آمنه دختر شرید و همسر عمرو بن حمق خزاعی بود. زیرنویس=شرح حال عمرو بن حمق را در همین کتاب ملاحظه فرمایید. او یکی از شیر زنانی است که در فصاحت و بلاغت شهرت داشت و به جرم علاقه به امیرالمؤمنین علیه السلام در کوفه دستگیر و به دربار معاویه فرستاده شد و مدت دو سال در سیاه چال های شام زندانی گردید تا آن که شوهرش - عمرو بن حمق - کشته شد و سر بُریده او را به دربار معاویه آوردند.[1] معاویه برای آزمایش آمنه، دستور داد سر بریده شوهرش را به زندان ببرند و زمانی که آمنه بیدار است آن را در دامنش بگذارند. از آن جا که آمنه از اوضاع بیرون بی اطلاع بود ناگهان شی ء سنگینی در دامنش انداخته شد، چون دقت کرد دید سر بریده شوهرش (عمرو بن حمق) است، مدتی بر خود لرزید و از حال رفت، وقتی به هوش آمد به رسم زنان مصیبت دیده عرب، دست روی سر گذاشت و ناله ای جانسوز سر داد و گفت: (وا مصیبتا! از خواری دنیا و از ظلم سلطان. سپس خطاب به مأمور زندان گفت: برو نزد معاویه و در گفتن این مطالب کوتاهی نکن و بگو ای معاویه! خدا فرزندانت را یتیم و خانه ات را ویران و خانواده ات را به وحشت اندازد و هرگز تو را نیامرزد.[2] مأمور زندان، سخنان آمنه را برای معاویه بازگو کرد، وی از شنیدن نفرین های آمنه سخت ناراحت شد و دستور احضار آمنه را داد و به او گفت: ای دشمن خدا، آیا تو چنین در حق ما نفرین کرده ای؟ آمنه گفت: بله من این کار را کرده ام، نه انکار می کنم و نه پوزش می طلبم و نه دست برمی دارم؛ به جان خودم قسم! اگر تلاش در نفرین مؤثر است، تمام تلاش خودم را کرده ام و بدان که حق در پی مردان خداست و همیشه خداوند در کمین توست تا تو را کیفری سخت دهد. گفت: از کشور من (شام) خارج شو تا دیگر تو را نبینم و صدایت را نشنوم! آمنه بلافاصله گفت: ای معاویه به زودی خواهم رفت، زیرا شام مورد علاقه من نیست و در آن، روز خوشی ندیده و خبر خوشی نشنیده ام و جز رنج چیز دیگری نصیبم نشده است. شام وطن من نیست و در آن فامیل و عشیره ای ندارم، در این شام ویران، بدهی هایم سنگین شده و دیدگانم به هیچ امری روشن نشده است، بنابراین ای معاویه مطمئن باش از این جا می روم و هرگز برنمی گردم و هر جا که باشم از تو به بدی یاد می کنم. آمنه چون خواست خارج شود، معاویه با دست اشاره کرد که برو. آمنه گفت: آری معاویه با دست اشاره می کند که بروم، ولی از ترسِ پاسخ تند من، زبانش را حرکت نمی دهد، ای معاویه بدان اگر من هم سکوت کنم، فردای قیامت شوهرم (عمرو بن حمق) با زبانی که از شمشیر برنده تر و از افعی گزنده تر است با تو جدال خواهد کرد. آمنه وقتی از شام خارج شد و به شهر حمصّ رسید به مرض طاعون از دنیا رفت. معاویه چون از وفات آمنه باخبر شد، مسرور گشت.[3] -------------------------------------------------------------------------------- اعیان الشیعه، ج 2، ص 65. اعیان الشیعه، ج 2، ص 65. ر.ک: اعیان الشیعه، ج 2، ص 65.
آمنه دختر شرید و همسر عمرو بن حمق خزاعی بود. زیرنویس=شرح حال عمرو بن حمق را در همین کتاب ملاحظه فرمایید.
او یکی از شیر زنانی است که در فصاحت و بلاغت شهرت داشت و به جرم علاقه به امیرالمؤمنین علیه السلام در کوفه دستگیر و به دربار معاویه فرستاده شد و مدت دو سال در سیاه چال های شام زندانی گردید تا آن که شوهرش - عمرو بن حمق - کشته شد و سر بُریده او را به دربار معاویه آوردند.[1] معاویه برای آزمایش آمنه، دستور داد سر بریده شوهرش را به زندان ببرند و زمانی که آمنه بیدار است آن را در دامنش بگذارند. از آن جا که آمنه از اوضاع بیرون بی اطلاع بود ناگهان شی ء سنگینی در دامنش انداخته شد، چون دقت کرد دید سر بریده شوهرش (عمرو بن حمق) است، مدتی بر خود لرزید و از حال رفت، وقتی به هوش آمد به رسم زنان مصیبت دیده عرب، دست روی سر گذاشت و ناله ای جانسوز سر داد و گفت: (وا مصیبتا! از خواری دنیا و از ظلم سلطان.
سپس خطاب به مأمور زندان گفت: برو نزد معاویه و در گفتن این مطالب کوتاهی نکن و بگو ای معاویه! خدا فرزندانت را یتیم و خانه ات را ویران و خانواده ات را به وحشت اندازد و هرگز تو را نیامرزد.[2] مأمور زندان، سخنان آمنه را برای معاویه بازگو کرد، وی از شنیدن نفرین های آمنه سخت ناراحت شد و دستور احضار آمنه را داد و به او گفت: ای دشمن خدا، آیا تو چنین در حق ما نفرین کرده ای؟
آمنه گفت: بله من این کار را کرده ام، نه انکار می کنم و نه پوزش می طلبم و نه دست برمی دارم؛ به جان خودم قسم! اگر تلاش در نفرین مؤثر است، تمام تلاش خودم را کرده ام و بدان که حق در پی مردان خداست و همیشه خداوند در کمین توست تا تو را کیفری سخت دهد.
گفت: از کشور من (شام) خارج شو تا دیگر تو را نبینم و صدایت را نشنوم! آمنه بلافاصله گفت: ای معاویه به زودی خواهم رفت، زیرا شام مورد علاقه من نیست و در آن، روز خوشی ندیده و خبر خوشی نشنیده ام و جز رنج چیز دیگری نصیبم نشده است. شام وطن من نیست و در آن فامیل و عشیره ای ندارم، در این شام ویران، بدهی هایم سنگین شده و دیدگانم به هیچ امری روشن نشده است، بنابراین ای معاویه مطمئن باش از این جا می روم و هرگز برنمی گردم و هر جا که باشم از تو به بدی یاد می کنم.
آمنه چون خواست خارج شود، معاویه با دست اشاره کرد که برو. آمنه گفت: آری معاویه با دست اشاره می کند که بروم، ولی از ترسِ پاسخ تند من، زبانش را حرکت نمی دهد، ای معاویه بدان اگر من هم سکوت کنم، فردای قیامت شوهرم (عمرو بن حمق) با زبانی که از شمشیر برنده تر و از افعی گزنده تر است با تو جدال خواهد کرد.
آمنه وقتی از شام خارج شد و به شهر حمصّ رسید به مرض طاعون از دنیا رفت. معاویه چون از وفات آمنه باخبر شد، مسرور گشت.[3]
--------------------------------------------------------------------------------
اعیان الشیعه، ج 2، ص 65.
اعیان الشیعه، ج 2، ص 65.
ر.ک: اعیان الشیعه، ج 2، ص 65.
- [سایر] علت انفعال مردم در برابر سیاستهای معاویه چه بود و چرا امام حسین (علیه السلام) علنی با معاویه برخورد نکردند؟
- [سایر] شخصیت معاویه چگونه است؟
- [سایر] علت صلح و سازش امام حسن (ع) با معاویه چیست؟ آیا جنگ علی (ع) با معاویه، با صلح امام حسن (ع) با معاویه سازگار است و تفاوت در چیست؟
- [سایر] معاویه در هلاکت عثمان چه نقشی داشت؟
- [سایر] نامه عمر به معاویه چگونه آشکار شد؟
- [سایر] آیا ابن عباس در پایان عمرش به معاویه پیوست؟
- [سایر] ابن تیمیه در مورد یزید و معاویه چه نظری داشت؟
- [سایر] این درست است که اگر یزید هم مثل معاویه بود امام حسین ع قیام نمیکرد؟ چون ظاهر حفظ میکرد معاویه ولی یزید ریشه میخواست بکنه؟
- [سایر] اصولاً معاویه و یزید چه فرقی با هم داشتند؟
- [سایر] زیاد بن ابیه چه نسبتی با معاویه دارد؟
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام خیانت است که به مرتکب آن خائن گفته میشود و در روایات سلب اسلام و سلب ولایت از او شده است، و آن اقسامی دارد: الف) خیانت به خدای متعال و رسول گرامی(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و ائمّه اطهار(سلاماللهعلیهم)، و آن مراتب و مصادیقی دارد و از موارد آن، که از گناهان بزرگ شمرده شده است، کشف اسرار نظامی و سیاسی و اقتصادی و اداری حکومت اسلامی است. و بعضی از مصادیق دیگر آن، نظیر مصرف بیجا یا به هدر دادن نِعم الهی مانند عقل و اعضا و جوارح و مال و عمر که در نزد ما امانت است، هر چند گناه نیست، ولی یک مسلمان واقعی باید به اندازه قدرتش از آن پرهیز کند. ب) خیانت در عرض و ناموس مسلمانان که گناهش در حدّ کفر است. ج) خیانت در امانت که آن هم گناهش بزرگ است، علاوه بر اینکه حقّالنّاس نیز میباشد. د) خیانت در معاملات نظیر غش در معامله و فریبدادن طرف معامله و نقض عقود لازمه و نقض عهود و بیعتها و شروط و امثال اینها و این قسم نیز گناهش بزرگ و اگر مربوط به اموال و حقوق باشد، حقّالنّاس و ضمانآور نیز میباشد. ه) نقض عهد و نذر و قسم با خدای متعال که این قسم از خیانت علاوه بر اینکه گناه است، کفّاره نیز دارد و اگر مربوط به اموال و حقوق باشد، آن مال یا حقّ بر ذمّه او خواهد بود. و) خیانت در مشورت، و همه مراتب و مصادیق این قسم گناه است، ولی بعضی از موارد آن نظیر خیانت در امر ازدواج و خیانت در مهمّ امور، گناهش در حدّ کفر است. ز) خیانت در اسرار، و این قسم از خیانت نظیر کشف اسرار نظام اسلامی، گناهش بسیار بزرگ است و اگر اشاعه فحشا باشد، از نظر قرآن عذاب دردناک در دنیا و آخرت دارد: (لَهُمْ عَذابٌ الیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْاخِرَة)[1] (برای آنان عذابی دردناک در دنیا و آخرت است.)
- [آیت الله شبیری زنجانی] حجّ زیارت کردن خانه خدا و انجام اعمالیست که دستور دادهاند در آنجا به جا آورده شود و در تمام عمر بر کسی که این شرایط را دارا باشد یک مرتبه واجب میشود: اوّل: آن که بالغ باشد. دوم: آن که عاقل باشد. سوم: به واسطه رفتن به حجّ مجبور نشود که کار حرامی را (که اهمیتش در شرع به اندازه حجّ یا بیشتر از حجّ است) انجام دهد، یا عمل واجبی را (که به اندازه حجّ یا مهمتر از حجّ است) ترک نماید؛ بلی در صورتی که عمل واجب را ترک کند، یا عمل حرام را مرتکب شود، با داشتن شرایط دیگر حجّ بر او واجب است. چهارم: آن که مستطیع باشد؛ و مستطیع بودن به چند چیز است: اوّل: آن که توشه راه و مرکب سواری یا مالی که بتواند آنها را تهیّه کند داشته باشد. دوم: توانایی بدنی داشته باشد؛ یعنی از نظر شرایط جسمی توانایی آن را داشته باشد که مکّه رود و حجّ را به جا آورد. سوم: در راه مانعی از رفتن نباشد، پس اگر راه بسته باشد یا انسان بترسد که در راه، خطر جانی باشد یا آبروی وی در خطر افتد یا مالی را که بردن آن مشقّت شدید برای او ایجاد میکند ببرند، حجّ بر او واجب نیست ولی اگر بتواند از راه دیگری برود - اگر چه دورتر باشد - در صورتی که مشقّت شدید نداشته باشد، حجّ بر او واجب است. چهارم: به مقدار به جا آوردن حجّ وقت داشته باشد. پنجم: انجام حجّ موجب اختلال در تأمین اقتصادی زندگی خود یا کسانی که شرعاً یا عرفاً خرجی آنها بر او واجب است، نگردد. ششم: انجام حجّ موجب اختلال در سائر جهات زندگی او نگردد؛ مثلاً کسی که میترسد با رفتن حجّ زندگی او به جدایی کشیده شود، حجّ بر او واجب نیست.