مگر خدای متعال از همه چیز بینیاز نیست؛ پس چه نیازی به آفرینش جهان داشت؟ اگر بگویید خدا فیاض است، این سؤال پدید میآید که پس خداوند باید جهان را بیافریند تا فیاض باشد؛ آیا این نوعی نیاز نیست؟ برای روشن شدن بینیازی خدا و هدفداری او در آفرینش، باید به مطالب زیر توجه کرد: یکم. هدف انسان در کارهایش، رسیدن به کمال یا رفع نقص است؛ برای مثال غذا میخورد تا رفع گرسنگی یا رفع نیاز بدن کند؛ لباس میپوشد تا خود را از سرما و گرما حفظ کند؛ ازدواج میکند برای ارضای نیازی که در این باره احساس مینماید؛ عبادت میکند تا به کمال نهایی و قرب الهی برسد و خدمت به خلق خدا میکند، تا کمالات عالی را کسب کند. اما خداوند، هیچ نقصی ندارد تا با افعالش، آن را برطرف سازد و کمالی را فاقد نیست، تا برای رسیدن به آن بکوشد. دوم. هدف در افعال الهی، ذات او است و غایتی خارج از او متصور نیست؛ زیرا کمالی ورای ذات الهی وجود ندارد تا خداوند به آن رو کند. پس او همچنانکه مبدأ فعل و منشأ هستی است، غایت آن نیز میباشد: (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ) (1). سوم. در رابطه با فلسفه آفرینش، نصوص دینی، متکلمان، فیلسوفان و عارفان پاسخهای متعددی مطرح کردهاند که هر یک، به گونهای از معمّای آفرینش راز زدایی میکند و از زاویهای بر آن نور میافشاند. آنچه به اقتضای سؤال در این مجال میآید، یکی از پاسخهای فیلسوفان است. در این انگاره __________________________________________________ (1). بقره (2)، آیه 156. آفرینش، لازمه فیاض بودن ذاتی الهی است. توضیح اینکه: 1. خداوند واجب الوجود است. 2. واجب الوجود، هستی مطلق و وجود صرف است و همه کمالات وجودی را دارا است؛ بلکه عین همه آنها است. صفات کمالی او، عین ذات او است. او علم مطلق و قدرت مطلق و عین عدل و حکمت است. 3. لازمه کمال، فیاض بودن است و هر موجودی که کامل باشد، فیاض نیز هست. منع فیض ناشی از ناداری و ناتوانی و یا بخل است که همه نقص بوده و ز ساحت قدس پروردگار دور و با کمال مطلق او ناسازگار است. 4. با توجه به اینکه کمال مطلق، عین ذات الهی است و فیاض بودن خود کمال است، پس فیاض بودن عین ذات الهی است؛ یعنی، چنان نیست که ذات احدیت چیزی باشد و فیاضیت او چیز دیگر؛ بلکه ذات او- از آن جهت که ذات است- فیاض علیالاطلاق؛ بلکه عین فیاضیت است. 5. آفرینش، فعل الهی و فیض او و به عبارت دیگر، تجلّی فیاضیت الهی است. 6. آفرینش لازمه کمال ذاتی خداوند است. البته وقتی گفته میشود، آفرینش جهان لازمه کمال ذاتی خداوند است، به معنای آن نیست که خداوند در آفرینش جهان مجبور است؛ زیرا: الف. اختیار نیز کمال ذاتی او است؛ بنابراین هیچ عاملی از درون، او را وادار به کاری نمیکند. ب. ورای او نیز قدرتی نیست که او را جبراً به کاری وادارد. بنابراین مقصود از (لازمه کمال ذاتی)، این است که چون او فیاض است و افاضه وجود خیر است؛ حتماً جهان و انسان را در بهترین صورت ممکن میآفریند ودر این باره درنگ روا نمیدارد. چهارم. حکیمانه بودن یک فعل، لزوماً به معنای نیاز و حاجتمندی نیست. مسئله نیاز در افعال موجودات ناقص و نیازمند (مانند انسان)، تصورپذیر است؛ ولی در مورد فعل خداوند، پنداری نادرست است. او به آفرینش جهان نیازی نداشت. اما از آن رو که (وجود) کمال است و افاضه وجود نیز خیر و کمال و خودداری از آن بخل و نقص است؛ پس سزاوار است که خدای حکیم و کمال مطلق، جهان را بیافریند و آن را در غایت حکمت و لطافت ایجاد کند. بنابراین آفرینش الهی حکیمانه است؛ هر چند در مرتبه آفرینش، نه نیازی بود و نه نیازمندی. پنجم. انسانی که کار نیکی انجام میدهد تا کمالی را کسب کند، قبل از انجام دادن کار، تنها قابلیت کسب کمال مطلوب را دارا است؛ اما بالفعل دارای آن نیست و با انجام دادن کار، قابلیت خود را به فعلیت میرساند. اما خداوند هیچ کمالی را فاقد نیست؛ بلکه عین همه کمالات- از جمله فیاضیت- است. بنابراین او با آفرینش به فیاض بودن دست نمییازد؛ بلکه چون واجد کمال فیاضیت است، جهان و انسان را میآفریند. از همین رو گفته شده است: آفرینش جهان لازمه فیاض بودن خداوند و تجلّی آن است؛ نه سبب فیاض شدن خداوند. بنابراین تلازم بین فیاضیت مطلقه الهی و آفرینش جهان، به معنای آن نیست که (خدا باید جهان را بیافریند تا فیاض باشد)؛ این تعبیر مستلزم نوعی نیاز است! دقت در توضیحات بالا نشان میدهد که مسئله برعکس است؛ یعنی، خداوند فیاض است و نتیجه آن، آفرینش جهان است. (1) __________________________________________________ (1). نگا: الف. عبداللَّه نصری، فلسفه خلقت انسان، (تهران: مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ دوم، 1379)؛ ب. همو، فلسفه آفرینش، (قم: دفتر نشر معارف، چاپ اول، 1382)؛ ج. محمدتقی جعفری، آفرینش و انسان، (قم: دارالتبلیغ اسلامی، چاپ دوم، بیتا).
مگر خدای متعال از همه چیز بینیاز نیست؛ پس چه نیازی به آفرینش جهان داشت؟ اگر بگویید خدا فیاض است، این سؤال پدید میآید که پس خداوند باید جهان را بیافریند تا فیاض باشد؛ آیا این نوعی نیاز نیست؟
مگر خدای متعال از همه چیز بینیاز نیست؛ پس چه نیازی به آفرینش جهان داشت؟ اگر بگویید خدا فیاض است، این سؤال پدید میآید که پس خداوند باید جهان را بیافریند تا فیاض باشد؛ آیا این نوعی نیاز نیست؟
برای روشن شدن بینیازی خدا و هدفداری او در آفرینش، باید به مطالب زیر توجه کرد:
یکم. هدف انسان در کارهایش، رسیدن به کمال یا رفع نقص است؛ برای مثال غذا میخورد تا رفع گرسنگی یا رفع نیاز بدن کند؛ لباس میپوشد تا خود را از سرما و گرما حفظ کند؛ ازدواج میکند برای ارضای نیازی که در این باره احساس مینماید؛ عبادت میکند تا به کمال نهایی و قرب الهی برسد و خدمت به خلق خدا میکند، تا کمالات عالی را کسب کند. اما خداوند، هیچ نقصی ندارد تا با افعالش، آن را برطرف سازد و کمالی را فاقد نیست، تا برای رسیدن به آن بکوشد.
دوم. هدف در افعال الهی، ذات او است و غایتی خارج از او متصور نیست؛ زیرا کمالی ورای ذات الهی وجود ندارد تا خداوند به آن رو کند. پس او همچنانکه مبدأ فعل و منشأ هستی است، غایت آن نیز میباشد: (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ) (1).
سوم. در رابطه با فلسفه آفرینش، نصوص دینی، متکلمان، فیلسوفان و عارفان پاسخهای متعددی مطرح کردهاند که هر یک، به گونهای از معمّای آفرینش راز زدایی میکند و از زاویهای بر آن نور میافشاند. آنچه به اقتضای سؤال در این مجال میآید، یکی از پاسخهای فیلسوفان است. در این انگاره
__________________________________________________
(1). بقره (2)، آیه 156.
آفرینش، لازمه فیاض بودن ذاتی الهی است. توضیح اینکه:
1. خداوند واجب الوجود است.
2. واجب الوجود، هستی مطلق و وجود صرف است و همه کمالات وجودی را دارا است؛ بلکه عین همه آنها است. صفات کمالی او، عین ذات او است. او علم مطلق و قدرت مطلق و عین عدل و حکمت است.
3. لازمه کمال، فیاض بودن است و هر موجودی که کامل باشد، فیاض نیز هست. منع فیض ناشی از ناداری و ناتوانی و یا بخل است که همه نقص بوده و ز ساحت قدس پروردگار دور و با کمال مطلق او ناسازگار است.
4. با توجه به اینکه کمال مطلق، عین ذات الهی است و فیاض بودن خود کمال است، پس فیاض بودن عین ذات الهی است؛ یعنی، چنان نیست که ذات احدیت چیزی باشد و فیاضیت او چیز دیگر؛ بلکه ذات او- از آن جهت که ذات است- فیاض علیالاطلاق؛ بلکه عین فیاضیت است.
5. آفرینش، فعل الهی و فیض او و به عبارت دیگر، تجلّی فیاضیت الهی است.
6. آفرینش لازمه کمال ذاتی خداوند است.
البته وقتی گفته میشود، آفرینش جهان لازمه کمال ذاتی خداوند است، به معنای آن نیست که خداوند در آفرینش جهان مجبور است؛ زیرا:
الف. اختیار نیز کمال ذاتی او است؛ بنابراین هیچ عاملی از درون، او را وادار به کاری نمیکند.
ب. ورای او نیز قدرتی نیست که او را جبراً به کاری وادارد.
بنابراین مقصود از (لازمه کمال ذاتی)، این است که چون او فیاض است و افاضه وجود خیر است؛ حتماً جهان و انسان را در بهترین صورت ممکن میآفریند ودر این باره درنگ روا نمیدارد.
چهارم. حکیمانه بودن یک فعل، لزوماً به معنای نیاز و حاجتمندی نیست.
مسئله نیاز در افعال موجودات ناقص و نیازمند (مانند انسان)، تصورپذیر است؛ ولی در مورد فعل خداوند، پنداری نادرست است. او به آفرینش جهان نیازی نداشت. اما از آن رو که (وجود) کمال است و افاضه وجود نیز خیر و کمال و خودداری از آن بخل و نقص است؛ پس سزاوار است که خدای حکیم و کمال مطلق، جهان را بیافریند و آن را در غایت حکمت و لطافت ایجاد کند. بنابراین آفرینش الهی حکیمانه است؛ هر چند در مرتبه آفرینش، نه نیازی بود و نه نیازمندی.
پنجم. انسانی که کار نیکی انجام میدهد تا کمالی را کسب کند، قبل از انجام دادن کار، تنها قابلیت کسب کمال مطلوب را دارا است؛ اما بالفعل دارای آن نیست و با انجام دادن کار، قابلیت خود را به فعلیت میرساند. اما خداوند هیچ کمالی را فاقد نیست؛ بلکه عین همه کمالات- از جمله فیاضیت- است. بنابراین او با آفرینش به فیاض بودن دست نمییازد؛ بلکه چون واجد کمال فیاضیت است، جهان و انسان را میآفریند. از همین رو گفته شده است: آفرینش جهان لازمه فیاض بودن خداوند و تجلّی آن است؛ نه سبب فیاض شدن خداوند.
بنابراین تلازم بین فیاضیت مطلقه الهی و آفرینش جهان، به معنای آن نیست که (خدا باید جهان را بیافریند تا فیاض باشد)؛ این تعبیر مستلزم نوعی نیاز است! دقت در توضیحات بالا نشان میدهد که مسئله برعکس است؛ یعنی، خداوند فیاض است و نتیجه آن، آفرینش جهان است. (1)
__________________________________________________
(1). نگا:
الف. عبداللَّه نصری، فلسفه خلقت انسان، (تهران: مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ دوم، 1379)؛
ب. همو، فلسفه آفرینش، (قم: دفتر نشر معارف، چاپ اول، 1382)؛
ج. محمدتقی جعفری، آفرینش و انسان، (قم: دارالتبلیغ اسلامی، چاپ دوم، بیتا).
- [سایر] خداوند متعال قبل از آفرینش جهان به چه کاری مشغول بوده؟
- [سایر] اگر خدای سبحان کمال مطلق و غنی محض است چه نیازی به آفرینش موجودات داشت؟
- [سایر] سلام دوست عزیز میخواستم یک چیزی را بدونم چرا خدا یکی است یا جهان قبل از خلقت چگونه بوده چگونه خدا به فکر افرینش جهان افتاد نمی دونم چندمی هستمکه این سوال را می کن
- [سایر] هدف خدا از آفرینش جهان و انسان چه بوده است ؟
- [سایر] هدف خدا از آفرینش جهان و انسان چه بوده است ؟
- [سایر] هدف خدا از آفرینش آدمی در این جهان چه بوده؟
- [سایر] هدف خدا از آفرینش آدمی در این جهان چه بوده؟
- [سایر] قبل از آفرینش جهان خداوند چه میکرده است؟
- [سایر] خداوند قبل از آفرینش جهان، به چه کاری مشغول بوده است؟
- [سایر] با این که خدای متعال میتوانست بدون نیاز به پیامبران مردم را راهنمایی کند؛ چرا پیامبران را فرستاد؟
- [آیت الله اردبیلی] (کهانت) و (تنجیم)(1) اگر به این شکل باشد که برای غیر خداوند، به نحو استقلال یا اشتراک با خداوند، تأثیر قائل شوند، حرام بلکه شرک است، ولی اگر مشیّت خدای متعال را مؤثر مطلق بدانند و پیشبینیهای آنها به نحو حدس و تخمین و =============================================================================== 1 (کاهن) ادّعا میکند که وقایع را به واسطه خبردادن اجنّه وشیاطین یا به واسطه اسباب خفیّه دیگری میفهمد و (منجّم) به وسیله حرکات افلاک و تقارن کواکب از آینده خبر میدهد. مبنی بر این باشد که پروردگار عالم بعضی امور را سبب یا مقارن و هماهنگ بعضی امور دیگر قرار داده و بقیه سببیّت یا تقارن و سلب آن در قبضه قدرت مطلقه او میباشد، اشکال ندارد.
- [آیت الله اردبیلی] (سُبْحانَ رَبّیَِ الْعَظیمِ وَبِحَمْدِهِ) یعنی: (پروردگار بزرگ من از هر عیب و نقصی پاک و منزه است و من مشغول ستایش او هستم.) (سُبْحانَ رَبّیَِ الاْءعْلی وَبِحَمْدِهِ) یعنی: (پروردگار برتر من که از همه کس بالاتر میباشد از هر عیب و نقصی پاک و منزه است و من مشغول ستایش او هستم.) (سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ) یعنی: (خدا ثنای کسی که او را ستایش میکند میشنود و میپذیرد.) (أسْتَغْفِرُ اللّهَ رَبّی وَأتُوبُ إلَیْهِ) یعنی: (طلب آمرزش و مغفرت میکنم از خداوندی که پرورش دهنده من است و من به سوی او بازگشت مینمایم.) (بِحَوْلِ اللّهِ وَقُوَّتِهِ أقُومُ وَأقْعُدُ) یعنی: (به یاری خدای متعال وقوّت او برمیخیزم و مینشینم.)
- [آیت الله مظاهری] یکی از گناهان بزرگ در اسلام ظلم است و عقلًا و شرعاً گناهی بزرگتر از ظلم نداریم، و از نظر قرآن و روایات اهلبیت(سلاماللهعلیهم) ظلم اقسامی دارد: الف) ظلم به خداوند متعال، و کفر و شرک و کفران نعمت از مصادیق بارز این قسم است، چنانکه مخالفت با خدای متعال و ظلم به بندگان او از مصادیق خفیّه این قسم است. ب) ظلم به بندگان خدای متعال بلکه به مخلوقات او، و از مصادیق بارز آن تجاوز به جان و مال دیگران است که به آن حقّالنّاس گفته میشود و پروردگار عالم از ذرّهای از آن نخواهد گذشت. ج) ظلم به بندگان در جهت آبروی آنها، و از مصادیق بارز آن غیبت، تهمت، استهزا و سرزنش است و در روایات آن را از رباخواری بدتر دانسته است، در حالی که رباخواری در اسلام جنگ با خداست. د) ظلم به دیگران در جهت عرض و ناموس آنها، و در اسلام و نزد متشرّعه بلکه نزد همه مردم، این قسم قبیحتر از اقسام گذشته است.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان در اسلام فحش دادن به مسلمان است و چون فحش دادن اهانت به مسلمان است، باید گفت از این جهت از گناهان کبیره در اسلام است و آن اقسامی دارد: الف) فحش دادن و استهزاء و توهین و تعریض و لعن و مانند اینها- نعوذ باللَّه- به خداوند متعال یا پیامبر گرامی خاتم الانبیا(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و ائمّه طاهرین(سلاماللهعلیهم) و حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) علاوه بر اینکه فحشدهنده را نجس و کافر میکند، او را واجب القتل مینماید. ب) فحش دادن به انبیای عظام و علمای دین، بلکه همه افرادی که منتسب به اسلام میباشند، و گناه این قسم فحش در حدّ کفر است که در روایات آمده است جنگ با خدای متعال است. ج) فحش دادن به افراد معمولی و بچهها و دیوانههایی که متوجّه فحش میشوند، نیز حرام، بلکه چون ظلم و اهانت است از گناهان کبیره است. د) فحش دادن به غیر مسلمان یا به حیوانات، گرچه حرام نیست، ولی مسلمان باید مؤدّب باشد.
- [آیت الله مظاهری] مکروه است که در گریه بر میّت صدا را خیلی بلند کنند. ______ 1) آیا تو بر پیمانی - که با آن ما را ترک کردی - وفاداری؟ پیمان بر شهادت به اینکه نیست خدایی غیر از خداوند متعال، او که یکتاست و شریکی برای او نیست و به اینکه محمد صلی الله علیه وآله وسلم بنده و رسول اوست و سید پیامبران و خاتم آنان است و به اینکه علی علیه السلام امیر مومنان و سید امامان و امامی است که خداوند متعال، فرمانبرداری از او را بر همه عالمیان واجب فرموده است و به اینکه حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و قائم آل محمد - که درودهای خداوند بر آنان باد - امامان مومنان و حجّتهای خداوند بر همه خلائق و امامان تو هستند، که پیشروان هدایت و نیکوکاری هستند. 2) هنگامی که دو فرشته نزدیک به خداوند (نکیر و منکر) که فرستادگان از جانب خدای متعالند، به سوی تو آمدند و از تو در مورد خدایت و پیامبرت و دینت و کتابت و قبلهات و امامانت سوال کردند،پس نترس و اندوهگین نشو و در جواب آنان بگو: خداوند، پروردگار من و محمد صلی الله علیه وآله وسلم، پیامبر من و اسلام، دین من و قرآن، کتاب من و کعبه، قبله من و امیر مومنان علی بن ابی طالب، امام من و حسن بن علی، امام من و حسین بن علی، امام من و زین العابدین، امام من و محمد باقر، امام من و جعفر صادق، امام من، و موسی کاظم، امام من و علی رضا، امام من و محمد جواد امام من و علی هادی، امام من و حسن عسکری، امام من و حجّت منتظَر، امام من میباشند، اینان - که درودهای خداوند بر آنان باد - امامان و سروران و رهبران و شفیعان من میباشند، در دنیا و آخرت به آنان دوستی میورزم و از دشمنان آنان دوری میجویم، سپس بدان ای فلان فرزند فلان. 3) بدرستی که خداوند متعال، بهترین پروردگار و محمد صلی الله علیه وآله وسلم، بهترین پیامبر و امیر مومنان علی بن ابی طالب و فرزندان معصوم او یعنی دوازده امام، بهترین امامان هستند و آنچه را محمد صلی الله علیه وآله وسلم آورده است حقّ است و مرگ حقّ است و سوال منکر و نکیر در قبر حقّ است و برانگیخته شدن (برای روز قیامت)، حقّ است و رستاخیز، حقّ است و صراط، حقّ است و میزان (اعمال)، حقّ است و تطایر کتب، حقّ است و بهشت، حقّ است و جهنم، حقّ است و آن ساعت معهود (روز قیامت)، خواهد آمد و هیچ تردیدی در آن نیست و به تحقیق خداوند متعال کسانی را، که در قبرها هستند، بر خواهد انگیخت. 4) خداوند تو را بر قول ثابت، پایدار فرماید و به راه مستقیم هدایت فرماید و بین تو و امامان تو در جایگاهی از رحمتش، شناخت ایجاد فرماید. 5) خداوندا زمین را از دو پهلوی او گشاده گردان و روح او را بسوی خودت بالا بر و او را با برهانی از خودت روبرو گردان، خداوندا (درخواست میکنیم)عفو تو را، عفو تو را. 6) خداوندا زمین را از دو پهلوی او گشاده گردان و روح او را بسوی خودت بالا بر و او را از جانب خودت با رضوان روبرو کن و قبر او را از بخشایش خودت آرام فرما، رحمتی که بوسیله آن از مهربانی هر کس دیگری بی نیاز گردد.
- [آیت الله اردبیلی] (احتکار) آن است که کالایی که شدیدا مورد نیاز مردم است به انگیزه گران تر شدن از دسترس خرید آنان دور نگاه داشته شود، به شکلی که مردم از این ناحیه در مضیقه و سختی قرار بگیرند، خواه قصد ضرر زدن به آنان در بین باشد یا نه. احتکار در روایات زیادی مورد مذمّت شدید قرار گرفته و شخص محتکر ملعون و خطاکار و خائن و در حدّ قاتل شمرده شده است. مطابق بعضی از روایات محتکر از پناه خداوند متعال خارج شده و از نعمتهای الهی محروم میشود.(2)
- [امام خمینی] - ترجمه ذکر رکوع و سجود و ذکرهایی که بعد از آنها مستحب است (سبحان ربی العظیم و بحمده )، یعنی پروردگار بزرگ من از هر عیب و نقصی پاک و منزه است و من مشغول ستایش او هستم. (سبحان ربی الاعلی و بحمده ) یعنی پروردگار من که از همه کس بالاتر می باشد از هر عیب و نقصی پاک و منزه است و من مشغول ستایش او هستم. (سمع الله لمن حمده )، یعنی خدا بشنود و بپذیرد ثنای کسی که او را ستایش می کند. (استغفر الله ربی و اتوب الیه )، یعنی طلب آمرزش و مغفرت می کنم از خداوندی که پرورش دهنده من است و من به طرف او بازگشت می نمایم. (بحول الله و قوته اقوم و اقعد)، یعنی به یاری خدای متعال و قوه او برمی خیزم و می نشینم.
- [آیت الله شبیری زنجانی] قسم چند شرط دارد: اوّل: کسی که قسم میخورد باید ممیّز و عاقل باشد و از روی قصد و اختیار قسم بخورد، پس قسم خوردن غیر ممیّز و دیوانه و مست و کسی که مجبورش کردهاند درست نیست ولی اگر کسی که مجبورش کردهاند بعداً قسمی را که خورده اجازه دهد، صحیح خواهد شد و نیز اگر در حال عصبانی بودن بیقصد یا بیاختیار قسم بخورد صحیح نیست و قسم بچه ممیّز بدون اذن یا اجازه ولیّ صحیح نیست. دوم: کاری را که قسم میخورد انجام دهد باید واجب یا مستحبّ باشد و کاری را که قسم میخورد ترک کند باید واجب و مستحبّ نباشد، بنابراین اگر کاری انجام و ترک آن از هر جهتی یکسان باشد اگر ترک آن را قسم بخورد باید به قسم خود عمل نماید و اگر انجام آن را قسم بخورد لازم نیست انجام دهد. سوم: به یکی از اسمهای خداوند عالم قسم بخورد که به غیر ذات مقدّس او گفته نمیشود؛ مانند (خدا) و (اللَّه) و نیز اگر به اسمی قسم بخورد که به غیر خدا هم میگویند ولی به قدری به خدا گفته میشود که هر وقت کسی آن اسم را بگوید ذات مقدّس حقّ در نظر میآید، مثل آن که به خالق و رازق قسم بخورد صحیح است و نیز اگر به قرینهای به خدای متعال قسم بخورد صحیح است و بنا بر احتیاط بیقرینه هم صحیح است. چهارم: قسمخوردن را به وسیلهای همچون گفتار یا نوشتار یا اشاره کردن انشاء کند و ظاهراً لازم نیست قسم را به زبان آورد ولی نام خداوند را باید به زبان آورد و نوشتن آن یا اشاره به آن کفایت نمیکند و آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد و به خداوند عالم اشاره کند صحیح است. پنجم: عملکردن به قسم برای او ممکن باشد و اگر موقعی که قسم میخورد ممکن باشد و بعداً از عمل به آن عاجز شود، از وقتی که عاجز میشود قسم او به هم میخورد و اگر عمل کردن به نذر با ضرر یا حرج (یعنی مشقّت زیادی که معمولاً آن را تحمّل نمیکنند) همراه باشد، مانع از صحّت قسم نیست، آری گاه تحمّل ضرر یا حرج از نظر شرع ناپسند است که در این صورت قسم به علّت دارا نبودن شرط دوم صحیح نیست.
- [آیت الله اردبیلی] سوگند صحیح دارای چند شرط است: اوّل:کسی که سوگند میخورد باید بالغ و عاقل باشد و اگر میخواهد راجع به مال خود قسم بخورد، باید سفیه نباشد اگرچه حاکم شرع هم او را از تصرّف در مالش منع نکرده باشد و از روی قصد و اختیار قسم بخورد، پس قسم خوردن بچّه، دیوانه، مست =============================================================================== 1 (تَوْریه) آن است که دروغ را به گونهای ادا کند که قابل انطباق بر راست نیز باشد و در دل حرف راست را قصد نماید. و کسی که مجبورش کردهاند درست نیست و همچنین است اگر در حال عصبانیّت بدون قصد سوگند بخورد. دوم:کاری که سوگند میخورد انجام دهد، باید حرام و مکروه نباشد و کاری که سوگند میخورد ترک کند، باید واجب و مستحب نباشد و اگر سوگند بخورد که کار مباحی را بجا آورد، باید ترک آن در نظر مردم بهتر از انجام آن نباشد و نیز اگر سوگند بخورد کار مباحی را ترک کند، باید انجام آن در نظر مردم بهتر ازترک آن نباشد. سوم:به یکی از اسامی خداوند متعال سوگند بخورد که به غیر ذات مقدس او گفته نمیشود، مانند ( خدا ) و ( اللّه ) و نیز اگر به اسمی سوگند بخورد که به غیر خدا هم میگویند ولی به قدری به خدا گفته میشود که هر وقت کسی آن اسم را بگوید، ذات مقدّس حق در نظر میآید مثل آن که به (خالق) و (رازق) سوگند بخورد صحیح است، بلکه اگر به لفظی سوگند بخورد که بدون قرینه، خدا را به نظر نیاورد ولی او خدا را قصد کند، بنابر احتیاط باید به آن سوگند عمل نماید. چهارم:سوگند را به زبان بیاورد و اگر بنویسد یا در قلب خود آن را قصد کند، صحیح نیست، ولی آدم لال اگر با اشاره سوگند بخورد صحیح است. پنجم:عمل کردن به سوگند برای او ممکن باشد، اما اگر هنگامی که سوگند میخورد ممکن باشد و بعد تا آخر وقتی که برای سوگند معیّن کرده عاجز شود یا برای او مشقّت داشته باشد، سوگند او از وقتی که عاجز شده به هم میخورد.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام رباخواری است که قرآن شریف آن را جنگ با خداوند متعال و رسولش میداند: (فَانْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَربْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ)[1] (و اگر (از ربا پرهیز نکنید)، بدانید به جنگ با خدا و فرستاده او، برخاستهاید.) و آن اقسامی دارد: الف) قرض با بهره، گرچه آن بهره بسیار کم یا شرطی از شروط باشد، و هر چه درباره این قسم از نظر قرآن و روایات مذمّت شده است، درباره قرض بدون بهره که به آن قرضالحسنه میگویند سفارش شده است و قرآن شریف آن را قرض به خدای متعال میداند: (مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَریم)[2] (کیست آن کس که به خدا وامی نیکو دهد تا نتیجهاش را برای وی دو چندان گرداند و او را پاداشی خوش باشد؟) ب) قرض مثل به مثل با زیادتر یا خرید و فروش مثل به مثل با زیادتر، نظیر اینکه یک سکّه طلا قرض دهد به یک سکّه طلا و هزارتومان و یا بفروشد سکّهای به سکّهای با هزار تومان و این قسم نیز در روایات ما ربا و حرام است، گرچه واقعاً و به حسب ارزش، سودی و بهرهای نباشد. ج) بهره و سود بردن بهواسطه حیله شرعی نظیر اینکه یک میلیون قرضالحسنه دهد، ولی چیز کم ارزشی را بفروشد به یک صد هزار تومان، این قسم نیز حرام است و این همان تقلّب در قانون است که قرآن شریف آن را استهزا به آیات الهی میداند. د) انجام حیلهای نه برای سود و بهره بردن بلکه برای اینکه ارزش واقعی مثل به مثل را یکسان کند، نظیر معامله سکّهای با سکّه دیگر گرچه از نظر وزن مساوی ولی از نظر قیمت یکی گرانتر از دیگری است و شخص سکّه گرانتر را با چیز کم ارزشی میفروشد به سکّه ارزانتر با پولی که سکّه ارزانتر را مساوی با سکّه گرانتر کند، و یا سکّه گرانتر را میفروشد به همان سکّه ارزانتر یا قرض میدهد به همان ارزانتر، ولی چیز کمارزشی را میفروشد به قیمتی که تفاوت آنها را جبران صفحه 404 نماید، و این قسم همان حیلهای است که گفتهاند: چه خوب است از حرام به حلال فرار کردن.