اگر موجودی ناقص باشد چرا حتما نقص او باید دلیلی داشته باشد؟ آیا نمی شود موجود ناقصی دلیلی برای نقصش نباشد و از ابتدا این گونه بوده باشد؟ یعنی خدا حتما باید کمال مطلق باشد؟
اگر موجودی ناقص باشد چرا حتما نقص او باید دلیلی داشته باشد؟ آیا نمی شود موجود ناقصی دلیلی برای نقصش نباشد و از ابتدا این گونه بوده باشد؟ یعنی خدا حتما باید کمال مطلق باشد؟ یک. کامل مطلق بودن) واجب‌الوجود، از خود مفهوم (واجب‌الوجود) استفاده می‌شود. توضیح آنکه: واجب‌الوجود باید کمال مطلق باشد؛ چرا که اگر ناقص باشد، معنایش این خواهد بود که نسبت به یک کمال یا کمالاتی، حالت امکانی دارد. به بیان دیگر، ذات او، فاقد یک صفت کمالی است. آن گاه باید گفت: ذات واجب‌الوجود، واجد یک سری کمالات و فاقد بعضی از کمالات دیگر است. مفهوم این مطلب، آن خواهد بود که واجب‌الوجود - به حسب تحلیل عقلی‌مرکب از وجود و عدم باشد؛ یعنی، مرکب از داشتن یک سلسله کمالات و نداشتن یک سلسله کمالات دیگر و چیزی که مرکب باشد - هرچند مرکب عقلی (یعنی براساس تحلیل عقلی مرکب از اجزایی باشد) نیازمند به اجزایش خواهد بود و لازمه احتیاج، امکان است؛ یعنی، نسبت به کمالاتی که ندارد، حالت امکان دارد و حال آنکه چنین مطلبی، در ذاتی که ما فرض‌کردیم - که او واجب‌الوجود است‌راه ندارد و در واقع خلاف فرض است. اما اینکه واجب الوجود، حتی از ترکیب اجزای تحلیلی عقلی نیز مبرّا است؛ به این دلیل است که در جای خود ثابت شده که عقل تنها می‌تواند موجودات محدود را به دو حیثیت ماهیت و وجود - که بیان دیگری از ممکن‌الوجود است (کل ممکن زوج ترکیبی مرکب من ماهیة و وجود) - تحلیل کند. اما واجب‌الوجود، وجود صرف است و عقل نمی‌تواند هیچ ماهیتی را به آن نسبت دهد. بر این اساس خداوند متعال، از هرگونه ترکیب، حتی از ترکیب اجزای تحلیلی عقلی نیز، مبرّا است. نگا: سیدمحمدحسین طباطبایی، نهایةالحکمه، ص 56؛ آموزش فلسفه، ج 2، صص‌351 و 352. بنابراین، با دقت در مفهوم واجب‌الوجود، باید اذعان کنیم که خداوند، دارای تمامی کمالات است و در واقع مطلق کمال و کمال مطلق است و انفصال بعضی از کمالات از ساحت مقدس او، به معنای خروج واجب‌الوجود از (وجوب وجود)، به (امکان وجود) است؛ حال آنکه فرض ما بر آن است که خداوند، واجب‌الوجود است. دو. اینکه هر نقصی باید دلیلی داشته باشد و همچنین هر کمالی اصلی فلسفه است. زیرا هر چیزی تابع یک سری شرایط و عمل است و بر اساس آنها شکل می گیرد، حتی این که چیزی از ابتدا ناقص باشد هم تابع همین اصل فلسفه است؛ یعنی مجموعه علت به وجود آورنده آن به گونه ای بوده است که محال است غیر از این که هست باشد.
عنوان سوال:

اگر موجودی ناقص باشد چرا حتما نقص او باید دلیلی داشته باشد؟ آیا نمی شود موجود ناقصی دلیلی برای نقصش نباشد و از ابتدا این گونه بوده باشد؟ یعنی خدا حتما باید کمال مطلق باشد؟


پاسخ:

اگر موجودی ناقص باشد چرا حتما نقص او باید دلیلی داشته باشد؟ آیا نمی شود موجود ناقصی دلیلی برای نقصش نباشد و از ابتدا این گونه بوده باشد؟ یعنی خدا حتما باید کمال مطلق باشد؟

یک. کامل مطلق بودن) واجب‌الوجود، از خود مفهوم (واجب‌الوجود) استفاده می‌شود. توضیح آنکه: واجب‌الوجود باید کمال مطلق باشد؛ چرا که اگر ناقص باشد، معنایش این خواهد بود که نسبت به یک کمال یا کمالاتی، حالت امکانی دارد. به بیان دیگر، ذات او، فاقد یک صفت کمالی است. آن گاه باید گفت: ذات واجب‌الوجود، واجد یک سری کمالات و فاقد بعضی از کمالات دیگر است. مفهوم این مطلب، آن خواهد بود که واجب‌الوجود - به حسب تحلیل عقلی‌مرکب از وجود و عدم باشد؛ یعنی، مرکب از داشتن یک سلسله کمالات و نداشتن یک سلسله کمالات دیگر و چیزی که مرکب باشد - هرچند مرکب عقلی (یعنی براساس تحلیل عقلی مرکب از اجزایی باشد) نیازمند به اجزایش خواهد بود و لازمه احتیاج، امکان است؛ یعنی، نسبت به کمالاتی که ندارد، حالت امکان دارد و حال آنکه چنین مطلبی، در ذاتی که ما فرض‌کردیم - که او واجب‌الوجود است‌راه ندارد و در واقع خلاف فرض است.
اما اینکه واجب الوجود، حتی از ترکیب اجزای تحلیلی عقلی نیز مبرّا است؛ به این دلیل است که در جای خود ثابت شده که عقل تنها می‌تواند موجودات محدود را به دو حیثیت ماهیت و وجود - که بیان دیگری از ممکن‌الوجود است (کل ممکن زوج ترکیبی مرکب من ماهیة و وجود) - تحلیل کند. اما واجب‌الوجود، وجود صرف است و عقل نمی‌تواند هیچ ماهیتی را به آن نسبت دهد. بر این اساس خداوند متعال، از هرگونه ترکیب، حتی از ترکیب اجزای تحلیلی عقلی نیز، مبرّا است. نگا: سیدمحمدحسین طباطبایی، نهایةالحکمه، ص 56؛ آموزش فلسفه، ج 2، صص‌351 و 352.
بنابراین، با دقت در مفهوم واجب‌الوجود، باید اذعان کنیم که خداوند، دارای تمامی کمالات است و در واقع مطلق کمال و کمال مطلق است و انفصال بعضی از کمالات از ساحت مقدس او، به معنای خروج واجب‌الوجود از (وجوب وجود)، به (امکان وجود) است؛ حال آنکه فرض ما بر آن است که خداوند، واجب‌الوجود است.
دو. اینکه هر نقصی باید دلیلی داشته باشد و همچنین هر کمالی اصلی فلسفه است. زیرا هر چیزی تابع یک سری شرایط و عمل است و بر اساس آنها شکل می گیرد، حتی این که چیزی از ابتدا ناقص باشد هم تابع همین اصل فلسفه است؛ یعنی مجموعه علت به وجود آورنده آن به گونه ای بوده است که محال است غیر از این که هست باشد.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین