آیا در میان کائنات (انس، جن و ملائک) موجودی هست که خدا را مستقیما ببیند؟
آیا در میان کائنات (انس، جن و ملائک) موجودی هست که خدا را مستقیما ببیند؟ 1. به دلایل زیر دیدن به مفهوم قابلیت درک حسی درباره ذات مقدس خداوند ممکن نیست: الف. خداوند وجود صِرف و بی‌حد و مرز است و همه‌ی موجودات شعاع وجود اویند. از این رو، دست این پرتوهای محدود، به دامان ادراک حسی آن وجود بی‌نهایت نمی‌رسد. قرآن شریف در این باره می‌فرماید: (و لا یحیطون به علما؛ مخلوقات نمی‌توانند به او احاطه و آگاهی یابند). (طه / 110). ب. پذیرش امکان رؤیت حسی خداوند، به معنی قبول جسمانی بودن اوست. توضیح آن که عمل دیدن، فرآیندی است مادی و طبیعی. لازمه‌ی چنین فرآیندی مادی و جسمانی بودن شیئی دیده شده، مکان دار بودن، زمان دار بودن و دارا بودن دیگر خصوصیات مادی است. وبر ردّ مادی بودن خداوند، هم برهان قاطع عقلی داریم و هم دلائلی نقلی و قرآنی. این که در آیه 103 از سوره انعام آمده است: (لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار؛ هیچ دیده‌ای قادر به دیدن او نیست و فقط او دیده‌ها را درک می‌کند)، چنین ادعائی، مطلق است. در عین حال خداوند به طریقی غیر از راه حسّ، هم در دنیا و هم در قیامت قابل درک است: الف. درک غیرحسّی خداوند در دنیا: همان وجود بی‌کرانه‌ای که به تیررس حسّ آدمی نمی‌رسد، قلب مؤمن او را به درک حضوری، با چشم دل و از طریق شهود باطن در می‌یابد. بدیهی است منظور از دل در اینجا، آن عضو صنوبری شکل مادی نیست؛ بلکه حقیقتی است که انسان را از سایر حیوانات، متمایز می‌سازد. در این دیدن، چشم و حتی فکر با بهره‌گیری از استدلال، نقشی ندارد. چرا که نهایت ثمره‌ی استدلال، اعتقاد است نه یافتن. حقیقت ایمان، دستمایه‌ی چنین یافتنی است و شرط اجتناب‌ناپذیر آن، دستخوش گناه نشدن، به خود مشغول نگردیدن، و در کلافی از غفلت گرفتار نیامدن است. غفلت از یک امر موجود و مشهود. اما چه کنیم که تیرگی گناهان، روی جان‌های آدمی را می‌پوشاند و آن شعور باطنی خدا نَما را کور می‌کند، (مطففین / 15). فریاد قرآن کریم از این غفلت انسان‌ها، در آیات فراوانی، بلند است (اعراف / 179، یونس / 7، 92 و...). ب. درک غیرحسّی خداوند در قیامت: منظور از این نوع رؤیت که در قرآن از این به لقاء الله تعبیر شده است، قطعی‌ترین و روشن‌ترین مراحل علم است. تعبیر به رؤیت بر مبالغه در روشنی و قطعیت آن است به همان گونه که ما درباره‌ی معلومات حضوری خود، چنین تعبیر می‌کنیم مثلاً می‌گوییم می‌بینم که فلان چیز را دوست دارم و از بهمان چیز کراهت می‌ورزم. چنین تعبیری به جهت شدّت وضوح آن است. خداوند در آیات متعددی از قرآن، به چنین موضوعی اشاره کرده است از جمله: (وجوهٌ یومئذٍ ناضره الی ربّها ناظره؛ در روز قیامت، چهره‌هائی مسرورند و به خدای خود، نظر می‌کنند). (قیامت / 23). (ثمّ لترونّها عین الیقین؛ سپس به چشم یقین، جهنّم را خواهید دید). اما این دیدن قلبی یا شهود وجه‌الله یعنی چه؟ این از جمله مسائل و موضوعاتی است که یافتنی و رسیدنی بوده و در قالب الفاظ و در محدوده مفاهیم ذهنی نمی‌آید. دریافت اصل موضوع و چگونگی آن، از عهده عقل و حس معمولی خارج و از محدوده ادراکات معمولی، بیرون بوده و به شکل دیگری از فهم، نیاز دارد. بحث عقلی گر درّ و مرجان بودآن دگر باشد که بحث جان بود بحث جان اندر مقامی دیگر است‌باده جان را قوامی دیگر است‌ همان، دفتر1. در عین حال کوشش می‌کنیم مسأله را تا حد امکان توضیح دهیم؛ تشریح پاسخ به پرسش شما نیازمند توجه به اموری است: آگاهی انسان از اشیا بر دو گونه است: آگاهی مفهومی، آگاهی مصداقی. در آگاهی مفهومی، انسان با خود شی‌ء برخورد نمی‌کند؛ بلکه با اوصافی که از آن می‌شناسد، مفهومی را در ذهن می‌سازد و از آن تعبیر به دانستن می‌کند. بنابراین، (علم) گونه‌ای از آگاهی است که جنبه مفهومی دارد. امّا در آگاهی مصداقی، انسان خود مصداق و حقیقت را می‌یابد و به آن معرفت پیدا می‌کند. در آنجا دیگر واسطه‌ای ذهنی و مفهومی در کار نیست. از آگاهی مفهومی به (علم حصولی) و از آگاهی مصداقی به (علم حضوری) تعبیر می‌کنند. در خصوص شناخت به حق تعالی در عرفان، مقصود (شهود حضرت حق) است؛ یعنی، انسان بدون واسطه مفاهیم، حق را شهود کند. واژه (معرفت و عرفان) در این موضوع و مقام، مترادف با (مکاشفه و مشاهده) است. به هر روی، کسانی که در مباحث معرفت‌الله در عرفان وارد می‌شوند، مرادشان از این معرفت، (علم حضوری) است. سوّم. برترین علم حضوری در عرفان (کشف) است. (کشف) در لغت به معنای پرده برداشتن از روی چیزی و برهنه کردن است و در اصطلاح عارفان به معنای اطلاع بر معانی غیبی از ماورای حجاب است. لذا کشف معنوی، عبارت از ظهور معانی غیبی و حقایق غیبی مجرد و برتر از عالم خیال و مثال است. برای اهلِ خلوت گاهی در اثنای ذکر و استغراق در آن، حالتی اتفاق می‌افتد که از محسوسات غایب شده و بعضی از حقایق امور غیبی بر ایشان کشف می‌شود.نگا: تعریفات جرجانی، ص‌124؛ نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، صص‌156 و 157 و 163؛ مقالات، ج‌1، صص‌129 - 185. با توجه به آنچه گفته شد طریق تحصیل معرفت خداوند، دو گونه است: 1. طریق ظاهری یا علم حصولی، 2. طریق باطنی یا علم حضوری یا مشاهده. طریق ظاهر بر محور برهان و استدلال است و به مدد عقل طی می‌شود؛ امّا در طریق باطنی، حق شهود می‌شود و در این ادراک به هیچ نحو شک وجود ندارد. در این شهود - با توجه به آنکه ملاقات و مشاهده کننده (ممکن الوجود) و ملاقات شده و مشاهده شونده (حضرت حق) است -، رؤیت حق، جسمانی نیست؛ بلکه ادراک اسما، صفات الهی و مشاهده احاطه قیّومی حق و فنای ذات خود و دیدن جمیع موجودات به عنوان سایه حق است.رساله لقاءالله، صص‌6 و 7. در شهود حق، سالک جوینده دست به روی هر چیزی که می‌گذارد، درک می‌کند که وجودش از آنِ خودش نیست و به این ترتیب مرتبه به مرتبه، اشیا را نفی می‌کند تا به جایی می‌رسد که در آن مقام دیگر نفی راه ندارد. شاید این طریق همان راه ابراهیم خلیل(علیه السلام) دراثبات توحید باشد.درآمدی بر سیر و سلوک، صص‌26 - 29. درک حضرت ابراهیم(علیه السلام) جنبه مفهومی نداشت؛ بلکه شهودی بود. بنابراین دیدن خدا؛ یعنی، ادراک اوصاف و صفات الهی و فهم این حقیقت که ما هیچ چیز از خود نداریم و هر چه هست از او است؛ نه آنکه - نعوذبالله - ذات خداوند قابل مشاهده باشد. این زمان گر سُفتن این دُرْ کنم‌بس هزاران صفحه باید پر کنم‌ نیک باشد کشف اسرارِ درون‌واگذارم من به امر کافِ و نون‌ این مشاهده و رؤیت، بر اساس متون اسلامی، امری ممکن و میّسر است؛ چنان که در سوره (نجم) می‌خوانیم: (ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی‌)؛ نجم (53)، آیه 8 - 9.؛ (پس نزدیک آمد و نزدیک‌تر شد تا [ فاصله‌اش‌] به قد طول دو [ انتهای‌] کمان یا نزدیک‌تر شد). و یا در مناجات و ادعیه می‌خوانیم: (وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ)،مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه. (فَهَبْنِی یَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلایَ وَ رَبِّی صَبَرْتُ عَلَی عَذَابِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَی فِرَاقِکَ)؛ مصباح المتهجد، شیخ طوسی، ص 847، جلد 1. و (وارزقنی النظر الی وجهک الکریم) و صلی الله علیه وسلم‌لاتحرمنی النظر الی وجهک)؛ بحار الانوار، ج 95، ص 117. و یا روایت امام علی(علیه السلام) که: صلی الله علیه وسلم‌هل رأیت ربک؟ قال ما کنت اعبد ربّاً لم اره، قال: کیف رأیته؟ فقال ولکن رأت القلوب بحقائق الایمان، لم یره العیون بمشاهدة الابصار)؛اصول کافی، ج‌2، ص‌166. ([ سؤال شد: ]آیا خدایت را دیده‌ای؟ گفت: خدایی را که ندیده‌ام، پرستش نمی‌کنم. سؤال شد: چگونه او را دیده‌ای؟ فرمود: دیده‌ها توان دید او را ندارند؛ لیکن قلوب به حقیقت ایمان، وی را مشاهده می‌کند). این دیدن، دیدن خاصی است که لازمه‌اش، اتصال جسمانی و ابزار آن نیست؛ بلکه چشمی خاص توان چنین مشاهده‌ای را دارد؛ چنانکه شیخ صدوق بدان اشاره کرده، می‌گوید: (بنده چهار چشم دارد: با دو چشم امر دین و دنیایش را می‌بیند (این دو چشم ظاهری انسان است) و با دو چشم دیگر امر آفرینش را رؤیت می‌کند. آن گاه که حق تعالی خیری را بر بنده اراده کند، چشم باطنی وی را می‌گشاید. سپس به سبب این چشم‌ها عالم غیب را می‌بیند).خصال، ج‌1، ص‌256. در دیده دیده، دیده‌ای می‌بایدوز خویش، طمع بریده‌ای می‌باید تو دیده نداری که ببینی او راورنه همه اوست، دیده‌ای می‌باید چشم دل، ابزاری است برای کشف معنوی و در واقع وسیله‌ای برای ادراک اوصاف و اسمای الهی و ندیدن خود و استغراق در خداوند متعال و این چشم از مشاعر قلب و دل و نفس سالک است؛ نه از ابزار بدن و جسم او! سالک الی الله، به مقامی می‌رسد که هیچ یک از موجودات و مخلوقات را نمی‌بیند و گویی چیزی جز (وجه واحد قهار) و (جمال و جلال بی نهایت) او وجود ندارد. اگر هم از آن مقام و مرتبه، نظری به ماسوی‌الله افکند، همه موجودات و مخلوقات را جلوه انوار (وجه الله) در مراتب مختلف و گوناگون می‌بیند و هر کدام را جلوه‌ای می‌یابد که به نوعی از وجه‌الله خبر می‌دهد؛ نه به نحوی که خود را به صورت یک حقیقت مستقل و یا یک واقعیت، نشان دهد! سالک سلوک معنوی، با رسیدن به مراتب بالا، چشم دیگری دارد که آنچه را (حق) است، می‌بیند؛ نه آنچه را که باطل است و حق می‌نماید و پرده به روی (حق) است. از این رو مخلوقات را - در حالی که جلوه‌هایی از انوار وجه او هستند - می‌بیند و با چهره جدیدی آنها را مشاهده می‌کند؛ نه به نحوی که ما می‌بینیم و با چهره باطل آنها مواجهیم. به عبارت دیگر آنها را در حالی می‌یابد که فانی در (وجه‌الله الواحد) می‌باشند و نه در حالی که حجاب وجه او هستند. به هر حال شهود وجه‌الله و دیدن یار در چنین مرحله‌ای، معنای خاصی دارد که در قالب الفاظ و گفتار نمی‌گنجد؛ بلکه یافتنی است: چون نقاب زلف مشکین از جمال خود گشودصبح صادق در شب دیجور ناگه رو نمود هم به چشم دوست دیدم، چون جمالش جلوه کردکآفتاب از مشرق هر ذره تابان گشته بود
عنوان سوال:

آیا در میان کائنات (انس، جن و ملائک) موجودی هست که خدا را مستقیما ببیند؟


پاسخ:

آیا در میان کائنات (انس، جن و ملائک) موجودی هست که خدا را مستقیما ببیند؟

1. به دلایل زیر دیدن به مفهوم قابلیت درک حسی درباره ذات مقدس خداوند ممکن نیست: الف. خداوند وجود صِرف و بی‌حد و مرز است و همه‌ی موجودات شعاع وجود اویند. از این رو، دست این پرتوهای محدود، به دامان ادراک حسی آن وجود بی‌نهایت نمی‌رسد. قرآن شریف در این باره می‌فرماید: (و لا یحیطون به علما؛ مخلوقات نمی‌توانند به او احاطه و آگاهی یابند). (طه / 110). ب. پذیرش امکان رؤیت حسی خداوند، به معنی قبول جسمانی بودن اوست. توضیح آن که عمل دیدن، فرآیندی است مادی و طبیعی. لازمه‌ی چنین فرآیندی مادی و جسمانی بودن شیئی دیده شده، مکان دار بودن، زمان دار بودن و دارا بودن دیگر خصوصیات مادی است. وبر ردّ مادی بودن خداوند، هم برهان قاطع عقلی داریم و هم دلائلی نقلی و قرآنی.
این که در آیه 103 از سوره انعام آمده است: (لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار؛ هیچ دیده‌ای قادر به دیدن او نیست و فقط او دیده‌ها را درک می‌کند)، چنین ادعائی، مطلق است. در عین حال خداوند به طریقی غیر از راه حسّ، هم در دنیا و هم در قیامت قابل درک است:
الف. درک غیرحسّی خداوند در دنیا: همان وجود بی‌کرانه‌ای که به تیررس حسّ آدمی نمی‌رسد، قلب مؤمن او را به درک حضوری، با چشم دل و از طریق شهود باطن در می‌یابد. بدیهی است منظور از دل در اینجا، آن عضو صنوبری شکل مادی نیست؛ بلکه حقیقتی است که انسان را از سایر حیوانات، متمایز می‌سازد. در این دیدن، چشم و حتی فکر با بهره‌گیری از استدلال، نقشی ندارد. چرا که نهایت ثمره‌ی استدلال، اعتقاد است نه یافتن. حقیقت ایمان، دستمایه‌ی چنین یافتنی است و شرط اجتناب‌ناپذیر آن، دستخوش گناه نشدن، به خود مشغول نگردیدن، و در کلافی از غفلت گرفتار نیامدن است. غفلت از یک امر موجود و مشهود. اما چه کنیم که تیرگی گناهان، روی جان‌های آدمی را می‌پوشاند و آن شعور باطنی خدا نَما را کور می‌کند، (مطففین / 15). فریاد قرآن کریم از این غفلت انسان‌ها، در آیات فراوانی، بلند است (اعراف / 179، یونس / 7، 92 و...).
ب. درک غیرحسّی خداوند در قیامت: منظور از این نوع رؤیت که در قرآن از این به لقاء الله تعبیر شده است، قطعی‌ترین و روشن‌ترین مراحل علم است. تعبیر به رؤیت بر مبالغه در روشنی و قطعیت آن است به همان گونه که ما درباره‌ی معلومات حضوری خود، چنین تعبیر می‌کنیم مثلاً می‌گوییم می‌بینم که فلان چیز را دوست دارم و از بهمان چیز کراهت می‌ورزم. چنین تعبیری به جهت شدّت وضوح آن است. خداوند در آیات متعددی از قرآن، به چنین موضوعی اشاره کرده است از جمله: (وجوهٌ یومئذٍ ناضره الی ربّها ناظره؛ در روز قیامت، چهره‌هائی مسرورند و به خدای خود، نظر می‌کنند). (قیامت / 23). (ثمّ لترونّها عین الیقین؛ سپس به چشم یقین، جهنّم را خواهید دید).
اما این دیدن قلبی یا شهود وجه‌الله یعنی چه؟ این از جمله مسائل و موضوعاتی است که یافتنی و رسیدنی بوده و در قالب الفاظ و در محدوده مفاهیم ذهنی نمی‌آید. دریافت اصل موضوع و چگونگی آن، از عهده عقل و حس معمولی خارج و از محدوده ادراکات معمولی، بیرون بوده و به شکل دیگری از فهم، نیاز دارد. بحث عقلی گر درّ و مرجان بودآن دگر باشد که بحث جان بود بحث جان اندر مقامی دیگر است‌باده جان را قوامی دیگر است‌ همان، دفتر1. در عین حال کوشش می‌کنیم مسأله را تا حد امکان توضیح دهیم؛ تشریح پاسخ به پرسش شما نیازمند توجه به اموری است:
آگاهی انسان از اشیا بر دو گونه است: آگاهی مفهومی، آگاهی مصداقی. در آگاهی مفهومی، انسان با خود شی‌ء برخورد نمی‌کند؛ بلکه با اوصافی که از آن می‌شناسد، مفهومی را در ذهن می‌سازد و از آن تعبیر به دانستن می‌کند. بنابراین، (علم) گونه‌ای از آگاهی است که جنبه مفهومی دارد. امّا در آگاهی مصداقی، انسان خود مصداق و حقیقت را می‌یابد و به آن معرفت پیدا می‌کند. در آنجا دیگر واسطه‌ای ذهنی و مفهومی در کار نیست. از آگاهی مفهومی به (علم حصولی) و از آگاهی مصداقی به (علم حضوری) تعبیر می‌کنند.
در خصوص شناخت به حق تعالی در عرفان، مقصود (شهود حضرت حق) است؛ یعنی، انسان بدون واسطه مفاهیم، حق را شهود کند. واژه (معرفت و عرفان) در این موضوع و مقام، مترادف با (مکاشفه و مشاهده) است. به هر روی، کسانی که در مباحث معرفت‌الله در عرفان وارد می‌شوند، مرادشان از این معرفت، (علم حضوری) است. سوّم. برترین علم حضوری در عرفان (کشف) است. (کشف) در لغت به معنای پرده برداشتن از روی چیزی و برهنه کردن است و در اصطلاح عارفان به معنای اطلاع بر معانی غیبی از ماورای حجاب است. لذا کشف معنوی، عبارت از ظهور معانی غیبی و حقایق غیبی مجرد و برتر از عالم خیال و مثال است. برای اهلِ خلوت گاهی در اثنای ذکر و استغراق در آن، حالتی اتفاق می‌افتد که از محسوسات غایب شده و بعضی از حقایق امور غیبی بر ایشان کشف می‌شود.نگا: تعریفات جرجانی، ص‌124؛ نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، صص‌156 و 157 و 163؛ مقالات، ج‌1، صص‌129 - 185. با توجه به آنچه گفته شد طریق تحصیل معرفت خداوند، دو گونه است: 1. طریق ظاهری یا علم حصولی، 2. طریق باطنی یا علم حضوری یا مشاهده. طریق ظاهر بر محور برهان و استدلال است و به مدد عقل طی می‌شود؛ امّا در طریق باطنی، حق شهود می‌شود و در این ادراک به هیچ نحو شک وجود ندارد. در این شهود - با توجه به آنکه ملاقات و مشاهده کننده (ممکن الوجود) و ملاقات شده و مشاهده شونده (حضرت حق) است -، رؤیت حق، جسمانی نیست؛ بلکه ادراک اسما، صفات الهی و مشاهده احاطه قیّومی حق و فنای ذات خود و دیدن جمیع موجودات به عنوان سایه حق است.رساله لقاءالله، صص‌6 و 7. در شهود حق، سالک جوینده دست به روی هر چیزی که می‌گذارد، درک می‌کند که وجودش از آنِ خودش نیست و به این ترتیب مرتبه به مرتبه، اشیا را نفی می‌کند تا به جایی می‌رسد که در آن مقام دیگر نفی راه ندارد. شاید این طریق همان راه ابراهیم خلیل(علیه السلام) دراثبات توحید باشد.درآمدی بر سیر و سلوک، صص‌26 - 29. درک حضرت ابراهیم(علیه السلام) جنبه مفهومی نداشت؛ بلکه شهودی بود. بنابراین دیدن خدا؛ یعنی، ادراک اوصاف و صفات الهی و فهم این حقیقت که ما هیچ چیز از خود نداریم و هر چه هست از او است؛ نه آنکه - نعوذبالله - ذات خداوند قابل مشاهده باشد. این زمان گر سُفتن این دُرْ کنم‌بس هزاران صفحه باید پر کنم‌ نیک باشد کشف اسرارِ درون‌واگذارم من به امر کافِ و نون‌ این مشاهده و رؤیت، بر اساس متون اسلامی، امری ممکن و میّسر است؛ چنان که در سوره (نجم) می‌خوانیم: (ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی‌)؛ نجم (53)، آیه 8 - 9.؛ (پس نزدیک آمد و نزدیک‌تر شد تا [ فاصله‌اش‌] به قد طول دو [ انتهای‌] کمان یا نزدیک‌تر شد). و یا در مناجات و ادعیه می‌خوانیم: (وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ)،مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه. (فَهَبْنِی یَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلایَ وَ رَبِّی صَبَرْتُ عَلَی عَذَابِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَی فِرَاقِکَ)؛ مصباح المتهجد، شیخ طوسی، ص 847، جلد 1. و (وارزقنی النظر الی وجهک الکریم) و صلی الله علیه وسلم‌لاتحرمنی النظر الی وجهک)؛ بحار الانوار، ج 95، ص 117. و یا روایت امام علی(علیه السلام) که: صلی الله علیه وسلم‌هل رأیت ربک؟ قال ما کنت اعبد ربّاً لم اره، قال: کیف رأیته؟ فقال ولکن رأت القلوب بحقائق الایمان، لم یره العیون بمشاهدة الابصار)؛اصول کافی، ج‌2، ص‌166. ([ سؤال شد: ]آیا خدایت را دیده‌ای؟ گفت: خدایی را که ندیده‌ام، پرستش نمی‌کنم. سؤال شد: چگونه او را دیده‌ای؟ فرمود: دیده‌ها توان دید او را ندارند؛ لیکن قلوب به حقیقت ایمان، وی را مشاهده می‌کند). این دیدن، دیدن خاصی است که لازمه‌اش، اتصال جسمانی و ابزار آن نیست؛ بلکه چشمی خاص توان چنین مشاهده‌ای را دارد؛ چنانکه شیخ صدوق بدان اشاره کرده، می‌گوید: (بنده چهار چشم دارد: با دو چشم امر دین و دنیایش را می‌بیند (این دو چشم ظاهری انسان است) و با دو چشم دیگر امر آفرینش را رؤیت می‌کند. آن گاه که حق تعالی خیری را بر بنده اراده کند، چشم باطنی وی را می‌گشاید. سپس به سبب این چشم‌ها عالم غیب را می‌بیند).خصال، ج‌1، ص‌256. در دیده دیده، دیده‌ای می‌بایدوز خویش، طمع بریده‌ای می‌باید تو دیده نداری که ببینی او راورنه همه اوست، دیده‌ای می‌باید چشم دل، ابزاری است برای کشف معنوی و در واقع وسیله‌ای برای ادراک اوصاف و اسمای الهی و ندیدن خود و استغراق در خداوند متعال و این چشم از مشاعر قلب و دل و نفس سالک است؛ نه از ابزار بدن و جسم او! سالک الی الله، به مقامی می‌رسد که هیچ یک از موجودات و مخلوقات را نمی‌بیند و گویی چیزی جز (وجه واحد قهار) و (جمال و جلال بی نهایت) او وجود ندارد. اگر هم از آن مقام و مرتبه، نظری به ماسوی‌الله افکند، همه موجودات و مخلوقات را جلوه انوار (وجه الله) در مراتب مختلف و گوناگون می‌بیند و هر کدام را جلوه‌ای می‌یابد که به نوعی از وجه‌الله خبر می‌دهد؛ نه به نحوی که خود را به صورت یک حقیقت مستقل و یا یک واقعیت، نشان دهد! سالک سلوک معنوی، با رسیدن به مراتب بالا، چشم دیگری دارد که آنچه را (حق) است، می‌بیند؛ نه آنچه را که باطل است و حق می‌نماید و پرده به روی (حق) است. از این رو مخلوقات را - در حالی که جلوه‌هایی از انوار وجه او هستند - می‌بیند و با چهره جدیدی آنها را مشاهده می‌کند؛ نه به نحوی که ما می‌بینیم و با چهره باطل آنها مواجهیم. به عبارت دیگر آنها را در حالی می‌یابد که فانی در (وجه‌الله الواحد) می‌باشند و نه در حالی که حجاب وجه او هستند. به هر حال شهود وجه‌الله و دیدن یار در چنین مرحله‌ای، معنای خاصی دارد که در قالب الفاظ و گفتار نمی‌گنجد؛ بلکه یافتنی است: چون نقاب زلف مشکین از جمال خود گشودصبح صادق در شب دیجور ناگه رو نمود هم به چشم دوست دیدم، چون جمالش جلوه کردکآفتاب از مشرق هر ذره تابان گشته بود





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین