عقل چیست؟
عقل چیست؟ معنای عقل: در آیات و روایات - که دو منبع اصلی و اصیل شناخت اسلام است - به طور صریح از (عقل) تعریفی ارائه نشده و به صورت مرسوم در باب تعریفات، ماهیت آن در قالبی مشخص مطرح نگشته است؛ امّا با تعابیر و لحن‌های گوناگون به صفات و لوازم عقل و عاقل اشاره شده که بدین وسیله می‌توان تا اندازه‌ای به برخی از شعاع‌های (عقل) دست یافت. از این رو، با استفاده از قرآن و احادیث کوشش می‌کنیم در این مجال اندک برخی از این شعاعها را در ذیل چند امر بیان کنیم: 1- معنای اصلی عقل، بستن و نگه‌داشتن است و به همین جهت ادراکی که انسان دل به آن می‌بندد و چیزی را با آن درک می‌کند، عقل نامیده می‌شود. همچنین نیرویی که به واسطه آن خیر و شر و حق و باطل را از یکدیگر تشخیص می‌دهد، عقل نام دارد و مقابل آن جنون، سَفَه و جهل است. در دیدگاه قرآن، عقل موهبتی الهی است، که آدمی را به سوی حق هدایت می‌کند و از گمراهی نجات می‌دهد. به فرموده علامه طباطبایی: (قرآن شریف عقل را نیرویی می‌داند که انسان در امور دینی از آن بهره‌مند می‌شود و او را به معارف حقیقی و اعمال شایسته رهبری می‌کند و در صورتی که از این مجرا منحرف گردد، دیگر عقل نامیده نمی‌شود. منظور از عقل در قرآن شریف، ادراکی است که در صورت سلامت فطرت، به طور تامّ برای انسان حاصل می‌شود). المیزان، ج 2، ص 250. 2- در قرآن کریم 49 بار از مشتقات ماده (عقل) استفاده شده است و در عین حال، واژه‌های دیگری مترادف با عقل تلقی گشته است همچون حلم (طور/32)، نُهی‌ (طه/54 و 128)، حجر (فجر/5)، قلب (ق/37، حج/46، توبه/87 و 127) و لُبّ (آل عمران/7، رعد/19، زمر/18، غافر/54). 3- در روایات نیز عقل، ابزاری برای شناخت حقایق تلقی شده است. امام صادق(ع) در عبارتی از یک روایت بسیار جالب و طولانی می‌فرماید: ( ... عقل است که خدا انسان‌ها را به آن آراسته و روشنی بخش آنان قرار داده است. پس بندگان به واسطه عقل، آفریدگار خود را شناخته و خوب را از بد تمیز داده‌اند؛ و شناخته‌اند که تاریکی در نادانی و روشنایی در آگاهی است. این چیزی است که عقل، آنان را به آن رهنمون شده است...).اصول کافی، ج اوّل، کتاب العقل و الجهل، روایت 35. 4- از مجموع روایات در باب خلقت (عقل)، چنین استفاده می‌شود که عقل دارای دو قوس صعود و نزول است و از آن به اقبال (روی آوردن) و اِدبار (بازگشتن) تعبیر شده است نگا: اصول کافی، ج اوّل، صص 10-21. با توجه به مضامین احادیث و تفاسیر اندیشمندان بزرگ اسلامی؛ اقبال عقل، اقبال به عالم طبیعت، اجسام، مواد و عالم کثرت است ودر همین عالم است که عقل در نازل‌ترین مرتبه خود قرار می‌گیرد و مردم آن را گاه در امور معاش و گاه در امور معاد خود به کار می‌گیرند. عقلِ نزول کرده همان عقلی است که گاه برای فراگیری علوم مختلف و بدست آوردن و حفظ تجربه‌ها از آن استفاده می‌شود: (العقل حفظ التجارب)؛ عبدالواحد آمدی، شرح غرر الحکم و دررالکلم، شارح و مترجم جمال الدین محمد خوانساری، ج اوّل، ص 177. اما ادبار عقل، یعنی پشت کردن به این عالم و رجوع به سوی جایگاه اصلی آن که همان عقل توحیدی و الهی است. دراین باب نگا: محمد بن ابراهیم، صدرالدین شیرازی، شرح اصول الکافی، تصحیح محمد خواجوی، ج اوّل، ص 403. از عقلِ به این سو افتاده به عقل (اکتسابی)، عقل (جزئی)، عقل (بشری)، عقل (دنیایی) و از عقل به آن سو نظر کرده به عقل (آخرتی)، عقل (الهی)، عقل (کلی) و عقل (خدادادی) نیز تعبیر می‌کنند. عقلِ کل را گفت (ما زاغَ الْبَصَر)عقلِ جزوی می‌کند هر سو نظر عقلِ (ما زاغ) است نور خاصگان‌عقل زاغ، استاد کور مردگان‌ مثنوی/4/1310 - 1309. 5 - لسان آیات و روایات، بیانگر این حقیقت است که از منظر اسلام، عقل جزئی باید به منشأ خود؛ یعنی، عقل کلی متصل شود و عقل بشری رنگ عقل الهی به خود گرفته، عقل دنیایی عقل آخرتی گردد. عقل اکتسابی باید در راستا و خدمت عقل خدادای باشد. (عقل کلی) همان عقلی است که موجب هدایت و وصول به مقصد می‌شود و عقل الهی همان عقلی است که خود را تحت فرمان الهی قرار داده، تخطّی در برابر او را روا نمی‌دارد. از همین رو برای آن که عقل جزئی و نزول یافته با مبدأ خود ارتباط یافته، سیر صعودی خود را به موطن اصلی‌اش آغاز کند؛ و در پرتو این سیر و اتصال و توجه، بتواند راهنمای انسان باشد؛ در اسلام تعقل و پرهیزگاری مقارن با یکدیگر مطرح شده است. برای نمونه نگا: غافر/3. در این باب، سخن علامه طباطبایی(ره) خواندنی است: (شکی نیست که قرآن مجید و روایات، تقوا را در جانب علم معتبر می‌دانند؛ اما این برای آن نیست که در برابر تفکر منطقی - که فطری است و انسان آن را به ناچار به کار می‌برد - تقوا و یا تقوایی که با تفکر باشد، به عنوان راه مستقل و جدایی قرار داده شود؛ و تردیدی نیست که انسان تنها با پدیدآوردن مقتضیات قوای شعوری می‌تواند بر افکار خود تسلّط یابد و به معارف خود وسعت بخشد. افراط و تفریط انسان در پیروی قوه‌ای از قوای خود موجب می‌شود که در افکار و معارفش انحراف پدید آید؛ زیرا در اثر افراط، تمام خواسته‌های آن قوه را عملی می‌سازد و آن را بر سایر تصدیقات و افکار قوای دیگر مقدم می‌دارد؛ و از مقتضیات دیگر قوا غفلت پیدا می‌کند. بنابراین، معارف حقّه و علم‌های سودمند، تنها در صورتی فرا چنگ می‌آید که بشر اخلاق خود را اصلاح کند و فضایل انسانی و ارزنده خود را کامل نماید که این همان تقوا است. قرآن کریم، به خاطر استقامت فکر و صواب بودن علم و خالی بودنش از خیالات حیوانی و القائات شیطانی، تقوا را در تفکر و تعّقل شرط دانسته است؛ نه این که در مقابل تفکر منطقی، تقوا را هم -مانند تذکر راه مستقل و جدایی قرار دهد). المیزان، ج 5، صص 270-267. باز عقلی کاورمد از عقل عقل‌کرد از عقلی به حیوانات نقل‌ عقل کامل را قرین کن با خردتا که باز آید خرد زان خوی بد مثنوی/1/3220 و 5/738. 6- اسلام عقل را حجت دانسته است. بسیاری از آیات و روایات به صورت‌های گوناگون بر سندیت و حجیّت عقل در معارف صحه گذاشته و بر تعقّل و تفکر در نظام آفرینش تشویق و تأکید کرده است. به بیان دیگر، دعوت فراوان قرآن مجید به تدبّر و تفکر؛ بدون این که عقل و نتیجه استدلال عقلی دارای حجیّت باشد، بی‌معنا و لغو خواهد بود. از سوی دیگر، این که خداوند متعال در موارد متعددی از کفار و مشرکان خواستار اقامه برهان شده است، نشانه آن است که استدلال منطقی که توسط قوه عقل صورت می‌گیرد، حجّت است و هر دو طرف خصم می‌توانند برای اثبات مدعای خویش، بدان استناد کنند. در این باب نگا سوره‌های : انفال/22 و یونس/100، بقره/111، انبیاء/22. 7- قرآن و روایات، روش چگونگی استفاده از عقل را به صراحت مطرح ننموده و معین نکرده است؛ بلکه با تعابیر گوناگون به آنچه مردم بر حسب عقل‌های فطری و ادراکات مستقر در جان خود می‌فهمند، حواله داده است. اکنون این سؤال رخ می‌نماید که این راهی که به حسب فطرت بشری می‌شناسیم، چیست؟ علامه طباطبایی به این پرسش چنین پاسخ می‌دهند: (ما در هر چه شک می‌کنیم، در این تردیدی نداریم که یک سلسله حقایق خارجی و واقعی و مستقل و جدای از رفتار ما وجود دارد؛ مانند: مسائل مبدأ و معاد و یا مسایل ریاضی و طبیعی؛ ما وقتی بخواهیم به طور یقینی به آنها دست یابیم، یک مجموعه قضایای اوّلی و بدیهی که قابل شک هم نیست، بر می‌گزینیم و سلسله قضایای دیگری را که لازمه دسته اول است، بدان اضافه می‌کنیم؛ و با یک ترتیب فکری خاصی مرتّب می‌کنیم و در نهایت مطلوب خود را به دست می‌آوریم. این اَشکال و مواد اوّلیه، امور بدیهی بوده، به گونه‌ای که فطرت سلیم و بی‌شائبه در آنها دچار شک نمی‌شود؛ مگر آن که از عقل و فهم سلیمی برخوردار نباشد و در نتیجه این چیزهای ضروری را درست تصور نکرده و لذا مفاهیم تصوری و تصدیقی دیگری را به جای تصور و تصدیق بدیهی می‌گیرد. قرآن کریم، عقول را به استعمال چیزی که در فطرت آن جا دارد و به رفتن راهی که به حسب طبع خود می‌شناسد والفت دارد، دعوت می‌کند؛ و آن همانا، ترتیب مطالب معلوم برای کشف مجهولات است و آنچه که فطری عقول است این است که برای به دست آوردن معلومات واقعی، مقدماتی حقیقی و یقینی ترتیب دهد که برهان منطقی چیزی جز همین نیست و برای آنچه که مربوط به عمل است، مانند سعادت و شقاوت و خیر و شر و نفع و ضرر و چیزهایی که باید اختیار و عمل شود و آنها که باید ترک شود که همان امور اعتباری است، مقدمات مشهوره یا مسلمات را ترتیب می‌دهد که جدل منطقی نام دارد و در موارد خیر و شر احتمالی که تنها گمان به خوبی و بدی آنها داشته و یقینی نیست، برای ارشاد و راهنمایی به یک خیر و شر گمانی، مقدمات ظنی و گمانی به کار می‌برد و این همان موعظه و پند است که در منطق بدان خطابه گفته می‌شود.) المیزان، ج 5، صص 267 و 256 - 255. متفکران اسلامی، بر اساس همین مطالب، منطق اسلامی را پی ریخته‌اند که متد و روش تعقل و چگونگی استفاده از عقل را مطرح و روشن می‌سازد. جهت آشنایی با منطق اسلامی نگا: شرح منطق، محمد مظفر، ترجمه و توضیح علی شیروانی. اما پاسخ به بخش دوم پرسش یعنی، (حد اعتبار عقل در شناخت حقایق): قرآن مجید و روایات معصومان(ع) عقل را در شناخت پاره‌ای از معارف و حقایق برتر، ناتوان دانسته، آن را نه تنها برای سعادت ابدی بشر کافی نمی‌داند، بلکه حتی فاقد فهم و درک همه علومی می‌داند که آدمی برای تدبیر زندگی این دنیایی خود، به آنها نیازمند است. برخی از آیات قرآن حکایتگر این حقیقت است که رسولان الهی چیزی را برای مردم می‌آورند که عقول بشر هرگز توان درک و فهم آن را ندارند. سوره‌های: بقره/ 15 و انعام / 91. تعداد دیگری از آیات، بیانگر این نکته است که علت فرستادن رسول برای اتمام حجّت است و این، خود نشانه عدم کفایت عقل در فهم برخی از حقایق هستی است. چه، اگر عقل را کفایت می‌بود، لاجرم حجت به وسیله آن تمام می‌شد و ارسال رسل لغو می‌بود؛ یا لااقل کارکردی بیش از تأکید بر حکم عقل نمی‌داشت. سوره‌های: نساء/165 و طه/134. همچنین پاره‌ای از آیات، این مسأله را خاطر نشان می‌سازند که طبیعت آدمی به اختلاف مایل است و رفع این اختلاف از عهده عقل خارج است؛ بلکه تنها با ارسال رسل این کار شدنی است. بقره / 213. در این باب نگا: مرتضی رحیمی‌نژاد، حکمت شیعی، صص 70-63. زیرکی بفروش و حیرانی بخرزیرکی ظن است و حیرانی نظر عقل قربان کن به پیش مصطفی‌(حسبیَ اللّه) گو که الله‌ام کنی‌ مثنوی/ 4 /1408-1407. ناگفته نماند، از دیگر محدودیت‌های عقل که در اخبار به آنها اشاره شده است، عدم توانایی عقل در شناخت کنه ذات الهی است. به بیان دیگر، در روایات دستور داده شده که باید از فکر در ذات حق اجتناب گردد؛ که فکر و عقل را به ذات غیبی او راه نیست و جز تحیر و سرگردانی و یا انحراف و ضلال، عاید دیگری نخواهد داشت. نگا: نهج البلاغه، خطبه 1، 91 و 49. در (آلا) فکر کردن شرط راه است‌ولی در ذات حق، محض گناه است‌ بُوَد در ذات حق اندیشه باطل‌مُحال محض دان تحصیل حاصل‌ گلشن راز. قرآن کریم از مردم ایمان مبتنی بر اندیشه را طلب می کند و همواره انسان را به تأمل، تفکر، تعقل، تدبر ترغیب و از تقلید کورکورانه به شدت نهی می نماید. در مورد رابطه عقل و دین در قرآن کریم آیات متعددی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می شود: 1. (إِنَّ شَرَّ الدَّوَابّ‌ِ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ؛ بدترین جنبنده ها کسانی هستند که کر و گنگ اند و تعقل نمی کنند.)انفال، آیه 22 2. (وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ ؛ خداوند بر آنان که تعقل نمی کنند پلیدی قرار می دهد.)یونس، آیه 100 3. گاهی قرآن کریم از حریف خود استدلال عقلی می طلبد: (قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ؛ دلیل و برهانی بیاورید.)سوره بقره، آیه 111 4. در جای دیگر قرآن کریم اعتراف دوزخیان را چنین بیان می کند: (وَ قالُوا لَوْ کُنّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنّا فی أَصْحابِ السَّعیرِ؛ دوزخیان گفتند: اگر ا گوش خود را باز کرده بودیم - و فرامین انبیاء(ع) را می شنیدیم- و عقل و اندیشه خود را به کار می گرفتیم، امروز در دوزخ بسر نمی بردیم.)سوره ملک، آیه 10 برای آشنایی بیشتر از دیدگاه قرآن پیرامون حجیت و اعتبار عقل ر.ک: - استاد مطهری، آشنایی با قرآن (شناخت قرآن)، ج 1، انتشارات صدرا، قم. و درباره کارکرد عقل توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیم: نخست باید دانست که عقل دو کارکرد مهم دارد: 1. ابزار شناخت 2. منبع شناخت. در کارکرد اول برای آگاهی بر حقایق هستی و استفاده از دیگر منابع شناخت، لازم است از عقل به طور کامل بهره گرفت و راهی غیر از آن نیست زیرا نیروی درک انسان است. اما اکتفا به عقل به عنوان تنها منبع شناخت به معنای محرومیت از دیگر منابع شناخت است چنان که اکتفا به قرآن تنها و یا روایات تنها هر کدام محرومیت از دیگر منابع است علاوه بر این که تجربه های مشهور بشری نیز نشان داده اکتفا به هر کدام و دوری از دیگر موجب ضایعات جبران ناپذیر و گاهی انحرافات آشکار شده است. جهت توضیح بیشتر توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیم: در ابتدا توجه شود به این نکات: 1- این شبهه پیشینه تاریخی دارد از جمله گروهی به نام (براهم) این شبهه را مطرح کرده که عقل ما را کفایت می کند و نیازی به انبیاء نیست، چون اگر انبیاء همان چیزی را می آورند که عقل ما درک می کند نیازی به انبیاء نیست و اگر مطالبی می آورد که معقول نیست و عقل ما درک نمی کند مقبول و پذیرفته نیست چون چیزی که معقول نیست پذیرفتنی نیست.(1) 2- منابع استخراجی احکام از نظر شیعه و سنت چهار چیز است: الف. قرآن ب. سنت پیامبر (منتهی شیعیان سنت ائمه-ع- را نیز حجت می دانند) ج. عقل د. اجماع و اتفاق مسلمین که مجموع قرآن وسنت و اتفاق را می توان گفت حجت ظاهری است و عقل حجت درونی لذا در روایات آمده(2) که (خداوند دوگونه حجت بر انسان قرار داده است. یکی حجت ظاهر و دیگری حجت باطن، حجت آشکار همان رسول و انبیاء و ائمه(ع) هستند و حجت نهان عقول.) 3- عقل انسانی آن چه درک می کند کلیات مطالب است مانند لزوم شناخت خالق، ضرورت وجود انبیاء، ضرورت وجود هدایت، و همین طور قبح و زشتی ظلم یا خوبی عدالت، ولی جزئیات را نمی تواند به طور کامل درک کند. با توجه به نکات پیش گفته اولا باید گفت که هرگز عقل نمی تواند انسان را از دین بی نیاز کند چرا که انسان در بخش عقائد و احکام (عبادت، معاملات، حدود، سیاسات و ... ) و اخلاق نیاز به هزاران مسئله دارد که هرگز عقل جزئیات آن را مطابق با واقع و موافق باسعادت دنیا و آخرت نمی تواند درک کند، مثلا در باب نماز فوقش عقل اصل ضرورت وجود عبادت را درک می کند و اما هزاران مسئله که در باب حج و معاملات و سیاسات و همین طور در باب اخلاق اصل ضرورت آن را درک می کند ولی خیلی از مصداق های آن را باید شرع بیان کند. هر چند همین عقل در مواردی برخی احکام را درک می کند، و یا کلیات عقائد باید توسط عقل درک شود. یکی از فلسفه های اساسی بعثت پیامبران دین است که نارسایی های عقل ار جبران کند و آن جا که شاهباز اندیشه قدرت پرواز ندارد از طریق وحی انسان ها را هدایت کنند و آن چه را برای عقل درک پذیر نیست به بشر بنمایانند و او را از ضلالت و گمراهی نجات دهند. لذا آن چه شرع می آورد اگر مطابق عقل باشد، حکم او را تأکید می کند و اگر مسائلی باشد که عقل قبل از شرع و دین آن را درک نکرده است باعث ارشاد و هدایت عقل می شود و با این توضیح شبهه براهم هم رفع می شود. ثانیا: اگر عقل بشری برتر یا مکفی از هدایت های وحیانی و حاملان آن بود و با وجود آن انسان حاجت به چیز دیگری نداشت فرستادن این همه رسولان (124000 پیامبر) و انزال کتاب های آسمانی لغو می نمود و انجام آن بر خداوند حکیم، قبیح و محال شمرده می شد. و در جهان امروز هب خوبی می توان این حقیقت را درک کرد که قدرت های شیطانی وقتی دین را کنار گذاشته چگونه با عقل منحرف شده خود قوانین را برای بشر وضع می کند که جز تأمین کننده منافع ابرقدرت نیست، و فساد و تباهی آن قدر دامن بشریت را گرفته که مجبور شدند اعتراف کنند که تنها دین است که می تواند بشریت را هدایت و کنترل نماید.(3) ثالثا: از ذیل پاسخ دوم به دست آمد که آن چه که عقل بشری درک می کند بروز آن با موانع جدی چون هواپرستی، خودخواهی، دنیا پرستی و ... مقام خواهی روبروست. رابعا: خود عقل این حکم را درک می کند که خدای حکیم که انسان را آفریده تا به سعادت دنیا و آخرت برسد، باید برای طی این راه قانون و مجری قانون بفرستد، پس اگر ما عقل را قبول داشته باشیم خود می گوید، انسان از دین و قوانین آسمانی بی نیاز نیست. افزون بر آن دین کارکردهای مختلفی دارد که رعایت اختصار، ما را از بررسی تفصیلی آن معاف می دارد. برای مطالعه بیشتر ر.ک: - آموزش عقاید، محمد تقی مصباح، سازمان تبلیغات. - وحی و نبوت، مرتضی مطهری.
عنوان سوال:

عقل چیست؟


پاسخ:

عقل چیست؟

معنای عقل:
در آیات و روایات - که دو منبع اصلی و اصیل شناخت اسلام است - به طور صریح از (عقل) تعریفی ارائه نشده و به صورت مرسوم در باب تعریفات، ماهیت آن در قالبی مشخص مطرح نگشته است؛ امّا با تعابیر و لحن‌های گوناگون به صفات و لوازم عقل و عاقل اشاره شده که بدین وسیله می‌توان تا اندازه‌ای به برخی از شعاع‌های (عقل) دست یافت. از این رو، با استفاده از قرآن و احادیث کوشش می‌کنیم در این مجال اندک برخی از این شعاعها را در ذیل چند امر بیان کنیم:
1- معنای اصلی عقل، بستن و نگه‌داشتن است و به همین جهت ادراکی که انسان دل به آن می‌بندد و چیزی را با آن درک می‌کند، عقل نامیده می‌شود. همچنین نیرویی که به واسطه آن خیر و شر و حق و باطل را از یکدیگر تشخیص می‌دهد، عقل نام دارد و مقابل آن جنون، سَفَه و جهل است. در دیدگاه قرآن، عقل موهبتی الهی است، که آدمی را به سوی حق هدایت می‌کند و از گمراهی نجات می‌دهد. به فرموده علامه طباطبایی: (قرآن شریف عقل را نیرویی می‌داند که انسان در امور دینی از آن بهره‌مند می‌شود و او را به معارف حقیقی و اعمال شایسته رهبری می‌کند و در صورتی که از این مجرا منحرف گردد، دیگر عقل نامیده نمی‌شود. منظور از عقل در قرآن شریف، ادراکی است که در صورت سلامت فطرت، به طور تامّ برای انسان حاصل می‌شود). المیزان، ج 2، ص 250.
2- در قرآن کریم 49 بار از مشتقات ماده (عقل) استفاده شده است و در عین حال، واژه‌های دیگری مترادف با عقل تلقی گشته است همچون حلم (طور/32)، نُهی‌ (طه/54 و 128)، حجر (فجر/5)، قلب (ق/37، حج/46، توبه/87 و 127) و لُبّ (آل عمران/7، رعد/19، زمر/18، غافر/54).
3- در روایات نیز عقل، ابزاری برای شناخت حقایق تلقی شده است. امام صادق(ع) در عبارتی از یک روایت بسیار جالب و طولانی می‌فرماید: ( ... عقل است که خدا انسان‌ها را به آن آراسته و روشنی بخش آنان قرار داده است. پس بندگان به واسطه عقل، آفریدگار خود را شناخته و خوب را از بد تمیز داده‌اند؛ و شناخته‌اند که تاریکی در نادانی و روشنایی در آگاهی است. این چیزی است که عقل، آنان را به آن رهنمون شده است...).اصول کافی، ج اوّل، کتاب العقل و الجهل، روایت 35.
4- از مجموع روایات در باب خلقت (عقل)، چنین استفاده می‌شود که عقل دارای دو قوس صعود و نزول است و از آن به اقبال (روی آوردن) و اِدبار (بازگشتن) تعبیر شده است نگا: اصول کافی، ج اوّل، صص 10-21. با توجه به مضامین احادیث و تفاسیر اندیشمندان بزرگ اسلامی؛ اقبال عقل، اقبال به عالم طبیعت، اجسام، مواد و عالم کثرت است ودر همین عالم است که عقل در نازل‌ترین مرتبه خود قرار می‌گیرد و مردم آن را گاه در امور معاش و گاه در امور معاد خود به کار می‌گیرند. عقلِ نزول کرده همان عقلی است که گاه برای فراگیری علوم مختلف و بدست آوردن و حفظ تجربه‌ها از آن استفاده می‌شود: (العقل حفظ التجارب)؛ عبدالواحد آمدی، شرح غرر الحکم و دررالکلم، شارح و مترجم جمال الدین محمد خوانساری، ج اوّل، ص 177.
اما ادبار عقل، یعنی پشت کردن به این عالم و رجوع به سوی جایگاه اصلی آن که همان عقل توحیدی و الهی است. دراین باب نگا: محمد بن ابراهیم، صدرالدین شیرازی، شرح اصول الکافی، تصحیح محمد خواجوی، ج اوّل، ص 403.
از عقلِ به این سو افتاده به عقل (اکتسابی)، عقل (جزئی)، عقل (بشری)، عقل (دنیایی) و از عقل به آن سو نظر کرده به عقل (آخرتی)، عقل (الهی)، عقل (کلی) و عقل (خدادادی) نیز تعبیر می‌کنند.
عقلِ کل را گفت (ما زاغَ الْبَصَر)عقلِ جزوی می‌کند هر سو نظر
عقلِ (ما زاغ) است نور خاصگان‌عقل زاغ، استاد کور مردگان‌
مثنوی/4/1310 - 1309.
5 - لسان آیات و روایات، بیانگر این حقیقت است که از منظر اسلام، عقل جزئی باید به منشأ خود؛ یعنی، عقل کلی متصل شود و عقل بشری رنگ عقل الهی به خود گرفته، عقل دنیایی عقل آخرتی گردد. عقل اکتسابی باید در راستا و خدمت عقل خدادای باشد. (عقل کلی) همان عقلی است که موجب هدایت و وصول به مقصد می‌شود و عقل الهی همان عقلی است که خود را تحت فرمان الهی قرار داده، تخطّی در برابر او را روا نمی‌دارد. از همین رو برای آن که عقل جزئی و نزول یافته با مبدأ خود ارتباط یافته، سیر صعودی خود را به موطن اصلی‌اش آغاز کند؛ و در پرتو این سیر و اتصال و توجه، بتواند راهنمای انسان باشد؛ در اسلام تعقل و پرهیزگاری مقارن با یکدیگر مطرح شده است. برای نمونه نگا: غافر/3. در این باب، سخن علامه طباطبایی(ره) خواندنی است: (شکی نیست که قرآن مجید و روایات، تقوا را در جانب علم معتبر می‌دانند؛ اما این برای آن نیست که در برابر تفکر منطقی - که فطری است و انسان آن را به ناچار به کار می‌برد - تقوا و یا تقوایی که با تفکر باشد، به عنوان راه مستقل و جدایی قرار داده شود؛ و تردیدی نیست که انسان تنها با پدیدآوردن مقتضیات قوای شعوری می‌تواند بر افکار خود تسلّط یابد و به معارف خود وسعت بخشد. افراط و تفریط انسان در پیروی قوه‌ای از قوای خود موجب می‌شود که در افکار و معارفش انحراف پدید آید؛ زیرا در اثر افراط، تمام خواسته‌های آن قوه را عملی می‌سازد و آن را بر سایر تصدیقات و افکار قوای دیگر مقدم می‌دارد؛ و از مقتضیات دیگر قوا غفلت پیدا می‌کند. بنابراین، معارف حقّه و علم‌های سودمند، تنها در صورتی فرا چنگ می‌آید که بشر اخلاق خود را اصلاح کند و فضایل انسانی و ارزنده خود را کامل نماید که این همان تقوا است. قرآن کریم، به خاطر استقامت فکر و صواب بودن علم و خالی بودنش از خیالات حیوانی و القائات شیطانی، تقوا را در تفکر و تعّقل شرط دانسته است؛ نه این که در مقابل تفکر منطقی، تقوا را هم -مانند تذکر راه مستقل و جدایی قرار دهد). المیزان، ج 5، صص 270-267.
باز عقلی کاورمد از عقل عقل‌کرد از عقلی به حیوانات نقل‌
عقل کامل را قرین کن با خردتا که باز آید خرد زان خوی بد
مثنوی/1/3220 و 5/738.

6- اسلام عقل را حجت دانسته است. بسیاری از آیات و روایات به صورت‌های گوناگون بر سندیت و حجیّت عقل در معارف صحه گذاشته و بر تعقّل و تفکر در نظام آفرینش تشویق و تأکید کرده است. به بیان دیگر، دعوت فراوان قرآن مجید به تدبّر و تفکر؛ بدون این که عقل و نتیجه استدلال عقلی دارای حجیّت باشد، بی‌معنا و لغو خواهد بود. از سوی دیگر، این که خداوند متعال در موارد متعددی از کفار و مشرکان خواستار اقامه برهان شده است، نشانه آن است که استدلال منطقی که توسط قوه عقل صورت می‌گیرد، حجّت است و هر دو طرف خصم می‌توانند برای اثبات مدعای خویش، بدان استناد کنند. در این باب نگا سوره‌های : انفال/22 و یونس/100، بقره/111، انبیاء/22.
7- قرآن و روایات، روش چگونگی استفاده از عقل را به صراحت مطرح ننموده و معین نکرده است؛ بلکه با تعابیر گوناگون به آنچه مردم بر حسب عقل‌های فطری و ادراکات مستقر در جان خود می‌فهمند، حواله داده است. اکنون این سؤال رخ می‌نماید که این راهی که به حسب فطرت بشری می‌شناسیم، چیست؟ علامه طباطبایی به این پرسش چنین پاسخ می‌دهند:
(ما در هر چه شک می‌کنیم، در این تردیدی نداریم که یک سلسله حقایق خارجی و واقعی و مستقل و جدای از رفتار ما وجود دارد؛ مانند: مسائل مبدأ و معاد و یا مسایل ریاضی و طبیعی؛ ما وقتی بخواهیم به طور یقینی به آنها دست یابیم، یک مجموعه قضایای اوّلی و بدیهی که قابل شک هم نیست، بر می‌گزینیم و سلسله قضایای دیگری را که لازمه دسته اول است، بدان اضافه می‌کنیم؛ و با یک ترتیب فکری خاصی مرتّب می‌کنیم و در نهایت مطلوب خود را به دست می‌آوریم. این اَشکال و مواد اوّلیه، امور بدیهی بوده، به گونه‌ای که فطرت سلیم و بی‌شائبه در آنها دچار شک نمی‌شود؛ مگر آن که از عقل و فهم سلیمی برخوردار نباشد و در نتیجه این چیزهای ضروری را درست تصور نکرده و لذا مفاهیم تصوری و تصدیقی دیگری را به جای تصور و تصدیق بدیهی می‌گیرد.
قرآن کریم، عقول را به استعمال چیزی که در فطرت آن جا دارد و به رفتن راهی که به حسب طبع خود می‌شناسد والفت دارد، دعوت می‌کند؛ و آن همانا، ترتیب مطالب معلوم برای کشف مجهولات است و آنچه که فطری عقول است این است که برای به دست آوردن معلومات واقعی، مقدماتی حقیقی و یقینی ترتیب دهد که برهان منطقی چیزی جز همین نیست و برای آنچه که مربوط به عمل است، مانند سعادت و شقاوت و خیر و شر و نفع و ضرر و چیزهایی که باید اختیار و عمل شود و آنها که باید ترک شود که همان امور اعتباری است، مقدمات مشهوره یا مسلمات را ترتیب می‌دهد که جدل منطقی نام دارد و در موارد خیر و شر احتمالی که تنها گمان به خوبی و بدی آنها داشته و یقینی نیست، برای ارشاد و راهنمایی به یک خیر و شر گمانی، مقدمات ظنی و گمانی به کار می‌برد و این همان موعظه و پند است که در منطق بدان خطابه گفته می‌شود.) المیزان، ج 5، صص 267 و 256 - 255.
متفکران اسلامی، بر اساس همین مطالب، منطق اسلامی را پی ریخته‌اند که متد و روش تعقل و چگونگی استفاده از عقل را مطرح و روشن می‌سازد. جهت آشنایی با منطق اسلامی نگا: شرح منطق، محمد مظفر، ترجمه و توضیح علی شیروانی.
اما پاسخ به بخش دوم پرسش یعنی، (حد اعتبار عقل در شناخت حقایق): قرآن مجید و روایات معصومان(ع) عقل را در شناخت پاره‌ای از معارف و حقایق برتر، ناتوان دانسته، آن را نه تنها برای سعادت ابدی بشر کافی نمی‌داند، بلکه حتی فاقد فهم و درک همه علومی می‌داند که آدمی برای تدبیر زندگی این دنیایی خود، به آنها نیازمند است. برخی از آیات قرآن حکایتگر این حقیقت است که رسولان الهی چیزی را برای مردم می‌آورند که عقول بشر هرگز توان درک و فهم آن را ندارند. سوره‌های: بقره/ 15 و انعام / 91. تعداد دیگری از آیات، بیانگر این نکته است که علت فرستادن رسول برای اتمام حجّت است و این، خود نشانه عدم کفایت عقل در فهم برخی از حقایق هستی است. چه، اگر عقل را کفایت می‌بود، لاجرم حجت به وسیله آن تمام می‌شد و ارسال رسل لغو می‌بود؛ یا لااقل کارکردی بیش از تأکید بر حکم عقل نمی‌داشت. سوره‌های: نساء/165 و طه/134.
همچنین پاره‌ای از آیات، این مسأله را خاطر نشان می‌سازند که طبیعت آدمی به اختلاف مایل است و رفع این اختلاف از عهده عقل خارج است؛ بلکه تنها با ارسال رسل این کار شدنی است. بقره / 213. در این باب نگا: مرتضی رحیمی‌نژاد، حکمت شیعی، صص 70-63.
زیرکی بفروش و حیرانی بخرزیرکی ظن است و حیرانی نظر
عقل قربان کن به پیش مصطفی‌(حسبیَ اللّه) گو که الله‌ام کنی‌
مثنوی/ 4 /1408-1407.
ناگفته نماند، از دیگر محدودیت‌های عقل که در اخبار به آنها اشاره شده است، عدم توانایی عقل در شناخت کنه ذات الهی است. به بیان دیگر، در روایات دستور داده شده که باید از فکر در ذات حق اجتناب گردد؛ که فکر و عقل را به ذات غیبی او راه نیست و جز تحیر و سرگردانی و یا انحراف و ضلال، عاید دیگری نخواهد داشت. نگا: نهج البلاغه، خطبه 1، 91 و 49.
در (آلا) فکر کردن شرط راه است‌ولی در ذات حق، محض گناه است‌
بُوَد در ذات حق اندیشه باطل‌مُحال محض دان تحصیل حاصل‌
گلشن راز.
قرآن کریم از مردم ایمان مبتنی بر اندیشه را طلب می کند و همواره انسان را به تأمل، تفکر، تعقل، تدبر ترغیب و از تقلید کورکورانه به شدت نهی می نماید.
در مورد رابطه عقل و دین در قرآن کریم آیات متعددی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می شود:
1. (إِنَّ شَرَّ الدَّوَابّ‌ِ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ؛ بدترین جنبنده ها کسانی هستند که کر و گنگ اند و تعقل نمی کنند.)انفال، آیه 22
2. (وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ ؛ خداوند بر آنان که تعقل نمی کنند پلیدی قرار می دهد.)یونس، آیه 100
3. گاهی قرآن کریم از حریف خود استدلال عقلی می طلبد:
(قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ؛ دلیل و برهانی بیاورید.)سوره بقره، آیه 111
4. در جای دیگر قرآن کریم اعتراف دوزخیان را چنین بیان می کند:
(وَ قالُوا لَوْ کُنّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنّا فی أَصْحابِ السَّعیرِ؛ دوزخیان گفتند: اگر ا گوش خود را باز کرده بودیم - و فرامین انبیاء(ع) را می شنیدیم- و عقل و اندیشه خود را به کار می گرفتیم، امروز در دوزخ بسر نمی بردیم.)سوره ملک، آیه 10

برای آشنایی بیشتر از دیدگاه قرآن پیرامون حجیت و اعتبار عقل ر.ک:
- استاد مطهری، آشنایی با قرآن (شناخت قرآن)، ج 1، انتشارات صدرا، قم.
و درباره کارکرد عقل توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیم:

نخست باید دانست که عقل دو کارکرد مهم دارد: 1. ابزار شناخت 2. منبع شناخت.
در کارکرد اول برای آگاهی بر حقایق هستی و استفاده از دیگر منابع شناخت، لازم است از عقل به طور کامل بهره گرفت و راهی غیر از آن نیست زیرا نیروی درک انسان است. اما اکتفا به عقل به عنوان تنها منبع شناخت به معنای محرومیت از دیگر منابع شناخت است چنان که اکتفا به قرآن تنها و یا روایات تنها هر کدام محرومیت از دیگر منابع است علاوه بر این که تجربه های مشهور بشری نیز نشان داده اکتفا به هر کدام و دوری از دیگر موجب ضایعات جبران ناپذیر و گاهی انحرافات آشکار شده است. جهت توضیح بیشتر توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیم:
در ابتدا توجه شود به این نکات:
1- این شبهه پیشینه تاریخی دارد از جمله گروهی به نام (براهم) این شبهه را مطرح کرده که عقل ما را کفایت می کند و نیازی به انبیاء نیست، چون اگر انبیاء همان چیزی را می آورند که عقل ما درک می کند نیازی به انبیاء نیست و اگر مطالبی می آورد که معقول نیست و عقل ما درک نمی کند مقبول و پذیرفته نیست چون چیزی که معقول نیست پذیرفتنی نیست.(1)
2- منابع استخراجی احکام از نظر شیعه و سنت چهار چیز است:
الف. قرآن
ب. سنت پیامبر (منتهی شیعیان سنت ائمه-ع- را نیز حجت می دانند)
ج. عقل
د. اجماع و اتفاق مسلمین
که مجموع قرآن وسنت و اتفاق را می توان گفت حجت ظاهری است و عقل حجت درونی لذا در روایات آمده(2) که (خداوند دوگونه حجت بر انسان قرار داده است. یکی حجت ظاهر و دیگری حجت باطن، حجت آشکار همان رسول و انبیاء و ائمه(ع) هستند و حجت نهان عقول.)
3- عقل انسانی آن چه درک می کند کلیات مطالب است مانند لزوم شناخت خالق، ضرورت وجود انبیاء، ضرورت وجود هدایت، و همین طور قبح و زشتی ظلم یا خوبی عدالت، ولی جزئیات را نمی تواند به طور کامل درک کند.
با توجه به نکات پیش گفته اولا باید گفت که هرگز عقل نمی تواند انسان را از دین بی نیاز کند چرا که انسان در بخش عقائد و احکام (عبادت، معاملات، حدود، سیاسات و ... ) و اخلاق نیاز به هزاران مسئله دارد که هرگز عقل جزئیات آن را مطابق با واقع و موافق باسعادت دنیا و آخرت نمی تواند درک کند، مثلا در باب نماز فوقش عقل اصل ضرورت وجود عبادت را درک می کند و اما هزاران مسئله که در باب حج و معاملات و سیاسات و همین طور در باب اخلاق اصل ضرورت آن را درک می کند ولی خیلی از مصداق های آن را باید شرع بیان کند.
هر چند همین عقل در مواردی برخی احکام را درک می کند، و یا کلیات عقائد باید توسط عقل درک شود.
یکی از فلسفه های اساسی بعثت پیامبران دین است که نارسایی های عقل ار جبران کند و آن جا که شاهباز اندیشه قدرت پرواز ندارد از طریق وحی انسان ها را هدایت کنند و آن چه را برای عقل درک پذیر نیست به بشر بنمایانند و او را از ضلالت و گمراهی نجات دهند. لذا آن چه شرع می آورد اگر مطابق عقل باشد، حکم او را تأکید می کند و اگر مسائلی باشد که عقل قبل از شرع و دین آن را درک نکرده است باعث ارشاد و هدایت عقل می شود و با این توضیح شبهه براهم هم رفع می شود.
ثانیا: اگر عقل بشری برتر یا مکفی از هدایت های وحیانی و حاملان آن بود و با وجود آن انسان حاجت به چیز دیگری نداشت فرستادن این همه رسولان (124000 پیامبر) و انزال کتاب های آسمانی لغو می نمود و انجام آن بر خداوند حکیم، قبیح و محال شمرده می شد. و در جهان امروز هب خوبی می توان این حقیقت را درک کرد که قدرت های شیطانی وقتی دین را کنار گذاشته چگونه با عقل منحرف شده خود قوانین را برای بشر وضع می کند که جز تأمین کننده منافع ابرقدرت نیست، و فساد و تباهی آن قدر دامن بشریت را گرفته که مجبور شدند اعتراف کنند که تنها دین است که می تواند بشریت را هدایت و کنترل نماید.(3)
ثالثا: از ذیل پاسخ دوم به دست آمد که آن چه که عقل بشری درک می کند بروز آن با موانع جدی چون هواپرستی، خودخواهی، دنیا پرستی و ... مقام خواهی روبروست.
رابعا: خود عقل این حکم را درک می کند که خدای حکیم که انسان را آفریده تا به سعادت دنیا و آخرت برسد، باید برای طی این راه قانون و مجری قانون بفرستد، پس اگر ما عقل را قبول داشته باشیم خود می گوید، انسان از دین و قوانین آسمانی بی نیاز نیست. افزون بر آن دین کارکردهای مختلفی دارد که رعایت اختصار، ما را از بررسی تفصیلی آن معاف می دارد.
برای مطالعه بیشتر ر.ک:
- آموزش عقاید، محمد تقی مصباح، سازمان تبلیغات.
- وحی و نبوت، مرتضی مطهری.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین