انسان کامل در نظام عالم چه جایگاهی دارد ؟
انسان کامل در نظام عالم چه جایگاهی دارد ؟ از مجموع تحقیقات و کاوش ها در متون عرفانی روشن می شود که مباحث مربوط به انسان شناسی و مقام انسان از جمله محورهای مهم مورد بحث عرفا است; به طوری که در آثار عرفانی مقام عرفای اسلامی, مطالب بسیار بلند و ارزشمندی در باب انسانی که جامع جمیع اسما و صفات الهی و مظهر تام خداوند است, عنوان شده است که از جمله آنان می توان به ابن عربی, حلاج, ترمذی, عطار نیشابوری, اشاره کرد اما اصطلاح عمیق و پرجاذبه (انسان کامل) اولین بار در قرن هفتم هجری از سوی عارف نامدار این قرن یعنی محی الدین عربی, به کار برده شد و پیش از این عارف, اگرچه مباحث و مسائل مربوط به انسان کامل در عرفان اسلامی وجود داشت, اما از چنین لفظی استفاده نمی شد. (عارف عربی), انسان کامل را به عنوان فصّ(نگین) انگشتر هستی معرفی می کند, در آنجا که می گوید: انسان کامل نگین انگشتر عالم آفرینش است که خدای تعالی او را خلیفه و جانشین خود در حفظ عالم قرار داده است و نظام آفرینش در پرتو وجود انسان کامل حفظ و نگهداری می شود .1 گرچه دیدگاه امام خمینی(ره) به عنوان عارفی سترگ در باب انسان کامل مبسوط بوده و در ادامه به آن اشاره خواهد شد, اما در این قسمت به منظور بیان اجمالی سیمای انسان کامل به این حد اکتفا می شود که از منظر ایشان انسان کامل مانند آیینه ای است که دو چهره دارد: در یک چهره آن اسما و صفات الهی, تجلی می کند و حق سبحانه خود را در آن آیینه شهود می کند و در چهره دیگر آن, عالم هستی را با تمام اوصاف و کمالات وجودی نشان می دهد: انسان کامل همچنان که آیینه حق نماست و خدای سبحان ذات خود را در آن مشاهده می کند, آیینه شهود تمام عالم هستی نیز می باشد.2 قبل از ورود به بحث مقام انسان کامل و وجوه کرامت او در نظام هستی, یکی از مطالبی که ذکر آن در تبیین بحث ضروری است, تفسیر هستی شناسانه عرفا از جهان آفرینش است. از دیدگاه عرفا, نظام هستی به دو بخش یا مرحله (قوس نزول) و (قوس صعود) قابل تقسیم است که قوس نزولی وجود, نتیجه تجلی یا ظهور هویت غیبه است. اساس سیر نزولی وجود (کنت کنزاً مخفیاً فاجبت ان اعرف) است که آن هویت غیبیه بر اساس این حب ّ به خود, در همه مراتب هستی, ظاهر و جلوه گر شده و سراسر هستی را آیینه و جلوه گاه خود ساخته است. حقیقت انسان کامل در قوس نزول به اعتبار جنبه روحانی وی, در هر مرتبه ای از مراتب وجود, مقامی دارد; چنان که به اعتبار کلیت و تجرد تنزلاتی کرده تا به مرتبه انسان شخصی در عالم فلک رسیده است. تبیینی از قوس نزولی وجود در ابیات زیر جلوه گر است: احد در میم احمد گشته ظاهر در این دور (اوّل) آمد عین آخر ز احمد تا احد یک میم فرق است جهانی اندر این یک میم غرق است پس از پایان یافتن قوس نزول و متحقق شدن عالم مادون, قوس صعودی وجود, بر اساس جذبه و جاذبه میان کل و جزء و اصل وضع آغاز می شود. این صعود بر اساس سیر جلّی از نخستین درجات جهان ماده آغاز می شود و از مسیر انسان کامل(به دلیل جا معیتش و شمول وجودی اش به عنوان کون جامع) به جهان تجرّد راه می یابد و با طی ّ مدارج تجرّد به مقام اطلاقی و اصل خود باز می گردد. امام خمینی در تفسیری بدیع و زیبا, قوس نزول را (لیلة القدر محمدی) و قوس صعود را (یوم القیامة احمدی) می دانند: مراتب نزول حقیقت وجود به اعتبار احتجاب شمس حقیقت در افق تعنیات (لیالی) است, و مراتب صعود به اعتبار خروج شمس حقیقت از آفاق تعیّنات (ایام) است و به اعتباری قوس نزول (لیلة القدر محمدی) و قوس صعود (یوم القیامه احمدی) است.3 مقدمه دوم در تعیین جایگاه و ابعاد کرامت انسان کامل در نظام هستی, درباره انواع کرامت در نظام دینی است. با استفاده از متون دینی, دو نوع کرامت برای انسان تعریف شده است: 1. کرامت ذاتی: این کرامت به دلیل نعمت ها و قابلیت های خاصی است که به طور تکوینی از جانب خداوند به انسان اعطا می شود; به طوری که اختیار انسان در کسب این مقام, نقشی ندارد; مقام که به واسطه آن انسان در جایگاهی برتر نسبت به سایر موجودات قرار می گیرد. 2. کرامت اکتسابی(ارزشی): منزلت و جایگاهی است که انسان در سایه اختیار خود, با تلاش و کوشش در تصفیه درون به دست می آورد. با دقت در این دو مقدمه, آشکار می شود که در نظام هستی, تناظری زیبا بین این دو وجود دارد, به طوری که مقام و جایگاه انسان در قوس نزول وجود, به دلیل کرامت ذاتی خداست و در قوس صعودی وجود, کرامت و جایگاه انسان, اکتسابی و در سایه تلاش است و در مورد انسان کامل بحث است که آیا علاوه بر جنبه اکتسابی, عطای خداوندی نیز نقش دارد یا خیر؟ کرامت انسانی در قوس نزول هر آنچه باعث تکریم و علوّ جایگاه انسان کامل در قوس نزولی وجود است, موهبتی است; یعنی همه, فضل خداوندی است و اراده و اختیار در ایجاد آن نقشی ندارد, بلکه به طریق انعام و افضال از جانب خدای سبحان به او عطا شده است. ابن عربی در فص داودی فصوص, امر موهبتی را این چنین تبیین می کند: مواهب لیست جزاءً ولا یطلب علیها جزاء فاعطاوه علی طریق الإنعام و الإفضال.4 این مواهب و کرامات الهی, امتیازات خاصی هستند که شاخص عنایت خدا به انسان کامل است و در قرآن کریم و احادیث معصومان(ع) نیز به آنها اشاره شده است, در آنجا که از انسان کامل به عنوان خلیفه الهی(و اذ قال ربّک للملائکه انی جاعلُ فی الارض خلیفة) 5, امانت دار الهی(انّا عرضنا الأمانه علی السّموات و الأرض و الجبال فأبین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان6 …), مسجود ملائکه(و اذ قلنا للملائکه اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس) 7, معلّم فرشتگان(قال یادم أنبئهم بأسمائهم) 8, هدف آفرینش(خلقت الاشیاء لأجلک و خلقتک لأجلی),9 واسطه فیض الهی و… نام برده می شود که در این قسمت به طور مختصر به تببین هر کدام پرداخته می شود. 1. تجلی خلافت الهی در انسان کامل ییکی از مسائل مهمی که درباره جایگاه انسان کامل در نظام هستی مطرح می شود, مسئله خلافت الهی اوست. از تحقیق در آثار عرفانی به خوبی به دست می آید که محور مباحث عرفانی انسان کامل را بحث خلافت و ولایت او شکل می دهد و سایر مسائل به نحوی به خلافت الهی او باز می گردد. خلافت در لغت از ریشه (خلف) و به معنای پشت سر و جانشینی ا ست. به تعبیر دیگر خلیفه یعنی مستخلف از غیر. در آثار عرفانی حضرت امام, تعریف اصطلاحی از (خلافت) به چشم نمی خورد, اما می توان گفت که خلافت در اندیشه امام(ره) عبارت است از جانشینی در ظهور و افاضه و تعیّن: هذه الخلافة هی الخلافة فی الظهور و الافاضه و التعیّن بالأسماء و الاتّصاف بالصفات من الجمال و الجلال; لاستهلاک التعیّنات الصفاتیه و الأسمائیة فی الحضرة المتسخلف عنه و اندکاک کل ّ الانیّات فی مقام غیبه….10 این خلیفه الهی, آیینه تمام نمای حضرت حق است که در انسان کامل بالفعل و در انسان های دیگر به صورت بالقوه وجود دارد; آن چنان که بزرگان اهل معرفت می گویند: خلافت مرتبه جامعِ جمیعِ عالم هستی است, لاجرم آدم را آیینه ای الهی گردانیده, تا قابل ظهور جمیع اسما باشد و این مرتبه برای انسان کامل بالفعل و برای سایرین بالقوه وجود دارد. 11 سر آغاز قصه خلافت الهی از آنجا آغاز می شود که ذات الهی هویت غیبیه ای است که فوق شهود عارفان و فهم حکیمان است: عنقا شکار کس نشود دام بازیگر کانجا همیشه باد به دست است دام را و خدای سبحان که رئوف به بندگان است, در تنبّه به این حقیقت, بندگان خود را با عبارت (یُحذّرکم اللّه نفسه) .12 از حمای عظمای خود برحذر داشته است و کامل ترین عالم به اسما و صفات الهی بر این حقیقت اعتراف کرده است که (ما عرفناک حق ّ معرفتک)13. لذا برای این هویت غیبی, خلیفه ای لازم بود که از جانب آن در اظهار اسما و انعکاس نورش در آیینه اسمایی, خلافت کند. این خلیفه قدسی یک چهره به سوی هویت غیبی دارد که از آن جهت هرگز قابل تصور نیست و یک رخ به جانب عالم اسما و صفات دارد و از بزرگ ترین شئون الهی و کریم ترین مقام های ربوبی است و کلید غیب و شهود و باب ظهور و وجود است و این خلافت, روح خلافت انسان کامل و ریشه آن است و این خلافت, سر آغاز خلافت در تمام مراتب هستی است; همان طور که حضرت امام(ره) در این زمینه می فرمایند: این خلافت همان روح خلافت محمّدی و رب ّ و اهل آن است, بلکه اساس خلافت در همه عوالم هستی و اصل جریان خلافت و خلیفه و استخلاف, از همین خلافت سرچشمه می گیرد.14 حضرت امام در خصوص تجلی خلافت الهی در انسان کامل, گویاتر و صریح تر از این نیز سخن گفته اند; در آن جا که می فرمایند: خدای سبحان با همه شئون خود تنها بر انسان کامل تجلّی می کند; زیرا سایر موجودات هستی هر کدام مظهر اسم خاصی هستند; امّا یثرب انسانی و مدینه نبوت, چون در هیچ مقام خاصی توقف ندارد, لذا حامل ولایت مطلقه علوی گردیده که تمام شئون آن الهی است و سزاوار خلافت کبرای حق ا ست. 15 از آنجا که مسئله خلافت الهی, یکی از پر برکت ترین مسائل کتاب های عرفانی است, بزرگان اهل معرفت در این باره معارف بسیار عمیقی مطرح کرده اند. از جمله آنها عزیزالدین نسفی است که کتابی جامع در بخت انسان کامل و خصوصیات او دارد. وی در باب خلافت الهی انسان کامل می گوید: چندین گاه است که می شنوی در دریای محیط, آیینه گیتی نمای نهاده اند تا هر چیز که در آن دریا روانه شود, پس از آنکه به ایشان رسد, عکس آن چیز در آینه گیتی نما پیدا نشود… آن دریا عالم غیب غیب است و آن آیینه دل انسان کامل است.16 به دلیل اهمیت بحث خلافت انسان کامل, خوب است به این باور عرفانی نیز اشاره شود که از منظر بزرگان اهل معرفت, خلیفه الهی باید به همه صفات حق, به غیر از وجوب ذاتی حق سبحانه, متصف و تمام کمالات اسمای او را داشته باشد تا بتواند نیازهای وجودی مظاهر اسمای الهی را به آنان اضافه کند. از جمله این عارفان قیصری است که معتقد است. خلیفه باید به جز صفت وجوب ذاتی, به تمامی صفات حضرت حق, متّصف باشد و استثنای وجوب ذاتی بدان جهت است که فرقی میان خلیفه و ذات واجب بوده باشد.17 امّا حضرت امام(ره) در مورد اتصاف انسان کامل به صفات الهی به این سطح قناعت نکرده اند و دیدگاه شگفت انگیزی در این زمینه دارند: (از نظر من وجود و سایر موارد یاد شده, همه برای انسان کامل که مظهر اتم ّ الهی است, ثابت است. تنها تفاوت آنچه برای انسان است با آنچه برای خداوند در مقام احدیّت ذات وجود دارد, همان تفاوت بین ظاهر و مظهر, جمع و فرق, و غیب و شهادت است. پس همه اسما, چه ذاتی و چه غیر آن, در مظهر اتم ّ انسان کامل به ظاهر خواهد شد). 18 انسان کامل مسجود ملائکه از جمله مسائلی که متفرّع بحث خلافت الهی انسان کامل است, مسئله سجده ملائکه در پیشگاه انسان کامل است که این شکوه به علت و اقتضای خلافت الهی او بر دو جهان است. سرّ علوّ مقام انسان کامل, در نحو تجلیات حضرت حق است که در تجلی نخستین ابتدا بر اسم اعظم تجلی یافت. در حضرت علی نیز ذات به واسطه اسم اعظم بر عین ثابت محمّدی(ص) تجلی یافته و در حضرت شهادت مطلقه تجلی بر انسان کامل با اسم اللّه بود که واجد تمام کمالات اسمایی و صفاتی است. لذا این انسان کامل که تجلّی عینی اسم اعظم است, به تعلیم فرشتگان مأمور شد(یا آدم أنبئهم بأسمائهم) و ملائکه مأمور سجده بر آدم(ع) شدند که به تصریح روایات, این سجده بر آدم(ع) به علتِ حضورِ نورِ مصداقِ حقیقیِ انسانِ کامل, یعنی پیامبر(ص) و انوار متحد با آن یعنی ائمه اطهار(ع) در صلب آدم(ع) بود. این سجده و دستور به تعلیم ملائکه, نشانگر تکریم انسان کامل از سوی حضرت حق است. از سوی دیگر, قرآن کریم, با تأکیدهای متعدّد تصریح می کند که همه فرشتگان, اعم ّ از مسبّح, مهلّل, حامدّ, راکع, ساجد و… , در این صحنه حضور داشتند و همگی پس از تعلّم, سجده کردند. در روایات اهل بیت(ع) آمده است که تسبیح, تهلیل, و تکبیر فرشتگان به تعلیم ما بوده است: فسبّحنا, فسبّحتِ الملائکه و هلّلنا, فهلّلتِ الملائکه و کبّرنا, فکبّرت الملائکه و کان ذلک من تعلیمی و تعلیم علیّ….19 حضرت امام(ره) در خصوص سجده ملائکه بر انسان کامل و سبب آن می فرمایند: ییکی از اسرار فرمان خداوند به ملائکه برای سجده بر آدم(ع) تجلی اسم اللّه بر انسان کامل بدون واسطه شدن صفت یا اسمی دیگر بوده; هر چند که شیطان لعین به سبب قصور خود, حقیقت آن را درنیافت; و اگر (اللّه) با اسم محیط خود بر آدم(ع) تجلی نکرده بود او نمی توانست همه اسما را بیاموزد و اگر شیطان مربوب(پرورده) اسم (اللّه) بود, خطاب سجده بر آدم به او نمی شد.20 مسئله سجده ملائک بر آدم قضیه ای تاریخی نیست که در تاریخ آن را جستجو کنیم, بلکه هم اکنون نیز آنها در پیشگاه انسان کامل عصر یعنی حضرت حجت(ع) ساجدند. 2. انسان کامل واسطه فیض الهی یکی دیگر از وجوه تکریم انسان کامل که در ره آورد شهودی اهل معرفت, به ویژه امام خمینی به آن اشاره شده است, وساطت فیض انسان کامل به عالم و آدم است آن آنجا که حق سبحانه در آینه دل انسان کامل تجلّی می کند و عکس انوار تجلّیات از این آینه بر عالم می تابد و همگان با دریافت آن فیض, حفظ می شوند, مادامی که انسان کامل در عالم وجود داشته باشد, از تجلّیات ذاتی و رحمت رحمانی حضرت حق, برای عالم استمداد می کند و عالم به سبب این استمداد محفوظ می ماند. از نظر بزرگان اهل معرفت, حقیقت انسان کامل که خلیفه الهی است, دارای دو وجه است: او به اعتباری (رب ّ) است و به لحاظ صفت امکان و مربوبیّت وی نسبت به ذات حق (عبد) است و لذا شایستگی خلافت حق را یافته است که جهتی دارد مناسب با ربوبیّت و جهتی دیگر مناسب با عبودیّت. از این رو, فیض حق را با جهت ربوبیّت از حق می گیرد و با جنبه عبودیّت خود آن فیض را به خلق می رساند. بنابراین انسان یک آینه دو رو است که یک جهت آن خصایص ربوبیّت است و جهتی دیگر با نقایص عبودیّت. به اعتبار خصایص ربوبیّت از همگان برتر و به لحاظ نقایص عبودیّت از همه کائنات خوارتر و بی مقدارتر. چون در خود از اوصاف تویابم اثری حاشا که بود نکوتر از من دگری آن دم که فتد به حال خویش نظری در هر دو جهان نباشد از من بتری به همین دلیل در زیارت جامعه کبیره درباره این مقام انسان کامل آمده است: بکم فتح اللّه و بکم یختم و بکم ینزّل الغیث و بکم یمسک السماء أن تقع علی الأرض…. حضرت امام(ره) نیز یگانه راه استفاده موجودات از مقام غیب احدی را مجرا و مجلای انسان کامل می داند: تمام دایره وجود از عوالم غیب و شهود, تکویناً و تشریعاً, وجوداً وهدایتاً ریزه خوار نعمت آن سرور هستند و آن بزرگوار واسطه فیض حق و ربط بین حق و خلق است و اگر مقام روحانیت و ولایت مطلقه او نبود, احدی از موجودات لایق استفاده از مقام غیب احدی نبود و فیض, حق عبور به موجودی از موجودات نمی کرد و نور هدایت در هیچ یک از این عوالم ظاهر و باطن نمی تابید.21 در کتاب شریف مصباح الهدایه که اثر عمیق امام(ره) در باب خلافت و ولایت انسان کامل است نیز آمده است: اگر عین ثابت انسان کامل نباشد, هیچ عینی از اعیان ثابته ظاهر نمی گردد, و اگر ظهور اعیان ثابته نباشد, هیچ یک از موجودات عینی خارجی ظاهر نمی شود و فیض وجود را دریافت نمی تواند کرد. بنابراین با عین ثابت انسان کامل است که اول به آخر متصل شده و آخر به اول مرتبط می شود.22 بر اساس این دیدگاه, برای تحقّق هستی و جریان فیض در عالم, نه تنها مبدأ فیّاض و خدای هستی بخش واجب است, بلکه مجرای فیض نیز ضرورت انکارناپذیری دارد. لذا در روایات اهل بیت(ع) وارد شده که (لولا الحجة لَساخت الارض بأهلها) و در دعا عدیله بعد از یادآوری نام مبارک پیامبر اکرم(ص) و هر یک از ائمه(ع) خطاب به مهدی منتظر(عج اللّه فرجه) چنین آمده: المهدی ّ المرجی الّذی ببقائه بقیت الدنیا و بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الارض و السماء. 3. هماهنگی وجودی انسان کامل با حقیقت قرآن کریم از جمله شئون دیگری که در ره آورد عرفانی امام خمینی و سیر عارفان نامدار, به عنوان یکی از جلوه های پر فروغ کرامت ذاتی انسان کامل مطرح می شود, بحث هماهنگی و تطابق وجودی انسان کامل با قرآن کریم است, نکته ای که پیش از هر چیز باید مورد توجه قرار گیرد, آن است که اگر گفته می شود (حقیقت کلام خدا بر حقیقت انسان کامل برتری ندارد). منظور آن است که درجه وجود خارجی کلام خدا بر درجه وجود خلیفه خداوند برتری ندارد و هر کدام از آن دو از غیب هستی, مراحل و منازلی را طی کرده اند تا به نشئه طبیعت رسیده اند. امام خمینی در این زمینه چنین می فرماید: همان طور که من راجع به قرآن عرض کردم که قرآن و این در روایات است نازل شده به منازل مختلف, کلیاتش سبع و الی سبعین و الی زیادتر, تا حالا رسیده است به دست ماها به صورتِ یک مکتوب; حضرت امیر(ع) هم این طور است; رسول خدا(ص) نیز چنین است. مراحل طی شده است, تنزّل پیدا کرده است. از وجود مطلق تنزّل پیدا کرده و به عالم طبیعت آمده است.23 این کلام حضرت امام در حقیقت, مفهوم و محتوای آن حدیث نورانی را بازگو می کند که پیامبر(ص) فرمودند: خدای سبحان به من خبر داد که قرآن و عترت هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند (لن یفترقا حتّی یردا علی ّ الحوض).24 ییکی از موارد هماهنگی انسان کامل با قرآن کریم, آن است که در کلام برخی از بزرگان حکمت بدان اشاره شده که قرآن کریم از جانب حق سبحانه با هزار حجاب به سوی مردم نازل شده است و اگر به فرض, تنها حرف باء (بسم اللّه) آن با همان عظمتی که در لوح محفوظ دارد, بر عرش نازل می شد, از پرتو حقیقت وجودی آن, عرش ذوب می گردید و مضمحل می شد, چه رسد به آسمان دنیا. حضرت امام(ره) نیز همانند ملاصدرا از ملکوت قرآن کریم, یعنی انسان کامل پرده بر می دارد; در آنجا که می فرماید: (کتاب تکوین الهی و قرآن ناطق(انسان کامل) نیز از عالم غیب با هفتاد هزار حجاب نازل شده و کتاب تکوین حق را با خود همراه داشته و برای هدایت و نجات بشر و تأمین سعادت آن, قیام کرده و اگر این کتاب(انسان کامل) حجاب نوری از رخسار وجود بیفکند, بدون تردید, ارکان آسمان و زمین فرو می پاشد و هستی فرشتگان الهی متلاشی می شود. لذا مولانا گفته است: احمد را بگشاید آن پر جلیل تا ابد مدهوش ماند جبرئیل25 با استفاده از این دیدگاه عمیق حضرت امام(ره) روشن می شود که قرآن کریم و انسان کامل به عنوان دو جلوه تام ّ الهی در نظام هستی, نه تنها از لحاظ وجودی همسنگ هستند, بلکه هر کدام مفسّر و مبیّن حقیقت دیگری است; یعنی اگر قلب انسان کامل نمی بود, زمینه ظهور و محل نزول حقایق وحی وجود نداشت; زیرا هر قلبی نمی تواند محل نزول فرشته و دریافت حقایق وحی باشد. از این رو, امیرالمومنین(ع) فرمود: ذلک القرآن, فاستنطقوه, ولن ینطق و لکن اخبرکم عنه; آن قرآن است, پس آن را به سخن آورید, اما سخن نخواهد گفت, ولی من شما را از عمق پیام آن آگاه می کنم. 26 از جانب دیگر, به گفته عرفا قرآن کریم, صورت کتبی انسان کامل است و اگر قرار باشد اوصاف کمالات وجودِ انسانِ کامل به نگارش در آید, به صورت قرآن خواهد شد و در جهت هماهنگی قرآن و انسان کامل است که خدای سبحان فرمود: (لو انزلنا هذا القرآن علی جبل لرأیته خاشعاً متصدّعاً) .27 عین همین تعبیر در نهج البلاغه درباره انسان کامل آمده است که: (لو أحبّنی جبلُ لتهافت). 28 حضرت امام(ره) نیز انسان کامل را کتاب کلّی الهی نامیده و از آن چنین یاد کرده است: پس انسان کامل, کتاب کلی الهی است و اگر او را به صورت یک کتاب لحاظ کنیم, عقل, نفس, خیال و طبیعت او هر کدام, ابواب و سور, و مراتب هریکی از آنها, آیات و کلمات الهی اوست. اگر او را به عنوان کتاب های متعدد در نظر بگیریم, هر یکی از آنان کتاب جداگانه ای است که دارای ابواب و فصول است و اگر به طور جامع بین دو صورت یاد شده, او را ملاحظه کنیم, کتابی خواهد بود که دارای چندین جلد است و قرآنی خواهد شد که صاحب سوره هاو آیات متعدد است و به اعتبار کثرت و وجود تفریقی خود, فرقان است و به لحاظ وجود جمعی خویش قرآن است. 29 4. انسان کامل هدف آفرینش انسان کامل جامع ترین موجود عالم و مقصد و مقصود آفرینش است و حضرت حق, این چنین او را مورد تکریم خویش قرار می دهد که بدون اینکه این امر به عنوان جز او پاداشی در برابر او باشد یا در قبال آن از او شکری را طلب کند, او را غایة القصوای عالمیان قرار می دهد. بزرگان اهل معرفت بر این باورند که همان طور که هدف از خلقت جسد انسانی, نفس ناطقه اوست و به همین دلیل, پس از زوال و انتقال نفس ناطقه از دنیا, جسد او متلاشی می شود, هدف از خلقت دنیا نیز, تحقق انسان کامل در آن است. لذا بعد از زوال و انتقال انسان کامل از دنیا, عالم متلاشی می گردد. حضرت امام(ره) در این زمینه می فرمایند: تربیت نظام عالم ملک از فلکیّات و عنصریّات و جوهریّات و عرضیّات آن, مقدمه وجود (انسان کامل) است و در حقیقت این ولیده, عصاره عالم تحقق و غایة القصوای عالمیان است و از این جهت آخرین ولیده است; و چون عالم مُلک به حرکت جوهریّه ذاتیّه, متحرّک است و این حرکت ذاتی استکمالی است, به هر کجا منتهی شود, آن غایت خلقت و نهایت سیر است و چون به طریق کلی نظر افکنیم, انسان آخرین ولیده ای است که پس از حرکات ذاتیّه جوهریّه عالم به وجود آمده. پس دست تربیت حق تعالی در تمام دار تحقق به تربیت انسان پرداخته است الانسان هو الاوّل و الاخر.30 همان طور که غایت آفرینش هستی, خلقت انسان کامل است, غایت خلقت انسان کامل نیز, عالم غیب مطلق است, چنانکه در قدسیّات وارد است: (یا بن آدم خلقت الأشیاء لأجْلِک و خلقتک لأجلی) 31 و یا در قرآن شریف, خطاب به موسی بن عمران که از مظاهر انسان کامل است, می فرماید: (و اصطنعتک لِنفسی; 32 ای موسی, من تو را برای خودم برگزیدم, پس انسان مخلوق لاجل اللّه و ساخته شده برای ذات قدس اوست. مسئله هدف آفرینش بودن انسان کامل در اشعار عرفانی حضرت امام(ره) درباره مهدی موعود(ع) چنین جلوه کرده است: خاصه کنون کاندر جهان گردیده مولودی عیان کز بهر ذات پاک آن شد امتزاج ماء و طین مهدی امام منتظر نوباوه خیر البشر خلق دو عالم سر به سر برخوان احسانش نگین مرآت ذات کبریا, مشکاة انوار هدا منظور بعثت انبیاء,مقصود خلق عالمین 5. ولایت الهی و انسان کامل بحث ولایت, پیوند ناگسستنی با نظریه انسان کامل دارد, بلکه اخص خواص آن را تشکیل می دهد و دیگر صفات وی همه وامدار همین ویژگی او هستند; حتی خلافت الهی از ثمرات ولایت است و در واقع انسان کامل با ولایت خویش است که از مبدأ فیّاض هستی و منشأ خیرات وجودی, فیض جویی و خیرطلبی می کند و سپس این فیض او در قالب خلافت یا نبوت و رسالت ظاهر می شود. لذا ولایت بیت الغزل عرفان اصیل و ناب اسلامی و به تعبیر سید حیدر آملی(ره). (ولایت, کمال اخیر حقیقی انسان است). 33 یعنی کامل بودن انسانِ کامل به فصل اخیر او یعنی ولایت وابسته است. در حقیقت (ولایت) و (انسان کامل) دو مفهوم در هم تنیده اند و در عالم ملک و ملکوت, مفهوم و مصداق هم هستند. معناشناسی ولایت ولایت را در لغت از (ولی) به معنای قرب و نزدیکی گرفته اند. لذا حبیب را ولی گویند; زیرا که به محبّش نزدیک است, و در اصطلاح, همان نزدیکی به خدای سبحان است. اعْلَم أن ّ الولایة مأخوذة من الولی و هو القرب لذلک یُسمّی الحبیب ولیاً, لکونه قریباً من مُحبّه و فی الاصطلاح هی القرب من الحق ّ سبحانه34. قریب به این تعریف اصطلاحی قیصری, جامی در نفخات الانس, ولی را کسی می داند که: فانی از حال خود و باقی در مشاهده حق و خود از نفس خود خبر ندارد و با غیر حق عهد و قراری ندارد.35 با تتبّع و تدقیق در آثار عرفانی و ره آورد فکری امام خمینی(ره) آشکار می شود که بخش اعظم مباحث عرفانی ایشان را بحث خلافت و ولایت انسان کامل تشکیل می دهد و به گفته بزرگان اهل معرفت, ایشان با نوشتن کتاب نفیس مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایة, (از چهره خلافت محمّدی(ص) و ولایت علوی(ع) غبار غربت را می زداید. حضرت امام در مصباح در باب ولایت می فرمایند: ولایت عبارت است از قرب یا محبوبیت یا تصرّف یا ربوبیّت که جامع همه اینها فنای در حق است36. بنابراین ولایتی که به معنای قرب و فناست, همان مقام انسان کامل است که در تمام حضرات ساری و جاری است و حقیقت محمدی(ص) به اعتبار قرب تام به حق و فنای تام ّ در او و نیز وساطت فیض حق به خلق به حکم برزخیت کبرای خویش, سِمَت ولایت می یابد; همچنان که به حکم جامعیت و مظهریت تام ّ حق, صفت خلافت می یابد. بزرگان اهل معرفت بر این باورند که ولایت مثل وجود در مقام مراتب هستی, ساری و جاری است و مبدأ تعیّنات در مقام مراتب هستی به واسطه حقیقت ولایت است; به طوری که: ولایت همان حقیقت کلیّه ای است که شأنی از شئون ذاتیّه حق و منشأ ظهور و بروز و مبدأ تعیّنات و متّصف به صفات ذاتیه الهیّه و علت ظهور حقایق خلقیّه, بلکه مبدأ تعیّن اسماء الهی در حضرت علمیّه است. حقیقت ولایت, نظیر وجود متجلی در جمیع حقایق است که مبدأ تعیّن آن حضرت احدیّت وجود و انتهای آن عالم ملک و شهادت است.37 مفسرین در تفسیر آیه شریفه (انّا عرضنا الامانة علی السموات و الارض و الجبال فأبین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان) 38 احتمال های متعددی در باب چیستی این امانت الهی داده اند. برخی مفسران بر این عقیده اند که عرضه امانت در این آیه در معنای حقیقی خود به کار رفته است, نه معنای مجازی, و منظور از آسمان و زمین و کوه ها, اهل کوه ها و ملائکه در آسمان هستند. اما مهم ترین بحث در آیه شریفه, تعیین مصداق امانت است. مفسران در معنای امانت, سخن بسیار گفته اند. برخی آن را تکلیف دانسته, گروهی اختیار و آزادی و عده ای دیگر آن را عقل می دانند که ملاک تکلیف است. اما در تفسیر عرفانی بسیاری از اهل معرفت از جمله حضرت امام(ره), این امانت الهی همان مقام (ولایت مطلقه) است که تنها انسان کامل به صورتی تام و کامل این امانت الهی را بر دوش می کشد. این امانت در مشرب اهل عرفان, ولایت مطلقه است که غیر از انسان هیچ موجودی لایق آن نیست, و این ولایت مطلقه همان مقام فیض مقدّس است که در کتاب شریف با آیه (کل ّ شیءٍ هالک الّا وجهه) به آن اشاره می شود.39 و در جای دیگر, این امانت را برحسب ظاهر, شریعت یا دین اسلام یا قرآن یا نماز معرفی کرده, اما به حسب باطن (حقیقت ولایت) می دانند .40 رابطه ولایت با خلافت و نبوّت خلافت از ثمرات ولایت است و در واقع انسان کامل با ولایت خویش است که از مبدأ فیّاض هستی و منشأ خیرات وجودی, فیض جویی و خیرطلبی می کند و سپس این فیض و خیر او در قالب نبوّت, رسالت یا خلافت ظاهر می شود. از آنجا که طبق تعریف حضرت امام(ره) (خلافت عبارت است از جانشینی در ظهور و افاضه و تعیّن) و مقام این امور متفرّع بر قرب و فناست; پس خلافت نیز مبتنی بر ولایت است. از این رو, حضرت امام می فرمایند: الولایة باطن الخلافة و الولایة المطلقه الکلّیة باطن الخلافة الکذائیه. ولایت باطن خلافت است و سرّ اینکه سرور یگانه پرستان و پیشوای عارفان جهان, امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: (من با پیامبران در باطن و با رسول اللّه در ظاهر همراه بودم), آن است که حضرت امیر(ع) صاحب ولایت مطلقه کلیه بود و ولایت باطن, خلافت(و نبوت) است.41 پس طبق این حدیث, حضرت علی(ع) به دلیل مقام ولایت کلیه, قائم بر همه نفوس و آنچه کسب می کنند, بوده است و با همه موجودات معیّت قیّومی دارد; منتها چون ولایت در انبیا بیشتر است(انبیا مقرب ترند) آنان را به طور خاص نام برده است. از نظر امام(ره) مقام ولایت الهی انسان کامل همان مقام فقر محض است که پیامبر(ص) می فرمایند: (الفقر فخری) و جهت فقر بودن آن, بدان سبب است که فقر محض, لازمه فنای ذاتی و بقای به حق است که این مقام بالاترین درجه ولایت است: حقیقة الخلافة هی الفقر المحض المشار الیه بقوله(ص): (الفقر فخری); یعنی حقیقت خلافت, یعنی آنچه خلافت رقیقه اوست, همان ولایت است. 42 هر چند رسالت و نبوت تشریعی مربوط به قوس صعودی است, اما به مناسبت ذکر دقایق ولایت الهی, باید گفت: همان طور که ولایت, باطن خلافت است و سبب خلافتِ انسانِ کامل, ولایت و قرب اوست, همچنین ولایت, باطنِ نبوّت و رسالت است و نیل به این دو نیز مبتنی بر ولایت است. ولایتِ نبی جنبه حقّانی و اشتغال به حق تعالی است, اما نبوّت او وجهه خلقی دارد که توجّه نبّی به خلق است. لذا ولایتِ اشرف از نبوّت است; چون ولایت ابدی است, اما نبوّت, منقطع و جزء صفات کونیه و زمانی است, برخلاف ولایت که از صفات الهیّه است و حق سبحانه در وصف خودش فرمود: (هوالولّی الحمید). آیت الله حسن زاده آملی با استفاده از این آیه شریفه درباره عدم انقطاع ولایت می فرماید: ولّی از اسماء الله است و اسماء الله باقی و دائم اند. انسان کامل که مظهر اتم ّ و اکمل این اسم شریف است, صاحب ولایت کلیّه است که می تواند به اذن الله در ماده کائنات تصرف کند و از آنجا که اسمای الهی باقی است, لذا اسم (ولی ّ) همیشه مظهر می خواهد, پس انقطاع آن جایز نیست و اولیای خدا همیشه در عالم هستند.43 مراتب ولایت در قوس نزول ولایت الهی دارای مراتبی است که این ولایت در دو قوس نزولی و صعودی بحث می شود و در این بخش از مراتب ولایت در قوس نزول و ارتباط آن با حقیقت انسان کامل بحث می کنیم. ولایت در قوس نزولی دارای شش مرتبه است که به ترتیب عنوان می شود: 1. ولایتِ فیضِ اقدس و تجلیِ اول که اصل و سر منشأ تمامی ولایت هاست. از آنجا که غیب مطلق هیچ تعیّن و صفتی ندارد, فیض اقدس, نخستین خلیفه غیب الغیوب در قوس نزول است و مظهر حقیقت غیبیّه در آیینه اسما و صفات الهی است که حضرت امام در مورد آن می فرمایند: این خلافت, روح خلافت محمدیّه(ص) رب ّ و اصل و مبدأ آن است و اصل خلافت در همه عوالم از آن آغاز می شود… و این خلافت, جان جانان منصب ولایت است. 44 2. دومین مرتبه از مراتب ولایت و خلافت که مظهر نخست فیض اقدس است, ولایت اسم اعظم است. از آن جا که فیض اقدس به جهت ظهور در کثرت اسمایی و صفاتی به خلیفه ای نیاز دارد که صلاحیت پذیرش تکثر مذکور را داشته باشد, این خلیفه جز, اسم اعظم (اللّه) نیست. حضرت امام در مورد اسم اعظم می فرمایند: اسم اعظم عبارت است از آن اسم و علامتی که واجد همه کمالات حق تعالی است به طور ناقص; یعنی نقص امکانی, و واجد همه کمالات الهی است نسبت به سایر موجودات به طور کامل. 45 ایشان در بیانی واضح تر اسم اعظم را همان حقیقت انسان کامل معرفی می کنند: انسان کامل, اسم اعظم است, بلکه حقیقت این دو در حضرت غیب یکی است و در عالم تفرقه از هم به صورت متفرق, ولی باز به حسب معنا از هم متفرق نشوند و این یکی از معانیِ (لن یفترقا حتّی یردا علی ّ الحوض) می باشد.46 3. ولایت و خلافتِ عینِ ثابتِ انسانِ کامل. عین ثابت انسان کامل, خلیفة اللّه اعظم در ظهور به مرتبه جمع احدی است; همچنان که خلیفه آن حضرت در اظهار صور اسمایی در نشئه علمی و عالم معنای است; چه اینکه اسم اعظم به جهت جامعیتش نسبت به جمال و جلال و ظهور و بطون, نمی تواند با مقام جمعی اش بر اعیان ثابته ظاهر شود. پس باید مرآتی باشد که نور آن اسم اعلی را در خود منعکس کند و چنانچه عین ثابت انسان کامل نبود, هیچ عینی از اعیان ثابته ظاهر نمی گشت و به تبع آن هیچ عین خارجی پدیدار نمی شد. پس به واسطه این عین بود که اوّل به آخر رسید: فالولی المطلق من ظهر عن حضرة الذات بحسب المقام الجمعی و الاسم الجامع الأعظم رب ّ الأسماء و الأعیان فالولایة الأحمدیه الأحدیة الجمعیه مظهر الإسم الأحدی الجمعی و سائر الأولیاء مظاهر ولایته و محال ّ تجلّیاته… و سائر الأعیان رشحات العین الأحمدی و تجلّیات نوره الجمالی و الجلالی فاللّه تعالی هو الهو المطلق و هو(ص) الولی ّ المطلق.47 4. خلافت و ولایت فیض مقدس درنشئه عینی. نخستین چیزی که در عالم خلق یا جهان آفرینش ظهور کرد, فیض مقدس(مشیت مطلقه) است که منشأ آن حب ذاتی خداوند به بروز کمالاتش در عالم عین و خارج است: اوّل من فلق الصبح الأزل و تجلّی علی الآخر بعد الأول و خرق استار الأسرار هو المشیة المطلقه و الظهور الغیر المتعین الّتی یعبّر عنها تارة بالفیض المقدس….48 و ولایت این مرتبه مذکور همان فنای آن در حق است; چنان که: اِن ّ حضرة المشیة المطلقة المستهلکة فی الذات الّتی هی ظّل (اللّه) الأعظم و حجابه الأقرب الأکرم و ظهور الأوّل و نوره الاتم, بحقیقتها مستهلکه فی الحضرة الأحدیة….49 چنانچه مشیت مطلقه را که اولین ظهور در عالم خلق است, با احادیث نقل شده در این باب بسنجیم, در می یابیم که روح انسان کامل(روح محمدی و علوی ع ) همان مشیت مطلقه است. لذا حضرت امام(ره) می فرمایید: ان الأحادیث الواردة عن اصحاب الوحی و التنزیل فی بدء خلقهم (ع) و طینة أرواحهم و أن اول الخلق روح رسول اللّه و علی(ع) أو أرواحهم و اشارة الی تعیّن روحانیّتهم الّتی هی المشیة المطلقه و الرّحمة الواسعه تعیناً عقلیاً….50 5. ولایت و خلافت در نشئه امری عقلی که خلاف عقل, یعنی ظهور در عالم کون و موجودات کونیه, و ولایت او عبارت است از تصرّف تامی که در همه مراتب غیب و شهود دارد و این عقل همان نور مقدس محمّدی و علوی است که بالأصاله متعلق به حضرت ختمی مرتبت(ص) و بالوراثة متعلق به امیرالمؤمنین وسائر امامان(ع) است و به حکمِ اتحادِ نورِ ایشان بر حسب ولایتِ کلّیِ مطلق است که فرمود: (کلّنا من نور واحد). 6. خلافت و ولایت در نشئه خلقی. چون کیانی, آیه و نشانه عالم ربّانی است, به حکمِ (صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی), به ناچار باید که برای حقیقت عین ثابته انسان کامل و حقیقت محمّدی(ص) و نیز برای اسم اعظم (اللّه) مظهری تام و تمام در عالم غیبی و خلقی تحقق یابد تا احکام ربوبی را ظاهر سازد, مانند حاکمیت اسم اعظم بر سایر اسما و نیز حاکمیت عین ثابت انسان کامل بر بقیه اعیان ثابته در حضرت علمیه. انسان کامل در نشئه خلقی بر دیگر اعیان خارجی و موجودات, حکم می کند. همان طور که حکم اسم اعظم اللّه به جهت اطلاقش, شامل تمامی اسما می شود, به همین ترتیب در مظاهر اسما نیز چنین است. لذا وسعت دایره خلافت و نبوت و ضیق آن در عالم ملک برحسب احاطه اسمای حاکم بر خلفا و انبیای الهی, متفاوت است. از این رو, خلافت مظهرِ اسمِ اعظمِ باقی و دائمی و محیط و ازلی و ابدی است; به طوری که بر سایر نبوّت ها و خلافت ها سیطره و حاکمیت دارد. پس حضرت محمد(ص) خلیفه اسم اعظم و سایر انبیا خلیفه غیر او از اسمای مهاط اند; بلکه تمام انبیا و خلفای الهی, خلیفه او و دعوتشان, دعوت به سوی اوست و این معنای (آدم و من دونَه تحت لوائه) است. پس دوره خلافت ظاهری آن حضرت از ابتدای ظهور ملک تا انقضا و انقهار آن تحت تابش نور (الواحد القهار) در قیامت کبرا گسترش دارد.51 و این پایان ولایت الهی به عنوان یکی از پرفروغ ترین جلوه های کرامتی انسان کامل در قوس نزول وجود بود. کرامت انسانی در قوس صعود پس از آنکه حقیقت انسان کامل در نشئه عینی در مصداق واقعی و خارجی خود قرار گرفت, قوس نزول پایان می پذیرد و این همان ظاهر شدن احد در میم احمد و سرآغاز قوس صعود است. محور اصلی بحث کرامت انسان کامل در قوس صعود, بحث ولایتِ اوست. اقسام ولایت همان طور که در قبل بیان شد, ولایتِ که در اصطلاح, قرب و نزدیکی به حق سبحانه است, در قوس صعود وجودی به دو نوع تقسیم می شود: 1. ولایت عامه این نوع ولایت برای تمام کسانی است که به خدا ایمان آورده, عمل صالح انجام می دهند و شاهد گویای آن آیه شریفه اللّه ولیّ الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور)52است. 2. ولایت خاصه که عبارت است از (فنای فی اللّه ذاتاً, صفتاً و فعلاً. پس ولی ّ کسی است که (فانی فی اللّه) است و ظاهر به اسما و صفات خدای متعال. آنچه در ولایت خاصه مورد بحث است, سیر و سلوک عارف در قوس صعود است و قوس صعود که اساس ولایت خاصه است, در حوزه علم حصولی قابل درک نیست, بلکه بحث شهودی صرف است. اقسام ولایت خاصه از سوی دیگر, ولایت خاصه به دو نوعِ عطائی(موهبتی) و کسبی قابل تقسیم است. 1. ولایت عطائی(موهبتی). جذب و کشش به سوی خدای تعالی پیش از مشاهده حاصل می شود و صاحب چنین کششی را (محبوب) می نامند, از آن لحاظ که خدای سبحان او را به سوی خود کشیده است. 2. ولایت کسبی. جذب شدن در حضرت حق, به دنبال ریاضت و مجاهده به دست می آید و چنین کسی, (مُحب ّ) نامیده می شود; زیرا که او نخست برای نزدیکی به خداوند, تلاش می کند و سپس مشمول جذبه الهی قرار می گیرد. با این تفصیل روشن می شود که محبوبان از محبّان کامل تر و برتر هستند و جزء پیشگامان و پیشتازان سیر و سلوک هستند. در ادامه تبیین خواهد شد که راه رسیدن به ولایت خاصه چیست؟ و آیا این دو نوع ولایت(عطائی و کسبی) و پیمودن مسیر سیر و سلوک به طور کامل برای همگان امکان پذیر است؟ سفر های معنوی راه رسیدن به ولایت خاصه, سیر و سلوک یا سفرهای معنوی است که از جانب اهل معرفت, تقریرهای مختلفی از مراتب آن عنوان شده است. حضرت امام(ره) نیز در اواخر کتاب شریف مصباح الهدایه از ولایت و نبوّت انسان کامل در قوس صعود بحث می کنند و در تبیین مسیر ولایت, تنها به مراتب چهارگانه, یعنی (اسفار اربعه) اشاره کرده اند. اسفار اربعه در آثار اهل معرفت با روش های گوناگون طرح و تبیین شده است که حضرت امام(ره) سفرهای چهارگانه را چنین مطرح می فرمایند. 1. سفر اول از خلق به سوی حق مقیّد یعنی همان فیض مقدس و تجلّی فعلی حق است که برای سالک پس از رفع حجاب های امکانی, فنای افعالی حاصل می شود و در صورت حصول فنای مذکور, فنای صفاتی که نتیجه قرب نوافل است, برای او حاصل می شود.(سفر از خلق به سوی حق مقیّد) 2. از حقّ مقید آغاز می شود و به حقّ مطلق (اللّه سبحانه) می رسد که در این مرحله, مقام هویّات وجودی در نزد او نابود می شود. نهایت سفر دوم, فنای ذاتی در حضرت احدیت جمع و مقام (قاب قوسین) برای سایر انبیا و اولیا(ع) و مقام (أدنی ) برای اولیای محمدی(ص) است که نتیجه قرب فرایض است.(سفر از حق مقیّد به حق مطلق). 3. سفر سوم عبارت است از فنای از هر دو فنا و بقای به حق است. در این سفر, سالک اعیان ثابته موجودات را در حضرت واحدیت مشاهده می کند که ثمره آن مشاهده کثرت در وحدت است.(سفر از حق مطلق به خلق). در این سفر از نبوّت هیچ اثری نیست. 4. چهارم, سفر از خلق یعنی اعیان ثابته, به سوی اعیان خارجی است که سالک در این سفر, جمال حق را در همه چیز مشاهده می کند و نهایت این سفر, نبوّت, تشریع و جعل احکام ظاهری است که نبی مذکور در این مرتبه از خداوند و صفات حقه او خبر می دهد. حضرت امام(ره) پس از طرح اسفار اربعه و تبیین تفاوت مقامات انبیا و اولیای الهی در پپمودن این سفرها به مقام و منزلت خاتم انبیا اشاره می کند که همه این سفرهای چهارگانه برای او حاصل شده است و برای حقیقت خاتم ولایت مطلقه محمّدی, یعنی علی بن ابی طالب(ع) و اولاد معصوم او(ع) نیز موجود است; تنها تفاوت موجود در این است که مقامات یاد شده برای حقیقت محمّدی به نحو اصالت و برای اوصیای معصوم او به صورت تبعیت و وراثت متحقق است. از نکته های اساسی درباره یاد شده آن است که گر چه سیر در مراحل ابتدایی این مسیر برای همه سالکان کوی توحید میسور و مقدور است. اما رسیدن به مراتب و مراحل نهایی آن, تنها برای مقام ختمی مرتبت و اوصیای معصوم آن حضرت امکان پذیر است. امام(ره) در تبیین این حقیقت می گوید: هنگامی که پروردگار هستی با اسمای خویش بر سالک کوی توحید جلوه نمود, زمینه تجلّی اسم جامع که دارای همه شئونات است, در قلب او پیدا می شود و با رسیدن به این مرتبه, مراحل سیر و ترقی به پایان می رسد و این آخرین مرتبه سیر الی اللّه و سفر چهارم و بقای بعد از فنا محسوب می گردد که حقیقت این مقام, جز برای پیامبر اکرم(ص) و اولیای آن حضرت که از مشکات جان او علم و معرفت اقتباس می کند برای هیچ کس امکان تحقق ندارد.53 همان طور که در قبل اشاره شد, ولایت انسان کامل در قوس نزول کاملاً موهبتی است و اراده و اختیار ولی ّ در آن هیچ دخالتی ندارد و تکریم او به سبب امری عطائی است و جمله گوهربار پیامبر(ص) که می فرماید: (کنتُ ولیاً و آدم بین الماء و الطین) 54, اشاره به این مقام ولایت موهبتی دارد. امّا در قوس صعود و بحث ولایت خاصه و اسفار اربعه(که تنها راه رسیدن به این مقام است), جای بحث در اینجاست که روشن شود آیا ولایت خاصه انسان کامل در سیر صعود که منجر به نبوّت و تشریع احکام از جانب انسان کامل می شود, امری عطائی است یعنی اراده و اختیار سالک کامل در آن هیچ نقشی ندارد, یا تماماً کسبی است و بستگی به مجاهده و تلاش خود او دارد یا اینکه تلفیقی از هر دوست؟ در این بحث, نظر اهل معرفت متفاوت است, برخی از عرفا از جمله ابن عربی در فصوص الحکم, در فض داودی, پیمودن این اسفار اربعه را به طور کامل و رسیدن به مقام نبوّت و تشریع را کاملاً موهبتی می داند: اِعلم انه لمّا کانت النبوة و الرسالة, اختصاصاً الهیاً, لیس فیها شی من الاکتساب, أعنی نبوةَ التشریع, کانت عطایاه تعالی لهم(ع), من هذا القبیل(أی من قبیل الاختصاص و الامتنان) مواهب لیست جزاءً و لا یطلب علیها منهم جزاء فاعطاؤه ایاهم علی طریق الانعام و الافضال.55 بنابراین از نظر ابن عربی, رساندن انسان کامل به مقام نبوت و رسالت, به جهت تکریم ذاتی اوست که تماماً موهبتی از جانب حق ّ سبحان است. حضرت امام(ره) در این مورد به طور صریح سخنی ایراد نفرموده اند که آشکارا بیانگر دیدگاه ایشان باشد. اما با کنار هم قرار دادن برخی از نظریات ایشان, آشکار می شود که از نظر ایشان, مقام نبوت تشریعی و رسیدن به ولایت خاصه, هم عطائی است و هم جنبه کسبی دارد. از طرفی ایشان در تعلیقات خود بر فصوص الحکم در مقابل این نظر ابن عربی سکوت می کند و بدون اظهار نظر از آن می گذرند که شاید به نظر برسد که ایشان تماماً نظر محیی الدین را قبول دارد و این کرامت را موهبتی محض می داند. همچنین در فرازی از سخنان ایشان در شرح مناجات شعبانیه و تفسیر جمله (الهی هب لی کمال الانقطاع الیک) می فرمایند: این کمال انقطاع, خروج از منزل خود و خودی و پیوستن به اوست و گسستن از غیر هبه ای الهی از جانب حضرت حق به اولیای خُلَّص(پیامبر و اوصیای او) اوست.56 اما با تدبّر در بیاناتی که ایشان در مورد اهل بیت(ع) و اوصاف ایشان فرموده اند, مشخص می شود که ایشان در طی طریق معنوی آن بزرگواران به (کسب) نیز معتقدند; یعنی اراده و اختیار و مجاهده آنان در رسیدن به این مقام نقش دارد, در آنجا که می فرمایند: شما خیال می کنید که گریه های ائمه طاهرین و ناله های حضرت سجاد(ع) برای تعلیم بوده و می خواستند به دیگران بیاموزند؟ آنان با تمام آن معنویات و مقام شامخی که داشتند, از خوف خدا می گریستند; و می دانستند راهی که در پیش دارند, پیمودنش چقدر مشکل و خطرناک است….57 و در جای دیگر, توجه به کثرات را از جمله گناهان اولیا برشمرده که مضمون (حسنات الابرار سیّئات المقرّبین را می رساند: آنان به ما تعلیم می دهند و این طور نیست که دعا برای تعلیم ماباشد, دعا برای خودشان بوده است, خودشان می ترسیدند, از گناهان خودشان گریه می کردند تا صبح, از پیامبر(ص) گرفته تا امام عصر(ع) و گناه آنان غیر از آن است که من و شما داریم. آنها یک عظمتی را درک می کنند که توجه به کثرت در نزد آنان از گناهان کبیره است.58 بنابراین مقام های انسان کامل در قوس صعود, هم به اقتضای اعیان ثابته آنان, کرامتی موهبتی است, هم به استناد اراده و اختیار و تساوی تکلیف بین انسان ها, کسبی می شود. شاید سؤالی پیش آید که آیا ممکن است سایر انسان ها به مقام انسان کامل برسند؟ جواب آن است که با استفاده از نظریات امام خمینی و سایر عرفا, پرواز بر قله های بلند مراتب نهایی این سفر(نص سوم و چهارم) برای افراد غیر معصوم میسور نیست و تنها اینان اند که این اسفار اربعه را با براق سلوک رفرف عروج به خوبی طی می کنند. انسان های دیگر, تنها مراحل ابتدایی این سفرها(سفر اول و دوم) را طی می کنند. فرق میان انسان کامل با سایر انسان ها, همان فرق میان محبوبان و محبّان است; یعنی انسان ها باید با اصلاح و تهذیب نفس و در یک کلام با عبودیت, خود را به مقام انسان کامل نزدیک کنند. انسان ها هر اندازه پیش روند, مغتنم است. به قول خواجه حافظ: مرا تاجان بود در تن بکوشم مگر از جام او یک قطره نوشم پس اینکه فرمودند ما را ببینید و به سوی ما بیایید, به هر اندازه که به سوی آنها رهسپار شویم,
عنوان سوال:

انسان کامل در نظام عالم چه جایگاهی دارد ؟


پاسخ:

انسان کامل در نظام عالم چه جایگاهی دارد ؟

از مجموع تحقیقات و کاوش ها در متون عرفانی روشن می شود که مباحث مربوط به انسان شناسی و مقام انسان از جمله محورهای مهم مورد بحث عرفا است; به طوری که در آثار عرفانی مقام عرفای اسلامی, مطالب بسیار بلند و ارزشمندی در باب انسانی که جامع جمیع اسما و صفات الهی و مظهر تام خداوند است, عنوان شده است که از جمله آنان می توان به ابن عربی, حلاج, ترمذی, عطار نیشابوری, اشاره کرد اما اصطلاح عمیق و پرجاذبه (انسان کامل) اولین بار در قرن هفتم هجری از سوی عارف نامدار این قرن یعنی محی الدین عربی, به کار برده شد و پیش از این عارف, اگرچه مباحث و مسائل مربوط به انسان کامل در عرفان اسلامی وجود داشت, اما از چنین لفظی استفاده نمی شد. (عارف عربی), انسان کامل را به عنوان فصّ(نگین) انگشتر هستی معرفی می کند, در آنجا که می گوید:
انسان کامل نگین انگشتر عالم آفرینش است که خدای تعالی او را خلیفه و جانشین خود در حفظ عالم قرار داده است و نظام آفرینش در پرتو وجود انسان کامل حفظ و نگهداری می شود .1
گرچه دیدگاه امام خمینی(ره) به عنوان عارفی سترگ در باب انسان کامل مبسوط بوده و در ادامه به آن اشاره خواهد شد, اما در این قسمت به منظور بیان اجمالی سیمای انسان کامل به این حد اکتفا می شود که از منظر ایشان انسان کامل مانند آیینه ای است که دو چهره دارد: در یک چهره آن اسما و صفات الهی, تجلی می کند و حق سبحانه خود را در آن آیینه شهود می کند و در چهره دیگر آن, عالم هستی را با تمام اوصاف و کمالات وجودی نشان می دهد:
انسان کامل همچنان که آیینه حق نماست و خدای سبحان ذات خود را در آن مشاهده می کند, آیینه شهود تمام عالم هستی نیز می باشد.2
قبل از ورود به بحث مقام انسان کامل و وجوه کرامت او در نظام هستی, یکی از مطالبی که ذکر آن در تبیین بحث ضروری است, تفسیر هستی شناسانه عرفا از جهان آفرینش است. از دیدگاه عرفا, نظام هستی به دو بخش یا مرحله (قوس نزول) و (قوس صعود) قابل تقسیم است که قوس نزولی وجود, نتیجه تجلی یا ظهور هویت غیبه است. اساس سیر نزولی وجود (کنت کنزاً مخفیاً فاجبت ان اعرف) است که آن هویت غیبیه بر اساس این حب ّ به خود, در همه مراتب هستی, ظاهر و جلوه گر شده و سراسر هستی را آیینه و جلوه گاه خود ساخته است. حقیقت انسان کامل در قوس نزول به اعتبار جنبه روحانی وی, در هر مرتبه ای از مراتب وجود, مقامی دارد; چنان که به اعتبار کلیت و تجرد تنزلاتی کرده تا به مرتبه انسان شخصی در عالم فلک رسیده است. تبیینی از قوس نزولی وجود در ابیات زیر جلوه گر است:

احد در میم احمد گشته ظاهر
در این دور (اوّل) آمد عین آخر
ز احمد تا احد یک میم فرق است
جهانی اندر این یک میم غرق است

پس از پایان یافتن قوس نزول و متحقق شدن عالم مادون, قوس صعودی وجود, بر اساس جذبه و جاذبه میان کل و جزء و اصل وضع آغاز می شود. این صعود بر اساس سیر جلّی از نخستین درجات جهان ماده آغاز می شود و از مسیر انسان کامل(به دلیل جا معیتش و شمول وجودی اش به عنوان کون جامع) به جهان تجرّد راه می یابد و با طی ّ مدارج تجرّد به مقام اطلاقی و اصل خود باز می گردد.
امام خمینی در تفسیری بدیع و زیبا, قوس نزول را (لیلة القدر محمدی) و قوس صعود را (یوم القیامة احمدی) می دانند:
مراتب نزول حقیقت وجود به اعتبار احتجاب شمس حقیقت در افق تعنیات (لیالی) است, و مراتب صعود به اعتبار خروج شمس حقیقت از آفاق تعیّنات (ایام) است و به اعتباری قوس نزول (لیلة القدر محمدی) و قوس صعود (یوم القیامه احمدی) است.3
مقدمه دوم در تعیین جایگاه و ابعاد کرامت انسان کامل در نظام هستی, درباره انواع کرامت در نظام دینی است. با استفاده از متون دینی, دو نوع کرامت برای انسان تعریف شده است:
1. کرامت ذاتی: این کرامت به دلیل نعمت ها و قابلیت های خاصی است که به طور تکوینی از جانب خداوند به انسان اعطا می شود; به طوری که اختیار انسان در کسب این مقام, نقشی ندارد; مقام که به واسطه آن انسان در جایگاهی برتر نسبت به سایر موجودات قرار می گیرد.
2. کرامت اکتسابی(ارزشی): منزلت و جایگاهی است که انسان در سایه اختیار خود, با تلاش و کوشش در تصفیه درون به دست می آورد. با دقت در این دو مقدمه, آشکار می شود که در نظام هستی, تناظری زیبا بین این دو وجود دارد, به طوری که مقام و جایگاه انسان در قوس نزول وجود, به دلیل کرامت ذاتی خداست و در قوس صعودی وجود, کرامت و جایگاه انسان, اکتسابی و در سایه تلاش است و در مورد انسان کامل بحث است که آیا علاوه بر جنبه اکتسابی, عطای خداوندی نیز نقش دارد یا خیر؟

کرامت انسانی در قوس نزول

هر آنچه باعث تکریم و علوّ جایگاه انسان کامل در قوس نزولی وجود است, موهبتی است; یعنی همه, فضل خداوندی است و اراده و اختیار در ایجاد آن نقشی ندارد, بلکه به طریق انعام و افضال از جانب خدای سبحان به او عطا شده است. ابن عربی در فص داودی فصوص, امر موهبتی را این چنین تبیین می کند:
مواهب لیست جزاءً ولا یطلب علیها جزاء فاعطاوه علی طریق الإنعام و الإفضال.4
این مواهب و کرامات الهی, امتیازات خاصی هستند که شاخص عنایت خدا به انسان کامل است و در قرآن کریم و احادیث معصومان(ع) نیز به آنها اشاره شده است, در آنجا که از انسان کامل به عنوان خلیفه الهی(و اذ قال ربّک للملائکه انی جاعلُ فی الارض خلیفة) 5, امانت دار الهی(انّا عرضنا الأمانه علی السّموات و الأرض و الجبال فأبین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان6 …), مسجود ملائکه(و اذ قلنا للملائکه اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس) 7, معلّم فرشتگان(قال یادم أنبئهم بأسمائهم) 8, هدف آفرینش(خلقت الاشیاء لأجلک و خلقتک لأجلی),9 واسطه فیض الهی و… نام برده می شود که در این قسمت به طور مختصر به تببین هر کدام پرداخته می شود.

1. تجلی خلافت الهی در انسان کامل
ییکی از مسائل مهمی که درباره جایگاه انسان کامل در نظام هستی مطرح می شود, مسئله خلافت الهی اوست. از تحقیق در آثار عرفانی به خوبی به دست می آید که محور مباحث عرفانی انسان کامل را بحث خلافت و ولایت او شکل می دهد و سایر مسائل به نحوی به خلافت الهی او باز می گردد.
خلافت در لغت از ریشه (خلف) و به معنای پشت سر و جانشینی ا ست. به تعبیر دیگر خلیفه یعنی مستخلف از غیر.
در آثار عرفانی حضرت امام, تعریف اصطلاحی از (خلافت) به چشم نمی خورد, اما می توان گفت که خلافت در اندیشه امام(ره) عبارت است از جانشینی در ظهور و افاضه و تعیّن:
هذه الخلافة هی الخلافة فی الظهور و الافاضه و التعیّن بالأسماء و الاتّصاف بالصفات من الجمال و الجلال; لاستهلاک التعیّنات الصفاتیه و الأسمائیة فی الحضرة المتسخلف عنه و اندکاک کل ّ الانیّات فی مقام غیبه….10
این خلیفه الهی, آیینه تمام نمای حضرت حق است که در انسان کامل بالفعل و در انسان های دیگر به صورت بالقوه وجود دارد; آن چنان که بزرگان اهل معرفت می گویند:
خلافت مرتبه جامعِ جمیعِ عالم هستی است, لاجرم آدم را آیینه ای الهی گردانیده, تا قابل ظهور جمیع اسما باشد و این مرتبه برای انسان کامل بالفعل و برای سایرین بالقوه وجود دارد. 11
سر آغاز قصه خلافت الهی از آنجا آغاز می شود که ذات الهی هویت غیبیه ای است که فوق شهود عارفان و فهم حکیمان است:
عنقا شکار کس نشود دام بازیگر
کانجا همیشه باد به دست است دام را

و خدای سبحان که رئوف به بندگان است, در تنبّه به این حقیقت, بندگان خود را با عبارت (یُحذّرکم اللّه نفسه) .12 از حمای عظمای خود برحذر داشته است و کامل ترین عالم به اسما و صفات الهی بر این حقیقت اعتراف کرده است که (ما عرفناک حق ّ معرفتک)13. لذا برای این هویت غیبی, خلیفه ای لازم بود که از جانب آن در اظهار اسما و انعکاس نورش در آیینه اسمایی, خلافت کند.
این خلیفه قدسی یک چهره به سوی هویت غیبی دارد که از آن جهت هرگز قابل تصور نیست و یک رخ به جانب عالم اسما و صفات دارد و از بزرگ ترین شئون الهی و کریم ترین مقام های ربوبی است و کلید غیب و شهود و باب ظهور و وجود است و این خلافت, روح خلافت انسان کامل و ریشه آن است و این خلافت, سر آغاز خلافت در تمام مراتب هستی است; همان طور که حضرت امام(ره) در این زمینه می فرمایند:
این خلافت همان روح خلافت محمّدی و رب ّ و اهل آن است, بلکه اساس خلافت در همه عوالم هستی و اصل جریان خلافت و خلیفه و استخلاف, از همین خلافت سرچشمه می گیرد.14
حضرت امام در خصوص تجلی خلافت الهی در انسان کامل, گویاتر و صریح تر از این نیز سخن گفته اند; در آن جا که می فرمایند:
خدای سبحان با همه شئون خود تنها بر انسان کامل تجلّی می کند; زیرا سایر موجودات هستی هر کدام مظهر اسم خاصی هستند; امّا یثرب انسانی و مدینه نبوت, چون در هیچ مقام خاصی توقف ندارد, لذا حامل ولایت مطلقه علوی گردیده که تمام شئون آن الهی است و سزاوار خلافت کبرای حق ا ست. 15
از آنجا که مسئله خلافت الهی, یکی از پر برکت ترین مسائل کتاب های عرفانی است, بزرگان اهل معرفت در این باره معارف بسیار عمیقی مطرح کرده اند. از جمله آنها عزیزالدین نسفی است که کتابی جامع در بخت انسان کامل و خصوصیات او دارد. وی در باب خلافت الهی انسان کامل می گوید:
چندین گاه است که می شنوی در دریای محیط, آیینه گیتی نمای نهاده اند تا هر چیز که در آن دریا روانه شود, پس از آنکه به ایشان رسد, عکس آن چیز در آینه گیتی نما پیدا نشود… آن دریا عالم غیب غیب است و آن آیینه دل انسان کامل است.16
به دلیل اهمیت بحث خلافت انسان کامل, خوب است به این باور عرفانی نیز اشاره شود که از منظر بزرگان اهل معرفت, خلیفه الهی باید به همه صفات حق, به غیر از وجوب ذاتی حق سبحانه, متصف و تمام کمالات اسمای او را داشته باشد تا بتواند نیازهای وجودی مظاهر اسمای الهی را به آنان اضافه کند. از جمله این عارفان قیصری است که معتقد است.
خلیفه باید به جز صفت وجوب ذاتی, به تمامی صفات حضرت حق, متّصف باشد و استثنای وجوب ذاتی بدان جهت است که فرقی میان خلیفه و ذات واجب بوده باشد.17
امّا حضرت امام(ره) در مورد اتصاف انسان کامل به صفات الهی به این سطح قناعت نکرده اند و دیدگاه شگفت انگیزی در این زمینه دارند: (از نظر من وجود و سایر موارد یاد شده, همه برای انسان کامل که مظهر اتم ّ الهی است, ثابت است. تنها تفاوت آنچه برای انسان است با آنچه برای خداوند در مقام احدیّت ذات وجود دارد, همان تفاوت بین ظاهر و مظهر, جمع و فرق, و غیب و شهادت است. پس همه اسما, چه ذاتی و چه غیر آن, در مظهر اتم ّ انسان کامل به ظاهر خواهد شد). 18

انسان کامل مسجود ملائکه
از جمله مسائلی که متفرّع بحث خلافت الهی انسان کامل است, مسئله سجده ملائکه در پیشگاه انسان کامل است که این شکوه به علت و اقتضای خلافت الهی او بر دو جهان است.
سرّ علوّ مقام انسان کامل, در نحو تجلیات حضرت حق است که در تجلی نخستین ابتدا بر اسم اعظم تجلی یافت. در حضرت علی نیز ذات به واسطه اسم اعظم بر عین ثابت محمّدی(ص) تجلی یافته و در حضرت شهادت مطلقه تجلی بر انسان کامل با اسم اللّه بود که واجد تمام کمالات اسمایی و صفاتی است. لذا این انسان کامل که تجلّی عینی اسم اعظم است, به تعلیم فرشتگان مأمور شد(یا آدم أنبئهم بأسمائهم) و ملائکه مأمور سجده بر آدم(ع) شدند که به تصریح روایات, این سجده بر آدم(ع) به علتِ حضورِ نورِ مصداقِ حقیقیِ انسانِ کامل, یعنی پیامبر(ص) و انوار متحد با آن یعنی ائمه اطهار(ع) در صلب آدم(ع) بود. این سجده و دستور به تعلیم ملائکه, نشانگر تکریم انسان کامل از سوی حضرت حق است.
از سوی دیگر, قرآن کریم, با تأکیدهای متعدّد تصریح می کند که همه فرشتگان, اعم ّ از مسبّح, مهلّل, حامدّ, راکع, ساجد و… , در این صحنه حضور داشتند و همگی پس از تعلّم, سجده کردند. در روایات اهل بیت(ع) آمده است که تسبیح, تهلیل, و تکبیر فرشتگان به تعلیم ما بوده است:
فسبّحنا, فسبّحتِ الملائکه و هلّلنا, فهلّلتِ الملائکه و کبّرنا, فکبّرت الملائکه و کان ذلک من تعلیمی و تعلیم علیّ….19
حضرت امام(ره) در خصوص سجده ملائکه بر انسان کامل و سبب آن می فرمایند:
ییکی از اسرار فرمان خداوند به ملائکه برای سجده بر آدم(ع) تجلی اسم اللّه بر انسان کامل بدون واسطه شدن صفت یا اسمی دیگر بوده; هر چند که شیطان لعین به سبب قصور خود, حقیقت آن را درنیافت; و اگر (اللّه) با اسم محیط خود بر آدم(ع) تجلی نکرده بود او نمی توانست همه اسما را بیاموزد و اگر شیطان مربوب(پرورده) اسم (اللّه) بود, خطاب سجده بر آدم به او نمی شد.20
مسئله سجده ملائک بر آدم قضیه ای تاریخی نیست که در تاریخ آن را جستجو کنیم, بلکه هم اکنون نیز آنها در پیشگاه انسان کامل عصر یعنی حضرت حجت(ع) ساجدند.

2. انسان کامل واسطه فیض الهی
یکی دیگر از وجوه تکریم انسان کامل که در ره آورد شهودی اهل معرفت, به ویژه امام خمینی به آن اشاره شده است, وساطت فیض انسان کامل به عالم و آدم است آن آنجا که حق سبحانه در آینه دل انسان کامل تجلّی می کند و عکس انوار تجلّیات از این آینه بر عالم می تابد و همگان با دریافت آن فیض, حفظ می شوند, مادامی که انسان کامل در عالم وجود داشته باشد, از تجلّیات ذاتی و رحمت رحمانی حضرت حق, برای عالم استمداد می کند و عالم به سبب این استمداد محفوظ می ماند.
از نظر بزرگان اهل معرفت, حقیقت انسان کامل که خلیفه الهی است, دارای دو وجه است: او به اعتباری (رب ّ) است و به لحاظ صفت امکان و مربوبیّت وی نسبت به ذات حق (عبد) است و لذا شایستگی خلافت حق را یافته است که جهتی دارد مناسب با ربوبیّت و جهتی دیگر مناسب با عبودیّت. از این رو, فیض حق را با جهت ربوبیّت از حق می گیرد و با جنبه عبودیّت خود آن فیض را به خلق می رساند. بنابراین انسان یک آینه دو رو است که یک جهت آن خصایص ربوبیّت است و جهتی دیگر با نقایص عبودیّت. به اعتبار خصایص ربوبیّت از همگان برتر و به لحاظ نقایص عبودیّت از همه کائنات خوارتر و بی مقدارتر.
چون در خود از اوصاف تویابم اثری
حاشا که بود نکوتر از من دگری
آن دم که فتد به حال خویش نظری
در هر دو جهان نباشد از من بتری

به همین دلیل در زیارت جامعه کبیره درباره این مقام انسان کامل آمده است:
بکم فتح اللّه و بکم یختم و بکم ینزّل الغیث و بکم یمسک السماء أن تقع علی الأرض….
حضرت امام(ره) نیز یگانه راه استفاده موجودات از مقام غیب احدی را مجرا و مجلای انسان کامل می داند:
تمام دایره وجود از عوالم غیب و شهود, تکویناً و تشریعاً, وجوداً وهدایتاً ریزه خوار نعمت آن سرور هستند و آن بزرگوار واسطه فیض حق و ربط بین حق و خلق است و اگر مقام روحانیت و ولایت مطلقه او نبود, احدی از موجودات لایق استفاده از مقام غیب احدی نبود و فیض, حق عبور به موجودی از موجودات نمی کرد و نور هدایت در هیچ یک از این عوالم ظاهر و باطن نمی تابید.21
در کتاب شریف مصباح الهدایه که اثر عمیق امام(ره) در باب خلافت و ولایت انسان کامل است نیز آمده است:
اگر عین ثابت انسان کامل نباشد, هیچ عینی از اعیان ثابته ظاهر نمی گردد, و اگر ظهور اعیان ثابته نباشد, هیچ یک از موجودات عینی خارجی ظاهر نمی شود و فیض وجود را دریافت نمی تواند کرد. بنابراین با عین ثابت انسان کامل است که اول به آخر متصل شده و آخر به اول مرتبط می شود.22
بر اساس این دیدگاه, برای تحقّق هستی و جریان فیض در عالم, نه تنها مبدأ فیّاض و خدای هستی بخش واجب است, بلکه مجرای فیض نیز ضرورت انکارناپذیری دارد. لذا در روایات اهل بیت(ع) وارد شده که (لولا الحجة لَساخت الارض بأهلها) و در دعا عدیله بعد از یادآوری نام مبارک پیامبر اکرم(ص) و هر یک از ائمه(ع) خطاب به مهدی منتظر(عج اللّه فرجه) چنین آمده:
المهدی ّ المرجی الّذی ببقائه بقیت الدنیا و بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الارض و السماء.

3. هماهنگی وجودی انسان کامل با حقیقت قرآن کریم
از جمله شئون دیگری که در ره آورد عرفانی امام خمینی و سیر عارفان نامدار, به عنوان یکی از جلوه های پر فروغ کرامت ذاتی انسان کامل مطرح می شود, بحث هماهنگی و تطابق وجودی انسان کامل با قرآن کریم است, نکته ای که پیش از هر چیز باید مورد توجه قرار گیرد, آن است که اگر گفته می شود (حقیقت کلام خدا بر حقیقت انسان کامل برتری ندارد). منظور آن است که درجه وجود خارجی کلام خدا بر درجه وجود خلیفه خداوند برتری ندارد و هر کدام از آن دو از غیب هستی, مراحل و منازلی را طی کرده اند تا به نشئه طبیعت رسیده اند. امام خمینی در این زمینه چنین می فرماید:
همان طور که من راجع به قرآن عرض کردم که قرآن و این در روایات است نازل شده به منازل مختلف, کلیاتش سبع و الی سبعین و الی زیادتر, تا حالا رسیده است به دست ماها به صورتِ یک مکتوب; حضرت امیر(ع) هم این طور است; رسول خدا(ص) نیز چنین است. مراحل طی شده است, تنزّل پیدا کرده است. از وجود مطلق تنزّل پیدا کرده و به عالم طبیعت آمده است.23
این کلام حضرت امام در حقیقت, مفهوم و محتوای آن حدیث نورانی را بازگو می کند که پیامبر(ص) فرمودند:
خدای سبحان به من خبر داد که قرآن و عترت هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند (لن یفترقا حتّی یردا علی ّ الحوض).24
ییکی از موارد هماهنگی انسان کامل با قرآن کریم, آن است که در کلام برخی از بزرگان حکمت بدان اشاره شده که قرآن کریم از جانب حق سبحانه با هزار حجاب به سوی مردم نازل شده است و اگر به فرض, تنها حرف باء (بسم اللّه) آن با همان عظمتی که در لوح محفوظ دارد, بر عرش نازل می شد, از پرتو حقیقت وجودی آن, عرش ذوب می گردید و مضمحل می شد, چه رسد به آسمان دنیا. حضرت امام(ره) نیز همانند ملاصدرا از ملکوت قرآن کریم, یعنی انسان کامل پرده بر می دارد; در آنجا که می فرماید:
(کتاب تکوین الهی و قرآن ناطق(انسان کامل) نیز از عالم غیب با هفتاد هزار حجاب نازل شده و کتاب تکوین حق را با خود همراه داشته و برای هدایت و نجات بشر و تأمین سعادت آن, قیام کرده و اگر این کتاب(انسان کامل) حجاب نوری از رخسار وجود بیفکند, بدون تردید, ارکان آسمان و زمین فرو می پاشد و هستی فرشتگان الهی متلاشی می شود. لذا مولانا گفته است:
احمد را بگشاید آن پر جلیل
تا ابد مدهوش ماند جبرئیل25

با استفاده از این دیدگاه عمیق حضرت امام(ره) روشن می شود که قرآن کریم و انسان کامل به عنوان دو جلوه تام ّ الهی در نظام هستی, نه تنها از لحاظ وجودی همسنگ هستند, بلکه هر کدام مفسّر و مبیّن حقیقت دیگری است; یعنی اگر قلب انسان کامل نمی بود, زمینه ظهور و محل نزول حقایق وحی وجود نداشت; زیرا هر قلبی نمی تواند محل نزول فرشته و دریافت حقایق وحی باشد. از این رو, امیرالمومنین(ع) فرمود:
ذلک القرآن, فاستنطقوه, ولن ینطق و لکن اخبرکم عنه; آن قرآن است, پس آن را به سخن آورید, اما سخن نخواهد گفت, ولی من شما را از عمق پیام آن آگاه می کنم. 26
از جانب دیگر, به گفته عرفا قرآن کریم, صورت کتبی انسان کامل است و اگر قرار باشد اوصاف کمالات وجودِ انسانِ کامل به نگارش در آید, به صورت قرآن خواهد شد و در جهت هماهنگی قرآن و انسان کامل است که خدای سبحان فرمود: (لو انزلنا هذا القرآن علی جبل لرأیته خاشعاً متصدّعاً) .27
عین همین تعبیر در نهج البلاغه درباره انسان کامل آمده است که: (لو أحبّنی جبلُ لتهافت). 28
حضرت امام(ره) نیز انسان کامل را کتاب کلّی الهی نامیده و از آن چنین یاد کرده است:
پس انسان کامل, کتاب کلی الهی است و اگر او را به صورت یک کتاب لحاظ کنیم, عقل, نفس, خیال و طبیعت او هر کدام, ابواب و سور, و مراتب هریکی از آنها, آیات و کلمات الهی اوست. اگر او را به عنوان کتاب های متعدد در نظر بگیریم, هر یکی از آنان کتاب جداگانه ای است که دارای ابواب و فصول است و اگر به طور جامع بین دو صورت یاد شده, او را ملاحظه کنیم, کتابی خواهد بود که دارای چندین جلد است و قرآنی خواهد شد که صاحب سوره هاو آیات متعدد است و به اعتبار کثرت و وجود تفریقی خود, فرقان است و به لحاظ وجود جمعی خویش قرآن است. 29

4. انسان کامل هدف آفرینش
انسان کامل جامع ترین موجود عالم و مقصد و مقصود آفرینش است و حضرت حق, این چنین او را مورد تکریم خویش قرار می دهد که بدون اینکه این امر به عنوان جز او پاداشی در برابر او باشد یا در قبال آن از او شکری را طلب کند, او را غایة القصوای عالمیان قرار می دهد. بزرگان اهل معرفت بر این باورند که همان طور که هدف از خلقت جسد انسانی, نفس ناطقه اوست و به همین دلیل, پس از زوال و انتقال نفس ناطقه از دنیا, جسد او متلاشی می شود, هدف از خلقت دنیا نیز, تحقق انسان کامل در آن است. لذا بعد از زوال و انتقال انسان کامل از دنیا, عالم متلاشی می گردد. حضرت امام(ره) در این زمینه می فرمایند:
تربیت نظام عالم ملک از فلکیّات و عنصریّات و جوهریّات و عرضیّات آن, مقدمه وجود (انسان کامل) است و در حقیقت این ولیده, عصاره عالم تحقق و غایة القصوای عالمیان است و از این جهت آخرین ولیده است; و چون عالم مُلک به حرکت جوهریّه ذاتیّه, متحرّک است و این حرکت ذاتی استکمالی است, به هر کجا منتهی شود, آن غایت خلقت و نهایت سیر است و چون به طریق کلی نظر افکنیم, انسان آخرین ولیده ای است که پس از حرکات ذاتیّه جوهریّه عالم به وجود آمده. پس دست تربیت حق تعالی در تمام دار تحقق به تربیت انسان پرداخته است الانسان هو الاوّل و الاخر.30
همان طور که غایت آفرینش هستی, خلقت انسان کامل است, غایت خلقت انسان کامل نیز, عالم غیب مطلق است, چنانکه در قدسیّات وارد است: (یا بن آدم خلقت الأشیاء لأجْلِک و خلقتک لأجلی) 31 و یا در قرآن شریف, خطاب به موسی بن عمران که از مظاهر انسان کامل است, می فرماید: (و اصطنعتک لِنفسی; 32 ای موسی, من تو را برای خودم برگزیدم, پس انسان مخلوق لاجل اللّه و ساخته شده برای ذات قدس اوست.
مسئله هدف آفرینش بودن انسان کامل در اشعار عرفانی حضرت امام(ره) درباره مهدی موعود(ع) چنین جلوه کرده است:
خاصه کنون کاندر جهان گردیده مولودی عیان
کز بهر ذات پاک آن شد امتزاج ماء و طین
مهدی امام منتظر نوباوه خیر البشر
خلق دو عالم سر به سر برخوان احسانش نگین
مرآت ذات کبریا, مشکاة انوار هدا
منظور بعثت انبیاء,مقصود خلق عالمین

5. ولایت الهی و انسان کامل
بحث ولایت, پیوند ناگسستنی با نظریه انسان کامل دارد, بلکه اخص خواص آن را تشکیل می دهد و دیگر صفات وی همه وامدار همین ویژگی او هستند; حتی خلافت الهی از ثمرات ولایت است و در واقع انسان کامل با ولایت خویش است که از مبدأ فیّاض هستی و منشأ خیرات وجودی, فیض جویی و خیرطلبی می کند و سپس این فیض او در قالب خلافت یا نبوت و رسالت ظاهر می شود. لذا ولایت بیت الغزل عرفان اصیل و ناب اسلامی و به تعبیر سید حیدر آملی(ره). (ولایت, کمال اخیر حقیقی انسان است). 33
یعنی کامل بودن انسانِ کامل به فصل اخیر او یعنی ولایت وابسته است. در حقیقت (ولایت) و (انسان کامل) دو مفهوم در هم تنیده اند و در عالم ملک و ملکوت, مفهوم و مصداق هم هستند.

معناشناسی ولایت
ولایت را در لغت از (ولی) به معنای قرب و نزدیکی گرفته اند. لذا حبیب را ولی گویند; زیرا که به محبّش نزدیک است, و در اصطلاح, همان نزدیکی به خدای سبحان است.
اعْلَم أن ّ الولایة مأخوذة من الولی و هو القرب لذلک یُسمّی الحبیب ولیاً, لکونه قریباً من مُحبّه و فی الاصطلاح هی القرب من الحق ّ سبحانه34.
قریب به این تعریف اصطلاحی قیصری, جامی در نفخات الانس, ولی را کسی می داند که:
فانی از حال خود و باقی در مشاهده حق و خود از نفس خود خبر ندارد و با غیر حق عهد و قراری ندارد.35
با تتبّع و تدقیق در آثار عرفانی و ره آورد فکری امام خمینی(ره) آشکار می شود که بخش اعظم مباحث عرفانی ایشان را بحث خلافت و ولایت انسان کامل تشکیل می دهد و به گفته بزرگان اهل معرفت, ایشان با نوشتن کتاب نفیس مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایة, (از چهره خلافت محمّدی(ص) و ولایت علوی(ع) غبار غربت را می زداید. حضرت امام در مصباح در باب ولایت می فرمایند:
ولایت عبارت است از قرب یا محبوبیت یا تصرّف یا ربوبیّت که جامع همه اینها فنای در حق است36.
بنابراین ولایتی که به معنای قرب و فناست, همان مقام انسان کامل است که در تمام حضرات ساری و جاری است و حقیقت محمدی(ص) به اعتبار قرب تام به حق و فنای تام ّ در او و نیز وساطت فیض حق به خلق به حکم برزخیت کبرای خویش, سِمَت ولایت می یابد; همچنان که به حکم جامعیت و مظهریت تام ّ حق, صفت خلافت می یابد.
بزرگان اهل معرفت بر این باورند که ولایت مثل وجود در مقام مراتب هستی, ساری و جاری است و مبدأ تعیّنات در مقام مراتب هستی به واسطه حقیقت ولایت است; به طوری که:
ولایت همان حقیقت کلیّه ای است که شأنی از شئون ذاتیّه حق و منشأ ظهور و بروز و مبدأ تعیّنات و متّصف به صفات ذاتیه الهیّه و علت ظهور حقایق خلقیّه, بلکه مبدأ تعیّن اسماء الهی در حضرت علمیّه است. حقیقت ولایت, نظیر وجود متجلی در جمیع حقایق است که مبدأ تعیّن آن حضرت احدیّت وجود و انتهای آن عالم ملک و شهادت است.37
مفسرین در تفسیر آیه شریفه (انّا عرضنا الامانة علی السموات و الارض و الجبال فأبین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان) 38 احتمال های متعددی در باب چیستی این امانت الهی داده اند. برخی مفسران بر این عقیده اند که عرضه امانت در این آیه در معنای حقیقی خود به کار رفته است, نه معنای مجازی, و منظور از آسمان و زمین و کوه ها, اهل کوه ها و ملائکه در آسمان هستند. اما مهم ترین بحث در آیه شریفه, تعیین مصداق امانت است. مفسران در معنای امانت, سخن بسیار گفته اند. برخی آن را تکلیف دانسته, گروهی اختیار و آزادی و عده ای دیگر آن را عقل می دانند که ملاک تکلیف است.
اما در تفسیر عرفانی بسیاری از اهل معرفت از جمله حضرت امام(ره), این امانت الهی همان مقام (ولایت مطلقه) است که تنها انسان کامل به صورتی تام و کامل این امانت الهی را بر دوش می کشد.
این امانت در مشرب اهل عرفان, ولایت مطلقه است که غیر از انسان هیچ موجودی لایق آن نیست, و این ولایت مطلقه همان مقام فیض مقدّس است که در کتاب شریف با آیه (کل ّ شیءٍ هالک الّا وجهه) به آن اشاره می شود.39
و در جای دیگر, این امانت را برحسب ظاهر, شریعت یا دین اسلام یا قرآن یا نماز معرفی کرده, اما به حسب باطن (حقیقت ولایت) می دانند .40
رابطه ولایت با خلافت و نبوّت

خلافت از ثمرات ولایت است و در واقع انسان کامل با ولایت خویش است که از مبدأ فیّاض هستی و منشأ خیرات وجودی, فیض جویی و خیرطلبی می کند و سپس این فیض و خیر او در قالب نبوّت, رسالت یا خلافت ظاهر می شود.
از آنجا که طبق تعریف حضرت امام(ره) (خلافت عبارت است از جانشینی در ظهور و افاضه و تعیّن) و مقام این امور متفرّع بر قرب و فناست; پس خلافت نیز مبتنی بر ولایت است. از این رو, حضرت امام می فرمایند:
الولایة باطن الخلافة و الولایة المطلقه الکلّیة باطن الخلافة الکذائیه. ولایت باطن خلافت است و سرّ اینکه سرور یگانه پرستان و پیشوای عارفان جهان, امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: (من با پیامبران در باطن و با رسول اللّه در ظاهر همراه بودم), آن است که حضرت امیر(ع) صاحب ولایت مطلقه کلیه بود و ولایت باطن, خلافت(و نبوت) است.41
پس طبق این حدیث, حضرت علی(ع) به دلیل مقام ولایت کلیه, قائم بر همه نفوس و آنچه کسب می کنند, بوده است و با همه موجودات معیّت قیّومی دارد; منتها چون ولایت در انبیا بیشتر است(انبیا مقرب ترند) آنان را به طور خاص نام برده است.
از نظر امام(ره) مقام ولایت الهی انسان کامل همان مقام فقر محض است که پیامبر(ص) می فرمایند: (الفقر فخری) و جهت فقر بودن آن, بدان سبب است که فقر محض, لازمه فنای ذاتی و بقای به حق است که این مقام بالاترین درجه ولایت است:
حقیقة الخلافة هی الفقر المحض المشار الیه بقوله(ص): (الفقر فخری); یعنی حقیقت خلافت, یعنی آنچه خلافت رقیقه اوست, همان ولایت است. 42
هر چند رسالت و نبوت تشریعی مربوط به قوس صعودی است, اما به مناسبت ذکر دقایق ولایت الهی, باید گفت: همان طور که ولایت, باطن خلافت است و سبب خلافتِ انسانِ کامل, ولایت و قرب اوست, همچنین ولایت, باطنِ نبوّت و رسالت است و نیل به این دو نیز مبتنی بر ولایت است. ولایتِ نبی جنبه حقّانی و اشتغال به حق تعالی است, اما نبوّت او وجهه خلقی دارد که توجّه نبّی به خلق است. لذا ولایتِ اشرف از نبوّت است; چون ولایت ابدی است, اما نبوّت, منقطع و جزء صفات کونیه و زمانی است, برخلاف ولایت که از صفات الهیّه است و حق سبحانه در وصف خودش فرمود: (هوالولّی الحمید). آیت الله حسن زاده آملی با استفاده از این آیه شریفه درباره عدم انقطاع ولایت می فرماید:
ولّی از اسماء الله است و اسماء الله باقی و دائم اند. انسان کامل که مظهر اتم ّ و اکمل این اسم شریف است, صاحب ولایت کلیّه است که می تواند به اذن الله در ماده کائنات تصرف کند و از آنجا که اسمای الهی باقی است, لذا اسم (ولی ّ) همیشه مظهر می خواهد, پس انقطاع آن جایز نیست و اولیای خدا همیشه در عالم هستند.43

مراتب ولایت در قوس نزول
ولایت الهی دارای مراتبی است که این ولایت در دو قوس نزولی و صعودی بحث می شود و در این بخش از مراتب ولایت در قوس نزول و ارتباط آن با حقیقت انسان کامل بحث می کنیم. ولایت در قوس نزولی دارای شش مرتبه است که به ترتیب عنوان می شود:
1. ولایتِ فیضِ اقدس و تجلیِ اول که اصل و سر منشأ تمامی ولایت هاست. از آنجا که غیب مطلق هیچ تعیّن و صفتی ندارد, فیض اقدس, نخستین خلیفه غیب الغیوب در قوس نزول است و مظهر حقیقت غیبیّه در آیینه اسما و صفات الهی است که حضرت امام در مورد آن می فرمایند:
این خلافت, روح خلافت محمدیّه(ص) رب ّ و اصل و مبدأ آن است و اصل خلافت در همه عوالم از آن آغاز می شود… و این خلافت, جان جانان منصب ولایت است. 44
2. دومین مرتبه از مراتب ولایت و خلافت که مظهر نخست فیض اقدس است, ولایت اسم اعظم است. از آن جا که فیض اقدس به جهت ظهور در کثرت اسمایی و صفاتی به خلیفه ای نیاز دارد که صلاحیت پذیرش تکثر مذکور را داشته باشد, این خلیفه جز, اسم اعظم (اللّه) نیست. حضرت امام در مورد اسم اعظم می فرمایند:
اسم اعظم عبارت است از آن اسم و علامتی که واجد همه کمالات حق تعالی است به طور ناقص; یعنی نقص امکانی, و واجد همه کمالات الهی است نسبت به سایر موجودات به طور کامل. 45
ایشان در بیانی واضح تر اسم اعظم را همان حقیقت انسان کامل معرفی می کنند:
انسان کامل, اسم اعظم است, بلکه حقیقت این دو در حضرت غیب یکی است و در عالم تفرقه از هم به صورت متفرق, ولی باز به حسب معنا از هم متفرق نشوند و این یکی از معانیِ (لن یفترقا حتّی یردا علی ّ الحوض) می باشد.46
3. ولایت و خلافتِ عینِ ثابتِ انسانِ کامل. عین ثابت انسان کامل, خلیفة اللّه اعظم در ظهور به مرتبه جمع احدی است; همچنان که خلیفه آن حضرت در اظهار صور اسمایی در نشئه علمی و عالم معنای است; چه اینکه اسم اعظم به جهت جامعیتش نسبت به جمال و جلال و ظهور و بطون, نمی تواند با مقام جمعی اش بر اعیان ثابته ظاهر شود. پس باید مرآتی باشد که نور آن اسم اعلی را در خود منعکس کند و چنانچه عین ثابت انسان کامل نبود, هیچ عینی از اعیان ثابته ظاهر نمی گشت و به تبع آن هیچ عین خارجی پدیدار نمی شد. پس به واسطه این عین بود که اوّل به آخر رسید:
فالولی المطلق من ظهر عن حضرة الذات بحسب المقام الجمعی و الاسم الجامع الأعظم رب ّ الأسماء و الأعیان فالولایة الأحمدیه الأحدیة الجمعیه مظهر الإسم الأحدی الجمعی و سائر الأولیاء مظاهر ولایته و محال ّ تجلّیاته… و سائر الأعیان رشحات العین الأحمدی و تجلّیات نوره الجمالی و الجلالی فاللّه تعالی هو الهو المطلق و هو(ص) الولی ّ المطلق.47
4. خلافت و ولایت فیض مقدس درنشئه عینی. نخستین چیزی که در عالم خلق یا جهان آفرینش ظهور کرد, فیض مقدس(مشیت مطلقه) است که منشأ آن حب ذاتی خداوند به بروز کمالاتش در عالم عین و خارج است:
اوّل من فلق الصبح الأزل و تجلّی علی الآخر بعد الأول و خرق استار الأسرار هو المشیة المطلقه و الظهور الغیر المتعین الّتی یعبّر عنها تارة بالفیض المقدس….48
و ولایت این مرتبه مذکور همان فنای آن در حق است; چنان که:
اِن ّ حضرة المشیة المطلقة المستهلکة فی الذات الّتی هی ظّل (اللّه) الأعظم و حجابه الأقرب الأکرم و ظهور الأوّل و نوره الاتم, بحقیقتها مستهلکه فی الحضرة الأحدیة….49
چنانچه مشیت مطلقه را که اولین ظهور در عالم خلق است, با احادیث نقل شده در این باب بسنجیم, در می یابیم که روح انسان کامل(روح محمدی و علوی ع ) همان مشیت مطلقه است. لذا حضرت امام(ره) می فرمایید:
ان الأحادیث الواردة عن اصحاب الوحی و التنزیل فی بدء خلقهم (ع) و طینة أرواحهم و أن اول الخلق روح رسول اللّه و علی(ع) أو أرواحهم و اشارة الی تعیّن روحانیّتهم الّتی هی المشیة المطلقه و الرّحمة الواسعه تعیناً عقلیاً….50
5. ولایت و خلافت در نشئه امری عقلی که خلاف عقل, یعنی ظهور در عالم کون و موجودات کونیه, و ولایت او عبارت است از تصرّف تامی که در همه مراتب غیب و شهود دارد و این عقل همان نور مقدس محمّدی و علوی است که بالأصاله متعلق به حضرت ختمی مرتبت(ص) و بالوراثة متعلق به امیرالمؤمنین وسائر امامان(ع) است و به حکمِ اتحادِ نورِ ایشان بر حسب ولایتِ کلّیِ مطلق است که فرمود: (کلّنا من نور واحد).
6. خلافت و ولایت در نشئه خلقی. چون کیانی, آیه و نشانه عالم ربّانی است, به حکمِ (صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی), به ناچار باید که برای حقیقت عین ثابته انسان کامل و حقیقت محمّدی(ص) و نیز برای اسم اعظم (اللّه) مظهری تام و تمام در عالم غیبی و خلقی تحقق یابد تا احکام ربوبی را ظاهر سازد, مانند حاکمیت اسم اعظم بر سایر اسما و نیز حاکمیت عین ثابت انسان کامل بر بقیه اعیان ثابته در حضرت علمیه. انسان کامل در نشئه خلقی بر دیگر اعیان خارجی و موجودات, حکم می کند.
همان طور که حکم اسم اعظم اللّه به جهت اطلاقش, شامل تمامی اسما می شود, به همین ترتیب در مظاهر اسما نیز چنین است. لذا وسعت دایره خلافت و نبوت و ضیق آن در عالم ملک برحسب احاطه اسمای حاکم بر خلفا و انبیای الهی, متفاوت است. از این رو, خلافت مظهرِ اسمِ اعظمِ باقی و دائمی و محیط و ازلی و ابدی است; به طوری که بر سایر نبوّت ها و خلافت ها سیطره و حاکمیت دارد. پس حضرت محمد(ص) خلیفه اسم اعظم و سایر انبیا خلیفه غیر او از اسمای مهاط اند; بلکه تمام انبیا و خلفای الهی, خلیفه او و دعوتشان, دعوت به سوی اوست و این معنای (آدم و من دونَه تحت لوائه) است. پس دوره خلافت ظاهری آن حضرت از ابتدای ظهور ملک تا انقضا و انقهار آن تحت تابش نور (الواحد القهار) در قیامت کبرا گسترش دارد.51
و این پایان ولایت الهی به عنوان یکی از پرفروغ ترین جلوه های کرامتی انسان کامل در قوس نزول وجود بود.

