یکی از موارد شبهه معاد جسمانی شبهه بنایی است که قائل شده اند نفس انسان ازلی نیست پس ابدی نخواهد بود. حال چه ارتباطی بین ازلی بودن و ابدی بودن و چه ارتباطی بین ازلی نبودن و ابدی نبودن وجود دارد و چگونه می توان از ازلی نبودن ابدی نبودن را نتیجه گرفت؟
یکی از موارد شبهه معاد جسمانی شبهه بنایی است که قائل شده اند نفس انسان ازلی نیست پس ابدی نخواهد بود. حال چه ارتباطی بین ازلی بودن و ابدی بودن و چه ارتباطی بین ازلی نبودن و ابدی نبودن وجود دارد و چگونه می توان از ازلی نبودن ابدی نبودن را نتیجه گرفت؟ ازلی بودن یعنی آنکه چیزی از ازل و ابتدا وجود داشته باشد و وجودی مقدم بر وجود او نباشد و ابدی بودن یعنی اینکه چیزی برای همیشه به حیات خود ادامه دهد و وجود داشته باشد. آنکه هم ازلی باشد و هم ابدی باشد دارای وجودی سرمد است و این صفت مخصوص خداوند است. آنچه لباس وجود به خود می گیرد امکان ندارد لباس عدم را بپوشد و آنچه از کون و فساد یا وجود و عدم در عالم طبیعت می بینیم در حقیقت ایجاد و فناء نیستند بلکه تغییر و حرکت و از صورتی دیگر در آمدن هستند. ایجاد و فناء از خصوصیات عالم ماده و مادیات است، و آن چیزی که مجرد باشد هیچ وقت دچار این حالت نمی شود نفس انسان چون مجرد است دچار دگرگونی ها – به معنای ایجاد وفناء- نمی شود بلکه دچار کمال می شود حال چه با صفات نیک و عالی و چه صفات بد و پست، در هر حال دچار ایجاد و فناء نمی شود. حال باید گفت که بین ازلی بودن و ابدی بودن رابطه ای هست از آن رو که موجودی که ازلی باشد بدین معناست که اقتضای وجود را از ابتدا دارد و این اقتضای وجود با خود اوست و چون او وجود دارد این اقتضا هم همراه اوست و ابدی نیز خواهد بود. اما بین ازلی نبودن و ابدی نبودن ارتباطی نیست؛ بدین معنا که هر چیزی ازلی نبود ضرورتا ابدی هم نباشد به عبارت دیگر موجودات چون وجود برای آنها ضروری شده است و عدم هم نقیض وجود است و از طرفی هم در وجود معدم راه ندارند. با تمام این حرفها ابدی هستند. پس با این گفته ها روشن می شود که نتیجه گرفتن از این حرف که چون فلان چیز ازلی نیست پس ابدی هم نخواهد بود نتیجه ای کاملا اشتباه می باشد، و از طرفی این شبهه از طرف کسانی مطرح می شود که مساله معاد را درست درک نکردند و آنرا بازگشت چیزی دانستند که معدوم می شود در حالی که مرگ در واقع ادامه حیات موجودات در عالمی دیگر و به قول امامان معصوم (ع) مرگ پلی است که انسان را از حیات این جهانی به زندگی آن جهانی می برد. برای توضیح بیشتر در این باره گفتنی است: در تحلیل ازلی و ابدی بودن خداوند و موجودات چندین نظریه مطرح است؛ بنابر نظر برخی از اهل حکمت و فلسفه، خداوند قدیم و ازلی است و موجودات -حداقل مجردات- نیز قدیمند با این تفاوت که خداوند قدیم بالذات است و موجودات قدیم بالعرض هستند و به عبارت دیگر تقدم خداوند، تقدم رتبی است نه زمانی. و بعد از موجودات مجرد دیگر موجودات جهان جهان به تدریج آفریده شده اند و شکل گرفته اند. بنابر نظریه دیگر موجودات سه گونه اند: 1. واجب الوجود 2. ممکن الوجود 3. متنع الوجود درباره موجودات ممکن الوجود نیز گفته شده است که وقتی از طرف خداوند وجود می یایند این گروه نیز واجب الوجود می شوند یعنی در حدوث و ابتدا، ممکن الوجود بودند. اما در ادامه و بقاء واجب الوجود می شوند البته واجب الوجود بالغیر یعنی با تکیه به خدا و اراده خداوند ادامه وجود پیدا می کنند.
عنوان سوال:

یکی از موارد شبهه معاد جسمانی شبهه بنایی است که قائل شده اند نفس انسان ازلی نیست پس ابدی نخواهد بود. حال چه ارتباطی بین ازلی بودن و ابدی بودن و چه ارتباطی بین ازلی نبودن و ابدی نبودن وجود دارد و چگونه می توان از ازلی نبودن ابدی نبودن را نتیجه گرفت؟


پاسخ:

یکی از موارد شبهه معاد جسمانی شبهه بنایی است که قائل شده اند نفس انسان ازلی نیست پس ابدی نخواهد بود. حال چه ارتباطی بین ازلی بودن و ابدی بودن و چه ارتباطی بین ازلی نبودن و ابدی نبودن وجود دارد و چگونه می توان از ازلی نبودن ابدی نبودن را نتیجه گرفت؟

ازلی بودن یعنی آنکه چیزی از ازل و ابتدا وجود داشته باشد و وجودی مقدم بر وجود او نباشد و ابدی بودن یعنی اینکه چیزی برای همیشه به حیات خود ادامه دهد و وجود داشته باشد.
آنکه هم ازلی باشد و هم ابدی باشد دارای وجودی سرمد است و این صفت مخصوص خداوند است. آنچه لباس وجود به خود می گیرد امکان ندارد لباس عدم را بپوشد و آنچه از کون و فساد یا وجود و عدم در عالم طبیعت می بینیم در حقیقت ایجاد و فناء نیستند بلکه تغییر و حرکت و از صورتی دیگر در آمدن هستند.
ایجاد و فناء از خصوصیات عالم ماده و مادیات است، و آن چیزی که مجرد باشد هیچ وقت دچار این حالت نمی شود نفس انسان چون مجرد است دچار دگرگونی ها – به معنای ایجاد وفناء- نمی شود بلکه دچار کمال می شود حال چه با صفات نیک و عالی و چه صفات بد و پست، در هر حال دچار ایجاد و فناء نمی شود.
حال باید گفت که بین ازلی بودن و ابدی بودن رابطه ای هست از آن رو که موجودی که ازلی باشد بدین معناست که اقتضای وجود را از ابتدا دارد و این اقتضای وجود با خود اوست و چون او وجود دارد این اقتضا هم همراه اوست و ابدی نیز خواهد بود.
اما بین ازلی نبودن و ابدی نبودن ارتباطی نیست؛ بدین معنا که هر چیزی ازلی نبود ضرورتا ابدی هم نباشد به عبارت دیگر موجودات چون وجود برای آنها ضروری شده است و عدم هم نقیض وجود است و از طرفی هم در وجود معدم راه ندارند. با تمام این حرفها ابدی هستند.
پس با این گفته ها روشن می شود که نتیجه گرفتن از این حرف که چون فلان چیز ازلی نیست پس ابدی هم نخواهد بود نتیجه ای کاملا اشتباه می باشد، و از طرفی این شبهه از طرف کسانی مطرح می شود که مساله معاد را درست درک نکردند و آنرا بازگشت چیزی دانستند که معدوم می شود در حالی که مرگ در واقع ادامه حیات موجودات در عالمی دیگر و به قول امامان معصوم (ع) مرگ پلی است که انسان را از حیات این جهانی به زندگی آن جهانی می برد.
برای توضیح بیشتر در این باره گفتنی است: در تحلیل ازلی و ابدی بودن خداوند و موجودات چندین نظریه مطرح است؛ بنابر نظر برخی از اهل حکمت و فلسفه، خداوند قدیم و ازلی است و موجودات -حداقل مجردات- نیز قدیمند با این تفاوت که خداوند قدیم بالذات است و موجودات قدیم بالعرض هستند و به عبارت دیگر تقدم خداوند، تقدم رتبی است نه زمانی. و بعد از موجودات مجرد دیگر موجودات جهان جهان به تدریج آفریده شده اند و شکل گرفته اند.
بنابر نظریه دیگر موجودات سه گونه اند:
1. واجب الوجود
2. ممکن الوجود
3. متنع الوجود
درباره موجودات ممکن الوجود نیز گفته شده است که وقتی از طرف خداوند وجود می یایند این گروه نیز واجب الوجود می شوند یعنی در حدوث و ابتدا، ممکن الوجود بودند. اما در ادامه و بقاء واجب الوجود می شوند البته واجب الوجود بالغیر یعنی با تکیه به خدا و اراده خداوند ادامه وجود پیدا می کنند.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین