کلمه ی توسعه در زبان فارسی معادل development است. این واژه در زبان انگلیسی به معنای رشد کمیّ و افزایش مقدار است؛ به تعبیری، رشد بادکنکی و افزایش کمیت و مقدار تولیدات و کالاها و خدمات و آنچه که موجب افزایش رفاه مادی بشر می شود؛ به عبارت دیگر، توسعه در آغاز جلوه ی کمی داشته، ولی پس از گذشت حدود نیم قرن از مطرح شدن موضوع توسعه، خصوصاً دیدگاه های دو دهه ی اخیر، با توجه به بعضی حوایج بشر، توسعه را به صورت کیفی و انسان گرا لحاظ نموده اند. در آغاز که توسعه مطرح شد، هر کشوری را که درآمد سرانه اش بالا بود، توسعه یافته می شمردند؛ البته در آمد سرانه ی بالایی که هم چنان فزاینده بود، چون رشد و توسعه تفاوت دارند؛ رشد به معنای افزایش درآمد سرانه به صورت صرفاً کمی است ولی توسعه به این معناست که فزاینده بودن درآمد سرانه ی یک کشور با تحولی در زیرساخت های اقتصادی همراه است؛ به طوری که این فزاینده بودن در آمد سرانه، حالت مستمر پیدا می کند. به هر حال، در آغاز وجه مادی توسعه مدنظر بود؛ ولی در دو دهه ی اخیر به این نتیجه رسیدند که گاهی روی کرد یک جامعه به توسعه، دارای آثار و نتایج زیانبار اجتماعی، روانی و سیاسی خواهد بود؛ بنابراین، از جهت انسانی نیز به توسعه توجه شده است. و حتی توسعه ای مورد قبول قرار می گیرد که علاوه بر افزایش درآمد سرانه و تحول در زیرساخت ها، با انسانی تر شدن زندگی، و تعمیم توزیع بهتر درآمد جامعه و گسترش رفاه فراگیر همراه باشد. اگر بخواهیم با استفاده از منابع معرفت دینی در مورد توسعه نظر بدهیم، مناسب ترین واژه در این زمینه واژه ی عمران است که در قرآن و روایات نیز آمده است و آن را به عنوان یکی از اهداف خلقت انسان بر روی زمین معرفی کرده اند. خداوند در قرآن مجید از قول یکی از انبیا به قومش می فرماید: (هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها فَاسْتَغْفِرُوهُ)؛[1] در این جا استعمار به آن معنای زشتی که در اثر کارکرد غرب پیدا کرده، نیست؛ بلکه کشانیدن به عمران و آبادانی است. همان گونه که در زبان فارسی به آبادی شهرها و در زبان عربی به عمران البلاد تعبیر می کنیم. ابن خلدون، مفسر تاریخ، از آن به (علم العمران) تعبیر می کند و می توان آن را به جای کلمه ی توسعه به کار برد و اعتقاد داشت که در آن علاوه بر معنای کمی جهات کیفی نیز نهفته است. خداوند انسان را در روی زمین آفرید تا زمین را آباد کند و آباد کردن زمین هم حدی ندارد؛ بلکه می توان آباد و آبادتر شود. حضرت علی(علیه السلام) در خطبه ی اول نهج البلاغه می فرماید: فأهبطه بعد التّوبه لیعمر أرضه بنسله؛ خداوند آدم را بر روی زمین فرود آورد تا زمین خدا را با نسل خودش آباد کند. حضرت علی(علیه السلام) در نامه ای به مالک اشتر، یکی از وظایف والی را عمران بلاد و آبادانی شهرها معرفی نموده اند. این معنا می تواند واژه ی مناسبی به جای توسعه باشد. مفهوم عمران یک مفهوم چند بعدی است، یک بُعد آن، بُعد مادی است؛ یعنی افزایش امکانات مادی زندگی، توسعه ی کشاورزی، دام داری، صنعت و گسترش بهره برداری از زمین به عنوان مسکن و گسترش تجارت، که این ها را به عنوان بُعد مادی توسعه می گیریم. در مجموعه ای از روایات اهل بیت(علیهم السلام) کلمه ی عمران با استفاده از مبانی و مسائل دیگری تحقق پیدا می کند؛ یعنی عمران علاوه بر بُعد مادی، نتیجه ی یک حرکت اخلاقی، عاطفی و اجتماعی است. (صلة الرحم تعمر الدیار و تزید فی الاعمار[2])؛ از این روایت استفاده می شود که حرکت اخلاقی و عاطفی، باعث فزونی عمر و آبادانی جامعه می شود؛ نیز در اسلام، عمران یک پدیده ی صرفاً مادی و یک بعدی نیست. در روایت دیگری از عبدالله بن عباس نقل شده است که رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)از خداوند نقل می کنند: (بالقائم منکم أعمر أرضی بتسبیحی و تقدیسی و تهلیلی)[3]؛ به وسیله ی امام زمان(عج) من زمین را آباد می کنم. در این جا وجه دیگری از عمران، یعنی جلوه ی معنوی عمران و ازدیاد امکانات مادی در اثر روی کرد معنوی نشان داده می شود. خداوند در قرآن می فرماید: (وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکات مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا.)[4] این بیان کننده ی تأثیر یک بعد معنوی رفتار مردم است و نتیجه ی چنین رفتاری، یک حاصل مادی است؛ یعنی اگر ایمان داشته باشند، خداوند برکات مادی را بر آنها نازل می کند؛ بنابراین عمران، یک حقیقت چند بعدی پیدا می کند. غربی ها در تعریف توسعه، کم کم به این معنا نزدیک می شوند؛ چون سخن از توسعه ی انسانی و امنیت خاطر و آرامش و رفع اضطراب دارند. ما چگونه می توانیم این مسائل را به تحقق برسانیم؟ با افزایش شکوه مادی، اضطراب از بین نمی رود؛ بلکه باید با روی کرد معنوی، عاطفی و اخلاقی همراه باشد، تا اضطراب از بین برود. دو بعد وجود انسان (بعد مادی و بعد معنوی) با هم حرکت رو به رشد داشته اند تا توسعه ی مدنظر اسلام تحقق پیدا کند. اگر ما بتوانیم عمران را به عنوان یک پدیده ی چند بعدی تعریف کنیم، تعریف توسعه از دیدگاه اسلام را بیان کرده ایم؛ در حالی که توسعه ی غربی یک توسعه ی تک بعدی است. هرچند در حال چند بعدی شدن هستند؛ اما آن چند بعد اسلام، در آن لحاظ نشده است. پی نوشتها: [1]. سوره ی هود، آیه ی 61. [2]. بحارالانوار، ج71، ص93، باب 3. [3]. بحارالانوار، ج18، ص341. [4]. سوره ی اعراف، آیه ی 96. منبع: دین و اقتصاد، محمد جواد شریفی، حمیده انصاری، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه (1382)
تعاریف غرب در مورد توسعه، و اشکالات آن را بیان نمایید؟ آیا در اسلام تعریف امعی در مورد توسعه وجود دارد؟
کلمه ی توسعه در زبان فارسی معادل development است. این واژه در زبان انگلیسی به معنای رشد کمیّ و افزایش مقدار است؛ به تعبیری، رشد بادکنکی و افزایش کمیت و مقدار تولیدات و کالاها و خدمات و آنچه که موجب افزایش رفاه مادی بشر می شود؛ به عبارت دیگر، توسعه در آغاز جلوه ی کمی داشته، ولی پس از گذشت حدود نیم قرن از مطرح شدن موضوع توسعه، خصوصاً دیدگاه های دو دهه ی اخیر، با توجه به بعضی حوایج بشر، توسعه را به صورت کیفی و انسان گرا لحاظ نموده اند.
در آغاز که توسعه مطرح شد، هر کشوری را که درآمد سرانه اش بالا بود، توسعه یافته می شمردند؛ البته در آمد سرانه ی بالایی که هم چنان فزاینده بود، چون رشد و توسعه تفاوت دارند؛ رشد به معنای افزایش درآمد سرانه به صورت صرفاً کمی است ولی توسعه به این معناست که فزاینده بودن درآمد سرانه ی یک کشور با تحولی در زیرساخت های اقتصادی همراه است؛ به طوری که این فزاینده بودن در آمد سرانه، حالت مستمر پیدا می کند.
به هر حال، در آغاز وجه مادی توسعه مدنظر بود؛ ولی در دو دهه ی اخیر به این نتیجه رسیدند که گاهی روی کرد یک جامعه به توسعه، دارای آثار و نتایج زیانبار اجتماعی، روانی و سیاسی خواهد بود؛ بنابراین، از جهت انسانی نیز به توسعه توجه شده است. و حتی توسعه ای مورد قبول قرار می گیرد که علاوه بر افزایش درآمد سرانه و تحول در زیرساخت ها، با انسانی تر شدن زندگی، و تعمیم توزیع بهتر درآمد جامعه و گسترش رفاه فراگیر همراه باشد.
اگر بخواهیم با استفاده از منابع معرفت دینی در مورد توسعه نظر بدهیم، مناسب ترین واژه در این زمینه واژه ی عمران است که در قرآن و روایات نیز آمده است و آن را به عنوان یکی از اهداف خلقت انسان بر روی زمین معرفی کرده اند. خداوند در قرآن مجید از قول یکی از انبیا به قومش می فرماید:
(هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها فَاسْتَغْفِرُوهُ)؛[1]
در این جا استعمار به آن معنای زشتی که در اثر کارکرد غرب پیدا کرده، نیست؛ بلکه کشانیدن به عمران و آبادانی است. همان گونه که در زبان فارسی به آبادی شهرها و در زبان عربی به عمران البلاد تعبیر می کنیم. ابن خلدون، مفسر تاریخ، از آن به (علم العمران) تعبیر می کند و می توان آن را به جای کلمه ی توسعه به کار برد و اعتقاد داشت که در آن علاوه بر معنای کمی جهات کیفی نیز نهفته است. خداوند انسان را در روی زمین آفرید تا زمین را آباد کند و آباد کردن زمین هم حدی ندارد؛ بلکه می توان آباد و آبادتر شود. حضرت علی(علیه السلام) در خطبه ی اول نهج البلاغه می فرماید:
فأهبطه بعد التّوبه لیعمر أرضه بنسله؛ خداوند آدم را بر روی زمین فرود آورد تا زمین خدا را با نسل خودش آباد کند.
حضرت علی(علیه السلام) در نامه ای به مالک اشتر، یکی از وظایف والی را عمران بلاد و آبادانی شهرها معرفی نموده اند. این معنا می تواند واژه ی مناسبی به جای توسعه باشد. مفهوم عمران یک مفهوم چند بعدی است، یک بُعد آن، بُعد مادی است؛ یعنی افزایش امکانات مادی زندگی، توسعه ی کشاورزی، دام داری، صنعت و گسترش بهره برداری از زمین به عنوان مسکن و گسترش تجارت، که این ها را به عنوان بُعد مادی توسعه می گیریم. در مجموعه ای از روایات اهل بیت(علیهم السلام) کلمه ی عمران با استفاده از مبانی و مسائل دیگری تحقق پیدا می کند؛ یعنی عمران علاوه بر بُعد مادی، نتیجه ی یک حرکت اخلاقی، عاطفی و اجتماعی است.
(صلة الرحم تعمر الدیار و تزید فی الاعمار[2])؛
از این روایت استفاده می شود که حرکت اخلاقی و عاطفی، باعث فزونی عمر و آبادانی جامعه می شود؛ نیز در اسلام، عمران یک پدیده ی صرفاً مادی و یک بعدی نیست. در روایت دیگری از عبدالله بن عباس نقل شده است که رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)از خداوند نقل می کنند:
(بالقائم منکم أعمر أرضی بتسبیحی و تقدیسی و تهلیلی)[3]؛ به وسیله ی امام زمان(عج) من زمین را آباد می کنم.
در این جا وجه دیگری از عمران، یعنی جلوه ی معنوی عمران و ازدیاد امکانات مادی در اثر روی کرد معنوی نشان داده می شود. خداوند در قرآن می فرماید:
(وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکات مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا.)[4]
این بیان کننده ی تأثیر یک بعد معنوی رفتار مردم است و نتیجه ی چنین رفتاری، یک حاصل مادی است؛ یعنی اگر ایمان داشته باشند، خداوند برکات مادی را بر آنها نازل می کند؛ بنابراین عمران، یک حقیقت چند بعدی پیدا می کند. غربی ها در تعریف توسعه، کم کم به این معنا نزدیک می شوند؛ چون سخن از توسعه ی انسانی و امنیت خاطر و آرامش و رفع اضطراب دارند.
ما چگونه می توانیم این مسائل را به تحقق برسانیم؟ با افزایش شکوه مادی، اضطراب از بین نمی رود؛ بلکه باید با روی کرد معنوی، عاطفی و اخلاقی همراه باشد، تا اضطراب از بین برود. دو بعد وجود انسان (بعد مادی و بعد معنوی) با هم حرکت رو به رشد داشته اند تا توسعه ی مدنظر اسلام تحقق پیدا کند. اگر ما بتوانیم عمران را به عنوان یک پدیده ی چند بعدی تعریف کنیم، تعریف توسعه از دیدگاه اسلام را بیان کرده ایم؛ در حالی که توسعه ی غربی یک توسعه ی تک بعدی است. هرچند در حال چند بعدی شدن هستند؛ اما آن چند بعد اسلام، در آن لحاظ نشده است.
پی نوشتها:
[1]. سوره ی هود، آیه ی 61.
[2]. بحارالانوار، ج71، ص93، باب 3.
[3]. بحارالانوار، ج18، ص341.
[4]. سوره ی اعراف، آیه ی 96.
منبع: دین و اقتصاد، محمد جواد شریفی، حمیده انصاری، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه (1382)
- [سایر] تعاریف غرب در مورد توسعه، و اشکالات آن را بیان نمایید؟ آیا در اسلام تعریف امعی در مورد توسعه وجود دارد؟
- [سایر] آیا تعریف دبیفورد از خدا، منطبق با تعاریف ادیان الهی میباشد؟
- [سایر] آیا ایران کشور جهان سومی است؟ لطفا نظر خود را به صورت مستدل در مورد اینکه کدامیک از ویژگی های ایرانیان منطبق با تعاریف موجود از جهان سوم و کدامیک از خصلت های ایرانیان منطبق با تعاریف موجود از توسعه یا
- [سایر] آیا اسلام موافق و مشوّق توسعه است؟ کدام مفاهیم اسلامی توسعه را تسهیل و ترغیب میکنند؟
- [سایر] برخی اساتید دانشگاه معتقدند توسعه علمی در ایران تنها با پذیرش کامل غرب و فرهنگ آن است؛ آیا چنین دیدگاهی صحیح است؟
- [سایر] آیا اسلام با شمشیر و جنگ توسعه یافته است؟
- [سایر] نگاه اسلام به طور مشخص به مقوله توسعه چگونه است ؟
- [سایر] اسلام چیست؟ آیا اسلام همان دینی است که در غرب آن را می شناسند؟
- [سایر] آیا فردگرایی در فرهنگ غرب با اسلام سازگار است؟
- [سایر] تعریف آزادی بیان در دین اسلام چیست؟
- [آیت الله مظاهری] اگر به واسطه توسعه نفوذ سیاسی، اقتصادی و تجاری اجانب یا روابط سیاسی با آنها، خوف آن باشد که تسلّط بر بلاد مسلمین پیدا کنند بر مسلمانان واجب است نقشه آنان را به هم بزنند.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر در داخل ممالک اسلامی نقشه هائی از طرف اجانب کشیده شده باشد که خوف آن باشد که تسلّط بر ممالک پیداکنند ، واجب است بر مسلمانان که با هر وسیله ای که ممکن است ، نقشة آنان را بهم بزنند ، وجلوگیری از توسعة نفوذ آنها کنند.
- [امام خمینی] اگر در داخل ممالک اسلامی نقشههایی از طرف اجانب کشیده شده باشد که خوف آن باشد که تسلط بر ممالک اسلامی پیدا کنند، واجب است بر مسلمانان که با هر وسیلهای که ممکن است، نقشه آنها را به هم بزنند، و جلوگیری از توسعه نفوذ آنها کنند.
- [امام خمینی] اگر به واسطه توسعه نفوذ سیاسی یا اقتصادی و تجاری اجانب خوف آن باشد که تسلط بر بلاد مسلمین پیدا کنند، واجب است بر مسلمانان، دفاع به هر نحو که ممکن است، و قطع ایادی اجانب. چه عمّال داخلی باشند یا خارجی.
- [آیت الله جوادی آملی] .اگر شخصی گنجی یافت و می داند که متعلق به مسلمان است و مالک آن یا ورثه او موجودند, ولی آنان را نمیشناسد، این مال, حکم گنج را ندارد، بلکه مجهول المالک است و باید آن را تعریف و اعلان نماید و اگر مالک آن به دست نیامد, آن را به حاکم شرع تحویل دهد.
- [آیت الله علوی گرگانی] هرگاه چیزی را که پیدا کرده نشانهای دارد که به واسطه آن میتواند صاحبش را پیدا کند، اگرچه بداند صاحب آن سنّی یا کافری است که در امان مسلمانان است در صورتی که قیمت آن چیز به 12/6 نخود نقره سکّهدار برسد، باید از روزی که آن را پیدا کرده تا یک هفته روزی دو مرتبه و بعد تا یک ماه هفتهاییک مرتبه و بعد تا یکسال ماهی یک مرتبه در محلّ اجتماع مردم اعلان کند واین از باب مثال است بلکه اگر طوری باشد که عرفاً بگویند تعریف همان مال گمشده است، کفایت میکند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] انسان می تواند زکاه را در هشت مورد مصرف کند: اول - فقیر و او کسی است که مخارج سال خود و عیالاتش را ندارد؛ ولی کسی که صنعت یا ملک یا سرمایه ای دارد که می تواند مخارج سال خود را بگذراند فقیر نیست. دوم - مسکین و او کسی است که از فقیر سخت تر می گذراند. سوم - کسی که از طرف امام (ع) یا نائب امام مامور است که زکاه را جمع و نگهداری نماید و به حساب آن رسیدگی کند و آن را به امام یا نائب امام یا فقرا برساند. چهارم - کافرهائی که اگر زکاه به آنان بدهند؛ به دین اسلام مایل می شوند یا در جنگ به مسلمانان کمک می کنند. پنجم - خریداری بنده هائی که در شدت می باشند و آزاد کردن آنان. ششم - بدهکاری که نمی تواند قرض خود را بدهد. هفتم - فی سبیل اللّه؛ یعنی کارهائی که می توان با آنها قصد قربت نمود؛ مثل ساختن مسجد و مدرسه ای که علوم دینیه در آن خوانده می شود و تنظیف شهر و اسفالت راه ها و توسعه آنها و مانند اینها. هشتم - ابن السبیل؛ یعنی مسافری که در سفر درمانده شده. و احکام اینها در مسائل آینده گفته خواهد شد.
- [آیت الله خوئی] انسان میتواند زکات را در هشت مورد مصرف کند: (اول): فقیر، و او کسی است که مخارج سال خود و عیالاتش را ندارد ولی کسی که صنعت یا ملک یا سرمایهای دارد که میتواند مخارج سال خود را بگذراند فقیر نیست. (دوم): مسکین، و او کسی است که از فقیر سختتر میگذراند. (سوم): کسی که از طرف امام علیهالسلام یا نایب امام مأمور است که زکات را جمع و نگهداری نماید و به حساب آن رسیدگی کند و آن را به امام علیه السلام یا نایب امام یا فقرا برساند. (چهارم): کافرهایی که اگر زکات به آنان بدهند به دین اسلام مایل میشوند یا در جنگ به مسلمانان کمک میکنند. (پنجم): خریداری بندههایی که در شدت میباشند و آزاد کردن آنان. (ششم): بدهکاری که نمیتواند قرض خود را بدهد. (هفتم): فی سبیل الله، یعنی کارهایی که میتوان با آنها قصد قربت نمود مثل ساختن مسجد، و مدرسهای که علوم دینیه در آن خوانده میشود، و تنظیف شهر و آسفالت راهها و توسعه آنها و مانند اینها. (هشتم): ابنالسبیل، یعنی مسافری که در سفر درمانده شده و احکام اینها در مسایل آینده گفته خواهد شد.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام دروغ است و معنای آن فریب دیگران است به چیزی که در نظر او واقعیّت ندارد و قرآن شریف به طور مؤکّد، سلب ایمان از دروغگو نموده است: (انَّما یَفْتَرِی الکَذِبَ الَّذین لایُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّه).[1] (تنها کسانی دروغپردازی میکنند که به آیات خدا ایمان ندارند.) بلکه در روایات آمده است که دروغگو دشمن خداست و آن اقسامی دارد: الف) نسبت دروغ دادن به پیامبران گرامی و ائمّه طاهرین(سلاماللهعلیهم) و این قسم از دروغ که بدعت به آن میگویند، شدیدترین عذاب الهی را دارد و از همه اقسام دروغ بزرگتر و از اکبر کبائر است، مخصوصاً اگر سبب گمراهی کسی شود. ب) دروغ مفسدهآمیز نظیر دروغی که روابط بین دو مسلمان را تیره کند و نظیر دروغی که آبروی کسی را ببرد و نظیر دروغی که کسی را در خطر اندازد و مانند اینها. و قدر متیقّن از آیات و روایاتی که در مذمّت دروغ است همین قسم از دروغ میباشد. ج) نسبت دادن عیبی به کسی که آن عیب را نداشته باشد؛ نظیر نسبت زنا به زن عفیفه و یا مرد عفیف و نظیر نسبت سرقت به کسی که سرقت نکرده باشد و نظیر اینها، و به آن تهمت هم میگویند و این قسم علاوه بر اینکه دروغ است، غیبت نیز میباشد و در روایات آمده است کسی که تهمت بزند، در روز قیامت او را بر تپّهای از چرک و خون که صورت برزخی آن تهمت است نگاه میدارند تا مردم از حساب فارغ شوند. د) دروغی که مفسده آمیز نباشد، نظیر تعریف بیجا از خود یا دیگران و نظیر اظهار محبّت و ارادت به کسی که محبّت و ارادت به او ندارد و مانند اینها، و حرمت این قسم دروغ نزد فقها مسلّم است و از آیات و روایات نیز به خوبی استفاده حرمت میشود. ه) دروغی که علاوه بر اینکه مفسده ندارد، فریب کسی هم نیست، نظیر قصّهها و داستانهای دروغ آمیز و شوخیهای دروغ آمیز و مانند اینها، و این قسم از دروغ گرچه حرام نیست، ولی از روایات به خوبی استفاده میشود که مسلمان واقعی از مثل این دروغها نیز پرهیز میکند. صفحه 401 و) توریه، و معنای آن این است که لفظی بگوید و معنایی را اراده کند که مخاطب توجّه به آن معنی نداشته باشد، و این قسم از دروغ نیز جایز نیست. و اینکه مشهور در میان مردم است که توریه بدون ضرورت جایز است، صحّت ندارد.