کرامت انسانی در قوس صعود
پس از آنکه حقیقت انسان کامل در نشئه عینی در مصداق واقعی و خارجی خود قرار گرفت, قوس نزول پایان می پذیرد و این همان ظاهر شدن احد در میم احمد و سرآغاز قوس صعود است. محور اصلی بحث کرامت انسان کامل در قوس صعود, بحث ولایتِ اوست.
اقسام ولایت
همان طور که در قبل بیان شد, ولایتِ که در اصطلاح, قرب و نزدیکی به حق سبحانه است, در قوس صعود وجودی به دو نوع تقسیم می شود:
1. ولایت عامه این نوع ولایت برای تمام کسانی است که به خدا ایمان آورده, عمل صالح انجام می دهند و شاهد گویای آن آیه شریفه اللّه ولیّ الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور)52است.
2. ولایت خاصه که عبارت است از (فنای فی اللّه ذاتاً, صفتاً و فعلاً. پس ولی ّ کسی است که (فانی فی اللّه) است و ظاهر به اسما و صفات خدای متعال.
آنچه در ولایت خاصه مورد بحث است, سیر و سلوک عارف در قوس صعود است و قوس صعود که اساس ولایت خاصه است, در حوزه علم حصولی قابل درک نیست, بلکه بحث شهودی صرف است.

اقسام ولایت خاصه
از سوی دیگر, ولایت خاصه به دو نوعِ عطائی(موهبتی) و کسبی قابل تقسیم است.
1. ولایت عطائی(موهبتی). جذب و کشش به سوی خدای تعالی پیش از مشاهده حاصل می شود و صاحب چنین کششی را (محبوب) می نامند, از آن لحاظ که خدای سبحان او را به سوی خود کشیده است.
2. ولایت کسبی. جذب شدن در حضرت حق, به دنبال ریاضت و مجاهده به دست می آید و چنین کسی, (مُحب ّ) نامیده می شود; زیرا که او نخست برای نزدیکی به خداوند, تلاش می کند و سپس مشمول جذبه الهی قرار می گیرد. با این تفصیل روشن می شود که محبوبان از محبّان کامل تر و برتر هستند و جزء پیشگامان و پیشتازان سیر و سلوک هستند. در ادامه تبیین خواهد شد که راه رسیدن به ولایت خاصه چیست؟ و آیا این دو نوع ولایت(عطائی و کسبی) و پیمودن مسیر سیر و سلوک به طور کامل برای همگان امکان پذیر است؟

سفر های معنوی
راه رسیدن به ولایت خاصه, سیر و سلوک یا سفرهای معنوی است که از جانب اهل معرفت, تقریرهای مختلفی از مراتب آن عنوان شده است. حضرت امام(ره) نیز در اواخر کتاب شریف مصباح الهدایه از ولایت و نبوّت انسان کامل در قوس صعود بحث می کنند و در تبیین مسیر ولایت, تنها به مراتب چهارگانه, یعنی (اسفار اربعه) اشاره کرده اند. اسفار اربعه در آثار اهل معرفت با روش های گوناگون طرح و تبیین شده است که حضرت امام(ره) سفرهای چهارگانه را چنین مطرح می فرمایند.
1. سفر اول از خلق به سوی حق مقیّد یعنی همان فیض مقدس و تجلّی فعلی حق است که برای سالک پس از رفع حجاب های امکانی, فنای افعالی حاصل می شود و در صورت حصول فنای مذکور, فنای صفاتی که نتیجه قرب نوافل است, برای او حاصل می شود.(سفر از خلق به سوی حق مقیّد)
2. از حقّ مقید آغاز می شود و به حقّ مطلق (اللّه سبحانه) می رسد که در این مرحله, مقام هویّات وجودی در نزد او نابود می شود. نهایت سفر دوم, فنای ذاتی در حضرت احدیت جمع و مقام (قاب قوسین) برای سایر انبیا و اولیا(ع) و مقام (أدنی ) برای اولیای محمدی(ص) است که نتیجه قرب فرایض است.(سفر از حق مقیّد به حق مطلق).
3. سفر سوم عبارت است از فنای از هر دو فنا و بقای به حق است. در این سفر, سالک اعیان ثابته موجودات را در حضرت واحدیت مشاهده می کند که ثمره آن مشاهده کثرت در وحدت است.(سفر از حق مطلق به خلق). در این سفر از نبوّت هیچ اثری نیست.
4. چهارم, سفر از خلق یعنی اعیان ثابته, به سوی اعیان خارجی است که سالک در این سفر, جمال حق را در همه چیز مشاهده می کند و نهایت این سفر, نبوّت, تشریع و جعل احکام ظاهری است که نبی مذکور در این مرتبه از خداوند و صفات حقه او خبر می دهد.
حضرت امام(ره) پس از طرح اسفار اربعه و تبیین تفاوت مقامات انبیا و اولیای الهی در پپمودن این سفرها به مقام و منزلت خاتم انبیا اشاره می کند که همه این سفرهای چهارگانه برای او حاصل شده است و برای حقیقت خاتم ولایت مطلقه محمّدی, یعنی علی بن ابی طالب(ع) و اولاد معصوم او(ع) نیز موجود است; تنها تفاوت موجود در این است که مقامات یاد شده برای حقیقت محمّدی به نحو اصالت و برای اوصیای معصوم او به صورت تبعیت و وراثت متحقق است.
از نکته های اساسی درباره یاد شده آن است که گر چه سیر در مراحل ابتدایی این مسیر برای همه سالکان کوی توحید میسور و مقدور است. اما رسیدن به مراتب و مراحل نهایی آن, تنها برای مقام ختمی مرتبت و اوصیای معصوم آن حضرت امکان پذیر است. امام(ره) در تبیین این حقیقت می گوید:
هنگامی که پروردگار هستی با اسمای خویش بر سالک کوی توحید جلوه نمود, زمینه تجلّی اسم جامع که دارای همه شئونات است, در قلب او پیدا می شود و با رسیدن به این مرتبه, مراحل سیر و ترقی به پایان می رسد و این آخرین مرتبه سیر الی اللّه و سفر چهارم و بقای بعد از فنا محسوب می گردد که حقیقت این مقام, جز برای پیامبر اکرم(ص) و اولیای آن حضرت که از مشکات جان او علم و معرفت اقتباس می کند برای هیچ کس امکان تحقق ندارد.53
همان طور که در قبل اشاره شد, ولایت انسان کامل در قوس نزول کاملاً موهبتی است و اراده و اختیار ولی ّ در آن هیچ دخالتی ندارد و تکریم او به سبب امری عطائی است و جمله گوهربار پیامبر(ص) که می فرماید:
(کنتُ ولیاً و آدم بین الماء و الطین) 54, اشاره به این مقام ولایت موهبتی دارد. امّا در قوس صعود و بحث ولایت خاصه و اسفار اربعه(که تنها راه رسیدن به این مقام است), جای بحث در اینجاست که روشن شود آیا ولایت خاصه انسان کامل در سیر صعود که منجر به نبوّت و تشریع احکام از جانب انسان کامل می شود, امری عطائی است یعنی اراده و اختیار سالک کامل در آن هیچ نقشی ندارد, یا تماماً کسبی است و بستگی به مجاهده و تلاش خود او دارد یا اینکه تلفیقی از هر دوست؟
در این بحث, نظر اهل معرفت متفاوت است, برخی از عرفا از جمله ابن عربی در فصوص الحکم, در فض داودی, پیمودن این اسفار اربعه را به طور کامل و رسیدن به مقام نبوّت و تشریع را کاملاً موهبتی می داند:
اِعلم انه لمّا کانت النبوة و الرسالة, اختصاصاً الهیاً, لیس فیها شی من الاکتساب, أعنی نبوةَ التشریع, کانت عطایاه تعالی لهم(ع), من هذا القبیل(أی من قبیل الاختصاص و الامتنان) مواهب لیست جزاءً و لا یطلب علیها منهم جزاء فاعطاؤه ایاهم علی طریق الانعام و الافضال.55
بنابراین از نظر ابن عربی, رساندن انسان کامل به مقام نبوت و رسالت, به جهت تکریم ذاتی اوست که تماماً موهبتی از جانب حق ّ سبحان است. حضرت امام(ره) در این مورد به طور صریح سخنی ایراد نفرموده اند که آشکارا بیانگر دیدگاه ایشان باشد. اما با کنار هم قرار دادن برخی از نظریات ایشان, آشکار می شود که از نظر ایشان, مقام نبوت تشریعی و رسیدن به ولایت خاصه, هم عطائی است و هم جنبه کسبی دارد.
از طرفی ایشان در تعلیقات خود بر فصوص الحکم در مقابل این نظر ابن عربی سکوت می کند و بدون اظهار نظر از آن می گذرند که شاید به نظر برسد که ایشان تماماً نظر محیی الدین را قبول دارد و این کرامت را موهبتی محض می داند. همچنین در فرازی از سخنان ایشان در شرح مناجات شعبانیه و تفسیر جمله (الهی هب لی کمال الانقطاع الیک) می فرمایند:
این کمال انقطاع, خروج از منزل خود و خودی و پیوستن به اوست و گسستن از غیر هبه ای الهی از جانب حضرت حق به اولیای خُلَّص(پیامبر و اوصیای او) اوست.56
اما با تدبّر در بیاناتی که ایشان در مورد اهل بیت(ع) و اوصاف ایشان فرموده اند, مشخص می شود که ایشان در طی طریق معنوی آن بزرگواران به (کسب) نیز معتقدند; یعنی اراده و اختیار و مجاهده آنان در رسیدن به این مقام نقش دارد, در آنجا که می فرمایند:
شما خیال می کنید که گریه های ائمه طاهرین و ناله های حضرت سجاد(ع) برای تعلیم بوده و می خواستند به دیگران بیاموزند؟ آنان با تمام آن معنویات و مقام شامخی که داشتند, از خوف خدا می گریستند; و می دانستند راهی که در پیش دارند, پیمودنش چقدر مشکل و خطرناک است….57
و در جای دیگر, توجه به کثرات را از جمله گناهان اولیا برشمرده که مضمون (حسنات الابرار سیّئات المقرّبین را می رساند:
آنان به ما تعلیم می دهند و این طور نیست که دعا برای تعلیم ماباشد, دعا برای خودشان بوده است, خودشان می ترسیدند, از گناهان خودشان گریه می کردند تا صبح, از پیامبر(ص) گرفته تا امام عصر(ع) و گناه آنان غیر از آن است که من و شما داریم. آنها یک عظمتی را درک می کنند که توجه به کثرت در نزد آنان از گناهان کبیره است.58
بنابراین مقام های انسان کامل در قوس صعود, هم به اقتضای اعیان ثابته آنان, کرامتی موهبتی است, هم به استناد اراده و اختیار و تساوی تکلیف بین انسان ها, کسبی می شود.
شاید سؤالی پیش آید که آیا ممکن است سایر انسان ها به مقام انسان کامل برسند؟ جواب آن است که با استفاده از نظریات امام خمینی و سایر عرفا, پرواز بر قله های بلند مراتب نهایی این سفر(نص سوم و چهارم) برای افراد غیر معصوم میسور نیست و تنها اینان اند که این اسفار اربعه را با براق سلوک رفرف عروج به خوبی طی می کنند. انسان های دیگر, تنها مراحل ابتدایی این سفرها(سفر اول و دوم) را طی می کنند. فرق میان انسان کامل با سایر انسان ها, همان فرق میان محبوبان و محبّان است; یعنی انسان ها باید با اصلاح و تهذیب نفس و در یک کلام با عبودیت, خود را به مقام انسان کامل نزدیک کنند. انسان ها هر اندازه پیش روند, مغتنم است. به قول خواجه حافظ:
مرا تاجان بود در تن بکوشم
مگر از جام او یک قطره نوشم
پس اینکه فرمودند ما را ببینید و به سوی ما بیایید, به هر اندازه که به سوی آنها رهسپار شویم,





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین