بحث در باره ی معاد انگیزه های متعددی دارد که به چند نمونه اشاره می شود: الف) به چشم سر می بینیم که عمر ما چون ابر می گذرد، سرمایه ی سترگ جوانی چون شمع در سوختن و کاستن است، و حتی نفس های حیات بخش نیز، ما را اندک اندک به سوی مرگ و پایان حیات دنیایی می کشاند.[1] بنشین بر لب جوی و گذر عمر نگر *** کاین اشارت زجهان گذرا ما را بس[2]از طرف دیگر وقتی به ژرفای وجودی و روانی خود نظاره می کنیم، درمی یابیم که گستره ی وجودی ما فراتر از دنیا و طبیعت محدود است؛ این همه شور، عشق، ایثار و گذشت برای چیست؟ اگر فقط برای دنیاست، پس چرا از این دنیا می گذریم؟ این اندوهِ جان کاه رفتن را فقط باور به رستاخیز زایل می کند و زندگی در کام کسی شیرین است که خداباور باشد. ایمان به رستاخیز و سرای آخرت، حلقه ی اتصال میان آن دو پدیده ی به ظاهر متضاد است (مرگ و عشق به ماندن)؛ و چه دل نشین است سخن صاحب اصلی رستاخیز که می فرماید: (الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْباقِیاتُ الصّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً)[3]؛ مال و فرزند، زینت زندگی دنیاست؛ و باقیات صالحات (ارزش های پایدار و شایسته) ثوابش نزد پروردگار بهتر و امیدبخش تر است. (ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باق[4])؛ آنچه نزد شماست فانی می شود، اما آنچه نزد خداست باقی می ماند. میل به ماندن، خواست فطری انسان هاست و باور به معاد، بر اوج وجود او با قلم خلقت نگاشته شده است؛ لذا رستاخیزباوری در متن اکثر ادیان قدیم و جدید الهی و غیرالهی می درخشد. موریس مترلینگ (برنده ی جایزه ی ادبی نوبل سال 1913) می گوید: مرگ لازم ترین مسأله ی زندگی بشر است و عبارت است از: تولّدی جاویدانه در گهواره ای از نور و آتش.[5] ب) هر گاه انسان در خود و جهان پیرامونش بنگرد، نخستین پرسشش این خواهد بود که سبب خلقت او چه بوده و در نهایت این سفر به کدام منزل خواهد رسید و پایانش کجاست؟ روزها فکر من این است و همه شب سخنم *** که چرا غافل از احوال دل خویشتنم از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود *** به کجا می روم آخر ننمایی وطنم مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا *** یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم [6] امیر مؤمنان(علیه السلام) می فرماید: ان لم تعلم من این جِئتَ لا تعلم الی این تذهبُ؛ اگر ندانی از کجا آمده ای، نخواهی دانست به کجا می روی[7]. ساحل نجات این دریای پرموج چرایی ها و کجایی ها، باور آرام بخش مبدأ و معاد است، و این قرآن مجید است که با فطرت پرسشگر انسان ها سخن می گوید: (أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً)[8]؛ آیا گمان کرده اید شما را بیهوده آفریده ایم و به سوی ما بازگردانده نمی شوید؟! (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ)[9]؛ من جن و انس را نیافریدم، جز این که عبادتم کنند (تا به کمال برسند). (إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ)[10]؛ ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم. (کُلُّ نَفْس بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ)[11]؛ هر کس در گرو اعمال خود است. (إِنَّ اللّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الُْمحْسِنِینَ)[12]؛ خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمی کند.. این آیات، پاسخ کافی و منظم و مطابق عقل و فطرت، به پرسش های مذکور می دهند. ابتدا و انتهای این حرکت، خداوند است؛ هدف این حرکت هدفمند، عبادت و رسیدن به کمال و معرفت است؛ جوهر انسانی همان نتیجه ی موضع گیری های او در طول این حرکت است، در نهایت این حرکت، اجر و پاداش و حساب است. نتیجه ی سخن این که: معاد باوری، پاسخ آرام بخش نگرانی های حاصل از گذشت عمر و جوانی و نیز پاسخ عقل پسندانه به عشق و عطش ماندگاری در انسان است؛ به ویژه که بحث معاد، از چشمه ی زلال و بی آلایش وحی نیز سیرآب می شود. انگیزه و عامل نخست (الف) پاسخ و درمانی است به یک احساس و اندوه درونی؛ احساسِ عشق به ماندن و اندوه گذشت عمر و جوانی؛ انگیزه و عامل دوم (ب) پاسخ و ره یافتی است که از رهگذر عشق و عطش به دانستن ها حاصل می شود؛ یعنی حس کنجکاوی از آغاز و انجام، انسان را وادار می کند تا از مبدأ و معاد بحث و گفتوگو کند. پی نوشتها: [1]. سوره ی حدید، آیه ی 20: قرآن مجید دنیا و گذر عمر را چنین توصیف می کند:(دنیا) همانند بارانی است که محصولش کشاورزان را در شگفتی فرو می برد، سپس خشک می شود به گونه ای که آن را زردرنگ می بینی و سپس تبدیل به کاه می شود. [2]. حافظ. [3]. سوره ی کهف، آیه ی 46. [4]. سوره ی نحل، آیه ی 96. [5]. موریس مترلینگ، مرگ، ترجمه ی فرامرز برزگر، ص2. [6]. مولوی. [7]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج20، ص292. [8]. سوره ی مومنون، آیه ی 115. [9]. سوره ی ذاریات، آیه ی 56. [10]. سوره ی بقره، آیه ی 156. [11]. سوره ی مدثر، آیه ی 38. [12]. سوره ی توبه، آیه ی 120. منبع: آخرین سفر، رحیم لطیفی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1385)
بحث در باره ی معاد انگیزه های متعددی دارد که به چند نمونه اشاره می شود:
الف) به چشم سر می بینیم که عمر ما چون ابر می گذرد، سرمایه ی سترگ جوانی چون شمع در سوختن و کاستن است، و حتی نفس های حیات بخش نیز، ما را اندک اندک به سوی مرگ و پایان حیات دنیایی می کشاند.[1]
بنشین بر لب جوی و گذر عمر نگر *** کاین اشارت زجهان گذرا ما را بس[2]از طرف دیگر وقتی به ژرفای وجودی و روانی خود نظاره می کنیم، درمی یابیم که گستره ی وجودی ما فراتر از دنیا و طبیعت محدود است؛ این همه شور، عشق، ایثار و گذشت برای چیست؟ اگر فقط برای دنیاست، پس چرا از این دنیا می گذریم؟ این اندوهِ جان کاه رفتن را فقط باور به رستاخیز زایل می کند و زندگی در کام کسی شیرین است که خداباور باشد.
ایمان به رستاخیز و سرای آخرت، حلقه ی اتصال میان آن دو پدیده ی به ظاهر متضاد است (مرگ و عشق به ماندن)؛ و چه دل نشین است سخن صاحب اصلی رستاخیز که می فرماید:
(الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْباقِیاتُ الصّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً)[3]؛ مال و فرزند، زینت زندگی دنیاست؛ و باقیات صالحات (ارزش های پایدار و شایسته) ثوابش نزد پروردگار بهتر و امیدبخش تر است.
(ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باق[4])؛ آنچه نزد شماست فانی می شود، اما آنچه نزد خداست باقی می ماند.
میل به ماندن، خواست فطری انسان هاست و باور به معاد، بر اوج وجود او با قلم خلقت نگاشته شده است؛ لذا رستاخیزباوری در متن اکثر ادیان قدیم و جدید الهی و غیرالهی می درخشد.
موریس مترلینگ (برنده ی جایزه ی ادبی نوبل سال 1913) می گوید:
مرگ لازم ترین مسأله ی زندگی بشر است و عبارت است از: تولّدی جاویدانه در گهواره ای از نور و آتش.[5]
ب) هر گاه انسان در خود و جهان پیرامونش بنگرد، نخستین پرسشش این خواهد بود که سبب خلقت او چه بوده و در نهایت این سفر به کدام منزل خواهد رسید و پایانش کجاست؟
روزها فکر من این است و همه شب سخنم *** که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود *** به کجا می روم آخر ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا *** یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم [6]
امیر مؤمنان(علیه السلام) می فرماید:
ان لم تعلم من این جِئتَ لا تعلم الی این تذهبُ؛ اگر ندانی از کجا آمده ای، نخواهی دانست به کجا می روی[7].
ساحل نجات این دریای پرموج چرایی ها و کجایی ها، باور آرام بخش مبدأ و معاد است، و این قرآن مجید است که با فطرت پرسشگر انسان ها سخن می گوید:
(أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً)[8]؛ آیا گمان کرده اید شما را بیهوده آفریده ایم و به سوی ما بازگردانده نمی شوید؟!
(وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ)[9]؛ من جن و انس را نیافریدم، جز این که عبادتم کنند (تا به کمال برسند).
(إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ)[10]؛ ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم.
(کُلُّ نَفْس بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ)[11]؛ هر کس در گرو اعمال خود است.
(إِنَّ اللّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الُْمحْسِنِینَ)[12]؛ خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمی کند..
این آیات، پاسخ کافی و منظم و مطابق عقل و فطرت، به پرسش های مذکور می دهند.
ابتدا و انتهای این حرکت، خداوند است؛ هدف این حرکت هدفمند، عبادت و رسیدن به کمال و معرفت است؛ جوهر انسانی همان نتیجه ی موضع گیری های او در طول این حرکت است، در نهایت این حرکت، اجر و پاداش و حساب است.
نتیجه ی سخن این که: معاد باوری، پاسخ آرام بخش نگرانی های حاصل از گذشت عمر و جوانی و نیز پاسخ عقل پسندانه به عشق و عطش ماندگاری در انسان است؛ به ویژه که بحث معاد، از چشمه ی زلال و بی آلایش وحی نیز سیرآب می شود.
انگیزه و عامل نخست (الف) پاسخ و درمانی است به یک احساس و اندوه درونی؛ احساسِ عشق به ماندن و اندوه گذشت عمر و جوانی؛ انگیزه و عامل دوم (ب) پاسخ و ره یافتی است که از رهگذر عشق و عطش به دانستن ها حاصل می شود؛ یعنی حس کنجکاوی از آغاز و انجام، انسان را وادار می کند تا از مبدأ و معاد بحث و گفتوگو کند.
پی نوشتها:
[1]. سوره ی حدید، آیه ی 20: قرآن مجید دنیا و گذر عمر را چنین توصیف می کند:(دنیا) همانند بارانی است که محصولش کشاورزان را در شگفتی فرو می برد، سپس خشک می شود به گونه ای که آن را زردرنگ می بینی و سپس تبدیل به کاه می شود.
[2]. حافظ.
[3]. سوره ی کهف، آیه ی 46.
[4]. سوره ی نحل، آیه ی 96.
[5]. موریس مترلینگ، مرگ، ترجمه ی فرامرز برزگر، ص2.
[6]. مولوی.
[7]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج20، ص292.
[8]. سوره ی مومنون، آیه ی 115.
[9]. سوره ی ذاریات، آیه ی 56.
[10]. سوره ی بقره، آیه ی 156.
[11]. سوره ی مدثر، آیه ی 38.
[12]. سوره ی توبه، آیه ی 120.
منبع: آخرین سفر، رحیم لطیفی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1385)
- [سایر] چرا حقیقت انسان منتهی به بحث معاد می شود؟
- [سایر] در مورد پیوند اعضا آیا بحث معاد جسمانی را می توان توضیح داد. (چون به عنوان مثال قلب یک شخص در اختیار دو نفر است و هر دو مالک آنند)
- [سایر] معاد چیست ؟
- [سایر] به چه دلیل حتماً باید معاد باشد و چه نیازی به معاد است؟
- [سایر] یکی از دلایل منکران معاد شبهه اعاده معدوم است، اعاده معدوم و رابطه آن با معاد چیست؟
- [سایر] معاد چگونه است؟
- [سایر] .علتهای انکار معاد چیست؟
- [سایر] معاد جسمانی چگونه ممکن است ؟
- [سایر] براهین اثبات معاد کدامند؟
- [سایر] معاد چه زمانی اتفاق میافتد؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] پنجم: بدن و لباس نمازگزار و محل سجده او باید پاک باشد، شرح این مسائل نیز در بحث لباس و مکان نمازگزار خواهد آمد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] بعد از مرگ پدر، پسر بزرگتر باید قضای نماز و روزه او را بتفصیلی که در بحث نماز قضا گفته شد بجا آورد، و بنابر احتیاط واجب قضای روزه مادر را نیز بجا آورد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] 35 ذبح حیوانات با وسایل ماشینی در صورتی که شرایط شرعی آن مطابق آنچه در بحث ذبح حیوانات گفته شد انجام شود جایز است و چنان حیوانی پاک و حلال است.
- [آیت الله مکارم شیرازی] آب مضاف که در اول این بحث معنی آن گفته شد مانند گلاب و آب میوه، چیز نجس را پاک نمی کند و نیز وضو و غسل با آن صحیح نیست.
- [آیت الله مکارم شیرازی] آب مضاف که در اول این بحث معنی آن گفته شد مانند گلاب و آب میوه، چیز نجس را پاک نمی کند و نیز وضو و غسل با آن صحیح نیست.
- [آیت الله مکارم شیرازی] سر بریدن حیوانات با وسایل ماشینی در صورتی که شرایط شرعی آن مطابق آنچه در بحث ذبح حیوانات گفته شد انجام شود جایز است و چنین حیوانی پاک و حلال است.
- [آیت الله سبحانی] مسلمانی که منکر خدا یا پیغمبر یا معاد شود، یا حکم ضروری دین یعنی حکمی را که مسلمانان جزء دین اسلام می دانند مثل واجب بودن نماز و روزه انکار کند، در صورتی که منکر شدن آن حکم; به انکار خدا یا پیغمبر برگردد، مرتد است.
- [آیت الله خوئی] مسلمانی که منکر خدا یا پیغمبر یا معاد یا از فرقههائی بوده باشد که در مسألة (2406) گفته شد و یا حکم ضروری دین یعنی حکمی را که مسلمانان جزء دین اسلام میدانند مثل واجب بودن نماز و روزه درصورتی که بداند آن حکم ضروری دین است انکار کند مرتد میشود، و احکامی که در مسائل آینده ذکر میشود بر او مترتب است.
- [آیت الله مکارم شیرازی] کسی که ضروری دین اسلام یعنی چیزی را که همه مسلمانان می دانند (مانند معاد روز قیامت و واجب بودن نماز و روزه و امثال آن) را منکر شود، چنانچه ضروری بودن آن را بداند، کافر است و اگر در ضروری بودن آن شک دارد کافر نیست، ولی احتیاط مستحب آن است که از او اجتناب شود.
- [آیت الله نوری همدانی] مسلمانی که منکر خدا یا معاد یا پیغمبر شود ، یا حکم ضروری دین ، یعنی حکمی را که مسلمانان جزء دین اسلام می دانند ، مثل واجب بودن نماز و روزه انکار کند ، در صورتی که بداند آن حکم ضروری دین است و انکار آن ، انکار نبوّت پیغمبر ( صلّی الله علیه وآله ) است ، مرتّد است .