فرق بین سحر و جادو با معجزه در چیست؟
فرق بین سحر و جادو با معجزه در چیست؟ سحر، اسم عامّی است برای برخی علوم و فنون. لذا سحر اقسامی دارد.برای مثال، یکی از اقسام آن، شعبده بازی است که به سبب آن اموری غیر واقعی، واقعی نشان داده می شوند؛ مثلاً دسته گل را تبدیل می کنند به کبوتر. در این حالت، حقیقتاً تبدیلی رخ نمی دهد، بلکه حقّه ای در کار است که جهل ما به آن حقّه ، باعث می شود خیال کنیم حقیقتاً دسته گل تبدیل به کبوتر شد. این ساده ترین شکل سحر می باشد. برخی دیگر از سحرها، از راه علوم غریبه حاصل می شوند. علومی وجود دارند که با به کار بستن آنها حقیقتاً می توان در امور عالم، دخل و تصرّفهای محدودی نمود ؛ همان گونه که با علوم عادی می توان تا حدودی در امور طبیعت دخل و تصرّف کرد. به تصریح قرآن کریم در آیه ی 102 بقره ، این گونه سحرها را دو کس به انسان آموخته اند. یکی دو فرشته به نامهای هاروت و ماروت که به امر خدا و برای امتحان بنی اسرائیل، اقسامی از سحر را به آنها آموزش دادند؛ و آن سحر، تا زمان ما منتقل شده است. سحر تعلیمی اینها، مثل چاقو بود که هم می شد از آنها استفاده ی مثبت نمود هم استفاده ی منفی. لذا هنگام آموزش دادن، به شخص آموزنده گوشزد می کردند که از آن سوء استفاده نکند. گروه دوم شیاطین جنّ بودند که سحر تعلیمی آنها عمدتاً در مسیر باطل به کار می رود. اینکه این گونه از سحر، چگونه عمل می کند معلوم نیست. همین اندازه می دانیم که وقتی اوراد خاصّی گفته می شوند یا نوشته می شوند و به شیوه های خاصّی به کار گرفته می شوند، آثار خاصّی از آنها ناشی می شود. نوعی دیگری از سحر، از سنخ علم نیست بلکه با همکاری ساحر و جنّها انجام می شود. یک انسان ، مثلاً تسخیر جنّ می کند ولی در حقیقت خودش به دام شیاطین جنّ می افتد و توسّط آن جنّ ناپیدا اموری عجیب را به نمایش می گذارد. شکل دیگری از سحر نیز وجود دارد که مربوط می شود به قدرت روانی اشخاص. برخی ها با انجام تمریناتی خاصّ می توانند به قدرتهای روانی ویژه ای برسند. برای مثال در اثر ریاضتهای خاصّی می توانند ذهن افراد را بخوانند. یا اشیاء را با نگاه کردن، حرکت دهند. یا بر اراده ی دیگران تأثیر بگذارند. همان گونه که با تمریناتی خاصّ می توان قوای بدنی خاصّی را پیدا نمود، روان آدمی نیز می تواند با ورزشهای روانی خاصّی ، ورزیده شود. مثلاً با تمرین می توان روی دستها راه رفت یا کارهایی عجیب مثل کار افراد ورزیده در ژیمناستیک یا کونک فو انجام داد. اینها در اثر ورزش و تمرین، توانسته اند توانایی های بالقوّه ی جسم را بالفعل نمایند. روان انسان نیز توانایی هایی دارد که می توان با تمرینهای ویژه شآنها را شکوفا سخت. حاصل کلام آنکه: سحر نام علم یا فنّ خاصّی از بین علوم غریبه نیست بلکه اسم عامّی است که به شقّ منفی و مضرّ علوم و فنون غریبه اطلاق می شود. اکثر علوم و فنون چه علوم و فنون عادی مثل فیزیک و شیمی و امثال آنها و چه علوم غریبه مثل علم سیمیا (جادوی چشم) ، لیمیا (فنّ تسخیر جنّ و ملک ) ، هیمیا (طلسمات) ، ریمیا(شعبده) ، کیمیا ، علم اعداد و اوفاق ، علم خافیه ، فنّ احضار ارواح و هیبنوتیزم و امثال آنها هم کاربردهای مثبت و خیر دارند هم کاربردهای منفی و شرّ. با علم فیزیک و شیمی و زیست شناسی و امثال آنها هم می توان برق هسته ای و انواع داروها را ساخت ؛ هم می توان بمب اتمی و بمب شیمیایی و بمب میکروبی تولید نمود. علوم غریبه نیز مثل علوم عادی دارای دو نوع کاربرد هستند. و مراد از سحر کاربردهای مضرّ همین علوم غریبه است. (ر.ک: تفسیر تسنیم ، ج5 ، ذیل آیه 102 سوره بقره ) خوارق عادات واژه ی ( خارق العاده ) نیز لفظ عامّی است که موارد زیادی را در بر می گیرد؛ که سحر و شعبده و معجزه و کرامات اولیاء و کار مرتاضان نیز از جمله ی آنها می باشند. اعمال خارق العاده و غیر عادی برچند قسمند. برخی از آنها علّت مادّی و محسوس داشته و واقعیّت دارند ؛ نظیر اینکه برخی افراد سمّ می خورند و نمی میرند یا شمشیر را از راه دهان داخل مری خود می کنند و تا معده می رسانند ولی آسیبی نمی بینند ؛ یا روی ذغال گداخته راه می روند و پایشان نمی سوزد یا ... . این گونه از کارها محصول سالها تمرین و کسب مقاومت بدنی است ؛ و نیرویی ویژه در کار نیست ؛ بلکه نوعی سازگاری است. لکن از آن جهت که این گونه کارها رواج عمومی ندارند ، مردم عادی آنها را خارق العاده می پندارند. این گونه کارها ارزش خاصّی نداشته و بیشتر به درد سرگرم نمودن مردم می خورند. لذا لزومی ندارد که اهل حقیقت اقدام به یادگیری آن کنند. خطر چندانی هم از این جهت متوجّه اهل حقیقت نیست تا یادگیری آن برای دفع خطر لازم باشد. به فرض اگر هم کسی خواست با این امور ضربه ای به اهل حقیقت بزند بدون یادگیری این قبیل کارها نیز می توان خطر آنها را دفع نمود. اگر کسی با تکیه بر این امور ادّعای نبوّت یا امامت و امثال آن نمود به راحتی می توان او را رسوا نمود. برای مثال اگر چنین کسی با خوردن سمّ نمی میرد می توان از او خواست که نوع سمّ را عوض کند. مثلاً اگر نوع سمّ او از گروه اسیدهاست می توان از او خواست که سمّی از گروه بازها(قلیا) بخورد. چون بدن در آنِ واحد به هر دوی این نوع سمّ مصونیّت پیدا نمی کند. برخی دیگر از خارق عادتها نیز علّت مادّی داشته و با آموزش و تمرینات مداوم حاصل می شوند ؛ لکن این گونه خارق عادتها واقعیّت نداشته نیرنگ و فریبند. در این قسم از سحر ، قوّه ی خیال بینندگان با استفاده از فنون پنهان ، سرعت عمل و خطای حواسّ فریب داده می شود. از این قسم سحر به چشم بندی ، شعبده تعبیر می شود. این گونه سحرها دارای سطوح مختلفی هستند. تعدادی از این فنون به قدری ساده اند که در هر جامعه ای تعداد زیادی از افراد آنها را بلدند. امّا برخی دیگر از این فنون مشکلتر بوده و تعداد دارندگان آن نسبتاً کم می باشند. برخی از این فنون نیز ابداعی برخی افراد بوده دارندگان آن در کلّ دنیا شاید به ده نفر هم نرسند. برای مثال دیوید کاپرفیلد شعبده باز معروف ، با استفاده از این فنون از دیوار چین که هفت متر ضخامت دارد رد شد. این گونه از امور حقیقت ندارند بلکه در پشت صحنه ی آنها ترفندهایی زیرکانه وجود دارد. همانطور که تبدیل نمودن دسته گل به کبوتر توسّط شعبده بازان معمولی یک ترفند و نیرنگ است و حقیقتاً تبدیلی رخ نمی دهد ، رد شدن دیوید کاپرفیلد از دیوار چین نیز یک نیرنگ است؛ لذا او هیچگاه در جلوی دید عریان مردم اینکار را نمی کند؛ بلکه چادری در دو سوی دیوار می زند، آنگاه در یک چادر وارد شده و از چادر آن سوی دیوار بیرون می آید ؛ و البته نمایش سایه ای نیز در چادرها ترتیب می دهد تا چنین گمان شود که او واقعاً از درون دیوار عبور می کند . برخی آیات مربوط به سحر ناظر به این گونه از سحرها هستند.( قالَ أَلْقُوا فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظیم. (موسی)گفت: شما بیفکنید! و هنگامی(که وسایل سحر خود را) افکندند، مردم را چشم‌بندی کردند و ترساندند؛ و سحر عظیمی پدید آوردند. ) (الأعراف:116) از این آیه ی شریفه چنین فهمیده می شود که ساحران فرعون ، حقیقتاً چیزی را تبدیل به مار و امثال آن نمی کردند بلکه کاری می کردند که به چشم مردم چنین بیاید که طنابها و چوبها تبدیل به مار می شوند. همانگونه که شعبده بازان امروزی وانمود می کنند که دسته گلی را تبدیل به کبوتر می کنند ؛ یا کاغذ معمولی را تبدیل به اسکناس می کنند. روشن است که اهل حقیقت نباید از این سنخ کارها انجام دهند چرا که این گونه کارها از بارزترین اشکال دروغ و فریب اذهان مردم است ؛ و فایده ای حقیقی هم برای کسی ندارد. این گونه سحرها تنها یک خطر عمده دارند و آن ایجاد شکّ در بینندگان است نسبت به معجزات انبیاء(ع). لذا در طول تاریخ همواره مخالفین انبیاء سعی نموده اند انبیاء را به عنوان ساحر معرّفی نمایند. لکن با اندک دقّتی تفاوت این نوع سحر با معجزه روشن می شود. اهل شعبده برای انجام کارهای خارق العاده ی خود احتیاج به ابزارهای ویژه دارند و در فضاهای خاصّی قادر به انجام کار خود هستند ؛ در حالی که انبیاء در انجام معجزه چنین نبوده اند. همچنین ، شعبده بازان کارهای خاصّی را انجام می دهند و قادر نیستند آنچه را که مخاطبین طلب می کند انجام دهند. برای مثال اگر از کسی که وانمود می کند دست گل را تبدیل به کبوتر می کند ، خواسته شود که آن را تبدیل به شتر کند ، نمی تواند ؛ امّا بسیاری از معجزات انبیاء با خواست مردم بوده است ؛ برای مثال از حضرت صالح(ع) خواستند که شتری از کوه بیرون آورد ، او نیز چنین کرد. یا از نبی اکرم (ص) خواستند که ماه را به دو نیم کند ، آن حضرت نیز چنین نمود. این قسم از سحر از آنجایی که وجود حقیقی ندارد و صرفاً جهل و توهّم بیننده آن را خارق العاده می پندارد ، بالذّات مخلوق هم نیست. آنچه حقیقتاً مخلوق خداست تک تک حرکات و ابزارهای ساحر است. اگر حقیقتاً در اینگونه سحرها چیزی تبدیل به چیز دیگر می شد در آن صورت جا داشت که بپرسیم حکمت این تبدیلها چیست؟ اینگونه از کارها دقیقاً مثل سخن دروغ هستند. همانگونه که دروغگو سعی می کند سخن دروغ خود را راست جلوه دهد شعبده باز نیز سعی می کند کار خود را واقعی جلوه دهد. اقسام دیگری از خارق عادات نیز وجود دارند که علل و عوامل غیر محسوس دارند ؛ که بسته به عواملشان گوناگونند. برخی از آنها ناشی از قدرت روحی و قوّت خیال شخص است . برخی دیگر ، نتیجه همیاری جنّهاست. قسمی نیز با همیاری ملائک موکّل انجام می شود. قسم اوّل خود اقسام بسیار گوناگونی دارد که به برخی از آنها اشاره می شود. تله پاتی (ذهن خوانی) : که در آن شخص با تمرینات تمرکز ، نفس خود را تقویت می کند تا بتواند به ذهن دیگران نفوذ کنند. این یک قابلیّت عمومی در همه ی افراد بشر بوده نوعی ورزیدگی روحی است. همانگونه که با اقسام ورزشهای جسمی می توان قابلیّتهای گوناگون جسمی را رشد داد ، با ورزشهای روحی نیز می توان قابلیّتهای گوناگون روحی را رشد داد ؛ که یکی از آن قابلیّتها ، قدرت تله پاتی است. همه ی ما تا حدودی می توانیم ذهن افراد را بخوانیم ، لکن نه در حدّ افراد ورزیده در این کار. لذا با تمرین می توانیم این قابلیّت را در خودمان شکوفا سازیم. همچنین همانگونه که ورزیدگیهای گوناگون جسمی هم می توانند کاربرد مثبت داشته باشند و هم می توانند کاربردهای منفی داشته باشند ، قدرتهای روحی نیز می توانند هر دو کاربرد را داشته باشند. هیبنوتیزم (خواب مصنوعی) : که در آن شخص هیبنوتیزور با تلقین و سخنان و حرکات خیال انگیز ، قوّه ی خیال شخص هیبنوتیزم شونده را تحت تأثیر قرار داده ضمیر ناخودآگاه او را بر ذهن خودآگاه او غالب می کند. این فنّ نیز نوعی ورزیدگی روحی است ، که هم می تواند در پزشکی و روانشناسی و امثال آن کاربرد مثبت داشته باشد هم می توان از آن سوء استفاده نمود. طبق گفته ی روانشناسان ، همه ی افراد بشر در مواردی به طور خودکار دچار مانیه تیزم (خودهیبنوتیزم) می شوند. ظاهراً این نوعی عمل تدافعی است که وجود انسان برای در امان ماندن از برخی خطرات انجام می دهد. برای مثال بسیاری افراد هنگام مواجه شدن با یک خبر بسیار ناگوار دچار این حالت می شوند ؛ که اگر دچار آن نشوند ممکن است دچار سکته قلبی یا مغزی و امثال آنها شوند. در حیوانات نیز مانیه تیزم دیده شده است. لذا این حالت یک امر طبیعی است برای حفظ سلامتی جسمی و روحی که برخی افراد آن را کشف نموده و از آن استفاده می کنند تصرّف در اشیاء با قوّه اراده: در این فنّ، شخص با تمرینات زیاد اراده خود را چنان تربیت می کند که می تواند بدون استفاده از اعضاء بدن ، اشیاء را جابجا نماید. این قدرت نیز در همه افراد بشر به صورت بالقوّه وجود دارد. نازلترین شکل این قوّه تصرّف روح در اعضاء خود بدن است. اگر این قدرت تربیت شود شخص می تواند اعضای غیر اختیاری خود را تحت کنترل خود در آورد. در مرتبه ی بالاتر شخص می تواند در اشیاء خارج از وجود خود نیز تأثیر بگذارد. این قسم از خارق عادات ، که معمولاً واژه سحر در مورد آنها کمتر به کار می رود ، قابلیّت هر دو گونه استفاده ی مثبت و منفی را دار هستند. همچنین این گونه خارق عادات از دو راه قابل تحصیلند. هم از راه ریاضات غیر شریعی می توان به آنها دست یافت، هم از راه ریاضات شرعی ممکن است چنین قدرتهایی حاصل شود. لذا به نظر می رسد که فقها درباره حکم شرعی این گونه از امور باید احتیاط بیشتری داشته باشند. در بین علمای اسلام همواره کسانی بوده اند که در سایه ی عبادت خدا ، بدون اینکه خودشان دنبال این قدرتها باشند ، به این قدرتها دست یافته اند. این گونه قدرتها ، قدرتهایی طبیعی بوده و ناشی از ورزیدگی روحند همانگونه که قدرت بدنی ورزشکاران ناشی از ورزیدگی اعضای بدن است. قسم دوم (کمک گرفتن از جنّها) نیز اقسام گوناگونی داشته برخی از اقسام آن مضرّترین اقسام سحر است. این قسم از ساحران در طول تاریخ همواره در مقابل انبیاء(ع) صف آرایی نموده اند. ( وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطینُ عَلی‌ مُلْکِ سُلَیْمانَ وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ وَ لکِنَّ الشَّیاطینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ. ... و(یهود) از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم می‌خواندند پیروی کردند. سلیمان هرگز(دست به سحر نیالود؛ و) کافر نشد؛ ولی شیاطین کفر ورزیدند؛ و به مردم سحر آموختند. ...)(البقرة:102) ( وَ أَنَّهُ کانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقا. و اینکه مردانی از بشر به مردانی از جنّ پناه می‌بردند، و آنها سبب افزایش گمراهی و طغیانشان می‌شدند.)(الجن:6) این قسم از سحر ، مشهورترین قسم آن در کشورهای اسلامی است ؛ که بین برخی از مذاهب ضالّه مثل اهل حقّ(علی اللّهی ها ) و برخی دراویش و جهله ی صوفیّه و برخی عمله ی شیطان که بعضاً خود را دعا نویس هم می خوانند رواج دارد. در این قسم سحر ، شیاطین با قدرتهای ویژه ای که دارند کارهایی را برای مدّعی سحر انجام می دهند. از نقلهای متواتر چنین برمی آید که در مقابل این گروه از جنّهای کافر ، جنّهای مؤمنی نیز هستند که به برخی مؤمنان کمک می کنند و به خواست آنها عملکرد شیاطین جنّی را باطل می سازند. بنا بر این ، این قسم از سحر ، نوع حلال نیز دارد ؛ لکن نوع حلال آن مشهور به سحر نیست. در این قسم از سحر ، آنچه منتسب به خداست این است که خداوند متعال امکان ارتباط انس و جنّ را فراهم نموده است ؛ که خود این امر به خودی خود هیچ شرّی در پی ندارد. همانگونه که انسان با هزاران موجود دیگر امکان ارتباط دارد با جنّها نیز امکان ارتباط دارد. لکن شیاطین از این امکان سود جسته برخی از انسانها را که تمایل به شیطنت دارند جذب نموده در خدمت خود می گیرند و به دست آنها به اغفال مردم می پردازند. بنا بر این خدا به همان دلیل که به شیطان امکان وسوسه داده ، چنین امکانی را هم فراهم ساخته است. چون این راه یکی از طرق وسوسه و فریب شیطان است. البته خداوند متعال در مقابل این امکان ، امکان استفاده مومنان از قدرت جنّهای مومن را هم فراهم ساخته است. لذا در این صحنه دو جبهه وجود دارد. پس اگر از جانب ساحران شیطانی مزاحمتی برای کسی حاصل شد باید مواظب باشد که به دام شیاطین نیفتد و به سراغ ساحرانی که گاه خود را دعانویس و سحرباطل کن و امثال اینها معرّفی می کنند نرود. بلکه باید سراغ کسانی برود که مورد تأیید عالمان دینی اند. لذا این گونه سحرها یکی از ابزارهای امتحان الهی اند تا معلوم شود که چه کسانی تابع شیطانند و چه کسانی تابع خدای رحمان. قسم سوم (سحر ناشی از همیاری ملائک موکّل) نیز مثل قسم سابق ، خوب و بد دارد ؛ لکن منشاء خوب و بد بودن آن ، خوب و بد بودن عامل آن نیست ؛ چون عامل این قسم سحر ، ملائکند که همواره خوبند. منشاء خوب و بد بودن این قسم سحر ، نیّت استفاده کننده ی آن است. اگر استفاده کننده ، آن را در مسیر خیر به کار گیرد خیر و در غیر آن صورت شرّ خواهد بود.( وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطینُ عَلی‌ مُلْکِ سُلَیْمانَ وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ وَ لکِنَّ الشَّیاطینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما یُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّی یَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ . و(یهود) از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم می‌خواندند پیروی کردند. سلیمان هرگز(دست به سحر نیالود؛ و) کافر نشد؛ ولی شیاطین کفر ورزیدند؛ و به مردم سحر آموختند. و(نیز یهود) از آنچه بر دو فرشته ی بابل(هاروت) و(ماروت)، نازل شد پیروی کردند. (آن دو، راه سحر کردن را، برای آشنایی با طرز ابطال آن، به مردم یاد می‌دادند. و) به هیچ کس چیزی یاد نمی‌دادند، مگر اینکه از پیش به او می‌گفتند: ما وسیله آزمایشیم کافر نشو! (و از این تعلیمات، سوء استفاده نکن!) ولی آنها از آن دو فرشته، مطالبی را می‌آموختند که بتوانند به وسیله آن، میان مرد و همسرش جدایی بیفکنند؛ ولی هیچ گاه نمی‌توانند بدون اجازه خداوند، به انسانی زیان برسانند. آنها قسمتهایی را فرا می‌گرفتند که به آنان زیان می‌رسانید و نفعی نمی‌داد. و مسلما می‌دانستند هر کسی خریدار این گونه متاع باشد، در آخرت بهره‌ای نخواهد داشت. و چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن فروختند، اگر می‌دانستند.)(البقرة:102) از آیه شریفه چنین بر می آید که هاروت و ماروت ، به اذن خدا به مردم سحر می آموختند. برخی مفسّرین بر این عقیده اند که این دو فرشته اموری را به یهود تعلیم می دادند که دو وجهی بودند ؛ یعنی هم استفاده صحیح داشتند هم استفاده نادرست. لکن اکثر یهودیان از آن استفاده نادرست می کردند. از لحن آیه نیز چنین بر می آید که همه ی تعلیمات این دو فرشته مضرّ نبوده اند. لذا خداوند متعال فرمود:( آنها قسمتهایی را فرا می‌گرفتند که به آنان زیان می‌رسانید و نفعی نمی‌داد.) همچنین از آیه شریفه استفاده می شود که کار این دو ملک وسیله امتحان یهود بود. لذا خود آن دو ملک تصریح می نمودند که ما وسیله امتحان هستیم پس مواظب باشید که کافر نشوید. تفاوت معجزه با دیگر خوارق عادات معجزه نیز از زمره ی خارق عادات می باشد؛ لکن تفاوتهایی با دیگر خوارق عادات دارد که به ذکر آنها می پردازیم. 1 معجزه عملی است بر خلاف قوانین طبیعی ، ولی خلاف قوانین عقل نیست ؛ یعنی در عین اینکه ناقض قوانین طبیعی است، عقلاً منجر به تناقض نمی شود. 2 معجزه خارق عادتی است که انجام دهنده ی آن یا ادّعای نبوّت دارد یا امامت. لذا اگر کسی خارق عادتی انجام دهد، ولی یکی از این دو ادّعا را نداشته باشد، کار او یقیناّ معجزه نیست. مثلاً کرامات اولیای الهی معجزه نیست؛ چرا که اینها ادّعای نبوّت یا امامت ندارد. اگر کسی از اینها چنین ادّعایی بکند، یا به مخالفت با نبیّ بر حقّ برخیزد، کرامت از او گرفته می شود. مثلاً بلعم باعورا صاحب کرامت بود، که به محض معارضه با حضرت موسی(ع) ، آن کرامت از او سلب گردید. همچنین می توان کرامت اولیاء را معجزه ی انبیاء و ائمه نامید. چون صاحب کرامت مدّعی است که این کرامت در اثر طیّ نمودن راه انبیاء و ائمه (ع) به او اعطاء شده است. پس کرامت اولیاء در حقیقت شاهدی است بر صدق راه آنها. البته توجّه شود که هر خرق عادتی را هم کرامت نمی گویند. کرامت آن خرق عادتی است که اعتقادات اساسیِ دارنده ی آن ، معارض با برهان قطعی عقلی نباشد. لذا خرق عادتی که از یک مرتاض سر می زند کرامت نیست ؛ چون اعتقادات اساسی او در تعارض با برهان عقلی قطعی است. لذا به صرف دیده شدن یک امر خارق العاده از یک شخص نمی توان او را ولیّ خدا یا امام یا پیامبر دانست ؛ بلکه این گونه کرامات در کناربرهان عقلی است که می تواند اثباتگر حقّ باشد. 3 معجزه خارق عادتی است که اعتقادات اساسی انجام دهنده اش، خلاف برهان قطعی عقلی نیست. لذا اگر کسی خارق عادتی انجام داد ، ولی از سوی دیگر اعتقادی خلاف عقل برهانی داشت، کار او را نمی توان معجزه دانست. مثلاً کار یک مرتاض هندی که برخی خوارق را انجام می دهد، نه معجزه است نه کرامت، چرا که اعتقادات آنها به شدّت خلاف براهین عقلی است. لذا برای توجیه اعتقاداتشان عقل را موجودی بی مصرف و بی ارزش معرّفی می کنند. همین گونه است خوارق عادتی که از برخی راهبان مسیحی دیده می شود. چون قول به تثلیث نیز اعتقادی است صد در صد مخالف با برهان عقلی. لذا قبل از اینکه از مدّعی نبوّت یا امامت، معجزه طلب کنیم، باید به اعتقادات ریشه ای او نظر نماییم. اگر اعتقادات ریشه ای او مورد تأیید براهین عقلی بودند، آنگاه نوبت به این می رسد که او نبوّت یا امامت خود را با معجزه اثبات نماید. امّا اگر اعتقادات اساسی او (اصول دینش) بر خلاف عقل بود، هزار معجزه هم بیاورد، نبوّت یا امامتش اثبات نمی شود. چون معجزه را هم عقل باید بپذیرد و تأیید نماید. 4 معجزه خارق عادتی است منحصر به فرد؛ یعنی انجام دهنده ی آن تحدّی و مبارزه طلبی دارد؛ یعنی به صراحتِ تمام مدّعی است که کس دیگری که منکر نبوّت اوست قادر نیست چنان کاری را انجام دهد. لذا اگر کسی همراه با ادّعای نبوّت یا امامت خارق عادتی انجام داد و دیگری که منکر اوست توانست همان کار را انجام دهد، معلوم می شود که کار او معجزه نیست، و ادّعای او باطل می باشد. مثلاً اگر کسی هم منکر نبوّت حضرت عیسی(ع) باشد، هم بتواند مرده ی پوسیده را بی هیچ ابزاری زنده کند، معلوم می شود که کار حضرت عیسی(ع) معجزه نبوده است. امّا کیست که بتواند چنین کند؟ تمام مرتاضان و ساحران عالم هم جمع شوند قادر نیستند مرده ی صدها سال قبل را زنده کنند. 5 معجزه کننده در بند ابزار و شرائط خاصّ نیست. لذا اگر کسی خارق عادتی داشت، ولی برای انجام آن خارق عادت، از ابزاری استفاده نمود یا شرائطی خاصّ را فراهم ساخت مثل کار شعبده بازها معلوم می شود که کارش اعجاز نیست؛ بلکه فوت و فنّ می باشد. مرتاضان نیز برای انجام خارق عادت، باید در حالت تمرکز قرار گیرند. 6 معجزه خارق عادتی است که قابل تعلیم و تعلّم نیست. لذا نمی توان آن را از کسی یا کتابی آموخت؛ یا راه آن را کشف کرد؛ در حالی که همه ی اقسام خارق عادتهای دیگر، قابل تعلیم و تعلّم و کشف می باشند. 7 صاحب معجزه سابقه ی آموزشی ندارد؛ یعنی کسی نمی تواند اثبات کند که او در جایی و از کسی یا کتابی این امور را آموخته است؛ حال آنکه صاحبان دیگر خوارق عادات، سابقه ی آموزشی دارند. لذا خداوند متعال همواره انبیاء را از میان افرادی انتخاب می کند که سابقه ی روشنی پیش مردم دارند؛ تا مردم نتوانند آنها را متّهم به آموختن سحر کنند. ( لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی‌ ضَلالٍ مُبین‌ خداوند بر مؤمنان منّت نهاد (نعمت بزرگی بخشید) هنگامی که در میان آنها، پیامبری از خودشان برانگیخت؛ که آیات او را بر آنها بخواند، و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد؛ هر چند پیش از آن، در گمراهی آشکاری بودند) (آل عمران:16) و فرمود: ( الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَریقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُون کسانی که کتاب آسمانی به آنان داده‌ایم، او ( پیامبر) را همچون فرزندان خود می‌شناسند؛ (ولی) جمعی از آنان، حق را آگاهانه کتمان می‌کنند) (البقره:146) 8 معجزه خارق عادتی است که با مدّعای انجام دهنده اش هماهنگی دارد. مثلاً اگر کسی ادّعای نبوّت یا امامت نماید، آنگاه از او خواسته شود که کور مادر زاد را شفا دهد، و او اقدام به این کار کند، ولی شخص به جای بینا شدن ، کر و لال هم بشود، کار او معجزه نیست؛ بلکه کار او دلالت آشکار بر دروغ بودن ادّعای او خواهد داشت. مثلاً مسیلمه کذّاب که منکر نبوّت رسول خدا(ص) بود و خودش ادّعای نبوّت داشت دست بر سر کچل کودکی کشید تا بر آن مو بروید، ولی آن مقدار مو هم که داشت، ریخت. یا به تقلید از رسول خدا(ص) بر چاهی آب دهان انداخت تا پر آب شود، ولی آب چاه خشک شد. اگر مدّعی نبوّت ادّعا کند که با دست کشیدن او بر سر کچل، مو بر آن می روید، و چنین کند و مویی بر آن نروید، معلوم می شود که دروغ گفته است. حال اگر چنین ادّعایی بکند و به جای زیاد شدن مو، موهای موجود شخص نیز بریزند، نه تنها نبوّتش اثبات نمی شود، بلکه ضدّیّت شدید خدا با او نیز معلوم می گردد؛ و خلاف ادّعای او اثبات می گردد. لذا کار مسیلمه ادّعای نبوّت خودش را ابطال می کرد و آنچه را هم که منکر بود ( نبوّت رسول الله(ص) ) ، اثبات می نمود. لذا وارونه شدن کارهای او ، خودش معجزه رسول الله(ص) بود.
عنوان سوال:

فرق بین سحر و جادو با معجزه در چیست؟


پاسخ:

فرق بین سحر و جادو با معجزه در چیست؟

سحر، اسم عامّی است برای برخی علوم و فنون. لذا سحر اقسامی دارد.برای مثال، یکی از اقسام آن، شعبده بازی است که به سبب آن اموری غیر واقعی، واقعی نشان داده می شوند؛ مثلاً دسته گل را تبدیل می کنند به کبوتر. در این حالت، حقیقتاً تبدیلی رخ نمی دهد، بلکه حقّه ای در کار است که جهل ما به آن حقّه ، باعث می شود خیال کنیم حقیقتاً دسته گل تبدیل به کبوتر شد. این ساده ترین شکل سحر می باشد.
برخی دیگر از سحرها، از راه علوم غریبه حاصل می شوند. علومی وجود دارند که با به کار بستن آنها حقیقتاً می توان در امور عالم، دخل و تصرّفهای محدودی نمود ؛ همان گونه که با علوم عادی می توان تا حدودی در امور طبیعت دخل و تصرّف کرد. به تصریح قرآن کریم در آیه ی 102 بقره ، این گونه سحرها را دو کس به انسان آموخته اند. یکی دو فرشته به نامهای هاروت و ماروت که به امر خدا و برای امتحان بنی اسرائیل، اقسامی از سحر را به آنها آموزش دادند؛ و آن سحر، تا زمان ما منتقل شده است. سحر تعلیمی اینها، مثل چاقو بود که هم می شد از آنها استفاده ی مثبت نمود هم استفاده ی منفی. لذا هنگام آموزش دادن، به شخص آموزنده گوشزد می کردند که از آن سوء استفاده نکند. گروه دوم شیاطین جنّ بودند که سحر تعلیمی آنها عمدتاً در مسیر باطل به کار می رود. اینکه این گونه از سحر، چگونه عمل می کند معلوم نیست. همین اندازه می دانیم که وقتی اوراد خاصّی گفته می شوند یا نوشته می شوند و به شیوه های خاصّی به کار گرفته می شوند، آثار خاصّی از آنها ناشی می شود.
نوعی دیگری از سحر، از سنخ علم نیست بلکه با همکاری ساحر و جنّها انجام می شود. یک انسان ، مثلاً تسخیر جنّ می کند ولی در حقیقت خودش به دام شیاطین جنّ می افتد و توسّط آن جنّ ناپیدا اموری عجیب را به نمایش می گذارد.
شکل دیگری از سحر نیز وجود دارد که مربوط می شود به قدرت روانی اشخاص. برخی ها با انجام تمریناتی خاصّ می توانند به قدرتهای روانی ویژه ای برسند. برای مثال در اثر ریاضتهای خاصّی می توانند ذهن افراد را بخوانند. یا اشیاء را با نگاه کردن، حرکت دهند. یا بر اراده ی دیگران تأثیر بگذارند. همان گونه که با تمریناتی خاصّ می توان قوای بدنی خاصّی را پیدا نمود، روان آدمی نیز می تواند با ورزشهای روانی خاصّی ، ورزیده شود. مثلاً با تمرین می توان روی دستها راه رفت یا کارهایی عجیب مثل کار افراد ورزیده در ژیمناستیک یا کونک فو انجام داد. اینها در اثر ورزش و تمرین، توانسته اند توانایی های بالقوّه ی جسم را بالفعل نمایند. روان انسان نیز توانایی هایی دارد که می توان با تمرینهای ویژه شآنها را شکوفا سخت.
حاصل کلام آنکه:
سحر نام علم یا فنّ خاصّی از بین علوم غریبه نیست بلکه اسم عامّی است که به شقّ منفی و مضرّ علوم و فنون غریبه اطلاق می شود. اکثر علوم و فنون چه علوم و فنون عادی مثل فیزیک و شیمی و امثال آنها و چه علوم غریبه مثل علم سیمیا (جادوی چشم) ، لیمیا (فنّ تسخیر جنّ و ملک ) ، هیمیا (طلسمات) ، ریمیا(شعبده) ، کیمیا ، علم اعداد و اوفاق ، علم خافیه ، فنّ احضار ارواح و هیبنوتیزم و امثال آنها هم کاربردهای مثبت و خیر دارند هم کاربردهای منفی و شرّ. با علم فیزیک و شیمی و زیست شناسی و امثال آنها هم می توان برق هسته ای و انواع داروها را ساخت ؛ هم می توان بمب اتمی و بمب شیمیایی و بمب میکروبی تولید نمود. علوم غریبه نیز مثل علوم عادی دارای دو نوع کاربرد هستند. و مراد از سحر کاربردهای مضرّ همین علوم غریبه است. (ر.ک: تفسیر تسنیم ، ج5 ، ذیل آیه 102 سوره بقره )
خوارق عادات
واژه ی ( خارق العاده ) نیز لفظ عامّی است که موارد زیادی را در بر می گیرد؛ که سحر و شعبده و معجزه و کرامات اولیاء و کار مرتاضان نیز از جمله ی آنها می باشند.
اعمال خارق العاده و غیر عادی برچند قسمند.
برخی از آنها علّت مادّی و محسوس داشته و واقعیّت دارند ؛ نظیر اینکه برخی افراد سمّ می خورند و نمی میرند یا شمشیر را از راه دهان داخل مری خود می کنند و تا معده می رسانند ولی آسیبی نمی بینند ؛ یا روی ذغال گداخته راه می روند و پایشان نمی سوزد یا ... . این گونه از کارها محصول سالها تمرین و کسب مقاومت بدنی است ؛ و نیرویی ویژه در کار نیست ؛ بلکه نوعی سازگاری است. لکن از آن جهت که این گونه کارها رواج عمومی ندارند ، مردم عادی آنها را خارق العاده می پندارند. این گونه کارها ارزش خاصّی نداشته و بیشتر به درد سرگرم نمودن مردم می خورند. لذا لزومی ندارد که اهل حقیقت اقدام به یادگیری آن کنند. خطر چندانی هم از این جهت متوجّه اهل حقیقت نیست تا یادگیری آن برای دفع خطر لازم باشد. به فرض اگر هم کسی خواست با این امور ضربه ای به اهل حقیقت بزند بدون یادگیری این قبیل کارها نیز می توان خطر آنها را دفع نمود. اگر کسی با تکیه بر این امور ادّعای نبوّت یا امامت و امثال آن نمود به راحتی می توان او را رسوا نمود. برای مثال اگر چنین کسی با خوردن سمّ نمی میرد می توان از او خواست که نوع سمّ را عوض کند. مثلاً اگر نوع سمّ او از گروه اسیدهاست می توان از او خواست که سمّی از گروه بازها(قلیا) بخورد. چون بدن در آنِ واحد به هر دوی این نوع سمّ مصونیّت پیدا نمی کند.
برخی دیگر از خارق عادتها نیز علّت مادّی داشته و با آموزش و تمرینات مداوم حاصل می شوند ؛ لکن این گونه خارق عادتها واقعیّت نداشته نیرنگ و فریبند. در این قسم از سحر ، قوّه ی خیال بینندگان با استفاده از فنون پنهان ، سرعت عمل و خطای حواسّ فریب داده می شود. از این قسم سحر به چشم بندی ، شعبده تعبیر می شود. این گونه سحرها دارای سطوح مختلفی هستند. تعدادی از این فنون به قدری ساده اند که در هر جامعه ای تعداد زیادی از افراد آنها را بلدند. امّا برخی دیگر از این فنون مشکلتر بوده و تعداد دارندگان آن نسبتاً کم می باشند. برخی از این فنون نیز ابداعی برخی افراد بوده دارندگان آن در کلّ دنیا شاید به ده نفر هم نرسند. برای مثال دیوید کاپرفیلد شعبده باز معروف ، با استفاده از این فنون از دیوار چین که هفت متر ضخامت دارد رد شد. این گونه از امور حقیقت ندارند بلکه در پشت صحنه ی آنها ترفندهایی زیرکانه وجود دارد. همانطور که تبدیل نمودن دسته گل به کبوتر توسّط شعبده بازان معمولی یک ترفند و نیرنگ است و حقیقتاً تبدیلی رخ نمی دهد ، رد شدن دیوید کاپرفیلد از دیوار چین نیز یک نیرنگ است؛ لذا او هیچگاه در جلوی دید عریان مردم اینکار را نمی کند؛ بلکه چادری در دو سوی دیوار می زند، آنگاه در یک چادر وارد شده و از چادر آن سوی دیوار بیرون می آید ؛ و البته نمایش سایه ای نیز در چادرها ترتیب می دهد تا چنین گمان شود که او واقعاً از درون دیوار عبور می کند . برخی آیات مربوط به سحر ناظر به این گونه از سحرها هستند.( قالَ أَلْقُوا فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظیم. (موسی)گفت: شما بیفکنید! و هنگامی(که وسایل سحر خود را) افکندند، مردم را چشم‌بندی کردند و ترساندند؛ و سحر عظیمی پدید آوردند. ) (الأعراف:116) از این آیه ی شریفه چنین فهمیده می شود که ساحران فرعون ، حقیقتاً چیزی را تبدیل به مار و امثال آن نمی کردند بلکه کاری می کردند که به چشم مردم چنین بیاید که طنابها و چوبها تبدیل به مار می شوند. همانگونه که شعبده بازان امروزی وانمود می کنند که دسته گلی را تبدیل به کبوتر می کنند ؛ یا کاغذ معمولی را تبدیل به اسکناس می کنند. روشن است که اهل حقیقت نباید از این سنخ کارها انجام دهند چرا که این گونه کارها از بارزترین اشکال دروغ و فریب اذهان مردم است ؛ و فایده ای حقیقی هم برای کسی ندارد. این گونه سحرها تنها یک خطر عمده دارند و آن ایجاد شکّ در بینندگان است نسبت به معجزات انبیاء(ع). لذا در طول تاریخ همواره مخالفین انبیاء سعی نموده اند انبیاء را به عنوان ساحر معرّفی نمایند. لکن با اندک دقّتی تفاوت این نوع سحر با معجزه روشن می شود. اهل شعبده برای انجام کارهای خارق العاده ی خود احتیاج به ابزارهای ویژه دارند و در فضاهای خاصّی قادر به انجام کار خود هستند ؛ در حالی که انبیاء در انجام معجزه چنین نبوده اند. همچنین ، شعبده بازان کارهای خاصّی را انجام می دهند و قادر نیستند آنچه را که مخاطبین طلب می کند انجام دهند. برای مثال اگر از کسی که وانمود می کند دست گل را تبدیل به کبوتر می کند ، خواسته شود که آن را تبدیل به شتر کند ، نمی تواند ؛ امّا بسیاری از معجزات انبیاء با خواست مردم بوده است ؛ برای مثال از حضرت صالح(ع) خواستند که شتری از کوه بیرون آورد ، او نیز چنین کرد. یا از نبی اکرم (ص) خواستند که ماه را به دو نیم کند ، آن حضرت نیز چنین نمود. این قسم از سحر از آنجایی که وجود حقیقی ندارد و صرفاً جهل و توهّم بیننده آن را خارق العاده می پندارد ، بالذّات مخلوق هم نیست. آنچه حقیقتاً مخلوق خداست تک تک حرکات و ابزارهای ساحر است. اگر حقیقتاً در اینگونه سحرها چیزی تبدیل به چیز دیگر می شد در آن صورت جا داشت که بپرسیم حکمت این تبدیلها چیست؟ اینگونه از کارها دقیقاً مثل سخن دروغ هستند. همانگونه که دروغگو سعی می کند سخن دروغ خود را راست جلوه دهد شعبده باز نیز سعی می کند کار خود را واقعی جلوه دهد.
اقسام دیگری از خارق عادات نیز وجود دارند که علل و عوامل غیر محسوس دارند ؛ که بسته به عواملشان گوناگونند. برخی از آنها ناشی از قدرت روحی و قوّت خیال شخص است . برخی دیگر ، نتیجه همیاری جنّهاست. قسمی نیز با همیاری ملائک موکّل انجام می شود.
قسم اوّل خود اقسام بسیار گوناگونی دارد که به برخی از آنها اشاره می شود.
تله پاتی (ذهن خوانی) :
که در آن شخص با تمرینات تمرکز ، نفس خود را تقویت می کند تا بتواند به ذهن دیگران نفوذ کنند. این یک قابلیّت عمومی در همه ی افراد بشر بوده نوعی ورزیدگی روحی است. همانگونه که با اقسام ورزشهای جسمی می توان قابلیّتهای گوناگون جسمی را رشد داد ، با ورزشهای روحی نیز می توان قابلیّتهای گوناگون روحی را رشد داد ؛ که یکی از آن قابلیّتها ، قدرت تله پاتی است. همه ی ما تا حدودی می توانیم ذهن افراد را بخوانیم ، لکن نه در حدّ افراد ورزیده در این کار. لذا با تمرین می توانیم این قابلیّت را در خودمان شکوفا سازیم. همچنین همانگونه که ورزیدگیهای گوناگون جسمی هم می توانند کاربرد مثبت داشته باشند و هم می توانند کاربردهای منفی داشته باشند ، قدرتهای روحی نیز می توانند هر دو کاربرد را داشته باشند.
هیبنوتیزم (خواب مصنوعی) :
که در آن شخص هیبنوتیزور با تلقین و سخنان و حرکات خیال انگیز ، قوّه ی خیال شخص هیبنوتیزم شونده را تحت تأثیر قرار داده ضمیر ناخودآگاه او را بر ذهن خودآگاه او غالب می کند. این فنّ نیز نوعی ورزیدگی روحی است ، که هم می تواند در پزشکی و روانشناسی و امثال آن کاربرد مثبت داشته باشد هم می توان از آن سوء استفاده نمود. طبق گفته ی روانشناسان ، همه ی افراد بشر در مواردی به طور خودکار دچار مانیه تیزم (خودهیبنوتیزم) می شوند. ظاهراً این نوعی عمل تدافعی است که وجود انسان برای در امان ماندن از برخی خطرات انجام می دهد. برای مثال بسیاری افراد هنگام مواجه شدن با یک خبر بسیار ناگوار دچار این حالت می شوند ؛ که اگر دچار آن نشوند ممکن است دچار سکته قلبی یا مغزی و امثال آنها شوند. در حیوانات نیز مانیه تیزم دیده شده است. لذا این حالت یک امر طبیعی است برای حفظ سلامتی جسمی و روحی که برخی افراد آن را کشف نموده و از آن استفاده می کنند
تصرّف در اشیاء با قوّه اراده:
در این فنّ، شخص با تمرینات زیاد اراده خود را چنان تربیت می کند که می تواند بدون استفاده از اعضاء بدن ، اشیاء را جابجا نماید. این قدرت نیز در همه افراد بشر به صورت بالقوّه وجود دارد. نازلترین شکل این قوّه تصرّف روح در اعضاء خود بدن است. اگر این قدرت تربیت شود شخص می تواند اعضای غیر اختیاری خود را تحت کنترل خود در آورد. در مرتبه ی بالاتر شخص می تواند در اشیاء خارج از وجود خود نیز تأثیر بگذارد.
این قسم از خارق عادات ، که معمولاً واژه سحر در مورد آنها کمتر به کار می رود ، قابلیّت هر دو گونه استفاده ی مثبت و منفی را دار هستند. همچنین این گونه خارق عادات از دو راه قابل تحصیلند. هم از راه ریاضات غیر شریعی می توان به آنها دست یافت، هم از راه ریاضات شرعی ممکن است چنین قدرتهایی حاصل شود. لذا به نظر می رسد که فقها درباره حکم شرعی این گونه از امور باید احتیاط بیشتری داشته باشند. در بین علمای اسلام همواره کسانی بوده اند که در سایه ی عبادت خدا ، بدون اینکه خودشان دنبال این قدرتها باشند ، به این قدرتها دست یافته اند. این گونه قدرتها ، قدرتهایی طبیعی بوده و ناشی از ورزیدگی روحند همانگونه که قدرت بدنی ورزشکاران ناشی از ورزیدگی اعضای بدن است.
قسم دوم (کمک گرفتن از جنّها) نیز اقسام گوناگونی داشته برخی از اقسام آن مضرّترین اقسام سحر است. این قسم از ساحران در طول تاریخ همواره در مقابل انبیاء(ع) صف آرایی نموده اند. ( وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطینُ عَلی‌ مُلْکِ سُلَیْمانَ وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ وَ لکِنَّ الشَّیاطینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ. ... و(یهود) از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم می‌خواندند پیروی کردند. سلیمان هرگز(دست به سحر نیالود؛ و) کافر نشد؛ ولی شیاطین کفر ورزیدند؛ و به مردم سحر آموختند. ...)(البقرة:102) ( وَ أَنَّهُ کانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقا. و اینکه مردانی از بشر به مردانی از جنّ پناه می‌بردند، و آنها سبب افزایش گمراهی و طغیانشان می‌شدند.)(الجن:6)
این قسم از سحر ، مشهورترین قسم آن در کشورهای اسلامی است ؛ که بین برخی از مذاهب ضالّه مثل اهل حقّ(علی اللّهی ها ) و برخی دراویش و جهله ی صوفیّه و برخی عمله ی شیطان که بعضاً خود را دعا نویس هم می خوانند رواج دارد. در این قسم سحر ، شیاطین با قدرتهای ویژه ای که دارند کارهایی را برای مدّعی سحر انجام می دهند. از نقلهای متواتر چنین برمی آید که در مقابل این گروه از جنّهای کافر ، جنّهای مؤمنی نیز هستند که به برخی مؤمنان کمک می کنند و به خواست آنها عملکرد شیاطین جنّی را باطل می سازند. بنا بر این ، این قسم از سحر ، نوع حلال نیز دارد ؛ لکن نوع حلال آن مشهور به سحر نیست.
در این قسم از سحر ، آنچه منتسب به خداست این است که خداوند متعال امکان ارتباط انس و جنّ را فراهم نموده است ؛ که خود این امر به خودی خود هیچ شرّی در پی ندارد. همانگونه که انسان با هزاران موجود دیگر امکان ارتباط دارد با جنّها نیز امکان ارتباط دارد. لکن شیاطین از این امکان سود جسته برخی از انسانها را که تمایل به شیطنت دارند جذب نموده در خدمت خود می گیرند و به دست آنها به اغفال مردم می پردازند. بنا بر این خدا به همان دلیل که به شیطان امکان وسوسه داده ، چنین امکانی را هم فراهم ساخته است. چون این راه یکی از طرق وسوسه و فریب شیطان است. البته خداوند متعال در مقابل این امکان ، امکان استفاده مومنان از قدرت جنّهای مومن را هم فراهم ساخته است. لذا در این صحنه دو جبهه وجود دارد. پس اگر از جانب ساحران شیطانی مزاحمتی برای کسی حاصل شد باید مواظب باشد که به دام شیاطین نیفتد و به سراغ ساحرانی که گاه خود را دعانویس و سحرباطل کن و امثال اینها معرّفی می کنند نرود. بلکه باید سراغ کسانی برود که مورد تأیید عالمان دینی اند. لذا این گونه سحرها یکی از ابزارهای امتحان الهی اند تا معلوم شود که چه کسانی تابع شیطانند و چه کسانی تابع خدای رحمان.
قسم سوم (سحر ناشی از همیاری ملائک موکّل) نیز مثل قسم سابق ، خوب و بد دارد ؛ لکن منشاء خوب و بد بودن آن ، خوب و بد بودن عامل آن نیست ؛ چون عامل این قسم سحر ، ملائکند که همواره خوبند. منشاء خوب و بد بودن این قسم سحر ، نیّت استفاده کننده ی آن است. اگر استفاده کننده ، آن را در مسیر خیر به کار گیرد خیر و در غیر آن صورت شرّ خواهد بود.( وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطینُ عَلی‌ مُلْکِ سُلَیْمانَ وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ وَ لکِنَّ الشَّیاطینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما یُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّی یَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ . و(یهود) از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم می‌خواندند پیروی کردند. سلیمان هرگز(دست به سحر نیالود؛ و) کافر نشد؛ ولی شیاطین کفر ورزیدند؛ و به مردم سحر آموختند. و(نیز یهود) از آنچه بر دو فرشته ی بابل(هاروت) و(ماروت)، نازل شد پیروی کردند. (آن دو، راه سحر کردن را، برای آشنایی با طرز ابطال آن، به مردم یاد می‌دادند. و) به هیچ کس چیزی یاد نمی‌دادند، مگر اینکه از پیش به او می‌گفتند: ما وسیله آزمایشیم کافر نشو! (و از این تعلیمات، سوء استفاده نکن!) ولی آنها از آن دو فرشته، مطالبی را می‌آموختند که بتوانند به وسیله آن، میان مرد و همسرش جدایی بیفکنند؛ ولی هیچ گاه نمی‌توانند بدون اجازه خداوند، به انسانی زیان برسانند. آنها قسمتهایی را فرا می‌گرفتند که به آنان زیان می‌رسانید و نفعی نمی‌داد. و مسلما می‌دانستند هر کسی خریدار این گونه متاع باشد، در آخرت بهره‌ای نخواهد داشت. و چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن فروختند، اگر می‌دانستند.)(البقرة:102)
از آیه شریفه چنین بر می آید که هاروت و ماروت ، به اذن خدا به مردم سحر می آموختند. برخی مفسّرین بر این عقیده اند که این دو فرشته اموری را به یهود تعلیم می دادند که دو وجهی بودند ؛ یعنی هم استفاده صحیح داشتند هم استفاده نادرست. لکن اکثر یهودیان از آن استفاده نادرست می کردند. از لحن آیه نیز چنین بر می آید که همه ی تعلیمات این دو فرشته مضرّ نبوده اند. لذا خداوند متعال فرمود:( آنها قسمتهایی را فرا می‌گرفتند که به آنان زیان می‌رسانید و نفعی نمی‌داد.) همچنین از آیه شریفه استفاده می شود که کار این دو ملک وسیله امتحان یهود بود. لذا خود آن دو ملک تصریح می نمودند که ما وسیله امتحان هستیم پس مواظب باشید که کافر نشوید.
تفاوت معجزه با دیگر خوارق عادات
معجزه نیز از زمره ی خارق عادات می باشد؛ لکن تفاوتهایی با دیگر خوارق عادات دارد که به ذکر آنها می پردازیم.
1 معجزه عملی است بر خلاف قوانین طبیعی ، ولی خلاف قوانین عقل نیست ؛ یعنی در عین اینکه ناقض قوانین طبیعی است، عقلاً منجر به تناقض نمی شود.
