راه اصلاح نفس و انسان شناسی چیست؟
در پاسخ به پرسش فوق لازم است چند مطلب ذکر گردد: تمام علومی که در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها مطرح است، مستقیم یا غیر مستقیم به انسان‌شناسی نیازمند است. علومی که در دانشگاه‌ها مطرح است یا انسانی است یا تجربی. اگر علوم انسانی باشد، بدون انسان‌شناسی به نتیجه نمی‌رسد؛ زیرا عنصر محوری علوم انسانی را هویت انسان تشکیل می‌دهد. علوم تجربی مستقیماً با انسان‌شناسی ارتباط ندارد ولی کارایی علوم تجربی درباره انسان است. اگر یک مهندس بخواهد خانه سازی کند، شهرسازی کند، خیابان و بیابان را تنظیم کند، برای آن است که انسان بهتر زندگی کند؛ و اگر کسی دریا شناس، اخترشناس، زمین شناس، گیاه شناس، جانورشناس یا معدن شناس است، همه برای این است که انسان از آن‌ها بهتر بهره ببرد. بنابراین، تمام علومی که در حوزه و دانشگاه‌ها مطرح می‌شود، بدون انسان‌شناسی سودمند نیست؛ یعنی یا خودِ آن علم ناقص است یا کارایی و کارآمدی‌اش. از این رو، بخش وسیعی از آیات قرآن درباره حقیقت انسان است. هویت انسان چیست؟ عوامل اصلی سازنده انسانیت انسان چه چیزهایی است؟ بیماری‌های انسان چه چیزهایی است؟ باغبانان این شجره طوبی چه کسانی هستند و راهزنان و راهنمایان او چه کسانی؟ قرآن در بخش وسیعی این‌ها را مشخص می‌کند. بنابراین، اگر ما خود را نشناسیم، از علومی که فرا می‌گیریم بهره‌ای نمی‌بریم. . در فرهنگ قرآن، انسان آن نیست که فقط در تالار تشریح خلاصه شود. کارایی بدن و جسم در محدوده طب است. آن که این بدن را تدبیر و هدایت و راهنمایی می‌کند، جان آدم است. این حقیقت را در علوم انسانی می‌توان تشخیص داد نه در علوم تجربی. . همان طور که اجرام گاه از درون آفت پیدا می‌کنند و گاه از بیرون؛ گاه از دورن مشتعل می‌شوند گاه از بیرون؛ ارواح نیز همین گونه‌اند. برای مثال، گاه آتشی از بیرون به پارچه‌ای سرایت می‌کند و پارچه را می‌سوزاند. گاهی هم آتش از درون است نه از بیرون. شناخت و درمان و مهار کردن آتش درونی آسان نیست. در ارواح و جان‌ها هم همین طور است؛ مثلاً سنگ چخماق خودش آتش زنه است. طوری نیست که کسی از بیرون به آن آتش بزند. جریانی نورانی و شیرین از وجود مبارک امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل می‌کنیم تا ضمن آن تأثیر تربیتی‌اش روشن شود. در زمان خلیفه سوم کسی نزد او آمد و گفت: شما مسلمان‌ها معتقدید بعد از مرگ، انسان‌ها یا پاداش می‌بینند یا کیفر؛ اگر صالح هستند پاداش می‌بینند و اگر ناصالح هستند، کیفر. من از کنار گورستان می‌گذشتم، جمجمه کافری را همراه آورده‌ام. به گمان شما کافر بعد از مرگ می‌سوزد؛ ولی من هر چه به این استخوان دست می‌زنم سرد است و نشانه حرارت و سوختگی در آن نیست، پس آتش قبر کجا است؟ عثمان که از درک این معارف عاجز بود، گفت او را به علی بن ابی طالب(علیهما السلام) ارجاع دهید تا حضرت مشکل را حل کند. وجود مبارک امیرالمؤمنین(علیه السلام) تشریف آوردند و آن شخص سؤالش را تکرار کرد: اگر در قبر اثری از سوخت و سوز باشد، چرا استخوان سرِ این کافر سرد است؟ وجود مبارک علی(علیه السلام) برای این که مسأله را مقداری تنزل دهد، به دست اندرکاران محفل فرمود: زند و مسعار حاضر کنید. زند و مسعار مانند سنگ چخماق است که وقتی به هم می‌زدند جرقه و آتش تولید می‌شد. قبل از این که کبریت اختراع شود، دامداران و ساربان‌ها در بیابان از همین‌ها استفاده می‌کردند. حضرت فرمود: به این دو سنگ چخماق دست بزنید، هر دو سردند. گفتند: بلی، چنین است. بعد فرمود: این‌ها را به هم بزنید. این‌ها را بهم زدند، دیدند آتش و جرقه از درونشان تولید شد. فرمود: اگر گفته‌اند در قبر آتش هست، در قبر کسی را از بیرون نمی‌سوزانند. آتش از درون این‌ها بر می‌خیزد. در امور معنوی نیز همین گونه است. گاهی انسان از بیرون آسیب می‌بیند و می‌سوزد و گاهی از درون. آتش بیرون بر جسم اثر می‌کند و همه ما به خوبی آن را و راه فرار از آن را می‌شناسیم. آن چه مهم است آتش درون است که جان و روح ما را به آتش می‌کشاند. جان ما در درون خود یا آفت زا است یا ان شاء الله نور به همراه دارد. حالا برگردیم و همه این بحث‌ها را به محضر قرآن ببریم که اصل همه این حرف‌ها و ریشه همه این معارف در قرآن است. ذات اقدس اله هم درباره سوخت و سوز جسم سخن گفته و هم درباره سوخت و سوز جان؛ چنان که درباره پر فروغ بودن جسم و جان هم سخن گفته است. درباره جسم فرمود: عده‌ای هیزم جهنم هستند: (وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً). ;قاسط یعنی کسی که اهل قسط است و قسط یعنی ظلم و جور. این در مقابل قِسط به معنای عدل و میانه روی است. فرمود ظالمان هیزم جهنم هستند. خودِ این‌ها سوخت و سوز جهنم را تأمین می‌کنند، مواد خام سوخت و سوز جهنم، خودِ انسان تبهکار است. عده‌ای از درون خود آتش تولید می‌کنند که از آن‌ها به وقود یاد می‌کند. آن‌ها رهبران و ائمه کفرند که در مورد آن‌ها فرموده است: (وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ) این‌ها آتش زنه‌اند، آتش گیرند و آتش شان از جای دیگر نیست. درباره روح و جان هم فرمود: عده‌ای دل‌هایشان چنین است: (نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ * الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ)؛ سوره هُمَزه(104): آیات 6 و 7.؛ آتش خدا از دل آن‌ها شعله می‌کشد. . ذات اقدس الاهی هیچ کس را به صورت هیزم یا نظیر سنگ چخماق که از درون آتش داشته باشد، نیافریده است. خدای سبحان همه را پاک و شفاف و صاف آفریده است. این مواظبت نکردن‌ها، مراقبت نکردن‌ها - این که انسان هر غذایی را بخورد، هر چیزی را نگاه کند، هر جایی برود، هر حرفی بزند، هر حرفی بشنود - کم کم به مشوش شدن آب کوثر درون می‌انجامد. جان انسان مانند دریای آب زلالی است که اگر انسان با اعمال و افکار ناشایست خود آن را آلوده نسازد، بسیاری از اسرار عالم هستی در آن منعکس و متجلی می‌شود. اگر کسی خدای ناکرده کوشید خیالات باطل، افکار حرام، و نفسانیات زشت را وارد دریای جان کند، مثل آن است که آب شفاف را گل‌آلود کرده است. آب گل آلود چیزی را نشان نمی‌دهد. بعضی آب را، هم گل آلود کرده‌اند و هم مشوش. این دیگر هیچ چیزی را منعکس نمی‌کند. ذات اقدس اله به ما فرمود: من به شما سرمایه‌ای داده‌ام که مانند آب پاک و شفاف و زلال است. اگر تدبّر کنید ، مسأله برای شما روشن می‌شود. تعبیرات مختلف قرآن مانند (یَعْقِلوُنَ، یَتَفَکَّرونَ، یَتَذَکَّروُنَ و یَتَدَبَّرونَ) برای همین است. فرمود اگر شما این آب پاک جان را آلوده نکنید، خیلی از اسرار در آن می‌تابد و اگر خدای ناکرده آلوده یا مُشوش کردید یا هم آلوده و هم مشوش کردید، چیزی را نمی‌بینید؛ (صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ)؛ سوره بقره(2): آیه 18.. اگر کسی بتواند این کوثر را نگهداری کند، نه بد کسی را بخواهد و نه به فکر تباه کردن خود باشد، این شخص زلال می‌ماند. وقتی زلال و شفاف ماند، بسیاری از اسرار برایش حل می‌شود. بزرگانی که می‌بینید به جایی رسیده‌اند از همین راه رسیده‌اند. غذای حرام، فکر باطل، چاه کندن برای دیگران، زشت گفتن به دیگران و هتک حیثیت دیگران، هم آتش درون است و هم آلوده کننده کوثر جان. خلاصه اگر ما چنین سرمایه‌ای را محافظت کنیم، هم در علوم انسانی کامیابیم و هم در علوم تجربی. از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل شده است که فرمود: انسان باید در شبانه روز، به مدت نیم ساعت، یک ساعت، ده دقیقه، پنج دقیقه خلوت کند و خودش را حسابرسی کند که من در این 24 ساعت چه کرده‌ام؟ گاهی انسان در اواخر عمر خود آرزو می‌کند یک لحظه زنده باشد و نفسی بکشد و حرفی بزند و ذکری بگوید. همه ما موظفیم در شبانه روز چند لحظه‌ای خودمان را حساب کنیم که من 24 ساعت عمر داده‌ام چه چیز گرفته‌ام؟ بزرگان مَثَلی ذکر می‌کنند: کشاورزی چندین سال تلاش و کوشش کرد. بعد از 40 سال، وقتی در انبار را باز کرد، دید چیزی در انبار نیست. فهمید موش دزدی در انبار بوده و همه محصول را برده است. وقتی در انبار قفل است و کسی نمی‌تواند از بیرون بدان دستبرد زند، معلوم می‌شود در درون مشکلی داشته است. حرف جناب مولوی این است: }گرنه موش دزد در انبارِ ماست‌گندم اعمال 40 ساله کجاست؟ ;کسی چهل سال زحمت بکشد، الان به او بگویند چه داری؟ آیا می‌توانی به خدا بگویی این‌ها را من برای تو انجام داده‌ام؟ فلان کار را برای این که نامی پیدا کنی انجام دادی؛ چهار نفر از تو تعریف کردند خوشت آمد یا دو نفر اعتراض کردند از صحنه خارج شدی، این‌ها همه برای خودت بوده است. برای خدا چه کرده‌ای؟ آیا یک عمل نقد در دست ما هست که بگوییم خدایا این را برای رضای تو انجام داده‌ایم؟ ما موظفیم هر روز این حساب را داشته باشیم، برای این که موش دزد در زوایای درون دل ما بسیار است، از رشوه و عشوه و غیبت و تهمت و کبر گرفته تا دیگر بیماری‌ها. البته همه این‌ها را می‌شود اصلاح کرد؛ مخصوصاً در دوران جوانی؛ برای مثال اگر دیدیم یکی از رفقای ما در المپیاد موفق شد و گفتیم خدا را شکر، خدایا بر توفیقات او بیفزا و به ما نیز توفیق بده که بهتر از او یا مثل او باشیم و سجده شکر به جای بیاوریم، باید بدانیم که موش دزد، به انبار وجود ما راه پیدا نکرده است. اما اگر شروع کردیم به نق زدن‌ها و بدگویی‌ها و تهمت‌ها، باید بفهمیم که موش دزد به درون ما راه پیدا کرده است. این موش از درون اعمال را می‌پوساند و از بین می‌برد. اگر دیگری ترقی کرد و ما خوشحال شدیم و گفتیم لَکَ الحَمد، معلوم می‌شود که قلب ما شفاف است؛ این استخر را که زلال است، نه آلوده کرده‌ایم و نه شورانده‌ایم. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 50/500020)
عنوان سوال:

راه اصلاح نفس و انسان شناسی چیست؟


پاسخ:

در پاسخ به پرسش فوق لازم است چند مطلب ذکر گردد:
تمام علومی که در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها مطرح است، مستقیم یا غیر مستقیم به انسان‌شناسی نیازمند است. علومی که در دانشگاه‌ها مطرح است یا انسانی است یا تجربی. اگر علوم انسانی باشد، بدون انسان‌شناسی به نتیجه نمی‌رسد؛ زیرا عنصر محوری علوم انسانی را هویت انسان تشکیل می‌دهد. علوم تجربی مستقیماً با انسان‌شناسی ارتباط ندارد ولی کارایی علوم تجربی درباره انسان است.
اگر یک مهندس بخواهد خانه سازی کند، شهرسازی کند، خیابان و بیابان را تنظیم کند، برای آن است که انسان بهتر زندگی کند؛ و اگر کسی دریا شناس، اخترشناس، زمین شناس، گیاه شناس، جانورشناس یا معدن شناس است، همه برای این است که انسان از آن‌ها بهتر بهره ببرد.
بنابراین، تمام علومی که در حوزه و دانشگاه‌ها مطرح می‌شود، بدون انسان‌شناسی سودمند نیست؛ یعنی یا خودِ آن علم ناقص است یا کارایی و کارآمدی‌اش. از این رو، بخش وسیعی از آیات قرآن درباره حقیقت انسان است.
هویت انسان چیست؟ عوامل اصلی سازنده انسانیت انسان چه چیزهایی است؟ بیماری‌های انسان چه چیزهایی است؟ باغبانان این شجره طوبی چه کسانی هستند و راهزنان و راهنمایان او چه کسانی؟
قرآن در بخش وسیعی این‌ها را مشخص می‌کند. بنابراین، اگر ما خود را نشناسیم، از علومی که فرا می‌گیریم بهره‌ای نمی‌بریم.
. در فرهنگ قرآن، انسان آن نیست که فقط در تالار تشریح خلاصه شود. کارایی بدن و جسم در محدوده طب است. آن که این بدن را تدبیر و هدایت و راهنمایی می‌کند، جان آدم است. این حقیقت را در علوم انسانی می‌توان تشخیص داد نه در علوم تجربی.
. همان طور که اجرام گاه از درون آفت پیدا می‌کنند و گاه از بیرون؛ گاه از دورن مشتعل می‌شوند گاه از بیرون؛ ارواح نیز همین گونه‌اند. برای مثال، گاه آتشی از بیرون به پارچه‌ای سرایت می‌کند و پارچه را می‌سوزاند. گاهی هم آتش از درون است نه از بیرون. شناخت و درمان و مهار کردن آتش درونی آسان نیست.
در ارواح و جان‌ها هم همین طور است؛ مثلاً سنگ چخماق خودش آتش زنه است. طوری نیست که کسی از بیرون به آن آتش بزند.
جریانی نورانی و شیرین از وجود مبارک امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل می‌کنیم تا ضمن آن تأثیر تربیتی‌اش روشن شود.
در زمان خلیفه سوم کسی نزد او آمد و گفت: شما مسلمان‌ها معتقدید بعد از مرگ، انسان‌ها یا پاداش می‌بینند یا کیفر؛ اگر صالح هستند پاداش می‌بینند و اگر ناصالح هستند، کیفر. من از کنار گورستان می‌گذشتم، جمجمه کافری را همراه آورده‌ام. به گمان شما کافر بعد از مرگ می‌سوزد؛ ولی من هر چه به این استخوان دست می‌زنم سرد است و نشانه حرارت و سوختگی در آن نیست، پس آتش قبر کجا است؟
عثمان که از درک این معارف عاجز بود، گفت او را به علی بن ابی طالب(علیهما السلام) ارجاع دهید تا حضرت مشکل را حل کند. وجود مبارک امیرالمؤمنین(علیه السلام) تشریف آوردند و آن شخص سؤالش را تکرار کرد: اگر در قبر اثری از سوخت و سوز باشد، چرا استخوان سرِ این کافر سرد است؟ وجود مبارک علی(علیه السلام) برای این که مسأله را مقداری تنزل دهد، به دست اندرکاران محفل فرمود: زند و مسعار حاضر کنید. زند و مسعار مانند سنگ چخماق است که وقتی به هم می‌زدند جرقه و آتش تولید می‌شد. قبل از این که کبریت اختراع شود، دامداران و ساربان‌ها در بیابان از همین‌ها استفاده می‌کردند.
حضرت فرمود: به این دو سنگ چخماق دست بزنید، هر دو سردند. گفتند: بلی، چنین است. بعد فرمود: این‌ها را به هم بزنید. این‌ها را بهم زدند، دیدند آتش و جرقه از درونشان تولید شد. فرمود: اگر گفته‌اند در قبر آتش هست، در قبر کسی را از بیرون نمی‌سوزانند. آتش از درون این‌ها بر می‌خیزد.
در امور معنوی نیز همین گونه است. گاهی انسان از بیرون آسیب می‌بیند و می‌سوزد و گاهی از درون. آتش بیرون بر جسم اثر می‌کند و همه ما به خوبی آن را و راه فرار از آن را می‌شناسیم. آن چه مهم است آتش درون است که جان و روح ما را به آتش می‌کشاند. جان ما در درون خود یا آفت زا است یا ان شاء الله نور به همراه دارد.
حالا برگردیم و همه این بحث‌ها را به محضر قرآن ببریم که اصل همه این حرف‌ها و ریشه همه این معارف در قرآن است. ذات اقدس اله هم درباره سوخت و سوز جسم سخن گفته و هم درباره سوخت و سوز جان؛ چنان که درباره پر فروغ بودن جسم و جان هم سخن گفته است. درباره جسم فرمود: عده‌ای هیزم جهنم هستند: (وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً).
;قاسط یعنی کسی که اهل قسط است و قسط یعنی ظلم و جور. این در مقابل قِسط به معنای عدل و میانه روی است. فرمود ظالمان هیزم جهنم هستند. خودِ این‌ها سوخت و سوز جهنم را تأمین می‌کنند، مواد خام سوخت و سوز جهنم، خودِ انسان تبهکار است.
عده‌ای از درون خود آتش تولید می‌کنند که از آن‌ها به وقود یاد می‌کند. آن‌ها رهبران و ائمه کفرند که در مورد آن‌ها فرموده است: (وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ) این‌ها آتش زنه‌اند، آتش گیرند و آتش شان از جای دیگر نیست.
درباره روح و جان هم فرمود: عده‌ای دل‌هایشان چنین است: (نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ * الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ)؛ سوره هُمَزه(104): آیات 6 و 7.؛ آتش خدا از دل آن‌ها شعله می‌کشد.
. ذات اقدس الاهی هیچ کس را به صورت هیزم یا نظیر سنگ چخماق که از درون آتش داشته باشد، نیافریده است. خدای سبحان همه را پاک و شفاف و صاف آفریده است. این مواظبت نکردن‌ها، مراقبت نکردن‌ها - این که انسان هر غذایی را بخورد، هر چیزی را نگاه کند، هر جایی برود، هر حرفی بزند، هر حرفی بشنود - کم کم به مشوش شدن آب کوثر درون می‌انجامد.
جان انسان مانند دریای آب زلالی است که اگر انسان با اعمال و افکار ناشایست خود آن را آلوده نسازد، بسیاری از اسرار عالم هستی در آن منعکس و متجلی می‌شود.
اگر کسی خدای ناکرده کوشید خیالات باطل، افکار حرام، و نفسانیات زشت را وارد دریای جان کند، مثل آن است که آب شفاف را گل‌آلود کرده است. آب گل آلود چیزی را نشان نمی‌دهد. بعضی آب را، هم گل آلود کرده‌اند و هم مشوش. این دیگر هیچ چیزی را منعکس نمی‌کند.
ذات اقدس اله به ما فرمود: من به شما سرمایه‌ای داده‌ام که مانند آب پاک و شفاف و زلال است. اگر تدبّر کنید ، مسأله برای شما روشن می‌شود. تعبیرات مختلف قرآن مانند (یَعْقِلوُنَ، یَتَفَکَّرونَ، یَتَذَکَّروُنَ و یَتَدَبَّرونَ) برای همین است. فرمود اگر شما این آب پاک جان را آلوده نکنید، خیلی از اسرار در آن می‌تابد و اگر خدای ناکرده آلوده یا مُشوش کردید یا هم آلوده و هم مشوش کردید، چیزی را نمی‌بینید؛ (صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ)؛ سوره بقره(2): آیه 18..
اگر کسی بتواند این کوثر را نگهداری کند، نه بد کسی را بخواهد و نه به فکر تباه کردن خود باشد، این شخص زلال می‌ماند. وقتی زلال و شفاف ماند، بسیاری از اسرار برایش حل می‌شود. بزرگانی که می‌بینید به جایی رسیده‌اند از همین راه رسیده‌اند. غذای حرام، فکر باطل، چاه کندن برای دیگران، زشت گفتن به دیگران و هتک حیثیت دیگران، هم آتش درون است و هم آلوده کننده کوثر جان.
خلاصه اگر ما چنین سرمایه‌ای را محافظت کنیم، هم در علوم انسانی کامیابیم و هم در علوم تجربی.
از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل شده است که فرمود: انسان باید در شبانه روز، به مدت نیم ساعت، یک ساعت، ده دقیقه، پنج دقیقه خلوت کند و خودش را حسابرسی کند که من در این 24 ساعت چه کرده‌ام؟
گاهی انسان در اواخر عمر خود آرزو می‌کند یک لحظه زنده باشد و نفسی بکشد و حرفی بزند و ذکری بگوید. همه ما موظفیم در شبانه روز چند لحظه‌ای خودمان را حساب کنیم که من 24 ساعت عمر داده‌ام چه چیز گرفته‌ام؟
بزرگان مَثَلی ذکر می‌کنند: کشاورزی چندین سال تلاش و کوشش کرد. بعد از 40 سال، وقتی در انبار را باز کرد، دید چیزی در انبار نیست. فهمید موش دزدی در انبار بوده و همه محصول را برده است. وقتی در انبار قفل است و کسی نمی‌تواند از بیرون بدان دستبرد زند، معلوم می‌شود در درون مشکلی داشته است. حرف جناب مولوی این است:
}گرنه موش دزد در انبارِ ماست‌گندم اعمال 40 ساله کجاست؟
;کسی چهل سال زحمت بکشد، الان به او بگویند چه داری؟ آیا می‌توانی به خدا بگویی این‌ها را من برای تو انجام داده‌ام؟
فلان کار را برای این که نامی پیدا کنی انجام دادی؛ چهار نفر از تو تعریف کردند خوشت آمد یا دو نفر اعتراض کردند از صحنه خارج شدی، این‌ها همه برای خودت بوده است. برای خدا چه کرده‌ای؟
آیا یک عمل نقد در دست ما هست که بگوییم خدایا این را برای رضای تو انجام داده‌ایم؟ ما موظفیم هر روز این حساب را داشته باشیم، برای این که موش دزد در زوایای درون دل ما بسیار است، از رشوه و عشوه و غیبت و تهمت و کبر گرفته تا دیگر بیماری‌ها.
البته همه این‌ها را می‌شود اصلاح کرد؛ مخصوصاً در دوران جوانی؛ برای مثال اگر دیدیم یکی از رفقای ما در المپیاد موفق شد و گفتیم خدا را شکر، خدایا بر توفیقات او بیفزا و به ما نیز توفیق بده که بهتر از او یا مثل او باشیم و سجده شکر به جای بیاوریم، باید بدانیم که موش دزد، به انبار وجود ما راه پیدا نکرده است.
اما اگر شروع کردیم به نق زدن‌ها و بدگویی‌ها و تهمت‌ها، باید بفهمیم که موش دزد به درون ما راه پیدا کرده است. این موش از درون اعمال را می‌پوساند و از بین می‌برد. اگر دیگری ترقی کرد و ما خوشحال شدیم و گفتیم لَکَ الحَمد، معلوم می‌شود که قلب ما شفاف است؛ این استخر را که زلال است، نه آلوده کرده‌ایم و نه شورانده‌ایم. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 50/500020)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین