می خواستم بپرسم خدا به چه کسانی با چه ویژگی علم غیب می دهد؟ اگر کسی این ادعا را کرد به چه شرطی باور کنیم؟ اگر جن که در گذشته پیامبری نداشتند باشد چی؟ درست است؟ باید باور کرد؟
می خواستم بپرسم خدا به چه کسانی با چه ویژگی علم غیب می دهد؟ اگر کسی این ادعا را کرد به چه شرطی باور کنیم؟ اگر جن که در گذشته پیامبری نداشتند باشد چی؟ درست است؟ باید باور کرد؟ بررسی آیات پیرامون علم غیب:}T آیات مربوط به علم غیب دو دسته‌اند: 1- آیاتی که علم غیب را مختص خداوند دانسته و آن را از دیگران نفی می‌کند مانند:A{وعنده مفاتح الغیب لایعلمها الا هو}A. A{قل لا یعلم من فی السماوات والارض الغیب الا اللّه‌}A. 2- آیاتی که علم غیب را برای غیر خداوند با اراده و خواست او اثبات می‌کند مانند: A{عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول}A. از آن جا که همه مخلوقات، چه در اصل وجود و ذاتشان و چه در آثار و خصوصیات خود، هیچ‌گونه استقلالی ندارند بلکه محتاج و وابسته به خداوندند و تنها وجودی که در ذات خود مستقل است، خداوند می‌باشد مقصود از دو دسته آیات فوق، این است که علم غیب بالاصالة و ذاتا از آن خداست و غیر خداوند چنین علمی ندارد مگر به نحو تبعی یعنی به خواست و رضایت و اراده خداوند. خداوند بالاصالة وبالذات عالم به غیب است و غیرخداوند به تعلیم او از غیب آگاه می‌شود. یعنی پیامبر و امام از خود چیزی نمی‌دانند، بلکه آنچه خداوند از غیب و اسرار نهان در اختیارشان بگذارد، می‌دانند. نظیر آیاتی که در مورد قبض روح و توفّی آمده است که یک دسته می‌گوید: A{الله یتوفی الانفس حین موتها}A و دسته دیگر به غیر خدا اسناد می‌دهد و می‌گوید: A{قل یتوفاکم ملک الموت الذی و کل بکم}A یعنی؛ توفی و قبض روح بالاصالة منسوب به خداوند است و به نحو تبعی به ملائکه منسوب می‌شود چون خداوند آنان را اسباب و واسطه برای این کار قرار داده و آنان به قدرت و اراده و اذن خداوند این کار را انجام می‌دهند. علم غیب نیز بالاصالة و به نحو استقلالی از آن خداست و غیرخدا با اذن و اراده و تعلیم خداوند از آن مطلع خواهد بود. آیاتی که علم غیب را از غیرخدا نفی می‌کند، ناظر به علم استقلالی و ذاتی است. اما در خصوص آیه 188 سوره اعراف که اشاره فرمودید: از آنجا که کفار ادعای نبوت پیامبر اکرم را مساوی با ادعای علم غیب گرفته‌اند و با آن فهم بسیط و ساده خود توان درک (علم استقلالی و تبعی) را نداشتند خداوند پیامبر اکرم را امر فرموده طبق فهم ساده آنان سخن بگوید، لذا می‌فرماید بگو من مدعی علم غیب نیستم من تنها بشیر و نذیری هستم که برای هدایت شما آمده‌ام. برای آگاهی بیشتر ر.ک: تفسیر المیزان، ج 8، ذیل آیه فوق، ص 388. T کیفیت علم غیب:}T با توجه به دو مطلب قبل، روشن شد، امام(ع) از دو نوع علم برخوردار است: 1- علم عادی، که برای نوع بشر قابل تحصیل است. 2- علم غیب، که موهبتی الهی است. امام که برگزیده خداست و مدارج قوس صعودی را پیموده است، به لطف و اذن و اراده الهی با سرچشمه علم الهی تماس پیدا می‌کند و از حوادث گذشته و حال و آینده آگاه می‌گردد. بر این اساس: 1- علم غیب امام از سنخ علم الهی است. برای آشنایی با علم غیب باید با علم الهی آشنا شد. علم خداوند به هر پدیده، از سنخ علم حضوری است که خود شی‌ء معلوم، با تمام وجودش، نزد عالم حاضر است. علم حضوری، بدون وجود و تحقق معلوم معنا ندارد بلکه ملازم و همراه با وجود معلوم است. به تعبیر دیگر، علم خداوند به پدیده‌های عالم هستی، همان‌گونه که در متن واقع هستند، تعلق می‌گیرد. این آگاهی منشأ هیچ تغییر و تأثیری در حوادث عالم نیست و چون علم غیب امام از سنخ علم الهی است، علم غیب ائمه نیز علم حضوری است و به پدیده‌ها به همان شکل که در متن واقع محققند تعلق می‌گیرد و موجب تغییر در حوادث عالم نیست. 2- از آنجا که علم غیب به نحو ذاتی و استقلالی فقط از آن خداست A{قل لایعلم من فی السماوات والارض الغیب الا الله}A و غیر خدا تنها با اذن و خواست الهی و متکی به منبع علم ذاتی الهی، از آن برخوردار است A{فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول}A علم غیب پیامبر و ائمه(ع) محدود است به مقداری که خداوند اراده کند و بخواهد. T آیا علم غیب همان علم لدنی است:}T 1- علم لدنی: علمی است که از راه و طریق عادی به دست نیامده است؛ یعنی، اکتسابی نیست، و از طریق استاد و تعلیم و تعلم به دست نیامده، بلکه موهبتی الهی است. 2- علم غیب: علم به اموری که برای نوع بشر پوشیده و جزو اسرار الهی و مخزون در منبع علم الهی است. کشف و شهود امری که دیده‌های نوع بشر نمی‌بیند و گوش‌ها آن را نمی‌شنود. البته باید توجه داشت که علم، یعنی کشف و شهود بنابراین علم غیب، امر نسبی است؛ یعنی، علم به چیزی که برای سایرین غیب است. کشف و شهود چیزی که برای دیگران غایب و نامعلوم است. با توجه به دو تعریف فوق، معلوم می‌شود که هر علم غیبی، علم لدنی است. چون غیب بر همگان پوشیده است و کسی جز خدا آن را نمی‌داند، مگر کسانی که خداوند بخواهد و چنین علمی را به آنان موهبت کند A{عالم‌الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی...}A. اما هر علم لدنی، علم غیب نیست یعنی ممکن است خداوند علم برخی از امور را که برای نوع بشر از طرق عادی قابل اکتساب و تحصیل است، به بعضی انسان‌ها بدون کسب و تحصیل، اعطا کند. چنین علمی موهبتی و لدنی است اما علم به غیب نیست، چون برای سایرین پوشیده نیست. مثل این که خداوند بر اثر یک عنایت، به شخص بی‌سوادی سواد خواندن و نوشتن اعطا کند و یا کسی را حافظ قرآن قرار دهد (مانند جریان کربلایی کاظم که در کتاب داستان‌های شگفت شهید دستغیب می‌توانید مطالعه کنید). حاصل سخن: هر علم غیبی، علم لدنی است اما برخی علوم لدنی، علم غیب نیستند. به اصطلاح منطقی رابطه بین این دو، عموم و خصوص مطلق است. علم لدنی، عام مطلق و علم غیب، خاص مطلق است. T آیا سایر مردم هم می‌توانند از علم غیب برخوردار شوند:}T با توجه به تعریفی که از علم غیب ارائه دادیم و آن را علم لدنی و موهبت الهی دانستیم می‌گوییم بله هر انسانی می‌تواند از راه تهذیب نفس و صفای باطن و سیر و سلوک و در یک جمله، تأسی به سیره و روش پیامبر اکرم و ائمه معصومین(ع) از علم غیب بهره‌مند شود. لکن هر کسی به اندازه اوج پرواز خود و سعه وجودی خویش با علم غیب ارتباط برقرار کرده و به حقایق بلند آن عالم دست می‌یابد. هر چند تنها انسان کامل می‌تواند اوج بهره را از حقایق عالم غیب ببرد. حال که سخن از علم غیب سایر انسانهاست، تذکر این مطلب ضروری است که توانایی اطلاع بر برخی از امور غیبی و خبر دادن از آنها، اختصاص به معصومین و پیروان آنان ندارد، بلکه ممکن است برخی از افراد با تحصیل برخی مقدمات و از راه‌هایی مثل ریاضت‌های گوناگون یا تسخیر جن بتوانند از امور غیبی اطلاع دهند. لکن یک تفاوت اساسی میان اخبار غیبی آنان با اخبار غیبی معصومان وجود دارد و آن این که اخبار معصومین به سبب اتصال به منبع علم الهی، مصون از خطا و اشتباه است، برخلاف خبرهای غیبی دیگران که بنا به تأثیرات برخی از موجودات (مانند اجنه و شیاطین) ممکن است مشتمل بر خطا باشد. علاوه بر این، تفاوت اساسی دیگر این است که علم غیب معصومین گسترده است و اخبار گوناگونی دسترسی دارند که برای دیگران ممکن نیست مانند علم به قیامت و بهشت و دوزخ و عوالم عینی مانند ملائکه و... از همین‌رو علی(ع) می‌فرماید: H{سلونی قبل ان تفقدونی فانّی بطرق السماء اعلم منی بطرق الارضM{}H؛ ای مردم، قبل از این که مرا از دست بدهید از من بپرسید زیرا من راه‌های آسمان را بهتر از راه‌های زمین می‌شناسم}M. T نکته پایانی:}T برخی از علوم مربوط به آینده، منحصر به ذات مقدس خداوند است به طوری که هیچ کس از آن اطلاع ندارد. در برخی روایات ضمن بیان این مطلب، از خصوص این امور، به علوم غیب تعبیر شده است. امام باقر(ع) می‌فرماید: H{العلم علمان، فعلم عندالله مخزون لم یطلع علیه احدا من خلقه، و علم علمه الله ملائکته و رسلهM{}Hعلوم دو دسته‌اند، علمی که نزد خداوند است و هیچ کس از مخلوقاتش بر آن آگاه نخواهد شد و علمی که آن را به ملائکه و فرستادگانش تعلیم داده است}M. علوم قسم دوم که خداوند به انبیا و ائمه(ع) اعطا می‌کند تنها به مقداری است که صلاح بداند. ج س 2 - عصمت عبارتست از نیروئی درونی که دارنده‌آن از هر گونه گناه باز داشته می‌شود. عصمت انبیاء لازمه هماهنگی خلقت است زیرا پس از احراز لزوم بعثت انبیاء و شناسایی آنها از طرق معجزه اگر معصوم نباشند اعتماد مردم از آنها سلب می‌شود. کسی به دستورشان عمل نمی‌کند و در نتیجه هدف خلقت لغو خواهد شد. بنابراین انبیاء باید از ناحیه خداوند حفظ شوند و هیچ‌گونه خطا و اشتباهی از آنها سرنزند. اما اینکه در دعاها می‌خوانیم که انبیاء از خداوند تقاضای عفو و مغفرت کرده‌اند یا در آیات قرآن اشاراتی به چشم می‌خورد (همچون ماجرای حضرت آدم یا حضرت یونس) که دلالت بر عدم عصمت آنها دارد باید توجه نمود که الفاظ دالّ بر گناه و معصیت در مورد آنان معنی حقیقی و آنچه ما از آنها در ذهن داریم را نمی‌دهد. بلکه نسبت به آنها به معنی ترک اولی است یعنی از میان دو کار که یکی خوب و دیگری خوب‌تر است اگر آنان خوب‌تر را رها کنند و خوب را انجام دهند این عمل شایسته شأن و مقام آنها نیست بلکه شایسته مقام آنان کار خوبتر است. برای آگاهی بیشتر ر.ک: عقاید اسلامی، آقایان امامی و آشتیانی، ص 257. از اینرو گناه و معصیت انبیاء و اولیاء به هیچ عنوان گناه اخلاقی یا گناه به معنای تخلف از قوانین نمی‌باشد بلکه به معنای قصور از ادای حق بندگی یا تقصیر در بذل تمام توجه به سوی محبوب است. (ر.ک: بدایة‌المعارف الالهیة، آقای سیدمحسن خرازی، ج 1، ص 267) و این گونه گناهان هیچ منافاتی با اصول دال بر عصمت انبیاء ندارد. برای مطالعه بیشتر ر.ک: الهیات و معارف اسلامی، آیت‌الله جعفر سبحانی، از درس 55 تا 60. انیس الموحدین، مرحوم ملامهدی نراقی، از ص 91 تا 105. ج س 3 واژه ام‌الکتاب در چند جای قرآن مجید آمده است [آل عمران 7، رعد 39، زخرف 4 ]در سوره آل عمران به معنی اصل کتاب است یعنی آیات محکم قرآن اصل قرآن است که متشابهات قرآن و سایر امور دین با رجوع به آن و استدلال بر مبنای آن محکم و استوار خواهد بود. در آیه 39 رعد و 4 زخرف به معنی لوح محفوظ خداوند است که همه چیز در آن ثبت و ضبط شده است. در برابر لوح محو و اثبات در لوح محو و اثبات به حسب اقتضائات ممکن است چیزی ثبت شود بعد به جهت آمدن مقتضی دیگری محو شود. مثلاً این طور مقدر شده است که شخصی در فلان تاریخ فوت شود و یا مریض شود بعد به واسطه دعا و یا صدقه دادن به کسی این مقدر تغییر پیدا می‌کند. ولی در لوح محفوظ خداوند تمامی این‌ها یعنی همان مقدر با تغییری که در لوح محو و اثبات ایجاد می‌شود ثبت و ضبط است و قابل تغییر نیست. آیه 39 سوره رعد به این دو کتاب اشاره دارد که می‌فرماید: M{محو می‌کند خداوند آنچه را که بخواهد و اثبات می‌کند و در نزد اوست ام‌الکتاب}M. در روایتی آمده است که دعا در لوح محو و اثبات مؤثر است و ممکن است در لوح محوو اثبات این طور مقدر شده که از عمر کسی سه سال بیشتر باقی نمانده باشد بعد بر اثر صله رحم سی سال بر عمر او افزوده شود و به عکس عمر او سی و سه سال است بر اثر قطع رحم کوتاه شود و سه سال شود. و اما آنچه در ام‌الکتاب آمده قابل تغییر نخواهد بود. V{(تفسیر صافی 3/75)}V. همچنین بدا که از معتقدات شیعه است مربوط به لوح محو و اثبات است. بنا به آنچه در تفسیر البیان آقای خوئی آمده است قضا و مقدرات الهی سه گونه است قسمی که خداوند هیچ کس را بر آن مطلع نکرده است و مخصوص خود اوست که قضاء قابل تغییر نیست. و قسمی که خداوند انبیا و پیامبران را به آن خبر داده که حتما واقع خواهد شد این قسم نیز قابل تغییر نیست و بدا در آن ایجاد نمی‌شود. قسم سوم مقدراتی است که خداوند پیامبر و ملائکه‌اش را به وقوع آن خبر داده است ولی حتمی نیست و موقوف بر تعلق مشیت خداوند است. در این علم خداوند بدا جاری است و ممکن است اراده خداوند به حسب مصالحی تغییر کند و دست خداوند بسته نیست آن گونه که یهود گفته‌اند که خداوند حتما باید به مقتضای علم سابقش عمل کند. بلکه ممکن است خداوند به حسب مصالح اراده‌اش تعلق بگیرد و به گونه‌ای دیگر عمل کند و این همان بدا است که در این قسم از مقدرات الهی جاری است و منشأ این علم همان علم ازلی خداوند است یعنی علم ازلی خداوند به تمامی اشیاء تعلق گرفته ولی وجود آن معلق بر مشیت خداوند است به حسب اقتضاء مصالح و مفاسدی که به اختلاف ظرفهای آن مختلف است..(البیان 384 / 390). (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 1/100101148)
عنوان سوال:

می خواستم بپرسم خدا به چه کسانی با چه ویژگی علم غیب می دهد؟ اگر کسی این ادعا را کرد به چه شرطی باور کنیم؟ اگر جن که در گذشته پیامبری نداشتند باشد چی؟ درست است؟ باید باور کرد؟


پاسخ:

می خواستم بپرسم خدا به چه کسانی با چه ویژگی علم غیب می دهد؟ اگر کسی این ادعا را کرد به چه شرطی باور کنیم؟ اگر جن که در گذشته پیامبری نداشتند باشد چی؟ درست است؟ باید باور کرد؟

بررسی آیات پیرامون علم غیب:}T
آیات مربوط به علم غیب دو دسته‌اند:
1- آیاتی که علم غیب را مختص خداوند دانسته و آن را از دیگران نفی می‌کند مانند:A{وعنده مفاتح الغیب لایعلمها الا هو}A. A{قل لا
یعلم من فی السماوات والارض الغیب الا اللّه‌}A.
2- آیاتی که علم غیب را برای غیر خداوند با اراده و خواست او اثبات می‌کند مانند: A{عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من
ارتضی من رسول}A.
از آن جا که همه مخلوقات، چه در اصل وجود و ذاتشان و چه در آثار و خصوصیات خود، هیچ‌گونه استقلالی ندارند بلکه محتاج و وابسته به خداوندند و تنها وجودی که در ذات خود مستقل است، خداوند می‌باشد مقصود از دو دسته آیات فوق، این است که
علم غیب بالاصالة و ذاتا از آن خداست و غیر خداوند چنین علمی ندارد مگر به نحو تبعی یعنی به خواست و رضایت و اراده
خداوند. خداوند بالاصالة وبالذات عالم به غیب است و غیرخداوند به تعلیم او از غیب آگاه می‌شود. یعنی پیامبر و امام از خود
چیزی نمی‌دانند، بلکه آنچه خداوند از غیب و اسرار نهان در اختیارشان بگذارد، می‌دانند.
نظیر آیاتی که در مورد قبض روح و توفّی آمده است که یک دسته می‌گوید: A{الله یتوفی الانفس حین موتها}A و دسته دیگر به غیر
خدا اسناد می‌دهد و می‌گوید: A{قل یتوفاکم ملک الموت الذی و کل بکم}A یعنی؛ توفی و قبض روح بالاصالة منسوب به خداوند است و
به نحو تبعی به ملائکه منسوب می‌شود چون خداوند آنان را اسباب و واسطه برای این کار قرار داده و آنان به قدرت و اراده و اذن
خداوند این کار را انجام می‌دهند.
علم غیب نیز بالاصالة و به نحو استقلالی از آن خداست و غیرخدا با اذن و اراده و تعلیم خداوند از آن مطلع خواهد بود. آیاتی که
علم غیب را از غیرخدا نفی می‌کند، ناظر به علم استقلالی و ذاتی است.
اما در خصوص آیه 188 سوره اعراف که اشاره فرمودید: از آنجا که کفار ادعای نبوت پیامبر اکرم را مساوی با ادعای علم غیب
گرفته‌اند و با آن فهم بسیط و ساده خود توان درک (علم استقلالی و تبعی) را نداشتند خداوند پیامبر اکرم را امر فرموده طبق فهم ساده
آنان سخن بگوید، لذا می‌فرماید بگو من مدعی علم غیب نیستم من تنها بشیر و نذیری هستم که برای هدایت شما آمده‌ام.
برای آگاهی بیشتر ر.ک: تفسیر المیزان، ج 8، ذیل آیه فوق، ص 388.
T کیفیت علم غیب:}T
با توجه به دو مطلب قبل، روشن شد، امام(ع) از دو نوع علم برخوردار است: 1- علم عادی، که برای نوع بشر قابل تحصیل
است. 2- علم غیب، که موهبتی الهی است.
امام که برگزیده خداست و مدارج قوس صعودی را پیموده است، به لطف و اذن و اراده الهی با سرچشمه علم الهی تماس پیدا
می‌کند و از حوادث گذشته و حال و آینده آگاه می‌گردد. بر این اساس:
1- علم غیب امام از سنخ علم الهی است. برای آشنایی با علم غیب باید با علم الهی آشنا شد.
علم خداوند به هر پدیده، از سنخ علم حضوری است که خود شی‌ء معلوم، با تمام وجودش، نزد عالم حاضر است. علم
حضوری، بدون وجود و تحقق معلوم معنا ندارد بلکه ملازم و همراه با وجود معلوم است. به تعبیر دیگر، علم خداوند به پدیده‌های
عالم هستی، همان‌گونه که در متن واقع هستند، تعلق می‌گیرد. این آگاهی منشأ هیچ تغییر و تأثیری در حوادث عالم نیست و چون
علم غیب امام از سنخ علم الهی است، علم غیب ائمه نیز علم حضوری است و به پدیده‌ها به همان شکل که در متن واقع محققند
تعلق می‌گیرد و موجب تغییر در حوادث عالم نیست.
2- از آنجا که علم غیب به نحو ذاتی و استقلالی فقط از آن خداست A{قل لایعلم من فی السماوات والارض الغیب الا الله}A و غیر خدا
تنها با اذن و خواست الهی و متکی به منبع علم ذاتی الهی، از آن برخوردار است A{فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول}A
علم غیب پیامبر و ائمه(ع) محدود است به مقداری که خداوند اراده کند و بخواهد.
T آیا علم غیب همان علم لدنی است:}T
1- علم لدنی: علمی است که از راه و طریق عادی به دست نیامده است؛ یعنی، اکتسابی نیست، و از طریق استاد و تعلیم و تعلم
به دست نیامده، بلکه موهبتی الهی است.
2- علم غیب: علم به اموری که برای نوع بشر پوشیده و جزو اسرار الهی و مخزون در منبع علم الهی است. کشف و شهود امری
که دیده‌های نوع بشر نمی‌بیند و گوش‌ها آن را نمی‌شنود. البته باید توجه داشت که علم، یعنی کشف و شهود بنابراین علم غیب، امر
نسبی است؛ یعنی، علم به چیزی که برای سایرین غیب است. کشف و شهود چیزی که برای دیگران غایب و نامعلوم است.
با توجه به دو تعریف فوق، معلوم می‌شود که هر علم غیبی، علم لدنی است. چون غیب بر همگان پوشیده است و کسی جز خدا
آن را نمی‌داند، مگر کسانی که خداوند بخواهد و چنین علمی را به آنان موهبت کند A{عالم‌الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من
ارتضی...}A.
اما هر علم لدنی، علم غیب نیست یعنی ممکن است خداوند علم برخی از امور را که برای نوع بشر از طرق عادی قابل اکتساب و
تحصیل است، به بعضی انسان‌ها بدون کسب و تحصیل، اعطا کند. چنین علمی موهبتی و لدنی است اما علم به غیب نیست، چون
برای سایرین پوشیده نیست. مثل این که خداوند بر اثر یک عنایت، به شخص بی‌سوادی سواد خواندن و نوشتن اعطا کند و یا کسی
را حافظ قرآن قرار دهد (مانند جریان کربلایی کاظم که در کتاب داستان‌های شگفت شهید دستغیب می‌توانید مطالعه کنید).
حاصل سخن: هر علم غیبی، علم لدنی است اما برخی علوم لدنی، علم غیب نیستند. به اصطلاح منطقی رابطه بین این دو،
عموم و خصوص مطلق است. علم لدنی، عام مطلق و علم غیب، خاص مطلق است.
T آیا سایر مردم هم می‌توانند از علم غیب برخوردار شوند:}T
با توجه به تعریفی که از علم غیب ارائه دادیم و آن را علم لدنی و موهبت الهی دانستیم می‌گوییم بله هر انسانی می‌تواند از راه
تهذیب نفس و صفای باطن و سیر و سلوک و در یک جمله، تأسی به سیره و روش پیامبر اکرم و ائمه معصومین(ع) از علم غیب
بهره‌مند شود. لکن هر کسی به اندازه اوج پرواز خود و سعه وجودی خویش با علم غیب ارتباط برقرار کرده و به حقایق بلند آن عالم
دست می‌یابد. هر چند تنها انسان کامل می‌تواند اوج بهره را از حقایق عالم غیب ببرد.
حال که سخن از علم غیب سایر انسانهاست، تذکر این مطلب ضروری است که توانایی اطلاع بر برخی از امور غیبی و خبر دادن
از آنها، اختصاص به معصومین و پیروان آنان ندارد، بلکه ممکن است برخی از افراد با تحصیل برخی مقدمات و از راه‌هایی مثل
ریاضت‌های گوناگون یا تسخیر جن بتوانند از امور غیبی اطلاع دهند. لکن یک تفاوت اساسی میان اخبار غیبی آنان با اخبار غیبی
معصومان وجود دارد و آن این که اخبار معصومین به سبب اتصال به منبع علم الهی، مصون از خطا و اشتباه است، برخلاف خبرهای
غیبی دیگران که بنا به تأثیرات برخی از موجودات (مانند اجنه و شیاطین) ممکن است مشتمل بر خطا باشد. علاوه بر این، تفاوت
اساسی دیگر این است که علم غیب معصومین گسترده است و اخبار گوناگونی دسترسی دارند که برای دیگران ممکن نیست مانند
علم به قیامت و بهشت و دوزخ و عوالم عینی مانند ملائکه و... از همین‌رو علی(ع) می‌فرماید: H{سلونی قبل ان تفقدونی فانّی بطرق
السماء اعلم منی بطرق الارضM{}H؛ ای مردم، قبل از این که مرا از دست بدهید از من بپرسید زیرا من راه‌های آسمان را بهتر از راه‌های زمین می‌شناسم}M.
T نکته پایانی:}T
برخی از علوم مربوط به آینده، منحصر به ذات مقدس خداوند است به طوری که هیچ کس از آن اطلاع ندارد. در برخی روایات
ضمن بیان این مطلب، از خصوص این امور، به علوم غیب تعبیر شده است.
امام باقر(ع) می‌فرماید: H{العلم علمان، فعلم عندالله مخزون لم یطلع علیه احدا من خلقه، و علم علمه الله ملائکته و رسلهM{}Hعلوم دو دسته‌اند،
علمی که نزد خداوند است و هیچ کس از مخلوقاتش بر آن آگاه نخواهد شد و علمی که آن را به ملائکه و فرستادگانش تعلیم داده است}M.
علوم قسم دوم که خداوند به انبیا و ائمه(ع) اعطا می‌کند تنها به مقداری است که صلاح بداند.
ج س 2 - عصمت عبارتست از نیروئی درونی که دارنده‌آن از هر گونه گناه باز داشته می‌شود.
عصمت انبیاء لازمه هماهنگی خلقت است زیرا پس از احراز لزوم بعثت انبیاء و شناسایی آنها از طرق معجزه اگر معصوم نباشند
اعتماد مردم از آنها سلب می‌شود. کسی به دستورشان عمل نمی‌کند و در نتیجه هدف خلقت لغو خواهد شد. بنابراین انبیاء باید از
ناحیه خداوند حفظ شوند و هیچ‌گونه خطا و اشتباهی از آنها سرنزند. اما اینکه در دعاها می‌خوانیم که انبیاء از خداوند تقاضای عفو و
مغفرت کرده‌اند یا در آیات قرآن اشاراتی به چشم می‌خورد (همچون ماجرای حضرت آدم یا حضرت یونس) که دلالت بر عدم
عصمت آنها دارد باید توجه نمود که الفاظ دالّ بر گناه و معصیت در مورد آنان معنی حقیقی و آنچه ما از آنها در ذهن داریم را
نمی‌دهد. بلکه نسبت به آنها به معنی ترک اولی است یعنی از میان دو کار که یکی خوب و دیگری خوب‌تر است اگر آنان خوب‌تر را
رها کنند و خوب را انجام دهند این عمل شایسته شأن و مقام آنها نیست بلکه شایسته مقام آنان کار خوبتر است.
برای آگاهی بیشتر ر.ک: عقاید اسلامی، آقایان امامی و آشتیانی، ص 257.
از اینرو گناه و معصیت انبیاء و اولیاء به هیچ عنوان گناه اخلاقی یا گناه به معنای تخلف از قوانین نمی‌باشد بلکه به معنای قصور از
ادای حق بندگی یا تقصیر در بذل تمام توجه به سوی محبوب است. (ر.ک: بدایة‌المعارف الالهیة، آقای سیدمحسن خرازی، ج 1، ص 267)
و این گونه گناهان هیچ منافاتی با اصول دال بر عصمت انبیاء ندارد.
برای مطالعه بیشتر ر.ک: الهیات و معارف اسلامی، آیت‌الله جعفر سبحانی، از درس 55 تا 60.
انیس الموحدین، مرحوم ملامهدی نراقی، از ص 91 تا 105.
ج س 3 واژه ام‌الکتاب در چند جای قرآن مجید آمده است [آل عمران 7، رعد 39، زخرف 4 ]در سوره آل عمران به معنی اصل کتاب
است یعنی آیات محکم قرآن اصل قرآن است که متشابهات قرآن و سایر امور دین با رجوع به آن و استدلال بر مبنای آن محکم و
استوار خواهد بود.
در آیه 39 رعد و 4 زخرف به معنی لوح محفوظ خداوند است که همه چیز در آن ثبت و ضبط شده است. در برابر لوح محو و
اثبات در لوح محو و اثبات به حسب اقتضائات ممکن است چیزی ثبت شود بعد به جهت آمدن مقتضی دیگری محو شود.
مثلاً این طور مقدر شده است که شخصی در فلان تاریخ فوت شود و یا مریض شود بعد به واسطه دعا و یا صدقه دادن به کسی
این مقدر تغییر پیدا می‌کند. ولی در لوح محفوظ خداوند تمامی این‌ها یعنی همان مقدر با تغییری که در لوح محو و اثبات ایجاد
می‌شود ثبت و ضبط است و قابل تغییر نیست.
آیه 39 سوره رعد به این دو کتاب اشاره دارد که می‌فرماید: M{محو می‌کند خداوند آنچه را که بخواهد و اثبات می‌کند و در نزد اوست ام‌الکتاب}M.
در روایتی آمده است که دعا در لوح محو و اثبات مؤثر است و ممکن است در لوح محوو اثبات این طور مقدر شده که از عمر کسی
سه سال بیشتر باقی نمانده باشد بعد بر اثر صله رحم سی سال بر عمر او افزوده شود و به عکس عمر او سی و سه سال است بر اثر
قطع رحم کوتاه شود و سه سال شود.
و اما آنچه در ام‌الکتاب آمده قابل تغییر نخواهد بود. V{(تفسیر صافی 3/75)}V. همچنین بدا که از معتقدات شیعه است مربوط به لوح محو
و اثبات است. بنا به آنچه در تفسیر البیان آقای خوئی آمده است قضا و مقدرات الهی سه گونه است قسمی که خداوند هیچ کس را بر
آن مطلع نکرده است و مخصوص خود اوست که قضاء قابل تغییر نیست. و قسمی که خداوند انبیا و پیامبران را به آن خبر داده که
حتما واقع خواهد شد این قسم نیز قابل تغییر نیست و بدا در آن ایجاد نمی‌شود.
قسم سوم مقدراتی است که خداوند پیامبر و ملائکه‌اش را به وقوع آن خبر داده است ولی حتمی نیست و موقوف بر تعلق مشیت
خداوند است. در این علم خداوند بدا جاری است و ممکن است اراده خداوند به حسب مصالحی تغییر کند و دست خداوند بسته
نیست آن گونه که یهود گفته‌اند که خداوند حتما باید به مقتضای علم سابقش عمل کند. بلکه ممکن است خداوند به حسب مصالح
اراده‌اش تعلق بگیرد و به گونه‌ای دیگر عمل کند و این همان بدا است که در این قسم از مقدرات الهی جاری است و منشأ این علم
همان علم ازلی خداوند است یعنی علم ازلی خداوند به تمامی اشیاء تعلق گرفته ولی وجود آن معلق بر مشیت خداوند است به
حسب اقتضاء مصالح و مفاسدی که به اختلاف ظرفهای آن مختلف است..(البیان 384 / 390). (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 1/100101148)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین