چرا افرادی که به مقام چشم بصیرت می رسند می توانند باطن افراد را کشف کنند در صورتی که می گوییم خداوند ستارالعیوب است؟ چشم بصیرت یافتن معلول نوعی تکامل برزخی و اشتداد یافتن روح است و چنین تکاملی ناشی از تخلّق به اخلاق الهی و به معنی مظهر اسماء الهی شدن است. شخص زمانی دارای چشم بصیرت می شود که از یک جهت مظهر اسمائی چون بصیر و عالم السر و الخفیات و امثال آن باشد و از جهت دیگر مظهر اسم ستارالعیوب گردد. وقتی شخص به چنین مرحله ای از تکامل رسید دیدن او با چشم الهی خواهد بود. چنین کسی می بیند ولی با بصیرت خدا و می شنود با سمع خدا و عیب پوشی می کند با ستاریت خدا. از این مقام تعبیر می شود به قرب نوافل. پیامبر(ص) فرمود همانا خداوند متعال می فرماید: ( بنده ی من با نوافل (مستحبات ) و از سر اخلاص به من تقرب می جوید تا اینکه من او را دوست می دارم؛ پس زمانی که او را دوست داشتم شنوایی او می شوم که با آن می شنود و بینایی او می شوم که با آن می بیند و دست او می شوم که با آن می گیرد؛اگر از من چیزی بخواهد به او می دهم و اگر از من پناه خواهد او را درپناه خود می گیرم .)(ارشادالقلوب، ج1، ص91) و بالا تر ازاین مقام ،مقام قرب فرائض است که که مختصّ به معصومین(ع) است که در آن مقام انسان چشم و زبان و دست خدا می شود یعنی خدا با چشم او می بیندوبا گوش او می شنود نه اینکه او با بینایی خدا نظاره کند وبا سمع الهی بشنود. امیراالمؤمنین(ع) فرمودند: ( أنا عین الله و أنا یدالله و أنا جنب الله و أنا باب الله)(کافی، ج1، ص145) دیدن چنین کسی دیدن خداست و شندیدن او شنیدن خداست، کما اینکه رضایت او رضایت خدا و غضب او غضب خداست پیامبر (ص) فرمودند : ( إِنَّ اللَّهَ یَغْضَبُ لِغَضَبِ فَاطِمَةَ وَ یَرْضَی لِرِضَاهَا.) (بحار الانوار ،ج21،ص279) البته این نکته نیز گفتنی است که صاحبان بصیرت - از گروه اول- همه چیز را نمی بینند و اگر خدا اموری را به آنها نشان می دهد حکمتی دارد و بسیاری از اوقات این امر به نفع خود صاحب عیب است. همچنین ستاریت خدا نیز حدی دارد لذا اگر بنده به ستاریت خدا مغرور شد و فسق و فجور را از حد گذراند خدا نیز او را رسوا می کند.
چرا افرادی که به مقام چشم بصیرت می رسند می توانند باطن افراد را کشف کنند در صورتی که می گوییم خداوند ستارالعیوب است؟
چرا افرادی که به مقام چشم بصیرت می رسند می توانند باطن افراد را کشف کنند در صورتی که می گوییم خداوند ستارالعیوب است؟
چشم بصیرت یافتن معلول نوعی تکامل برزخی و اشتداد یافتن روح است و چنین تکاملی ناشی از تخلّق به اخلاق الهی و به معنی مظهر اسماء الهی شدن است. شخص زمانی دارای چشم بصیرت می شود که از یک جهت مظهر اسمائی چون بصیر و عالم السر و الخفیات و امثال آن باشد و از جهت دیگر مظهر اسم ستارالعیوب گردد. وقتی شخص به چنین مرحله ای از تکامل رسید دیدن او با چشم الهی خواهد بود. چنین کسی می بیند ولی با بصیرت خدا و می شنود با سمع خدا و عیب پوشی می کند با ستاریت خدا. از این مقام تعبیر می شود به قرب نوافل. پیامبر(ص) فرمود همانا خداوند متعال می فرماید: ( بنده ی من با نوافل (مستحبات ) و از سر اخلاص به من تقرب می جوید تا اینکه من او را دوست می دارم؛ پس زمانی که او را دوست داشتم شنوایی او می شوم که با آن می شنود و بینایی او می شوم که با آن می بیند و دست او می شوم که با آن می گیرد؛اگر از من چیزی بخواهد به او می دهم و اگر از من پناه خواهد او را درپناه خود می گیرم .)(ارشادالقلوب، ج1، ص91) و بالا تر ازاین مقام ،مقام قرب فرائض است که که مختصّ به معصومین(ع) است که در آن مقام انسان چشم و زبان و دست خدا می شود یعنی خدا با چشم او می بیندوبا گوش او می شنود نه اینکه او با بینایی خدا نظاره کند وبا سمع الهی بشنود. امیراالمؤمنین(ع) فرمودند: ( أنا عین الله و أنا یدالله و أنا جنب الله و أنا باب الله)(کافی، ج1، ص145) دیدن چنین کسی دیدن خداست و شندیدن او شنیدن خداست، کما اینکه رضایت او رضایت خدا و غضب او غضب خداست پیامبر (ص) فرمودند : ( إِنَّ اللَّهَ یَغْضَبُ لِغَضَبِ فَاطِمَةَ وَ یَرْضَی لِرِضَاهَا.) (بحار الانوار ،ج21،ص279)
البته این نکته نیز گفتنی است که صاحبان بصیرت - از گروه اول- همه چیز را نمی بینند و اگر خدا اموری را به آنها نشان می دهد حکمتی دارد و بسیاری از اوقات این امر به نفع خود صاحب عیب است. همچنین ستاریت خدا نیز حدی دارد لذا اگر بنده به ستاریت خدا مغرور شد و فسق و فجور را از حد گذراند خدا نیز او را رسوا می کند.
- [سایر] گفته می شود که خداوند ستارالعیوب است( با این فرض) بعضی از انسانهای پاک چشم بصیرتشان گشوده می شود( چشم برزخی) و می توانند انسانها را با چهره واقعیشان ببینند، آیا این موضوع نقض ستارالعیوب بودن خدا نیست؟
- [سایر] آیا افراد ثروتمند، با کوشش خود به ثروت می رسند یا از لطف خداوند؟
- [سایر] آیا افراد ثروتمند، از تلاش و کوشش خود به ثروت می رسند یا از لطف و عنایت خداوند و بالعکس(فقرا)؟
- [سایر] آیا افراد ثروتمند، از تلاش و کوشش خود به ثروت می رسند یا از لطف و عنایت خداوند و بالعکس(فقرا)؟
- [سایر] قبول امتیاز چشم برزخی برای برخی از افراد با ستار العیوب بودن خداوند منافات ندارد؟
- [سایر] آیا بصیرت در حدیث امیرالمؤمنین که خدا را با چشم بصیرت مشاهده فرموده با شهود قلبی تفاوت دارد؟ چه ارتباط است بین کلمه طیبه "لا اله الا الله" با این شهود (با فرض این که همه مردم به شهود قلبی نمی رسد همچون حضرت موسی (ع)، آیا این کلمه یک میثاق است که انسان باید به آن برسد وقتی که به زبان بیاورد)؟
- [سایر] چرا اندیشههای افرادی چون دبیفورد، وین دایر و امثال آنان در یک جامعه مطرح و ترویج میگردد؟ دیدگاه این افراد نسبت به انسان در مقابل خداوند، چه میباشد؟
- [سایر] آیا فلسفه هایی که در نهایت به نفی وجود خدا می رسند قابل رد هستند؟ اگر قابل رد توسط ما هستند چرا فیلسوفان دارای آن عقاید قانع نمی شوند؟ فیلسوفانی که شاید غرضی در کارشان نباشد و تنها هدفشان کشف حقیقت باشد؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] آیا معاینه و لمس افراد غیر بیمار در مقام آموزش پزشکی جهت کنترل سلامتی و استخدام و سربازی و... در صورتی که همجنس نباشد جایز است؟
- [سایر] به تازگی افرادی پیدا شدند که فقط خدا را قبول دارند نه به پیامبر و نه به امامان عقید دارند و می گویند آنها فوت کرده اند، آیا این دسته افراد فرقه ای جدیداند.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام نفاق است و در روایات فراوانی فرمودهاند کسی که دارای دو چهره و دو زبان باشد، در روز قیامت با دو زبان که آتش از آنها شعلهور است محشور میشود و این نفاق اقسامی دارد: الف) کسانی که ایمان ندارند، ولی با زبان یا عمل ایمان نمایی میکنند، و این افراد همان منافقینی هستند که قرآن جایگاه آنان را پستترین جاهای جهنّم قرار داده است. ب) افراد ریاکار که اعمالشان برای خدا نیست، ولی نمایش برای خداست و قرآن علاوه بر اینکه اعمال این افراد را باطل میداند، گناه آنان را در حدّ کفر شمرده است. ج) افرادی که در برخورد با مردم دارای دو چهره و دو زبان هستند؛ مثلاً در حالی که کینه و عداوت دارند و از غیبت و تهمت باک ندارند، ولی در ظاهر اظهار محبّت و ارادت میکنند. د) افرادی که خود را وابسته به دین میکنند، ولی در حقیقت آن وابستگی را در عمل ندارند، نظیر عالم بی عمل و زاهد بیحقیقت و مقدّس و متّقی نما، و این افراد گرچه در روایات اطلاق نفاق بر آنها شده است و از نظر اخلاقی منافق میباشند، ولی گناه منافق را ندارند و اگر بر طبق وظیفه دینی خود عمل نکنند، در روز قیامت با منافقین محشور میشوند.
- [آیت الله مظاهری] تهمت اقسام و مراتبی دارد: الف) افترا بر خدا و پیامبران و اوصیای گرامی صلوات اللَّه علیهم اجمعین و قرآن شریف این قسم افترا و تهمت را بالاترین ظلمها میداند: (وَ مَنْ اظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ الْکَذِب)[2] (و چه کسی ستمگرتر از آن کس که به خدا دروغ میبندد؟) ب) افترای زنا به زنها و مردان پاکدامن که این افترا و تهمت علاوه بر گناه بزرگی که دارد، اگر منجر به دادگاه شود، حاکم اسلامی باید او را حدّ قذف که هشتاد تازیانه است بزند. ج) افترا و تهمت به افرادی که تهمت به آنان موجب تضعیف دین میشود، نظیر تهمت به علما و افرادی که وابسته به دین میباشند که گناه این قسم تهمت، مضاعف و نظیر افترا بر خدا و پیامبر و ائمّه طاهرین است. د) افترا و تهمت به افراد معمولی، که این قسم تهمت گرچه گناه مضاعف ندارد، ولی در روایات آمده است که در روز قیامت آن تهمتزننده را بر روی چرکها و خونها نگاه میدارند تا مردم از حساب فارغ شوند سپس او را به جهنّم میبرند.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان در اسلام فحش دادن به مسلمان است و چون فحش دادن اهانت به مسلمان است، باید گفت از این جهت از گناهان کبیره در اسلام است و آن اقسامی دارد: الف) فحش دادن و استهزاء و توهین و تعریض و لعن و مانند اینها- نعوذ باللَّه- به خداوند متعال یا پیامبر گرامی خاتم الانبیا(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و ائمّه طاهرین(سلاماللهعلیهم) و حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) علاوه بر اینکه فحشدهنده را نجس و کافر میکند، او را واجب القتل مینماید. ب) فحش دادن به انبیای عظام و علمای دین، بلکه همه افرادی که منتسب به اسلام میباشند، و گناه این قسم فحش در حدّ کفر است که در روایات آمده است جنگ با خدای متعال است. ج) فحش دادن به افراد معمولی و بچهها و دیوانههایی که متوجّه فحش میشوند، نیز حرام، بلکه چون ظلم و اهانت است از گناهان کبیره است. د) فحش دادن به غیر مسلمان یا به حیوانات، گرچه حرام نیست، ولی مسلمان باید مؤدّب باشد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] سر بریدن حیوان پنج شرط دارد: 1 ذبح کننده بنابر احتیاط واجب باید مسلمان باشد، ناصبی ها یعنی کسانی که با اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) دشمنی دارند در حکم کفارند. 2 باید سر حیوان را با جسم تیزی که از آهن، یا فلز دیگر باشد ببرند، ولی اگر احتیاج به ذبح باشد و آهن پیدا نشود، یا اگر سر حیوان را نبرند می میرد و دسترسی به آهن نیست، با هر چیز تیزی که رگها را بتواند جدا کند (مانند شیشه و سنگ و چوب تیز) می شود آن را ذبح کرد. 3 در موقع سر بریدن باید جلو بدن حیوان رو به قبله باشد و اگر عمداً رو به قبله نکنند حیوان حرام می شود، ولی اگر از روی فراموشی یا ندانستن مسأله یا اشتباه کردن قبله، حیوان را به سمتی غیر از قبله سر ببرند حرام نیست. 4 هنگام سر بریدن باید نام خدا را ببرد همین قدر که بگوید (بسم الله) یا (سبْحان الله) یا بگوید (لا اله الا الله) کافی است و به زبان فارسی یا هر زبان دیگر نیز جایز است، ولی اگر بدون قصد سر بریدن نام خدا را ببرد کافی نیست و در صورتی که از روی فراموشی نام خدا را نبرد اشکال ندارد. 5 باید حیوان بعد از سر بریدن حرکتی کند اگر چه مثلاً چشم یا دم خود را حرکت دهد یا پای خود را به زمین زند که معلوم شود زنده بوده و احتیاط واجب آن است که خون به مقدار کافی از آن بیرون بریزد.
- [آیت الله بهجت] اگر سگ شکاری، حیوان وحشی حلالگوشتی را شکار کند، پاک و حلال بودن حیوان شش شرط دارد: 1 سگ بهطوری تربیت شده باشد که هر وقت آن را برای گرفتن شکار بفرستند برود و هر وقت از رفتن جلوگیری کنند بایستد، ولی اگر در وقت نزدیک شدن به شکار با جلوگیری نایستد مانع ندارد؛ و تربیت شدن سگ به این است که غالباً موقع کشتن شکار آن را نخورد، ولی اگر اتفاقاً شکار را بخورد، اشکال ندارد. 2 صاحبش آن را بفرستد، و اگر از پیش خود دنبال شکار رود و حیوانی را شکار کند خوردن آن حیوان حرام است، بلکه اگر از پیش خود دنبال شکار رود و بعداً صاحبش بانگ بزند که زودتر خود را به شکار برساند، اگرچه بهواسطه صدای صاحبش شتاب کند، بنابر اظهر باید از خوردن آن شکار، خودداری نمایند. 3 کسی که سگ را میفرستد باید مسلمان باشد یا بچه مسلمان باشد که خوب و بد را میفهمد، و اگر کافر یا کسی که اظهار دشمنی با اهلبیت پیغمبر صلیاللهعلیهوآله میکند سگ را بفرستد، شکار آن سگ، حرام است. 4 وقت فرستادن سگ، نام خدا را ببرد، و اگر عمداً نام خدا را نبرد، آن شکار حرام است، ولی اگر از روی فراموشی باشد، در صورتی که معتقد به وجوب بردن نام خدا در این هنگام بود و یا اگر معتقد نبوده عادت به بردن نام خدا داشت، اشکال ندارد، و اگر وقت فرستادن، نام خدا را عمداً نبرد و پیش از آنکه سگ به شکار برسد نام خدا را ببرد بنابر احتیاط، باید از آن شکار اجتناب نمایند، اگرچه بنابراظهر مانعی ندارد. 5 شکار بهوسیله زخمی که از دندان سگ پیدا کرده بمیرد، پس اگر سگ شکار را خفه کند، یا شکار به دلیل دویدن یا ترس بمیرد، حلال نیست. 6 کسی که سگ را فرستاده، وقتی برسد که حیوان مرده باشد، یا اگر زنده است به اندازه سر بریدن آن وقت نباشد، و چنانچه وقتی برسد که به اندازه سر بریدن وقت باشد، مثلاً حیوان چشم یا دُم خود را حرکت دهد، یا پای خود را به زمین بزند، چنانچه سر حیوان را نبُرد تا بمیرد، حلال نیست. و بنابر احوط، شکارچی باید خودش را زود به شکار برساند که اگر زنده است، آن را به دستور شرع سر ببرد، و اگر عجله نکرد، چه معذور باشد یا نه، و احتمال بدهد که بعد از شکار کردن هنوز زنده بوده و بعداً مرده است، پاک و حلال بودن شکار، مشکل است.
- [آیت الله علوی گرگانی] سر بریدن حیوان پنج شرط دارد: اوّل - کسی که سر حیوان را میبرد چه مرد باشد چه زن، باید مسلمان باشد واظهار دشمنی با اهل بیت پیغمبر نکند وبچه مسلمان هم اگر ممیّز باشد یعنی خوب وبد را بفهمد میتواند سر حیوان را ببرد; دوم سر حیوان را با چیزی ببرند که از آهن باشد ولی چنانچه آهن پیدا نشود وطوری باشد که اگر سر حیوان را نبرند میمیرد، با چیز تیزی که چهار رگ آن را جدا کند مانند شیشه وسنگ تیز، میشود سر آن را برید; سوم - در موقع سر بریدن، محل بریدن وشکم حیوان رو به قبله باشد و کسی که میداند باید رو به قبله سر ببرد، اگر عمداً حیوان را رو به قبله نکند، حیوان حرام میشود ولی اگر فراموش کند یا مسأله را نداند یا قبله را اشتباه کند یا نداند قبله کدام طرف است یا نتواند حیوان را رو به قبله کند، اشکال ندارد; چهارم - وقتی میخواهد سر حیوان را ببرد یا کارد به گلویش بگذارد، به نیّت سر بریدن، نام خدا را ببرد وهمینقدر که بگوید بسم ا& کافی است و اگر بدون قصد سر بریدن نام خدا را ببرد، آن حیوان پاک نمیشود وگوشت آن هم حرام است ولی اگر از روی فراموشی نام خدا را نبرد اشکال ندارد; پنجم - حیوان بعد از سر بریدن حرکت بکند، اگرچه مثلاً چشم یا دم خود را حرکت دهد یا پای خود را به زمین زند و نیز احتیاط مستحبّ آن است که به اندازه معمول خون از بدن حیوان بیرون آید ولی اکتفأ به آن به تنهایی مشکل است در صورتی که علم به زنده بودن حیوان قبل از ذبح نداشته باشیم.
- [آیت الله نوری همدانی] سر بریدن حیوان پنج شرط دارد : اوّل : کسی که یر حیوان را می برد چه مرد باشد ، چه زن ، باید مسلمان باشد و اظهار دشمنی با اهل بیت پیغمبر ( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) نکند . و بچّه مسلمان هم اگر ممیّز باشد یعنی خوب و بد را بفهمد می تواند سر آن را ببرد . دوّم : سر حیوان را با چیزی ببرند که از آهن باشد ، ولی چنانچه آهن پیدا نشود و طوری باشد که اگر سر حیوان را نبرند می میرد ، با چیز تیزی که چهار رگ آن را جدا کند ، مانند شیشه و سنگ تیز ، می شود سر آن را برید . سوّم : در موقع سر بریدن ، گلو و دست و پا و شکم حیوان رو به قبله باشد و کسی که میداند باید رو به قبله سر ببرد ، اگر عمداً حیوان را رو به قبله نکند ، حیوان حرام می شود ، و همچنین در صورتی که مسأله را نداند و حیوان را رو به قبله نکند ، ولی اگر فراموش کند یا قبله را اشتباه کند ، یا نداند قبله کدام طرف است ، یا نتواند حیوان را رو به قبله کند ، اشکال ندارد . و احتیاط واجب آن است که کسی که سر حیوان را می بُرد نیز رو به قبله باشد . چهارم : وقتی می خواهد سر حیوان را ببرد ، یل کارد به گلویش بگذارد ؛ به نیّت سر بریدن ، نام خدا را ببرد و همینقدر که بگوید بِسْمِ اللهِ یا اَلْحَمْدُلِلهِ یا اَللهُ اَکْبَرُ کافی است و اگر بدون قصد سر بریدن نام خدا را ببرد ، آن حیوان پاک نمی شود و گوشت آن هم حرام است ، ولی اگر از روی فراموشی نام خدا را نبرد اشکال ندارد . پنجم : حیوان بعد از سر بریدن حرکتی بکند اگر چه مثلاً چشم یا دُم خود را حرکت دهد ، یا پای خود را به زمین زند یا خون به طوری که در موقع سر بریدن حیوان متعارف است بیرون بیاید که معلوم شود زنده بوده است . دستور کشتن شتر :
- [آیت الله سیستانی] سربریدن حیوان چند شرط دارد : اول : کسی که سر حیوان را میبرد چه مرد باشد چه زن باید مسلمان باشد ، و بچه مسلمان هم اگر ممیّز باشد یعنی : خوب و بد را بفهمد میتواند سر حیوان را ببرد . و امّا کسی که از کفّار غیر کتابی ، یا از فرقههائی است که در حکم کفّارند ، مانند نواصب ، اگر سر حیوان را ببرد آن حیوان حلال نمیشود ، بلکه کافر کتابی نیز اگر سر حیوان را ببرد هر چند (بسم اللّه) هم بگوید ، بنابر احتیاط واجب آن حیوان حلال نمیشود . دوم : سر حیوان را در صورت امکان با چیزی ببرند که از آهن باشد ، و بریدن با چاقوی استیل بنابر احتیاط واجب کافی نیست . ولی چنانچه آهن پیدا نشود با چیز تیزی که چهار مجرای آن را جدا کند ، مانند شیشه و سنگ نیز میشود سر آن را برید ، هر چند ضرورتی مقتضی سربریدنش نباشد . سوم : در موقع سربریدن ، حیوان رو به قبله باشد ، پس اگر نشسته یا ایستاده باشد رو به قبله بودن آن همانند رو به قبله بودن انسان در نماز است ، و اگر حیوان بر طرف راست یا چپ خوابیده باشد باید محل بریدن و شکم حیوان رو به قبله باشد و لازم نیست پاها و دستها و صورت آن رو به قبله باشد . و کسی که میداند باید رو به قبله سر ببرد اگر عمداً حیوان را رو به قبله نکند ، حیوان حرام میشود ، ولی اگر فراموش کند ، یا مسأله را نداند ، یا قبله را اشتباه کند ، اشکال ندارد ، و اگر نداند قبله کدام طرف است ، یا نتواند هر چند با کمک دیگری حیوان را رو به قبله کند ، در صورتی که حیوان چموش باشد ، یا در چاه ، یا چالهای افتاده باشد و ناچار باشد آن را ذبح کند ، به هر طرف ذبح کند اشکال ندارد . و همچنین اگر بترسد معطّلی برای رو به قبله کردن آن موجب مرگش شود . و ذبح مسلمانی که معتقد نیست باید رو به قبله ذبح شود ، صحیح است هر چند رو به قبله نکشد . و احتیاط مستحب آن است که کسی که حیوان را سر میبرد نیز رو به قبله باشد . چهارم : هنگام سربریدن یا پیش از آن در زمان متصل به آن به نیّت سربریدن ، خود ذابح نام خدا را ببرد ، و نام بردن غیر ذابح کافی نیست ، و همینقدر که بگوید : (بسم اللّه) یا (اللّه أکبر) کافی است ، بلکه اگر تنها بگوید : (اللّه) نیز کافی است گر چه خلاف احتیاط است . و اگر بدون قصد سربریدن نام خدا را ببرد ، یا از روی جهل به مسأله نام خدا را نبرد ، آن حیوان حلال نمیشود ، ولی اگر از روی فراموشی نام خدا را نبرد اشکال ندارد . پنجم : حیوان بعد از سربریدن حرکتی بکند ، اگر چه مثلاً چشم ، یا دم خود را حرکت دهد ، یا پای خود را به زمین زند ، و این در صورتی لازم است که زنده بودن آن حیوان در حال ذبح مشکوک باشد و گرنه لازم نیست . ششم : از بدن حیوان به اندازه معمول خون بیرون آید ، پس اگر خون در رگهایش بسته شود و بیرون نیاید و یا آنکه خون بیرون آمده نسبت به نوع آن حیوان کم باشد ، آن حیوان حلال نمیشود ، ولی اگر کم بودن خون از این جهت باشد که حیوان پیش از سربریدن خونریزی کرده است اشکال ندارد . هفتم : آنکه بریده شدن گلو به قصد ذبح باشد ، پس اگر چاقو از دست کسی بیفتد و گلوی حیوان را ناخواسته ببرد ، یا ذابح خواب یا مست یا بیهوش یا کودک یا دیوانه غیر ممیز باشد ، یا برای مقصود دیگری چاقو را بر گلوی حیوان بکشد و اتفاقاً بریده شود ، حلال نمیشود .
- [آیت الله اردبیلی] (حج) زیارت کردن خانه خداوند متعال و انجام دادن اعمالی است که دستور دادهاند در آنجا بجا آورده شود و در تمام عمر بر هر کسی که شرایط ذیل را دارا باشد، یک مرتبه واجب میشود: اوّل:آن که بالغ باشد.دوم:آن که عاقل و آزاد باشد.سوم:به واسطه رفتن به حجّ =============================================================================== 1 آل عمران(3):96 و 97 نهج البلاغه، خطبه 1. 2 مائده(5):97. 3 وسائل الشیعة، چاپ آل البیت، باب 1 از (أبواب وجوب الحجّ و شرائطه)،ح18،ج11،ص14. مجبور نشود کار حرامی را که اهمیّت آن در شرع مقدّس از حجّ بیشتر است انجام دهد، یا عمل واجبی را که از حجّ مهمتر است ترک نماید.چهارم:آن که مستطیع باشد و شرایط استطاعت عبارت است از: 1 آن که توشه راه و چیزهایی را که بر حسب حال خود در سفر به آن احتیاج دارد و در کتاب (مناسک حجّ و عمره) گفته شده دارا باشدو نیز وسیله سفر یا مالی که بتواند آنها را تهیّه کند، داشته باشد. 2 سلامت مزاج و توانایی آن را داشته باشد که بتواند به مکّه برود و اعمال حجّ را بجا آورد. 3 در راه مانعی از رفتن و برگشتن نباشد و اگر راه را بسته باشند یا انسان بترسد که در راه جان یا عرض او از بین برود یا مال او را ببرند، حجّ بر او واجب نیست، ولی اگر از راه دیگری بتواند برود اگرچه دورتر باشد در صورتی که مشقّت زیاد نداشته باشد و یا موجب ضرر قابل توجه به وی نگردد، باید از آن راه برود. 4 به اندازه بجا آوردن اعمال حجّ وقت داشته باشد. 5 مخارج کسانی را که خرجی آنان بر او واجب است، مثل زن و بچّه ومخارج افرادی را که مردم خرجی دادن به آنها را لازم میدانند، داشته باشد. 6 بعد از برگشتن از حجّ، کسب، زراعت، عایدی ملک، یا راه دیگری برای تأمین معاش خود داشته باشد که مجبور نشود به زحمت زندگی کند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] سر بریدن حیوان چند شرط دارد: اول کسی که سر حیوان را می برد چه مرد باشد چه زن باید مسلمان باشد و بچه مسلمان هم اگر ممیز باشد یعنی خوب و بد را بفهمد می تواند سر حیوان را ببرد. و اما کسی که از کفار یا از فرقه هائی است که در حکم کفارند مانند غلات و خوارج و نواصب نمی توانند سر حیوان را ببرند. دوم سر حیوان را با چیزی ببرند که از آهن باشد؛ ولی چنانچه آهن پیدا نشود و طوری باشد که اگر سر حیوان را نبرند می میرد؛ یا ضرورتی مقتضی سر بریدنش شود با چیز تیزی که چهار رگ آن را جدا کند مانند شیشه و سنگ تیز؛ می شود سر آنها را برید. سوم در موقع سر بریدن؛ صورت و دست و پا و شکم حیوان رو به قبله باشد و بعید نیست گوسفند و مانند آن رو به قبله ایستاده باشد سرش را ببرند در استقبال قبله کافی می باشد و کسی که می داند باید رو به قبله سر ببرد؛ اگر عمدا حیوان را رو به قبله نکند؛ حیوان حرام می شود؛ ولی اگر فراموش کند؛ یا مسأله را نداند؛ یا قبله را اشتباه کند؛ یا نداند قبله کدام طرف است؛ یا نتواند حیوان را رو به قبله کند؛ اشکال ندارد. و احتیاط مستحب آن است که برنده سر (کشنده - ذابح) نیز رو به قبله باشد. چهارم وقتی می خواهد سر حیوان را ببرد یا کارد به گلویش بگذارد به نیت سر بریدن؛ نام خدا را ببرد و همین قدر که بگوید بسم اللّه کافی است و اگر بدون قصد سر بریدن نام خدا را ببرد؛ آن حیوان پاک نمی شود و گوشت آن هم حرام است؛ ولی اگر از روی فراموشی نام خدا را نبرد اشکال ندارد. پنجم حیوان بعد از سر بریدن حرکتی بکند؛ اگرچه مثلا چشم یا دم خود را حرکت دهد یا پای خود را به زمین زند و این حکم در صورتی است که زنده بودن حیوان در حال ذبح مشکوک باشد و نیز واجب آن است که به اندازه معمول آن حیوان خون از بدنش بیرون آید و اگر بدانند که در حال سر بریدن زنده بوده؛ حاجتی به حرکت مزبور ندارد. ششم آنکه بنا بر احتیاط سر حیوان را پیش از بیرون آمدن روح از بدنش جدا نکنند؛ بلی اگر از روی غفلت یا به جهت تیزی چاقو سر جدا شود؛ اشکالی ندارد و همچنین بنا بر احتیاط رگ سفیدی را که از مهره های گردن تا دم حیوان امتداد دارد و او را نخاع می گویند عمدا قطع نکند و این در صورتی است که حیوان را از جلو گردن سر ببرند؛ ولی اگر کارد را پشت گردن فرو نموده و به طرف جلو بیاورد که گردن از پشت بریده شود بعید نیست که مانعی نداشته باشد. دستور کشتن شتر