باید ملاحظه کرد که آیا می توان (عرفان و اسلام) را به معنای واقعی کلمه (عرفان اسلامی) دانست؛ یعنی، عرفانی که برخاسته از متن اسلام و منابع اصیل مذهبی مسلمانان است (مانند علم فقه، حدیث، تفسیر) و یا آنکه باید آن را عرفان مسلمانان دانست؛ یعنی، نوعی علم و معرفت و شیوة زندگی که ربطی به اسلام ندارد؛ جز آنکه اصحاب و پیروان آن، منتسب به اسلام بوده¬ اند (مانند طب و ریاضیات مسلمانان)؟ (1) در این خصوص سه دیدگاه وجود دارد: یکم. بسیاری از عارفان و متصوفه معتقدند: عرفان و تصوف، محض اسلام و اسلام محض است. ایشان همواره برای مطالب خود، از آیات قرآن و سنت نبوی و رفتار و گفتار امامان (علیهم السلام) شاهد می آورند. اینان می گویند: اعتقاد به حیات اخروی در اسلام، خیلی غلیظ است و این اعتقاد مستلزم بیهوده شمردن و ناپایدار دانستن خوشی ها و لذات دنیوی است: (اعلموا انما الحیاه الدنیا لعب و لهو و زینه و تفاخر بینکم و تاثر فی الاموال و الاولاد مثل غیث اعجب الکفار نباته ثم یهیج فتراه مصفرا ثم یکون حطاما و فی ال آخره عذاب شدید و مغفره من الله و رضوان و ما الحیاه الدنیا الا متاع الغرور) (2)؛ (بدانید که زندگی دنیا، در حقیقت، بازی و سرگرمی و آرایش و فخر فروشی شما به یکدیگر و فزونی جویی در اموال و فرزندان است. [مثل دنیا] چون مثل بارانی است که کشاورزان را رستنی آن [باران] به شگفتی اندازد، سپس [آن کشت] خشک شود و آن را زرد بینی، آنگاه خاشاک شود و در آخرت [آن کشت] خشک شود و آن را زردبینی، آنگاه خاشاک شود و در آخرت [دنیا پرستان را] عذابی سخت است و [مؤمنان را] از جانب خدا، آمرزش و خشنودی است و زندگانی دنیا جز سرای فریبنده نیست). خود پیامبر(ص) که مصداق اسوة حسنه است (لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه (3) برای مسلمین مثالی بود که از زهد و سادگی و عدم تکلف در زندگی و طبق روایات بسیار، ایشان علاوه بر عبادات واجب، شب ها مناجات نموده و گاهی انزوا پیشه می کردند. همچنین عارفان مناسباتی میان انسان و خدا مطرح می کنند که برگرفته از آیه (فذا سویته و نفخت فیه من روحی) (4) است. و یا مباحثی چون وحدت وجود را از آیاتی مانند: (الله نور السماوات و الارض) (5) و (الم تر ان الله یعلم ما فی السماوات و ما فی الارض ما یکون من نجوی ثلاثه الا هو رابعهم و لا خمسه الا هو سادسهم و لا ادنی من ذلک و لا اکثر الا هو معهم این ما کانوا) (6) برداشت کرده اند و... بنابراین (اسلام)، یعنی (عرفان) و (عرفان)، یعنی (اسلام) و عرفان اسلامی به حقیقت و واقعیت از اسلام گرفته شده است؛ نه از مشرب های دیگر. (7) دوم. این دیدگاه معتقد است: تصوف در میان مسلمانان، از آغاز پیدایش و نیز در مراحل تکاملی خویش، همواره تحت تأثیر فرهنگ¬های بیرون از حوزة اسلام بوده و در واقع از بیرون وارد حوزة اسلامی شده است؛ بدین صورت که مسلمانان در اثر تماس و آشنایی با راهبان مسیحی، عارفان هندی و فلسفه¬ های یونانی، چنین راه و روشی را برگزیدند. بنابراین آنچه (عرفان اسلامی) خوانده می¬شود، در واقع آمیخته¬ ای است از آنچه که در این فرهنگ ها و تمدن ها وجود داشته است. البته این عناصر به دست مسلمانان که از نبوغ و ذوق سرشاری برخوردار بودند صورت نوینی به خود گرفت و تکامل یافت و به دست کسانی چون محی الدین عربی، به اوج خود رسید. (8) این عده معقتدند: تصوف در سطح جهان بینی و حوزه عملی و کرداری، به هیچ مذهب یا دین خاصی مربوط نیست و در واقع این یک نگرش انسانی است. (9) گروهی از معقتدان به این دیدگاه برآنند که: در بستر تاریخ اندیشه و تأمل انسانی، سه جریان شناختی و اعتقادی عمده شکل گرفته است: جریان وحی (دین و قرآن)، جریان عقل (فلسفه و برهان) و جریان کشف (ریاضت و عرفان). این سه جریان از هم جدا بوده و هیچ ارتباطی به هم ندارند؛ بنابراین از اختلاط شان باید جلوگیری کرد (10) برخی از طرفداران این ایده، به کلمات ابن عربی تمسک کرده و مدعی اند: عرفان یک دین انسانی است که دین اسلام، آن را تأیید کرده است. (11) ابن عربی در فصوص الحکم می گوید: (دین بر دوگونه است: دین الهی و دین انسانی. (دین الهی) آن است که خدا و پیامبران و جانشینان آنان به آن دعوت کرده¬ اند و (دین انسانی) آن است که بشر ابداع کرده و خداوند هم آن را تایید کرده است. دین الهی را خداوند برگزیده و آن را از دین خلق، برتر نهاده است... نظام رهبانیت و ریاضتی که بشر آن را ابداع و اختراع کرده است، شامل مجموعه ای از فرمان ها و قواعد مبتنی بر حکمت است که به وسیلة هیچ یک از پیامبران و به آیین و شیوة شناخته شدة بعثت، ابلاغ نشده اس. اما چون قواعد و اصول آن با نظام مشروع و حکم الهی سازگار است، خداوند آن را نیز همانند دین الهی، تایید کرده است... مردم هم با پیروی از این نظام ریاضتی ، خوشبخت شده و با مخالفت آن، موجب ناخشنودی حق خواهند بود. (12) طرفداران این دیدگاه، مدعی اند: اسلام، دینی ساده و عمومی و خالی از هرگونه رمز و پیچیدگی است. علاوه بر آنکه آداب عرفانی، آدابی است که فقه اسلامی از آن بی خبر است. از نظر این گروه، نیکان و صحابه رسول اکرم (ص) که عرفای متصوفه خود را به آنها منتسب می کنند و آنان را پیشرو خود می دانند زاهدانی بیش نبوده اند و روح آنان از سلوک و توحید عرفانی بی خبر بوده است. درباره آیات و احادیثی که اهل تصوف بعدها برای تطبیق و ارتباط اصول و مبانی تصوف با آیین اسلام به آنها متوسل شده اند باید گفت: بسیاری از اینها مجهول و فاقد سند صحیح است و یا اینکه تصرفاتی در تفسیر آنها به عمل آمده و متاخران صوفیه، مطابق ذوق و مبانی خود، روایات را معنا کرده اند و نیز در معانی آیات بیشتر مرتکب تأویلات بعید و تفسیرهای بی مورد شده اند. (13) سوم. عرفان و تصوف نخستین مایه های خود را چه در زمینه اندیشه ها و افکار (عرفان نظری) و چه در قلمرو و روش و طریقه خاص زندگی (عرفان عملی) از اسلام گرفته است؛ ولی باید به چند نکته توجه کرد تا مقصود این دیدگاه روشن شود. 3-1. این عرفان نه مانند علم و فقه و حدیث، صددرصد برخاسته از متون و منابع اسلامی و بدون تأثیر از افکار و فرهنگ های بیرون از حوزه اسلام است و نه مانند علم ریاضیات و طب، کاملاً وارداتی به شمار می رود؛ بلکه حد وسطی میان آن دو است. هم اصول را از اسلام مایه گرفته است و هم تحت تأثیر جریان های خارج از جهان اسلام به خصوص فلسفه اشراق بوده است. البته اینکه عارفان چه اندازه توانسته اند قواعد و ضوابط صحیح برای اصول و مبانی اولی اسلامی بیان کنند و چه اندازه مقید بوده اند که از اصول واقعی اسلام منحرف نشوند جای بررسی و تامل دارد. و آیا عارفان اسلامی آنها را در خود جذب کرده و رنگ خود را به آنها داده و در مسیر خود از آنها استفاده کرده است و یا برعکس موج آن جریانات، عرفان اسلامی را در جهت مسیر خود انداخته است؛ مطلبی است که باید درباره آن پژوهش¬ های بیشتری انجام گیرد. در هر صورت (عرفان اسلامی) سرمایه ¬اصلی¬خویش را از اسلام گرفته است.(14) 3-2. بسیاری از آیات قرآنی و روایات موثق و صحیح، حاوی مطالب و نکاتی است که به هیچ روی نمی توان آنها را خارج از سلوک نظری و عملی فهمید و دریافت کرد: (نحن اقرب الیه من حبل الورید)، (15) (فاینما تولوا فثم وجه الله)، (16) (و من لم یجعل الله له نوراً فما له من نور)، (17) (فمن کان یرجوا لقاء ربه)، (18) (و اعبد ربک حتی یاتیک الیقین)، (19) (و کذلک نری ابراهیم ملکوت السماوات و الارض و لیکون من الموقنین)، (20) (کلا لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم)، (21) (سنریهم آیاتنا فی ال آفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق) (22) و... (23) 33. قبول الهام گیری عرفان از اسلام، بدین معنا نیست که تمامی عارفان و صوفیان از آغاز تاکنون، ابتدا به قرآن مراجعه کرده و بدون هیچ گونه پیش داوری، تنها در پی آن بوده اند که بدانند قرآن چه می گوید و آن را نصب العین خویش قرار دهند. البته اگر چنین بود، بسیاری از انحرافات که در میان متصوفه وجود دارد زمینه ظهور و تداوم نمی یافت. 3-4. تصوف و عرفان اسلامی دارای تحولات و تطورات فراوانی است و طیف بسیار وسیع و گسترده ای را در بر می گیرد. از سویی شامل کسانی می شود که هیچ گونه تقید و التزامی به شریعت اسلامی ندارند و از سوی دیگر کسانی چون صدرالمتألهین، سید حیدر آملی، ابن فهد حلی، علامه طباطبایی و حضرت امام را شامل می گردد که سر سوزنی تخطی از طریق مستقیم شریعت را جایز نمی شمردند و در عمل نیز خود چنین کرده اند. عرفان راستین و حقیقی که مایه خود را از قرآن و اسلام می گیرد با گروه دوم گره می خورد؛ نه با گروه نخست. (24) 3-5. کشف و شهود و ریاضت، جزء دین است؛ نه کنار و نه خود آن. ما قبول داریم که تمامی (عرفان) با تمامی (اسلام) برابر نیست؛ ولی از طرفی این نکته را نمی پذیریم که کشف و شهود در درون دین جزء آن نمی باشد و به تمامی در عرض دین و در برابر و مقابل آن است. به اعتقاد ما عرفان و کشف و شهود، یکی از عناصر اصلی دین است که بدون آن دینی به تمام و کمال وجود ندارد. (25) پی نوشتها: 1 عرفان دینی و دین عرفانی، ص 37 و 38. 2 حدید (57)، آیه 20. 3 احزاب (33)، آیة 21. 4 ص (38)، آیة 72. 5 نور (24)، آیه 35. 6 مجادله (58)، آیة 7. 7 عرفان دینی و دین عرفانی، ص 38؛ عرفان اسلامی چیست، صص 2530 و صص 107 114. 8 نگا: نقد صوفی، صص 32 51. 9 دین و عرفان، صص 41 و 42. 10 مکتب تفکیک، صص 54 74. 11 دین و عرفان، صص 58 60. 12 فصوص الحکم، فص یعقوبی (8). 13 دین و عرفان، صص 44و 45؛ عرفان دینی و دین عرفانی، صص 4042. 14 آشنایی با علوم اسلامی، ج2، ص 84؛ تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ص 244؛ عرفان دینی و دین عرفانی، صص 4244. 15 ق (50)، آیه 16. 16 بقره (2)، آیه 115. 17 نور (24) آیه 40. 18 کهف (18)، آیه 11. 19 فجر (15)، آیه 99. 20 انعام (6)، آیه 75. 21 تکاثر (102)، آیه 5-6. 22 فصلت (41)، آیه 53. 23 نگا: دین عرفانی و عرفان دینی، صص 63104. 24- نگا: همان، صص 44-46. 25- نگا: تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، ج، صص 35 و 36.
نسبت میان «دین اسلام» و «عرفان» چیست؟
باید ملاحظه کرد که آیا می توان (عرفان و اسلام) را به معنای واقعی کلمه (عرفان اسلامی) دانست؛ یعنی، عرفانی که برخاسته از متن اسلام و منابع اصیل مذهبی مسلمانان است (مانند علم فقه، حدیث، تفسیر) و یا آنکه باید آن را عرفان مسلمانان دانست؛ یعنی، نوعی علم و معرفت و شیوة زندگی که ربطی به اسلام ندارد؛ جز آنکه اصحاب و پیروان آن، منتسب به اسلام بوده¬ اند (مانند طب و ریاضیات مسلمانان)؟ (1) در این خصوص سه دیدگاه وجود دارد:
یکم. بسیاری از عارفان و متصوفه معتقدند: عرفان و تصوف، محض اسلام و اسلام محض است. ایشان همواره برای مطالب خود، از آیات قرآن و سنت نبوی و رفتار و گفتار امامان (علیهم السلام) شاهد می آورند.
اینان می گویند: اعتقاد به حیات اخروی در اسلام، خیلی غلیظ است و این اعتقاد مستلزم بیهوده شمردن و ناپایدار دانستن خوشی ها و لذات دنیوی است: (اعلموا انما الحیاه الدنیا لعب و لهو و زینه و تفاخر بینکم و تاثر فی الاموال و الاولاد مثل غیث اعجب الکفار نباته ثم یهیج فتراه مصفرا ثم یکون حطاما و فی ال آخره عذاب شدید و مغفره من الله و رضوان و ما الحیاه الدنیا الا متاع الغرور) (2)؛ (بدانید که زندگی دنیا، در حقیقت، بازی و سرگرمی و آرایش و فخر فروشی شما به یکدیگر و فزونی جویی در اموال و فرزندان است. [مثل دنیا] چون مثل بارانی است که کشاورزان را رستنی آن [باران] به شگفتی اندازد، سپس [آن کشت] خشک شود و آن را زرد بینی، آنگاه خاشاک شود و در آخرت [آن کشت] خشک شود و آن را زردبینی، آنگاه خاشاک شود و در آخرت [دنیا پرستان را] عذابی سخت است و [مؤمنان را] از جانب خدا، آمرزش و خشنودی است و زندگانی دنیا جز سرای فریبنده نیست).
خود پیامبر(ص) که مصداق اسوة حسنه است (لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه (3) برای مسلمین مثالی بود که از زهد و سادگی و عدم تکلف در زندگی و طبق روایات بسیار، ایشان علاوه بر عبادات واجب، شب ها مناجات نموده و گاهی انزوا پیشه می کردند.
همچنین عارفان مناسباتی میان انسان و خدا مطرح می کنند که برگرفته از آیه (فذا سویته و نفخت فیه من روحی) (4) است. و یا مباحثی چون وحدت وجود را از آیاتی مانند: (الله نور السماوات و الارض) (5) و (الم تر ان الله یعلم ما فی السماوات و ما فی الارض ما یکون من نجوی ثلاثه الا هو رابعهم و لا خمسه الا هو سادسهم و لا ادنی من ذلک و لا اکثر الا هو معهم این ما کانوا) (6) برداشت کرده اند و... بنابراین (اسلام)، یعنی (عرفان) و (عرفان)، یعنی (اسلام) و عرفان اسلامی به حقیقت و واقعیت از اسلام گرفته شده است؛ نه از مشرب های دیگر. (7)
دوم. این دیدگاه معتقد است: تصوف در میان مسلمانان، از آغاز پیدایش و نیز در مراحل تکاملی خویش، همواره تحت تأثیر فرهنگ¬های بیرون از حوزة اسلام بوده و در واقع از بیرون وارد حوزة اسلامی شده است؛ بدین صورت که مسلمانان در اثر تماس و آشنایی با راهبان مسیحی، عارفان هندی و فلسفه¬ های یونانی، چنین راه و روشی را برگزیدند.
بنابراین آنچه (عرفان اسلامی) خوانده می¬شود، در واقع آمیخته¬ ای است از آنچه که در این فرهنگ ها و تمدن ها وجود داشته است. البته این عناصر به دست مسلمانان که از نبوغ و ذوق سرشاری برخوردار بودند صورت نوینی به خود گرفت و تکامل یافت و به دست کسانی چون محی الدین عربی، به اوج خود رسید. (8)
این عده معقتدند: تصوف در سطح جهان بینی و حوزه عملی و کرداری، به هیچ مذهب یا دین خاصی مربوط نیست و در واقع این یک نگرش انسانی است. (9)
گروهی از معقتدان به این دیدگاه برآنند که: در بستر تاریخ اندیشه و تأمل انسانی، سه جریان شناختی و اعتقادی عمده شکل گرفته است: جریان وحی (دین و قرآن)، جریان عقل (فلسفه و برهان) و جریان کشف (ریاضت و عرفان). این سه جریان از هم جدا بوده و هیچ ارتباطی به هم ندارند؛ بنابراین از اختلاط شان باید جلوگیری کرد (10) برخی از طرفداران این ایده، به کلمات ابن عربی تمسک کرده و مدعی اند: عرفان یک دین انسانی است که دین اسلام، آن را تأیید کرده است. (11)
ابن عربی در فصوص الحکم می گوید:
(دین بر دوگونه است: دین الهی و دین انسانی. (دین الهی) آن است که خدا و پیامبران و جانشینان آنان به آن دعوت کرده¬ اند و (دین انسانی) آن است که بشر ابداع کرده و خداوند هم آن را تایید کرده است. دین الهی را خداوند برگزیده و آن را از دین خلق، برتر نهاده است... نظام رهبانیت و ریاضتی که بشر آن را ابداع و اختراع کرده است، شامل مجموعه ای از فرمان ها و قواعد مبتنی بر حکمت است که به وسیلة هیچ یک از پیامبران و به آیین و شیوة شناخته شدة بعثت، ابلاغ نشده اس. اما چون قواعد و اصول آن با نظام مشروع و حکم الهی سازگار است، خداوند آن را نیز همانند دین الهی، تایید کرده است... مردم هم با پیروی از این نظام ریاضتی ، خوشبخت شده و با مخالفت آن، موجب ناخشنودی حق خواهند بود. (12)
طرفداران این دیدگاه، مدعی اند: اسلام، دینی ساده و عمومی و خالی از هرگونه رمز و پیچیدگی است. علاوه بر آنکه آداب عرفانی، آدابی است که فقه اسلامی از آن بی خبر است. از نظر این گروه، نیکان و صحابه رسول اکرم (ص) که عرفای متصوفه خود را به آنها منتسب می کنند و آنان را پیشرو خود می دانند زاهدانی بیش نبوده اند و روح آنان از سلوک و توحید عرفانی بی خبر بوده است. درباره آیات و احادیثی که اهل تصوف بعدها برای تطبیق و ارتباط اصول و مبانی تصوف با آیین اسلام به آنها متوسل شده اند باید گفت: بسیاری از اینها مجهول و فاقد سند صحیح است و یا اینکه تصرفاتی در تفسیر آنها به عمل آمده و متاخران صوفیه، مطابق ذوق و مبانی خود، روایات را معنا کرده اند و نیز در معانی آیات بیشتر مرتکب تأویلات بعید و تفسیرهای بی مورد شده اند. (13)
سوم. عرفان و تصوف نخستین مایه های خود را چه در زمینه اندیشه ها و افکار (عرفان نظری) و چه در قلمرو و روش و طریقه خاص زندگی (عرفان عملی) از اسلام گرفته است؛ ولی باید به چند نکته توجه کرد تا مقصود این دیدگاه روشن شود.
3-1. این عرفان نه مانند علم و فقه و حدیث، صددرصد برخاسته از متون و منابع اسلامی و بدون تأثیر از افکار و فرهنگ های بیرون از حوزه اسلام است و نه مانند علم ریاضیات و طب، کاملاً وارداتی به شمار می رود؛ بلکه حد وسطی میان آن دو است. هم اصول را از اسلام مایه گرفته است و هم تحت تأثیر جریان های خارج از جهان اسلام به خصوص فلسفه اشراق بوده است.
البته اینکه عارفان چه اندازه توانسته اند قواعد و ضوابط صحیح برای اصول و مبانی اولی اسلامی بیان کنند و چه اندازه مقید بوده اند که از اصول واقعی اسلام منحرف نشوند جای بررسی و تامل دارد.
و آیا عارفان اسلامی آنها را در خود جذب کرده و رنگ خود را به آنها داده و در مسیر خود از آنها استفاده کرده است و یا برعکس موج آن جریانات، عرفان اسلامی را در جهت مسیر خود انداخته است؛ مطلبی است که باید درباره آن پژوهش¬ های بیشتری انجام گیرد. در هر صورت (عرفان اسلامی) سرمایه ¬اصلی¬خویش را از اسلام گرفته است.(14)
3-2. بسیاری از آیات قرآنی و روایات موثق و صحیح، حاوی مطالب و نکاتی است که به هیچ روی نمی توان آنها را خارج از سلوک نظری و عملی فهمید و دریافت کرد: (نحن اقرب الیه من حبل الورید)، (15) (فاینما تولوا فثم وجه الله)، (16) (و من لم یجعل الله له نوراً فما له من نور)، (17) (فمن کان یرجوا لقاء ربه)، (18) (و اعبد ربک حتی یاتیک الیقین)، (19) (و کذلک نری ابراهیم ملکوت السماوات و الارض و لیکون من الموقنین)، (20) (کلا لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم)، (21) (سنریهم آیاتنا فی ال آفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق) (22) و... (23)
33. قبول الهام گیری عرفان از اسلام، بدین معنا نیست که تمامی عارفان و صوفیان از آغاز تاکنون، ابتدا به قرآن مراجعه کرده و بدون هیچ گونه پیش داوری، تنها در پی آن بوده اند که بدانند قرآن چه می گوید و آن را نصب العین خویش قرار دهند. البته اگر چنین بود، بسیاری از انحرافات که در میان متصوفه وجود دارد زمینه ظهور و تداوم نمی یافت.
3-4. تصوف و عرفان اسلامی دارای تحولات و تطورات فراوانی است و طیف بسیار وسیع و گسترده ای را در بر می گیرد. از سویی شامل کسانی می شود که هیچ گونه تقید و التزامی به شریعت اسلامی ندارند و از سوی دیگر کسانی چون صدرالمتألهین، سید حیدر آملی، ابن فهد حلی، علامه طباطبایی و حضرت امام را شامل می گردد که سر سوزنی تخطی از طریق مستقیم شریعت را جایز نمی شمردند و در عمل نیز خود چنین کرده اند. عرفان راستین و حقیقی که مایه خود را از قرآن و اسلام می گیرد با گروه دوم گره می خورد؛ نه با گروه نخست. (24)
3-5. کشف و شهود و ریاضت، جزء دین است؛ نه کنار و نه خود آن. ما قبول داریم که تمامی (عرفان) با تمامی (اسلام) برابر نیست؛ ولی از طرفی این نکته را نمی پذیریم که کشف و شهود در درون دین جزء آن نمی باشد و به تمامی در عرض دین و در برابر و مقابل آن است. به اعتقاد ما عرفان و کشف و شهود، یکی از عناصر اصلی دین است که بدون آن دینی به تمام و کمال وجود ندارد. (25)
پی نوشتها:
1 عرفان دینی و دین عرفانی، ص 37 و 38.
2 حدید (57)، آیه 20.
3 احزاب (33)، آیة 21.
4 ص (38)، آیة 72.
5 نور (24)، آیه 35.
6 مجادله (58)، آیة 7.
7 عرفان دینی و دین عرفانی، ص 38؛ عرفان اسلامی چیست، صص 2530 و صص 107 114.
8 نگا: نقد صوفی، صص 32 51.
9 دین و عرفان، صص 41 و 42.
10 مکتب تفکیک، صص 54 74.
11 دین و عرفان، صص 58 60.
12 فصوص الحکم، فص یعقوبی (8).
13 دین و عرفان، صص 44و 45؛ عرفان دینی و دین عرفانی، صص 4042.
14 آشنایی با علوم اسلامی، ج2، ص 84؛ تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ص 244؛ عرفان دینی و دین عرفانی، صص 4244.
15 ق (50)، آیه 16.
16 بقره (2)، آیه 115.
17 نور (24) آیه 40.
18 کهف (18)، آیه 11.
19 فجر (15)، آیه 99.
20 انعام (6)، آیه 75.
21 تکاثر (102)، آیه 5-6.
22 فصلت (41)، آیه 53.
23 نگا: دین عرفانی و عرفان دینی، صص 63104.
24- نگا: همان، صص 44-46.
25- نگا: تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، ج، صص 35 و 36.
- [سایر] تفاوت «اسلام انقلابی» مورد نظر منافقان با «انقلاب اسلامی» مورد نظر امام و نیز تفاوت «دین حکومتی» با «حکومت دینی» چیست؟
- [سایر] چگونه میتوان تنها حقانیت اسلام را نسبت به مسیحیت و یهودیت اثبات کرد؟ چه اشکالی دارد که همه ادیان حق باشند و «پلورالیسم دینی» صحیح باشد؟
- [سایر] چرا خداوند با این که «احد» و «واحد» است در قرآن ضمیر جمع (ما) به خود نسبت می دهد؟
- [سایر] مراد از «مؤمنین» کدام گروه از مسلمانان هستند؟
- [سایر] چرا اسلام دین «سهله سمحه» نامیده شده است؟
- [سایر] تفاوت میان کلمات «خوف»، «خشیت»، «وجل»، «فزع»، «روع»، «شفق»، «حذر» و «رهب» چیست؟
- [سایر] پیامبر اکرم«رحمه للعالمین» و «شفیع» امت اسلام است پس چرا در روز قیامت از امتش در مهجوریت قرآن شکایت می کند؟
- [سایر] تفسیر نام«یهوه» و «الله» و تفاوت آن بین اسلام و مسیحیت و یهود را شرح دهید؟
- [سایر] از نظر استعمال قرآنی، چه فرقی بین «إنّ» و «أنّ»،«مودّت» و «محبّت»، «مُلک» و «ملکوت» وجود دارد؟
- [سایر] فرق کلمه های «الریف»، «القریة» و «الضیعة» چیست؟
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . مسلمانان باید در بین خودشان با گذشت، و همکار یکدیگر باشند و نسبت به کفار سخت و از دادن هر گونه اختیار و سلطه به آنها نسبت به امور مسلمین، اجتناب نمایند.
- [آیت الله اردبیلی] مستحب است مسلمان هنگام برخورد با مسلمان دیگر سلام کند و نسبت به سلام کردنِ (سواره به پیاده) و (ایستاده به نشسته) و (کوچکتر به بزرگتر) زیاد سفارش شده است.
- [آیت الله اردبیلی] هیچ مسلمانی نباید نسبت به مسائل و مشکلات سایر مسلمانان بیتفاوت باشد و به اندازه قدرت و توان خود موظّف است در اصلاح امور دینی و دنیایی دیگران اقدام نماید. از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل شده است که فرمودند: (کسی که صبح کند در حالی که به امور مسلمانان اهتمام نورزد مسلمان نیست).(1)
- [آیت الله خوئی] اگر زنده ماندن یک مسلمانی متوقف شود به تشریح بدن مردة مسلمانی و تشریح بدن غیر مسلمان و یا مشکوکالاسلام ممکن نباشد و راه دیگری برای زنده نگه داشتن آن مرد مسلمان نباشد، در این صورت جایز است که بدن مرده مسلمان را تشریح کنند و نسبت به لزوم پرداخت دیه در چنین صورتی در باب دیات ذکر شده است.
- [آیت الله بهجت] اسلام آوردن وارث قبل از تقسیم کردن ارث، در صورت تعدد ورثه مسلمان، مثل اسلام آوردن آن وارث قبل از مردن آن میت است، پس اگر قبل از تقسیم مال اسلام آورد، در استحقاق ارث مانند بقیه ورثه است، پس اگر طبقه او مقدم است بر طبقه بقیه، تمام ارث مال او خواهد بود چه میت کافر باشد یا مسلمان، و اگر اسلام آوردن او بعد از تقسیم بخشی از مال باشد، نسبت به بقیه اموال ارث میبرد و از آن بخش که تقسیم شده ارث نمیبرد.
- [آیت الله اردبیلی] اگر بدعتی در اسلام واقع شود، اظهار حق و انکار باطل واجب است و این وجوب، نسبت به عالمان شدیدتر است و اگر سکوت علمای اعلام موجب هتک مقام علم و موجب سوء ظن به علمای اسلام شود، اظهار حق به هر نحوی که ممکن باشد واجب است، اگرچه بدانند تأثیر نمیکند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] آنچه در دست کفّار باشد و مالک آن از کسانی باشد که اموال آنها احترام دارد؛ یعنی مسلمانان یا کافران ذمّی یا معاهد، چنانچه به صورت امانت در دست کفّار بوده و آنان خود را مالک آن نمیدانستهاند، اگر با جنگ یا بدون جنگ به دست مسلمانان برسد، احکام غنیمت بر آن بار نمیشود، بلکه ملک مالک اصلی است، همچنین اگر کفّار خود را مالک آن مال میدانسته ولی بدون جنگ به دست مسلمانان برسد، ولی اگر با جنگ به دست مسلمانان برسد - خواه در پیکاری عمومی به چنگ مسلمانان آمده باشد یا برخی از مسلمانان آن را به دست بیاورند - غنیمت جنگیست و خمس آن کنار گذاشته و بقیه بین جنگجویان تقسیم میشود، ولی مالک اصلی مال نسبت به آن حقّ اولویت دارد و میتواند با پرداخت قیمت آن، آن را مالک گردد
- [آیت الله بروجردی] کسی که معلوم نیست مسلمان است یا نه، پاک میباشد، ولی احکام دیگر مسلمانان را ندارد، مثلاً نمیتواند زن مسلمان بگیرد و نباید در قبرستان مسلمانان دفن شود.
- [آیت الله خوئی] کسی که معلوم نیست مسلمان است یا نه، پاک میباشد، ولی احکام دیگر مسلمانان را ندارد، مثلًا نمیتواند زن مسلمان بگیرد و باید در قبرستان مسلمانان دفن نشود.
- [آیت الله سیستانی] اگر با عین پولِ خمس نداده جنسی را بخرد ، یعنی به فروشنده بگوید این جنس را به این پول میخرم ، چنانچه فروشنده مسلمان اثنا عشری باشد معامله نسبت به جمیع مال صحیح است ، و به جنسی که به این پول خریده است خمس تعلق میگیرد ، واحتیاجی به اجازه و امضاء حاکم شرع نیست .