آیا تشکیک در ذات وجود راه دارد؟ کلمه ی ذات در فلسفه اغلب به ماهیت اطلاق می شود ولی ظاهرا منظور شما از( ذات وجود)، حقیقت وجود است. در فلسفه ی متعارف که قائل به تشکیک وجود است، حقیقت وجود، واحد مشکک است. یعنی حقیقت وجود، حقیقتی است یگانه و در عین حال ذومراتب؛ نظیر نور هزار وات که یک نور است ولی در ذات خود نور 900 وات و 800 وات و ... و یک وات را هم داراست. اگر شما از مرتبه ای هزار وات صرف نظر کنید مرتبه ای مادون آن ظهور خواهد یافت. بنابراین مراتب وجود، به نحو کمال و نقص وبه نحو احاطه ی قیّومی است نه به نحو نردبانی - کما این که بعضی چنین تصور می کنند و این تصور نادرست از کلمه (مراتب طولی وجود) ناشی می شود - در این دیدگاه، عالی ترین مرتبه وجود که اشدّالمراتب است جامع کمالات جمیع مراتب مادون خود است. اگر عالی ترین مرتبه ی وجود را لحاظ کنیم دیگر خبری از مراتب مادون نخواهد بود. مراتب مادون وقتی ظاهری می شوند که عقل از مرتبه بالا غمض عین می کند. بنابراین در کلاس تشکیک وجود، حقیقت وجود حقیقتی است ذومراتب ومشکک؛ ولی در سطح عالی حکمت متعالیه ودر عرفان نظری که سخن از وحدت شخصی وجود است، حقیقت وجود فوق مرتبه است نه مرتبه ی فوق ؛ به عبارت دیگر او خود مرتبه آفرین است؛ و مراتب ظهورات اویند لذا در وحدت شخصی سخن از تشکیک ظهور است نه تشکیک وجود. در نگاه وحدت تشکیکی اشدّ مراتب وجود که مرتبه اول وجود است ،همان واجب الوجود است،اما ازنگاه وحدت شخصی وجود واجب الوجود(مرتبه اوّلوجود ) حقیقت وجود نیست بلکه اسمی از اسماء اوست و حقیقت وجود ذات باری تعالی است. بلکه حتی خود وجود و حقّ نیز از اسماء اویند و او فوق وجود است. در تشکیک وجود خدا اعلی درجه وجود،و وجود مطلق است اما در وحدت شخصی وجود،وجود مطلق همان وجود منبسط یا صادر اوّل است – توجه : صادر اوّل غیر از مخلوق اوّل است – دراین نگاه خدا موجودمطلق نیست بلکه موجودیست رها از قید مطلق بودن چرا که خود اطلاق نیز قید است. بنابراین دروحدت شخصی وجود حقیقت وجود منزه از تشکیک است .
آیا تشکیک در ذات وجود راه دارد؟
کلمه ی ذات در فلسفه اغلب به ماهیت اطلاق می شود ولی ظاهرا منظور شما از( ذات وجود)، حقیقت وجود است. در فلسفه ی متعارف که قائل به تشکیک وجود است، حقیقت وجود، واحد مشکک است. یعنی حقیقت وجود، حقیقتی است یگانه و در عین حال ذومراتب؛ نظیر نور هزار وات که یک نور است ولی در ذات خود نور 900 وات و 800 وات و ... و یک وات را هم داراست. اگر شما از مرتبه ای هزار وات صرف نظر کنید مرتبه ای مادون آن ظهور خواهد یافت. بنابراین مراتب وجود، به نحو کمال و نقص وبه نحو احاطه ی قیّومی است نه به نحو نردبانی - کما این که بعضی چنین تصور می کنند و این تصور نادرست از کلمه (مراتب طولی وجود) ناشی می شود - در این دیدگاه، عالی ترین مرتبه وجود که اشدّالمراتب است جامع کمالات جمیع مراتب مادون خود است. اگر عالی ترین مرتبه ی وجود را لحاظ کنیم دیگر خبری از مراتب مادون نخواهد بود. مراتب مادون وقتی ظاهری می شوند که عقل از مرتبه بالا غمض عین می کند. بنابراین در کلاس تشکیک وجود، حقیقت وجود حقیقتی است ذومراتب ومشکک؛ ولی در سطح عالی حکمت متعالیه ودر عرفان نظری که سخن از وحدت شخصی وجود است، حقیقت وجود فوق مرتبه است نه مرتبه ی فوق ؛ به عبارت دیگر او خود مرتبه آفرین است؛ و مراتب ظهورات اویند لذا در وحدت شخصی سخن از تشکیک ظهور است نه تشکیک وجود. در نگاه وحدت تشکیکی اشدّ مراتب وجود که مرتبه اول وجود است ،همان واجب الوجود است،اما ازنگاه وحدت شخصی وجود واجب الوجود(مرتبه اوّلوجود ) حقیقت وجود نیست بلکه اسمی از اسماء اوست و حقیقت وجود ذات باری تعالی است. بلکه حتی خود وجود و حقّ نیز از اسماء اویند و او فوق وجود است. در تشکیک وجود خدا اعلی درجه وجود،و وجود مطلق است اما در وحدت شخصی وجود،وجود مطلق همان وجود منبسط یا صادر اوّل است – توجه : صادر اوّل غیر از مخلوق اوّل است – دراین نگاه خدا موجودمطلق نیست بلکه موجودیست رها از قید مطلق بودن چرا که خود اطلاق نیز قید است. بنابراین دروحدت شخصی وجود حقیقت وجود منزه از تشکیک است .
- [سایر] فرق بین (تشکیک خاصّی) و (تشکیک خاصّ الخاصّی) در مباحث حکمت چیست؟
- [سایر] چه کسی برای اولین بار در عقیده مهدویت تشکیک کرد؟
- [سایر] ملا صدرا از یک سو معتقد است وجود به نحو تشکیک بر موجودات حمل میشود، یعنی وی قائل به تشکیک در وجود است برخلاف برخی (سهروردی) که قائل به تشکیک در ماهیت است. از سوی وی معتقد به مثل افلاطونی است؛ یعنی معتقد است که همه اشیای عالم و امور مادی در مرتبه عالم عقل، فردی برتر دارد. سؤال این که چگونه این قابل جمع است؟ آیا میشود هم معتقد به مثل افلاطون بود و هم قائل به تشکیک در ماهیت؟
- [سایر] حضرت مهدی (عج) چه هشداری به شعیان درباره تشکیک در روایات موثق دادهاند؟
- [سایر] اگر بگوییم خداوند علم به ذات خودش دارد، پس باید گفت خدا قادر به ذات است، بنابراین خدا ذو جهتین میشود، هم قادر به ذات و هم مقدور به ذات. این چگونه حل میشود؟
- [سایر] سلام؛ فرق بین ذات هویت و ذات ماهویت دقیقاً چه است؟
- [سایر] منظور از احاطه داشتن ذات خداوند بر اشیاء چیست و ذات در مورد خداوند چه مفهومی دارد؟
- [سایر] در قضیه به آتش افتادن حضرت ابراهیم(ع) آیا سوزندگی جزء ذات آتش است یا خیر؟ اگر آری، چگونه ذات آن گرفته شده؟ اگر خیر، پس ذات آتش چیست؟
- [سایر] ذات خدا بسیط است، پس یا همه خدا را می توان شناخت یا هیچ چیز از ذات خدا را نمی توان شناخت و چون محدودیم و او نامحدود پس نمی توان ذات خدا را به هیچ مقدار شناخت. پس چرا در اول کار ذات خدا را به بساطت شناختیم؟
- [سایر] قرآن ذات است یا عرض؟
- [آیت الله وحید خراسانی] مس نمودن خط قران یعنی رساندن جایی از بدن به خط قران برای کسی که وضو ندارد حرام است و رساندن موی بدن به قران مانعی ندارد در صورتی که از توابع بشره شمرده نشود و اگر قران را به زبان فارسی یا به زبان دیگری ترجمه کنند مس ان در غیر اسم ذات و اسماء صفات خداوند متعال اشکال ندارد
- [آیت الله وحید خراسانی] کسی که وضو ندارد بنابر احتیاط واجب نباید اسم ذات و اسماء صفات خداوند متعال را به هر زبانی که نوشته شده باشد مس نماید و احتیاط مستحب ان است که اسماء مبارکه چهارده معصوم علیهم السلام را هم بدون وضو مس ننماید
- [آیت الله وحید خراسانی] رساندن جایی از بدن به خط قران و اسم مبارک ذات خداوند متعال و سایر اسماءحسنی بر نفساء حرام است و همچنین است بنابر احتیاط واجب سایر کارهایی که بر حایض حرام است و انچه بر حایض واجب است بر نفساء هم واجب می باشد
- [آیت الله اردبیلی] خوردن پانزده چیز از حیوانات حلال گوشت، حرام است: 1 خون 2 فَضله (مدفوع) 3 نَرِی 4 فَرْج 5 بچّهدان 6 غُدد که آن را دُشْوِل میگویند 7 تخم که آن را دُنْبلان میگویند 8 غدهای که در مغز کلّه است و به شکل نخود میباشد 9 مغز حرام که در میان تیره پشت است 10 پِی که در دو طرف تیره پشت است 11 زهرهدان 12 سَپُرز (طَحال) 13 ادراردان (مثانه) 14 عدسی و سیاهی چشم 15 چیزی که در میان سُم است و به آن (ذات الاشاجع) میگویند.
- [آیت الله مظاهری] پانزده چیز از حیوانات حلال گوشت حرام است: 1 - خون. 2 - فضله. 3 - نری. 4 - فرج. 5 - بچه دان و جفت. 6 - غدد که آن را دشول میگویند. 7 - تخم که آن را دنبلان میگویند. 8 - چیزی که در مغز کله است و به شکل نخود میباشد. 9 - مغز حرام که در میان تیره پشت است. 10 - پیی که در دو طرف تیره پشت است. 11 - زهرهدان. 12 - سپرز (طحال). 13 - بول دان (مثانه). 14 - حدقه چشم. 15 - چیزی که در میان سم است و به آن ذات الاشاجع میگویند.
- [آیت الله بروجردی] پانزده چیز از حیوانات حلال گوشت حرام است:1. خون. 2. فضله. 3. نری. 4. فرج. 5. بچّهدان. 6. غدد که آن را دشول میگویند. 7. تخم که آن را دنبلان میگویند. 8. چیزی که در مغز کله است و به شکل نخود میباشد.9. مغز حرام که در میان تیرهی پشت است.10. پی که در دو طرف تیره پشت است.11. زهره دان.12. سپرز (طحال).13. بول دان (مثانه).14. حدقه چشم.15. چیزی که در میان سم است و به آن ذات الاشاجع میگویند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] چهارده چیز از اجزاء حیوانات حلال گوشت حرام است: 1 - خون. 2 - نری. 3 - فرج. 4 - بچهدان. 5 - غدد که آن را دشول میگویند. 6 - تخم که آن را دنبلان میگویند. 7 - چیزی که در مغز کله است و تقریبا به اندازه نصف نخود است. 8 - مغز حرام که در میان تیره پشت است. 9 - پی که در دو طرف تیره پشت است. 10 - زهرهدان. 11 - سپرز (طحال). 12 - بولدان (مثانه). 13 - سیاهی چشم. 14 - چیزی که در میان سم است و به آن ذات الاشاجع میگویند. حرمت برخی از این چیزها بنا بر احتیاط است.
- [آیت الله نوری همدانی] پانزده چیز از حیوانات حلال گوشت حرام است : 1: خون . 2: فَضله . 3: نَری . 4: فَرج . 5 : بچّه دان و بنابر احتیاط واجب جُفت . 6: غُدَد که آن را دشول می گویند . 7: تخم که آن را دنبلان می گویند . 8: چیزی که در مغز کلّه است و به شکل نخود می باشد . 9: مغز حرام که در میان تیرة پشت است . 10: پی که در دو طرف تیرة پشت است . 11: زهردان . 12: سپرز ( طحال ) . 13: بول دان ( مثانه ) . 14 : حَدَقَة چشم ( مردمک ) . 15: چیزی که در میان سُم است و به آن ذات الا شا جع می گویند .
- [امام خمینی] پانزده چیز از حیوانات حلال گوشت، حرام است: 1- خون 2- فضله 3- نری 4- فرج 5- بچهدان 6- غدد که آن را دشول میگویند 7- تخم که آن را دنبلان میگویند 8- چیزی که در مغز کله است و به شکل نخود میباشد 9- مغز حرام که در میان تیره پشت است 10- پی که در دو طرف تیره پشت است 11- زهرهدان 12- سپرز (طحال) 13- بولدان (مثانه) 14- حدقه چشم15- چیزی که در میان سُم است و به آن ذات الاشاجع میگویند.
- [آیت الله بروجردی] قسم چند شرط دارد:اوّل:کسی که قسم میخورد باید بالغ و عاقل باشد و از روی قصد و اختیار قسم بخورد، پس قسم خوردن بچّه و دیوانه و مست و کسی که مجبورش کردهاند، درست نیست و همچنین است اگر در حال عصبانی بودن بیقصد قسم بخورد.دوم:کاری را که قسم میخورد انجام دهد باید حرام و مکروه نباشد و کاری که قسم میخورد ترک کند باید واجب و مستحب نباشد و اگر قسم بخورد که کار مباحی را به جا آورد، باید ترک آن در نظر مردم بهتر از انجامش نباشد و نیز اگر قسم بخورد کار مباحی را ترک کند، باید انجام آن در نظر مردم بهتر از ترکش نباشد.سوم:به یکی از اسمهای خداوند عالم قسم بخورد که به غیر ذات مقدس او گفته نمیشود، مانند خدا و الله و نیز اگر به اسمی قسم بخورد که به غیر خدا هم میگویند، ولی به قدری به خدا گفته میشود که هر وقت کسی آن اسم را بگوید، ذات مقدس حق در نظر میآید، مثل آن که به خالق و رازق قسم بخورد صحیح است.چهارم:قسم را به زبان بیاورد و اگر بنویسد یا در قلبش آن را قصد کند صحیح نیست، ولی آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد، صحیح است.پنجم:عمل کردن به قسم برای او ممکن باشد و اگر موقعی که قسم میخورد ممکن باشد و بعداً از عمل به آن عاجز شود، از وقتی که عاجز میشود، قسم او به هم میخورد و همچنین است اگر عمل کردن به نذر به قدری مشقّت پیدا کند که نشود آن را تحمّل کرد.