سلام. میخواستم نظر علمای شیعه و سنی را در مورد ولایت فقیه و مخصوصا ولایت مطلقه فقیه بیان فرمایید و علمایی که مخالف با نظریه ولایت فقیه و مخصوصا ولایت مطلقه فقیه هستند و دلیل مخاففت و سند آن را بیان فرمایید. با سلام و تحیت و قدردانی از مکاتبه شما با این مرکز.به نظر می رسد بیان تذکری قبل از ارائه ی پاسخ ضروری است. همانگونه که خود نیز مستحضر هستید پرداختن به تمامی مواردی که در پرسش مطرح شده است مستلزم تالیف نه یک جلد بلکه چندین جلد کتاب می باشد و چنین کاری از عهده ی مسوولیت های این مرکز خارج می باشد. اما با این حال سعی خواهیم کرد نکاتی پیرامون پاسخ به پرسش شما را خدمت شما دوست عزیز ارائه نموده و تکمیل و تعمیق اطلاعات در این زمینه ها را به اهتمام و پشتکار شما در مطالعه ی منابعی که در خلال مباحث و همچنین در پایان معرفی خواهد گردید واگذار کنیم . پیش از هر سخنی و در راستای پاسخ و به عنوان مقدمه ، می بایست نگاهی بسیار اجمالی به معنا و مقصود از ولایت فقیه و ولایت مطلقه ی فقیه و دیدگاه های فقهای عظام در این باره داشته باشیم: در مورد ولایت فقیه دو دیدگاه کلی در میان فقها وجود دارد ، یک دیدگاه ، که از آن به ولایت مقیده فقیه تعبیر می شود ، معتقد است که اختیارات ولی فقیه در عصر غیبت تنها محدود به امور حسبیه( اموری که خداوند متعال در هیچ زمانی راضی به تعطیل شدن آن نیست مانند سرپرستی ایتام و اموری که متصدی خاص ندارد) و ضروری است . این دیدگاه خود از نظر گستره و دامنه امور حسبیه به دو دیدگاه تقسیم می شود . یک دیدگاه قایل به گستره خاص امور حسبیه است و آن را محدود به امور جزیی و خاص مانند سرپرستی امور غابین و قاصرین و مانند آن می داند . دیدگاه دیگر قایل به گستره عام امور حسبیه است و معتقد است که امور حسبیه تنها محدود به امور جزیی نبوده و شامل هر امر ضروری و لازمی از جمله تشکیل حکومت ، ایجاد امنیت ، دفاع در برابر دشمنان و حفظ اساس اسلام نیز می شود . (ر.ک: تبریزی ، میرزا جواد ، ایصال الطالب الی تعلیق علی المکاسب ، قم: دفتر نشر برگزیده ، 1411ق، ج3، ص 36-40) دیدگاه دوم که از آن به ولایت عامه تعبیر می شود ، بر این باور است که ولایت فقیه به امور حسبیه اختصاص نداشته و گستره آن فراتر از امور حسبیه است ، به گونه ای که حوزه تشکیل حکومت را نیز در برمی گیرد . این نظریه قرائت مشهور از نظریه ولایت فقیه است. (انصاری ، مرتضی ، المکاسب ، ج2، ص 36) این دیدگاه نیز از نظر گستره و حدود اختیارات ولی فقیه به دو دیدگاه تقسیم می شود . یک دیدگاه ولایت عامه فقیه در چارچوب احکام فرعیه که ضمن اینکه ولایت عامه فقیه را می پذیرد ، اما آن را محدود و مقید به احکام فرعی می داند . (ر.ک: صابری همدانی ، احمد ، الهدایه الی من له الولایه ، تقریر مباحث آیت الله العظمی سید محمد رضا گلپایگانی ، ص 46) دیدگاه دیگر ولایت عامه فقیه فراتر از چارچوب احکام فرعیه است بر اساس ، این دیدگاه گستره ولایت فقیه همه اختیاراتی که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و امامان معصوم علیهم السلام در امر حکومت و اداره امور جامعه دارا بودند ، را شامل می شود مگر آنکه موردی از اختیارات خاص معصوم علیه السلام باشد . از این دیدگاه به ( ولایت مطلقه فقیه ) تعبیر می شود . بنابر این ، ولایت مطلقه فقیه ناظر به گستره حوزه و قلمرو اختیارات ولی فقیه و بدین معناست که اختیارات ولی فقیه در عصر غیبت نه محدود به امور حسبیه و ضروری است و نه محصور در احکام فرعیه است ، بلکه ولی فقیه در زمان غیبت, تمام اختیاراتی که پیامبر و امامان معصوم علیهم السلام در امر حکومت وسیاست و اداره جامعه بر عهده داشتند ، را دارا می باشد . مقصود از اطلاق در عبارت ولایت مطلقه فقیه شمول و مطلق بودن نسبی در مقابل سایر دیدگاههایی است که این اطلاق و شمول را قایل نیستند ، نه اینکه مطلق از هر جهت باشد . به عبارت دیگر مقصود از اطلاق گسترش دامنه ولایت فقیه تا آنجاست که شریعت امتداد دارد و مسئولیت اجرایی ولی فقیه در تمامی ابعاد مصالح امت می باشد . بنابر این ، قید مطلقه در ولایت مطلقه فقیه و اطلاق آن نسبت به تقیید در دیدگاه ولایت مقیده فقیه است و به معنای محدود نبودن ولایت فقیه به امور حسبیه وضروری و احکام فرعیه است نه اینکه ولایت فقیه از هر جهت مطلق بوده و محدود به هیچ شرط وضابطه ای نباشد، زیرا ولی فقیه ملزم به رعایت احکام و قوانین اسلامی و توجه به مصالح اسلام و مسلمین است . حال پس از بیان این مقدمه ی لازم به بررسی پرسش و ارائه ی پاسخ می پردازیم: درباره ی دیدگاه علمای سنی در باب ولایت فقیه باید بگوییم نظریه ولایت فقیه منحصر در اندیشه و فرهنگ شیعی بوده و ولایت فقیه به معنایی که مقصود و منظور ما می باشد در اندیشه ی سیاسی و فقهی اهل سنت جایگاهی ندارد. زیرا همانگونه که گذشت اساس ولایت فقیه بر نیابت از امام معصوم در عصر غیبت وی می باشد و بدیهی است که اهل سنت با توجه به رویکرد متفاوت خود در باره ی جانشینی پیامبر (ص) و امامت و خلافت جامعه ی اسلامی ، درباره ولایت فقیه نیز نظر خاصی نخواهند داشت. اما درباره دیدگاه علمای شیعی پیرامون ولایت فقیه باید خدمت شما عرض کنیم که اصل ولایت فقیه در بین تمامی اندیشمندان و صاحب نظران فقه شیعی مساله ای پذیرفته شده و اجماعی است و به عبارتی نمی توان فقیهی را پیدا نمود که به اصل ولایت فقیه اعتقاد نداشته باشد و آن را انکار نماید. بلکه اختلافی که بین علمای شیعه در مساله ولایت فقیه وجود دارد تنها درمورد محدوده و گستره ی ولایت فقیه می باشد و با توجه به مقدمه ی گفته شده ، علمای شیعی در این مساله به چند دسته تقسیم می گردند. برخی معتقد به ولایت خاصه فقیه در امور حسبیه با قرائت مضیق از امور حسبیه ، برخی معتقد به ولایت خاصه فقیه در امور حسبیه با قرائت گسترده از امور حسبیه، برخی معتقد به ولایت عامه فقیه در چارچوب احکام فرعیه، و برخی معتقد به ولایت عامه ی مطلقه ی فقیه می باشند. همانگونه که عرض شد و بدیهی است پرداختن به تمامی این موارد و بیان افراد شاخص در هر نظریه و ارائه ی ادله و شواهد آنها از عهده ی این نوشتار و اساسا از نظام ماموریت های این مرکز خارج می باشد. فلذا ضروری است که خود با مراجعه به منابع معرفی شده به تعمیق اطلاعات خود در این زمینه بپردازید . اما به هر حال در ادامه نکاتی درباره ی ولایت مطلقه ی فقیه و برخی از صاحب نظران معتقد به این نظریه خدمتتان تقدیم می نماییم: برخی چنین تصور کرده اند که ولایت مطلقه فقیه توسط حضرت امام خمینی ( رضوان الله علیه ) ابداع شده است و سابقه ای در تاریخ فقه ندارد ، در حالی که این نظریه از چنان پیشینه و جایگاهی برخوردار است که برخی از فقهای گذشته آن را مسأله ای اجماعی و مورد اتفاق علما دانسته اند . اشاره به چند مورد به عنوان نمونه کافی است تا پیشینه و قدمت این دیدگاه در میان فقها مشخص گردد. (. برای آشنایی بیشتر ر.ک: هادوی تهرانی ، مهدی ، ولایت فقیه ، تهران: کانون اندیشه جوان ، 1377و کربلائی ، علی ، اندیشه های سیاسی شیعه در عصر غیبت ، قم: معارف ، 1383) محقق کرکی(م 940 ق) می فرماید:(اتفق اصحابنا رضوان الله علیهم علی ان الفقیه العدل الامامی الجامع الشرایط الفتوی المعبر عنه بالمجتهد فی الاحکام الشرعیه نایب عن قبل ائمه الهدی صلوات الله و سلامه علیهم فی حال الغیبة فی جمیع ما للنیابة فیه مدخل ) ( اصحاب ما اتفاق نظر دارند که فقیه عادل شیعه جامع شرایط فتوا ، که از ایشان به مجتهد در احکام شرعیه ، تعبیر می شود ، نایب از سوی ائمه هدی صلوات الله و سلامه علیهم در عصر غیبت در همه اموری هستند که نیابت در آن دخالت دارد .) (الکرکی ، علی بن الحسین ، رسائل المحقق کرکی، رسالة صلاة الجمعه،قم: کتابخانه آیة الله العظمی مرعشی، ج1، ص 142) ملااحمد نراقی (م 1245ق) می فرماید: ( کل ما کان للنبی و الامام – الذین هم سلاطین الانام و حصون الاسلام – فیه الولایه وکان لهم , فللفقیه ایضاً ذلک , الا ما اخرجه الدلیل من اجماع او نص او غیرهما ... فالدلیل علیه بعد ظاهر الاجماع – حیث نص به کثیر من الاصحاب , بحیث یظهر منهم کونه من المسلمات – ما صرحت به الاخبار المتقدمه من کونه وارث الانبیاء و امین الرسل و خلیفه الرسول و حصن الاسلام و مثل الانبیاء و بمنزلتهم و الحاکم و القاضی والحجه من قلبهم و انه المرجع فی جمیع الحوادث وان علی یده مجاری الامور و الاحکام ...) ( آنچه که پیامبر و امام معصوم علیهم السلام , که سلاطین مردمان و دژهای مستحکم و استوار اسلامند , در آن ولایت دارند , پس برای فقیه نیز ولایت ثابت است , مگر مواردی که به اجماع و نص و غیر آن از حوزه ولایت فقیه خارج شوند ... پس دلیل بر این مسأله افزون برظاهر اجماع فقها , به طوری که در تعبیرات خود فقها از مسلمات فقه شمرده شده است , روایاتی است که به این مسأله تصریح نموده اند و به آن اشاره نمودیم که در آن فقیه وارث انبیا و امین رسل و خلیفه رسل و حصن اسلام و به منزله انبیا و حاکم و قاضی و حجت از جانب آنان و مرجع در همه حوادث و کسی که مجاری امور و احکام به دست اوست , معرفی شده است ) (نراقی , مولی احمد بن محمد مهدی , عوائد الایام , قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم, 1417ق, ص 536-537) فقیه نامدار ، صاحب جواهر(م1266ق) می فرماید: (ممّا یظهر بأدنی تأمّل فی النّصوص و ملاحظتهم حال الشیعة وخصوصاً علماء الشیعة فی زمن الغیبة والخفاء بالتوقیع الّذی جاء إلی مفید من ناحیة المقدسة و ما اشتمل علیه من التبجیل والتعظیم بل لولا عموم الولایة لبقی کثیر من الا مور المتعلّقة بشیعتهم معطّلة فمن الغریب وسوسة بعض النّاس فی ذلک بل کأنه ما ذاق من طعم الفقه شیئاً) ( از آنچه با اندکی تأمل در نصوص و ملاحظه احوال شیعه و خصوصاً علمای شیعه در زمان غیبت به توقیعی که از ناحیه مقدسه به مفید (ره) رسیده و آنچه مشتمل بر تکریم و بزرگداشت است ، روشن می گردد بلکه اگر عموم ولایت نباشد بسیاری از اموری که مربوط به شیعیان آنهاست معطًل و رها خواهد شد پس تعجب از وسوسه برخی در آن است بلکه چنین کسی گویا طعم فقه را نچشیده و فلسفه وجودی دین و احکام آن را درنیافته است .) (نجفی ، محمد حسن ، جواهر الکلام، بیروت ، دار احیاء التراث ، 1981م ، ج21، ص 397) در میان فقهای حاضر نیز تعداد بسیاری ، قائل به نظریه ولایت مطلقه فقیه هستند که به اختصار به دیدگاه ایشان اشاره می کنیم . ( امام خمینی (ره) ) ایشان در این باره می فرماید: ( فللفقیه العادل جمیع ما للرسول و الأئمّة علیهم السلام؛ ممّا یرجع إلی الحکومة و السیاسة، و لا یعقل الفرق؛ لأنّ الوالی- أیّ شخص کان- هو المجری لأحکام الشریعة، و المقیم للحدود الإلهیّة، و الآخذ للخراج و سائر الضرائب، و المتصرّف فیها بما هو صلاح المسلمین) ( فقیه عادل ، همه اختیاراتی که پیامبر صلی الله علیه وآله و ائمه اطهار علیهم السلام در امور سیاست و حکومت دارا بودند ، را داراست و معقول نیست در اختیارات آن دو فرقی باشد ، زیرا حاکم هر شخصی که باشد ، مجری احکام الهی و اقامه کننده حدود شرعی و گیرنده خراج و مالیات و تصرف کننده در آن ها بر طبق مصالح مسلمین است.)( خمینی ، سید روح الله ، البیع ، قم: اسماعیلیان , 1363 ،ج2 ، ص 467) ( أنّ للفقیه جمیع ما للإمام علیه السلام، إلّا إذا قام الدلیل علی أنّ الثابت له علیه السلام لیس من جهة ولایته و سلطنته، بل لجهات شخصیّة؛ تشریفاً له، أو دلّ الدلیل علی أنّ الشیء الفلانیّ و إن کان من شؤون الحکومة و السلطنة، لکن یختصّ بالإمام علیه السلام و لا یتعدّی منه، کما اشتهر ذلک فی الجهاد غیر الدفاعیّ) ( فقیه همه اختیارات امام علیه السلام را دارا می باشد ، مگر آن که دلیلی قائم شود که اختیاری که برای امام ثابت است به دلیل جهات شخصی معصوم است نه جهت ولایت و حکومت و یا اگر مربوط به امور حکومتی و سیاسی است اختصاص به معصوم دارد و از ایشان تجاوز نمی کند مانند آنچه در جهاد ابتدایی مشهور است .) (همان ،ج2 ، 497) البته برای اینکه برای کسی این تصور ایجاد نشود که معنای ولایت مطلقه فقیه , همطراز قرار دادن فقیه با معصوم علیه السلام است ، ایشان فرمودند : ( وقتی میگوییم ولایتی را که رسول اکرم (صلی الله علیه وآله ) و ائمه (علیهم السلام ) داشتند، بعد از غیبت، فقیه عادل دارد، برای هیچ کس این توهم نباید پیدا شود که مقام فقها همان مقام ائمه (علیهم السلام) و رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) است. زیرا اینجا صحبت از مقام نیست؛ بلکه صحبت از وظیفه است (ولایت)، یعنی حکومت و اداره کشور و اجرای قوانین شرع مقدس، یک وظیفه سنگین و مهم است؛ نه اینکه برای کسی شأن و مقام غیر عادی به وجود بیاورد و او را از حد انسان عادی بالاتر ببرد. به عبارت دیگر، (ولایت) مورد بحث، یعنی حکومت و اجرا و اداره، بر خلاف تصوری که خیلی از افراد دارند، امتیاز نیست بلکه وظیفهای خطیر است.) (ولایت فقیه ، تهران: مؤسسه تنطپظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) ، ص 51) ایشان در مورد گستره ولایت فقیه فرمودند: (حکومت که شعبهای از ولایت مطلقه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است، یکی از احکام اوّلیه اسلام است و مقدّم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است. حاکم، میتواند مسجد یا منزلی را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند؛ حاکم میتواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند و مسجدی که ضرار باشد، در صورتی که رفع، بدون تخریب نشود خراب کند. حکومت میتواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است، در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام، باشد یکجانبه لغو کند و میتواند هر امری را چه عبادی و یا غیر عبادی که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن، مادامی که چنین است جلوگیری کند. حکومت میتواند از حج که از فرائض مهم الهی است، در مواقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی دانست، موقّتاً جلوگیری کند) (صحیفه نور ، ج20، ص 170) ( آیت الله العظمی خامنه ای (دام ظله لعالی)) ( المراد بالولایة المطلقة للفقیه الجامع للشرائط هو أن الدین الإسلامی الحنیف الذی هو خاتم الأدیان السماویة، و الباقی إلی یوم القیامة هو دین الحکم و إدارة شئون المجتمع، فلا بد أن یکون للمجتمع الإسلامی بکل طبقاته ولی أمر، و حاکم شرع، و قائد لیحفظ الأمة من أعداء الإسلام و المسلمین، و لیحفظ نظامهم، و لیقوم بإقامة العدل فیهم، و بمنع تعدّی القوی علی الضعیف، و بتأمین وسائل التقدم و التطور، الثقافیة و السیاسیة و الاجتماعیة، و الازدهار لهم، و هذا الأمر فی مقام تنفیذه عملیاً قد یتعارض مع رغبات و أطماع و منافع و حریات بعض الأشخاص؛ و یجب علی حاکم المسلمین حین قیامه بمهام القیادة علی ضوء الفقه الإسلامی اتخاذ الإجراءات اللازمة عند تشخیص الحاجة إلی ذلک، و لا بد أن تکون إرادته و صلاحیته فیما یرجع إلی المصالح العامة للإسلام و المسلمین حاکمة علی إرادة و صلاحیات عامة الناس عند التعارض، و هذه نبذة یسیرة عن الولایة المطلقة.) ( مراد از ولایت مطلقۀ فقیه جامع الشرائط این است که دین حنیف اسلام که آخرین دین آسمانی است و تا روز قیامت استمرار دارد دین حکومت و ادارۀ امور جامعه است، لذا همۀ طبقات جامعه اسلامی ناگزیر از داشتن ولی امر و حاکم و رهبر هستند تا امت اسلامی را از شر دشمنان اسلام و مسلمین حفظ نماید، و از نظام جامعه اسلامی پاسداری نموده و عدالت را در آن برقرار و از ظلم و تعدّی قوی بر ضعیف جلوگیری نماید، و وسائل پیشرفت و شکوفایی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی را تأمین کند. این کار در مرحلۀ اجرا ممکن است با مطامع و منافع و آزادی بعضی از اشخاص منافات داشته باشد، حاکم مسلمانان پس از این که وظیفۀ خطیر رهبری را طبق موازین شرعی به عهده گرفت، باید در هر مورد که لازم بداند تصمیمات مقتضی بر اساس فقه اسلامی اتخاذ کند و دستورات لازم را صادر نماید. تصمیمات و اختیارات ولی فقیه در مواردی که مربوط به مصالح عمومی اسلام و مسلمین است، در صورت تعارض با اراده و اختیار آحاد مردم، بر اختیارات و تصمیمات آحاد امّت مقدّم و حاکم است، و این توضیح مختصری در بارۀ ولایت مطلقه است.) (خامنهای، سید علی ، أجوبه الاستفتاءات (العربیه)، بیروت: الدار الإسلامیه، ، 1420 ق، ج1، ص 11) همچنین در این باره فرمودند: ( من تصورم این است که بُعد مهمی از قید اطلاق که امام منضم کردند به ولایت فقیه که در قانون اساسیِ اول قید (مطلقه) نبود این را امام اضافه کردند ناظر به همین است یعنی انعطافپذیری. دستگاه ولایت که دستگاه عظیم ولایت یعنی در واقع مجموعه آن دستگاههای تصمیمساز و تصمیمگیر که در رأسش رهبری قرار دارد اما مجموعه یک مجموعه است باید بتواند به طور دائم خودش را پیش ببرد متحول کند چون تحول جزو سنتهای زندگی انسان و تاریخ بشری است. ما اگر چنانچه خودمان تحول ایجاد نکنیم و پیش نرویم تحول بر ما تحمیل خواهد شد. تحول یعنی تکمیل پیش رفتن به سمت آنچه که درستتر است آنچه که کاملتر است. یعنی آنچه را که ساختیم ببینیم نقص هایش کجاست آن را برطرف کنیم ببینیم کجا کم داریم آن را اضافه کنیم. این جریان بایستی ادامه پیدا کند.البته دشمنان (ولایت مطلقه) را به معنای (استبداد) گرفتهاند یعنی میل فقیه عادل به صورت دل بخواه. این معنا در دلِ خودش یک تناقض دارد اگر عادل است نمی تواند مستبد باشد اگر مستبد است و بر اساس دلخواه عمل می کند پس عادل نیست. دشمنان این را ملتفت نمی شوند و این معنا را نمی فهمند. این نیست مسئله (ولایت مطلقه) که فقیه هر کار دلش خواست بکند یک وقت یک چیزی به نظرش رسید که باید این کار انجام بگیرد فوراً انجام دهد قضیه این نیست. قضیه این است که یک حالت انعطافی در دست کلیددار اصلی نظام وجود دارد که می تواند در آنجائی که لازم است مسیر را تصحیح و اصلاح کند بنا را ترمیم کند.) (پایگاه اطلاع رسامی دفتر مقام معظم رهبری ، بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری 17/6/1390) ( حضرت آیت الله العظمی بهجت (ره)) ایشان در باب (خراج ومقاسمه) کتاب مکاسب محرمه میفرمایند: میدانیم که دین اسلام آخرین دین و احکام و قوانین آن، آخرین مقرراتی است که از ذات مقدس پروردگار وضع شده است و پیامبری بعد از خاتم الانبیاء صلّی الله علیه و آله نخواهد آمد و کتابی آسمانی بعد از قرآن کریم فرستاده نخواهد شد و باید این کتاب تا قیام قیامت کتاب قانون بوده و عترت و اهل بیت پیامبر اکرم مبیّن آن باشند و نیز روشن است که امت محمّدی صلّی الله علیه و آله در زمان حضور حجّت معصوم حق ( هر چند در زندان یا در حال تبعید باشد) میتوانند وظیفه خود را ولو با مشقت بسیار و تحمّل مشکلات فراوان به دست آورند. ولی سخن درباره زمان غیبت کبرای حجت حق است که در این موقعیت نمیتوان برای مسأله بیش از سه فرض تصوّر کرد زیرا یا باید کتاب خدا و احکام و قوانین دین تعطیل شود یا باید خود به خود بماند یعنی خودش وسیله ابقای خود باشد یا نیاز به سرپرست و حاکم و مبین دارد که همان ولیّ امر و مجتهد جامع الشرایط است. فرض اول عقلاً و نقلاً باطل است زیرا دین مبین اسلام، آیین خاتم است و تا ختم نسل بشر باشد راهنما و آیین امت باشد. فرض دوم نیز باطل است، زیرا قانون خود به خود اجرا نمیشود و به شخص یا اشخاصی نیاز دارد تا آن را حفظ کرده و به اجرا درآورند . ناچار باید قائل به فرض سوم باشیم و بگوییم ولیّ امر باید جامعه مسلمین را با همه شئونات و ابعاد آن نگه دارد. از سوی دیگر نیز روشن است که جامعه تشکیلات فراوان از قبیل ارتش، آموزش و پرورش دادگستری و ... نیاز دارد، بنابراین باید دست ولی فقیه در همه شئونات مادی و معنوی باز بوده و مبیّن و شارح و راهنما و حلاّل مشکلات باشد. در نتیجه، ولی فقیه باید تمام شئونات امام معصوم علیه السّلام به استثنای امامت و آنچه مخصوص امام معصوم است، را داشته باشد تا بتواند اسلام را در جامعه پیاده کند وگرنه در صورت عدم وجود تشکیلات و تشریفات حکومتی دشمنان نخواهند گذاشت حکومت و آیین اسلامی پیاده شود. (باقی زاده , رضا ، برگی از دفتر آفتاب شرح حال شیخ السالکین آیت الله العظمی بهجت ره , قم: میراث ماندگار , 1385, ص 101و102) ( حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی (ره)) ایشان نیز در مورد ولایت فقیه دیدگاهی همانند دیدگاه مرحوم امام دارند. (استفتاء از دفتر معظم له) فرزند ایشان حجت الاسلام محمد جواد فاضل دراین باره چنین اظهار داشتند :(آیت الله فاضل لنکرانی(ره) نسبت به نظریه ولایت فقیه یکی از شخصیت هایی بود که به خوبی معتقد به ولایت مطلقه فقیه بودند. ایشان معتقد بودند که نظریه ای را که امام رضوان الله علیه ارائه دادند از متن فقه و متون و منابع فقهی مثل قرآن و سنت استخراج کردند که یکی از مسائل بسیار مسلم فقه ما است. حتی می فرمودند به نظر من برای اثبات ولایت مطلقه فقیه نیازی به دلیل نیست. از قضایایی است که (قیاساتها معها). هر فقیهی که اندک آشنایی با فقه داشته باشد، به خوبی متوجه می شود که مجموعه فقه بدون ولایت فقیه معنا ندارد و ولایت فقیه یکی از امور مسلمه ای است که در همین دایره فقه به خوبی وجود دارد.) (lankarani.ir/far/news/show_news.php?&id_news=144) ( حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی ) ایشان در این مورد فرمودند: إن قلت: إنّه قد ورد فی بعض کلمات الأعاظم (قدّس اللّه أسرارهم) أنّ ولایة الفقیه مطلقة لا تقید فیها. قلت: نعم هی کذلک، و لکن المراد منه أنّه لا تتقید بالضرورة و الاضطرار و شبه هذه الامور....فولایة الفقیه مطلقة فی حریم أحکام الشرع، لا فیما خالف أحکامه، و لا یظن بأحد القول باطلاقها فی ما خالف الشریعة، لأنّه منصوب لإجرائها و تنفیذ أحکامها) ( اگر گفته شود که در بعضی از کلمات بزرگان وارد شده که ولایت فقیه مطلقه است و تقیدی در آن نیست ، می گویم : بله ولایت فقیه ، مطلقه است ولی مراد این است که مقید به ضرورت و اضطرار و مانند این امور نمی شود ... پس ولایت فقیه در حریم احکام شرع مطلق است نه در مورد خلاف احکام شرع و در مورد کسی گمان نمی شود که قائل به اطلاق ولایت فقیه حتی در آنچه مخالف شریعت است باشد ، زیرا ولی فقیه منصوب شده برای اجرای احکام شرع و تنفیذ آن ) (مکارم شیرازی ، ناصر ، انوار الفقاهه ، ج1، قم: مدرسه الامام علی بن ابی طالب (ع) ، 1413ق ، ص 506-508 و بحوث فقهیة هامة ، قم: مدرسة الإمام علی بن أبی طالب (ع)، 1422ق، ص 513) ایشان در توضیح مطلقه بودن ولایت فقیه می فرمایند: ( لا أظنک تحسب أن معنی ولایة الفقیه علی أمر الحکومة المستفادة من الأدلّة السابقة أنه یفعل فیهم ما یشاء و یختار، و أن الأمّة من قبیل الممالیک له، و أنه یحکم فیهم بما یشاء و یفعل ما یرید، کلّا لم یرد هذا لا فی نصّ و لا فی دلیل عقلی، بل هو أمر غیر معقول لا یقول به أحد، بل لولایته حدود و ثغور و شروط و قیود لیس له أن یتعداها و لا أن یخرج من طورها و أهمها ملاحظة مصالح الأمّة و منافعها و شرفها و عزّها، فلیس للفقیه الخروج عنها أبداً و إلّا خلع عنه لباس الولایة و سقط عن مقام الزعامة.) ( گمان نمی کنم تو را که فکر کنی که معنای ولایت فقیه بر امر حکومت که استفاده شد از ادله گذشته ، این است که او در میان آنها هر چه می خواهد و اختیار می کند ، انجام دهد و اینکه امت همچون مملوک او هستند و اینکه به هر چه بخواهد حکم می کند و هر چه بخواهد انجام می دهد ، نه این گونه نیست و این نه در هیچ نصی و نه در دلیل عقلی وارد نشده است ، بلکه امری غیر معقول است که کسی قائل به آن نیست، بلکه برای ولایت او حدود و مرز ها وشرایط و قیدهایی است که نمی توامد از آن تجاوز نماید و از دائره آنها خارج شود و مهمترین آنها ملاحظه مصالح امت و منافع آنان و شرف و عزت آنهاست ، پس فقیه نمی تواند هیچگاه از آن خارج شود و در غیر این صورت لباس ولایت از او کنده شده و از مقام رهبری ساقط خواهد شد) (مکارم شیرازی ، ناصر ، بحوث فقهیة هامة ، پیشین ، ص 487) ایشان در پاسخ به سؤالی در مورد مفهوم ولایت مطلقه فقیه فرموند: ( ظاهراً تمام کسانی که در رابطۀ با ولایت فقیه بحث کردهاند، حتّی امام راحل قدس سرّه آن را مقیّد به رعایت مصالح مسلمین نمودهاند. هیچ کس نمیگوید: (اگر مصلحت مسلمین جنگ است، فقیه حق دارد حکم به صلح کند، و اگر مصلحت مسلمین صلح است، فقیه حق دارد بر خلاف آن، دستور جنگ بدهد). اصولًا این ولایت برای حفظ مصالح اسلام و مسلمین است، نه بر خلاف آن. وقتی این اصل را بپذیریم، محدودۀ ولایت فقیه مشخّص میشود. و منظور از مطلقه، همان مطلقۀ در دایرۀ مصالح اسلام و مسلمین است. حتّی دربارۀ معصومین علیهم السلام نیز مسأله غیر از این نیست. امام حسن علیه السلام به خاطر مصالح اسلام و مسلمین صلح کرد. و امام حسین علیه السلام به خاطر مصالح اسلام و مسلمین جنگید، و شهید شد. خداوند حضرت یونس علیه السلام را به خاطر ترک اولیٰ، که به مصالح غیر واجبۀ امّت مربوط میشد، در شکم ماهی زندانی کرد. شرح بیشتر در این مختصر نمیگنجد.) (شیرازی، ناصر مکارم، استفتاءات جدید ، قم: مدرسه امام علی بن ابی طالب علیه السلام، 1427 ق، ج3، ص 180-181- س514) (حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی) ایشان در پاسخ به این سؤال که نظر حضرتعالی در مورد اینکه (ولایت مطلقه فقیه از اصول اساسی و خدشه ناپذیر اسلام است) چیست؟ فرمودند: به نظر حقیر فقهاء جامع الشرایط در عصر غیبت حضرت صاحب الامر ارواح العالمین له الفداء در امور مربوطه به حفظ نظام و مدیریت جامعه ولایت دارند. و در پاسخ به این سؤال که آیا علی رغم معصوم نبودن ولی فقیه، وی دارای ولایت مطلقه است؟ فرمودند: در این ولایتی که به آن اشاره شد عصمت شرط نیست لذا حکام و کارگزارانی که از طرف شخص رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله و حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام به این ولایت و مدیریت منصوب میشدند معصوم نبودند و این مسئله از لحاظ کلامی و فقهی تفاصیلی دارد که باید به کتابهای مربوط رجوع شود و با استفتاء و افتاء حق آن ادا نمیشود. (پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی ، www.saafi.org/fa/node/4532) (حضرت آیت الله العظمی حسین مظاهری) ولایت مطلقه فقیه یعنی آنکه ولی امر در هر سه منصب ( فتوی) و ( قضاء) و ( حکومت ) دارای ولایت است و محدوده ولایت او محدود به منصب فتوی یا منصب فتوی و قضاء نیست و او در چارچوب منافع اسلام و مصالح جامعه اسلام ، حق دخالت در همه شئون اجتماع را دارد و از همین جهت است که هر سه رکن اساسی نظام یعنی رکن تقنینی ، رکن قضایی و رکن اجرایی ، تحت اشراف و اختیار ولایی اوست . تعبیر مطلقه یک اصطلاح اصولی است و تأویل و تحول آن به مطلقه در اصطلاح رایج علوم سیاسی امروزی یعنی حکومت مطلقه فردی و قرار دادن آن در قبال مشروطه اساساً امری است باطل و ناشی از خلط مباحث و عدم دقت و یا خدای ناکرده مغالطه و عناد است . (مظاهری ، حسین ، نکته هایی پیرامون ولایت فقیه و حکومت دینی ، اصفهان ، بصائر ، 1379، ص 68-70) ( حضرت آیت الله العظمی جعفر سبحانی) ایشان در مورد گستره ولایت فقیه می فرماید: ( در اسلام ، در کنار قوانین ثابت یک رشته مقررات متغیر و غیر ثابت داریم که بر اساس مصالح اجتماعی و نیازها وضع می گردد و تا ضرورت و نیاز باقی است ، این احکام باقی می ماند و با از بین رفتن آنها نیز از بین می روند . قوانین متغیر و موقت که بر اساس ضروروت ها و نیازها تدوین می گردد همگی باید در چارچوب قوانین اسلامی بوده و هرگز نباید از اصول کلی و قوانین ثابت بیرون باشد . ترسیم چنین خطوط و وضع چنین قوانین موسمی بدون حضور فقیه امکان پذیر نمی باشد .) (سبحانی ، جعفر ، مبانی حکومت اسلامی ، ترجمه داود الهامی ، قم: توحید ، 1370، ص 197) گسترش اختیارات ولی فقیه از سوی ایشان به وضع قوانین متغیر و موقت که شامل احکام ثانویه و احکام حکومتی است ، بیانگر ولایت مطلقه فقیه است. ( حضرت آیت الله العظمی نوری همدانی ) ایشان در باب ولایت مطلقه فقیه ، دیدگاهی همچون حضرت امام دارند و معتقدند که ولی فقیه در مورد اداره حکومت تمامی اختیارات امام معصوم علیه السلام را داراست مگر آنچه مربوط به شخص امام باشد یا از اختیارات خاص معصوم باشد. (استفتاء از دفتر معظم له) ( حضرت آیت الله العظمی علوی گرگانی ) ایشان در این باره فرمودند: ( برخی بر این عقیده هستند که ولایت فقیه پس از جریان انقلاب شکل گرفته که در برابر آنها باید بیان شود ولایت فقیه همواره بوده ولی ایادی دشمنان نمیگذاشت این اصل بیان شود. امروز خدا خواسته که نظام در دست ولایت فقیه و رهبری باشد ولی باید تبیین شود که ولایت فقیه مانند ولایت امیرمؤمنان(علیه السلام) و ولایتالله است.) (www.farsnews.com/newstext.php?nn=13921017000606) (حضرت آیت اللّه العظمی موسوی اردبیلی) ایشان در این باره فرمودند:(ولی فقیه می تواند حقوق، املاک و اموال افراد را فدای مصلحت اسلام و مسلمین کند.) (روزنامه جمهوری اسلامی،4/11/1366، ص 7) این جمله بیانگر توسعه دائره اختیارات ولی فقیه به مصالح اسلام و مسلمین است که همان ولایت مطلقه فقیه است. ( حضرت آیت الله جوادی آملی ) از برهان ضرورت وجود ناظم و رهبر برای جامعه اسلامی و نیز از نیابت فقیه جامعالشرایط از امام عصر (علیهالسلام) در دوران غیبت آن حضرت به خوبی روشن میگردد که ولیّ فقیه، همه اختیارات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان (علیهمالسلام) در اداره جامعه را داراست؛ زیرا او در غیبت امام عصر (عج)، متولّی دین است و باید اسلام را در همه ابعاد و احکام گوناگون اجتماعیاش اجرا نماید. حاکم اسلامی، باید برای اجرای تمام احکام اسلامی، حکومتی تشکیل دهد و در اجرای دستورهای اسلام، تزاحم احکام را به وسیله تقدیم اَهمّ بر مهمّ رفع کند. اجرای قوانین جزایی و اقتصادی و سائر شؤون اسلام و جلوگیری از مفاسد و انحرافات جامعه، از وظایف فقیه جامعالشرایط است که تحقّق آنها نیازمند هماهنگی همه مردم و مدیریت متمرکز و حکومتی عادل و مقتدر است. حاکم اسلامی، برای اداره جامعه و اجرای همه جانبه اسلام، باید مسؤولان نظام را تعیین کند و مقرّرات لازم برای کشورداری را در محدوده قوانین ثابت اسلام وضع نماید؛ فرماندهان نظامی را نصب کند و برای حفظ جان و مال و نوامیس مردم و استقلال و آزادی جامعه اسلامی، فرمان جنگ و صلح را صادر نماید. کنترل روابط داخلی و خارجی، اعزام مرزداران و مدافعان حریم حکومت، نصب ائمّه جمعه و جماعات (به نحو مباشرت یا تسبیب)، تعیین مسؤولان اقتصادی برای دریافت زکات و اموال ملی و صدها برنامه اجرایی و مقرّرات فرهنگی، حقوقی، اقتصادی، سیاسی، و نظامی، همگی از وظایف و مسؤولیّتهای مطلقه فقیه است که بدون چنین وظائفی، اجرای کامل و همه جانبه اسلام و اداره مطلوب جامعه اسلامی، به آن گونه که مورد رضایت خداوند باشد، امکان پذیر نیست. فقیه جامعالشرایط، همه اختیارات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان (علیهمالسلام) که در اداره جامعه نقش دارند را داراست. این سخن، بدان معناست که فقیه و حاکم اسلامی، محدوده ولایت مطلقهاش تا آنجایی است که ضرورت نظم جامعه اسلامی اقتضا میکند اوّلا؛ و ثانیاً به شأن نبوّت و امامت و عصمت پیامبر و امام مشروط نباشد و بنابراین، آن گونه از اختیاراتی که آن بزرگان از جهت عصمت و امامت و نبوّت خود داشتهاند، از اختیارات فقیه جامعالشرایط خارج است و اگر مثلا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بنابر شأن نبوّت و عصمت خود، درباره ازدواج دو نفر که خارج از مسأله اجتماع و ضرورت اداره جامعه است نظری صادر فرموده و آنان را به ازدواج دعوت و امر نمودهاند، در چنین مواردی، ولیّ فقیه، اختیاری ندارد و هر موردی از اختیارات آن بزرگان که ثابت شد منوط و مشروط به سمتهای اختصاصی آنان میباشد و مربوط به اداره جامعه نیست مانند نماز عیدَیْن که در عصر خود امام زمان (ارواحنا فداه) واجب است از حوزه اختیارات فقیه خارج میگردد. بنابراین، ولایت مطلقه فقیه را میتوان با سه امر ذیل بیان نمود: 1. فقیه عادل، متولی و مسؤول همه ابعاد دین در عصر غیبت امام معصوم (علیهالسلام) است و شرعیت نظام اسلامی و اعتبار همه مقرّرات آن، به او بر میگردد و با تأیید و تنفیذ او مشروعیّت مییابد. 2.اجرای همه احکام اجتماعی اسلام که در نظم جامعه اسلامی دخالت دارند، بر عهده فقیه جامعالشرایط است که یا خود او به مباشرت آنها را انجام میدهد و یا با تسبیب، به افراد صلاحیّتدار تفویض میکند. 3. در هنگام اجرای دستورهای خداوند، در موارد تزاحم احکام اسلامی با یکدیگر، ولیّ فقیه برای رعایت مصلحت مردم و نظام اسلامی، اجرای برخی از احکام دینی را برای اجرای احکام دینی مهمتر، موقّتاً تعطیل میکند و اختیار او در اجرای احکام و تعطیل موقّت اجرای برخی از احکام، مطلق است و شامل همه احکام گوناگون اسلام میباشد؛ زیرا در تمام موارد تزاحم، اهمّ بر مهمّ مقدم میباشد و این تشخیص علمی و تقدیم عملی، به عهده فقیه جامع شرایط رهبری است.) (جوادی آملی ، عبد الله ، ولایت فقیه ، ولایت فقاهت و عدالت ، پیشین ، ص 248-251) اما درباره این بخش از سوال که ادله ی مخالفان ولایت مطلقه فقیه را خواستار شده اید؛ باید چند نکته را خدمتتان عرض نماییم: اولا اختلاف فقها در محدوده و گستره ی ولایت فقیه – با توضیحاتی که گذشت – تنها و تنها به خاطر چارچوب فرآیند اجتهاد در امور دینی و تاثیر اختلاف مبانی در برداشت های فقهی می باشد. به عبارت دیگر افرادی از فقها که قائل به ولایت فقیه در اقسام مختلف آن – غیر از ولایت مطلقه - می باشند، تنها به خاطر اختلافاتی که در مبانی اجتهادی خویش دارند در مساله ی ولایت فقیه به ولایت مطلقه را رد می نمایند. و اینگونه نیست که عدم پذیرش ولایت مطلقه ی فقیه بر اساس انگیزه های سیاسی و مانند آن باشد بلکه تنها به خاطر ماهیت روش اجتهادی ، هر یک از فقها در این فرایند به مبانی ای معتقد می شوند که یقینا نتایج خاصی در احکام فقهی استنباط شده خواهد داشت. و جالب است بدانید که بسیاری از فقها که در عرصه ی نظری ولایت مطلقه ی فقیه را قابل اثبات ندانسته و به اقسام دیگر ولایت فقیه اعتقاد دارند ، در عرصه ی عمل نه تنها هیچ تعارض و تضادی با نظام جمهوری اسلامی پیدا نکردند بلکه همواره به عنوان یار و مددکاری در کنار نظام اسلامی و انقلاب به ادای وظیفه پرداختند. در این زمینه می توان از فقهای بزرگ و عظیم الشانی مانند آیت الله العظمی سید محمد رضا گلپایگانی، آیت الله العظمی مرعشی نجفی، آیت الله العظمی میرزا جواد تبریزی ( رحمهم الله) نام برد. ثانیا با توضیح فوق روشن می گردد که مبنای اختلافات در مساله ی ولایت فقیه کاملا علمی و فقهی بوده و بدیهی است که بیان تفصیلی این ارا و نظریات و مبانی اجتهادی آنها مجالی دیگر - غیر از چنین نوشتاری - را می طلبد تا با رویکردی فقهی به بررسی دلایل و نظریات هر یک از این اقوال پرداخت. برای اشنایی با این مباحث ، علاوه بر منابعی که در خلال پاسخ ارائه گردید می توانید به منابع ذیل نیز مراجعه نمایید: بررسی تطبیقی نظریه های ولایت فقیه ، شریف لک زایی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی مردم سالاری دینی ، مسعود پور فرد، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی دین و دولت در اندیشه اسلامی ، محمد سروش ، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی ، قم ، 1378 فقه سیاسی ، عباسعلی عمید زنجانی ، جلد دوم ، نظام سیاسی و رهبری در اسلام ، انتشارات امیر کبیر ، تهران ، 1366 درامدی بر کلام جدید ، هادی صادقی ، نشر معارف ، قم ، 1382 ولایت فقیه ، امام خمینی ، موسسه تنظیم و نشر اثار امام ، تهران ، 1378 نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه ،محمد تقی مصباح یزدی ، انتشارات موسسه اموزشی پژوهشی امام خمینی ، قم ، 1380
سلام. میخواستم نظر علمای شیعه و سنی را در مورد ولایت فقیه و مخصوصا ولایت مطلقه فقیه بیان فرمایید و علمایی که مخالف با نظریه ولایت فقیه و مخصوصا ولایت مطلقه فقیه هستند و دلیل مخاففت و سند آن را بیان فرمایید.
سلام. میخواستم نظر علمای شیعه و سنی را در مورد ولایت فقیه و مخصوصا ولایت مطلقه فقیه بیان فرمایید و علمایی که مخالف با نظریه ولایت فقیه و مخصوصا ولایت مطلقه فقیه هستند و دلیل مخاففت و سند آن را بیان فرمایید.
با سلام و تحیت و قدردانی از مکاتبه شما با این مرکز.به نظر می رسد بیان تذکری قبل از ارائه ی پاسخ ضروری است. همانگونه که خود نیز مستحضر هستید پرداختن به تمامی مواردی که در پرسش مطرح شده است مستلزم تالیف نه یک جلد بلکه چندین جلد کتاب می باشد و چنین کاری از عهده ی مسوولیت های این مرکز خارج می باشد. اما با این حال سعی خواهیم کرد نکاتی پیرامون پاسخ به پرسش شما را خدمت شما دوست عزیز ارائه نموده و تکمیل و تعمیق اطلاعات در این زمینه ها را به اهتمام و پشتکار شما در مطالعه ی منابعی که در خلال مباحث و همچنین در پایان معرفی خواهد گردید واگذار کنیم .
پیش از هر سخنی و در راستای پاسخ و به عنوان مقدمه ، می بایست نگاهی بسیار اجمالی به معنا و مقصود از ولایت فقیه و ولایت مطلقه ی فقیه و دیدگاه های فقهای عظام در این باره داشته باشیم:
در مورد ولایت فقیه دو دیدگاه کلی در میان فقها وجود دارد ، یک دیدگاه ، که از آن به ولایت مقیده فقیه تعبیر می شود ، معتقد است که اختیارات ولی فقیه در عصر غیبت تنها محدود به امور حسبیه( اموری که خداوند متعال در هیچ زمانی راضی به تعطیل شدن آن نیست مانند سرپرستی ایتام و اموری که متصدی خاص ندارد) و ضروری است . این دیدگاه خود از نظر گستره و دامنه امور حسبیه به دو دیدگاه تقسیم می شود . یک دیدگاه قایل به گستره خاص امور حسبیه است و آن را محدود به امور جزیی و خاص مانند سرپرستی امور غابین و قاصرین و مانند آن می داند . دیدگاه دیگر قایل به گستره عام امور حسبیه است و معتقد است که امور حسبیه تنها محدود به امور جزیی نبوده و شامل هر امر ضروری و لازمی از جمله تشکیل حکومت ، ایجاد امنیت ، دفاع در برابر دشمنان و حفظ اساس اسلام نیز می شود . (ر.ک: تبریزی ، میرزا جواد ، ایصال الطالب الی تعلیق علی المکاسب ، قم: دفتر نشر برگزیده ، 1411ق، ج3، ص 36-40) دیدگاه دوم که از آن به ولایت عامه تعبیر می شود ، بر این باور است که ولایت فقیه به امور حسبیه اختصاص نداشته و گستره آن فراتر از امور حسبیه است ، به گونه ای که حوزه تشکیل حکومت را نیز در برمی گیرد . این نظریه قرائت مشهور از نظریه ولایت فقیه است. (انصاری ، مرتضی ، المکاسب ، ج2، ص 36) این دیدگاه نیز از نظر گستره و حدود اختیارات ولی فقیه به دو دیدگاه تقسیم می شود . یک دیدگاه ولایت عامه فقیه در چارچوب احکام فرعیه که ضمن اینکه ولایت عامه فقیه را می پذیرد ، اما آن را محدود و مقید به احکام فرعی می داند . (ر.ک: صابری همدانی ، احمد ، الهدایه الی من له الولایه ، تقریر مباحث آیت الله العظمی سید محمد رضا گلپایگانی ، ص 46) دیدگاه دیگر ولایت عامه فقیه فراتر از چارچوب احکام فرعیه است بر اساس ، این دیدگاه گستره ولایت فقیه همه اختیاراتی که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و امامان معصوم علیهم السلام در امر حکومت و اداره امور جامعه دارا بودند ، را شامل می شود مگر آنکه موردی از اختیارات خاص معصوم علیه السلام باشد . از این دیدگاه به ( ولایت مطلقه فقیه ) تعبیر می شود . بنابر این ، ولایت مطلقه فقیه ناظر به گستره حوزه و قلمرو اختیارات ولی فقیه و بدین معناست که اختیارات ولی فقیه در عصر غیبت نه محدود به امور حسبیه و ضروری است و نه محصور در احکام فرعیه است ، بلکه ولی فقیه در زمان غیبت, تمام اختیاراتی که پیامبر و امامان معصوم علیهم السلام در امر حکومت وسیاست و اداره جامعه بر عهده داشتند ، را دارا می باشد . مقصود از اطلاق در عبارت ولایت مطلقه فقیه شمول و مطلق بودن نسبی در مقابل سایر دیدگاههایی است که این اطلاق و شمول را قایل نیستند ، نه اینکه مطلق از هر جهت باشد . به عبارت دیگر مقصود از اطلاق گسترش دامنه ولایت فقیه تا آنجاست که شریعت امتداد دارد و مسئولیت اجرایی ولی فقیه در تمامی ابعاد مصالح امت می باشد . بنابر این ، قید مطلقه در ولایت مطلقه فقیه و اطلاق آن نسبت به تقیید در دیدگاه ولایت مقیده فقیه است و به معنای محدود نبودن ولایت فقیه به امور حسبیه وضروری و احکام فرعیه است نه اینکه ولایت فقیه از هر جهت مطلق بوده و محدود به هیچ شرط وضابطه ای نباشد، زیرا ولی فقیه ملزم به رعایت احکام و قوانین اسلامی و توجه به مصالح اسلام و مسلمین است .
حال پس از بیان این مقدمه ی لازم به بررسی پرسش و ارائه ی پاسخ می پردازیم:
درباره ی دیدگاه علمای سنی در باب ولایت فقیه باید بگوییم نظریه ولایت فقیه منحصر در اندیشه و فرهنگ شیعی بوده و ولایت فقیه به معنایی که مقصود و منظور ما می باشد در اندیشه ی سیاسی و فقهی اهل سنت جایگاهی ندارد. زیرا همانگونه که گذشت اساس ولایت فقیه بر نیابت از امام معصوم در عصر غیبت وی می باشد و بدیهی است که اهل سنت با توجه به رویکرد متفاوت خود در باره ی جانشینی پیامبر (ص) و امامت و خلافت جامعه ی اسلامی ، درباره ولایت فقیه نیز نظر خاصی نخواهند داشت.
اما درباره دیدگاه علمای شیعی پیرامون ولایت فقیه باید خدمت شما عرض کنیم که اصل ولایت فقیه در بین تمامی اندیشمندان و صاحب نظران فقه شیعی مساله ای پذیرفته شده و اجماعی است و به عبارتی نمی توان فقیهی را پیدا نمود که به اصل ولایت فقیه اعتقاد نداشته باشد و آن را انکار نماید. بلکه اختلافی که بین علمای شیعه در مساله ولایت فقیه وجود دارد تنها درمورد محدوده و گستره ی ولایت فقیه می باشد و با توجه به مقدمه ی گفته شده ، علمای شیعی در این مساله به چند دسته تقسیم می گردند. برخی معتقد به ولایت خاصه فقیه در امور حسبیه با قرائت مضیق از امور حسبیه ، برخی معتقد به ولایت خاصه فقیه در امور حسبیه با قرائت گسترده از امور حسبیه، برخی معتقد به ولایت عامه فقیه در چارچوب احکام فرعیه، و برخی معتقد به ولایت عامه ی مطلقه ی فقیه می باشند. همانگونه که عرض شد و بدیهی است پرداختن به تمامی این موارد و بیان افراد شاخص در هر نظریه و ارائه ی ادله و شواهد آنها از عهده ی این نوشتار و اساسا از نظام ماموریت های این مرکز خارج می باشد. فلذا ضروری است که خود با مراجعه به منابع معرفی شده به تعمیق اطلاعات خود در این زمینه بپردازید . اما به هر حال در ادامه نکاتی درباره ی ولایت مطلقه ی فقیه و برخی از صاحب نظران معتقد به این نظریه خدمتتان تقدیم می نماییم:
برخی چنین تصور کرده اند که ولایت مطلقه فقیه توسط حضرت امام خمینی ( رضوان الله علیه ) ابداع شده است و سابقه ای در تاریخ فقه ندارد ، در حالی که این نظریه از چنان پیشینه و جایگاهی برخوردار است که برخی از فقهای گذشته آن را مسأله ای اجماعی و مورد اتفاق علما دانسته اند . اشاره به چند مورد به عنوان نمونه کافی است تا پیشینه و قدمت این دیدگاه در میان فقها مشخص گردد. (. برای آشنایی بیشتر ر.ک: هادوی تهرانی ، مهدی ، ولایت فقیه ، تهران: کانون اندیشه جوان ، 1377و کربلائی ، علی ، اندیشه های سیاسی شیعه در عصر غیبت ، قم: معارف ، 1383) محقق کرکی(م 940 ق) می فرماید:(اتفق اصحابنا رضوان الله علیهم علی ان الفقیه العدل الامامی الجامع الشرایط الفتوی المعبر عنه بالمجتهد فی الاحکام الشرعیه نایب عن قبل ائمه الهدی صلوات الله و سلامه علیهم فی حال الغیبة فی جمیع ما للنیابة فیه مدخل ) ( اصحاب ما اتفاق نظر دارند که فقیه عادل شیعه جامع شرایط فتوا ، که از ایشان به مجتهد در احکام شرعیه ، تعبیر می شود ، نایب از سوی ائمه هدی صلوات الله و سلامه علیهم در عصر غیبت در همه اموری هستند که نیابت در آن دخالت دارد .) (الکرکی ، علی بن الحسین ، رسائل المحقق کرکی، رسالة صلاة الجمعه،قم: کتابخانه آیة الله العظمی مرعشی، ج1، ص 142) ملااحمد نراقی (م 1245ق) می فرماید: ( کل ما کان للنبی و الامام – الذین هم سلاطین الانام و حصون الاسلام – فیه الولایه وکان لهم , فللفقیه ایضاً ذلک , الا ما اخرجه الدلیل من اجماع او نص او غیرهما ... فالدلیل علیه بعد ظاهر الاجماع – حیث نص به کثیر من الاصحاب , بحیث یظهر منهم کونه من المسلمات – ما صرحت به الاخبار المتقدمه من کونه وارث الانبیاء و امین الرسل و خلیفه الرسول و حصن الاسلام و مثل الانبیاء و بمنزلتهم و الحاکم و القاضی والحجه من قلبهم و انه المرجع فی جمیع الحوادث وان علی یده مجاری الامور و الاحکام ...) ( آنچه که پیامبر و امام معصوم علیهم السلام , که سلاطین مردمان و دژهای مستحکم و استوار اسلامند , در آن ولایت دارند , پس برای فقیه نیز ولایت ثابت است , مگر مواردی که به اجماع و نص و غیر آن از حوزه ولایت فقیه خارج شوند ... پس دلیل بر این مسأله افزون برظاهر اجماع فقها , به طوری که در تعبیرات خود فقها از مسلمات فقه شمرده شده است , روایاتی است که به این مسأله تصریح نموده اند و به آن اشاره نمودیم که در آن فقیه وارث انبیا و امین رسل و خلیفه رسل و حصن اسلام و به منزله انبیا و حاکم و قاضی و حجت از جانب آنان و مرجع در همه حوادث و کسی که مجاری امور و احکام به دست اوست , معرفی شده است ) (نراقی , مولی احمد بن محمد مهدی , عوائد الایام , قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم, 1417ق, ص 536-537) فقیه نامدار ، صاحب جواهر(م1266ق) می فرماید: (ممّا یظهر بأدنی تأمّل فی النّصوص و ملاحظتهم حال الشیعة وخصوصاً علماء الشیعة فی زمن الغیبة والخفاء بالتوقیع الّذی جاء إلی مفید من ناحیة المقدسة و ما اشتمل علیه من التبجیل والتعظیم بل لولا عموم الولایة لبقی کثیر من الا مور المتعلّقة بشیعتهم معطّلة فمن الغریب وسوسة بعض النّاس فی ذلک بل کأنه ما ذاق من طعم الفقه شیئاً) ( از آنچه با اندکی تأمل در نصوص و ملاحظه احوال شیعه و خصوصاً علمای شیعه در زمان غیبت به توقیعی که از ناحیه مقدسه به مفید (ره) رسیده و آنچه مشتمل بر تکریم و بزرگداشت است ، روشن می گردد بلکه اگر عموم ولایت نباشد بسیاری از اموری که مربوط به شیعیان آنهاست معطًل و رها خواهد شد پس تعجب از وسوسه برخی در آن است بلکه چنین کسی گویا طعم فقه را نچشیده و فلسفه وجودی دین و احکام آن را درنیافته است .) (نجفی ، محمد حسن ، جواهر الکلام، بیروت ، دار احیاء التراث ، 1981م ، ج21، ص 397)
در میان فقهای حاضر نیز تعداد بسیاری ، قائل به نظریه ولایت مطلقه فقیه هستند که به اختصار به دیدگاه ایشان اشاره می کنیم .
( امام خمینی (ره) )
ایشان در این باره می فرماید: ( فللفقیه العادل جمیع ما للرسول و الأئمّة علیهم السلام؛ ممّا یرجع إلی الحکومة و السیاسة، و لا یعقل الفرق؛ لأنّ الوالی- أیّ شخص کان- هو المجری لأحکام الشریعة، و المقیم للحدود الإلهیّة، و الآخذ للخراج و سائر الضرائب، و المتصرّف فیها بما هو صلاح المسلمین) ( فقیه عادل ، همه اختیاراتی که پیامبر صلی الله علیه وآله و ائمه اطهار علیهم السلام در امور سیاست و حکومت دارا بودند ، را داراست و معقول نیست در اختیارات آن دو فرقی باشد ، زیرا حاکم هر شخصی که باشد ، مجری احکام الهی و اقامه کننده حدود شرعی و گیرنده خراج و مالیات و تصرف کننده در آن ها بر طبق مصالح مسلمین است.)( خمینی ، سید روح الله ، البیع ، قم: اسماعیلیان , 1363 ،ج2 ، ص 467) ( أنّ للفقیه جمیع ما للإمام علیه السلام، إلّا إذا قام الدلیل علی أنّ الثابت له علیه السلام لیس من جهة ولایته و سلطنته، بل لجهات شخصیّة؛ تشریفاً له، أو دلّ الدلیل علی أنّ الشیء الفلانیّ و إن کان من شؤون الحکومة و السلطنة، لکن یختصّ بالإمام علیه السلام و لا یتعدّی منه، کما اشتهر ذلک فی الجهاد غیر الدفاعیّ) ( فقیه همه اختیارات امام علیه السلام را دارا می باشد ، مگر آن که دلیلی قائم شود که اختیاری که برای امام ثابت است به دلیل جهات شخصی معصوم است نه جهت ولایت و حکومت و یا اگر مربوط به امور حکومتی و سیاسی است اختصاص به معصوم دارد و از ایشان تجاوز نمی کند مانند آنچه در جهاد ابتدایی مشهور است .) (همان ،ج2 ، 497) البته برای اینکه برای کسی این تصور ایجاد نشود که معنای ولایت مطلقه فقیه , همطراز قرار دادن فقیه با معصوم علیه السلام است ، ایشان فرمودند : ( وقتی میگوییم ولایتی را که رسول اکرم (صلی الله علیه وآله ) و ائمه (علیهم السلام ) داشتند، بعد از غیبت، فقیه عادل دارد، برای هیچ کس این توهم نباید پیدا شود که مقام فقها همان مقام ائمه (علیهم السلام) و رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) است. زیرا اینجا صحبت از مقام نیست؛ بلکه صحبت از وظیفه است (ولایت)، یعنی حکومت و اداره کشور و اجرای قوانین شرع مقدس، یک وظیفه سنگین و مهم است؛ نه اینکه برای کسی شأن و مقام غیر عادی به وجود بیاورد و او را از حد انسان عادی بالاتر ببرد. به عبارت دیگر، (ولایت) مورد بحث، یعنی حکومت و اجرا و اداره، بر خلاف تصوری که خیلی از افراد دارند، امتیاز نیست بلکه وظیفهای خطیر است.) (ولایت فقیه ، تهران: مؤسسه تنطپظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) ، ص 51) ایشان در مورد گستره ولایت فقیه فرمودند: (حکومت که شعبهای از ولایت مطلقه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است، یکی از احکام اوّلیه اسلام است و مقدّم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است. حاکم، میتواند مسجد یا منزلی را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند؛ حاکم میتواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند و مسجدی که ضرار باشد، در صورتی که رفع، بدون تخریب نشود خراب کند. حکومت میتواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است، در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام، باشد یکجانبه لغو کند و میتواند هر امری را چه عبادی و یا غیر عبادی که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن، مادامی که چنین است جلوگیری کند. حکومت میتواند از حج که از فرائض مهم الهی است، در مواقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی دانست، موقّتاً جلوگیری کند) (صحیفه نور ، ج20، ص 170)
( آیت الله العظمی خامنه ای (دام ظله لعالی))
( المراد بالولایة المطلقة للفقیه الجامع للشرائط هو أن الدین الإسلامی الحنیف الذی هو خاتم الأدیان السماویة، و الباقی إلی یوم القیامة هو دین الحکم و إدارة شئون المجتمع، فلا بد أن یکون للمجتمع الإسلامی بکل طبقاته ولی أمر، و حاکم شرع، و قائد لیحفظ الأمة من أعداء الإسلام و المسلمین، و لیحفظ نظامهم، و لیقوم بإقامة العدل فیهم، و بمنع تعدّی القوی علی الضعیف، و بتأمین وسائل التقدم و التطور، الثقافیة و السیاسیة و الاجتماعیة، و الازدهار لهم، و هذا الأمر فی مقام تنفیذه عملیاً قد یتعارض مع رغبات و أطماع و منافع و حریات بعض الأشخاص؛ و یجب علی حاکم المسلمین حین قیامه بمهام القیادة علی ضوء الفقه الإسلامی اتخاذ الإجراءات اللازمة عند تشخیص الحاجة إلی ذلک، و لا بد أن تکون إرادته و صلاحیته فیما یرجع إلی المصالح العامة للإسلام و المسلمین حاکمة علی إرادة و صلاحیات عامة الناس عند التعارض، و هذه نبذة یسیرة عن الولایة المطلقة.) ( مراد از ولایت مطلقۀ فقیه جامع الشرائط این است که دین حنیف اسلام که آخرین دین آسمانی است و تا روز قیامت استمرار دارد دین حکومت و ادارۀ امور جامعه است، لذا همۀ طبقات جامعه اسلامی ناگزیر از داشتن ولی امر و حاکم و رهبر هستند تا امت اسلامی را از شر دشمنان اسلام و مسلمین حفظ نماید، و از نظام جامعه اسلامی پاسداری نموده و عدالت را در آن برقرار و از ظلم و تعدّی قوی بر ضعیف جلوگیری نماید، و وسائل پیشرفت و شکوفایی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی را تأمین کند. این کار در مرحلۀ اجرا ممکن است با مطامع و منافع و آزادی بعضی از اشخاص منافات داشته باشد، حاکم مسلمانان پس از این که وظیفۀ خطیر رهبری را طبق موازین شرعی به عهده گرفت، باید در هر مورد که لازم بداند تصمیمات مقتضی بر اساس فقه اسلامی اتخاذ کند و دستورات لازم را صادر نماید. تصمیمات و اختیارات ولی فقیه در مواردی که مربوط به مصالح عمومی اسلام و مسلمین است، در صورت تعارض با اراده و اختیار آحاد مردم، بر اختیارات و تصمیمات آحاد امّت مقدّم و حاکم است، و این توضیح مختصری در بارۀ ولایت مطلقه است.) (خامنهای، سید علی ، أجوبه الاستفتاءات (العربیه)، بیروت: الدار الإسلامیه، ، 1420 ق، ج1، ص 11) همچنین در این باره فرمودند: ( من تصورم این است که بُعد مهمی از قید اطلاق که امام منضم کردند به ولایت فقیه که در قانون اساسیِ اول قید (مطلقه) نبود این را امام اضافه کردند ناظر به همین است یعنی انعطافپذیری. دستگاه ولایت که دستگاه عظیم ولایت یعنی در واقع مجموعه آن دستگاههای تصمیمساز و تصمیمگیر که در رأسش رهبری قرار دارد اما مجموعه یک مجموعه است باید بتواند به طور دائم خودش را پیش ببرد متحول کند چون تحول جزو سنتهای زندگی انسان و تاریخ بشری است. ما اگر چنانچه خودمان تحول ایجاد نکنیم و پیش نرویم تحول بر ما تحمیل خواهد شد. تحول یعنی تکمیل پیش رفتن به سمت آنچه که درستتر است آنچه که کاملتر است. یعنی آنچه را که ساختیم ببینیم نقص هایش کجاست آن را برطرف کنیم ببینیم کجا کم داریم آن را اضافه کنیم. این جریان بایستی ادامه پیدا کند.البته دشمنان (ولایت مطلقه) را به معنای (استبداد) گرفتهاند یعنی میل فقیه عادل به صورت دل بخواه. این معنا در دلِ خودش یک تناقض دارد اگر عادل است نمی تواند مستبد باشد اگر مستبد است و بر اساس دلخواه عمل می کند پس عادل نیست. دشمنان این را ملتفت نمی شوند و این معنا را نمی فهمند. این نیست مسئله (ولایت مطلقه) که فقیه هر کار دلش خواست بکند یک وقت یک چیزی به نظرش رسید که باید این کار انجام بگیرد فوراً انجام دهد قضیه این نیست. قضیه این است که یک حالت انعطافی در دست کلیددار اصلی نظام وجود دارد که می تواند در آنجائی که لازم است مسیر را تصحیح و اصلاح کند بنا را ترمیم کند.) (پایگاه اطلاع رسامی دفتر مقام معظم رهبری ، بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری 17/6/1390)
( حضرت آیت الله العظمی بهجت (ره))
ایشان در باب (خراج ومقاسمه) کتاب مکاسب محرمه میفرمایند: میدانیم که دین اسلام آخرین دین و احکام و قوانین آن، آخرین مقرراتی است که از ذات مقدس پروردگار وضع شده است و پیامبری بعد از خاتم الانبیاء صلّی الله علیه و آله نخواهد آمد و کتابی آسمانی بعد از قرآن کریم فرستاده نخواهد شد و باید این کتاب تا قیام قیامت کتاب قانون بوده و عترت و اهل بیت پیامبر اکرم مبیّن آن باشند و نیز روشن است که امت محمّدی صلّی الله علیه و آله در زمان حضور حجّت معصوم حق ( هر چند در زندان یا در حال تبعید باشد) میتوانند وظیفه خود را ولو با مشقت بسیار و تحمّل مشکلات فراوان به دست آورند. ولی سخن درباره زمان غیبت کبرای حجت حق است که در این موقعیت نمیتوان برای مسأله بیش از سه فرض تصوّر کرد زیرا یا باید کتاب خدا و احکام و قوانین دین تعطیل شود یا باید خود به خود بماند یعنی خودش وسیله ابقای خود باشد یا نیاز به سرپرست و حاکم و مبین دارد که همان ولیّ امر و مجتهد جامع الشرایط است. فرض اول عقلاً و نقلاً باطل است زیرا دین مبین اسلام، آیین خاتم است و تا ختم نسل بشر باشد راهنما و آیین امت باشد. فرض دوم نیز باطل است، زیرا قانون خود به خود اجرا نمیشود و به شخص یا اشخاصی نیاز دارد تا آن را حفظ کرده و به اجرا درآورند . ناچار باید قائل به فرض سوم باشیم و بگوییم ولیّ امر باید جامعه مسلمین را با همه شئونات و ابعاد آن نگه دارد. از سوی دیگر نیز روشن است که جامعه تشکیلات فراوان از قبیل ارتش، آموزش و پرورش دادگستری و ... نیاز دارد، بنابراین باید دست ولی فقیه در همه شئونات مادی و معنوی باز بوده و مبیّن و شارح و راهنما و حلاّل مشکلات باشد. در نتیجه، ولی فقیه باید تمام شئونات امام معصوم علیه السّلام به استثنای امامت و آنچه مخصوص امام معصوم است، را داشته باشد تا بتواند اسلام را در جامعه پیاده کند وگرنه در صورت عدم وجود تشکیلات و تشریفات حکومتی دشمنان نخواهند گذاشت حکومت و آیین اسلامی پیاده شود. (باقی زاده , رضا ، برگی از دفتر آفتاب شرح حال شیخ السالکین آیت الله العظمی بهجت ره , قم: میراث ماندگار , 1385, ص 101و102)
( حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی (ره))
ایشان نیز در مورد ولایت فقیه دیدگاهی همانند دیدگاه مرحوم امام دارند. (استفتاء از دفتر معظم له) فرزند ایشان حجت الاسلام محمد جواد فاضل دراین باره چنین اظهار داشتند :(آیت الله فاضل لنکرانی(ره) نسبت به نظریه ولایت فقیه یکی از شخصیت هایی بود که به خوبی معتقد به ولایت مطلقه فقیه بودند. ایشان معتقد بودند که نظریه ای را که امام رضوان الله علیه ارائه دادند از متن فقه و متون و منابع فقهی مثل قرآن و سنت استخراج کردند که یکی از مسائل بسیار مسلم فقه ما است. حتی می فرمودند به نظر من برای اثبات ولایت مطلقه فقیه نیازی به دلیل نیست. از قضایایی است که (قیاساتها معها). هر فقیهی که اندک آشنایی با فقه داشته باشد، به خوبی متوجه می شود که مجموعه فقه بدون ولایت فقیه معنا ندارد و ولایت فقیه یکی از امور مسلمه ای است که در همین دایره فقه به خوبی وجود دارد.) (lankarani.ir/far/news/show_news.php?&id_news=144)
( حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی )
ایشان در این مورد فرمودند: إن قلت: إنّه قد ورد فی بعض کلمات الأعاظم (قدّس اللّه أسرارهم) أنّ ولایة الفقیه مطلقة لا تقید فیها. قلت: نعم هی کذلک، و لکن المراد منه أنّه لا تتقید بالضرورة و الاضطرار و شبه هذه الامور....فولایة الفقیه مطلقة فی حریم أحکام الشرع، لا فیما خالف أحکامه، و لا یظن بأحد القول باطلاقها فی ما خالف الشریعة، لأنّه منصوب لإجرائها و تنفیذ أحکامها) ( اگر گفته شود که در بعضی از کلمات بزرگان وارد شده که ولایت فقیه مطلقه است و تقیدی در آن نیست ، می گویم : بله ولایت فقیه ، مطلقه است ولی مراد این است که مقید به ضرورت و اضطرار و مانند این امور نمی شود ... پس ولایت فقیه در حریم احکام شرع مطلق است نه در مورد خلاف احکام شرع و در مورد کسی گمان نمی شود که قائل به اطلاق ولایت فقیه حتی در آنچه مخالف شریعت است باشد ، زیرا ولی فقیه منصوب شده برای اجرای احکام شرع و تنفیذ آن ) (مکارم شیرازی ، ناصر ، انوار الفقاهه ، ج1، قم: مدرسه الامام علی بن ابی طالب (ع) ، 1413ق ، ص 506-508 و بحوث فقهیة هامة ، قم: مدرسة الإمام علی بن أبی طالب (ع)، 1422ق، ص 513) ایشان در توضیح مطلقه بودن ولایت فقیه می فرمایند: ( لا أظنک تحسب أن معنی ولایة الفقیه علی أمر الحکومة المستفادة من الأدلّة السابقة أنه یفعل فیهم ما یشاء و یختار، و أن الأمّة من قبیل الممالیک له، و أنه یحکم فیهم بما یشاء و یفعل ما یرید، کلّا لم یرد هذا لا فی نصّ و لا فی دلیل عقلی، بل هو أمر غیر معقول لا یقول به أحد، بل لولایته حدود و ثغور و شروط و قیود لیس له أن یتعداها و لا أن یخرج من طورها و أهمها ملاحظة مصالح الأمّة و منافعها و شرفها و عزّها، فلیس للفقیه الخروج عنها أبداً و إلّا خلع عنه لباس الولایة و سقط عن مقام الزعامة.) ( گمان نمی کنم تو را که فکر کنی که معنای ولایت فقیه بر امر حکومت که استفاده شد از ادله گذشته ، این است که او در میان آنها هر چه می خواهد و اختیار می کند ، انجام دهد و اینکه امت همچون مملوک او هستند و اینکه به هر چه بخواهد حکم می کند و هر چه بخواهد انجام می دهد ، نه این گونه نیست و این نه در هیچ نصی و نه در دلیل عقلی وارد نشده است ، بلکه امری غیر معقول است که کسی قائل به آن نیست، بلکه برای ولایت او حدود و مرز ها وشرایط و قیدهایی است که نمی توامد از آن تجاوز نماید و از دائره آنها خارج شود و مهمترین آنها ملاحظه مصالح امت و منافع آنان و شرف و عزت آنهاست ، پس فقیه نمی تواند هیچگاه از آن خارج شود و در غیر این صورت لباس ولایت از او کنده شده و از مقام رهبری ساقط خواهد شد) (مکارم شیرازی ، ناصر ، بحوث فقهیة هامة ، پیشین ، ص 487) ایشان در پاسخ به سؤالی در مورد مفهوم ولایت مطلقه فقیه فرموند: ( ظاهراً تمام کسانی که در رابطۀ با ولایت فقیه بحث کردهاند، حتّی امام راحل قدس سرّه آن را مقیّد به رعایت مصالح مسلمین نمودهاند. هیچ کس نمیگوید: (اگر مصلحت مسلمین جنگ است، فقیه حق دارد حکم به صلح کند، و اگر مصلحت مسلمین صلح است، فقیه حق دارد بر خلاف آن، دستور جنگ بدهد). اصولًا این ولایت برای حفظ مصالح اسلام و مسلمین است، نه بر خلاف آن. وقتی این اصل را بپذیریم، محدودۀ ولایت فقیه مشخّص میشود. و منظور از مطلقه، همان مطلقۀ در دایرۀ مصالح اسلام و مسلمین است. حتّی دربارۀ معصومین علیهم السلام نیز مسأله غیر از این نیست. امام حسن علیه السلام به خاطر مصالح اسلام و مسلمین صلح کرد. و امام حسین علیه السلام به خاطر مصالح اسلام و مسلمین جنگید، و شهید شد. خداوند حضرت یونس علیه السلام را به خاطر ترک اولیٰ، که به مصالح غیر واجبۀ امّت مربوط میشد، در شکم ماهی زندانی کرد. شرح بیشتر در این مختصر نمیگنجد.) (شیرازی، ناصر مکارم، استفتاءات جدید ، قم: مدرسه امام علی بن ابی طالب علیه السلام، 1427 ق، ج3، ص 180-181- س514)
(حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی)
ایشان در پاسخ به این سؤال که نظر حضرتعالی در مورد اینکه (ولایت مطلقه فقیه از اصول اساسی و خدشه ناپذیر اسلام است) چیست؟ فرمودند: به نظر حقیر فقهاء جامع الشرایط در عصر غیبت حضرت صاحب الامر ارواح العالمین له الفداء در امور مربوطه به حفظ نظام و مدیریت جامعه ولایت دارند. و در پاسخ به این سؤال که آیا علی رغم معصوم نبودن ولی فقیه، وی دارای ولایت مطلقه است؟ فرمودند: در این ولایتی که به آن اشاره شد عصمت شرط نیست لذا حکام و کارگزارانی که از طرف شخص رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله و حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام به این ولایت و مدیریت منصوب میشدند معصوم نبودند و این مسئله از لحاظ کلامی و فقهی تفاصیلی دارد که باید به کتابهای مربوط رجوع شود و با استفتاء و افتاء حق آن ادا نمیشود. (پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی ، www.saafi.org/fa/node/4532)
(حضرت آیت الله العظمی حسین مظاهری)
ولایت مطلقه فقیه یعنی آنکه ولی امر در هر سه منصب ( فتوی) و ( قضاء) و ( حکومت ) دارای ولایت است و محدوده ولایت او محدود به منصب فتوی یا منصب فتوی و قضاء نیست و او در چارچوب منافع اسلام و مصالح جامعه اسلام ، حق دخالت در همه شئون اجتماع را دارد و از همین جهت است که هر سه رکن اساسی نظام یعنی رکن تقنینی ، رکن قضایی و رکن اجرایی ، تحت اشراف و اختیار ولایی اوست . تعبیر مطلقه یک اصطلاح اصولی است و تأویل و تحول آن به مطلقه در اصطلاح رایج علوم سیاسی امروزی یعنی حکومت مطلقه فردی و قرار دادن آن در قبال مشروطه اساساً امری است باطل و ناشی از خلط مباحث و عدم دقت و یا خدای ناکرده مغالطه و عناد است . (مظاهری ، حسین ، نکته هایی پیرامون ولایت فقیه و حکومت دینی ، اصفهان ، بصائر ، 1379، ص 68-70)
( حضرت آیت الله العظمی جعفر سبحانی)
ایشان در مورد گستره ولایت فقیه می فرماید: ( در اسلام ، در کنار قوانین ثابت یک رشته مقررات متغیر و غیر ثابت داریم که بر اساس مصالح اجتماعی و نیازها وضع می گردد و تا ضرورت و نیاز باقی است ، این احکام باقی می ماند و با از بین رفتن آنها نیز از بین می روند . قوانین متغیر و موقت که بر اساس ضروروت ها و نیازها تدوین می گردد همگی باید در چارچوب قوانین اسلامی بوده و هرگز نباید از اصول کلی و قوانین ثابت بیرون باشد . ترسیم چنین خطوط و وضع چنین قوانین موسمی بدون حضور فقیه امکان پذیر نمی باشد .) (سبحانی ، جعفر ، مبانی حکومت اسلامی ، ترجمه داود الهامی ، قم: توحید ، 1370، ص 197) گسترش اختیارات ولی فقیه از سوی ایشان به وضع قوانین متغیر و موقت که شامل احکام ثانویه و احکام حکومتی است ، بیانگر ولایت مطلقه فقیه است.
( حضرت آیت الله العظمی نوری همدانی )
ایشان در باب ولایت مطلقه فقیه ، دیدگاهی همچون حضرت امام دارند و معتقدند که ولی فقیه در مورد اداره حکومت تمامی اختیارات امام معصوم علیه السلام را داراست مگر آنچه مربوط به شخص امام باشد یا از اختیارات خاص معصوم باشد. (استفتاء از دفتر معظم له)
( حضرت آیت الله العظمی علوی گرگانی )
ایشان در این باره فرمودند: ( برخی بر این عقیده هستند که ولایت فقیه پس از جریان انقلاب شکل گرفته که در برابر آنها باید بیان شود ولایت فقیه همواره بوده ولی ایادی دشمنان نمیگذاشت این اصل بیان شود. امروز خدا خواسته که نظام در دست ولایت فقیه و رهبری باشد ولی باید تبیین شود که ولایت فقیه مانند ولایت امیرمؤمنان(علیه السلام) و ولایتالله است.)
(www.farsnews.com/newstext.php?nn=13921017000606)
(حضرت آیت اللّه العظمی موسوی اردبیلی)
ایشان در این باره فرمودند:(ولی فقیه می تواند حقوق، املاک و اموال افراد را فدای مصلحت اسلام و مسلمین کند.) (روزنامه جمهوری اسلامی،4/11/1366، ص 7) این جمله بیانگر توسعه دائره اختیارات ولی فقیه به مصالح اسلام و مسلمین است که همان ولایت مطلقه فقیه است.
( حضرت آیت الله جوادی آملی )
از برهان ضرورت وجود ناظم و رهبر برای جامعه اسلامی و نیز از نیابت فقیه جامعالشرایط از امام عصر (علیهالسلام) در دوران غیبت آن حضرت به خوبی روشن میگردد که ولیّ فقیه، همه اختیارات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان (علیهمالسلام) در اداره جامعه را داراست؛ زیرا او در غیبت امام عصر (عج)، متولّی دین است و باید اسلام را در همه ابعاد و احکام گوناگون اجتماعیاش اجرا نماید. حاکم اسلامی، باید برای اجرای تمام احکام اسلامی، حکومتی تشکیل دهد و در اجرای دستورهای اسلام، تزاحم احکام را به وسیله تقدیم اَهمّ بر مهمّ رفع کند. اجرای قوانین جزایی و اقتصادی و سائر شؤون اسلام و جلوگیری از مفاسد و انحرافات جامعه، از وظایف فقیه جامعالشرایط است که تحقّق آنها نیازمند هماهنگی همه مردم و مدیریت متمرکز و حکومتی عادل و مقتدر است. حاکم اسلامی، برای اداره جامعه و اجرای همه جانبه اسلام، باید مسؤولان نظام را تعیین کند و مقرّرات لازم برای کشورداری را در محدوده قوانین ثابت اسلام وضع نماید؛ فرماندهان نظامی را نصب کند و برای حفظ جان و مال و نوامیس مردم و استقلال و آزادی جامعه اسلامی، فرمان جنگ و صلح را صادر نماید. کنترل روابط داخلی و خارجی، اعزام مرزداران و مدافعان حریم حکومت، نصب ائمّه جمعه و جماعات (به نحو مباشرت یا تسبیب)، تعیین مسؤولان اقتصادی برای دریافت زکات و اموال ملی و صدها برنامه اجرایی و مقرّرات فرهنگی، حقوقی، اقتصادی، سیاسی، و نظامی، همگی از وظایف و مسؤولیّتهای مطلقه فقیه است که بدون چنین وظائفی، اجرای کامل و همه جانبه اسلام و اداره مطلوب جامعه اسلامی، به آن گونه که مورد رضایت خداوند باشد، امکان پذیر نیست. فقیه جامعالشرایط، همه اختیارات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان (علیهمالسلام) که در اداره جامعه نقش دارند را داراست. این سخن، بدان معناست که فقیه و حاکم اسلامی، محدوده ولایت مطلقهاش تا آنجایی است که ضرورت نظم جامعه اسلامی اقتضا میکند اوّلا؛ و ثانیاً به شأن نبوّت و امامت و عصمت پیامبر و امام مشروط نباشد و بنابراین، آن گونه از اختیاراتی که آن بزرگان از جهت عصمت و امامت و نبوّت خود داشتهاند، از اختیارات فقیه جامعالشرایط خارج است و اگر مثلا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بنابر شأن نبوّت و عصمت خود، درباره ازدواج دو نفر که خارج از مسأله اجتماع و ضرورت اداره جامعه است نظری صادر فرموده و آنان را به ازدواج دعوت و امر نمودهاند، در چنین مواردی، ولیّ فقیه، اختیاری ندارد و هر موردی از اختیارات آن بزرگان که ثابت شد منوط و مشروط به سمتهای اختصاصی آنان میباشد و مربوط به اداره جامعه نیست مانند نماز عیدَیْن که در عصر خود امام زمان (ارواحنا فداه) واجب است از حوزه اختیارات فقیه خارج میگردد. بنابراین، ولایت مطلقه فقیه را میتوان با سه امر ذیل بیان نمود: 1. فقیه عادل، متولی و مسؤول همه ابعاد دین در عصر غیبت امام معصوم (علیهالسلام) است و شرعیت نظام اسلامی و اعتبار همه مقرّرات آن، به او بر میگردد و با تأیید و تنفیذ او مشروعیّت مییابد. 2.اجرای همه احکام اجتماعی اسلام که در نظم جامعه اسلامی دخالت دارند، بر عهده فقیه جامعالشرایط است که یا خود او به مباشرت آنها را انجام میدهد و یا با تسبیب، به افراد صلاحیّتدار تفویض میکند. 3. در هنگام اجرای دستورهای خداوند، در موارد تزاحم احکام اسلامی با یکدیگر، ولیّ فقیه برای رعایت مصلحت مردم و نظام اسلامی، اجرای برخی از احکام دینی را برای اجرای احکام دینی مهمتر، موقّتاً تعطیل میکند و اختیار او در اجرای احکام و تعطیل موقّت اجرای برخی از احکام، مطلق است و شامل همه احکام گوناگون اسلام میباشد؛ زیرا در تمام موارد تزاحم، اهمّ بر مهمّ مقدم میباشد و این تشخیص علمی و تقدیم عملی، به عهده فقیه جامع شرایط رهبری است.) (جوادی آملی ، عبد الله ، ولایت فقیه ، ولایت فقاهت و عدالت ، پیشین ، ص 248-251)
اما درباره این بخش از سوال که ادله ی مخالفان ولایت مطلقه فقیه را خواستار شده اید؛ باید چند نکته را خدمتتان عرض نماییم:
اولا اختلاف فقها در محدوده و گستره ی ولایت فقیه – با توضیحاتی که گذشت – تنها و تنها به خاطر چارچوب فرآیند اجتهاد در امور دینی و تاثیر اختلاف مبانی در برداشت های فقهی می باشد. به عبارت دیگر افرادی از فقها که قائل به ولایت فقیه در اقسام مختلف آن – غیر از ولایت مطلقه - می باشند، تنها به خاطر اختلافاتی که در مبانی اجتهادی خویش دارند در مساله ی ولایت فقیه به ولایت مطلقه را رد می نمایند. و اینگونه نیست که عدم پذیرش ولایت مطلقه ی فقیه بر اساس انگیزه های سیاسی و مانند آن باشد بلکه تنها به خاطر ماهیت روش اجتهادی ، هر یک از فقها در این فرایند به مبانی ای معتقد می شوند که یقینا نتایج خاصی در احکام فقهی استنباط شده خواهد داشت. و جالب است بدانید که بسیاری از فقها که در عرصه ی نظری ولایت مطلقه ی فقیه را قابل اثبات ندانسته و به اقسام دیگر ولایت فقیه اعتقاد دارند ، در عرصه ی عمل نه تنها هیچ تعارض و تضادی با نظام جمهوری اسلامی پیدا نکردند بلکه همواره به عنوان یار و مددکاری در کنار نظام اسلامی و انقلاب به ادای وظیفه پرداختند. در این زمینه می توان از فقهای بزرگ و عظیم الشانی مانند آیت الله العظمی سید محمد رضا گلپایگانی، آیت الله العظمی مرعشی نجفی، آیت الله العظمی میرزا جواد تبریزی ( رحمهم الله) نام برد.
ثانیا با توضیح فوق روشن می گردد که مبنای اختلافات در مساله ی ولایت فقیه کاملا علمی و فقهی بوده و بدیهی است که بیان تفصیلی این ارا و نظریات و مبانی اجتهادی آنها مجالی دیگر - غیر از چنین نوشتاری - را می طلبد تا با رویکردی فقهی به بررسی دلایل و نظریات هر یک از این اقوال پرداخت. برای اشنایی با این مباحث ، علاوه بر منابعی که در خلال پاسخ ارائه گردید می توانید به منابع ذیل نیز مراجعه نمایید:
بررسی تطبیقی نظریه های ولایت فقیه ، شریف لک زایی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
مردم سالاری دینی ، مسعود پور فرد، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
دین و دولت در اندیشه اسلامی ، محمد سروش ، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی ، قم ، 1378
فقه سیاسی ، عباسعلی عمید زنجانی ، جلد دوم ، نظام سیاسی و رهبری در اسلام ، انتشارات امیر کبیر ، تهران ، 1366
درامدی بر کلام جدید ، هادی صادقی ، نشر معارف ، قم ، 1382
ولایت فقیه ، امام خمینی ، موسسه تنظیم و نشر اثار امام ، تهران ، 1378
نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه ،محمد تقی مصباح یزدی ، انتشارات موسسه اموزشی پژوهشی امام خمینی ، قم ، 1380
- [سایر] ولایت فقیه از نظر اهل سنت چگونه است؟ آیا آنها به ولایت فقیه معتقدند؟
- [سایر] آیا در طول تاریخ شیعیان و علمایی از شیعه را داریم که سنی شده باشند؟ آیا این دلیل بر حقانیت اهل سنت است؟
- [سایر] اختلاف نظر علمای شیعه و سنی در خصوص طبقه دوم و سوم ارث چیست؟
- [سایر] آیا علمای شیعه و اهل سنت بر وجوب اعتقاد به ظهور مهدی (عج) اتفاق نظر دارند؟
- [سایر] کدامین علمای معروف شیعه را اهل سنت به شهادت رسانیده؟
- [سایر] نظامی که در رأس آن ولایت مطلقه فقیه قرار دارد، چگونه ممکن است که در مصر و تونس و دیگر کشورهای سنی نشین شکل بگیرد؟
- [سایر] نظر شیعه و سنی درباره غنا چیست؟ آیا در میان فقیهان شیعی کسی هست که غنا را حلال بداند؟
- [سایر] نظر علمای اهل سنت پیرامون مصلح جهانی چیست؟
- [سایر] نظر علمای اهل سنت در مورد یزید چیست؟
- [سایر] اهل سنت چه دیدگاهی نسبت به ولایت فقیه دارند؟
- [آیت الله سیستانی] بر طبق مذهب امامیه، زن مطلقه یائسه و صغیره اگر چه با آنها نزدیکی شده باشد عدّه ندارند. لیکن بر طبق مذاهب اهلسنّت با اختلافی که در شروط عدّه برای صغیره دارند عدّه بر آنان واجب است. حال اگر شوهر از اهلسنّت باشد، و زن یائسه یا صغیرهاش را با اعتقاد به لزوم عدّه برای صغیره طلاق دهد، ملزم به رعایت قواعد مذهب خود مانند فساد عقد خواهر مطلقه، و نکاح زنانی که جمع آنها با زن در دوران عدّه حرام است، میشود، بنابراین مرد شیعی میتواند با خواهر این مطلقه ازدواج کند هرچند آن مرد سنی با او عقد بسته باشد. و احتیاط واجب برای مرد شیعی نیز آن است که با این زن مطلقه پیش از تمام شدن عدهاش ازدواج نکند، و آن زن نیز اگر شیعه باشد و یا شیعه بشود تا پایان عدّه، ازدواج نکند. همچنین احوط آن است که در ایام عدّه از شوهر نفقه نگیرد، گر چه طبق مذهب شوهر واجبالنفقه او باشد، مگر آنکه از باب اجرای قاعده مقاصّه نوعی در صورت بودن شرایط آن، بتوان نفقه گرفت.
- [آیت الله سیستانی] از نظر اهل سنّت جمع میان عمه و برادرزادهاش یا خاله و خواهرزادهاش جایز نیست، بدین معنا که اگر هر دو را همزمان عقد کنند، هر دو عقد باطل است، و در صورتی که عقد یکی پس از دیگری باشد، عقد دومی باطل است. لکن از نظر فقه امامیه، عقد عمه پس از برادرزادهاش و خاله پس از خواهرزادهاش مطلقاً جایز است. همچنین عقد برادرزاده پس از عقد عمه و عقد خواهرزاده پس از عقد خاله، مشروط بر آنکه پیش از عقد عمه و خاله رضایت داده باشند و یا بعد از عقد رضایت بدهند جایز است. بنابراین اگر پیرو اهل سنّت، در نکاح میان عمه و برادرزادهاش و یا میان خاله و خواهرزادهاش جمع کند، پس اگر عقد آنها متقارن باشد چون به مذهب آنها عقد هر دو باطل است، برای پیرو مذهب امامیه جایز است بر هر یک از آنها و در صورت رضایت عمه یا خاله بر هر دو عقد کند. و اگر عقد مرد سنّی متقارن نباشد، عقد زن دوّم در فرض مذکور به مذهب آنها باطل است و مرد شیعی میتواند با او ازدواج کند. این حکم در مورد هر یک از آن دو زن در صورتی که امامی باشند، نیز جاری است.
- [آیت الله سیستانی] از نظر فقه امامیه، عقد نکاح بدون شاهد گرفتن صحیح است. لکن اهل سنّت در این مسأله اختلافنظر دارند، و برخی موافق امامیه هستند و پارهای مانند حنفیان، شافعیان، و حنبلیان، نکاح بدون شاهد گرفتن را فاسد میدانند. مالکیان نیز نکاح مخفیانه را فاسد میدانند. ولی آنان که مدّعی فسادند، خود دو دسته هستند: مالکیان، و بیشتر حنبلیان در مورد اینگونه نکاحها که در مورد صحت و فسادش اختلاف است مانند عقد مذکور معتقدند که هیچکس حقّ ازدواج با این زن را ندارد، مگر آنکه مردی که عقد نکاح به نام او بسته شده است، او را طلاق دهد و یا نکاح او را فسخ کند. پس اگر شوهر از پیروان این دو مذهب باشد، نمیتوان با آن زن ازدواج کرد مگر آنکه او را طلاق دهد و یا نکاحش را فسخ کند. شافعیان، و حنفیان در مورد اینگونه نکاحها معتقدند که میتوان با چنین زنی ازدواج کرد و نیاز به طلاق یا فسخ نکاح نیست. بنابراین هرگاه شوهر از پیروان این دو مذهب باشد، طبق قاعده الزام شوهر به احکام مذهبش، در صورتی که زن از نظر آنان از کسانی باشد که نیازمند عدّه هستند، اظهر جواز نکاح او پس از انقضای عدّه است. همچنین اگر زن شیعه باشد و شوهر از پیروان این دو مذهب باشد، در صورتی که از نظر آنان نیازمند عدّه است، جایز است پس از تمام شدن عدّه، ازدواج کند. لکن در هر دو صورت برای خروج از شبهه و رعایت احتیاط، اولی آن است که در صورت امتناع شوهر از طلاق زن، طلاق او را گر چه از طریق حاکم شرع بگیرند.
- [آیت الله نوری همدانی] نافلة ظهر و عصر را در سفر نباید خواند ، ئلی ولی نافله عشا را که نماز وُتیره نامیده می شود به نیت اینکه شاید مطلوب خداوند باشد ، می تواند بجا آورد . فضلیت سحر خیزی ونماز شب باید توجه داشت که وقت سحر ، وقت بسیار مبارکی است ، وقت تهجد و عبادت خدا است وقت انس گرفتن با محبوب حقیقی در خلوت شب است ، وقتی است که پیشوایان معصوم اسلام (سلام الله علیهم )مسلمانان را به بیداری و تهجد د ر آن ترغیب می نمودند ، وقتی است که وقتی است که علمای بزرگ و صلحای روزگار همیشه در آن وقت از خواب بر می خاستند و در پیشگاه حضرت حق به نماز خواندن و تلاوت قرآن و استغفار می پرداختند و حل کمشکلات و قضای حوایج مهم خود را در این ساعت از آن ذات مقدس می خواستند و به مقصود می رسیدند .خداوند در دو جای قرآن ، کسانی را که در سحرگاهان به استغفار می پردازند و از خداوند کریم و رحیم بخشایش گناهان خود را می خواهند مورد تمجید قرار داده است .وقت سحربنابر اظهر ، آخرین قسمت از یک ششم شب میباشد .هر چند وقت نماز شب از نصف شب به بعد آغاز می شود و تا طلوع فجر ادامه پیدا می کند ، ولی هر چه به طلوع فجر نزدیکتر باشد ، ثواب بیشتری دارد .برای نماز شب فضلیت های فراوانی و تاکید بسیاری در احادیث اهل بیت عصمت (علیهم السلام) ذکر شده است.حضرت رسول اکرم (صلی الله غلیه وآله وسلم ) در ضمن وصیتهای خود به حضرت امیر المؤمنان (علیه السلام ) فرمودند : ( عَلیکَ بِصَلوهِ اللّیلِ ، بِصلوهِ الّلیلِ ، بِصلوهِ اللّیلِ ) یعنی سه مرتبه فرمودند : نماز شب خواندن را بر خود لازم بشمار . حضرت صاذق (علیه السلام)فرمودند :( شرافت مؤ من در نماز شب خواندن و عزت مؤ من در این است که متعرض اعراض مردم چیزهایی که مردم عنایت به پنهان ماندن آن دارند ، نشود ، به این معنا که تفحص در امور مردم نداشته باشد و غیبت آنان را نکند .) و نیز حضرت صادق (علیه السلام ) فرمودند : ( مال دنیا و فرزندان ، زینت زندگی این دنیا و نماز شب ، زینت آخرت است . ) در احادیث اسلامی برای نماز شب علاوه بر اینکه ثواب و فضیلت فراوان اخروی ذکر شده است ، فواید دنیوی بسیاری نیز برای آن بیان شده است .که حضرت صادق ( علیه السلام ) فرمود : ( نماز شب بخوانید که آن سنت پیغمبر و رسم صلحایی است که پیش از شما می زیستند و آن درد و مرض را از بدن شما دور می کند . ) و نیز فرمودند : ( نماز شب خواندن روی انسان را سفید و نورانی وخلق انسان را نیکو و بوی وی را پاکیزه می کند و روزی را فراوان می سازد و موجب ادای قرض انسان می گردد و غم و اندوه را بر طرف می نماید و به چشم انسان جلوه و روشنی می بخشد . )حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : ( خانه هایی که در آنها نماز شب و قرآن خوانده می شود ، برای اهل آسمان روشنایی می دهند به همان طوری که ستارگان آسمان برای مردم زمین ، روشنایی می دهند . ) حضرت رضا ( علیه السلام ) فرمودند : ( نماز شب خواندن را بر خود لازم بدانید زیرا هر بندة مؤ منی که هشت رکعت نماز شب و دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخواند و در قنوت وتر 70مرتبه استغفار کند خداوند او را از عذاب قبر و از عذاب آتش نجات می دهد وعمرش را در دنیا طولانی میکند و در زندگی اقتصادی خداوند به او وسعت و گشایش میدهد وهر خانه ای که در آن نماز شب خوانده شود آن خانه برای مردم آسمان روشنایی می دهد همانطورکه ستارگان آسمان برای مردم روی زمین روشنایی می بخشند . ) برای د ستیابی به این توفیق لازم است از اول شب تصمیم بگیرند و مخصوصاً با کم غذا خوردن در شب خود را برای بیداری آماده سازند که حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام ) فرمودند : ( در سه چیز با سه چیز طمع مکن : 1-در بیداری شب با پرخوردن .2-در نور صورت با خوابیدن در جمیع شب .3-در امان ماندن در دنیا با همنشینی با فاسقان و فاجران .) کیفیت نماز شب و اما کیفیت نماز شب به این ترتیب است که : هشت رکعت که هر دو رکعت به یک سلام انجام بگیرد به قصد نماز نافلة شب خوانده شود و بعد از آن دو رکعت نماز به قصد نماز شفع می خواند و از آن پس یک رکعت به نیت نماز وتر بجا می آورد و بهتر این است که قنوت نماز وتر را به این ترتیب بجا بیاورد : 1- دعای فرج را که عبارت از این دعا است : لا اله الله الحلیم الکریم لا اله الا الله العلی العظیم سبحان الله رب السموات السبع و سبحان الله رب الارضین السبع و ما فیهن و ما بینهن و رب العرش العظیم و سلام علی المرسلین بخواند . 2-هفت مرتبه بگوید : استغفر الله الذی لا اله الا هو الحی القیوم ذوالجلال و الاکرام من جمیع ظلمی و جرمی و اسرافی علی نفسی و اتوب الیه .بعد از آن 70مرتبه بگوید : استغفرالله ربی و اتوب الیه .پس از آن 300مرتبه بگوید : العفو . سپس برای چهل مؤمن دعا کند ( به زبان غیر عربی هم اشکال ندارد ، مثلاً بگوید : خداوندا! فلانی را بیامرز ) .از آن پس برای خود و پدر و مادر خود دعا کند و در خاتمة قنوت 7مرتبه بگوید : هذا مقامُ الغائذِ بکَ مِنَ النارِ . فضیلت نماز جعفر طیار نماز جعفر طیار ، دارای ثواب و فضیلت بسیار است و بر اساس روایاتی که از اهل بیت عصمت(سلام الله علیهم ) رسیده است تاثیر زیادی در بخشیده شدن گناهان انسان دارد . حضرت صادق ( علیه السلام ) فرمودند : ( روزی که قلعة خیبر ، دژ محکم یهودانی که در برابر پیشرفت اسلام جوان ، سنگ اندازی می کردند و هر روز نقشه ای می کشیدند و تر فندهایی برای متوقف ساختن ، بلکه بر انداختن نظام اسلامی ، طرح می کردند به دست سپاه اسلام فتح شد ، جعفر از کشور حبشه که به سر پرستی جمعی از مسلمانان که در نتیجة فشار سردمداران کفر به آنجا مسافرت کرده بودند که تا در محیطی آزاد به اقامه مراسم دین قیام کنند و هم به تبلیغ اسلام پرداخته ، درخت دین را در آن سر زمین بنشانند ، مسافرت کرده بود مراجعت کرد .حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) از شنیدن این جریان بسیار خرسند گردید و فرمود : ( والله ما ادری بایهما انا اشد سروراً بقدوم جعفر ام بفتح خیبر ) . قسم به خداوند از این دو جریانی که امروز برای ما پیش آمده است نمی دانم برای کدام یک بیشتر خشنود باشم ، آیا برای فتح خیبر یا برای بازگشت جعفر ؟ و از جای خود برخاست و جعفر را به آغوش کشید و میان دو چشم وی را بوسید و فرمود هدیه ای به تو بدهم .چون این کلام را مسلمانان شنیدند افراد بسیاری در میان جمع گرد آمدند و چنین فکر می کردندکه این هدیه طلا ونقرة قابل توجهی خواهد بود. حضرتش به جعفر فرمودند : ( چهار رکعت نماز به تو تعلیم می دهم اگر بتوانی در هر روز و اگر نه در دو روز و گرنه در هر جمعه و اگر نتوانستی در هر ماه یک مرتبه و اگر نتوانستی در هر سال یک مرتبه بخوان ، خداوند متعال گناهانی را که ما بین آن دو نماز انجام گرفته باشد می آمرزد .سپس آن را بیان فرمود و توضیح آن به این ترتیب است : چهار رکعت است به تشهد و دو سلام . در رکعت اول بعد از سوره حمد سورة (اذا زلزلت ) و در رکعت دوم بعد از سورة ( و العادیات) و در رکعت سوم پس از حمد ، سورة ( اذا جاء نصرالله ) و در رکعت چهارم بعد از حمد سورة ( قل هو الله احد) و در هر رعت بعد از فراغ از قرائت پانزده مرتبه می گوید سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اکبر و در رکوع همین تسبیحات را ده مرتبه می گوید و چون سر از رکوع بر می دارد ده مرتبه و در سجدة دوم ده مرتبه و بعد از سر بر داشتن پیش از اینکه برخیزد ، ده مرتبه می گوید و هر چهار رکعت را به همین تر تیب می خواند که مجموعاً 300مرتبه می شود . اگر نتواند این سوره ها را بخواند بجای آنها هم سورة قل هو الله احد را بخواند ، ثواب و فضیلت این نماز را بدست می آورد .خواندن نماز جعفر در هر موقع مستحب است ، ولی بهترین اوقات آن در روز جمعه هنگامی است که آفتاب در سطح زمین گسترش یافته باشد .علمای بزرگ اسلام و صلحای روزگار در این وقت برخواندن آن مواظبت داشته اند .نماز های مستحبی غیر از اینها نیز بسیار است به کتاب مفاتیح الجنان و غیر آن مراجعه بفرمایید . وقت نافله های یومیه
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.