فرقه کیسانیه آن چه کسی بوده است و چه دیدگاههایی داشند؟ ابو عمره غلام حضرت علی (ع) و شاگرد محمّد بن حنفیه در علم تأویل بود و مختار را در انتقام قاتلان سالار شهیدان تشویق و تهیّج می نمود. وی در روزگار مختار در کوفه یکی از رهبران موالی و رئیس شرطگان بود.(1) کیسانیان پس از شهادت امام حسین (ع) به وجود آمده و معتقد به امامت محمّد بن حنفیه پس از امام حسین (ع) بودند. عده ای از این گروه او را امام بلافصل پس از امام علی (ع) دانسته اند و استناد شان در این ادّعا ، علم داری محمّد بن حنفیه در جنگ جمل است .(2) مختار مؤسس فرقة کیسانیّه مختار بن ابی عبید بن مسعود ثقفی در سال اوّل هجرت متولّد شد پدرش از بزرگان اصحاب پیامبر بود که در سال سیزدهم والی عراق شد.مادرش دومه بنت وهب از زنان سخنور و با تدبیر بود. وی بعدها لقب کیسان را بر خود نهاد که عده ای آن را مأخوذ از اسم ابو عمره کیسان دانسته اند و عده ای معتقدند که اوّلین بار امام علی (ع) این صفت را درباره او به کار برده است. اصبغ بن نباته می گوید: ( روزی امیر المومنین (ع) را دیدم که مختار را که طفل کوچکی بود روی زانوی خود نشانیده و با نوازش و محبت دست بر سر او می کشید و می فرمودیا کیس یاکیس ای هوشمند و زیرک. )(3) وی در اصل از مردم طائف بود و در زمان عمر به همراه پدر به مدینه سفر کرد. در روزگار نخست خلافت حضرت علی (ع) با خوارج هم داستان بود و پس از شهادت آن حضرت در بصره سکونت جُست.(4) مختار که مردی سیاستمدار و در پی فرصت برای به دست آوردن قدرت و شهرت بود با ابن زیاد به مخالفت پرداخت. ابن زیاد نیز او را تازیانه زد وبه زندان افکندکه در آن ایام با میثم تمار در بند به سر می برد. ابن ابی الحدیددر شرح خطبه 37 نهج البلاغه می نویسد: ( ابن زیاد ، میثم را در زندانی کرد که مختار بن ابی عبیدثقفی را هم با او زندان کرد، در همان حال که آن دو در زندان ابن زیاد بودند میثم به مختار گفت : تو از زندان این مرد رها می شوی و برای خونخواهی حسین علیه السلام خروج خواهی کرد و این ستمگری را که ما را در زندان او هستیم خواهی کشت و با همین پایت چهره و گونه هایش را لگد مال خواهی کرد، و چون ابن زیاد مختار را برای کشتن فرا خواند ناگاه پیک با نامه یزید بن معاویه خطاب به ابن زیاد رسید که به او فرمان داده بود مختار را آزاد کند و چنین بود که خواهر مختار همسر عبدالله بن عمربود و او از شوهرش خواست که از مختار پیش یزید شفاعت کند ، عبدالله چنان کرد و یزید شفاعت او را پذیرفت و فرمان آزادی مختار را نوشت و با پیک تند رو کسیل داشت، پیک هنگامی رسید که مختار را بیرون آورده بودند تا گردنش را بزنند، و او را رها کردند. ...(5) پس از مرگ یزید در سال 64 هجری با عبدالله بن زیبر که به طلب خلافت دست به قیام برداشت، بیعت کرد و در بسیاری از جنگها برای او مبارزه کرد. پس از مدتی از او اجازه خواست تا به کوفه رفته و مردم را برای بیعت او تشویق کند امّا او در کوفه به داعیه انتقام و خونخواهی قاتلان امام ” دین طاعت مرد است و ارکان شرعیّه مانند: نماز، روزه، زکات، حج در واقع کنایه از مردان معینی هستند. بنابراین امامت، اصل است امّا دعوت و عقیده و فقه همه در پیوند با رئیس فرقه است. “ حسین (ع) برخواست و چون مردم را در انجام این کار بزرگ با خود مایل نمی دید به تشویق ابن عمره کیسان، محمّد بن حنفیه را امام خود خواند و مسأله مهدی موعود (عج)که پیامبر(ص) و حضرت علی (ع) خبر داده بودند را به نام محمّد بن حنفیه مطرح کرد چون اسمش هم اسم پیامبر بود و پیامبر نیز فرموده بودند که نام مهدی هم چون من محمّد است.(6) مختار گفت: ( ایها الناس ! من نایب مهدی زمانم، آن مهدی که پیامبر خبر داده است.)(7) امّا در این که محمّد بن حنفیه نیز چون او عقیده ای به این ادعا داشته است یا نه؟ سخنهای متفاوتی در میان است. عدّه ای معتقدند او با زیرکی خاصّی از اظهار نظر مستقیم درباره آن شانه خالی کرده و مختار سکوت او را در مقابل این سؤال که: ( من تصمیم دارم به خونخواهی شما و پشتیبانی شما قیام کنم، نظر شما چیست؟ ) حمل بر رضایت او کرد و گفت: ( همان سکوتش برای من اذن است.) عدّه ای نیز معتقدند او بر این ادعا گردن نهاد تا تقاص خون برادر را از قاتلانش بستاند. مختار در سال 66 عامل ابن زبیر را از کوفه بیرون کرد و از یکایک قاتلان امام حسین(ع) انتقام سختی گرفت و در پی آن از کوفه تا موصل را به تصرّف خویش در آورد. ( عبیدالله زیاد از شام با لشکری مأمور دفع او شد و در موصل با سپاه مختار به سر کردگی ابراهیم بن مالک اشتر بجنگید. ابراهیم او را شکست داد و خون ابن زیاد را بریخت و سرش را به نزد محمد بن حنفیه و امام سجاد به مدینه فرستاد و گویند که آن حضرت جهت او دعا کرد در همین موقع کار عبدالله بن زبیر در مکه بالا گرفت، برادرش مصعب را به جنگ مختار فرستاد، مصعب با لشکری گران به کوفه آمد و مختار را کشنت و سپاهش را تار و مار کرد.)(8) پس از وفات محمّد بن حنفیه در محرّم سال 81 هجری و تدفین اش در قبرستان بقیع. پیروان کیسانیه گفتند: مهدی موعود (عج) تا اینکه زمین را پر از عدل و داد نکند نمی میرد، پس محمّد نمرده بلکه زنده است و در کوه ( رَضْوی ) غایب شده تا در وقت موعود، ظهور کند.کُثَیّرِ عزَّه (9) شاعر کیسانی در این باره می گوید: الا ان الائمه من قریش ولاه الحق اربعه سواء علی و الثلاثه من بنیه هم الاسباط لیس لهم خفاء و سبط لایذوق الموت حتی و سبط غیبته کربلا بغیب،فلا یری منهم زمانا برضوی،عنده عسل و ماء امامان از قریش چهار نفرند که یکسان والی بر حقّند: حضرت علی و سه فرزندش که روشن است همان ( اسباط ) هستند.سبطی، سبط ایمان و نیکوکاری است و سبطی در کربلا جانش از این جهان می شودو سبط دیگر نمی میردتا سواران را رهبری کند و پیشاپیش آنان پرچمدار باشد. او در رَضوی برای مدت زمانی، پنهان می شود و عسل و آب همواره نزد اوست. اینکه سبط را به کار برده، استعمال صحیحی است زیرا مقصودش فرزند است، با اینکه می داند کیسانیه پس از وفات او پدید آمدند.(10) انتقام مختار از قاتلان امام حسین (ع) به هر قصد و نیتی که بوده دل آل الله را شاد کرد امّا در این بین سؤالاتی وجود دارد که کماکان بلاجواب مانده است. بالاخره جایگاه مختار ثقفی در نزد امام سجاد (ع) و دیگر امامان شیعه چیست؟ آیا این خونخواهی برای او ثواب و پاداشی در پی خواهد داشت؟ آیا برای دستیابی هدفی به این مهمی می توان از هر وسیله ای استفاده کرد تا جایی که محمّد بن حنفیه را مهدی موعود خواند و خود را نایب او بنامد؟ ” بعضی از کیسانیه محمد را پس از امام علی(ع) و بعضی پس از امام حسن و امام حسین (ع)، امام دانسته و معتقدند او همه اسرار را از قبیل علم تأویل، علم باطن و علم آفاق و انفس از سیدین ( حسن وحسین ) فراگرفته است، بعضی به حدّی در حقّ وی غلو داشتند که می گفتند صلح امام حسن(ع) به دستور او بوده است. “ اگر قرار بود با خدعه و نیرنگ و تمسّک به هر وسیله ای به این هدف که آرزوی دیرینه اهل بیت (ع) است دست یافت کسی زیرک تر و سزاوار تر و خوشنام تر از امام سجاد (ع) وجود داشت؟ و آیا خود آن امام نمی توانست با این ترفند ها دست به انتقام بزند؟ چرا مختار برای دستیابی به وجهه شرعی و حق طلبانه، از محمّد بن حنفیه استفاده کرد؟ آیا از طرف او درِ باغ سبزی به او نشان داده بودند و یا خود او به این ادّعا معتقد بود؟ اصول عقاید کیسانیه کیسانیه با همه اختلافی که بعدها بر سر جانشینی و رهبری این فرقه با هم پیدا کردند در دو اصل با هم اشتراک داشتند و آن امامت محمد بن حنفیه و بداء در خداوند است. امامت محمدبن حنفیه بعضی از کیسانیه محمد را پس از امام علی(ع) و بعضی پس از امام حسن و امام حسین (ع)، امام دانسته و معتقدند او همه اسرار را از قبیل علم تأویل، علم باطن و علم آفاق و انفس از سیدین ( حسن وحسین ) فراگرفته است، بعضی به حدّی در حقّ وی غلو داشتند که می گفتند صلح امام حسن(ع) به دستور او بوده است.(11) بَداء در خداوند بداء در لغت به معنی ظاهر شدن و در اصطلاح دانش کلام به معنی دگرگون شدن علم، اراده و امر است. بداء یکی از مباحث کلامی شیعه است و آن پیدا شدن اوضاع و احوال شدیدی است که بنا بر آنها خداوند در تقدیر سابق خود تغییری می دهد. این معنی مستلزم جهل و پشیمانی است و این هر دو برای خداوند محال است.(12) در قرآن نیز نسبت بداء به خدا داده نشده است از این رو شیعه بداء را بر خداوند محال می دانند. به نقل از (ملل و النحل) اولین بار مختار ثقفی به طرح این نظریه پرداخت . دلیل اختیار این قول این بود که می گفت من به حوادث آینده مطلعم و این یا به طریق وحی از جانب خداوند است و یا به وسیله نامه ای از جانب امام. به همین دلیل هر گاه از وجود یا حدوث چیزی یا واقعه ای خبرمی داد، اگر صحیح و صادق می شد، آنرا بر راستگویی خود حجّت می آورد، ولی اگر درست از کار در نمی آمد، می گفت: همانا برای خداوند بداء حاصل شده است.(13) این نظریه آنگاه از سوی مختار ابراز شد که بر خلاف پیش بینی صریح وی سپاهی را که به سرداری (احمد ابن شمیط) به مقابله با سپاه ( مصعب بن زبیر) فرستاده بود شکست خورد و مختار در این شکست به نظریه بداء و دگرگون شدن مشیت الهی متوسّل شد و به آیه ( یمحوالله ما یشاء و یثبت )(رعد/39) استناد کرد. وی همچنین بین نسخ و بداء ، تفاوتی قائل نبود. از جمله عقاید عجیب کیسانیّه اینکه معتقد بودند: دین طاعت مرد است و ارکان شرعیّه مانند: نماز، روزه، زکات، حج در واقع کنایه از مردان معینی هستند. بنابراین امامت، اصل است امّا دعوت و عقیده و فقه همه در پیوند با رئیس فرقه است. و در واقع کیسانیه امام ندارند و در انتظار مردگانند. گروهی از آنان به امام ناطق و امام صامت معتقدند و محمّد بن حنفیه را امام ناطق و فرزندش ابوهاشم را امام صامت می دانند. از جمله خرافه های دیگری که مختار سعی داشت در میان پیروانش رواج دهد اینکه: چارپایه ای قدیمی داشت که آن را با انواع دیباج پوشانیده و با تزئینات مزیّن کرده بود و مدّعی بود که این از ذخائر امیرالمومنین و نزد من به منزلة تابوت بنی اسرائیل است. هنگام جنگ با دشمنان آن را در وسط سپاهیان می نهاد و می گفت: بجنگید که پیروزی و فتح با شماست و جایگاه این صندلی در میان شما همچون جایگاه تابوت بنی اسرائیل است که همواره قرین آرامش و بقاست و فرشتگان برای کمک به شما از بالای سر، فرو می آیند. گفته شده وقتی خبر گزافه گویی ها و بدعت مختار به گوش محمّد بن حنفیه رسید از او برائت و دوری جُست. (14)
فرقه کیسانیه آن چه کسی بوده است و چه دیدگاههایی داشند؟
ابو عمره غلام حضرت علی (ع) و شاگرد محمّد بن حنفیه در علم تأویل بود و مختار را در انتقام قاتلان سالار شهیدان تشویق و تهیّج می نمود. وی در روزگار مختار در کوفه یکی از رهبران موالی و رئیس شرطگان بود.(1) کیسانیان پس از شهادت امام حسین (ع) به وجود آمده و معتقد به امامت محمّد بن حنفیه پس از امام حسین (ع) بودند. عده ای از این گروه او را امام بلافصل پس از امام علی (ع) دانسته اند و استناد شان در این ادّعا ، علم داری محمّد بن حنفیه در جنگ جمل است .(2)
مختار مؤسس فرقة کیسانیّه
مختار بن ابی عبید بن مسعود ثقفی در سال اوّل هجرت متولّد شد پدرش از بزرگان اصحاب پیامبر بود که در سال سیزدهم والی عراق شد.مادرش دومه بنت وهب از زنان سخنور و با تدبیر بود.
وی بعدها لقب کیسان را بر خود نهاد که عده ای آن را مأخوذ از اسم ابو عمره کیسان دانسته اند و عده ای معتقدند که اوّلین بار امام علی (ع) این صفت را درباره او به کار برده است. اصبغ بن نباته می گوید:
( روزی امیر المومنین (ع) را دیدم که مختار را که طفل کوچکی بود روی زانوی خود نشانیده و با نوازش و محبت دست بر سر او می کشید و می فرمودیا کیس یاکیس ای هوشمند و زیرک. )(3)
وی در اصل از مردم طائف بود و در زمان عمر به همراه پدر به مدینه سفر کرد. در روزگار نخست خلافت حضرت علی (ع) با خوارج هم داستان بود و پس از شهادت آن حضرت در بصره سکونت جُست.(4)
مختار که مردی سیاستمدار و در پی فرصت برای به دست آوردن قدرت و شهرت بود با ابن زیاد به مخالفت پرداخت. ابن زیاد نیز او را تازیانه زد وبه زندان افکندکه در آن ایام با میثم تمار در بند به سر می برد. ابن ابی الحدیددر شرح خطبه 37 نهج البلاغه می نویسد: ( ابن زیاد ، میثم را در زندانی کرد که مختار بن ابی عبیدثقفی را هم با او زندان کرد، در همان حال که آن دو در زندان ابن زیاد بودند میثم به مختار گفت : تو از زندان این مرد رها می شوی و برای خونخواهی حسین علیه السلام خروج خواهی کرد و این ستمگری را که ما را در زندان او هستیم خواهی کشت و با همین پایت چهره و گونه هایش را لگد مال خواهی کرد، و چون ابن زیاد مختار را برای کشتن فرا خواند ناگاه پیک با نامه یزید بن معاویه خطاب به ابن زیاد رسید که به او فرمان داده بود مختار را آزاد کند و چنین بود که خواهر مختار همسر عبدالله بن عمربود و او از شوهرش خواست که از مختار پیش یزید شفاعت کند ، عبدالله چنان کرد و یزید شفاعت او را پذیرفت و فرمان آزادی مختار را نوشت و با پیک تند رو کسیل داشت، پیک هنگامی رسید که مختار را بیرون آورده بودند تا گردنش را بزنند، و او را رها کردند. ...(5)
پس از مرگ یزید در سال 64 هجری با عبدالله بن زیبر که به طلب خلافت دست به قیام برداشت، بیعت کرد و در بسیاری از جنگها برای او مبارزه کرد. پس از مدتی از او اجازه خواست تا به کوفه رفته و مردم را برای بیعت او تشویق کند امّا او در کوفه به داعیه انتقام و خونخواهی قاتلان امام
” دین طاعت مرد است و ارکان شرعیّه مانند: نماز، روزه، زکات، حج در واقع کنایه از مردان معینی هستند. بنابراین امامت، اصل است امّا دعوت و عقیده و فقه همه در پیوند با رئیس فرقه است. “
حسین (ع) برخواست و چون مردم را در انجام این کار بزرگ با خود مایل نمی دید به تشویق ابن عمره کیسان، محمّد بن حنفیه را امام خود خواند و مسأله مهدی موعود (عج)که پیامبر(ص) و حضرت علی (ع) خبر داده بودند را به نام محمّد بن حنفیه مطرح کرد چون اسمش هم اسم پیامبر بود و پیامبر نیز فرموده بودند که نام مهدی هم چون من محمّد است.(6) مختار گفت: ( ایها الناس ! من نایب مهدی زمانم، آن مهدی که پیامبر خبر داده است.)(7)
امّا در این که محمّد بن حنفیه نیز چون او عقیده ای به این ادعا داشته است یا نه؟ سخنهای متفاوتی در میان است. عدّه ای معتقدند او با زیرکی خاصّی از اظهار نظر مستقیم درباره آن شانه خالی کرده و مختار سکوت او را در مقابل این سؤال که: ( من تصمیم دارم به خونخواهی شما و پشتیبانی شما قیام کنم، نظر شما چیست؟ ) حمل بر رضایت او کرد و گفت: ( همان سکوتش برای من اذن است.) عدّه ای نیز معتقدند او بر این ادعا گردن نهاد تا تقاص خون برادر را از قاتلانش بستاند. مختار در سال 66 عامل ابن زبیر را از کوفه بیرون کرد و از یکایک قاتلان امام حسین(ع) انتقام سختی گرفت و در پی آن از کوفه تا موصل را به تصرّف خویش در آورد.
( عبیدالله زیاد از شام با لشکری مأمور دفع او شد و در موصل با سپاه مختار به سر کردگی ابراهیم بن مالک اشتر بجنگید. ابراهیم او را شکست داد و خون ابن زیاد را بریخت و سرش را به نزد محمد بن حنفیه و امام سجاد به مدینه فرستاد و گویند که آن حضرت جهت او دعا کرد در همین موقع کار عبدالله بن زبیر در مکه بالا گرفت، برادرش مصعب را به جنگ مختار فرستاد، مصعب با لشکری گران به کوفه آمد و مختار را کشنت و سپاهش را تار و مار کرد.)(8)
پس از وفات محمّد بن حنفیه در محرّم سال 81 هجری و تدفین اش در قبرستان بقیع. پیروان کیسانیه گفتند: مهدی موعود (عج) تا اینکه زمین را پر از عدل و داد نکند نمی میرد، پس محمّد نمرده بلکه زنده است و در کوه ( رَضْوی ) غایب شده تا در وقت موعود، ظهور کند.کُثَیّرِ عزَّه (9) شاعر کیسانی در این باره می گوید:
الا ان الائمه من قریش ولاه الحق اربعه سواء
علی و الثلاثه من بنیه هم الاسباط لیس لهم خفاء
و سبط لایذوق الموت حتی و سبط غیبته کربلا
بغیب،فلا یری منهم زمانا برضوی،عنده عسل و ماء
امامان از قریش چهار نفرند که یکسان والی بر حقّند: حضرت علی و سه فرزندش که روشن است همان ( اسباط ) هستند.سبطی، سبط ایمان و نیکوکاری است و سبطی در کربلا جانش از این جهان می شودو سبط دیگر نمی میردتا سواران را رهبری کند و پیشاپیش آنان پرچمدار باشد. او در رَضوی برای مدت زمانی، پنهان می شود و عسل و آب همواره نزد اوست.
اینکه سبط را به کار برده، استعمال صحیحی است زیرا مقصودش فرزند است، با اینکه می داند کیسانیه پس از وفات او پدید آمدند.(10)
انتقام مختار از قاتلان امام حسین (ع) به هر قصد و نیتی که بوده دل آل الله را شاد کرد امّا در این بین سؤالاتی وجود دارد که کماکان بلاجواب مانده است. بالاخره جایگاه مختار ثقفی در نزد امام سجاد (ع) و دیگر امامان شیعه چیست؟ آیا این خونخواهی برای او ثواب و پاداشی در پی خواهد داشت؟ آیا برای دستیابی هدفی به این مهمی می توان از هر وسیله ای استفاده کرد تا جایی که محمّد بن حنفیه را مهدی موعود خواند و خود را نایب او بنامد؟
” بعضی از کیسانیه محمد را پس از امام علی(ع) و بعضی پس از امام حسن و امام حسین (ع)، امام دانسته و معتقدند او همه اسرار را از قبیل علم تأویل، علم باطن و علم آفاق و انفس از سیدین ( حسن وحسین ) فراگرفته است، بعضی به حدّی در حقّ وی غلو داشتند که می گفتند صلح امام حسن(ع) به دستور او بوده است. “
اگر قرار بود با خدعه و نیرنگ و تمسّک به هر وسیله ای به این هدف که آرزوی دیرینه اهل بیت (ع) است دست یافت کسی زیرک تر و سزاوار تر و خوشنام تر از امام سجاد (ع) وجود داشت؟ و آیا خود آن امام نمی توانست با این ترفند ها دست به انتقام بزند؟ چرا مختار برای دستیابی به وجهه شرعی و حق طلبانه، از محمّد بن حنفیه استفاده کرد؟ آیا از طرف او درِ باغ سبزی به او نشان داده بودند و یا خود او به این ادّعا معتقد بود؟
اصول عقاید کیسانیه
کیسانیه با همه اختلافی که بعدها بر سر جانشینی و رهبری این فرقه با هم پیدا کردند در دو اصل با هم اشتراک داشتند و آن امامت محمد بن حنفیه و بداء در خداوند است.
امامت محمدبن حنفیه
بعضی از کیسانیه محمد را پس از امام علی(ع) و بعضی پس از امام حسن و امام حسین (ع)، امام دانسته و معتقدند او همه اسرار را از قبیل علم تأویل، علم باطن و علم آفاق و انفس از سیدین ( حسن وحسین ) فراگرفته است، بعضی به حدّی در حقّ وی غلو داشتند که می گفتند صلح امام حسن(ع) به دستور او بوده است.(11)
بَداء در خداوند
بداء در لغت به معنی ظاهر شدن و در اصطلاح دانش کلام به معنی دگرگون شدن علم، اراده و امر است. بداء یکی از مباحث کلامی شیعه است و آن پیدا شدن اوضاع و احوال شدیدی است که بنا بر آنها خداوند در تقدیر سابق خود تغییری می دهد. این معنی مستلزم جهل و پشیمانی است و این هر دو برای خداوند محال است.(12) در قرآن نیز نسبت بداء به خدا داده نشده است از این رو شیعه بداء را بر خداوند محال می دانند. به نقل از (ملل و النحل) اولین بار مختار ثقفی به طرح این نظریه پرداخت . دلیل اختیار این قول این بود که می گفت من به حوادث آینده مطلعم و این یا به طریق وحی از جانب خداوند است و یا به وسیله نامه ای از جانب امام. به همین دلیل هر گاه از وجود یا حدوث چیزی یا واقعه ای خبرمی داد، اگر صحیح و صادق می شد، آنرا بر راستگویی خود حجّت می آورد، ولی اگر درست از کار در نمی آمد، می گفت: همانا برای خداوند بداء حاصل شده است.(13)
این نظریه آنگاه از سوی مختار ابراز شد که بر خلاف پیش بینی صریح وی سپاهی را که به سرداری (احمد ابن شمیط) به مقابله با سپاه ( مصعب بن زبیر) فرستاده بود شکست خورد و مختار در این شکست به نظریه بداء و دگرگون شدن مشیت الهی متوسّل شد و به آیه ( یمحوالله ما یشاء و یثبت )(رعد/39) استناد کرد. وی همچنین بین نسخ و بداء ، تفاوتی قائل نبود.
از جمله عقاید عجیب کیسانیّه اینکه معتقد بودند: دین طاعت مرد است و ارکان شرعیّه مانند: نماز، روزه، زکات، حج در واقع کنایه از مردان معینی هستند. بنابراین امامت، اصل است امّا دعوت و عقیده و فقه همه در پیوند با رئیس فرقه است. و در واقع کیسانیه امام ندارند و در انتظار مردگانند. گروهی از آنان به امام ناطق و امام صامت معتقدند و محمّد بن حنفیه را امام ناطق و فرزندش ابوهاشم را امام صامت می دانند.
از جمله خرافه های دیگری که مختار سعی داشت در میان پیروانش رواج دهد اینکه: چارپایه ای قدیمی داشت که آن را با انواع دیباج پوشانیده و با تزئینات مزیّن کرده بود و مدّعی بود که این از ذخائر امیرالمومنین و نزد من به منزلة تابوت بنی اسرائیل است. هنگام جنگ با دشمنان آن را در وسط سپاهیان می نهاد و می گفت: بجنگید که پیروزی و فتح با شماست و جایگاه این صندلی در میان شما همچون جایگاه تابوت بنی اسرائیل است که همواره قرین آرامش و بقاست و فرشتگان برای کمک به شما از بالای سر، فرو می آیند. گفته شده وقتی خبر گزافه گویی ها و بدعت مختار به گوش محمّد بن حنفیه رسید از او برائت و دوری جُست. (14)
- [سایر] فرقه کیسانیه چگونه فرقه ایست توضیح دهید؟
- [سایر] کیسانیه چه فرقه ای هستند و آیا ابن سینا کیسانی بوده است؟
- [سایر] کیسانیه چه فرقه ای هستند و آیا ابن سینا کیسانی بوده است؟
- [سایر] آیاآخوند خراسانی ولایت فقیه را قبول داشند؟ ولایت مطلقه فقیه؟
- [سایر] آیا ولایت فقیه، مطلقه است؟ (ولایت مطلقه فقیه) به چه معناست؟ منظور از ( مطلقه) چیست؟ چه دیدگاههایی وجود دارد؟
- [سایر] سایر فرقههای مهم شیعه، به ویژه کیسانیه، زیدیه واسماعیلیه چگونه پدید آمدهاند و چرا از شیعهی اثنیعشری جدا شدند؟
- [سایر] فرقه تصوف چگونه فرقه ای است؟ آیا فرقه ای است هدایت یافته یا گمراه؟
- [سایر] فرقة زیدیه دارای چه فرقه هائی می باشد؟
- [سایر] فرقه درویشی، چه فرقه ای است؟ چه عقایدی دارند؟
- [سایر] فرقه های مسیحیت چگونه ایجاد شد؟ مهمترین فرقه ها کدامند؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] غسل و کفن و نماز و دفن میت مسلمان واجب کفائی است یعنی، اگر بعضی انجام دهند، از دیگران ساقط می شود چنانچه هیچ کس انجام ندهد، همه معصیت کرده اند و در این مسأله تفاوتی میان فرقه های مختلف مسلمانان نیست.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] مسلمانی که منکر خدا یا پیغمبر یا معاد یا از فرقه هائی بوده باشد که در مسأله (2406) گفته شد و یا حکم ضروری دین؛ یعنی حکمی را که مسلمانان جزء دین اسلام می دانند مثل واجب بودن نماز و روزه؛ در صورتی که بداند آن حکم ضروری دین است انکار کند مرتد می شود و احکامی که در مسائل آینده ذکر می شود بر او مترتب است.
- [آیت الله وحید خراسانی] زن مسلمان نمی تواند به عقد کافر در اید و مرد مسلمان هم نمی تواند با زنهای کافره غیر اهل کتاب ازدواج کند ولی متعه کردن زنهای اهل کتاب یعنی یهود و نصاری مانعی ندارد و بنابر احتیاط مستحب ازدواج دایم با انها ننماید ولی نمی تواند با زن های اهل کتاب بدون رضایت زن مسلمان خود ازدواج دایم یا موقت نماید و بعضی از فرقه ها از قبیل خوارج و غلات و نواصب که خودرا مسلمان می دانند و در حکم کفارند مرد و زن مسلمان نمی توانند با انها به طور دایم یا موقت ازدواج نمایند
- [آیت الله فاضل لنکرانی] سر بریدن حیوان شش شرط دارد: اول: کسی که سر حیوان را می برد چه مرد باشد، چه زن باید مسلمان باشد و بچه مسلمان هم اگر ممیز باشد یعنی خوب و بد را بفهمد می تواند سر حیوان را ببرد. و اگر کسی که از کفّار یا از فرقه هائی است که در حکم کفّارند مانند غلات و خوارج و نواصب سر حیوان را ببرند، حلال نمی شود. دوّم: سر حیوان را با آهن ببرند ولی چنانچه آهن پیدا نشود و طوری باشد که اگر سر حیوان را نبرند می میرد، با چیز تیزی که چهار رگ آن را جدا کند مانند شیشه و سنگ تیز، می شود سر آن را برید. سوّم: در موقع سر بریدن، جلو بدن حیوان رو به قبله باشد و کسی که می داند باید رو به قبله سر ببرد، اگر عمداً حیوان را رو به قبله نکند حیوان حرام می شود ولی اگر فراموش کند، یا مسأله را نداند، یا قبله را اشتباه کند، یا نداند قبله کدام طرف است و نتواند بپرسد و ناچار به ذبح باشد یا نتواند حیوان را رو به قبله کند اشکال ندارد. چهارم: وقتی می خواهد سر حیوان را ببرد یا کارد به گلویش بگذارد به نیت سر بریدن، نام خدا را ببرد و همین قدر که بگوید (بسم الله) کافی است و اگر بدون قصد سر بریدن نام خدا را ببرد، آن حیوان پاک نمی شود و گوشت آن هم حرام است، و همچنین است اگر از روی جهل به مسئله نام خدا را نبرد ولی اگر از روی فراموشی نام خدا را نبرد اشکال ندارد. پنجم: حیوان زنده باشد و با بریدن رگ ها جان بدهد. لذا اگر معلوم باشد که حیوان زنده بوده و بعد از ذبح جان داده اشکال ندارد و اگر شک در زنده بودن آن قبل از ذبح داشته باشد در صورتی محکوم به طهارت است که بعد از ذبح حرکتی بکند که علامت زنده بودن آن باشد مثلاً دم خود را حرکت دهد یا پا به زمین بزند یا به مقدار متعارف خون از بدن حیوان خارج شود. ششم: آنکه کشتن از مذبح باشد و بنابر احتیاط وجوبی جائز نیست کارد را پشت گردن فرو نموده و به طرف جلو بیاورد که گردن از پشت بریده شود.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] سر بریدن حیوان چند شرط دارد: اول کسی که سر حیوان را می برد چه مرد باشد چه زن باید مسلمان باشد و بچه مسلمان هم اگر ممیز باشد یعنی خوب و بد را بفهمد می تواند سر حیوان را ببرد. و اما کسی که از کفار یا از فرقه هائی است که در حکم کفارند مانند غلات و خوارج و نواصب نمی توانند سر حیوان را ببرند. دوم سر حیوان را با چیزی ببرند که از آهن باشد؛ ولی چنانچه آهن پیدا نشود و طوری باشد که اگر سر حیوان را نبرند می میرد؛ یا ضرورتی مقتضی سر بریدنش شود با چیز تیزی که چهار رگ آن را جدا کند مانند شیشه و سنگ تیز؛ می شود سر آنها را برید. سوم در موقع سر بریدن؛ صورت و دست و پا و شکم حیوان رو به قبله باشد و بعید نیست گوسفند و مانند آن رو به قبله ایستاده باشد سرش را ببرند در استقبال قبله کافی می باشد و کسی که می داند باید رو به قبله سر ببرد؛ اگر عمدا حیوان را رو به قبله نکند؛ حیوان حرام می شود؛ ولی اگر فراموش کند؛ یا مسأله را نداند؛ یا قبله را اشتباه کند؛ یا نداند قبله کدام طرف است؛ یا نتواند حیوان را رو به قبله کند؛ اشکال ندارد. و احتیاط مستحب آن است که برنده سر (کشنده - ذابح) نیز رو به قبله باشد. چهارم وقتی می خواهد سر حیوان را ببرد یا کارد به گلویش بگذارد به نیت سر بریدن؛ نام خدا را ببرد و همین قدر که بگوید بسم اللّه کافی است و اگر بدون قصد سر بریدن نام خدا را ببرد؛ آن حیوان پاک نمی شود و گوشت آن هم حرام است؛ ولی اگر از روی فراموشی نام خدا را نبرد اشکال ندارد. پنجم حیوان بعد از سر بریدن حرکتی بکند؛ اگرچه مثلا چشم یا دم خود را حرکت دهد یا پای خود را به زمین زند و این حکم در صورتی است که زنده بودن حیوان در حال ذبح مشکوک باشد و نیز واجب آن است که به اندازه معمول آن حیوان خون از بدنش بیرون آید و اگر بدانند که در حال سر بریدن زنده بوده؛ حاجتی به حرکت مزبور ندارد. ششم آنکه بنا بر احتیاط سر حیوان را پیش از بیرون آمدن روح از بدنش جدا نکنند؛ بلی اگر از روی غفلت یا به جهت تیزی چاقو سر جدا شود؛ اشکالی ندارد و همچنین بنا بر احتیاط رگ سفیدی را که از مهره های گردن تا دم حیوان امتداد دارد و او را نخاع می گویند عمدا قطع نکند و این در صورتی است که حیوان را از جلو گردن سر ببرند؛ ولی اگر کارد را پشت گردن فرو نموده و به طرف جلو بیاورد که گردن از پشت بریده شود بعید نیست که مانعی نداشته باشد. دستور کشتن شتر