2 معجزه خارق عادتی است که انجام دهنده ی آن یا ادّعای نبوّت دارد یا امامت. لذا اگر کسی خارق عادتی انجام دهد، ولی یکی از این دو ادّعا را نداشته باشد، کار او یقیناّ معجزه نیست. مثلاً کرامات اولیای الهی معجزه نیست؛ چرا که اینها ادّعای نبوّت یا امامت ندارد. اگر کسی از اینها چنین ادّعایی بکند، یا به مخالفت با نبیّ بر حقّ برخیزد، کرامت از او گرفته می شود. مثلاً بلعم باعورا صاحب کرامت بود، که به محض معارضه با حضرت موسی(ع) ، آن کرامت از او سلب گردید.
همچنین می توان کرامت اولیاء را معجزه ی انبیاء و ائمه نامید. چون صاحب کرامت مدّعی است که این کرامت در اثر طیّ نمودن راه انبیاء و ائمه (ع) به او اعطاء شده است. پس کرامت اولیاء در حقیقت شاهدی است بر صدق راه آنها.
البته توجّه شود که هر خرق عادتی را هم کرامت نمی گویند. کرامت آن خرق عادتی است که اعتقادات اساسیِ دارنده ی آن ، معارض با برهان قطعی عقلی نباشد. لذا خرق عادتی که از یک مرتاض سر می زند کرامت نیست ؛ چون اعتقادات اساسی او در تعارض با برهان عقلی قطعی است. لذا به صرف دیده شدن یک امر خارق العاده از یک شخص نمی توان او را ولیّ خدا یا امام یا پیامبر دانست ؛ بلکه این گونه کرامات در کناربرهان عقلی است که می تواند اثباتگر حقّ باشد.
3 معجزه خارق عادتی است که اعتقادات اساسی انجام دهنده اش، خلاف برهان قطعی عقلی نیست. لذا اگر کسی خارق عادتی انجام داد ، ولی از سوی دیگر اعتقادی خلاف عقل برهانی داشت، کار او را نمی توان معجزه دانست. مثلاً کار یک مرتاض هندی که برخی خوارق را انجام می دهد، نه معجزه است نه کرامت، چرا که اعتقادات آنها به شدّت خلاف براهین عقلی است. لذا برای توجیه اعتقاداتشان عقل را موجودی بی مصرف و بی ارزش معرّفی می کنند. همین گونه است خوارق عادتی که از برخی راهبان مسیحی دیده می شود. چون قول به تثلیث نیز اعتقادی است صد در صد مخالف با برهان عقلی.
لذا قبل از اینکه از مدّعی نبوّت یا امامت، معجزه طلب کنیم، باید به اعتقادات ریشه ای او نظر نماییم. اگر اعتقادات ریشه ای او مورد تأیید براهین عقلی بودند، آنگاه نوبت به این می رسد که او نبوّت یا امامت خود را با معجزه اثبات نماید. امّا اگر اعتقادات اساسی او (اصول دینش) بر خلاف عقل بود، هزار معجزه هم بیاورد، نبوّت یا امامتش اثبات نمی شود. چون معجزه را هم عقل باید بپذیرد و تأیید نماید.
4 معجزه خارق عادتی است منحصر به فرد؛ یعنی انجام دهنده ی آن تحدّی و مبارزه طلبی دارد؛ یعنی به صراحتِ تمام مدّعی است که کس دیگری که منکر نبوّت اوست قادر نیست چنان کاری را انجام دهد. لذا اگر کسی همراه با ادّعای نبوّت یا امامت خارق عادتی انجام داد و دیگری که منکر اوست توانست همان کار را انجام دهد، معلوم می شود که کار او معجزه نیست، و ادّعای او باطل می باشد. مثلاً اگر کسی هم منکر نبوّت حضرت عیسی(ع) باشد، هم بتواند مرده ی پوسیده را بی هیچ ابزاری زنده کند، معلوم می شود که کار حضرت عیسی(ع) معجزه نبوده است. امّا کیست که بتواند چنین کند؟ تمام مرتاضان و ساحران عالم هم جمع شوند قادر نیستند مرده ی صدها سال قبل را زنده کنند.
5 معجزه کننده در بند ابزار و شرائط خاصّ نیست. لذا اگر کسی خارق عادتی داشت، ولی برای انجام آن خارق عادت، از ابزاری استفاده نمود یا شرائطی خاصّ را فراهم ساخت مثل کار شعبده بازها معلوم می شود که کارش اعجاز نیست؛ بلکه فوت و فنّ می باشد. مرتاضان نیز برای انجام خارق عادت، باید در حالت تمرکز قرار گیرند.
6 معجزه خارق عادتی است که قابل تعلیم و تعلّم نیست. لذا نمی توان آن را از کسی یا کتابی آموخت؛ یا راه آن را کشف کرد؛ در حالی که همه ی اقسام خارق عادتهای دیگر، قابل تعلیم و تعلّم و کشف می باشند.
7 صاحب معجزه سابقه ی آموزشی ندارد؛ یعنی کسی نمی تواند اثبات کند که او در جایی و از کسی یا کتابی این امور را آموخته است؛ حال آنکه صاحبان دیگر خوارق عادات، سابقه ی آموزشی دارند. لذا خداوند متعال همواره انبیاء را از میان افرادی انتخاب می کند که سابقه ی روشنی پیش مردم دارند؛ تا مردم نتوانند آنها را متّهم به آموختن سحر کنند. ( لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی‌ ضَلالٍ مُبین‌ خداوند بر مؤمنان منّت نهاد (نعمت بزرگی بخشید) هنگامی که در میان آنها، پیامبری از خودشان برانگیخت؛ که آیات او را بر آنها بخواند، و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد؛ هر چند پیش از آن، در گمراهی آشکاری بودند) (آل عمران:16) و فرمود: ( الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَریقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُون کسانی که کتاب آسمانی به آنان داده‌ایم، او ( پیامبر) را همچون فرزندان خود می‌شناسند؛ (ولی) جمعی از آنان، حق را آگاهانه کتمان می‌کنند) (البقره:146)
8 معجزه خارق عادتی است که با مدّعای انجام دهنده اش هماهنگی دارد. مثلاً اگر کسی ادّعای نبوّت یا امامت نماید، آنگاه از او خواسته شود که کور مادر زاد را شفا دهد، و او اقدام به این کار کند، ولی شخص به جای بینا شدن ، کر و لال هم بشود، کار او معجزه نیست؛ بلکه کار او دلالت آشکار بر دروغ بودن ادّعای او خواهد داشت. مثلاً مسیلمه کذّاب که منکر نبوّت رسول خدا(ص) بود و خودش ادّعای نبوّت داشت دست بر سر کچل کودکی کشید تا بر آن مو بروید، ولی آن مقدار مو هم که داشت، ریخت. یا به تقلید از رسول خدا(ص) بر چاهی آب دهان انداخت تا پر آب شود، ولی آب چاه خشک شد.
اگر مدّعی نبوّت ادّعا کند که با دست کشیدن او بر سر کچل، مو بر آن می روید، و چنین کند و مویی بر آن نروید، معلوم می شود که دروغ گفته است. حال اگر چنین ادّعایی بکند و به جای زیاد شدن مو، موهای موجود شخص نیز بریزند، نه تنها نبوّتش اثبات نمی شود، بلکه ضدّیّت شدید خدا با او نیز معلوم می گردد؛ و خلاف ادّعای او اثبات می گردد. لذا کار مسیلمه ادّعای نبوّت خودش را ابطال می کرد و آنچه را هم که منکر بود ( نبوّت رسول الله(ص) ) ، اثبات می نمود. لذا وارونه شدن کارهای او ، خودش معجزه رسول الله(ص) بود.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین