انسان قبل از خلقت وجود نداشت و چیزی نبود تا بتواند از خود اختیاری داشته باشد. به همین دلیل هیچ نقش و تأثیری در به وجود آمدن خود ندارد همینطور که هیچ اختیار و قدرتی در از بین بردن و معدوم ساختن خویش ندارد. بدیهی است که داشتن اختیار فرع بر وجود است.یعنی ابتدا باید انسان موجود باشد و بعد در باره ی اختیار و آزادی وی بحث شود. اما پس از خلقت آزاد و مختار است و این آزادی را خداوند منان به او بخشیده است. شیعه ی امامیه معتقد است که انسان در افعال و اعمالش نه آزاد مطلق است و نه مجبور مطلق، بلکه امری است بین ایندو. استاد شهید مطهری درباره ی اختیار و آزادی انسان می گوید: انسان مختار و آزاد آفریده شده است؛ یعنی به او عقل ، فکر و اراده داده شده است. انسان در کارهای ارادی خود مانند سایر موجودات نیست که مجبور باشد . بشر همیشه خود را در سر چهار راه هایی می بیند که هیچ گونه اجباری ندارد که فقط یکی از آنها را انتخاب کند. سایر راه ها بر او بسته نیست. از این رو اگر چه انسان در تولد خود اختیاری ندارد اما بعد از تولد با اختیاری که خداوند بصورت تکوینی در به او بخشیده است می تواند آزادانه مرتکب هر فعلی بشود حتی به عمر خویش خاتمه دهد و به تعبیری «خودکشی» کند، اما جواز انجام هر فعلی از جمله خودکشی به انسان داده نشده است. و در شرع مقدس اسلام چیزهای از جمله خودکشی بشدت مذمت شده اند. در متون دینی آمده است که: اگر کسی به هر انگیزه ای خودکشی کند گناه بزرگی مرتکب شده و در عالم آخرت گرفتار عذابی دردناک خواهد شد. معلوم است که انسان با خود کشی کردن تنها می تواند خود را از این جهان (دنیا) خارج و به دنیای دیگر (برزخ) وارد سازد ولی هرگز نمی تواند خود را از جهان هستی خارج سازد و محو نماید.
ما بدون اختیار خود وارد این دنیا شدهایم و اجباراً در این دیر خراب قرار گرفتهایم و حتی این اختیار را هم نداشتهایم که بگوییم میخواهیم وارد این دنیا شویم یا نه؟ حالا اگر من نخواهم در این دنیا زندگی کنم و یا اگر کلاً نخواهم در این جهان هستی باشم چه باید بکنم؟
انسان قبل از خلقت وجود نداشت و چیزی نبود تا بتواند از خود اختیاری داشته باشد. به همین دلیل هیچ نقش و تأثیری در به وجود آمدن خود ندارد همینطور که هیچ اختیار و قدرتی در از بین بردن و معدوم ساختن خویش ندارد. بدیهی است که داشتن اختیار فرع بر وجود است.یعنی ابتدا باید انسان موجود باشد و بعد در باره ی اختیار و آزادی وی بحث شود. اما پس از خلقت آزاد و مختار است و این آزادی را خداوند منان به او بخشیده است. شیعه ی امامیه معتقد است که انسان در افعال و اعمالش نه آزاد مطلق است و نه مجبور مطلق، بلکه امری است بین ایندو.
استاد شهید مطهری درباره ی اختیار و آزادی انسان می گوید: انسان مختار و آزاد آفریده شده است؛ یعنی به او عقل ، فکر و اراده داده شده است. انسان در کارهای ارادی خود مانند سایر موجودات نیست که مجبور باشد . بشر همیشه خود را در سر چهار راه هایی می بیند که هیچ گونه اجباری ندارد که فقط یکی از آنها را انتخاب کند. سایر راه ها بر او بسته نیست.
از این رو اگر چه انسان در تولد خود اختیاری ندارد اما بعد از تولد با اختیاری که خداوند بصورت تکوینی در به او بخشیده است می تواند آزادانه مرتکب هر فعلی بشود حتی به عمر خویش خاتمه دهد و به تعبیری «خودکشی» کند، اما جواز انجام هر فعلی از جمله خودکشی به انسان داده نشده است. و در شرع مقدس اسلام چیزهای از جمله خودکشی بشدت مذمت شده اند. در متون دینی آمده است که: اگر کسی به هر انگیزه ای خودکشی کند گناه بزرگی مرتکب شده و در عالم آخرت گرفتار عذابی دردناک خواهد شد.
معلوم است که انسان با خود کشی کردن تنها می تواند خود را از این جهان (دنیا) خارج و به دنیای دیگر (برزخ) وارد سازد ولی هرگز نمی تواند خود را از جهان هستی خارج سازد و محو نماید.
- [سایر] آیا کسانی که به جهان برزخ وارد شده اند از عالم دنیا با اطلاعند؟
- [سایر] اگر بعد از این زندگی محدود و موقّت دنیا جهان دیگری نبود چه می شد؟
- [سایر] آیا انسانها در خلقت خود (وارد دنیا شدن یا نشدن) اختیار داشتهاند؟ چگونه؟
- [سایر] آیا انسان ها در خلقت خود (وارد دنیا شدن یا نشدن) اختیار داشته اند؟ چگونه؟
- [سایر] آیا عالم قیامت مانند عالم برزخ در ملکوت جهان قرار دارد یا مانندعالم دنیا تغییر و تحولات دارد؟
- [سایر] آیا میتوانید در باره زندگی و شخصیت ابن میثم بحرانی اطلاعاتی در اختیار من قرار دهید؟
- [سایر] آیا بودن من در این جهان اجباری است، انسانی که نه خوبی ها و زیبایی و بدی های زندگی این دنیا را بخواهد و نه بهشت و جهنم و حساب پس دادن در آن دنیا را، مجبور به زندگی است؟ اگر من عدم بودم چه تغییری در این جهان بزرگ به وجود می آمد؟ در آن صورت نه با مشکلات این دنیا دست به گریبان بودم و نه با بایدها و نبایدهای خدا برای زندگی اخروی؟ این سوال تمام فکرم را مشغول کرده و باعث شده رابطه خوبی با خدا نداشته باشم. همیشه آرزو می کنم ایکاش عدم بودم!
- [سایر] درود تو را خبر ز دل بی قرار باید و نیست غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست اسیر گریه ی بی اختیار خویشتنم فغان که در کف من اختیار باید و نیست ...خصوصی... زندگی به کامتان باد بدرود
- [آیت الله اردبیلی] بعضی معتقد به تناسخ ارواح هستند یعنی این که ارواح همه انسانها پس از مرگ وارد بدن انسانهای بعدی میشود تا پاداش یا کیفر زندگی قبلی خویش را ببیند و میگویند که پس از هزار و یک مرتبه حلول، شخص وارد جهان ابدی و معاد خواهد شد.
- [آیت الله اردبیلی] بعضی معتقد به تناسخ ارواح هستند یعنی این که ارواح همه انسانها پس از مرگ وارد بدن انسانهای بعدی میشود تا پاداش یا کیفر زندگی قبلی خویش را ببیند و میگویند که پس از هزار و یک مرتبه حلول، شخص وارد جهان ابدی و معاد خواهد شد.
- [آیت الله سبحانی] محلی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن اوست، چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، یا خودش آنجا را برای زندگی اختیار کرده باشد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . محلی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن اوست، چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، یا خودش آن جا را برای زندگی اختیار کرده باشد.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] محلی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن او است؛ چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد یا خودش آنجا را برای زندگی اختیار کرده باشد.
- [امام خمینی] محلی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن اوست چه در آن جا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، یا خودش آن جا را برای زندگی اختیار کرده باشد.
- [آیت الله مظاهری] محلی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن اوست چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، یا خودش آنجا را برای زندگی اختیار کرده باشد.
- [آیت الله سیستانی] محلی را که انسان برای اقامت دائمی و زندگی خود اختیار کرده ، وطن اوست ، چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد ، یا خودش آنجا را برای زندگی اختیار کرده باشد .
- [آیت الله نوری همدانی] محلی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن او است ، چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد ، یا خودش آنجا را برای زندگی اختیار کرده باشد .
- [آیت الله خوئی] محلی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن اوست، چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد یا خودش آنجا را برای زندگی اختیار کرده باشد.
- [آیت الله بروجردی] محلی را که انسان برای اقامت خود اختیار کرده وطن او است، چه در آن جا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، یا خودش آن جا را برای زندگی اختیار کرده باشد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] محلّی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده به نحوی که در نظر متعارف مردم محل زندگی او محسوب میشود وطن اوست؛ چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، یا خودش آن جا را برای زندگی اختیار کرده باشد و همچنین جایی را که انسان محلّ زندگی خود قرار داده و مثل کسی که آنجا وطن دائمی اوست در آنجا زندگی میکند که اگر مسافرتی برای او پیش آید، دوباره به همانجا برمیگردد؛ اگر چه قصد نداشته باشد که همیشه در آنجا بماند، وطن او محسوب میشود.