اولین منشأ دین کجاست؟ سوال از منشا دین به دو سوال تقسیم می شود: 1. منشا فاعلی و صدوری دین که خداست و او تنها مصدر دین حق است . 2. منشا قابلی یعنی منشا دین پذیری و راز دین گرایی انسان. در اینجاست که مساله فطرت مطرح می شود. به اختصار رابطه فطری انسان و دین را با ویژگیهای زیر میتوان توصیف کرد: 1. ذاتی بودن؛ گرایش انسان به دین امری ذاتی، عمیق و ریشه دار است. دین نه تنها تأمین کننده بسیاری از حاجات انسان است، بلکه خود نیازی بنیادین و نهفته در ژرفای وجود آدمی است. (تانه گی دوکهنهتن) مینویسد: (حس مذهبی یکی از عناصر اولیه ثابت و طبیعی روح انسانی است. اصلیترین و ماهویترین قسمت آن به هیچ یک از رویدادهای دیگر قابل تبدیل نیست، بلکه نحوه ادراک فطری وراء عقلی است که یکی از چشمههای آن از ژرفای روان ناخود آگاه فوران میکند و نسبت به مفاهیم زیبایی (مربوط به هنر) و نیکی (مربوط به اخلاق) و راستی (مربوط به علم)، مفهوم دینی، یا به طور صحیحتر، مفهوم مقدس، مقوله چهارمی است که دارای همان اصالت و استقلال سه مفهوم دیگر است) تا نِه گی دو کِه نِه تِن، حس مذهبی یا بعد چهارم روح انسانی، ترجمه مهندس بیانی، ص 14.. (آلکسیس کارل) نیز بر آن است که: (احساس عرفانی [دینی] جنبشی است که از اعماق فطرت سرچشمه گرفته است و یک غریزه اصلی است) آلکسیس کارل، نیایش، ترجمه دکتر علی شریعتی، ص 55، تهران: تشیع.. همو میگوید: (فقدان احساس اخلاقی و عرفانی در میان اکثریت عناصر فعال یک ملت، زمینه زوال قطعی ملت و انقیاد او را در بند بیگانه تدارک میبیند؛ سقوط یونان قدیم معلول چنین عاملی بود. در نگاه (تولستوی) نیز (ایمان آن چیزی است که انسان با آن زندگی میکند). شهید مطهری، یادداشتها، ج 4، ص 151، چاپ دوم، 1382. استاد مطهری در توضیح این سخن میگوید: (یعنی ایمان مهمترین سرمایه زندگی است). به نظر وی مردم به برخی از سرمایههای زندگی مانند سلامت، امنیت، ثروت و رفاه و... توجه دارند، اما به یک سرمایه بزرگ که نامش ایمان است توجه ندارند؛ چرا که آنان اصولاً محسوسات و مادیات را بیش از معقولات و معنویات میشناسند همان.. در نظر (ویل دورانت) نیز دین روح زندگی است، او میگوید: (زندگی بدون دین ملالانگیز و پست است، مانند جسدی است بیروح). دکتر صفدر صانعی، آرامش روانی و مذهب، ص 8، قم، پیام اسلام، چاپ ششم، 1350. قریب به این مضمون را در سخن (ویلیام جیمز) میتوان یافت. او مدعی است: (ایمان یکی از قوایی است که بشر به مدد آن زندگی میکند، فقدان کامل آن در حکم سقوط بشر است). همان، ص 6. 2. همگانی بودن؛ لازمه ذاتی بودن دین گرایی همگانی بودن آن است. (اریک فروم) بر این نکته تأکید میکند که: (هیچ کس نیست که به دینی نیازمند نباشد و حدودی برای جهتیابی و موضوعی برای دلبستگی خویش نیابد). شهید مطهری، یادداشتها، ج 4، ص 162. امروزه جامعه شناسان از انسان به عنوان هو مو رلیجیوسوس (انسان دینورز) سخن میگویند، چرا که براساس جدیدترین پژوهشهای جامعه شناختی از آفریقای جنوبی گرفته تا آمریکا که پیشرفتهترین جامعه بشری (از نظر فرهنگ مادی) است، بیشتر از نود و پنج درصد انسانها به وجود خداوند ایمان دارند. بنگرید: 3. دیرینگی؛ با توجه به ذاتی بودن گرایش به دین میتوان آن را یکی از نخستین مظاهر حیات بشر و به تعبیر دیگر همزاد او دانست. تاریخ زندگی بشر نشان میدهد که در هیچ دورهای بشریت بدون دین زندگی نکرده و همواره دینورزی از بارزترین مظاهر حیات انسان بوده است. (ماکس مولر) در رابطه با دیرینگی مظاهر دینداری در نوع انسان مینویسد: (گذشتگان ما از آن زمان به درگاه خداوند سر فرود آورده بودند که حتی برای خدا نامی هم نتوانسته بودند بگذارند). علاءالدین حجازی، فرهنگ نماز، ص 27، تهران: بعثت، 1354. 4. پایایی و مانایی؛ نیاز انسان به دین امری جاودان و زوال ناپذیراست. لازمه ذاتی بودن دینورزی این است که دین هم چون دیگر غرایز و نیازهای ذاتی انسان همپای حیات بشر بپاید و آینده بشریت را هم چون گذشته در نوردد. لاجرم گسست بین انسان و دین را هرگز نمیتوان و نباید انتظار داشت. بهاءالدین خرمشاهی پس از نقل سخن رونالد اینگلهارت، مبنی بر همگانی و همه جایی بودن دینورزی مینویسد: (همین واقعیت، نظر و نظریهای را که مدعی بود با پیشرفت اجتماعی و افزایش رفاه مادی، دین و اندیشه دینی انحطاط مییابد، ابطال میکند) فرهنگ و دین، ص هفت.. 5. جاذبه و نفوذ؛ تأثیر گذاری ژرف و نفوذ دین در اعماق وجود آدمی پدیدهای وصفناپذیر است. جاذبه حقیقت در دین و تناسب آموزههای آن با فطرت بشر چنان تأثیری دارد که هیچ زبانی قادر به توصیف آن نیست. نمونههایی از این تأثیر شگرف را میتوان در رخدادهای تاریخی دین مانند قرار گرفتن ابراهیم در آتش، ذبح اسماعیل، ایمان آوردن ساحران فرعون به موسی و مصلوب شدن آنان توسط فرعون و هزاران حادثه دیگر جستجو کرد. (ارنست رنان) در پایندگی و ژرفایی تأثیر دین در نهاد انسان میگوید: (ممکن است روزی هر چه را دوست میدارم نابود و از هم پاشیده شود و هر چه را که نزد من لذت بخشتر و بهترین نعمتهای حیات است از میان برود، و نیز ممکن است آزادی به کار بردن عقل و دانش و هنر بیهوده گردد ولی محال است که علاقه به دین متلاشی یا محو شود، بلکه همواره و همیشه باقی خواهد ماند و در کشور وجود من شاهدی صادق و گواهی ناطق بر بطلان مادیت خواهد بود). فرید وجدی، دایرة المعارف، به نقل از: شهید مطهری، یادداشتها، ج 4، تهران و قم: صدرا. همه آنچه گفته آمد را در یک آیه زیبای قرآن میتوان یافت که رمز دینگرایی انسان را چنین ترسیم کرده است: (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها) روم (30)، آیه 30.؛ (پیوسته رو به سوی دین پاک خداوند داشته باش که انسانها را بر آن سرشته است و آفرینش الهی دگرگون نخواهد شد). نظریه فروید زیگموند فروید، روان پزشک نامدار اتریشی (1856 - 1939 م) در پارهای از اظهار نظرهای خود، (ترس) را منشأ اعتقاد به خدا و دینداری دانسته است؛ البته پیش از او نیز این نظریه مطرح بوده است. شاید نخستین کسی که این رأی را ابراز کرد، شاعر رومی (تیفوس لوکرتیوس) باشد (ف 99 م). او در یکی از اشعار خود گفته است: (نخست ترس بود که خدایان را آفرید). خلاصه این نظریه آن است که ترس، از عوامل طبیعی مانند سیل، طوفان، زلزله، بیماری، مرگ و ... موجب شده که انسانها برای همه عوامل طبیعی ترسآور، منشأ مشترکی ساخته و او را خدا بنامند. به نظر فروید، خداوند مخلوق انسان است؛ نه خالق او. در واقع منشأ پیدایش عقاید دینی در ذهن انسانها، آرزوی محفوظ ماندن از آسیب این عوامل بوده است. انسانهای اولیه برای فرار از ترس و دلهره در برابر عوامل آسیبرسان، رفته رفته به موجوداتی صاحب قدرت و شعور و مسلط بر طبیعت قائل شدند تا بتوانند از طریق خواهش، قربانی، عبادت، دعا و کارهایی از این قبیل، مهر و محبت آن موجودات را بر انگیخته، خود را از خطر برهانند. از نظر وی انگیزه انسان به خداوند، نه تنها در دوران اولیه تاریخ (مسأله ترس) بوده است؛ بلکه امروزه نیز این دیدگاه همچنان به قوت خود باقی است؛ چرا که انسان موجودی است تاریخی و عناصر موجود در گذشته، به وسیله نسلهای بیشمار، به انسان کنونی منتقل شده است.نصری، عبدالله، خدا در اندیشه بشر، صص 38 - 40. نقد تئوری ترس 1. این دیدگاه، در حد یک فرضیه و احتمال است و هیچ دلیلی بر اثبات آن وجود ندارد. 2. به طور کلی دو عامل منشأ ترس انسان به شمار میرود: یکی (عدم آگاهی) و دیگری (عدم توانایی جسمی و روحی). انسان در برابر بسیاری از چیزهایی که نمیشناسد، احساس ترس و وحشت میکند و از همین رو، هر چه بر آگاهیهای او افزوده میشود، ترس او نیز کاهش مییابد؛ مثلاً انسانی که دچار بیماری شده و علت آن را نمیشناسد، همواره دچار رنج و اندوه است؛ زیرا وی احتمال دهها نوع مرض را - که احیاناً قابل علاج نیستند - میدهد. اما همین که با مراجعه به پزشک، از علت بیماری آگاهی یافت و متوجه شد که بیماریاش، چندان مهم نیست، ترس و دلهره وی از میان میرود. ناتوانی جسمی و روحی نیز موجب ترس میشود؛ بدین معنا که اگر فردی، دچار بعضی از عوارض روحی شود، همواره دچار دلهره و اضطراب خواهد بود. امّا کسانی که از سلامت روان برخوردارند، در برابر بسیاری از خطرات، ترس به خود راه نمیدهند. بنابراین اگر بر آگاهی فرد، افزوده شود و از هر گونه عارضه روانی و بیماری روحی ایمن باشد، هیچ گاه دچار ترس نخواهد شد. با در نظر گرفتن این مطلب، گفتنی است: فروید (علت گرایش به خدا را ترس میداند)؛ حال اگر با افزایش آگاهی و سلامت روانی، ترس از میان برود، معلول - که همان گرایش به خدا است - باید از میان برود. به بیان دیگر، اگر فردی هیچ گونه ترسی نداشته باشد، باید ایمان به خدا هم نداشته باشد و یا اگر فردی از اموری میترسیده و سپس بر اثر آگاهی و یا توانایی روحی، ترسش زایل شده است؛ میبایست هیچ گونه اثری از گرایش به خدا در وی وجود نداشته باشد؛ در حالی که همواره بر خلاف این مشاهده میشود. 3. بر فرض که همه یا گروهی از انسانها، در اثر ترس موجودی به نام (خدا) را خلق و باور کرده و او را پرستش کنند؛ به لحاظ منطقی نمیتوان نتیجه گرفت: (خدایی وجود ندارد و همه ادیان پوچ و باطلاند). نهایت چیزی که این دیدگاه - بر فرض صحت - اثبات میکند، آن است که انگیزه مردم در دینداری و اعتقاد به خدا، نادرست است و این غیر از نفی (وجود خدا) و نفی (حقانیت هر دینی) است. به عنوان مثال بسیاری از اختراعها و اکتشافهای علمی در طول تاریخ بشر، به انگیزه شهرتطلبی یا کسب مال و موقعیت اجتماعی، صورت گرفته و این انگیزهها غیراخلاقی و نادرست است. اما نادرست بودن انگیزه یک اکتشاف علمی، هرگز به معنای باطل بودن کشف علمی نیست. چکیده آن که: در این دیدگاه، میان انگیزه (آنچه انسان را به چیزی سوق میدهد) و انگیخته (آنچه انسان به سوی آن حرکت میکند، یا آن را به دست میآورد)، خلط شده و بطلان یکی به حساب بطلان دیگری گذاشته شده است. 4. مواردی که صحت این دیدگاه را نقض میکند: الف) تاریخ گواهی میدهد که پیام آوران دین و کسانی که مردم را به سوی خداوند میخواندند، همواره از شجاعترین مردم بوده و در برابر سختترین شکنجهها پایداری میکردند. ب) انسانهای ترسوی فراوانی، بوده و هستند که هیچ اعتقادی به خدا نداشته و ندارند. به اعتقاد ما، نوعی باور نهادینه، به وجود خدا در همه انسانها در طول تاریخ، وجود داشته است؛ یعنی، چنانکه حس حقیقتجویی و زیبایی دوستی - که مثلاً - در کلیه انسانها فطرتاً وجود دارد و نیازمند اکتساب یا علت نیست؛ حس خداشناسی و خدا پرستی نیز، در همه انسانها بوده و هست و این فطرت الهی، آنان را به سوی اعتقاد به خداوند، سوق میدهد.برای آگاهی بیشتر ر.ک: شهید مطهری، فطرت.
اولین منشأ دین کجاست؟
اولین منشأ دین کجاست؟
سوال از منشا دین به دو سوال تقسیم می شود:
1. منشا فاعلی و صدوری دین که خداست و او تنها مصدر دین حق است .
2. منشا قابلی یعنی منشا دین پذیری و راز دین گرایی انسان. در اینجاست که مساله فطرت مطرح می شود.
به اختصار رابطه فطری انسان و دین را با ویژگیهای زیر میتوان توصیف کرد:
1. ذاتی بودن؛
گرایش انسان به دین امری ذاتی، عمیق و ریشه دار است. دین نه تنها تأمین کننده بسیاری از حاجات انسان است، بلکه خود نیازی بنیادین و نهفته در ژرفای وجود آدمی است.
(تانه گی دوکهنهتن) مینویسد: (حس مذهبی یکی از عناصر اولیه ثابت و طبیعی روح انسانی است. اصلیترین و ماهویترین قسمت آن به هیچ یک از رویدادهای دیگر قابل تبدیل نیست، بلکه نحوه ادراک فطری وراء عقلی است که یکی از چشمههای آن از ژرفای روان ناخود آگاه فوران میکند و نسبت به مفاهیم زیبایی (مربوط به هنر) و نیکی (مربوط به اخلاق) و راستی (مربوط به علم)، مفهوم دینی، یا به طور صحیحتر، مفهوم مقدس، مقوله چهارمی است که دارای همان اصالت و استقلال سه مفهوم دیگر است) تا نِه گی دو کِه نِه تِن، حس مذهبی یا بعد چهارم روح انسانی، ترجمه مهندس بیانی، ص 14..
(آلکسیس کارل) نیز بر آن است که: (احساس عرفانی [دینی] جنبشی است که از اعماق فطرت سرچشمه گرفته است و یک غریزه اصلی است) آلکسیس کارل، نیایش، ترجمه دکتر علی شریعتی، ص 55، تهران: تشیع..
همو میگوید: (فقدان احساس اخلاقی و عرفانی در میان اکثریت عناصر فعال یک ملت، زمینه زوال قطعی ملت و انقیاد او را در بند بیگانه تدارک میبیند؛ سقوط یونان قدیم معلول چنین عاملی بود.
در نگاه (تولستوی) نیز (ایمان آن چیزی است که انسان با آن زندگی میکند). شهید مطهری، یادداشتها، ج 4، ص 151، چاپ دوم، 1382.
استاد مطهری در توضیح این سخن میگوید: (یعنی ایمان مهمترین سرمایه زندگی است). به نظر وی مردم به برخی از سرمایههای زندگی مانند سلامت، امنیت، ثروت و رفاه و... توجه دارند، اما به یک سرمایه بزرگ که نامش ایمان است توجه ندارند؛ چرا که آنان اصولاً محسوسات و مادیات را بیش از معقولات و معنویات میشناسند همان..
در نظر (ویل دورانت) نیز دین روح زندگی است، او میگوید: (زندگی بدون دین ملالانگیز و پست است، مانند جسدی است بیروح). دکتر صفدر صانعی، آرامش روانی و مذهب، ص 8، قم، پیام اسلام، چاپ ششم، 1350.
قریب به این مضمون را در سخن (ویلیام جیمز) میتوان یافت. او مدعی است: (ایمان یکی از قوایی است که بشر به مدد آن زندگی میکند، فقدان کامل آن در حکم سقوط بشر است). همان، ص 6.
2. همگانی بودن؛
لازمه ذاتی بودن دین گرایی همگانی بودن آن است.
(اریک فروم) بر این نکته تأکید میکند که: (هیچ کس نیست که به دینی نیازمند نباشد و حدودی برای جهتیابی و موضوعی برای دلبستگی خویش نیابد). شهید مطهری، یادداشتها، ج 4، ص 162.
امروزه جامعه شناسان از انسان به عنوان هو مو رلیجیوسوس (انسان دینورز) سخن میگویند، چرا که براساس جدیدترین پژوهشهای جامعه شناختی از آفریقای جنوبی گرفته تا آمریکا که پیشرفتهترین جامعه بشری (از نظر فرهنگ مادی) است، بیشتر از نود و پنج درصد انسانها به وجود خداوند ایمان دارند. بنگرید:
3. دیرینگی؛
با توجه به ذاتی بودن گرایش به دین میتوان آن را یکی از نخستین مظاهر حیات بشر و به تعبیر دیگر همزاد او دانست. تاریخ زندگی بشر نشان میدهد که در هیچ دورهای بشریت بدون دین زندگی نکرده و همواره دینورزی از بارزترین مظاهر حیات انسان بوده است.
(ماکس مولر) در رابطه با دیرینگی مظاهر دینداری در نوع انسان مینویسد: (گذشتگان ما از آن زمان به درگاه خداوند سر فرود آورده بودند که حتی برای خدا نامی هم نتوانسته بودند بگذارند). علاءالدین حجازی، فرهنگ نماز، ص 27، تهران: بعثت، 1354.
4. پایایی و مانایی؛
نیاز انسان به دین امری جاودان و زوال ناپذیراست. لازمه ذاتی بودن دینورزی این است که دین هم چون دیگر غرایز و نیازهای ذاتی انسان همپای حیات بشر بپاید و آینده بشریت را هم چون گذشته در نوردد. لاجرم گسست بین انسان و دین را هرگز نمیتوان و نباید انتظار داشت.
بهاءالدین خرمشاهی پس از نقل سخن رونالد اینگلهارت، مبنی بر همگانی و همه جایی بودن دینورزی مینویسد: (همین واقعیت، نظر و نظریهای را که مدعی بود با پیشرفت اجتماعی و افزایش رفاه مادی، دین و اندیشه دینی انحطاط مییابد، ابطال میکند) فرهنگ و دین، ص هفت..
5. جاذبه و نفوذ؛
تأثیر گذاری ژرف و نفوذ دین در اعماق وجود آدمی پدیدهای وصفناپذیر است. جاذبه حقیقت در دین و تناسب آموزههای آن با فطرت بشر چنان تأثیری دارد که هیچ زبانی قادر به توصیف آن نیست. نمونههایی از این تأثیر شگرف را میتوان در رخدادهای تاریخی دین مانند قرار گرفتن ابراهیم در آتش، ذبح اسماعیل، ایمان آوردن ساحران فرعون به موسی و مصلوب شدن آنان توسط فرعون و هزاران حادثه دیگر جستجو کرد.
(ارنست رنان) در پایندگی و ژرفایی تأثیر دین در نهاد انسان میگوید: (ممکن است روزی هر چه را دوست میدارم نابود و از هم پاشیده شود و هر چه را که نزد من لذت بخشتر و بهترین نعمتهای حیات است از میان برود، و نیز ممکن است آزادی به کار بردن عقل و دانش و هنر بیهوده گردد ولی محال است که علاقه به دین متلاشی یا محو شود، بلکه همواره و همیشه باقی خواهد ماند و در کشور وجود من شاهدی صادق و گواهی ناطق بر بطلان مادیت خواهد بود). فرید وجدی، دایرة المعارف، به نقل از: شهید مطهری، یادداشتها، ج 4، تهران و قم: صدرا.
همه آنچه گفته آمد را در یک آیه زیبای قرآن میتوان یافت که رمز دینگرایی انسان را چنین ترسیم کرده است: (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها) روم (30)، آیه 30.؛ (پیوسته رو به سوی دین پاک خداوند داشته باش که انسانها را بر آن سرشته است و آفرینش الهی دگرگون نخواهد شد).
نظریه فروید زیگموند فروید، روان پزشک نامدار اتریشی (1856 - 1939 م) در پارهای از اظهار نظرهای خود، (ترس) را منشأ اعتقاد به خدا و دینداری دانسته است؛ البته پیش از او نیز این نظریه مطرح بوده است. شاید نخستین کسی که این رأی را ابراز کرد، شاعر رومی (تیفوس لوکرتیوس) باشد (ف 99 م). او در یکی از اشعار خود گفته است: (نخست ترس بود که خدایان را آفرید). خلاصه این نظریه آن است که ترس، از عوامل طبیعی مانند سیل، طوفان، زلزله، بیماری، مرگ و ... موجب شده که انسانها برای همه عوامل طبیعی ترسآور، منشأ مشترکی ساخته و او را خدا بنامند. به نظر فروید، خداوند مخلوق انسان است؛ نه خالق او. در واقع منشأ پیدایش عقاید دینی در ذهن انسانها، آرزوی محفوظ ماندن از آسیب این عوامل بوده است.
انسانهای اولیه برای فرار از ترس و دلهره در برابر عوامل آسیبرسان، رفته رفته به موجوداتی صاحب قدرت و شعور و مسلط بر طبیعت قائل شدند تا بتوانند از طریق خواهش، قربانی، عبادت، دعا و کارهایی از این قبیل، مهر و محبت آن موجودات را بر انگیخته، خود را از خطر برهانند. از نظر وی انگیزه انسان به خداوند، نه تنها در دوران اولیه تاریخ (مسأله ترس) بوده است؛ بلکه امروزه نیز این دیدگاه همچنان به قوت خود باقی است؛ چرا که انسان موجودی است تاریخی و عناصر موجود در گذشته، به وسیله نسلهای بیشمار، به انسان کنونی منتقل شده است.نصری، عبدالله، خدا در اندیشه بشر، صص 38 - 40. نقد تئوری ترس 1. این دیدگاه، در حد یک فرضیه و احتمال است و هیچ دلیلی بر اثبات آن وجود ندارد. 2. به طور کلی دو عامل منشأ ترس انسان به شمار میرود: یکی (عدم آگاهی) و دیگری (عدم توانایی جسمی و روحی). انسان در برابر بسیاری از چیزهایی که نمیشناسد، احساس ترس و وحشت میکند و از همین رو، هر چه بر آگاهیهای او افزوده میشود، ترس او نیز کاهش مییابد؛ مثلاً انسانی که دچار بیماری شده و علت آن را نمیشناسد، همواره دچار رنج و اندوه است؛ زیرا وی احتمال دهها نوع مرض را - که احیاناً قابل علاج نیستند - میدهد. اما همین که با مراجعه به پزشک، از علت بیماری آگاهی یافت و متوجه شد که بیماریاش، چندان مهم نیست، ترس و دلهره وی از میان میرود. ناتوانی جسمی و روحی نیز موجب ترس میشود؛ بدین معنا که اگر فردی، دچار بعضی از عوارض روحی شود، همواره دچار دلهره و اضطراب خواهد بود. امّا کسانی که از سلامت روان برخوردارند، در برابر بسیاری از خطرات، ترس به خود راه نمیدهند. بنابراین اگر بر آگاهی فرد، افزوده شود و از هر گونه عارضه روانی و بیماری روحی ایمن باشد، هیچ گاه دچار ترس نخواهد شد. با در نظر گرفتن این مطلب، گفتنی است: فروید (علت گرایش به خدا را ترس میداند)؛ حال اگر با افزایش آگاهی و سلامت روانی، ترس از میان برود، معلول - که همان گرایش به خدا است - باید از میان برود. به بیان دیگر، اگر فردی هیچ گونه ترسی نداشته باشد، باید ایمان به خدا هم نداشته باشد و یا اگر فردی از اموری میترسیده و سپس بر اثر آگاهی و یا توانایی روحی، ترسش زایل شده است؛ میبایست هیچ گونه اثری از گرایش به خدا در وی وجود نداشته باشد؛ در حالی که همواره بر خلاف این مشاهده میشود.
3. بر فرض که همه یا گروهی از انسانها، در اثر ترس موجودی به نام (خدا) را خلق و باور کرده و او را پرستش کنند؛ به لحاظ منطقی نمیتوان نتیجه گرفت: (خدایی وجود ندارد و همه ادیان پوچ و باطلاند). نهایت چیزی که این دیدگاه - بر فرض صحت - اثبات میکند، آن است که انگیزه مردم در دینداری و اعتقاد به خدا، نادرست است و این غیر از نفی (وجود خدا) و نفی (حقانیت هر دینی) است. به عنوان مثال بسیاری از اختراعها و اکتشافهای علمی در طول تاریخ بشر، به انگیزه شهرتطلبی یا کسب مال و موقعیت اجتماعی، صورت گرفته و این انگیزهها غیراخلاقی و نادرست است. اما نادرست بودن انگیزه یک اکتشاف علمی، هرگز به معنای باطل بودن کشف علمی نیست. چکیده آن که: در این دیدگاه، میان انگیزه (آنچه انسان را به چیزی سوق میدهد) و انگیخته (آنچه انسان به سوی آن حرکت میکند، یا آن را به دست میآورد)، خلط شده و بطلان یکی به حساب بطلان دیگری گذاشته شده است.
4. مواردی که صحت این دیدگاه را نقض میکند: الف) تاریخ گواهی میدهد که پیام آوران دین و کسانی که مردم را به سوی خداوند میخواندند، همواره از شجاعترین مردم بوده و در برابر سختترین شکنجهها پایداری میکردند. ب) انسانهای ترسوی فراوانی، بوده و هستند که هیچ اعتقادی به خدا نداشته و ندارند. به اعتقاد ما، نوعی باور نهادینه، به وجود خدا در همه انسانها در طول تاریخ، وجود داشته است؛ یعنی، چنانکه حس حقیقتجویی و زیبایی دوستی - که مثلاً - در کلیه انسانها فطرتاً وجود دارد و نیازمند اکتساب یا علت نیست؛ حس خداشناسی و خدا پرستی نیز، در همه انسانها بوده و هست و این فطرت الهی، آنان را به سوی اعتقاد به خداوند، سوق میدهد.برای آگاهی بیشتر ر.ک: شهید مطهری، فطرت.
- [سایر] منشا اخلاق در کجاست ؟ نسبت دین و اخلاق چیست ؟
- [سایر] اولین دین دنیا کدام دین بود؟
- [سایر] منشأ و مبنای عدم جدایی دین از سیاست چیست؟ و هدف اصلی آن و نفع آن برای مردم چیست؟
- [سایر] آیا دین زردتشت، اولین دین مروج خدای مطلق است و باقی ادیان از آن کپی شده اند؟
- [سایر] منشأ دستورات اخلاقی چیست؟
- [سایر] منشأ عطسه کجاست؟
- [سایر] منشأ غفلت چیست؟
- [سایر] لطفاً در خصوص تفاوت احد و واحد(احدیت و واحدیت) توضیح دهید؛ چونکه تا این مسئله روشن نشود، اولین رکن دین که توحید است تبیین نخواهد شد.
- [سایر] می خواستم بدانم اینکه میگویند : ازدواج فامیلی ممکن است مشکلات جسمی و روحی ایجاد کند ، منشأ دینی و روایی هم دارد یا فقط منشأ پزشکی دارد ؟
- [سایر] سلام. با توجه به این که فروید معتقد بود منشأ پیدایش دین، سرکوب شهوت و امیال است و در واقع دین و مذهب را معلول و محصول امیال سرکوب شده جنسی می پنداشت، آیا واقعاً این طوری است؟ چگونه می توان این نظر را رد کرد؟
- [آیت الله وحید خراسانی] چیز نجسی که معلوم نیست استحاله شده یا نه در صورتی که منشا شک این باشد که ایا موضوع نجس باقی است یا نه نجس است
- [آیت الله علوی گرگانی] خونی که زن پیش از بیرون آمدن اوّلین جز بچه میبیند نفاس نیست.
- [آیت الله مظاهری] خونی که زن پیش از بیرون آمدن اوّلین جزء بچّه میبیند، نفاس نیست.
- [آیت الله وحید خراسانی] خونی که زن پیش از بیرون امدن اولین جزء بچه می بیند نفاس نیست
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] خونی که زن پیش از بیرون آمدن اولین جزء بچه می بیند نفاس نیست.
- [آیت الله نوری همدانی] خونی که زن پیش از بیرون آمدن اولین جزء بچه می بیند ، نفاس نیست .
- [آیت الله سبحانی] خونی که زن پیش از بیرون آمدن اولین جزء بچه می بیند نفاس نیست.
- [آیت الله بروجردی] خونی که زن پیش از بیرون آمدن اوّلین جزء بچّه میبیند نفاس نیست.
- [آیت الله شبیری زنجانی] خونی که زن پیش از بیرون آمدن اولین جزء بچه میبیند، نفاس نیست.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] خونی که زن پیش از بیرون آمدن اوّلین جزء بچّه می بیند نفاس نیست.