چگونه اعتقاد به معاد با هدف از زندگی در دنیا ارتباط دارد؟
در پاسخ به این پرسش ابتدا باید به چند نکته توجّه کرد: یکم . ابتدا باید معنای هدف مشخص شود؛ (هدف برای هر کار و هر راه، نقطه ای است که به آن، ختم می شود)1. دقّت کافی در این نکته، ما را از خطاهای بسیاری ایمنی میبخشد. در طول تاریخ بشر، این خطاها بر سر راه کسانی قرار گرفته است که به معنای صحیح (هدف) نیندیشیده و یا آن را نیافته اند. از این رو، به غلط آنچه را که لازمه زندگی و یا از اجزای حیات دنیوی بشر بوده و در مواردی ایده آل برای بخشی از زندگی به حساب می آمده است، هدف برای کلّ حیات تلقّی کرده اند و با توجّه به چگونگی این تلقی و انتخاب، دچار زیان در زندگی یا شکست های روحی شده اند. در این باره، میتوان به کسانی اشاره کرد که بهره مندی از لذّت ها و شهوت ها را هدف دانسته اند؛ در حالی که این تصوّر غلطی است؛ زیرا آنچه جزو زندگی است، نمیتواند هدف آن باشد. برای چنین افرادی پس از پایان زندگی (یعنی حیات دنیوی)، رسیدن به هدف، هیچ تصویری ندارد! یا کسانی که رسیدن به مدارج عالی علمی را هدف زندگی خود دانسته اند، علاوه بر آنکه ممکن است در رسیدن به این مطلوب ناکام مانده و به دلیل احساس شکست، دید منفی و مأیوسانه ای نسبت به زندگی بیابند؛ در صورت موفقیت نیز، پس از پایان زندگی دنیوی، نیل به هدف دیگر برای آنان معنا نخواهد داشت. بنابراین، باید (نیازهای زندگی) و (هدف از زندگی)، از یکدیگر متمایز شود و آنچه داخل در محدوده زندگی است، هدف زندگی تلقّی نشود. به هر صورت، هنگام پرداختن به پرسش از هدف زندگی، باید ورای حیات طبیعی قرار گیریم؛ تا سراغ آن را در حیات طبیعی محض و شئون آن نگیریم.2 دوّم . باید هدف را به درستی بشناسیم؛ روشن است که خردورزان و اندیشمندان بسیاری در همه جوامع با توجّه به مکاتب گوناگون در طول تاریخ هدف های متفاوتی برای زندگی ترسیم و ارائه کرده اند. امّا این بدان معنا نیست که همه این نظرها، درست باشد و همه این هدف ها صحیح شناخته و به دیگران شناسانده شده باشد! ضدیّت و یا تناقض بسیاری از این هدف ها، نشانگر صحّت این مدّعا است. سوّم . راه رسیدن به هدف را بشناسیم؛ بیان یک مثال، قدری از اهمیت نکته دوّم و سوّم پرده بر می دارد. فرض کنید بیماری دارید که نیاز فوری به دارویی خاص دارد. از طرفی، شما میدانید که این دارو، تنها در یک داروخانه عرضه می شود؛ امّا شما آنجا را نمیشناسید. اکنون درمی یابید که دانستن نام یا مشخصات این داروخانه، از طرفی و یافتن آدرس آن از طرف دیگر، تا چه حد ضروری و جدّی است؛ یعنی، همان قدر که دانستن نام و مشخصات داروخانه، برای یافتن دارو مهم است؛ اینکه شما از کدام خیابان و به چه شکلی بروید تا به آن داروخانه برسید نیز اهمیت خواهد داشت. بدون شک اگر نام و نشانی و چگونگی رفتن به داروخانه، به صورت اشتباه در اختیار شما قرار گیرد، لطمه ای جانسوز و جبران ناپذیر در پی خواهد آورد. چهارم . تنها یک بار شانس رسیدن به هدف را داریم؛ در اوّلین قدم از جست وجو برای یافتن هدف زندگی و راه رسیدن به آن، پای ما به زنگ خطری برمی خورد که هرچند تکان دهنده است، امّا برای هوشیاری و دقّت بیشتر سودمند خواهد بود. آن زنگ خطر با زبان خود به ما می گوید: (تنها یک بار این راه را خواهی رفت و یک بار زندگی را تجربه خواهی کرد). این اخطار و گوشزد مهم و جدّی، ما را بر آن می دارد که با دقّتی متناسب با اهمیت موضوع و موشکافی بسیار، به کاوش بپردازیم و ضریب اطمینان بالایی برای یافته خود دست و پا کنیم. با توجّه به نکات مذکور، متوجّه خواهیم شد که شناخت هدف زندگی، کار آسانی نیست تا در توان ما یا امثال ما که خود برای اوّلین و آخرین بار از این راه میگذریم بگنجد. گویی باید دستی از آستین غیب برآید و با انگشت اشاره ای، هدف و سمت و سوی آن را به ما بنمایاند. خوشبختانه این دست برآمده و در تعیین هدف و چگونگی رسیدن به آن، کاری کارستان کرده است. خداوند مهربان که دوست دارد ما سعادتمند و نیک فرجام باشیم و بر ناتوانی ما در این باب، علیم است حکیمانه و مشفقانه، رمز و راز آن را از آغاز تا انجام میداند و هدف زندگی و راه رسیدن به آن را به خوبی و پله پله به ما می آموزد. با توجّه به نکات مذکور، اکنون میکوشیم تا هدف زندگی انسان را از دیدگاه آیات قرآن، برای شما به صورت فشرده، تبیین کنیم. قرآن کریم، هرچند به ساحت جسمانی انسان و مراحل شکل گیری آن اشاره فرموده است3؛ امّا انسانیّت انسان را به (روح) او میداند.4 براساس آیات قرآن، روح و حقیقت انسانی منسوب به خداوند است؛ یعنی، روح انسان آفریده بیواسطه خداوند و ظهور تام و کامل اسما و صفات الهی است5. اما این بُعد آسمانی و جلوه حقیقی روح انسانی، مربوط به هنگامی است که انسان، پا به حیات مادّی و دنیوی ننهاده است. این مرحله، در واقع همان مرحله ای است که خداوند درباره آن می فرماید: (لَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ )6؛ (به راستی انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم). بر طبق بعضی از آیات، روح انسان که منسوب به خدا است و در این مقام (روح خدا) نامیده می شود برای ورود به عالم مادّه تنزّل مییابد؛ یعنی، با حفظ هویّت اصلی خویش، آن صفات و کمالات در او کم رنگ و کم رنگ تر میگردد. این محدودیّت و کم رنگی، به دلیل حجاب هایی است که روح انسان را فرا می گیرد. در واقع، کمالات و خصوصیات وجودی تجلیّات روح خدا، در این سیر نزولی، از مراتب و منازل مختلف گذر می کند و به منزل واپسین میرسد و در بدن انسانی ظاهر میگردد. برای مثال نوری را فرض کنید که از نقطه ای سرچشمه می گیرد. این نور بسیار صاف، روشن، پاک و بیرنگ است. در برابر این نور، حجاب های شیشه ای متنوّع و متعدّد، با رنگ ها و تیرگیهای مختلف، یکی پس از دیگری قرار میگیرند. نور با آن صفا، روشنی، پاکی و بیرنگی، به شیشه اوّل که دارای رنگ و تیرگی مخصوصی است میرسد و از آن عبور می کند. پس از این عبور، در فاصله بعدی به شیشه دوّم برخورد و از آن عبور می کند و رنگ و تیرگی بیشتری کسب می کند. به همین ترتیب، مسیر خود را ادامه می دهد و دوباره تیرگیهای بیشتری به خود می گیرد، تا در نهایت به آخرین شیشه و مانع میرسد و رنگ و خصوصیات آن هم به او اضافه می شود و به صورت نوری ضعیف، توأم با رنگ ها و تیرگیهای بسیار در میآید. در این هنگام، کسی که این نور را میبیند، چنین میپندارد که موجودیّت این نور و اوّل و آخرش، همین است. او از حقیقت امر اطّلاعی ندارد و نمیداند که اصل این نور، به صورت دیگری بوده و در ابتدا نوری شفاف، بیرنگ و پاک بوده است. حال اگر فرد مطّلعی او را از جریان امر باخبر کند و به او بگوید این نور اصلش چنین نبوده؛ بلکه صورت های شفاف تری دارد و در نهایت هم دارای یک صورت اصلی بسیار صاف، وسیع و پاک است و تو میتوانی با کنار زدن این شیشه ها و حجاب ها، به آن دست یابی؛ کمک بزرگی به او کرده و آگاهی فوق العاده مهمّی در اختیار او قرار داده است. مثال انسان، مانند همین نور و قرار گرفتن او در این عالم مادّی، همچون عبور نور از شیشه های تیره و روشن است. خداوند متعال ما را به چنین امری آگاه ساخته است: (لَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ. ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ )7؛ (به راستی انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم، سپس او را به پست ترین [مراتب] پستی بازگردانیدیم). البته همچنان که نور از شیشه های تار گذشته، هنوز به اصل و منشأ خود متّصل است، انسان تنزّل یافته نیز به اصل و منشأ خود (روح خدا) متّصل 8. با دقّت در مطالب پیش گفته، به خوبی روشن می شود. آیاتی که نگاه مثبت به انسان داشته، او را موجودی برتر و بلکه برترین موجود امکانی معرّفی می کند موجودی که ارزش های والا و متعالی در او یافت می شود همه و همه بیانگر ویژگیهای حقیقت اصلی انسان و همان (روح خدا)یی است که تنزّل یافته است9. امّا آیاتی که انسان را نکوهش کرده و او را موجودی پست و فرودست و گاهی پست ترین خلایق میشمارد، بیانگر خصایص انسان تنزّل یافته ای است که در همان مرتبت و منزل متوقّف مانده است10. به هر حال، انسان اصلش آن و تنزّل یافته اش چنین است: زانکه دارد خاک شکل اغبری وز درون دارد صفات انوری ظاهرش با باطنش گشته به جنگ باطنش چون گوهر و ظاهر چو سنگ ظاهرش گوید که ما اینیم و بس باطنش گوید نکو بین پیش و پس ظاهرش منکر که باطن هیچ نیست باطنش گوید که بنماییم بیست * * * زانکه ظاهر خاک اندوه و بلاست در درونش صد هزاران خنده هاست ظاهرت از تیرگی افغان کنان باطن تو گلستان در گلستان11 * * * اما داستان روح انسانی که از اصل خود دور افتاده، بدین جا ختم نمی شود. خداوند متعال در آیات گوناگون، این حقیقت را برای ما بازگفته است که همه جهان هستی از جمله انسان به عالم بالا بازخواهند گشت و فرجام تمامی امور و پایان زندگی، به سوی خداوند و از آنِ او است: (وَ إِلَی اللّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ )12؛ (و فرجام کارها به سوی اوست)؛ (وَ لِلّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ )13؛ (و فرجام همه کارها از آنِ خداست)؛ (وَ إِلَی اللّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ )14؛ (و [همه] کارها به سوی خدا بازگردانده می شود)؛ (اللّهُ یَبْدَوا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ )15؛ (خدای متعال خلق را آغاز می کند و سپس خلق را برگشت می دهد؛ سپس [شما انسان ها] به سوی خدای متعال برگشت داده می شوید) . بر این اساس هدف، غایت، فرجام و آرمانی که اسلام برای بشر تصویر کرده است، فقط خداوند است و بس. آدمی با جدا شدن از اصل و حقیقت خویش (روح خدا)، دوباره به سوی خداوند در حرکت است و در واقع تمامی جهان به سوی آن هدف در سیلان و جریانند و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه بدانیم و چه ندانیم، رو به سوی آن هدف و غایت داریم. هدفی که ماورای زندگی و عالم مادّی؛ بلکه محیط بر عوالم بالاتر، برتر و دیگر است: (إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ )16. بنابراین، هدف از زیستن آدمی در این دنیا، بازگشت به اصل خویش و بازگشت به سوی خداوند است. به بیان دیگر، انسان تنزّل یافته، باید تلاش کند تا دوباره خود را پاک گرداند و کمالات از دست رفته، محدود شده و یا زیر حجاب قرار گرفته خود را باز یابد. به حقیقت اصلی خود نایل شده، در موطن حقیقی و قرب حضرت حق راه یابد. امّا چگونگی رسیدن به این هدف و کیفیّت این بازگشت را نیز خداوند متعال، روشن ساخته است. او رسالت تبیین این چگونگی را بر دوش برترین انسان ها (پیامبران) قرار داده است و در واقع در پرتو پیروی از ایشان و عمل به هدایت ها، ارشادات و تعالیم آنان است که آدمی میتواند به اصل خود (حقیقت انسانیّت و روح خدا) که هدف اصلی، اصیل و اساسی زندگی او است، دست یازد. به بخشی از آیات قرآن در این باره توجّه فرمایید: 1. (...فَاتَّقُوا اللّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً. رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللّهِ مُبَیِّناتٍ لِیُخْرِجَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ... )17؛ (پس ای خردمندانی که ایمان آورده اید! از خدا بترسید. به راستی که خدا سوی شما تذکاری فروفرستاده است: پیامبری که آیات روشنگر خدا را بر شما تلاوت می کند، تا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، از تاریکیها به سوی روشنایی بیرون برد). این آیات بیانگر این حقیقت است که پیامبران آمده اند تا با دستگیری انسان، او را از تاریکیهایی که به واسطه تنزّلش از موطن اصلی خود، در آن افتاده است، خارج ساخته و او را به سوی نور که همان حقیقت انسان و (روح خدا) بودن او است ببرند. 2. (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً. وَ داعِیاً إِلَی اللّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً )18؛ (ای پیامبر! ما تو را [به سِمت] گواه و بشارتگر و هشداردهنده فرستادیم؛ و دعوت کننده به سوی خدا به فرمان او و چراغی تابناک). این عبارات نیز به خوبی نشانگر این حقیقت است که بعثت پیامبران، برای دعوت به سوی حضرت حق است و آنان همچون چراغی تابناک، روشنگر راه آدمی در رسیدن به مقصود و هدف زندگیاند. چون رسید اندر سبا این نور شرق غلغلی افتاد در بلقیس و خلق روح های مرده جمله پر زدند مردگان از گور تن سر بر زدند یکدگر را مژده میدادند، هان نک ندایی میرسد از آسمان زان ندا دینها همی گردند گبز شاخ و برگ دل همی گردند سبز از سلیمان آن نفس چون نفخ صور مردگان را وا رهانید از قبور19 * * * ناگفته نماند که قرآن کریم، ایمان و عمل صالح را دو رکن اساسی و دو ره توشه مهم، برای رسیدن به هدف حقیقی و اصلی انسان در زندگی، تلقّی کرده است. 3. (لَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ. ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ. إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ )20؛ (به راستی انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم. سپس او را به پست ترین [مراتب] پستی بازگردانیدیم؛ مگر کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند که پاداشی بیمنّت خواهند داشت). 4. (إِنَّ الاْءِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ... )21؛ (واقعا انسان دستخوش زیان است؛ مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند...). براساس آیات قرآن چند نکته روشن می شود: یکم . هدف زندگی خارج از آن و در پایان راه آن قرار دارد، نه در متن آن. دوّم . هدف زندگی رسیدن و بازگشت به حقیقت اصلی خود؛ یعنی، (حقیقت انسان) و (روح خدا) است. سوّم . خداوند چگونگی و کیفیت رسیدن به این هدف را توسّط پیامبران برای ما روشن ساخته است. چهارم . ایمان و عمل صالح، دو رکن اصلی و مهم برای نیل به هدف حقیقی زندگی تلقّی شده است. براساس این نتیجه گیری، روشن می شود که هدف زندگی برای نوجوان، جوان، دانشجو، کارگر، کارمند، پزشک، عارف، هنرمند، معلم، زن، مرد و در یک کلمه (انسان)، یکسان است و البتّه هر کس به اندازه ایمان و عمل صالح خود، میتواند به هدف حقیقی زندگی دست یابد. معنای این سخن آن است که عارف بودن یا مذهبی بودن، لزوما از هنرمند بودن، یا جوان بودن یا پزشک و کارگر بودن جدا نیست؛ بلکه صاحبان هر شغل و حرفه و دارندگان هر ذوق و طبعی، میتوانند با شناخت صحیح هدف زندگی و چگونگی رسیدن به آن و به کار بستن اعمال، عقاید، اوصاف و اخلاق خاصی و در یک کلام (ایمان و عمل صالح)، در سیر به سوی خداوند و بازگشت به حقیقت انسانی شرکت جویند. سوگمندانه باید گفت: ما در اثر غفلت و مهجور بودن از اینکه در چه مقام و منزلتی بودیم و اکنون چه گشته ایم، رنج نبرده و آسوده خاطریم! امّا اهل معرفت و جان سوختگانی هستند که از این غربت بسیار، در رنج اند و روحشان در آرزوی بازگشت به عالم بالا، بیآرام و قرار و در انتظار پرواز و خالی کردن قالب بدن است. این افسوس بزرگ و غم جانسوز هجران را عبدالرحمان جامی در شرح این دو بیت از مولانا جلال الدین رومی: بشنو از نی چون حکایت می کند وزجداییها شکایت می کند کز نیستان تا مرا ببریده اند در نفیرم مرد و زن نالیده اند این گونه میسراید: حبّذا روزی که پیش از روز و شب فارغ از اندوه و آزاد از طرب متّحد بودیم با شاه وجود حکم غیریّت به کلّی محو بود بود اعیانِ جهان بیچند و چون ز امتیاز علمی و عینی مصون نی به لوح علمشان نقش ثبوت نی ز فیض خوان هستی خورده قوت نی ز حق ممتاز و نی از یکدگر غرقه دریای وحدت سربه سر ناگهان در جنبش آمد بحر جود جمله را در خود ز خود بیخود نمود امتیاز علمی آمد در میان بینشانی را نشان ها شد عیان واجب و ممکن ز هم ممتاز شد رسم و آیین دویی آغاز شد بعد از آن، یک موج دیگر زد محیط سوی ساحل آمد ارواح بسیط موج دیگر زد پدید آمد از آن برزخ جامع میان جسم و جان پیش آن کز زمره اهل حق است نام آن برزخ مثال مطلق است موج دیگر نیز در کار آمده جسم و جسمانی پدیدار آمده جسم هم گردید طورا بعد طور تا به نوع آخرش افتاده دور نوع آخر آدم است و آدمی گشته محروم از مقام محرمی بر مراتب سرنگون کرده عبور پایه پایه ز اصل خویش افتاده دور گر نگردد باز مسکین زین سفر نیست از وی هیچ کس مهجورتر نی که آغاز حکایت می کند زین جداییها شکایت می کند * * * امید آنکه خداوند همه انسان های حقیقت جو را در شناخت هدف زندگی و رسیدن به آن، یاری دهد و ما را از اهل معرفت و نوشندگان شراب وصل گرداند22. پی نوشت: 1. گفتنی است، این هدف که گاهی از آن تعبیر به غایت نیز می شود با علت غایی که در فلسفه از آن سخن میرود متفاوت است. برای آشنایی تفصیلی از تفاوت ها و تشابه های علت غایی و غایت نگا: محمدتقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج 2، صص 89 114. 2. نگا: تکاپوگر اندیشه ها زندگی، آثار و اندیشه های استاد محمدتقی جعفری، عبداللّه نصری، ص 220. 3. مؤمنون23، آیه 12، حجر(15)، آیه 26، صافات(37)، آیه 11. 4. حجر15، آیه 29؛ ص(38)، آیه 72؛ سجده(32)، آیه 10. برای آگاهی تفصیلی از این موضوع نگا: معارف قرآن، محمدتقی مصباح یزدی، ج 13، صص 447 450. 5. نگا: مقالات، محمد شجاعی، ج 1، صص 22 26. 6. تین 95، آیه 4. 7. تین95، آیه 4 و 5. 8. برای آشنایی بیشتر با این موضوع نگا: مقالات، محمد شجاعی، ج 1، صص 31 40. 9. مانند سوره های بقره 2، آیه 30؛ انعام (6)، آیه 165؛ اعراف (7)، آیه 172؛ روم(30)، آیه 30، احزاب(33)، آیه 72 و... . 10. مانند سوره های: حج22، آیه 66؛ فصلت(41)، آیه 51؛ علق(96)، آیایت 6 و 7، اسراء(17)، آیه 100، یونس(10)، آیه 12 و... . 11. مثنوی معنوی، دفتر چهارم، ابیات 1007 1010 و 1013 و 1024. 12. لقمان31، آیه 22. 13. حج 22، آیه 41. 14. آل عمران 3، آیه 109. 15. روم 30، آیه 11. 16. بقره2، آیه 156. 17. طلاق65، آیات 10 و 11. 18. احزاب33، آیات 45 و 46. 19. مثنوی معنوی، دفتر چهارم، ابیات 839 843. 20. تین95، آیات 4 6. 21. عصر103، آیه 2 و 3. 22. جهت آگاهی بیشتر ر.ک: الف. فلسفه و هدف زندگی، محمدتقی جعفری. ب. زندگی ایده آل و ایده آل زندگی، محمدتقی جعفری. ج. انسان از دیدگاه اسلام، عبداللّه نصری. د. فلسفه و هدف زندگی، زین العابدین قربانی. ه . هدف زندگی، شهید مرتضی مطهری. و. انسان از آغاز تا انجام، علامه سیدمحمدحسین طباطبایی، ترجمه، تحقیق و تعلیقه از صادق لاریجانی الزهراء، تهران. ز. مقالات، محمد شجاعی (سروش، تهران، ج اول). منبع: www.porseman.org
عنوان سوال:

چگونه اعتقاد به معاد با هدف از زندگی در دنیا ارتباط دارد؟


پاسخ:

در پاسخ به این پرسش ابتدا باید به چند نکته توجّه کرد:
یکم . ابتدا باید معنای هدف مشخص شود؛ (هدف برای هر کار و هر راه، نقطه ای است که به آن، ختم می شود)1.
دقّت کافی در این نکته، ما را از خطاهای بسیاری ایمنی میبخشد. در طول تاریخ بشر، این خطاها بر سر راه کسانی قرار گرفته است که به معنای صحیح (هدف) نیندیشیده و یا آن را نیافته اند. از این رو، به غلط آنچه را که لازمه زندگی و یا از اجزای حیات دنیوی بشر بوده و در مواردی ایده آل برای بخشی از زندگی به حساب می آمده است، هدف برای کلّ حیات تلقّی کرده اند و با توجّه به چگونگی این تلقی و انتخاب، دچار زیان در زندگی یا شکست های روحی شده اند. در این باره، میتوان به کسانی اشاره کرد که بهره مندی از لذّت ها و شهوت ها را هدف دانسته اند؛ در حالی که این تصوّر غلطی است؛ زیرا آنچه جزو زندگی است، نمیتواند هدف آن باشد. برای چنین افرادی پس از پایان زندگی (یعنی حیات دنیوی)، رسیدن به هدف، هیچ تصویری ندارد! یا کسانی که رسیدن به مدارج عالی علمی را هدف زندگی خود دانسته اند، علاوه بر آنکه ممکن است در رسیدن به این مطلوب ناکام مانده و به دلیل احساس شکست، دید منفی و مأیوسانه ای نسبت به زندگی بیابند؛ در صورت موفقیت نیز، پس از پایان زندگی دنیوی، نیل به هدف دیگر برای آنان معنا نخواهد داشت. بنابراین، باید (نیازهای زندگی) و (هدف از زندگی)، از یکدیگر متمایز شود و آنچه داخل در محدوده زندگی است، هدف زندگی تلقّی نشود. به هر صورت، هنگام پرداختن به پرسش از هدف زندگی، باید ورای حیات طبیعی قرار گیریم؛ تا سراغ آن را در حیات طبیعی محض و شئون آن نگیریم.2
دوّم . باید هدف را به درستی بشناسیم؛ روشن است که خردورزان و اندیشمندان بسیاری در همه جوامع با توجّه به مکاتب گوناگون در طول تاریخ هدف های متفاوتی برای زندگی ترسیم و ارائه کرده اند. امّا این بدان معنا نیست که همه این نظرها، درست باشد و همه این هدف ها صحیح شناخته و به دیگران شناسانده شده باشد! ضدیّت و یا تناقض بسیاری از این هدف ها، نشانگر صحّت این مدّعا است.
سوّم . راه رسیدن به هدف را بشناسیم؛ بیان یک مثال، قدری از اهمیت نکته دوّم و سوّم پرده بر می دارد.
فرض کنید بیماری دارید که نیاز فوری به دارویی خاص دارد. از طرفی، شما میدانید که این دارو، تنها در یک داروخانه عرضه می شود؛ امّا شما آنجا را نمیشناسید. اکنون درمی یابید که دانستن نام یا مشخصات این داروخانه، از طرفی و یافتن آدرس آن از طرف دیگر، تا چه حد ضروری و جدّی است؛ یعنی، همان قدر که دانستن نام و مشخصات داروخانه، برای یافتن دارو مهم است؛ اینکه شما از کدام خیابان و به چه شکلی بروید تا به آن داروخانه برسید نیز اهمیت خواهد داشت. بدون شک اگر نام و نشانی و چگونگی رفتن به داروخانه، به صورت اشتباه در اختیار شما قرار گیرد، لطمه ای جانسوز و جبران ناپذیر در پی خواهد آورد.
چهارم . تنها یک بار شانس رسیدن به هدف را داریم؛ در اوّلین قدم از جست وجو برای یافتن هدف زندگی و راه رسیدن به آن، پای ما به زنگ خطری برمی خورد که هرچند تکان دهنده است، امّا برای هوشیاری و دقّت بیشتر سودمند خواهد بود. آن زنگ خطر با زبان خود به ما می گوید: (تنها یک بار این راه را خواهی رفت و یک بار زندگی را تجربه خواهی کرد). این اخطار و گوشزد مهم و جدّی، ما را بر آن می دارد که با دقّتی متناسب با اهمیت موضوع و موشکافی بسیار، به کاوش بپردازیم و ضریب اطمینان بالایی برای یافته خود دست و پا کنیم.
با توجّه به نکات مذکور، متوجّه خواهیم شد که شناخت هدف زندگی، کار آسانی نیست تا در توان ما یا امثال ما که خود برای اوّلین و آخرین بار از این راه میگذریم بگنجد. گویی باید دستی از آستین غیب برآید و با انگشت اشاره ای، هدف و سمت و سوی آن را به ما بنمایاند.
خوشبختانه این دست برآمده و در تعیین هدف و چگونگی رسیدن به آن، کاری کارستان کرده است. خداوند مهربان که دوست دارد ما سعادتمند و نیک فرجام باشیم و بر ناتوانی ما در این باب، علیم است حکیمانه و مشفقانه، رمز و راز آن را از آغاز تا انجام میداند و هدف زندگی و راه رسیدن به آن را به خوبی و پله پله به ما می آموزد.
با توجّه به نکات مذکور، اکنون میکوشیم تا هدف زندگی انسان را از دیدگاه آیات قرآن، برای شما به صورت فشرده، تبیین کنیم.
قرآن کریم، هرچند به ساحت جسمانی انسان و مراحل شکل گیری آن اشاره فرموده است3؛ امّا انسانیّت انسان را به (روح) او میداند.4
براساس آیات قرآن، روح و حقیقت انسانی منسوب به خداوند است؛ یعنی، روح انسان آفریده بیواسطه خداوند و ظهور تام و کامل اسما و صفات الهی است5. اما این بُعد آسمانی و جلوه حقیقی روح انسانی، مربوط به هنگامی است که انسان، پا به حیات مادّی و دنیوی ننهاده است. این مرحله، در واقع همان مرحله ای است که خداوند درباره آن می فرماید:
(لَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ )6؛
(به راستی انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم).
بر طبق بعضی از آیات، روح انسان که منسوب به خدا است و در این مقام (روح خدا) نامیده می شود برای ورود به عالم مادّه تنزّل مییابد؛ یعنی، با حفظ هویّت اصلی خویش، آن صفات و کمالات در او کم رنگ و کم رنگ تر میگردد. این محدودیّت و کم رنگی، به دلیل حجاب هایی است که روح انسان را فرا می گیرد. در واقع، کمالات و خصوصیات وجودی تجلیّات روح خدا، در این سیر نزولی، از مراتب و منازل مختلف گذر می کند و به منزل واپسین میرسد و در بدن انسانی ظاهر میگردد.
برای مثال نوری را فرض کنید که از نقطه ای سرچشمه می گیرد. این نور بسیار صاف، روشن، پاک و بیرنگ است. در برابر این نور، حجاب های شیشه ای متنوّع و متعدّد، با رنگ ها و تیرگیهای مختلف، یکی پس از دیگری قرار میگیرند. نور با آن صفا، روشنی، پاکی و بیرنگی، به شیشه اوّل که دارای رنگ و تیرگی مخصوصی است میرسد و از آن عبور می کند. پس از این عبور، در فاصله بعدی به شیشه دوّم برخورد و از آن عبور می کند و رنگ و تیرگی بیشتری کسب می کند. به همین ترتیب، مسیر خود را ادامه می دهد و دوباره تیرگیهای بیشتری به خود می گیرد، تا در نهایت به آخرین شیشه و مانع میرسد و رنگ و خصوصیات آن هم به او اضافه می شود و به صورت نوری ضعیف، توأم با رنگ ها و تیرگیهای بسیار در میآید. در این هنگام، کسی که این نور را میبیند، چنین میپندارد که موجودیّت این نور و اوّل و آخرش، همین است. او از حقیقت امر اطّلاعی ندارد و نمیداند که اصل این نور، به صورت دیگری بوده و در ابتدا نوری شفاف، بیرنگ و پاک بوده است. حال اگر فرد مطّلعی او را از جریان امر باخبر کند و به او بگوید این نور اصلش چنین نبوده؛ بلکه صورت های شفاف تری دارد و در نهایت هم دارای یک صورت اصلی بسیار صاف، وسیع و پاک است و تو میتوانی با کنار زدن این شیشه ها و حجاب ها، به آن دست یابی؛ کمک بزرگی به او کرده و آگاهی فوق العاده مهمّی در اختیار او قرار داده است.
مثال انسان، مانند همین نور و قرار گرفتن او در این عالم مادّی، همچون عبور نور از شیشه های تیره و روشن است. خداوند متعال ما را به چنین امری آگاه ساخته است:
(لَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ. ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ )7؛
(به راستی انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم، سپس او را به پست ترین [مراتب] پستی بازگردانیدیم).
البته همچنان که نور از شیشه های تار گذشته، هنوز به اصل و منشأ خود متّصل است، انسان تنزّل یافته نیز به اصل و منشأ خود (روح خدا) متّصل 8.
با دقّت در مطالب پیش گفته، به خوبی روشن می شود. آیاتی که نگاه مثبت به انسان داشته، او را موجودی برتر و بلکه برترین موجود امکانی معرّفی می کند موجودی که ارزش های والا و متعالی در او یافت می شود همه و همه بیانگر ویژگیهای حقیقت اصلی انسان و همان (روح خدا)یی است که تنزّل یافته است9. امّا آیاتی که انسان را نکوهش کرده و او را موجودی پست و فرودست و گاهی پست ترین خلایق میشمارد، بیانگر خصایص انسان تنزّل یافته ای است که در همان مرتبت و منزل متوقّف مانده است10.
به هر حال، انسان اصلش آن و تنزّل یافته اش چنین است:
زانکه دارد خاک شکل اغبری
وز درون دارد صفات انوری
ظاهرش با باطنش گشته به جنگ
باطنش چون گوهر و ظاهر چو سنگ
ظاهرش گوید که ما اینیم و بس
باطنش گوید نکو بین پیش و پس
ظاهرش منکر که باطن هیچ نیست
باطنش گوید که بنماییم بیست
* * *
زانکه ظاهر خاک اندوه و بلاست
در درونش صد هزاران خنده هاست
ظاهرت از تیرگی افغان کنان
باطن تو گلستان در گلستان11
* * *
اما داستان روح انسانی که از اصل خود دور افتاده، بدین جا ختم نمی شود. خداوند متعال در آیات گوناگون، این حقیقت را برای ما بازگفته است که همه جهان هستی از جمله انسان به عالم بالا بازخواهند گشت و فرجام تمامی امور و پایان زندگی، به سوی خداوند و از آنِ او است:
(وَ إِلَی اللّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ )12؛
(و فرجام کارها به سوی اوست)؛
(وَ لِلّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ )13؛
(و فرجام همه کارها از آنِ خداست)؛
(وَ إِلَی اللّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ )14؛
(و [همه] کارها به سوی خدا بازگردانده می شود)؛
(اللّهُ یَبْدَوا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ )15؛
(خدای متعال خلق را آغاز می کند و سپس خلق را برگشت می دهد؛ سپس [شما انسان ها] به سوی خدای متعال برگشت داده می شوید) .
بر این اساس هدف، غایت، فرجام و آرمانی که اسلام برای بشر تصویر کرده است، فقط خداوند است و بس. آدمی با جدا شدن از اصل و حقیقت خویش (روح خدا)، دوباره به سوی خداوند در حرکت است و در واقع تمامی جهان به سوی آن هدف در سیلان و جریانند و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه بدانیم و چه ندانیم، رو به سوی آن هدف و غایت داریم. هدفی که ماورای زندگی و عالم مادّی؛ بلکه محیط بر عوالم بالاتر، برتر و دیگر است:
(إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ )16.
بنابراین، هدف از زیستن آدمی در این دنیا، بازگشت به اصل خویش و بازگشت به سوی خداوند است.
به بیان دیگر، انسان تنزّل یافته، باید تلاش کند تا دوباره خود را پاک گرداند و کمالات از دست رفته، محدود شده و یا زیر حجاب قرار گرفته خود را باز یابد. به حقیقت اصلی خود نایل شده، در موطن حقیقی و قرب حضرت حق راه یابد.
امّا چگونگی رسیدن به این هدف و کیفیّت این بازگشت را نیز خداوند متعال، روشن ساخته است. او رسالت تبیین این چگونگی را بر دوش برترین انسان ها (پیامبران) قرار داده است و در واقع در پرتو پیروی از ایشان و عمل به هدایت ها، ارشادات و تعالیم آنان است که آدمی میتواند به اصل خود (حقیقت انسانیّت و روح خدا) که هدف اصلی، اصیل و اساسی زندگی او است، دست یازد. به بخشی از آیات قرآن در این باره توجّه فرمایید:
1. (...فَاتَّقُوا اللّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً. رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللّهِ مُبَیِّناتٍ لِیُخْرِجَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ... )17؛
(پس ای خردمندانی که ایمان آورده اید! از خدا بترسید. به راستی که خدا سوی شما تذکاری فروفرستاده است: پیامبری که آیات روشنگر خدا را بر شما تلاوت می کند، تا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، از تاریکیها به سوی روشنایی بیرون برد).
این آیات بیانگر این حقیقت است که پیامبران آمده اند تا با دستگیری انسان، او را از تاریکیهایی که به واسطه تنزّلش از موطن اصلی خود، در آن افتاده است، خارج ساخته و او را به سوی نور که همان حقیقت انسان و (روح خدا) بودن او است ببرند.
2. (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً. وَ داعِیاً إِلَی اللّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً )18؛
(ای پیامبر! ما تو را [به سِمت] گواه و بشارتگر و هشداردهنده فرستادیم؛ و دعوت کننده به سوی خدا به فرمان او و چراغی تابناک).
این عبارات نیز به خوبی نشانگر این حقیقت است که بعثت پیامبران، برای دعوت به سوی حضرت حق است و آنان همچون چراغی تابناک، روشنگر راه آدمی در رسیدن به مقصود و هدف زندگیاند.
چون رسید اندر سبا این نور شرق
غلغلی افتاد در بلقیس و خلق
روح های مرده جمله پر زدند
مردگان از گور تن سر بر زدند
یکدگر را مژده میدادند، هان
نک ندایی میرسد از آسمان
زان ندا دینها همی گردند گبز
شاخ و برگ دل همی گردند سبز
از سلیمان آن نفس چون نفخ صور
مردگان را وا رهانید از قبور19
* * *
ناگفته نماند که قرآن کریم، ایمان و عمل صالح را دو رکن اساسی و دو ره توشه مهم، برای رسیدن به هدف حقیقی و اصلی انسان در زندگی، تلقّی کرده است.
3. (لَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ. ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ. إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ )20؛
(به راستی انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم. سپس او را به پست ترین [مراتب] پستی بازگردانیدیم؛ مگر کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند که پاداشی بیمنّت خواهند داشت).
4. (إِنَّ الاْءِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ... )21؛
(واقعا انسان دستخوش زیان است؛ مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند...).
براساس آیات قرآن چند نکته روشن می شود:
یکم . هدف زندگی خارج از آن و در پایان راه آن قرار دارد، نه در متن آن.
دوّم . هدف زندگی رسیدن و بازگشت به حقیقت اصلی خود؛ یعنی، (حقیقت انسان) و (روح خدا) است.
سوّم . خداوند چگونگی و کیفیت رسیدن به این هدف را توسّط پیامبران برای ما روشن ساخته است.
چهارم . ایمان و عمل صالح، دو رکن اصلی و مهم برای نیل به هدف حقیقی زندگی تلقّی شده است.
براساس این نتیجه گیری، روشن می شود که هدف زندگی برای نوجوان، جوان، دانشجو، کارگر، کارمند، پزشک، عارف، هنرمند، معلم، زن، مرد و در یک کلمه (انسان)، یکسان است و البتّه هر کس به اندازه ایمان و عمل صالح خود، میتواند به هدف حقیقی زندگی دست یابد.
معنای این سخن آن است که عارف بودن یا مذهبی بودن، لزوما از هنرمند بودن، یا جوان بودن یا پزشک و کارگر بودن جدا نیست؛ بلکه صاحبان هر شغل و حرفه و دارندگان هر ذوق و طبعی، میتوانند با شناخت صحیح هدف زندگی و چگونگی رسیدن به آن و به کار بستن اعمال، عقاید، اوصاف و اخلاق خاصی و در یک کلام (ایمان و عمل صالح)، در سیر به سوی خداوند و بازگشت به حقیقت انسانی شرکت جویند.
سوگمندانه باید گفت: ما در اثر غفلت و مهجور بودن از اینکه در چه مقام و منزلتی بودیم و اکنون چه گشته ایم، رنج نبرده و آسوده خاطریم! امّا اهل معرفت و جان سوختگانی هستند که از این غربت بسیار، در رنج اند و روحشان در آرزوی بازگشت به عالم بالا، بیآرام و قرار و در انتظار پرواز و خالی کردن قالب بدن است.
این افسوس بزرگ و غم جانسوز هجران را عبدالرحمان جامی در شرح این دو بیت از مولانا جلال الدین رومی:
بشنو از نی چون حکایت می کند
وزجداییها شکایت می کند
کز نیستان تا مرا ببریده اند
در نفیرم مرد و زن نالیده اند
این گونه میسراید:
حبّذا روزی که پیش از روز و شب
فارغ از اندوه و آزاد از طرب
متّحد بودیم با شاه وجود
حکم غیریّت به کلّی محو بود
بود اعیانِ جهان بیچند و چون
ز امتیاز علمی و عینی مصون
نی به لوح علمشان نقش ثبوت
نی ز فیض خوان هستی خورده قوت
نی ز حق ممتاز و نی از یکدگر
غرقه دریای وحدت سربه سر
ناگهان در جنبش آمد بحر جود
جمله را در خود ز خود بیخود نمود
امتیاز علمی آمد در میان
بینشانی را نشان ها شد عیان
واجب و ممکن ز هم ممتاز شد
رسم و آیین دویی آغاز شد
بعد از آن، یک موج دیگر زد محیط
سوی ساحل آمد ارواح بسیط
موج دیگر زد پدید آمد از آن
برزخ جامع میان جسم و جان
پیش آن کز زمره اهل حق است
نام آن برزخ مثال مطلق است
موج دیگر نیز در کار آمده
جسم و جسمانی پدیدار آمده
جسم هم گردید طورا بعد طور
تا به نوع آخرش افتاده دور
نوع آخر آدم است و آدمی
گشته محروم از مقام محرمی
بر مراتب سرنگون کرده عبور
پایه پایه ز اصل خویش افتاده دور
گر نگردد باز مسکین زین سفر
نیست از وی هیچ کس مهجورتر
نی که آغاز حکایت می کند
زین جداییها شکایت می کند
* * *
امید آنکه خداوند همه انسان های حقیقت جو را در شناخت هدف زندگی و رسیدن به آن، یاری دهد و ما را از اهل معرفت و نوشندگان شراب وصل گرداند22.
پی نوشت:
1. گفتنی است، این هدف که گاهی از آن تعبیر به غایت نیز می شود با علت غایی که در فلسفه از آن سخن میرود متفاوت است. برای آشنایی تفصیلی از تفاوت ها و تشابه های علت غایی و غایت نگا: محمدتقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج 2، صص 89 114.
2. نگا: تکاپوگر اندیشه ها زندگی، آثار و اندیشه های استاد محمدتقی جعفری، عبداللّه نصری، ص 220.
3. مؤمنون23، آیه 12، حجر(15)، آیه 26، صافات(37)، آیه 11.
4. حجر15، آیه 29؛ ص(38)، آیه 72؛ سجده(32)، آیه 10.
برای آگاهی تفصیلی از این موضوع نگا: معارف قرآن، محمدتقی مصباح یزدی، ج 13، صص 447 450.
5. نگا: مقالات، محمد شجاعی، ج 1، صص 22 26.
6. تین 95، آیه 4.
7. تین95، آیه 4 و 5.
8. برای آشنایی بیشتر با این موضوع نگا: مقالات، محمد شجاعی، ج 1، صص 31 40.
9. مانند سوره های بقره 2، آیه 30؛ انعام (6)، آیه 165؛ اعراف (7)، آیه 172؛ روم(30)، آیه 30، احزاب(33)، آیه 72 و... .
10. مانند سوره های: حج22، آیه 66؛ فصلت(41)، آیه 51؛ علق(96)، آیایت 6 و 7، اسراء(17)، آیه 100، یونس(10)، آیه 12 و... .
11. مثنوی معنوی، دفتر چهارم، ابیات 1007 1010 و 1013 و 1024.
12. لقمان31، آیه 22.
13. حج 22، آیه 41.
14. آل عمران 3، آیه 109.
15. روم 30، آیه 11.
16. بقره2، آیه 156.
17. طلاق65، آیات 10 و 11.
18. احزاب33، آیات 45 و 46.
19. مثنوی معنوی، دفتر چهارم، ابیات 839 843.
20. تین95، آیات 4 6.
21. عصر103، آیه 2 و 3.
22. جهت آگاهی بیشتر ر.ک:
الف. فلسفه و هدف زندگی، محمدتقی جعفری.
ب. زندگی ایده آل و ایده آل زندگی، محمدتقی جعفری.
ج. انسان از دیدگاه اسلام، عبداللّه نصری.
د. فلسفه و هدف زندگی، زین العابدین قربانی.
ه . هدف زندگی، شهید مرتضی مطهری.
و. انسان از آغاز تا انجام، علامه سیدمحمدحسین طباطبایی، ترجمه، تحقیق و تعلیقه از صادق لاریجانی الزهراء، تهران.
ز. مقالات، محمد شجاعی (سروش، تهران، ج اول).
منبع: www.porseman.org





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین