جواب اجمالی: اگر دموکراسی به معنای مشارکت مردم در چارچوب نظام و مقررات و ضوابط اسلامی باشد و به معنی رضایت و مقبولیت مردم و مشارکت آنها جهت عینیت یافتن حکومت باشد حتماً در حکومت علوی راه دارد. ولی اگر به معنای مشروعیت بخش به حکومت الهی و علوی باشد در حکومت علوی جایگاهی ندارد. و شکل صحیح مشارکت مردم در حکومت دینی همان همیاری و رضایت و مقبولیت آنها و تلاش در جهت برقراری و تداوم و سامان حکومت دین است. جواب تفصیلی: ابتدا باید بدانیم دموکراسی به چه معناست و بعد ببینیم که آیا با حکومت علوی سازگار است و بعد مشخص گردد که شکل صحیح مشارکت مردم در حکومت دینی چگونه است. نخستین بار نظریه دموکراسی در حدود پنج قرن پیش از میلاد (509 قبل از میلاد) در یونان باستان رواج یافت و بجز بردگان و افراد کمتر از 20 سال بقیه بطور مستقیم در امور سیاسی، اجتماعی دخالت میکردند که به دموکراسی مستقیم معروف است این نوع از دموکراسی با توجه به معایب و نقایصی که داشت در طول تاریخ دچار تحولات در معنا و شکل شده است و در قالبهای مختلف و با مکاتب مختلف در آمیخته و به اشکال مختلف بروز کرده است، که یکی دموکراسی نمایندگی است که به دموکراسی غیرمستقیم معروف است و از سوی ژان ژاک روسو و برخی فلاسفه سیاسی ارائه گشت در این سیستم که از دو سدة پیش به تدریج رواج یافته و مورد اقبال مردم در جوامع مختلف قرار گرفته، مردم در دو زمینة وضع و اجرای قانون صاحب اختیار میباشند ولی چون دخالت مستقیم و بیواسطه مردم در هیچ یک از دو زمینه امکانپذیر نیست به ناگزیر دخالتشان بصورت توکیل است.[1] چنانکه گفتیم دموکراسی از لحاظ مفهومی نیز دچار تحول شده که از سوی غربیها مطرح شده است و در آن، دموکراسی با لائیک همراه گشته است یعنی دین در آن نقشی ندارد و در این شیوة حکومتی دین از سیاست جداست این تفسیر از دموکراسی مبتنی بر مبانی اندیشة سکولار است.[2] لازم است به معنای دیگر از حکومت دموکراسی که از سوی اندیشمندان غربی ارائه شده توجه فرمائید: (ریشة جدید تعریف دموکراسی محدود کردن مفهوم دموکراسی به یک نظام حکومتی یاحتی محدودتر از آن نظام انتخاب یک حکومت است.) (لیپست) در کتاب انسان سیاسی میگوید: در یک جامعة پیچیده دموکراسی را میتوان به مثابه نظامی سیاسی تعریف کرد که فرصتهای قانونی منظمی برای تغییر دادن حکومتگران فراهم آورد. (شلرینگر) گوید: نظامی که در آن اکثریت با استفاده از روالهای قانونی آزادانه از میان رقبا افرادی را برای تصدی امور دولت طی مدتی محدود بر میگزیند. در یک تعریف حتی انتخاب نیست (رابرت دال) گوید: آنچه دموکراسی مینامیم عبارت است از یک نظام تصمیمگیری که در آن رهبران کم و بیش به رجحانهای غیر رهبران پاسخ میدهند.[3] چنانکه ملاحظه میگردد دموکراسی بعنوان یک روش در حاکمیت دارای معانی مختلفی میباشد که شاید بتوان از مجموع آنها یک تعریف ساده بدست آورد و آن اینکه (برابری فرصتها برای افراد یک جامعه به منظور برخورداری از آزادیها و ارزشهای اجتماعی است و در معنای محدودتر شرکت آزادانه افراد در گرفتن تصمیماتی است که در زندگی فرد و جمع مؤثر است.)[4] یعنی تصمیماتی که ملاک خوب و بد باشد و در واقع خوب و بد تابع خواست و اراده مردم باشد. بنابراین اگر مراد از دموکراسی آن باشد که سیر قا نونی را مردم وضع کردند معتبر و لازم الاجرا است چنین مفهومی با اسلام سازگار نیست زیرا از نظر دین اسلام حق حاکمیت و تشریع مختص خداوند است (ان الحکم الا لله)[5] ولی اگر منظور از دموکراسی این باشد که مردم در چارچوب و حدود احکام الهی و قوانین شرعی در سرنوشت اجتماعی فرد مؤثر باشند با دین مخالفت ندارد. از نظر امام علی علیه السّلام تمام اعمال حاکم و مردم در چارچوب قانون الهی است و ملاک حق و باطل قانون الهی است نه عمل حاکم با نظر مردم. امام میفرمایند: (حق علی الامام ان یحکم بما انزل الله و ان یؤدی الامانة فاذا فعل ذلک فحقّ علی الناس ان یَسمعوالله و ان یطیعوا و ان یجیبوا اذا دعوا)[6] (بر امام لازم است که آنچنان در میان مردم حکومت کند که خداوند دستور آن را فرود آورده است و امانتی را که خداوند به او سپرده است ادا کند هرگاه چنین کند بر مردم است که فرمان خدا را بشنوند و اطاعتش را بپذیرند و دعوتش را اجابت کنند، یا در جای دیگر میفرمایند: (انّه لیس علی الامام الا ما حمل من امر ربه)[7] یعنی همانا بر امام نیست جز آنچه از او پروردگار بر عهده او واگذار شده است و نیز فرموده است (ولکم علینا العمل بکتاب الله تعالی و سیرة رسول الله صلی الله علیه و آله و القیام بحقة و النعش لسنته)[8] و شما را بر ما حق عمل به کتاب خدا و سیرت رسول خداست و حقوق او را گزاردن و سنت او را بر پاداشتن. با این توضیحات معلوم میگردد که قانونگذاری در اسلام از آن خداوند متعال است واین ناشی از بینش توحیدی و توحید در خالقیت و ربوبیّت توحید در تشریع و قانونگذاری ناشی میشود و حاکم و مردم نیز در چارچوب قانون الهی در حکومت و تشکیل و اجرای آن سهیم و شریک میباشند چنانچه در بیانات امام علی علیه السّلام گذشت که امام و حاکم باید در چارچوب قانون الهی و اختیاراتی که خداوند به او داده است عمل کند چنانکه خود میفرماید: (و لکم علینا العمل بکتاب الله تعالی و سیرة رسول الله)[9] یعنی وظیفه ما در قبال شما (مردم) آن است که طبق قانون کتاب الهی و سیره و روش پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله عمل کنیم. بنابراین اقلیت یا اکثریت مردم در پذیرش یک مسأله ملاک حق و باطل یا خوب و بد نیست چه بسا اکثریت مردم بر عمل حرامی اتفاق کند که حاکم اسلامی نباید به دلیل اکثریت از آنها اطاعت کند چراکه خود امام میفرماید: (لاطاعة لمخلوق فی معصیة الخالق)[10] چنانچه مردم زمانی ملزم به اطاعت از حاکم اسلامی میباشند که مطابق حق و قانون الهی عمل کند چنانچه حضرت نسبت به مردم معرفی میفرمایند (فاسمعوا له و اطیعوا امره فیها طابق الحق)[11] یعنی سخنان و اوامر مالک را گوش فرا دارید چنانکه مطابق حق باشد از آن پیروی کنید. در خصوص نقش مردم و شکل صحیح مشارکت مردم در حکومت دینی از دو جنبه قابل بررسی است: (مشروعیت و مقبولیت) به اتفاق نظر مسلمانان مشروعیت حکومت پیامبر از سوی خداوند بود و این حق را خداوند به او عطا کرده بود ولی در تحقق و عینیت یافتن آن، مردم نقس اساسی را داشتند. در خصوص ائمه نیز به اعتقاد شیعه حکومت آنها نیز به نصب الهی است چنانچه امام علی علیه السّلام به وصیتی از پیامبر استناد میکند فرموده است: (یابن ابیطالب لک و لاء امتی فان ولوّک فی عافیة و اجمعوا علیک بالرضا فقم بامرهم و ان اختلفوا علیک فدعهم و ماهم فیه...)[12] یعنی: (پسر ابیطالب ولایت امتم حق توست اگر به دوستی و عافیت تو را ولی خود کردند و با رضایت دربارة توبه وحدت نظر رسیدند امرشان را بعهده بگیر و بپذیر ولی اگر دربارة توبه اختلاف افتادند آنان را به خواست خودشان واگذار. بنابراین تشکیل و تحقق حکومت باید با رضایت و پذیرش و استقبال مردم باشد چنانچه امام علی علیه السّلام تشکیل حکومت را منوط به حضور مردم و پذیرش و پشتیبانی آنها میداند و در خطبه 3 نهجالبلاغه میفرماید: بخدا قسم اگر حضور و بیعت شما مردم نبود هرگز این حکومت را قبول نمیکردم و جرعة آخرش را به کاسة اولش ملحق میساختیم. چراکه (لارأی لمن لایطاع)[13] یعنی کسی که فرمانش پیروی نمیشود رأیی ندارد. این سخنان همگی دال بر نقش مردم در پیدایش و تثبیت حکومت الهی و دینی است. و مردم هم در عینیت یافتن و هم در استمرار و ادامه حکومت باید نقش داشته باشد و هم در پا برجایی و اصلاح آن چراکه بنابر فرموده امام علیه السّلام (ولاتصلح الولاة الا باستقامة الرعیة)[14] بنابراین مردم نقش ایجادی و ابقایی و اصلاحی دارند و تحقق حکومت و صلاح و سامان آن و پابرجایی و سیر بسوی اهداف آن به مردم بسته است و در اندیشة سیاسی و سلوک حکومتی امام علی علیه السّلام مردم چنین نقشی دارند.[15] و این منحصر به زمان حضور معصوم نیست بلکه در زمان و عصر غیبت نیز این گونه است این موضوع را با سخنی از یکی از بزرگان به پایان میبریم: در زمان غیبت نیز مثل زمان حضور رهبر معصوم است یعنی مشروعیت حکومت فقیه از سوی خداست و نقش مردم در عینیت بخشیدن به حکومت است نه مشروعیت بخشیدن به آن منتها در زمان غیبت مردم وظیفه دارند فقیه واجدالشرایط برای رهبری را بشناسند و کشف کنند و در واقع مردم با رأی به خبرگان رجوع به بینه کردهاند یعنی کارشناسان دینی را برگزیدهاند تا سخن آنان بعنوان حجت شرعی اعتبار داشته باشد.) با مطالبی که گذشت معلوم میگردد که اسلام نوعی از دموکراسی که مردم در چارچوب احکام و قوانین الهی در حکومت مشارکت داشته باشند میپذیرد اما آیا این مشارکت در قالب چه حکمی است؟ آیا واجب است یا مستحب یا از مباحات و بقول مرحوم شهید صدر جزء منطقه الفراغ است؟ یعنی تصمیم درباره آنها در اختیار مردم است؟ به نظر میرسد ارکان و عناصر تشکیل دهنده مسائل حکومتی به دو دسته تقسیم میشوند: یک سلسله عناصر به جوهره حکومت دینی مربوط میشود که اگر نباشند حکومت غیردینی میشود ولی یک سلسله عناصر غیرجوهری و تابع شرایط میباشند که قابل تغییر و تبدیل به جایگزینهای دیگر است مجموع این عناصر و ارکان یا در متون دینی به آنها تصریح شده است مثل آموزههای ارزشی و احکامی که منصوص و صریح در متن دینی میباشند که به آنها (مصرحّات) میگویند و بعضی از احکام و آموزهها با منطق اجتهاد به دست میآیند که مستنبطات هستند و عدهای نه مصرحند و نه مستنبط و مسکوت گذاشته شدهاند که مرحوم شهید صدر از آنها به منطقه الفراغ یاد میکند. به نظر بعضی احکام و قوانین حکومتی و سیاسی نیز به سه قسم فوقالذکر قابل تقسیم میباشند مصرح در شریعت که در آنها نقل و وحی مبناست و در خصوص احکام مستنبط عقل و نقل توأمان منبعاند و در منقطه الفراغ شریعت آنها را به انسان واگذار کرده است و عقل و رأی مرجع تصمیم هستند، منتها این تصمیمات که جزء منطقه الفراغ میباشند نباید مخالف مصرحات و مستنبطات باشند. نقش مردم با توجه به این دیدگاه در برنامهریزی و سازماندهی و روشهای مشارکت متجلی است و بعهده آنها است یعنی مردم هستند که برنامه حکومت را به کمک عقل و نقل و علوم متناسب با شرایط زمان، به نحوی که میپسندند در راستای تطبیق و تحقق احکام و اخلاق سیاسی با لحاظ فلسفه و اهداف حکومت، تدبیر کنند. و در این محورهای سه گانه سازمان برنامه و روش و آئین نقش مردم و عقل و علم پررنگتر میشود تنها چیزی که هست این است که باید با فلسفه و اهداف احکام دین سازگاری داشته باشند و این چنین تبیینی از حکومت دینی و همنشین کردن عقل و رأی به معنی نقش آفرینی عقل و رأی و ارادة جمعی با دین به معنی مجموعة آموزهها و گزارههایی که از عقل و وحی بدست میآید و سعادت بشر را هدف گرفته است قرین یکدیگر کرده و دموکراسی و مردمسالاری دینی را در حکومت دینی بپذیریم.[16] برای مطالعه بیشتر ر.ک حکومت حکمت، مصطفی دلشاد، انتشارات دریا، 1379. منابع 1.نهجالبلاغه 2. سیری در نهجالبلاغه، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا 3. حکومت حکمت، مصطفی دلشاد، انتشارت دریا، چاپ اول 1379. 4. دولت آفتاب، مصطفی دلشاد، خانه اندیشه جوان، چاپ اول 1377. 5. ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب، آنتونی آراپلاستر، ترجمه عباس محبی، تهران نشر مرکز، چاپ اول، 1367. 6. دین و دولت، علی ربانی گلپایگانی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول 1377. 7. نظام سیاسی اسلام، محمدجواد نوروزی، قم، مؤسسه امام خمینی، چاپ اول 1379. 8. کتاب نقد، شمارههای 7،20،21. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . نظام سیاسی اسلام، محمدجواد نوروزی، ص155،156. [2] . نظام سیاسی اسلام، محمدجواد نوروزی، ص155،156. [3] . ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب، آنتونی آربلاستر، ترجمه عباس مخبر، ص504505، فصل لیبرالیسم جنگ سرد از ص 475 تا ص 512. [4] . کتاب نقد، شماره 20و21، ص182، مقاله: مردمسالاری دینی و جمهوری اسلامی، دکتر منوچهر محمدی، ص 174 تا 195. [5] . سورة یوسف، آیة 67. [6] . به نقل از، مرتضی مطهری، سیری در نهجالبلاغه، ص145. [7] . نهجالبلاغه، خطبه 105. [8] . نهجالبلاغه، خطبه 169. [9] . نهجالبلاغه، خطبه 170. [10] . نهجالبلاغه، کلمات قصار 156. [11] . همان، خطبه 38. [12] . به نقل از حکومت حکمت، مصطفی دلشاد، ص112. [13] . نهجالبلاغه، خطبه 27. [14] . همان،خطبه 216. [15] . کتاب نقد، شماره 7، ص53، مقاله: حکومت و مشروعیت، استاد محمد تقی مصباح یزدی، از ص 42 تا 77. [16] . ر.ک: به مقاله دین و دموکراسی، علی اکبر صادقر رشاد، کتاب نقد شماره 20و21، ص235222.
جواب اجمالی:
اگر دموکراسی به معنای مشارکت مردم در چارچوب نظام و مقررات و ضوابط اسلامی باشد و به معنی رضایت و مقبولیت مردم و مشارکت آنها جهت عینیت یافتن حکومت باشد حتماً در حکومت علوی راه دارد. ولی اگر به معنای مشروعیت بخش به حکومت الهی و علوی باشد در حکومت علوی جایگاهی ندارد. و شکل صحیح مشارکت مردم در حکومت دینی همان همیاری و رضایت و مقبولیت آنها و تلاش در جهت برقراری و تداوم و سامان حکومت دین است.
جواب تفصیلی:
ابتدا باید بدانیم دموکراسی به چه معناست و بعد ببینیم که آیا با حکومت علوی سازگار است و بعد مشخص گردد که شکل صحیح مشارکت مردم در حکومت دینی چگونه است.
نخستین بار نظریه دموکراسی در حدود پنج قرن پیش از میلاد (509 قبل از میلاد) در یونان باستان رواج یافت و بجز بردگان و افراد کمتر از 20 سال بقیه بطور مستقیم در امور سیاسی، اجتماعی دخالت میکردند که به دموکراسی مستقیم معروف است این نوع از دموکراسی با توجه به معایب و نقایصی که داشت در طول تاریخ دچار تحولات در معنا و شکل شده است و در قالبهای مختلف و با مکاتب مختلف در آمیخته و به اشکال مختلف بروز کرده است، که یکی دموکراسی نمایندگی است که به دموکراسی غیرمستقیم معروف است و از سوی ژان ژاک روسو و برخی فلاسفه سیاسی ارائه گشت در این سیستم که از دو سدة پیش به تدریج رواج یافته و مورد اقبال مردم در جوامع مختلف قرار گرفته، مردم در دو زمینة وضع و اجرای قانون صاحب اختیار میباشند ولی چون دخالت مستقیم و بیواسطه مردم در هیچ یک از دو زمینه امکانپذیر نیست به ناگزیر دخالتشان بصورت توکیل است.[1]
چنانکه گفتیم دموکراسی از لحاظ مفهومی نیز دچار تحول شده که از سوی غربیها مطرح شده است و در آن، دموکراسی با لائیک همراه گشته است یعنی دین در آن نقشی ندارد و در این شیوة حکومتی دین از سیاست جداست این تفسیر از دموکراسی مبتنی بر مبانی اندیشة سکولار است.[2]
لازم است به معنای دیگر از حکومت دموکراسی که از سوی اندیشمندان غربی ارائه شده توجه فرمائید:
(ریشة جدید تعریف دموکراسی محدود کردن مفهوم دموکراسی به یک نظام حکومتی یاحتی محدودتر از آن نظام انتخاب یک حکومت است.)
(لیپست) در کتاب انسان سیاسی میگوید: در یک جامعة پیچیده دموکراسی را میتوان به مثابه نظامی سیاسی تعریف کرد که فرصتهای قانونی منظمی برای تغییر دادن حکومتگران فراهم آورد.
(شلرینگر) گوید: نظامی که در آن اکثریت با استفاده از روالهای قانونی آزادانه از میان رقبا افرادی را برای تصدی امور دولت طی مدتی محدود بر میگزیند.
در یک تعریف حتی انتخاب نیست (رابرت دال) گوید: آنچه دموکراسی مینامیم عبارت است از یک نظام تصمیمگیری که در آن رهبران کم و بیش به رجحانهای غیر رهبران پاسخ میدهند.[3]
چنانکه ملاحظه میگردد دموکراسی بعنوان یک روش در حاکمیت دارای معانی مختلفی میباشد که شاید بتوان از مجموع آنها یک تعریف ساده بدست آورد و آن اینکه (برابری فرصتها برای افراد یک جامعه به منظور برخورداری از آزادیها و ارزشهای اجتماعی است و در معنای محدودتر شرکت آزادانه افراد در گرفتن تصمیماتی است که در زندگی فرد و جمع مؤثر است.)[4]
یعنی تصمیماتی که ملاک خوب و بد باشد و در واقع خوب و بد تابع خواست و اراده مردم باشد. بنابراین اگر مراد از دموکراسی آن باشد که سیر قا نونی را مردم وضع کردند معتبر و لازم الاجرا است چنین مفهومی با اسلام سازگار نیست زیرا از نظر دین اسلام حق حاکمیت و تشریع مختص خداوند است (ان الحکم الا لله)[5]
ولی اگر منظور از دموکراسی این باشد که مردم در چارچوب و حدود احکام الهی و قوانین شرعی در سرنوشت اجتماعی فرد مؤثر باشند با دین مخالفت ندارد.
از نظر امام علی علیه السّلام تمام اعمال حاکم و مردم در چارچوب قانون الهی است و ملاک حق و باطل قانون الهی است نه عمل حاکم با نظر مردم. امام میفرمایند: (حق علی الامام ان یحکم بما انزل الله و ان یؤدی الامانة فاذا فعل ذلک فحقّ علی الناس ان یَسمعوالله و ان یطیعوا و ان یجیبوا اذا دعوا)[6] (بر امام لازم است که آنچنان در میان مردم حکومت کند که خداوند دستور آن را فرود آورده است و امانتی را که خداوند به او سپرده است ادا کند هرگاه چنین کند بر مردم است که فرمان خدا را بشنوند و اطاعتش را بپذیرند و دعوتش را اجابت کنند، یا در جای دیگر میفرمایند: (انّه لیس علی الامام الا ما حمل من امر ربه)[7] یعنی همانا بر امام نیست جز آنچه از او پروردگار بر عهده او واگذار شده است و نیز فرموده است (ولکم علینا العمل بکتاب الله تعالی و سیرة رسول الله صلی الله علیه و آله و القیام بحقة و النعش لسنته)[8] و شما را بر ما حق عمل به کتاب خدا و سیرت رسول خداست و حقوق او را گزاردن و سنت او را بر پاداشتن.
با این توضیحات معلوم میگردد که قانونگذاری در اسلام از آن خداوند متعال است واین ناشی از بینش توحیدی و توحید در خالقیت و ربوبیّت توحید در تشریع و قانونگذاری ناشی میشود و حاکم و مردم نیز در چارچوب قانون الهی در حکومت و تشکیل و اجرای آن سهیم و شریک میباشند چنانچه در بیانات امام علی علیه السّلام گذشت که امام و حاکم باید در چارچوب قانون الهی و اختیاراتی که خداوند به او داده است عمل کند چنانکه خود میفرماید: (و لکم علینا العمل بکتاب الله تعالی و سیرة رسول الله)[9] یعنی وظیفه ما در قبال شما (مردم) آن است که طبق قانون کتاب الهی و سیره و روش پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله عمل کنیم.
بنابراین اقلیت یا اکثریت مردم در پذیرش یک مسأله ملاک حق و باطل یا خوب و بد نیست چه بسا اکثریت مردم بر عمل حرامی اتفاق کند که حاکم اسلامی نباید به دلیل اکثریت از آنها اطاعت کند چراکه خود امام میفرماید: (لاطاعة لمخلوق فی معصیة الخالق)[10] چنانچه مردم زمانی ملزم به اطاعت از حاکم اسلامی میباشند که مطابق حق و قانون الهی عمل کند چنانچه حضرت نسبت به مردم معرفی میفرمایند (فاسمعوا له و اطیعوا امره فیها طابق الحق)[11] یعنی سخنان و اوامر مالک را گوش فرا دارید چنانکه مطابق حق باشد از آن پیروی کنید.
در خصوص نقش مردم و شکل صحیح مشارکت مردم در حکومت دینی از دو جنبه قابل بررسی است:
(مشروعیت و مقبولیت)
به اتفاق نظر مسلمانان مشروعیت حکومت پیامبر از سوی خداوند بود و این حق را خداوند به او عطا کرده بود ولی در تحقق و عینیت یافتن آن، مردم نقس اساسی را داشتند.
در خصوص ائمه نیز به اعتقاد شیعه حکومت آنها نیز به نصب الهی است چنانچه امام علی علیه السّلام به وصیتی از پیامبر استناد میکند فرموده است: (یابن ابیطالب لک و لاء امتی فان ولوّک فی عافیة و اجمعوا علیک بالرضا فقم بامرهم و ان اختلفوا علیک فدعهم و ماهم فیه...)[12] یعنی: (پسر ابیطالب ولایت امتم حق توست اگر به دوستی و عافیت تو را ولی خود کردند و با رضایت دربارة توبه وحدت نظر رسیدند امرشان را بعهده بگیر و بپذیر ولی اگر دربارة توبه اختلاف افتادند آنان را به خواست خودشان واگذار.
بنابراین تشکیل و تحقق حکومت باید با رضایت و پذیرش و استقبال مردم باشد چنانچه امام علی علیه السّلام تشکیل حکومت را منوط به حضور مردم و پذیرش و پشتیبانی آنها میداند و در خطبه 3 نهجالبلاغه میفرماید: بخدا قسم اگر حضور و بیعت شما مردم نبود هرگز این حکومت را قبول نمیکردم و جرعة آخرش را به کاسة اولش ملحق میساختیم. چراکه (لارأی لمن لایطاع)[13] یعنی کسی که فرمانش پیروی نمیشود رأیی ندارد.
این سخنان همگی دال بر نقش مردم در پیدایش و تثبیت حکومت الهی و دینی است. و مردم هم در عینیت یافتن و هم در استمرار و ادامه حکومت باید نقش داشته باشد و هم در پا برجایی و اصلاح آن چراکه بنابر فرموده امام علیه السّلام (ولاتصلح الولاة الا باستقامة الرعیة)[14]
بنابراین مردم نقش ایجادی و ابقایی و اصلاحی دارند و تحقق حکومت و صلاح و سامان آن و پابرجایی و سیر بسوی اهداف آن به مردم بسته است و در اندیشة سیاسی و سلوک حکومتی امام علی علیه السّلام مردم چنین نقشی دارند.[15] و این منحصر به زمان حضور معصوم نیست بلکه در زمان و عصر غیبت نیز این گونه است این موضوع را با سخنی از یکی از بزرگان به پایان میبریم: در زمان غیبت نیز مثل زمان حضور رهبر معصوم است یعنی مشروعیت حکومت فقیه از سوی خداست و نقش مردم در عینیت بخشیدن به حکومت است نه مشروعیت بخشیدن به آن منتها در زمان غیبت مردم وظیفه دارند فقیه واجدالشرایط برای رهبری را بشناسند و کشف کنند و در واقع مردم با رأی به خبرگان رجوع به بینه کردهاند یعنی کارشناسان دینی را برگزیدهاند تا سخن آنان بعنوان حجت شرعی اعتبار داشته باشد.)
با مطالبی که گذشت معلوم میگردد که اسلام نوعی از دموکراسی که مردم در چارچوب احکام و قوانین الهی در حکومت مشارکت داشته باشند میپذیرد اما آیا این مشارکت در قالب چه حکمی است؟ آیا واجب است یا مستحب یا از مباحات و بقول مرحوم شهید صدر جزء منطقه الفراغ است؟ یعنی تصمیم درباره آنها در اختیار مردم است؟
به نظر میرسد ارکان و عناصر تشکیل دهنده مسائل حکومتی به دو دسته تقسیم میشوند: یک سلسله عناصر به جوهره حکومت دینی مربوط میشود که اگر نباشند حکومت غیردینی میشود ولی یک سلسله عناصر غیرجوهری و تابع شرایط میباشند که قابل تغییر و تبدیل به جایگزینهای دیگر است مجموع این عناصر و ارکان یا در متون دینی به آنها تصریح شده است مثل آموزههای ارزشی و احکامی که منصوص و صریح در متن دینی میباشند که به آنها (مصرحّات) میگویند و بعضی از احکام و آموزهها با منطق اجتهاد به دست میآیند که مستنبطات هستند و عدهای نه مصرحند و نه مستنبط و مسکوت گذاشته شدهاند که مرحوم شهید صدر از آنها به منطقه الفراغ یاد میکند.
به نظر بعضی احکام و قوانین حکومتی و سیاسی نیز به سه قسم فوقالذکر قابل تقسیم میباشند مصرح در شریعت که در آنها نقل و وحی مبناست و در خصوص احکام مستنبط عقل و نقل توأمان منبعاند و در منقطه الفراغ شریعت آنها را به انسان واگذار کرده است و عقل و رأی مرجع تصمیم هستند، منتها این تصمیمات که جزء منطقه الفراغ میباشند نباید مخالف مصرحات و مستنبطات باشند. نقش مردم با توجه به این دیدگاه در برنامهریزی و سازماندهی و روشهای مشارکت متجلی است و بعهده آنها است یعنی مردم هستند که برنامه حکومت را به کمک عقل و نقل و علوم متناسب با شرایط زمان، به نحوی که میپسندند در راستای تطبیق و تحقق احکام و اخلاق سیاسی با لحاظ فلسفه و اهداف حکومت، تدبیر کنند.
و در این محورهای سه گانه سازمان برنامه و روش و آئین نقش مردم و عقل و علم پررنگتر میشود تنها چیزی که هست این است که باید با فلسفه و اهداف احکام دین سازگاری داشته باشند و این چنین تبیینی از حکومت دینی و همنشین کردن عقل و رأی به معنی نقش آفرینی عقل و رأی و ارادة جمعی با دین به معنی مجموعة آموزهها و گزارههایی که از عقل و وحی بدست میآید و سعادت بشر را هدف گرفته است قرین یکدیگر کرده و دموکراسی و مردمسالاری دینی را در حکومت دینی بپذیریم.[16]
برای مطالعه بیشتر ر.ک حکومت حکمت، مصطفی دلشاد، انتشارات دریا، 1379.
منابع
1.نهجالبلاغه
2. سیری در نهجالبلاغه، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا
3. حکومت حکمت، مصطفی دلشاد، انتشارت دریا، چاپ اول 1379.
4. دولت آفتاب، مصطفی دلشاد، خانه اندیشه جوان، چاپ اول 1377.
5. ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب، آنتونی آراپلاستر، ترجمه عباس محبی، تهران نشر مرکز، چاپ اول، 1367.
6. دین و دولت، علی ربانی گلپایگانی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول 1377.
7. نظام سیاسی اسلام، محمدجواد نوروزی، قم، مؤسسه امام خمینی، چاپ اول 1379.
8. کتاب نقد، شمارههای 7،20،21.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . نظام سیاسی اسلام، محمدجواد نوروزی، ص155،156.
[2] . نظام سیاسی اسلام، محمدجواد نوروزی، ص155،156.
[3] . ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب، آنتونی آربلاستر، ترجمه عباس مخبر، ص504505، فصل لیبرالیسم جنگ سرد از ص 475 تا ص 512.
[4] . کتاب نقد، شماره 20و21، ص182، مقاله: مردمسالاری دینی و جمهوری اسلامی، دکتر منوچهر محمدی، ص 174 تا 195.
[5] . سورة یوسف، آیة 67.
[6] . به نقل از، مرتضی مطهری، سیری در نهجالبلاغه، ص145.
[7] . نهجالبلاغه، خطبه 105.
[8] . نهجالبلاغه، خطبه 169.
[9] . نهجالبلاغه، خطبه 170.
[10] . نهجالبلاغه، کلمات قصار 156.
[11] . همان، خطبه 38.
[12] . به نقل از حکومت حکمت، مصطفی دلشاد، ص112.
[13] . نهجالبلاغه، خطبه 27.
[14] . همان،خطبه 216.
[15] . کتاب نقد، شماره 7، ص53، مقاله: حکومت و مشروعیت، استاد محمد تقی مصباح یزدی، از ص 42 تا 77.
[16] . ر.ک: به مقاله دین و دموکراسی، علی اکبر صادقر رشاد، کتاب نقد شماره 20و21، ص235222.
- [سایر] شکل صحیح مشارکت مردم در حکومت دینی چگونه است؟
- [سایر] رابطه بین حکومت دینی با جمهوریت و دموکراسی بر چه اساسی است؟ آیا حکومت دینی با جمهوریت و دموکراسی تعارض دارد؟
- [سایر] بر فرض شکل مطلوب حکومت دینی از طریق امامت و یا خلافت، بیعت چه نقشی در حکومت دینی به عهده دارد؟
- [سایر] چرا نظریه ولایت فقیه, تنها شکل حکومت دینی تلقی می شود؟
- [سایر] آیا نظریّه ی ولایت فقیه، تنها نظریّه ی شکل حکومت دینی است؟
- [سایر] آیا نظام دموکراسی را میتوان مورد قبول اسلام دانست و اسلام را دین دموکراسی خواند؟
- [سایر] عدالت اجتماعی در حکومت علوی چیست؟
- [سایر] مبنای حکومت علوی مشروعیت است یا مقبولیت؟
- [سایر] عدالت اجتماعی در حکومت علوی چگونه است؟
- [سایر] آیا نظام دموکراسی را میتوان مورد قبول اسلام دانست و اسلام را دین دموکراسی خواند؟
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر در عقد یک حرف غلط خوانده شود که معنای آن را عوض کند، عقد باطل است، هر چند قادر به خواندن عقد به شکل صحیح نباشند، بلکه باید وکیل بگیرند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] گفتن (اللَّه اکبر) در اول هر نماز واجب و در برخی صورتها رکن است؛ بدین شکل که اگر آن را فراموش کند و قبل از رکوع متوجه شود نمازش باطل است، ولی اگر در رکوع یا بعد از آن متوجه شود رکنی را ترک نکرده و نمازش صحیح است و احتیاط مستحب آن است که نماز را دوباره بخواند؛ و باید حروف (اللَّه) و حروف (اکبر) را پشت سر هم بگوید و نیز باید این دو کلمه به عربی صحیح گفته شود و اگر به عربی غلط بگوید یا مثلاً ترجمه آن را به فارسی بگوید، صحیح نیست.
- [آیت الله مظاهری] لازم نیست پولی را که صاحب مال میدهد، عین موجود باشد، پس اگر دینی به گردن عامل داشته باشد میتواند آن را رأس المال قرار دهد، و همچنین لازم نیست رأس المال، طلا یا نقره سکّهدار باشد، پس اگر با جنس یا اسکناس مضاربه کند صحیح است.
- [آیت الله اردبیلی] اگر احتمال صحیح داده شود که سکوت موجب میگردد که منکری معروف یا معروفی منکر شود و یا ستمگری تقویت گردد و یا ستمی بر مسلمانان تحمیل گردد یا چهره دین و عالمان دینی نزد مردم مخدوش گردد، اظهار حق و اعلام آن خصوصا بر عالمان و اجب است و سکوت جایز نیست.
- [آیت الله اردبیلی] کسی که اعتکاف میکند، باید در روز از انجام آنچه روزه را باطل میکند بپرهیزد؛ همچنین امور زیر در شب باشد یا روز موجب باطل شدن اعتکاف میشود: 1 جماع. 2 بنابر احتیاط واجب اِستمناء؛ چه به شکل حرام آن یا در اثر نگاه یا لمس همسر باشد. 3 اِستشمام بوی خوش. 4 خرید و فروش، مگر آن که ضرورتی در بین باشد، بلکه احتیاط واجب آن است که در غیر حالت ضرورت، اعمال تجاری دیگر (غیر از خرید و فروش) را نیز انجام ندهد. 5 مجادله و بحث به منظور برتری و خودنمایی؛ در امور دینی باشد یا دنیایی.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر کلمات اذان و اقامه را بدون ترتیب بگوید؛ مثلاً (حی علی الفلاح) را پیش از (حی علی الصلاة) بگوید، اذان و اقامه صحیح نیست و میتواند آن را از سر بگیرد و میتواند از جایی که ترتیب بهم خورده به شکل مرتّب بخواند، مگر در اثر بهمخوردن ترتیب پی در پی بودن جملات اذان و اقامه بهم خورده باشد که باید از اوّل بخواند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] هر گاه زن با شوهر شرط کند که اگر شوهر مسافرت نماید، یا مثلاً شش ماه، به او خرجی ندهد اختیار طلاق با او باشد، این شرط باطل است، ولی چنانچه شرط کند که اگر مرد مسافرت کند یا مثلاً تا شش ماه خرجی ندهد، از طرف او برای طلاق خود وکیل باشد، چنانچه شوهر او را از وکالت برکنار نکرده باشد یا از وکالت برکنار کرده ولی خبر برکناری وی به زن نرسیده باشد و زن خود را طلاق دهد، صحیح است. گفتنیست که اگر شرط به این شکل باشد که شوهر زن را وکیل در طلاق نموده و حقّ عزل وکالت را هم نداشته باشد (به گونهای که اگر زن را عزل کند و خبر عزل هم به او برسد، باز وکالت برقرار باشد) چنین شرطی صحیح نیست، هر چند اصل وکالت صحیح است. ولی اگر شرط به این شکل باشد که زن وکیل در طلاق باشد و مرد موظّف باشد که وکالت را عزل نکند، در این صورت شرط صحیح است و عزل کردن زن از وکالت بر مرد حرام است، ولی اگر چنین امر حرامی را مرتکب شده عزل وی مؤثّر بوده و با آگاه شدن زن از عزل، دیگر وکیل در طلاق نخواهد بود. در این مسأله فرقی نیست که شرط در ضمن عقد نکاح باشد یا در ضمن عقد دیگر، یا به عنوان قراردادی مستقل بین زن و شوهر بسته شده باشد.
- [آیت الله سیستانی] لازم نیست صیغه وقف را به عربی بخوانند، بلکه اگر مثلاً بگوید این کتاب را بر طلاب علوم دینی وقف کردم، وقف صحیح است، بلکه وقف به عمل نیز محقق میشود مثلاً چنانچه حصیری را به قصد وقف بودن در مسجد بیندازد، و یا ساختمانی را بهطوری که مساجد را به آنطور میسازند به قصد مسجد بودن بسازد، وقفیت محقّق میشود، ولی به قصد تنها وقفیت محقق نمیشود. و قبول در وقف لازم نیست چه وقف عام باشد، و چه وقف خاص، و همچنین قصد قربت لازم نیست.
- [آیت الله سیستانی] قرض کردن از بانکهای خصوصی، با شرط پرداخت بیش از مبلغ قرض شده، ربا و حرام است و اگر شخصی به این شکل قرض کند، اصل قرض صحیح و شرط باطل است و پرداخت و گرفتن مبلغ اضافه به عنوان وفای به شرط حرام است. برای رهایی از ربا، راههایی ذکر شده است، مانند: 1 قرض گیرنده، فرضاً کالایی را از بانک یا وکیل او ده یا بیست درصد گرانتر از قیمت واقعی آن میخرد و یا کالایی را به کمتر از قیمت واقعی آن به بانک میفروشد و ضمن معامله شرط میکند که بانک مبلغی را که مورد توافق طرفین است برای مدت معینی به او قرض دهد. در چنین حالی میگویند که قرض گرفتن از بانک جایز است و ربا نیست. لیکن این مسأله خالی از اشکال نیست و احتیاط واجب اجتناب از آن است. همین مسأله در مورد هبه، اجاره و صلح به شرط قرض دادن جاری است. و مانند آن است اگر کسی در یک معامله محاباتی فروش به کمتر از قیمت یا خرید به گرانتر از آن شرط کند که در ادای دین به او مهلت دهد. 2 قرض را تبدیل به بیع بکنند، مانند آنکه بانک مبلغ معینی، مثلاً هزار تومان را به هزار و دویست تومان به صورت نسیه دو ماهه بفروشد. اگرچه در حقیقت این مورد قرض ربوی نیست، لیکن صحت بیع محل اشکال است، البته مانعی ندارد که بانک مبلغی را مثلاً هزار تومان به صورت نسیه به ارز دیگری مانند دینار بفروشد و قیمت آن را طبق نرخ ارز مطابق هزار و دویست تومان مثلاً قرار دهد و در وقت پرداخت جایز است بهجای ارز مذکور تومان پرداخت شود که در این صورت ادای دین از جنس دیگر خواهد بود، و با رضایت طرفین اشکالی ندارد. 3 بانک کالایی را به مبلغی، مثلاً هزار و دویست تومان، به صورت نسیه به مشتری بفروشد و سپس همان را نقداً به مبلغی کمتر از آن، مثلاً هزار تومان بخرد. این شکل معامله نیز در صورتی که در بیع اوّل، شرط شده باشد که بانک کالا را مجدداً نقداً به کمتر از قیمت نسیه آن بخرد و یا قبل از عقد شرط کند و عقد را بر آن مبتنی سازد، مثلاً در ضمن عقد گفته شود بر اساس شرط سابق، صحیح نیست، لیکن اگر چنین شرطی در میان نباشد، اشکالی ندارد. گفتنی است که این راهها اگر هم صحیح باشد یک هدف اساسی در معاملات بانکی را تحقق نمیسازد و آن اینکه بانک بتواند در صورت عدم پرداخت در سررسید قرض پول بیشتری را به عنوان دیرکرد مطالبه نماید؛ زیرا گرفتن سود در صورت تأخیر بدهکار در ادای بدهی خود، ربا و حرام است. اگرچه آن را به صورت شرط ضمن عقد قرار داده باشند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] (استفادهای) که مال را برای آن اجاره میدهند، یا (کاری) که برای آن اجیر میشوند، شش شرط دارد: اوّل: آن که این استفاده یا کار معلوم باشد؛ پس اگر چیزی را که اجاره میدهند چند استفاده دارد، باید استفاده و کاری را که مورد نظر طرفین است، مشخص نمایند؛ مثلاً اگر ماشینی را که هم میتواند مسافر حمل کند و هم بار، اجاره دهند باید در موقع اجاره معیّن کنند که حمل مسافر یا باربری آن مال مستأجر است یا همه استفادههای آن. دوم: آن که این استفاده یا کار ممکن باشد؛ پس اجاره دادن زمین برای زراعت در صورتی که آب باران برای زراعت کافی نبوده و مشروب کردن آن از راه دیگر هم ممکن نباشد، صحیح نیست. همچنان که اجیر کردن شخص بیسواد برای تدریس صحیح نمیباشد. سوم: آن که حلال باشد؛ بنابراین اجاره دادن دکان برای شرابفروشی یا نگهداری شراب و کرایه دادن وسیله نقلیه برای حمل و نقل شراب، باطل است. چهارم: آن که انجام آن کار از نظر شرع به طور مجّانی واجب نباشد؛ پس اجیر شدن برای انجام کارهایی که جزء حقوق لازمالرعایه مردم است؛ مانند: نجات مسلمان از غرق شدن و تعلیم اصول دین و مقدار واجب از فروع دین و انجام مقدار واجب از مراسم به خاکسپاری مسلمانان، همچون کفن کردن و نماز خواندن و دفن کردن - که از حقوقی هستند که میّت مسلمان بر زندهها دارد - صحیح نیست ولی اجیر شدن برای کارهایی که جزء حقوق لازمالرعایه مردم نیست، مانعی ندارد. پنجم: پول دادن برای آن در نظر مردم بیهوده نباشد؛ و اجیر کردن دیگری برای این که نماز واجب خود را بخواند یا روزه واجب خود را بگیرد، چون برای مستأجر ثواب اخروی بلکه گاهی نفع دنیوی دارد، اشکال ندارد. ششم: مدت استفاده را معیّن نمایند و اگر برای انجام کاری اجیر میشوند باید زمان انجام آن کار را مشخّص کنند؛ مثلاً در سفارش خیاطی علاوه بر این که با خیاط قرار میگذارند لباس معیّنی را به شکل مخصوصی بدوزد، باید مدّت زمانی را که خیاط باید در آن زمان لباس را بدوزد، مشخّص کنند.