کرد و اگر این چنین باشد این سخن در درجه نخست به پیروان اوشو برمی گردد که شاگردان او بودند و هم اکنون به شدت خواهان تعالیم و آموزه های عرفانی وی هستند . 2) نفی فلسفه و منطق در جهت حرکت به سوی عرفان ضد تعقل . اوشو می گوید: قوانین منطقی زنده نیستند. حیات یک جریان سیال و زنده است. کسانی که قوانین منطق را ارزش می نهند و سعی دارند تا زندگی کنند آن را به گونه ای تمام می کنند که در دستانشان چیزهای مرده دارند. ولی کسانی که خود را از چهارچوبه منطق دور می کنند و به درون زندگی بپرند. قادر به درک راز حیات می باشند به این دلیل است که سوتراگویدتمام اصول منطق را بشکنید ... شما باید بخاطر آورید که فلاسفه کسانی هستند که سعی دریافتن حقیقت زندگی به مدد عقل دارند. تاکنون نتوانسته اند هیچ چیز کشف کنند هزاران کتاب نوشته اند. اما کتاب های شان فقط بازی با کلمات است. آنها برای تفسیر کلمات نگاشته شده اند. و شبکه ای از کلمات را زیرکانه و وسیع گسترده اند. که مشکل می توان راه خروج از آن پیدا نمود اما آنان هیچ چیز نمی دانند. اصلاً هیچ چیز. کسانی که حقیقت زندگی را می دانند حکما و عرفا هستنداینان کسانی هستند که بجای تمرین زبانی ترفند هستی، درون آن غوطه می خورند23 . اوشو با تمام نظام های فلسفی مخالف است بحث برسر این نیست که فلان سیستم فلسفی مناسب و دیگری نادرست است بلکه از منظر وی هرآنچه رنگ و بوی فلسفی گرفت غلط است و باید از آن دور شد. به عبارت دیگر او با جولان عقل در هر نظام عرفانی مخالف است. او معتقد است همه نظام های فلسفی معرکه اند. هگل، کانت، مارکس حرف ندارند. تنها نقطه ضعف این نظام های فلسفی آن است که همه شان مرده اند. من صاحب هیچ نظام فلسفی ای نیستم. نظام فلسفی نمی تواند زنده بماند. من یک رونده ام. یک جریان مثل رود. من حتی نمی دانم که دیروز چه گفته ام. به این موضوع هم اصلاً فکر نمی کنم. من فقط پاسخگوی این لحظه ام. من پاسخگوی حرف های دیروز نیستم. برو از دیروزی بپرس. قطعاً پیدایش نخواهی کرد. فردا نیز مرا نخواهی یافت. نه دیروزی وجود دارد و نه فردایی تنها همین لحظه است که واقعیت دارد24 . آیا عقل و تفکر در مقابل عرفان و طریقت است و انتخاب یکی منجر به رد دیگری است؟ همانگونه که خداوند قوه عاقله را جهت راه گشایی انسان آفرید. سکوت و طریقت نیز در امتداد راه گشایی انسان معنوی به سوی قرب الهی است. منطق و فلسفه برگرفته از تفکر و تعقل سالم و در مسیر سیر و سلوک مقتبس از جهان بینی و بینش عالی است تفکر بزرگترین عطیه الهی است. تعقل انسان را از دیگران متمایز نمود. اگر تفکر را از انسان بگیرند نقطه تمایزی با دیگر موجودات ( حیوانات ) ندارد. از این رو برای پیروزی و پایداری چهره حوزه عرفان و غیره می بایست فکر کرد تا صراط سالم را شناخت. بدون شک هیچ موفقیتی بدون تفکر و تعقل پدید نیامده است لااقل کشف نشده است و پیروزی در جهان حاصل نشد مگر در صراط یک تفکر و تأمل صحیح . اوشو انسان جوینده معنویت را تشویق به فکر نکردن می کند و می گوید : گرایش خود را از ذهن به قلب تغییر بده. این نخستین تغییر است. کمتر فکر کن. بیشتر احساس کن کمتر هوشمندی به خرج بده. بیشتر از شم خود مدد بگیر . فکر کردن فرایندی بسیار فریبنده است. باعث می شود احساس کنی داری کارهای مهمی انجام می دهی اما فقط در هوا، در بالای ابرها، قصر می سازی. افکار چیزی جز قصرهای معلق در هوا نیست 25 معتقدیم منطق و فلسفه اگر سالم باشد بدون شک در امتداد عرفان است. عرفان اگر در طریق درست باشد از منطق و تعقل بالغ کمک ها گرفته است. عرفان بدون گذر از منزلگاه برهان به بی راهه می رود. انسان فقیر از تفکر و هوش ،چگونه کاری را موفق به پایان رساند. عرفان پویا به واسطه تفکر انتخاب می شود. انسان معنوی که صاحب یک سلوک درست است مدیون عقل خویش است. عقل است که درست و نادرست را مشخص می کند. پیامبر اکرم (ص) می فرمایند : انما یدرک الخیر کله بالعقل و لادین لمن لاعقل له . خیر و خوبی تماماً با عقل به دست می آید. و کسی که عقل ندارد دین ندارد. در جایی دیگر امام حسن مجتبی (ع) می فرمایند : بالعقل تدرک الداران جمیعاً و من حرم من العقل حرمهما جمیعاً با عقل است که هردو سرا به دست می اید. هرکه از عقل محروم باشد از هردوسرا محروم است26 . عقل و تفکر نه تنها در مقابل عرفان و طریقت نیست بلکه در کنار هم و با جمع هم معنا می شوند. این مهم در همان ابتدای انتخاب عرفان توسط انسان به کمک عقل و تفکر روشن است. عرفان به تفکر و منطق وابسته است تا هیچگاه از صراط راست خارج نشود و تفکر و منطق بالغ به عرفان محتاج است تا متعالی شود و پوسته ظواهر را بشکافد . حال به سراغ اعتقاد اوشو و سانیاسین ها در مورد ادیان و مذاهب می رویم. وی در این موضع معتقد است. مذهب سرکش است و انسان مذهبی عصاینگر. او برضد همه راست دینی ها، برضد همه سنت ها برضد همه ایدئولوژی ها به عصیان برمی خیزد. تنها عشق او، عشق به حقیقت است. همه عشق او برای دستیابی به حقیقت. فقط چنین انسانی آن را می یابد 27 وی به تمام انسان های مذهبی می گوید درون مایه جستجوگری شما نیکو است اما کیشی را که برگزیده اید نادرست است او می گوید : (همه آئین ها برپایه دستاویزی ساختگی بنا شده است. همه شیوه ها دروغین اند. آنها تنها یک موقعیت را پدید می آورند و انگیزه نیستند. می توان دستاویزهای تازه ای به بار آورده و دین های تازه ای پدید آورد. دستاویزهای کهنه فرسوده می شوند. دروغ های کهنه از رنگ و بو می افتند و به دروغ های نوتری نیاز خواهد بود28 اما اینکه مکتب اوشو مصداقی از دروغ نوین است یا خیر برعهده خواننده بماند . اوشو در مورد ادیان می گوید : از آن زمان که دین دل مشغولی بوده است همگان دارند دروغ می گویند : مسیحیان، یهودیان، جنین ها همگان در حال دروغ گفتن هستندهمگی آنان از خدا می گویند. از بهشت و از دوزخ، فرشتگان بدون آنکه هیچ چیزی را در کل شناخته باشند 29 وی در مورد اسلام و صوفی گری می گوید: (نیازی نیست که صوفی مسلمان باشد. صوفی می تواند به هر صورتی و به هرشکلی باشد به دلیل اینکه صوفی گری هسته اصلی همه ی مذاهب است. صوفی گری به طور خاص با اسلام کاری ندارد. صوفی گری می تواند بدون اسلام هم وجود داشته باشد. اما اسلام بدون صوفی گری نمی تواند وجود داشته باشد. بدون صوفی گری30). او تمام تعالیم عمیق اعتقادی - شریعتی اسلام را، ماحصل تلاش و جهد هزارساله عالمان اسلامی را رها می کند و از دریای عمیق آموزه های اخلاقی - عرفانی اسلام تنها صوفیگری باطله را می بیند و کار را به جایی می کشاند که اسلام را بدون صوفی گری فاقد حیات و ارزش می پندارد . وی ماجرای تابناک بعثت پیامبر اسلام را اینگونه معرفی می کند: (سال 610 میلادی محمد در غاری در کوهستان حرا بود. همین که نخستین تجربه معنوی اش را درک کرد از اینکه مبادا دیوانه یا شاعر شده باشد ترسید. پس با اضطراب به نزد همسرش رفت و با ترس گفت : اندوهی دارم. من شاعرم یا جن زده ؟ او حتی برای از بین بردن خود به فکر پرت کردن خود از صخره های بلند هم افتاده بود. این حالت برای او مثل یک ضربه روحی قوی مثل نیروی بزرگی از عشق بود او به مدت سه روز مدام در حال لرزیدن بود. طوری که انگار به تب عمیقی و خطرناکی مبتلا شده بود. او ترسیده بود فکر می کرد که شاعر یا دیوانه شده است. در اثر این تجربه در محمد چشمه صوفی گری جوشیدن می گیرد. همیشه هردوحالت شاعری و دیوانگی با هم همراه بوده است. او هردو بود. او هم شاعر و دیوانه بود. او دیوانه و عارف شده بود31. اما هنگامی که پیامبر اکرم (ص) در کوه نور غار حرا به بعثت برانگیخته شد. هیچگاه لقب صوفی گری به خود نداد و آموزش هایش را در مسیر صوفی گری معرفی ننمود. اوشو همانند کافران و دشمنان پیامبر اکرم (ص) در عصر ظهور اسلام پیامبر را متهم به دیوانگی و شاعری می کند با این تفاوت که آنان به طور مستقیم پیامبر را دیوانه و شاعر و ساحر می خواندند و اوشو در لوای تجربه معنوی و حالات شاعری و صوفی گری. در قران کریم می خوانیم : ما علمنه الشعر و ما ینبغی له ان هو الاذکر و قرآن مبین32 ما هرگز شعر را به او پیامبر نیاموختیم و شایسته او نیست که شاعر باشد این کتاب آسمانی - فقط ذکر و قران مبین است . در قرآن کریم به کرّات به این نکته اشاره شده که کفار پیامبر اسلام و پیامبران هم عصر خود را دیوانه و ساحر و شاعر می خواندند در حالی که واقعیت چیز دیگری بود. خداوند در قرآن کریم می فرمایند : کذلک ما اتی الذین من قبلهم من رسول الا قالوا ساحرا و مجنون33 این گونه است که هیچ پیامبری به سوی قومی فرستاده نشد مگر اینکه گفتند او ساحر است یا دیوانه. همچنین در سوره قمر ایه (9) کفار به حضرت نوح گفتند که تو دیوانه ای و در سوره شعرا آیه (27) حضرت موسی را خطاب به دیوانه کردند. خداوند به پیامبر اکرم (ص) فرمان می دهد که به کفار این گونه فرما فذکرفما انت بنعمت ربک بکاهن و لا مجنون ام یقولون شاعر نتربص به ریب المنون34 پس تذکر کرده که به لطف پروردگارت تو کاهن و مجنون نیستی بلکه آنها می گویند او شاعری است که ما انتظار مرگش را می کشیم. خداوند در جایی دیگر می فرمایند : و انه لقول رسول کریم و ما هو بقول شاعر قلیلاً ما تومنون35 این قرآن گفتار رسول بزرگواری است و گفته شاعری نیست و کمتر ایمان می آورند . اوشو می گوید : محمد در قرآن می گوید که حتی موسی نیز وقتی با خدا ملاقات می کرده ردای پشمی می پوشید وقتی او با خدا سخن می گفت ردای پشمی به تن می کرداما چرا ؟ اینجا یک نماد گرایی عمیق وجود دارد. و آن این است که پشم لباس حیوانات است و صوفی باید به بی گناهی یک حیوان برسد. باید به بی گناهی اولیه برسید. باید همه انواع مدنیت را کنار بگذارد. او باید هرگونه آداب و رسوم و فرهنگی را کنار بگذارد. باید هرنوع شرطی شدن را به فراموشی بسپارد. او باید دوباره حیوان بشود. در این صورت این نماد معنای خودش را پیدا می کند. وقتی انسان حیوان بشود نه تنها سقوط نمی کند بلکه به مرتبه ی بالاتری رسد. وقتی انسان حیوان می شود واقعاً حیوان نیست. وجود دیگری است شما سقوط نمی کنید. وقتی انسان حیوان شد قدیس می شود36 در قرآن کریم هیچ آیه ای صراحتا دال بر پوشیدن ردای پشمی توسط حضرت موسی هنگام ملاقات با خدا دیده نمی شود و اگر هم این چنین باشد این سوال مطرح است که ایا قصد حضرت رسیدن به بی گناهی حیوان بوده است و بنابر عبارات اوشو هدف متعالی حضرت حیوان شدن است. زیرا وقتی انسان حیوان می شود قدیس می شود ! ضمناً اوشو به طور کلی وجود گناه را منکر می شود و گناه را ترفندی برای به سلطه کشیدن مردم می داند. حال اگر بنابر معتقدات اوشو گناهی وجود نداشته باشد پس دلیلی ندارد انسان خواهان رسیدن به بی گناهی حیوان باشد و ریاضت ها را به جان بخرد. وی در نفی وجود گناه می گوید : گناه یکی از قدیمی ترین ترفندها برای سلطه بر مردم است آنها در تو احساس گناه ایجاد می کنند. آنها ایده هایی بس احمقانه به خودت می دهند که قادر به محقق ساختن آنها نیستی. سپس گناه به وجود می آید و همین که گناه به وجود آمد تو به دام افتادی. گناه راز کاسبی همه به اصطلاح ادیان شرک است37 اگر گناه ترفند ادیان شرک است و احساس گناه یک احساس کاذب است دلیلی نیست انسان خواهان بی گناهی همچون حیوان باشد. و اگر گفتار اوشو صادق باشد بواسطه تمجید و ترغیب رسیدن سایناسین ها به بی گناهی حیوان، خود و مکتب اش مصداقی از کسانی می شوند که خواهان به اسارت کشیدن انسان ها هستند . ادامه دارد پی نوشت ها: 3) جان بی ناس. تاریخ جامع ادیان. ترجمه علی اصغر حکمت. انتشارات علمی و فرهنگی. چاپ سیزدهم 1382. ص 128 4) حسین توفیقی. آشنایی با ادیان بزرگ. سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی چاپ چهارم 1380. ص 44 5) همان. ص 51. 6) جان بی ناس. تاریخ جامع ادیان. ص 204. 7) اوشو. اینک برکه ای کهن. ترجمه سیروس سعدوندیان. انتشارات نگارستان. چاپ دوم 1382. ص 41. 8) همان. ص 19. 9) اوشو، الماس اشو. ترجمه مرجان فرجی. انتشارات فردوس. چاپ چهارم 1382. ص 105. 10) همان. ص 130 11) همان. ص 266 12) اوشو. ریشه ها و بالها. ترجمه مسیحا برزگر. آویژ. چاپ اول 1382. ص 105 13) الماس اوشو. ص 206 14) همان. ص 354 15) همان. ص 390 16) همان. ص 251 17) ریشه ها و بالها، ص 334 18) قرآن کریم. بقره ایه 213. ترجمه ایه ا... مکارم شیرازی 19) اوشو. آواز سکوت. ترجمه میرجواد سید حسینی. انتشارات هودین چاپ اول 1384ص 94 20) الماس اوشو. ص 187 21) همان. ص 366 22) آواز سکوت. ص 100 23) اوشو. ضربان قلب حقیقت مطلق. ترجمه دکتر لوئیز ( مرضیه ) شنکایی. انتشارات فردوس. چاپ اول 1381. ص 404 24) ریشه ها و بالها. ص 175 25) الماس اوشو. ص 219 26) محمد محمدی ری شهری. میزان الحکمه. ترجمه حمیدرضا شیمی. انتشارات دارالحدیث. چاپ اول 1377. جلد 8. ص 3874 27) الماس اوشو. ص 203 28) اوشو. مراقبه هند وجد و سرور. ترجمه فرامرز جواهری نیا. انتشارات فردوس. چاپ اول 1380. ص 20 29) اینک برکه ای کهن. ص 91 30) آواز سکوت. ص 1 31) همان. ص 37 32) قرآن کریم سوره یس. ایه 69 33) سوره ذاریات. آیه 52 34) سوره طور. آیه 29 و 30 35) سوره حاقه. آیه 40 و 41 36) آواز سکوت. ص 8 37) الماس اوشو. ص 258
عنوان سوال:

رابطه اشو و عرفان های هندوئی چیست لطفا توضیح دهید؟


پاسخ:

رابطه اشو و عرفان های هندوئی چیست لطفا توضیح دهید؟

در عصر حاضر سرزمین هند دارای مسالک متفاوت عرفانی و اخلاقی است. گروهی از این مکاتب رابطه نزدیکی با ادیان بزرگ هند دارند و چه بسا زیر مجموعه ادیان عظیم هندو قرار گیرند و گروهی دیگر کاملاً مجزا و متفاوت از ادیان قدیم هندی هستند .
اما ادیان بزرگ هندو اغلب مانند استوانه ای قدرتمند، تکیه گاه بسیاری از مذاهب نوظهور هندی است. برخی از این استوانه های عرفان هندو به اختصار عبارتند از :
هندوسیم : آیین هندوسیم یا برهمنیزم دارای فرقه های بی شماری است. که هریک از آن با تکیه بر قسمتی از آیین هندوسیم و تفسیر گوناگون از آن پدید آمده اند. بنیانگذار این آیین شناخته شده نیست و در آن از فرهنگ و آداب و رسوم اجتماعی سخن گفته شود که با ریاضت و تهذیب نفس پیچیده شده برهمنیزم بدین اصل معتقد است که خطای عمده انسان در طی اندیشه و تفکر اوست و شقاوت ها و بدبختی های او نتیجه مطالعه و فریبی است که در مظاهر اشیاء موجود است و ربطی به گناه ها و خطاهای او در زندگی ندارد. هندوها و بودایی ها فکر می کنند که رستگاری انسان بسته به رهایی او از مظاهر فریبنده و حدود گمراه کننده عالم جسم است که باید خود را از قید آن رها کرد. به جهان روحانیت و عقلانیت پناه برند و در آنها به حقیقت محض که ضامن سعادت جاویدی است نائل گردند 3.
جینیزم : جین به معنای پیروز اقتباس از آیین هندو است. آیین جین علاوه بر پذیرش معارف هندویی، مسائل تازه ای را مطرح می کند و بر قواعد اخلاقی شدیدی اصرارورزد. به عقیده جینی ها رستگاری بر دو اصل استوار است .یکی ریاضت کشی و دیگری اهیمسا یا پرهیز از آزار جانداران که تا نباتات و جمادات پیش می رود کندن زمین برای کشاورزان ممنوع شمرده می شود. با آنکه خوردن میوه درختان مجاز است. استفاده از محصولات زیرزمین همچون چغندر، هویج، شلغم و ... که کندن زمین را همراه دارد حرام است 4.
از عجیب ترین آداب این مذهب فضیلت بسیار و ثواب فراوان خودکشی از طریق ترک غذا و آب است. همچنین پوشیدن لباس حرام است در حالی که فرقه عظیمی از ایشان هیچ لباسی را نمی پوشیدند .
آیین جینیزم اعمال دینی خود را سرچشمه سعادت و راه نجات می داند. و معتقد است که انسان نتیجه این اعمال را خواهد دید و راه صعود را آلایش از ماده بیان می کند .
آیین سیک : برگرفته از عرفان اسلامی و هندی است و بزرگترین تعلیم آن اعتقاد به خدای واحد قادر و خالق جهان خلاصه می شود و راه وصول به رستگاری و نجات را غوطه ور شدن در ذکر حق می داند و عبادات و طاعات ظاهری مسلمانان و هندوان را کاری عبث دانسته اصالت را به اندیشه و تعمق در یاد حق خلاصه می داند .
مریدان آیین سیک برای خود پنج شعار قرار دادند که هریک در زبان پنجابی با حرف کاف شروع می شود:
1) کس : باقی گذاشتن موی سر و صورت
2) کونکا : همراه داشتن شانه
3) کاچک : پوشیدن زیر شلوار کوتاه
4) کارا : داشتن دستبند آهنین
5) کاندا : حمل شمشیر یا خنجر فولادی .5
بودیسم : بودا به معنای بیدار لقب گوتاماشاکیامونی بنیانگذار مکتب اصلاحی بودیسم است. بودا احساسات ظاهری انسان را مظهر ضلالت می داند و منشاء تمام بدبختی های نوع بشر را توجه به محسوسات دانسته برای رسیدن به آسایش جاودانگی و سعادت ابدی روح می باید به عالم روحانی وارد شود .
در مسلک بودا خدایان و آلهه از مقام الوهیت منعزلند و مرتبت آسمانی ایشان فقط عبادت از مراتب تحول و انتقال علت و معلول می باشد. اعتقاد به آله به معنای نام این کلمه نزد بودا وجود ندارد. آداب و مناسک و عبادات به عقیده او باطل و لغو است و مسئله نماز و دعا مطرح نمی شود. تنها اصل اساسی آیین بودا بر روی مسئله علم و جهل قرار گرفته و علم حقیقی و صحیح فقط می تواند در حلقه محدود و تنگ راهبان و گوشه نشنیان یافت شود. عالم محسوس در نزد بودا محلی ندارد و مورد التفات قرار نمی گیرد طریقه وصول به سرمنزل فلاح و رستگاری از مهر عالم وجود نمی گذرد و بلکه آن گوهر مقصود در بیرون جهان هستی یافت می شود .
در دوران اعتکاف و انزوا هر فردی باید با جد و جهد بسیار شخصاً رستگاری را از طریق خودآموزی، تصفیه، تزکیه خویش، مطالعه اندیشیدن، مراقبه و تمرکز تامین کند6 .
تاریخ سرزمین هند شاهد ظهور و افول ادیان و مسالک عرفانی گوناگونی بوده است هرچند ادیان بزرگ هندو همواره دارای پیروان زیادی بوده و هستند اما در سالهای اخیر مکاتبی در هند بوجود آمده اند که متشابهات فراوانی با ادیان سابق و بزرگ هند و غیره دارند .
بزرگترین تفاوت این عرفان ها با ادیان سابق متأثر بودن از جریانات سیاسی - فرهنگی غرب و شرق و پیامدهای جهان مدرنیته و بالاخص آموزه های علم متافیزیک اعم از چاکراشناسی، هاله شناسی و... است. از این رو صاحب عقائد و دستوری شدند که با بسیاری از ادیان بزرگ و الهی جهان مخالفت دارد و به طبع تئوریسین های این مکاتب سرعناد و دشمنی با ادیان الهی را گرفتند. هرچند در بعضی از موارد دوستی و توافق با ادیان الهی را موزیانه ابراز می دارند .
مخالفت های حاصله با ادیان الهی نشأت گرفته از کسب منافع شخصی صاحبان مکاتب است. لذا پشت ظاهر زیبایی این عرفان ها افکار خبیثی است که قلب حقیقت جوی هرانسان آزاده ای را هدف گرفته است .
باگوان شری راجنیش اوشو
اوشو، عارف و فیلسوف معاصر هندی است. وی در 11 دسامبر 1931 در روستای کوچک و دورافتاده کوچ وادا در ایالت مادهیا پرادش بدنیا آمد. و از همان آغاز کودکی بیشتر تحت تاثیر پدربزرگ و مادربزرگ مادری خود بود. وی علاقه وافری نسبت به آنان داشت.
در سن هفت سالگی پدربزرگ مادری اش را از دست داد و به گفته خویش این واقعه تاثیر عمیقی بر زندگی درونی او گذاشت و پنجره ای شد برای ایجاد اراده ای در جهت کشف حقایق عرفانی او .
اوشو، تحصیلات مقدماتی را در هند گذراند. سپس به دانشگاه سائوگر وارد و موفق به اخذ مدرک فلسفه از آن دانشکده شد. و حدود نه سال در دانشگاه جلال پور هند به آموزش فلسفه پرداخت. معروف است که اوشو در سن 21 سالگی تقریباً در سال 1953 به درجه روشن ضمیری رسید .
وی در دوران تدریس در دانشگاه به اقصی نقاط هند سفر نمود. و علاوه بر بررسی تمام آداب و رسوم مذهبی اقوام هندی و مطالعه در این زمینه به ایراد سخنرانی هایی پرداخت. و در این مدت عقائد عرفانی و مراقبه های خودش را ترویج و تعلیم می نمود.
وی بیش از 35 سال به تعالیم آموزه های خود ادامه داد. اوشو طرفداران و شاگردان فراوانی را در هند به دور خود جمع نمود در سال 1974 کمون خود را در شهر پون هندوستان بنا کرد. شاگردان اوشو که به عنوان سانیاسین مشهورند تصمیم گرفتند وی را اوشو بنامند. اوشو برگرفته از کلمه Oceanic به معنای اقیانوس است .
لفظ اوشو از عبارت Oceanic experience به معنای حل شدن در اقیانوس ویلیام جیمز فیلسوف و ورانشناس آمریکایی (1842-1910) اقتباس شده است .
البته اوشو در دوران حیاتش به چندین نام شهره بود : راجا نام زمان کودکی، سپس راجنیش، آچاریا راجنیش در سال 1960، با گوان شری راجنیش از 1971، از ماه دسامبر 1988 هرچهار نام تغییر یافته و از سپتامبر 1989 به سادگی به عنوان اوشو نامیده شد7 .
اوشو در دوران تدریس تعالیم اش در زمینه های مختلف روش های درمانی، فلسفه و حکمت، روانشناسی و شیوه های رسیدن به آگاهی ناب و ... سخنرانی هایی ایراد نمود که پس از گردآوری آثارش قریب بر 600 عنوان کتاب و بیش از 1000 سخنرانی ثبت و ضبط شده و بسیاری از آثار وی به بیش از 30 زبان زنده دنیا ترجمه شده است .
وی همواره اذعان می نمود که من سرآغاز خودآگاهی مذهبی کاملاً نوینی هستم. لطفاً مرا با گذشته پیوند نزنید. گذشته حتی ارزش به خاطر سپردن ندارد. چه نعمت بزرگی برای بشریت خواهد بود. اگر سراسر تاریخ گذشته را به کناری نهیم. همه گذشته را به گنجه هزاره ها بسپاریم و به انسان آغازی جدید بخشیم آغازی غیرتحمیلی و دوباره او را آدم و حوا کنیم تا بتواند از صفر شروع کند. انسانی نو، تمدنی نو، فرهنگی نو. به دیده اوشو انسان امروزی در هیجان چرخه دنیای مدرن گرفتار است و سنت های کهنه دیروز در جهت معنویت راهی را به انسان مدرن نشان نخواهد داد. وی انسان را به سوی پاک سازی عمیق افکار دینی ترویج می کند و خواهان فراگیری تعالیم معنوی خود است. تعالیم خویش را در اوج ظرافت معنوی و بهترین روش جهت انسان خواهان حقیقت بیان می کند .
اوشو در سال 1981 جهت درمان بیماری جسمی خود به ایالات متحده امریکا رفت و در آنجا حدود پنج سال اقامت کرد، وی تحت پافشاری شاگردانش قصد ماندن در ایالت متحده کرد. مریدان اوشو در مدت چهارماه اراضی دورافتاده کوهپایه های ایالت اورگون را خریداری و شهری را به نام اوشو با عنوان راجنیش پورام Rajneesh Paramتاسیس کردنداما در سال 1986 دولت امریکا به بهانه ی نقص قانون مهاجرت به شهرک راجنیش پورام وارد شد و اوشو را به دادگاه کشانید و پس از زندانی و محاکمات گوناگون وی را مجبور به بازگشت به هند کردند.
به نظر می رسد علت اخراج اوشو ترس دولت امریکا از محبوبیت روزافزون اوشو بوده ویا اختلافات گوناگون دینی_ سیاسی پشت پرده اوشو با سیاستمداران امریکایی. هرچند بحث بر سرعلت اصلی این اختلاف بسیار سخت است اما باید گفت ظاهر ماجرا ترس از رونق گیری تعلیمات اوشو بوده است.
اوشو چهارسال بعد یعنی در سال 1990 در 19ژانویه براثر زهری که هنگام بازگشت به هند به وی خورانده بودند کشته شد. زهر چنان بود که بعد از گذشت مدت طولانی علائم خود را در بدن وی نمایان ساخت و به تدریج او را از پای درآورد .
گمان می رود که در زندان ایالت اوکلاهوما، یک منبع قدرت متوسط تشعشع رادیو اکتیو را در تشک خواب او پنهان کرده بودند .تا ناتوانی های عقلانی، قابلیت های گفتاری و سیستم دفاعی بدنش را نابود کنند. در صبح پنجم نوامبر تشک کثیفی که شب پیش به زور اوشو را برآن خوابانیده بودند تعویض شده بود. برای صبحانه نیر دو قطعه نان تست خیس خورده در یک سس بی طعم و بی بو را به وی خوراندند .
بلافاصله بعد از خوردن آنها، اوشو احساس تهوع شدید کرد. بعدها طبق دریافت دکترش ، مشخص شد که وی را جز قرار دادن در معرض تشعشع رادیواکتیو، با زهر مهلک (تالیوم) ( فلز سنگین مورد استفاده در زهر موش صحرایی ) نیز مسموم کرده اند8 .
اوشو و جنبش های نو پدید عرفانی
تعالیم عرفانی اوشو مصداقی از عرفان های منهای شریعت است. عرفان سکولار در بستر جهان غرب با سابقه آموزه های سکولاریسم پدید آمدند. عرفانی که براساس جامعه از دین گریخته غرب زاده شده. از این رو محال است که عرفان اوشو را یک عرفان سکولار نامید. البته اگر تعریف ما از عرفان سکولار صرفاً عرفان حاصله در جامعه سکولار غرب باشد .
اما از آن جهت که عرفان اوشو هم عصر عرفان های سکولار غربی است. و شباهت هایی بین موازین عرفانی اوشو و مولفه های عرفان سکولار وجود دارد. مسلک اوشو را به جهت نیل به اهداف عرفان سکولار می توان زیر مجموعه این پدیده دانست .
مشرب اوشو به عنوان یک عرفان شرقی سرشار از ترغیب به سوی جدی نبودن، شاد بودن، عاشق شدن، خندیدن، آزاد شدن، رقصیدن و آواز خواندن است. در گوشه گوشه عرفان اوشو انسان تشویق به زندگی مادی شده و لذت بردن از لذایذ زندگی مادی و به دست آوردن آرامش و دوری از ناملا یمی ها و رجوع به هرآنچه انسان را در این دنیا با تمام تعلقاتش خوشحال می نماید. کل کائنات یک شوخی است. خنده عبادت است. اگر بتوانی بخندی چگونه عبادت کردن را آموخته ای. جدی نباش. آدم جدی هرگز نمی تواند مذهبی باشد. آدمی که بتواند بی چون و چرا بخندد، آدمی که همه مسخرگی و همه بازی زندگی را می بیند در میان آن خنده به اشراق می رسد9 .
عبادت تفریح است. بنابراین چنانچه به معبدی رفتی و خیلی جدی شدی معبد را عوضی گرفتی. برای خندیدن به معبد برو برای شادمانی و لذت به معبد برو برای جشن و سرور به معبد برو. سرمست باش، با نشاط باش در حال جشن و پایکوبی، در حال آواز خوانی و در حال رقص. بگذار کائنات از طریق تو مجال بازیگوشی بیابند. بگذار بازیگوشی تنها عبادت تو باشد بگذار نشاط و شادمانی تنها نیایش تو باشد و ... خوش باش، لذایذ را دریاب. خداوند شی نیست موضع است. موضع جشن و سرور. غصه را دور بریز !
او به تو خیلی نزدیک است. به پایکوبی برخیز. این چهره ماتم زده را کنار بگذار. این توهین به مقدسات است چه او بسیار نزدیک است ...
با جسم خود به مخالفت برنخیز، آن خانه توست.
برضد آگاهی ات نباش زیرا بدون آگاهی شاید خانه ات بسیار آراسته باشد اما صاحب خانه ای نخواهد داشت، تهی خواهد بود. آنها در کنار هم زیبایی و زندگی برتر و کامل تری می آفرینند 10.
خنده از فصول انسان است. انسانی که شاد و مسرور نیست بیمار است. همه آزادی و خنده را دوست دارند.
انسان از موسیقی و تفریح لذت می برد. لذت و آرامش گمشده دنیای متجدد است. نوع انسان مدرن خواهان رسیدن به شادی و آرامش برای پیشبرد اهداف و پیروزی بر مشکلات است اما در عرفان اوشو اهمیت به این مسائل کمی بیشتر و به صورت افراطی مطرح می شود و به جایی می رسد که همه چیز به باد سخره و پوچی گرفته می شود. زیرا انسانی که هدف متعالی اش در این دنیا شادی و لذت بردن است همیشه شوخی کند نمی رقصد و آواز نمی خواند و نمی خندد.
اوشو می گوید : خداوند همیشه در حال شوخی است. به زندگی خودت نگاه کن خنده آور است ! به زندگی دیگران نگاه کن همه اش شوخی خواهی یافت. شوخی، شوخی، شوخی. جدیت بیماری است. جدیت را با معنویت هیچ سروکاری نیست. معنویت خنده، نشاط و تفریح است11
در حالی که معنویت مثبت بر خاسته از نظرات و تأییدات عقل است. انسان عاقل به دنبال معنویت است و بواسطه جدیت به معنویت می رسد. شخصی که همواره در حال شوخی و خنده باشد نه تنها زندگی دیگران را شوخی و پوچی می پندارد بلکه خداوند را شوخ می داند اگر جدیت را در مقابل شوخ طبعی قرار دهیم این دو از خصوصیات انسانی است و انسان کامل در مقابل هر پدیده یکی را به تناسب اتخاذ می کند. این دو از واقعیات انسانی است و عرفان صحیح هیچ واقعیتی را انکار نمی کند .
یکی از مولفه های عرفان سکولار توجه تمام و کمال انسان به سوی لذایذ دنیای مادی و گرایش شخص به دنیا از دریچه بی توجهی به واقعیات اجتماعی است.
در این عرفان ها انسان تمام توجه اش را به زندگی بدون دغدغه اجتماعی معطوف کند. زندگی عاری از جامعه و مسائل سیاسی. هدف صرفاً لذت بردن از زندگی شخصی است. فرد ملاک است، لذت فرد، احساس خوشی فرد و ...
در عرفان های سکولار سیاست واقعه پلیدی است و سیاستمدار انسانی شیطانی. در این عرفان ها سیاست نفی شده است و سیاستمدار جزء نابکارترین افراد جامعه معرفی شود. سیاستمداران از اخلاق و عرفان و عشق عقب مانده و بویی از آزادی و معنویت نبرده اند. این مسائل موجبات انزجار مردم از سیاست و مسائل اجتماعی را فراهم می کند و بدین سان مردم جامعه به تدریج از مناسبات سیاسی دور می شوند و امپریالیسم به طور عام و چپاولگران و سرمایه داران شرایط را برای چپاول ملت ها مناسب می بینند .
عرفان سکولار یک پدیده کاملاً سیاسی است. پدیده سیاسی که برضد سیاست در جهت پیشبرد اهداف سیاسی - اقتصادی شخصی تبلیغ می شود در گام نخست سعی شود انسان معنوی دست از جامعه بشوید و به زندگی فردی خود توجه کند و همواره به دنبال لذت بردن از زندگی شخصی خود باشد و در گام بعد منسب سیاستمدار و نقش سیاست را داری قبح ذاتی معرفی می کنند تا این مفاهیم معنای مخوفی را در ذهن انسان معنوی پدید آورند .
اوشو می گوید : سیاستمداران آدم هایی کودن اند. از کودنی ست که به سیاست رو آورده اند. کسی که کودن نباشد از میان شعر و شور و شعور و قدرت، قدرت را انتخاب نمی کند انتخاب قدرت نشانه ضعف اوست نه قدرت او. آنها آدم هایی ضعیف و کم جنبه اند. که قدرت را به دست گرفته اند. از این رو همه شان برای زندگی سالم و انسانی خطر آفرینند12
سیاست بازان نابالغ ترین اذهان دنیا هستند. فقط ذهن های دست سوم به تزویر علاقه مند می شوند.
افراد پیش پا افتاده و افرادیکه از عقده حقارت رنج می برند. سیاست باز می شوند13آدم عاقل زندگی را شادمانه زندگی می کند او در وسوسه قدرت نیست شاید به موسیقی، به آواز به رقص علاقمند باشد اما به سلطه گری علاقمند نیست شاید علاقمند باشد آقای خودش شود ولی علاقه ندارد آقای دیگران شود. سیاستمداران مردمانی دیوانه اند. تاریخ برهانی کافی است14 .
اطاعت ترفند سلطه گران و سیاستمداران است که تو را استثمار کنند. تا تو را به اسارت نگه دارند در اسارت ذهنی 15. به مردم کمک کن طبیعی باشند. به مردم کمک کن آزاد باشند. به مردم کمک کن خودشان باشند هرگز سعی نکن کسی را به زور وادار کنی. به زور بکشی و به زور هل بدهی و تحت کنترل خود دراوری اینها همه ترفندهای نفس است و سیاست سرتا پا همین است16.
سیاستمدار در تعالیم اوشو به انسانی گفته می شود که به دنبال کسب قدرت در جهت اسیر کردن انسان ها است لذا در آموزه های عرفان اوشو، مصداق انسان منفی است در مقابل تشویق به صوفی گری و سرور و خوشی می شود و تعالیمی همچون رقص، آوازسکس و غیره را مسیر رسیدن به انسان معنوی می داند و شخص صاحب این کردار و افعال را مصداقی از انسان مثبت می پندارد. لاجرم فرد مشتاق به آموزش های عرفانی در مقابل مکتب اوشو می بایست یکی را اختیار نماید و جمع این دو باهم کانه اجتماع نقیضین. اوشو می گوید : هیچ سیاستمداری نمی تواند قدیس نیز باشد. برای سیاستمدار شدن باید از قداست صرف نظر کرد برای سیاستمدار شدن باید ابتدا عروس شیطان شدقداست و بی پیرایگی و درستی به درد سیاست نمی خورد. 17
انسان در مقابل این فرآیند به گزینش یکی از این دورویکرد ملزم است وی در این محیط به طور غیرمستقیم ترغیب به انتخاب عرفان منهای سیاست می شود و دست از سیاست و امور اجتماعی جامعه خویش می شوید و مکتب سیاست در حوزه ترویج و گسترش این تعلیم خالی می ماند.
در نتیجه مروجین این فرهنگ در انتخاب و مسیر سیاسی سیاستمداران دارای اختیاری تام می شوند .
بنابراین معتقدیم آموزه های عرفان سکولار پدیده ای سیاسی است که برضد سیاست و سیاستمداران تبلیغ سوء می کند هرچند اشاعه آن در جهت پیشبرد اهداف سیاسی - اقتصادی مبلغین آن است .
عرفان حقیقی آن مسلکی است که نه تنها از سیاست فرار نمی کند بلکه عرفان را لازمه اجتماع و سیاست را لازمه عرفان می داند .
هر مسئله ای به واسطه سیاست قابل اجتماعی شدن است و انسان با توجه به مدنی بودنش قادر نیست عرفانی را برگزیند که منهای سیاست و اجتماع است. آموزه های عرفان صحیح فراگیر است و سیاستمدار و غیرآن را می پذیرد عرفان صحیح در بستر سیاست گسترش می یابد و سیاستمدار با توجه به تمام وظایف خویش ملزم به رعایت قوانین عرفانی می شود وهیچ تقابل و برخوردی پیش نمی آید .
حوزه سیاست بستری است که امکان ایجاد عناصر مخرب و افعال ضداخلاقی در آن می رود. لاجرم محتاج موازین اخلاقی بیشتری است عرفان صحیح با فهم این مهم رویکرد مناسبی را در قبال سیاست اتخاذ می کند. نه از آن فرار می کند و نه آن را مخرب می داند. بدون شک عرفان صحیح برای مردم جامعه است و سیاست جزء لاینفک اجتماع. عرفان صحیح راه گشای انسان مدنی بالطبع است .
(کان الناس امه واحده فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه)18
مردم در آغاز یک دسته بودند و تضادی در میان آنها وجود نداشت. بتدریج جوامع پدید آمد و اختلافات و تضادهایی در میان آنها پیدا شد در این حال خداوند پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی که به سوی حق دعوت می کرد با آنها نازل نمود تا در میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند. عرفانی که در جهت سعادت بشری و نیل به اهداف الهی است برگرفته از حرکت انبیاء در مسیر حل اختلافات اجتماعی انسان است. عرفانی که جدای از اجتماع و مسائل آن باشد بدون شک قادر به رساندن انسان به معنویت صحیح نیست .
مبارزه با ادیان و مذاهب در عرفان اوشو
اوشو در این مقام دوهدف را دنبال می کند.
1) تلاش جهت به فراموش سپردن تاریخ. فراموش کردن تاریخ دین به منظور یکتاز شدن در حوزه دین و عرفان است. در عرفان اوشو تاریخ و مطالعه آن به شدت مذموم است . وی در برخی موارد کلام پیامبران الهی و استادان بزرگ عرفانی را برای تایید گفتار خود به کار می برد و بعضاً از آنان تمجید به عمل می آورد و در دیگر سخن آموزه های آنان را انکار و بیهوده می داند و خود را سرلوحه آگاهی مذهبی و توانایی دینی به شمار می آورد و با دیگر آموزه های ادیان بزرگ که حامیان فراوان دارند سرجنگ می آورد و می گوید از گوروهای (استادهای اخلاقی ) دروغین برحذر باشید آنها بسیارند. گوروی دروغین به شما این دنیا را وعده می دهد. حتی اگر قرار باشد برای جهان دیگر قولی بدهد باز هم به معیار این دنیایی است او به شما زنی زیبا در بهشت - فردوس را وعده می دهد. او به شما قول جویبارهای شراب در بهشت را می دهد. اما این چیزها همیشه در حد وعده باقی می مانداو به شما قلعه های طلایی کاخ های تزیین شده با الماس و طلا و نقره و زن و شراب در بهشت وعده دهد - اما حقیقت این است که این چیزها به این دنیا تعلق دارند. او صرفاً در حال تحریک شماست. او فقط قصد دارد شما را گول بزند 19
اوشو در دیگر سخن معتقد است تاریخ خود را تکرار می کند. زیرا تاریخ به جماعت ناآگاه تعلق دارد. هستی هرگز خود را تکرار نمی کند. هستی بسیار پویا و بسیار متکبر است20 .
من سرآغاز آگاهی مذهبی کاملاً نوینی هستم. لطفاً مرا با گذشته پیوند نزنید. گذشته حتی ارزش به خاطر سپاری ندارد. چه نعمت بزرگی برای بشریت خواهد بود. اگر سراسر تاریخ گذشته را کناری نهیم. همه گذشته را به گنجینه هزاره ها بسپاریم و به انسان آغازی جدید بخشیم - آغاز غیرتحمیلی - و دوباره او را ادم و حوا کنیم تا بتواند از صفر شروع کند - انسانی نو، تمدنی نو، فرهنگی نو21 .
وی در مسیر کشیدن خط ابطال برروی تمام استادان الهی و عرفانی و کنار راندن پیامبران و استادان بزرگ در این حوزه می گوید : وقتی یک استاد زنده است. طریقش نیز زنده است. او مزه ای دارد تند و تیز. یک استاد را در حالی که زنده است بچشید .ابلهان مرده پرستند. انسان خردمند دوستدار زندگی است. 22
تمام دانش پژوهان چه در حوزه الهیات و ماورالطبیعه و غیره از تعالیم استادان گذشته خود استفاده می کنند آیا اینان همه ابلهند و مرده پرست. اگر یک استاد کلامی زیبا و شهرین داشت ابلهی است که کلامش را پیروی کرد و اگر این چنین باشد این سخن در درجه نخست به پیروان اوشو برمی گردد که شاگردان او بودند و هم اکنون به شدت خواهان تعالیم و آموزه های عرفانی وی هستند .
2) نفی فلسفه و منطق در جهت حرکت به سوی عرفان ضد تعقل .
اوشو می گوید:
قوانین منطقی زنده نیستند. حیات یک جریان سیال و زنده است. کسانی که قوانین منطق را ارزش می نهند و سعی دارند تا زندگی کنند آن را به گونه ای تمام می کنند که در دستانشان چیزهای مرده دارند. ولی کسانی که خود را از چهارچوبه منطق دور می کنند و به درون زندگی بپرند. قادر به درک راز حیات می باشند به این دلیل است که سوتراگویدتمام اصول منطق را بشکنید ... شما باید بخاطر آورید که فلاسفه کسانی هستند که سعی دریافتن حقیقت زندگی به مدد عقل دارند.
تاکنون نتوانسته اند هیچ چیز کشف کنند هزاران کتاب نوشته اند. اما کتاب های شان فقط بازی با کلمات است. آنها برای تفسیر کلمات نگاشته شده اند. و شبکه ای از کلمات را زیرکانه و وسیع گسترده اند. که مشکل می توان راه خروج از آن پیدا نمود اما آنان هیچ چیز نمی دانند. اصلاً هیچ چیز. کسانی که حقیقت زندگی را می دانند حکما و عرفا هستنداینان کسانی هستند که بجای تمرین زبانی ترفند هستی، درون آن غوطه می خورند23 .
اوشو با تمام نظام های فلسفی مخالف است بحث برسر این نیست که فلان سیستم فلسفی مناسب و دیگری نادرست است بلکه از منظر وی هرآنچه رنگ و بوی فلسفی گرفت غلط است و باید از آن دور شد. به عبارت دیگر او با جولان عقل در هر نظام عرفانی مخالف است. او معتقد است همه نظام های فلسفی معرکه اند. هگل، کانت، مارکس حرف ندارند. تنها نقطه ضعف این نظام های فلسفی آن است که همه شان مرده اند. من صاحب هیچ نظام فلسفی ای نیستم. نظام فلسفی نمی تواند زنده بماند. من یک رونده ام. یک جریان مثل رود. من حتی نمی دانم که دیروز چه گفته ام. به این موضوع هم اصلاً فکر نمی کنم. من فقط پاسخگوی این لحظه ام. من پاسخگوی حرف های دیروز نیستم. برو از دیروزی بپرس. قطعاً پیدایش نخواهی کرد. فردا نیز مرا نخواهی یافت. نه دیروزی وجود دارد و نه فردایی تنها همین لحظه است که واقعیت دارد24 .
آیا عقل و تفکر در مقابل عرفان و طریقت است و انتخاب یکی منجر به رد دیگری است؟
همانگونه که خداوند قوه عاقله را جهت راه گشایی انسان آفرید. سکوت و طریقت نیز در امتداد راه گشایی انسان معنوی به سوی قرب الهی است. منطق و فلسفه برگرفته از تفکر و تعقل سالم و در مسیر سیر و سلوک مقتبس از جهان بینی و بینش عالی است تفکر بزرگترین عطیه الهی است. تعقل انسان را از دیگران متمایز نمود. اگر تفکر را از انسان بگیرند نقطه تمایزی با دیگر موجودات ( حیوانات ) ندارد. از این رو برای پیروزی و پایداری چهره حوزه عرفان و غیره می بایست فکر کرد تا صراط سالم را شناخت. بدون شک هیچ موفقیتی بدون تفکر و تعقل پدید نیامده است لااقل کشف نشده است و پیروزی در جهان حاصل نشد مگر در صراط یک تفکر و تأمل صحیح .
اوشو انسان جوینده معنویت را تشویق به فکر نکردن می کند و می گوید : گرایش خود را از ذهن به قلب تغییر بده. این نخستین تغییر است. کمتر فکر کن. بیشتر احساس کن کمتر هوشمندی به خرج بده. بیشتر از شم خود مدد بگیر . فکر کردن فرایندی بسیار فریبنده است. باعث می شود احساس کنی داری کارهای مهمی انجام می دهی اما فقط در هوا، در بالای ابرها، قصر می سازی. افکار چیزی جز قصرهای معلق در هوا نیست 25
معتقدیم منطق و فلسفه اگر سالم باشد بدون شک در امتداد عرفان است. عرفان اگر در طریق درست باشد از منطق و تعقل بالغ کمک ها گرفته است. عرفان بدون گذر از منزلگاه برهان به بی راهه می رود. انسان فقیر از تفکر و هوش ،چگونه کاری را موفق به پایان رساند. عرفان پویا به واسطه تفکر انتخاب می شود. انسان معنوی که صاحب یک سلوک درست است مدیون عقل خویش است. عقل است که درست و نادرست را مشخص می کند. پیامبر اکرم (ص) می فرمایند :
انما یدرک الخیر کله بالعقل و لادین لمن لاعقل له . خیر و خوبی تماماً با عقل به دست می آید. و کسی که عقل ندارد دین ندارد.
در جایی دیگر امام حسن مجتبی (ع) می فرمایند : بالعقل تدرک الداران جمیعاً و من حرم من العقل حرمهما جمیعاً با عقل است که هردو سرا به دست می اید. هرکه از عقل محروم باشد از هردوسرا محروم است26 .
عقل و تفکر نه تنها در مقابل عرفان و طریقت نیست بلکه در کنار هم و با جمع هم معنا می شوند.
این مهم در همان ابتدای انتخاب عرفان توسط انسان به کمک عقل و تفکر روشن است. عرفان به تفکر و منطق وابسته است تا هیچگاه از صراط راست خارج نشود و تفکر و منطق بالغ به عرفان محتاج است تا متعالی شود و پوسته ظواهر را بشکافد .
حال به سراغ اعتقاد اوشو و سانیاسین ها در مورد ادیان و مذاهب می رویم. وی در این موضع معتقد است. مذهب سرکش است و انسان مذهبی عصاینگر. او برضد همه راست دینی ها، برضد همه سنت ها برضد همه ایدئولوژی ها به عصیان برمی خیزد. تنها عشق او، عشق به حقیقت است. همه عشق او برای دستیابی به حقیقت. فقط چنین انسانی آن را می یابد 27
وی به تمام انسان های مذهبی می گوید درون مایه جستجوگری شما نیکو است اما کیشی را که برگزیده اید نادرست است او می گوید : (همه آئین ها برپایه دستاویزی ساختگی بنا شده است. همه شیوه ها دروغین اند. آنها تنها یک موقعیت را پدید می آورند و انگیزه نیستند. می توان دستاویزهای تازه ای به بار آورده و دین های تازه ای پدید آورد. دستاویزهای کهنه فرسوده می شوند. دروغ های کهنه از رنگ و بو می افتند و به دروغ های نوتری نیاز خواهد بود28 اما اینکه مکتب اوشو مصداقی از دروغ نوین است یا خیر برعهده خواننده بماند .
اوشو در مورد ادیان می گوید : از آن زمان که دین دل مشغولی بوده است همگان دارند دروغ می گویند : مسیحیان، یهودیان، جنین ها همگان در حال دروغ گفتن هستندهمگی آنان از خدا می گویند. از بهشت و از دوزخ، فرشتگان بدون آنکه هیچ چیزی را در کل شناخته باشند 29 وی در مورد اسلام و صوفی گری می گوید: (نیازی نیست که صوفی مسلمان باشد. صوفی می تواند به هر صورتی و به هرشکلی باشد به دلیل اینکه صوفی گری هسته اصلی همه ی مذاهب است.
صوفی گری به طور خاص با اسلام کاری ندارد. صوفی گری می تواند بدون اسلام هم وجود داشته باشد. اما اسلام بدون صوفی گری نمی تواند وجود داشته باشد. بدون صوفی گری30).
او تمام تعالیم عمیق اعتقادی - شریعتی اسلام را، ماحصل تلاش و جهد هزارساله عالمان اسلامی را رها می کند و از دریای عمیق آموزه های اخلاقی - عرفانی اسلام تنها صوفیگری باطله را می بیند و کار را به جایی می کشاند که اسلام را بدون صوفی گری فاقد حیات و ارزش می پندارد .
وی ماجرای تابناک بعثت پیامبر اسلام را اینگونه معرفی می کند:
(سال 610 میلادی محمد در غاری در کوهستان حرا بود. همین که نخستین تجربه معنوی اش را درک کرد از اینکه مبادا دیوانه یا شاعر شده باشد ترسید. پس با اضطراب به نزد همسرش رفت و با ترس گفت : اندوهی دارم. من شاعرم یا جن زده ؟ او حتی برای از بین بردن خود به فکر پرت کردن خود از صخره های بلند هم افتاده بود. این حالت برای او مثل یک ضربه روحی قوی مثل نیروی بزرگی از عشق بود او به مدت سه روز مدام در حال لرزیدن بود. طوری که انگار به تب عمیقی و خطرناکی مبتلا شده بود. او ترسیده بود فکر می کرد که شاعر یا دیوانه شده است. در اثر این تجربه در محمد چشمه صوفی گری جوشیدن می گیرد. همیشه هردوحالت شاعری و دیوانگی با هم همراه بوده است. او هردو بود. او هم شاعر و دیوانه بود. او دیوانه و عارف شده بود31.
اما هنگامی که پیامبر اکرم (ص) در کوه نور غار حرا به بعثت برانگیخته شد. هیچگاه لقب صوفی گری به خود نداد و آموزش هایش را در مسیر صوفی گری معرفی ننمود. اوشو همانند کافران و دشمنان پیامبر اکرم (ص) در عصر ظهور اسلام پیامبر را متهم به دیوانگی و شاعری می کند با این تفاوت که آنان به طور مستقیم پیامبر را دیوانه و شاعر و ساحر می خواندند و اوشو در لوای تجربه معنوی و حالات شاعری و صوفی گری.
در قران کریم می خوانیم : ما علمنه الشعر و ما ینبغی له ان هو الاذکر و قرآن مبین32 ما هرگز شعر را به او پیامبر نیاموختیم و شایسته او نیست که شاعر باشد این کتاب آسمانی - فقط ذکر و قران مبین است .
در قرآن کریم به کرّات به این نکته اشاره شده که کفار پیامبر اسلام و پیامبران هم عصر خود را دیوانه و ساحر و شاعر می خواندند در حالی که واقعیت چیز دیگری بود. خداوند در قرآن کریم می فرمایند : کذلک ما اتی الذین من قبلهم من رسول الا قالوا ساحرا و مجنون33
این گونه است که هیچ پیامبری به سوی قومی فرستاده نشد مگر اینکه گفتند او ساحر است یا دیوانه. همچنین در سوره قمر ایه (9) کفار به حضرت نوح گفتند که تو دیوانه ای و در سوره شعرا آیه (27) حضرت موسی را خطاب به دیوانه کردند. خداوند به پیامبر اکرم (ص) فرمان می دهد که به کفار این گونه فرما فذکرفما انت بنعمت ربک بکاهن و لا مجنون ام یقولون شاعر نتربص به ریب المنون34
پس تذکر کرده که به لطف پروردگارت تو کاهن و مجنون نیستی بلکه آنها می گویند او شاعری است که ما انتظار مرگش را می کشیم. خداوند در جایی دیگر می فرمایند : و انه لقول رسول کریم و ما هو بقول شاعر قلیلاً ما تومنون35 این قرآن گفتار رسول بزرگواری است و گفته شاعری نیست و کمتر ایمان می آورند .
اوشو می گوید : محمد در قرآن می گوید که حتی موسی نیز وقتی با خدا ملاقات می کرده ردای پشمی می پوشید وقتی او با خدا سخن می گفت ردای پشمی به تن می کرداما چرا ؟
اینجا یک نماد گرایی عمیق وجود دارد. و آن این است که پشم لباس حیوانات است و صوفی باید به بی گناهی یک حیوان برسد. باید به بی گناهی اولیه برسید. باید همه انواع مدنیت را کنار بگذارد.
او باید هرگونه آداب و رسوم و فرهنگی را کنار بگذارد. باید هرنوع شرطی شدن را به فراموشی بسپارد. او باید دوباره حیوان بشود. در این صورت این نماد معنای خودش را پیدا می کند. وقتی انسان حیوان بشود نه تنها سقوط نمی کند بلکه به مرتبه ی بالاتری رسد. وقتی انسان حیوان می شود واقعاً حیوان نیست. وجود دیگری است شما سقوط نمی کنید. وقتی انسان حیوان شد قدیس می شود36
در قرآن کریم هیچ آیه ای صراحتا دال بر پوشیدن ردای پشمی توسط حضرت موسی هنگام ملاقات با خدا دیده نمی شود و اگر هم این چنین باشد این سوال مطرح است که ایا قصد حضرت رسیدن به بی گناهی حیوان بوده است و بنابر عبارات اوشو هدف متعالی حضرت حیوان شدن است. زیرا وقتی انسان حیوان می شود قدیس می شود !
ضمناً اوشو به طور کلی وجود گناه را منکر می شود و گناه را ترفندی برای به سلطه کشیدن مردم می داند. حال اگر بنابر معتقدات اوشو گناهی وجود نداشته باشد پس دلیلی ندارد انسان خواهان رسیدن به بی گناهی حیوان باشد و ریاضت ها را به جان بخرد. وی در نفی وجود گناه می گوید : گناه یکی از قدیمی ترین ترفندها برای سلطه بر مردم است آنها در تو احساس گناه ایجاد می کنند. آنها ایده هایی بس احمقانه به خودت می دهند که قادر به محقق ساختن آنها نیستی. سپس گناه به وجود می آید و همین که گناه به وجود آمد تو به دام افتادی. گناه راز کاسبی همه به اصطلاح ادیان شرک است37 اگر گناه ترفند ادیان شرک است و احساس گناه یک احساس کاذب است دلیلی نیست انسان خواهان بی گناهی همچون حیوان باشد. و اگر گفتار اوشو صادق باشد بواسطه تمجید و ترغیب رسیدن سایناسین ها به بی گناهی حیوان، خود و مکتب اش مصداقی از کسانی می شوند که خواهان به اسارت کشیدن انسان ها هستند .
ادامه دارد
پی نوشت ها:
3) جان بی ناس. تاریخ جامع ادیان. ترجمه علی اصغر حکمت. انتشارات علمی و فرهنگی. چاپ سیزدهم 1382. ص 128
4) حسین توفیقی. آشنایی با ادیان بزرگ. سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی چاپ چهارم 1380. ص 44
5) همان. ص 51.
6) جان بی ناس. تاریخ جامع ادیان. ص 204.
7) اوشو. اینک برکه ای کهن. ترجمه سیروس سعدوندیان. انتشارات نگارستان. چاپ دوم 1382. ص 41.
8) همان. ص 19.
9) اوشو، الماس اشو. ترجمه مرجان فرجی. انتشارات فردوس. چاپ چهارم 1382. ص 105.
10) همان. ص 130
11) همان. ص 266
12) اوشو. ریشه ها و بالها. ترجمه مسیحا برزگر. آویژ. چاپ اول 1382. ص 105
13) الماس اوشو. ص 206
14) همان. ص 354
15) همان. ص 390
16) همان. ص 251
17) ریشه ها و بالها، ص 334
18) قرآن کریم. بقره ایه 213. ترجمه ایه ا... مکارم شیرازی
19) اوشو. آواز سکوت. ترجمه میرجواد سید حسینی. انتشارات هودین چاپ اول 1384ص 94
20) الماس اوشو. ص 187
21) همان. ص 366
22) آواز سکوت. ص 100
23) اوشو. ضربان قلب حقیقت مطلق. ترجمه دکتر لوئیز ( مرضیه ) شنکایی. انتشارات فردوس. چاپ اول 1381. ص 404
24) ریشه ها و بالها. ص 175
25) الماس اوشو. ص 219
26) محمد محمدی ری شهری. میزان الحکمه. ترجمه حمیدرضا شیمی. انتشارات دارالحدیث. چاپ اول 1377. جلد 8. ص 3874
27) الماس اوشو. ص 203
28) اوشو. مراقبه هند وجد و سرور. ترجمه فرامرز جواهری نیا. انتشارات فردوس. چاپ اول 1380. ص 20
29) اینک برکه ای کهن. ص 91
30) آواز سکوت. ص 1
31) همان. ص 37
32) قرآن کریم سوره یس. ایه 69
33) سوره ذاریات. آیه 52
34) سوره طور. آیه 29 و 30
35) سوره حاقه. آیه 40 و 41
36) آواز سکوت. ص 8
37) الماس اوشو. ص 258





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین