شرح پرسش: آیا لقمان حکیم واقعاً طبق احادیث، استاد پیامبران بوده و برخی پیامبران از ایشان و در خدمت ایشان تلمذ میکردهاند؟ لطفاً بررسی سندی بفرمایید. آیا این منافات با مقام پیامبران ندارد؟ و آیا این منافاتی با این ندارد که انبیا در هر عصر باید اکمل و افضل از مردم آن عصر یا قوم باشند؟ پاسخ اجمالی: لقمان؛ انسانی درست اندیش، صاحب فکر و نظر، پرهیزکار و دارای اراده قوی در راه خدا بود. وی در حبشه متولد شد، اما به عنوان برده به میان بنی اسرائیل آورده شد. مالک او وقتی حکمت را در گفتار و اعمال او دید، او را آزاد کرد و اینگونه لقمان از بردگی آزاد شده و به زندگی در میان بنی اسرائیل میپردازد. این غلام سیاه پوست از بردگی به درجهای در اجتماع آن زمان میرسد که با داود پیامبر همنشین گشته، او را نصیحت میکند و استاد پیامبر خدا میگردد. براساس روایات، لقمان پیامبر نبود، بلکه خداوند به او حکمت داد، و در روایات، این حکمت به فهم و عقل معنا شده است. مطالب مبسوط در مورد این حکیم الهی را در پاسخ تفصیلی مطالعه کنید. پاسخ تفصیلی: لقمان؛ حکیمی بزرگ بود که در آیات قرآن و روایت، نصایح و گفتارهای نغز بسیاری از او نقل شده است. اما در نقطه مقابل نصایح او که بسیار زیاد است، از زندگی او مطالب اندکی به ما رسیده و در همان اندک نیز اختلاف وجود دارد. زندگی لقمان در مورد پدر و جد او نقلهای مختلفی وجود دارد؛ برخی از منابع او را لقمان بن عنقاء بن سدون[1]‌ معرفی کردهاند و برخی او را پسر ناحور میدانند.[2] عدهای نیز نسب او را چنین بر شمردهاند: لقمان بن عنقاء بن مربد بن صارون.[3] و... .[4] محل تولد او را برخی از منابع (ایله) ذکر کردهاند،[5] اما نظر مشهور این است که او حبشی بود.[6] امام علی(ع) در این باره میفرماید: (...لقمان حکیم، بندهای از حبشه بود).[7] با توجه به محل تولد(اتیوپی – آفریقا) لقمان، بدیهی است که وی از نظر چهره سیاه پوست باشد.[8] لقمان با اینکه متولد حبشه بود، اما به عنوان برده به میان بنی اسرائیل آورده شد. مالک او(نام قَین ابن جسر)[9] وقتی حکمت را در گفتار و اعمال او میبیند، او را آزاد میکند[10] و اینگونه لقمان از بردگی آزاد شده و به زندگی در میان بنی اسرائیل میپردازد. او همعصر با داود پیامبر بود و با او رفت و آمد داشت.[11] نکته قابل توجه در زندگی لقمان اینجا است که این غلام سیاه پوست از بردگی و غلام بودن به درجهای در اجتماع آن زمان میرسد که با داود پیامبر همنشین گشته و حتی به او نصیحت میکند و استاد بر پیامبر خدا میگردد. در مورد شغل او نیز گفتارهای بسیاری نقل شده است. البته قول مشهور آن است که وی نجار بود.[12] تعدادی نیز خیاط بودن را به او استناد دادهاند،[13] و برخی نیز معتقدند لقمان شغل قضاوت در میان بنی اسرائیل را بر عهده داشت. [14] در مورد محل دفن لقمان؛ شهرزوری(متوفای 511 ق) در کتاب (نزهة الارواح) به نقل از ابراهیم ادهم میگوید: (به من رسید که قبر لقمان میان مسجد رمله و میان جایی که آن روز بازار بوده است [بود]. و در آن موضع قبر هفتاد پیغمبر بود، که بعد از لقمان رحلت نموده بودند که بنی اسرائیل ایشان را اخراج کرده بودند به طرف رمله و در آنجا همه از گرسنگی فوت شدند و قبرهای ایشان میان مسجد رمله و میان بازار است).[15] شخصیت لقمان شاید بهترین معرفی برای لقمان، توضیحی باشد که امام صادق(ع) پیرامون شخصیت لقمان فرموده است که میتوان به صورت خلاصه آنرا اینگونه برشمرد: 1. حکمتی که به لقمان داده شده بود، درباره حسب و نسب، مال، خانواده، قدرت بدنی و جمال و زیبایی نبود، بلکه او مردی قوی در راه خدا، متّقی در محارم خدا، درستاندیش و صاحب فکر و نظر بود. همواره قلب خود را با تفکّر مداوا می‌کرد و نفس خود را با عبرتها و مواعظ، تربیت و تعدیل می‌نمود. 2. علاوه بر این، در رفتار روزانه خود نیز دقت بسیار داشت، به نحوی که هیچیک از مردم او را در حال قضای حاجت و یا غسل ندید، و هرگز با فردی درگیر نشد. 3. او در طول زندگی خود چند ازدواج داشت و از این ازدواجها، فرزندان زیادی داشت که بیشتر آنها در کودکی مردند، امّا او برای هیچیک از آنها گریه و زاری نکرد. 4. هرگز از کنار دو نفر که در حال نزاع و کشمکش بودند عبور نمی‌کرد، مگر اینکه میانشان صلح و آشتی برقرار می‌نمود. 5. هرگز هیچ سخن نیکو و پسندیده‌ای را از کسی نمیشنید، جز اینکه او را تحسین میکرد و از او می‌پرسید که این سخن را از که شنیده و چه تفسیری دارد؟ 6. بسیار در مجالس حکما و فقها شرکت می‌کرد. با قضات و پادشاهان معاشرت می‌کرد و به آنها پند و اندرز می‌داد که مواظب امتحان الهی باشند و به خدا تکیه کنند. 7. همواره در طلب علمی بود که بهوسیله آن بر نفس خود تسلّط یابد و با هوای نفس مبارزه کند. 8. هرگز درباره چیزی که ندیده بود اظهار نظر نمی‌کرد و...).[16] در قرآن سورهای به نام این مرد بزرگ وجود دارد و خداوند در مورد او میفرماید: (وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمیدٌ).[17] براساس صریح این آیه خداوند به لقمان حکمت داد که در برخی از روایات این حکمت به فهم و عقل معنا شد و طبیعتاً داشته با ارزشی است. امام موسی بن جعفر(ع) فرمود: (وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ؛ این حکمت، فهم و عقل است).[18] در قرآن و روایات؛ عموماً آموزهها و نصیحتهای لقمان را اینگونه نقل کردهاند که ایشان به فرزند خود گفته است: (وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَی‌)،[19] (قَالَ لُقْمَانُ یَا بُنَیَّ)[20] و موارد دیگری که همه از قول لقمان به فرزندش میباشد که اسم او نیز ناتان بوده است.[21] حکیم بودن یا نبی بودن لقمان روایاتی وجود دارد که در آن تصریح شده لقمان پیامبر نبوده، بلکه حکمت به او داده شده است: رسول خدا(ص) فرمود: (واقعیت این است که بگویم لقمان پیامبر نبود، اما بنده‌ای بود بسیار اندیشمند، یقینش نیکو بود و خدا را دوست میداشت پس خدا هم او را دوست داشته و حکمت به او عنایت فرمود. ... ندایی به گوش او رسید: ای لقمان! آیا میل داری خداوند تو را خلیفه و نماینده خود در زمین قرار دهد تا بین مردم به عدالت حکم کنی؟ پاسخ داد: اگر خداوند مرا در این کار آزاد قرار داده من هرگز این آزمایش و این مسئولیت را قبول نمیکنم، و اگر امر میفرماید پس مطیع دستور او خواهم بود؛ زیرا یقین دارم که در اجرای مسئولیت به من کمک نموده و موفق به وظائف خویش میفرماید. ملائکه از لقمان پرسیدند، در حالیکه ایشان را نمی‌دید و صدایشان را میشنید، دلیل کلام تو چیست؟ لقمان پاسخ داد: زیرا دادرسی و قضاوت مهمترین و مشکل‌ترین شغلی است که تاریکی و ظلمت (اشتباه) از هر طرف آنرا فرا گرفته، اگر قاضی خود را حفظ کند راه نجات داشته و اگر خطا کرد از راه بهشت دور خواهد شد. (من خواهان چنین مقام سنگینی نیستم) کسی که در دنیا ذلیل و در آخرت صاحب مقام و ارجمند باشد بهتر از آن است که در دنیا ارجمند ولی در آخرت ذلیل باشد، آنکه دنیا را بر آخرت ترجیح دهد هرگز به آرزوهای خود نرسیده و آخرت هم از دست او بیرون خواهد رفت. ملائکه از پاسخ و طرز استدلال لقمان تعجب کرده و او را تحسین نمودند، آنگاه لقمان به خواب رفت و خداوند حکمت را به او داد و لقمان از حکمت خویش بهرهمند میشد و با داود پیامبر(ص) همکاری و معاونت می‌نمود). این نقل، به گونههای مختلف در منابع سنی[22] و شیعه[23] نقل شده است. از این روایت به دست میآید که لقمان، حکیم بوده و مقام نبوّت نداشته؛ با این حال برخی لقمان را نبی میدانستند.[24] علاوه بر این، از روایت مذکور به دست میآید که لقمان در میان حکومت و حکمت مخیّر گشته و حکمت را انتخاب کرده است.[25] در برخی از روایات نیز پیامبر(ص)، سلمان فارسی را مانند لقمان معرفی میکند.[26] ارتباط لقمان با پیامبران در این مورد روایتی وجود دارد: (و لقمان از آنجا که همعصر حضرت داود(ع) بود، بسیار با داود ملاقات می‌کرد و او را موعظه می‌نمود و داود به او گفت: خوشا به حالت! ای لقمان که دارای حکمت شده‌ای و در عین حال بلا و امتحان از تو منصرف شده، در حالیکه داود به مقام خلافت رسیده و به خطا و آزمایش مبتلا گشته است).[27] اما این مسئله، ضعف نبوّت داود و مقام پیامبری نخواهد بود؛ زیرا: 1. این احتمال وجود دارد که لقمان از داود و دیگر انبیای زمان خود پایینتر نبوده و از ظواهر برخی روایات نیز همین مطلب استنباط میشود. 2. اگر مقام لقمان را از مقام انبیای دیگر پایینتر بدانیم نیز هیچ اشکالی پیش نمیآید؛ زیرا انسان از افراد کوچکتر و یا پایینتر مطالبی را یاد میگیرد بدون اینکه از ارزش و یا مقامش، کم شود و همچنین گاهی مطالبی را میشنود که آنرا میدانسته اما به حسب شرائط در او اثر میگذارد؛ لذا داود از لقمان نصیحت میشنید و از او استفاده میکرد. 3. علاوه بر این در قرآن داستان موسی و خضر نیز بیان شده است که بسیار از این مسئله پیچیدهتر است و موسی(ع) که از پیامبران اولواالعزم است، حتی اجازه همراهی خضر نبی را از دست میدهد. پی نوشتها: [1]. ابن کثیر دمشقی‌، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 2، ص 123، دار الفکر، بیروت، 1407ق. [2]. حمد الله بن ابی بکر بن احمد مستوفی قزوینی، تاریخ گزیده، تحقیق، عبد الحسین نوایی، ص 62، تهران، امیر کبیر، چ سوم، 1364ش. [3]. مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق، داغر، اسعد، ج 1، ص 70، دار الهجرة، قم، چاپ دوم، 1409ق. [4]. آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تحقیق، عطیة، علی عبدالباری، ج 11، ص 82، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1415ق. [5]. مروج ‌الذهب، ج ‌1، ص 70. [6]. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج 5، ص 160، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، قم، 1404ق؛ البدایة و النهایة، ج ‌2، ص 124. [7]. (لقمَانُ الْحَکِیمُ وَ کَانَ عَبْداً حَبَشِیّاً)؛ کوفی، محمد بن محمد اشعث، الجعفریات(الأشعثیات)، ص 241، ص 309، تهران، مکتبة نینوی الحدیثة، چاپ اول، بیتا؛ ابن حیون مغربی، نعمان بن محمد، دعائم الإسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الأحکام، محقق، مصحح، فیضی، آصف،‌ ج 2، ص 309، قم، مؤسسة آل البیت(علیهم السلام)، چاپ دوم، 1385ق. [8]. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج 3، ص 102، مکتبة الثقافة الدینیة، بور سعید، بیتا. [9]. مروج ‌الذهب، ج ‌1، ص 70. [10]. ابن قتیبة أبو محمد عبد الله بن مسلم، المعارف، تحقیق، ثروت عکاشة، ص 55، القاهرة، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ دوم، 1992 م. [11]. تفسیر القمی، ج ‌2، ص 163؛ فیض کاشانی، محمد محسن، الوافی، ج 26، ص 301، اصفهان، کتابخانه امام أمیر المؤمنین علی(ع)، چاپ اول، 1406ق. [12]. الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج ‌5، ص 160؛ البدء و التاریخ، ج‌ 3، ص 102. [13]. المعارف، متن، ص 55. [14]. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 21، ص 43، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، 1412ق. [15]. شهرزوری، محمد بن محمود، نزهه الارواح و روضه الافراح( تاریخ الحکماء)، ص 326، تهران، شرکت انتشارات علمی فرهنگی‌، چاپ اول، 1365ش. [16]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوی جزائری، سید طیب،‌ ج 2، ص 162، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق؛ فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، تحقیق، اعلمی، حسین، ج 4، ص 142، تهران، انتشارات الصدر، چاپ دوم، 1415ق. [17]. لقمان، 12: (و بهراستی ما به لقمان حکمت عطا کردیم که: برای خدا سپاسگزار و هرکه سپاس گزارد تنها به سود خود سپاس میگزارد، و هرکه ناسپاسی کند [به خدا زیان نمیزند، زیرا] خدا بینیاز و ستوده است). [18]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 16، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق؛ ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول(صلی الله علیه و آله)، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ص 385، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1404ق. [19]. لقمان، 13: (و هنگامی که لقمان به پسرش در حالی که او را موعظه میکرد، گفت: پسرم ...). [20]. قطب الدین راوندی، سعید بن هبة الله، قصص الأنبیاء(علیهم السلام)، محقق، مصحح، عرفانیان یزدی، غلامرضا، ص 194، مشهد، مرکز پژوهشهای اسلامی، چاپ اول، 1409ق. [21]. شیخ صدوق، الامالی، ص 668، بیروت، اعلمی، چاپ پنجم، 1400ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 13، ص 413، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق. [22]. زحیلی، وهبة بن مصطفی، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، ج 3، ص 202، بیروت، دمشق، دار الفکر المعاصر، چاپ دوم، 1418ق؛ قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج 14، ص 59 – 60، تهران، انتشارات ناصر خسرو، چاپ اول، 1364ش؛ ثعلبی نیشابوری، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج 7، ص 312، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1422ق. [23]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی‌، محمد جواد، ج 8، ص 494، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش. [24]. به نقل از: شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، شیخ آقابزرگ تهرانی، تحقیق، قصیرعاملی، احمد، ج 8، ص 275، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا. [25]. قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، تحقیق، درگاهی، حسین، ج 10، ص 238، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1368ش. [26]. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج 2، ص 281، قم، انتشارات رضی، چاپ اول، 1375ش؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبیطالب(علیهم السلام)، ج 3، ص 199، قم، انتشارات علامه، چاپ اول، 1379ق. [27]. (و کان لقمان یکثر زیارة داود و یعظه بمواعظه و حکمته و فضل علمه و کان داود یقول له: طوبی لک یا لقمان أوتیت الحکمة و صرفت عنک البلیة و أعطی داود الخلافة و ابتلی بالحکم و الفتنة)؛ تفسیر القمی،‌ ج 2، ص 162. منبع: www.islamquest.net
از نگاه روایات؛ لقمان حکیم دارای چه شخصیتی است؟ آیا او یک برده بوده و به جایی رسید که سمت استادی نسبت به برخی پیامبران پیدا کرد؟
شرح پرسش:
آیا لقمان حکیم واقعاً طبق احادیث، استاد پیامبران بوده و برخی پیامبران از ایشان و در خدمت ایشان تلمذ میکردهاند؟ لطفاً بررسی سندی بفرمایید. آیا این منافات با مقام پیامبران ندارد؟ و آیا این منافاتی با این ندارد که انبیا در هر عصر باید اکمل و افضل از مردم آن عصر یا قوم باشند؟
پاسخ اجمالی:
لقمان؛ انسانی درست اندیش، صاحب فکر و نظر، پرهیزکار و دارای اراده قوی در راه خدا بود.
وی در حبشه متولد شد، اما به عنوان برده به میان بنی اسرائیل آورده شد. مالک او وقتی حکمت را در گفتار و اعمال او دید، او را آزاد کرد و اینگونه لقمان از بردگی آزاد شده و به زندگی در میان بنی اسرائیل میپردازد. این غلام سیاه پوست از بردگی به درجهای در اجتماع آن زمان میرسد که با داود پیامبر همنشین گشته، او را نصیحت میکند و استاد پیامبر خدا میگردد.
براساس روایات، لقمان پیامبر نبود، بلکه خداوند به او حکمت داد، و در روایات، این حکمت به فهم و عقل معنا شده است. مطالب مبسوط در مورد این حکیم الهی را در پاسخ تفصیلی مطالعه کنید.
پاسخ تفصیلی:
لقمان؛ حکیمی بزرگ بود که در آیات قرآن و روایت، نصایح و گفتارهای نغز بسیاری از او نقل شده است. اما در نقطه مقابل نصایح او که بسیار زیاد است، از زندگی او مطالب اندکی به ما رسیده و در همان اندک نیز اختلاف وجود دارد.
زندگی لقمان
در مورد پدر و جد او نقلهای مختلفی وجود دارد؛ برخی از منابع او را لقمان بن عنقاء بن سدون[1] معرفی کردهاند و برخی او را پسر ناحور میدانند.[2] عدهای نیز نسب او را چنین بر شمردهاند: لقمان بن عنقاء بن مربد بن صارون.[3] و... .[4]
محل تولد او را برخی از منابع (ایله) ذکر کردهاند،[5] اما نظر مشهور این است که او حبشی بود.[6] امام علی(ع) در این باره میفرماید: (...لقمان حکیم، بندهای از حبشه بود).[7]
با توجه به محل تولد(اتیوپی – آفریقا) لقمان، بدیهی است که وی از نظر چهره سیاه پوست باشد.[8] لقمان با اینکه متولد حبشه بود، اما به عنوان برده به میان بنی اسرائیل آورده شد. مالک او(نام قَین ابن جسر)[9] وقتی حکمت را در گفتار و اعمال او میبیند، او را آزاد میکند[10] و اینگونه لقمان از بردگی آزاد شده و به زندگی در میان بنی اسرائیل میپردازد. او همعصر با داود پیامبر بود و با او رفت و آمد داشت.[11]
نکته قابل توجه در زندگی لقمان اینجا است که این غلام سیاه پوست از بردگی و غلام بودن به درجهای در اجتماع آن زمان میرسد که با داود پیامبر همنشین گشته و حتی به او نصیحت میکند و استاد بر پیامبر خدا میگردد.
در مورد شغل او نیز گفتارهای بسیاری نقل شده است. البته قول مشهور آن است که وی نجار بود.[12] تعدادی نیز خیاط بودن را به او استناد دادهاند،[13] و برخی نیز معتقدند لقمان شغل قضاوت در میان بنی اسرائیل را بر عهده داشت. [14]
در مورد محل دفن لقمان؛ شهرزوری(متوفای 511 ق) در کتاب (نزهة الارواح) به نقل از ابراهیم ادهم میگوید: (به من رسید که قبر لقمان میان مسجد رمله و میان جایی که آن روز بازار بوده است [بود]. و در آن موضع قبر هفتاد پیغمبر بود، که بعد از لقمان رحلت نموده بودند که بنی اسرائیل ایشان را اخراج کرده بودند به طرف رمله و در آنجا همه از گرسنگی فوت شدند و قبرهای ایشان میان مسجد رمله و میان بازار است).[15]
شخصیت لقمان
شاید بهترین معرفی برای لقمان، توضیحی باشد که امام صادق(ع) پیرامون شخصیت لقمان فرموده است که میتوان به صورت خلاصه آنرا اینگونه برشمرد:
1. حکمتی که به لقمان داده شده بود، درباره حسب و نسب، مال، خانواده، قدرت بدنی و جمال و زیبایی نبود، بلکه او مردی قوی در راه خدا، متّقی در محارم خدا، درستاندیش و صاحب فکر و نظر بود. همواره قلب خود را با تفکّر مداوا میکرد و نفس خود را با عبرتها و مواعظ، تربیت و تعدیل مینمود.
2. علاوه بر این، در رفتار روزانه خود نیز دقت بسیار داشت، به نحوی که هیچیک از مردم او را در حال قضای حاجت و یا غسل ندید، و هرگز با فردی درگیر نشد.
3. او در طول زندگی خود چند ازدواج داشت و از این ازدواجها، فرزندان زیادی داشت که بیشتر آنها در کودکی مردند، امّا او برای هیچیک از آنها گریه و زاری نکرد.
4. هرگز از کنار دو نفر که در حال نزاع و کشمکش بودند عبور نمیکرد، مگر اینکه میانشان صلح و آشتی برقرار مینمود.
5. هرگز هیچ سخن نیکو و پسندیدهای را از کسی نمیشنید، جز اینکه او را تحسین میکرد و از او میپرسید که این سخن را از که شنیده و چه تفسیری دارد؟
6. بسیار در مجالس حکما و فقها شرکت میکرد. با قضات و پادشاهان معاشرت میکرد و به آنها پند و اندرز میداد که مواظب امتحان الهی باشند و به خدا تکیه کنند.
7. همواره در طلب علمی بود که بهوسیله آن بر نفس خود تسلّط یابد و با هوای نفس مبارزه کند.
8. هرگز درباره چیزی که ندیده بود اظهار نظر نمیکرد و...).[16]
در قرآن سورهای به نام این مرد بزرگ وجود دارد و خداوند در مورد او میفرماید: (وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمیدٌ).[17]
براساس صریح این آیه خداوند به لقمان حکمت داد که در برخی از روایات این حکمت به فهم و عقل معنا شد و طبیعتاً داشته با ارزشی است. امام موسی بن جعفر(ع) فرمود: (وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ؛ این حکمت، فهم و عقل است).[18]
در قرآن و روایات؛ عموماً آموزهها و نصیحتهای لقمان را اینگونه نقل کردهاند که ایشان به فرزند خود گفته است: (وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَی)،[19] (قَالَ لُقْمَانُ یَا بُنَیَّ)[20] و موارد دیگری که همه از قول لقمان به فرزندش میباشد که اسم او نیز ناتان بوده است.[21]
حکیم بودن یا نبی بودن لقمان
روایاتی وجود دارد که در آن تصریح شده لقمان پیامبر نبوده، بلکه حکمت به او داده شده است:
رسول خدا(ص) فرمود: (واقعیت این است که بگویم لقمان پیامبر نبود، اما بندهای بود بسیار اندیشمند، یقینش نیکو بود و خدا را دوست میداشت پس خدا هم او را دوست داشته و حکمت به او عنایت فرمود. ... ندایی به گوش او رسید: ای لقمان! آیا میل داری خداوند تو را خلیفه و نماینده خود در زمین قرار دهد تا بین مردم به عدالت حکم کنی؟ پاسخ داد: اگر خداوند مرا در این کار آزاد قرار داده من هرگز این آزمایش و این مسئولیت را قبول نمیکنم، و اگر امر میفرماید پس مطیع دستور او خواهم بود؛ زیرا یقین دارم که در اجرای مسئولیت به من کمک نموده و موفق به وظائف خویش میفرماید. ملائکه از لقمان پرسیدند، در حالیکه ایشان را نمیدید و صدایشان را میشنید، دلیل کلام تو چیست؟
لقمان پاسخ داد: زیرا دادرسی و قضاوت مهمترین و مشکلترین شغلی است که تاریکی و ظلمت (اشتباه) از هر طرف آنرا فرا گرفته، اگر قاضی خود را حفظ کند راه نجات داشته و اگر خطا کرد از راه بهشت دور خواهد شد. (من خواهان چنین مقام سنگینی نیستم) کسی که در دنیا ذلیل و در آخرت صاحب مقام و ارجمند باشد بهتر از آن است که در دنیا ارجمند ولی در آخرت ذلیل باشد، آنکه دنیا را بر آخرت ترجیح دهد هرگز به آرزوهای خود نرسیده و آخرت هم از دست او بیرون خواهد رفت. ملائکه از پاسخ و طرز استدلال لقمان تعجب کرده و او را تحسین نمودند، آنگاه لقمان به خواب رفت و خداوند حکمت را به او داد و لقمان از حکمت خویش بهرهمند میشد و با داود پیامبر(ص) همکاری و معاونت مینمود). این نقل، به گونههای مختلف در منابع سنی[22] و شیعه[23] نقل شده است. از این روایت به دست میآید که لقمان، حکیم بوده و مقام نبوّت نداشته؛ با این حال برخی لقمان را نبی میدانستند.[24]
علاوه بر این، از روایت مذکور به دست میآید که لقمان در میان حکومت و حکمت مخیّر گشته و حکمت را انتخاب کرده است.[25]
در برخی از روایات نیز پیامبر(ص)، سلمان فارسی را مانند لقمان معرفی میکند.[26]
ارتباط لقمان با پیامبران
در این مورد روایتی وجود دارد: (و لقمان از آنجا که همعصر حضرت داود(ع) بود، بسیار با داود ملاقات میکرد و او را موعظه مینمود و داود به او گفت: خوشا به حالت! ای لقمان که دارای حکمت شدهای و در عین حال بلا و امتحان از تو منصرف شده، در حالیکه داود به مقام خلافت رسیده و به خطا و آزمایش مبتلا گشته است).[27]
اما این مسئله، ضعف نبوّت داود و مقام پیامبری نخواهد بود؛ زیرا:
1. این احتمال وجود دارد که لقمان از داود و دیگر انبیای زمان خود پایینتر نبوده و از ظواهر برخی روایات نیز همین مطلب استنباط میشود.
2. اگر مقام لقمان را از مقام انبیای دیگر پایینتر بدانیم نیز هیچ اشکالی پیش نمیآید؛ زیرا انسان از افراد کوچکتر و یا پایینتر مطالبی را یاد میگیرد بدون اینکه از ارزش و یا مقامش، کم شود و همچنین گاهی مطالبی را میشنود که آنرا میدانسته اما به حسب شرائط در او اثر میگذارد؛ لذا داود از لقمان نصیحت میشنید و از او استفاده میکرد.
3. علاوه بر این در قرآن داستان موسی و خضر نیز بیان شده است که بسیار از این مسئله پیچیدهتر است و موسی(ع) که از پیامبران اولواالعزم است، حتی اجازه همراهی خضر نبی را از دست میدهد.
پی نوشتها:
[1]. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 2، ص 123، دار الفکر، بیروت، 1407ق.
[2]. حمد الله بن ابی بکر بن احمد مستوفی قزوینی، تاریخ گزیده، تحقیق، عبد الحسین نوایی، ص 62، تهران، امیر کبیر، چ سوم، 1364ش.
[3]. مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق، داغر، اسعد، ج 1، ص 70، دار الهجرة، قم، چاپ دوم، 1409ق.
[4]. آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تحقیق، عطیة، علی عبدالباری، ج 11، ص 82، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1415ق.
[5]. مروج الذهب، ج 1، ص 70.
[6]. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج 5، ص 160، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، قم، 1404ق؛ البدایة و النهایة، ج 2، ص 124.
[7]. (لقمَانُ الْحَکِیمُ وَ کَانَ عَبْداً حَبَشِیّاً)؛ کوفی، محمد بن محمد اشعث، الجعفریات(الأشعثیات)، ص 241، ص 309، تهران، مکتبة نینوی الحدیثة، چاپ اول، بیتا؛ ابن حیون مغربی، نعمان بن محمد، دعائم الإسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الأحکام، محقق، مصحح، فیضی، آصف، ج 2، ص 309، قم، مؤسسة آل البیت(علیهم السلام)، چاپ دوم، 1385ق.
[8]. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج 3، ص 102، مکتبة الثقافة الدینیة، بور سعید، بیتا.
[9]. مروج الذهب، ج 1، ص 70.
[10]. ابن قتیبة أبو محمد عبد الله بن مسلم، المعارف، تحقیق، ثروت عکاشة، ص 55، القاهرة، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ دوم، 1992 م.
[11]. تفسیر القمی، ج 2، ص 163؛ فیض کاشانی، محمد محسن، الوافی، ج 26، ص 301، اصفهان، کتابخانه امام أمیر المؤمنین علی(ع)، چاپ اول، 1406ق.
[12]. الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج 5، ص 160؛ البدء و التاریخ، ج 3، ص 102.
[13]. المعارف، متن، ص 55.
[14]. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 21، ص 43، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، 1412ق.
[15]. شهرزوری، محمد بن محمود، نزهه الارواح و روضه الافراح( تاریخ الحکماء)، ص 326، تهران، شرکت انتشارات علمی فرهنگی، چاپ اول، 1365ش.
[16]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوی جزائری، سید طیب، ج 2، ص 162، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق؛ فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، تحقیق، اعلمی، حسین، ج 4، ص 142، تهران، انتشارات الصدر، چاپ دوم، 1415ق.
[17]. لقمان، 12: (و بهراستی ما به لقمان حکمت عطا کردیم که: برای خدا سپاسگزار و هرکه سپاس گزارد تنها به سود خود سپاس میگزارد، و هرکه ناسپاسی کند [به خدا زیان نمیزند، زیرا] خدا بینیاز و ستوده است).
[18]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 16، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق؛ ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول(صلی الله علیه و آله)، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ص 385، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1404ق.
[19]. لقمان، 13: (و هنگامی که لقمان به پسرش در حالی که او را موعظه میکرد، گفت: پسرم ...).
[20]. قطب الدین راوندی، سعید بن هبة الله، قصص الأنبیاء(علیهم السلام)، محقق، مصحح، عرفانیان یزدی، غلامرضا، ص 194، مشهد، مرکز پژوهشهای اسلامی، چاپ اول، 1409ق.
[21]. شیخ صدوق، الامالی، ص 668، بیروت، اعلمی، چاپ پنجم، 1400ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 13، ص 413، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[22]. زحیلی، وهبة بن مصطفی، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، ج 3، ص 202، بیروت، دمشق، دار الفکر المعاصر، چاپ دوم، 1418ق؛ قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج 14، ص 59 – 60، تهران، انتشارات ناصر خسرو، چاپ اول، 1364ش؛ ثعلبی نیشابوری، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج 7، ص 312، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1422ق.
[23]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج 8، ص 494، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.
[24]. به نقل از: شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، شیخ آقابزرگ تهرانی، تحقیق، قصیرعاملی، احمد، ج 8، ص 275، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
[25]. قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، تحقیق، درگاهی، حسین، ج 10، ص 238، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1368ش.
[26]. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج 2، ص 281، قم، انتشارات رضی، چاپ اول، 1375ش؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبیطالب(علیهم السلام)، ج 3، ص 199، قم، انتشارات علامه، چاپ اول، 1379ق.
[27]. (و کان لقمان یکثر زیارة داود و یعظه بمواعظه و حکمته و فضل علمه و کان داود یقول له: طوبی لک یا لقمان أوتیت الحکمة و صرفت عنک البلیة و أعطی داود الخلافة و ابتلی بالحکم و الفتنة)؛ تفسیر القمی، ج 2، ص 162.
منبع: www.islamquest.net
- [سایر] آیا لقمان حکیم واقعاً طبق احادیث، استاد پیامبران بوده و برخی پیامبران از ایشان و در خدمت ایشان تلمذ میکردهاند؟ لطفاً بررسی سندی بفرمایید. آیا این منافات با مقام پیامبران ندارد؟ و آیا این منافاتی با این ندارد که انبیا در هر عصر باید اکمل و افضل از مردم آن عصر یا قوم باشند؟
- [سایر] شخصیت لقمان از دیدگاه قرآن و روایات چگونه است؟
- [سایر] سلام؛ حکمت بیان ترک اولی از پیامبران توسط خداوند چیست؟
- [سایر] افراد دارای جاذبه و دافعه چه ویژگی های شخصیتی دارند؟
- [سایر] قرآن چگونه لزوم بعثت پیامبران را از جهت «تعلیم کتاب و حکمت» اثبات میکند؟
- [سایر] انسان هایی که دارای جاذبه و دافعه نباشند، چه مشکلات شخصیتی دارند؟
- [سایر] انسان هایی که دارای جاذبه و دافعه هستند چگونه شخصیتی دارند؟
- [سایر] عناد چیست؟ ویژگیهای شخص معاند از نظر شخصیتی با توجه به آیات و روایات چیست؟
- [سایر] در کدام آیة قرآن، از تمام پیامبران نام برده شده است؟
- [سایر] حکمت برتری حضرت معصومه نسبت به سایر امام زادگان چیست؟
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر کفش او را ببرند و کفش دیگری به جای آن بگذارند؛ چنانچه بداند کفشی که مانده مال کسی است که کفش او را برده و راضی است که کفشش را عوض کفشی که برده است بردارد؛ می تواند به جای کفش خودش بردارد. و همچنین است اگر بداند که کفش او را به طور ناحق و ظلم برده است؛ ولی در این فرض باید قیمت آن از کفش خودش بیشتر نباشد و الا حکم مجهول المالک نسبت به زیادی قیمت جاری است و در غیر این دو صورت حکم مجهول المالک بر آن کفش جاری خواهد بود مگر آنکه بداند صاحب او از آن کفش اعراض کرده.
- [آیت الله سیستانی] اگر کفش او را ببرند و کفش دیگری بجای آن بگذارند ، چنانچه بداند کفشی که مانده مال کسی است که کفش او را برده و راضی است که کفشش را عوض کفشی که برده است بردارد ، میتواند بجای کفش خودش بردارد ، و همچنین است اگر بداند که کفش او را به طور ناحق و ظلم برده است ، ولی در این فرض باید قیمت آن از کفش خودش بیشتر نباشد ، و الاّ حکم مجهول المالک نسبت به زیادیِ قیمت جاری است ، ودر غیر این دو صورت حکم مجهول المالک بر آن کفش جاری خواهد بود .
- [آیت الله خوئی] اگر کفش شخصی را ببرند و کفش دیگری بهجای آن بگذارند، چناچه بداند کفشی که مانده مال کسی است که کفش او را برده و راضی است که کفشش را عوض کفشی که برده است بردارد، میتواند بهجای کفش خودش بردارد. و همچنین اگر بداند که کفش او را به طور ناحق و ظلم برده است ولی در این فرض باید قیمت آن از کفش خودش بیشتر نباشد، والا حکم مجهولالمالک نسبت به زیادی قیمت جاری است و در غیر این دو صورت حکم مجهولالمالک بر آن کفش جاری خواهد بود.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر بخواهد خبری را که نمیداند راست است یا دروغ، نقل کند، بنا بر احتیاط نباید به خداوند یا پیامبر صلی الله علیه و آله یا امام علیهالسلام نسبت دهد، بلکه باید مثلاً چنین بگوید: چنین روایت شده است.
- [آیت الله مکارم شیرازی] در روایات آمده است دایه ای را باید برای طفل انتخاب کرد که دارای عقل و ایمان و عفت و صورت نیکو باشد و از گرفتن دایه کم عقل یا غیرمؤمنه یا بدصورت و کج خلق یا زنازاده خودداری شود و همچنین از انتخاب دایه ای که بچه او از زنا به دنیا آمده و شیرش شیر زنازاده است پرهیز شود.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر ملکی را اجاره کند و پس از گذشتن مقداری از مدّت اجاره به طوری خراب شود که اصلاً قابل استفادهای که قرار گذاشتهاند نباشد، اجاره مدّتی که باقی مانده باطل میشود و به همین میزان از پولی که به صاحب ملک داده شده به مستأجر باز میگردد و نسبت به مدت گذشته مستأجر اختیار دارد اجاره را فسخ کرده، بقیه مال الاجاره را نیز بازگرداند و اجرت استفادهای را که برده بر طبق معمول بپردازد، همچنان که میتواند اجاره مدّت گذشته را به هم نزند و اجرت استفادهای را که برده به تناسب مال الاجاره بپردازد. و اگر استفادهای را که قرار گذاشتهاند ممکن است، ولی نظر مستأجر را به شکل کامل تأمین نمیکند، اجاره باطل نمیشود؛ ولی مستأجر میتواند اجاره را به طور کامل به هم بزند و اجرت استفادهای را که برده به مقدار معمول بپردازد.
- [آیت الله مظاهری] شهادت پنج دسته پذیرفته نمیشود گرچه دارای شرایط بیّنه باشند: 1 - شهادت شریک برای شریک در مالی که شریک هستند. 2 - شهادت وصی در چیزهایی که در اختیار اوست. 3 - شهادت خویشان مانند پدر و فرزند. 4 - شهادت دشمن علیه دشمن خود. 5 - شهادت مدّعی برای ادعای خود نظیر قذف (شهادت کسی که به دیگری نسبت زنا بدهد در مورد زنا).
- [آیت الله اردبیلی] اگر روزهدار با گفتن یا با نوشتن یا با اشاره و مانند آنها به خدا و پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و جانشینان آن حضرت علیهمالسلام عمدا نسبت دروغ بدهد، اگرچه فورا بگوید: (دروغ گفتم) یا توبه کند، روزه او بنابر احتیاط واجب باطل است و اگر دروغ بستن به حضرت زهرا علیهاالسلام و سایر پیامبران و جانشینان آنان علیهمالسلام موجب دروغ بستن به خدا یا پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم یا جانشینان آن حضرت علیهمالسلام گردد نیز همین حکم را دارند.
- [آیت الله جوادی آملی] .فروشنده و خریدار باید دارای اوصاف زیر باشند : 1 .بالغ باشند. 2 عاقل ب اشند, نه دیوانه. 3 .رشید باشند , نه سفیه . 4 .قصد جدّی نسبت به معامله داشته باشند, نه شوخی. 5 .مجبور دیگری نباشند, بلکه مختار باشند. 6 .مالک یا ولیّ یا وصی، یا قیّم و یا وکیل مالکِ عوض یا معوّض باشند. 7 حقّ تصرف در مال خود را داشته باشند , پس ورشکستهای که ب ر اثر حکم حاکم شرع از تصرف در اموال خود ممنوع است , نمیتواند نسبت به مال خویش معامله کند , هرچند میتواند مال دیگران را با اذن آنها بفروشد یا با آن چیزی بخرد.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام دروغ است و معنای آن فریب دیگران است به چیزی که در نظر او واقعیّت ندارد و قرآن شریف به طور مؤکّد، سلب ایمان از دروغگو نموده است: (انَّما یَفْتَرِی الکَذِبَ الَّذین لایُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّه).[1] (تنها کسانی دروغپردازی میکنند که به آیات خدا ایمان ندارند.) بلکه در روایات آمده است که دروغگو دشمن خداست و آن اقسامی دارد: الف) نسبت دروغ دادن به پیامبران گرامی و ائمّه طاهرین(سلاماللهعلیهم) و این قسم از دروغ که بدعت به آن میگویند، شدیدترین عذاب الهی را دارد و از همه اقسام دروغ بزرگتر و از اکبر کبائر است، مخصوصاً اگر سبب گمراهی کسی شود. ب) دروغ مفسدهآمیز نظیر دروغی که روابط بین دو مسلمان را تیره کند و نظیر دروغی که آبروی کسی را ببرد و نظیر دروغی که کسی را در خطر اندازد و مانند اینها. و قدر متیقّن از آیات و روایاتی که در مذمّت دروغ است همین قسم از دروغ میباشد. ج) نسبت دادن عیبی به کسی که آن عیب را نداشته باشد؛ نظیر نسبت زنا به زن عفیفه و یا مرد عفیف و نظیر نسبت سرقت به کسی که سرقت نکرده باشد و نظیر اینها، و به آن تهمت هم میگویند و این قسم علاوه بر اینکه دروغ است، غیبت نیز میباشد و در روایات آمده است کسی که تهمت بزند، در روز قیامت او را بر تپّهای از چرک و خون که صورت برزخی آن تهمت است نگاه میدارند تا مردم از حساب فارغ شوند. د) دروغی که مفسده آمیز نباشد، نظیر تعریف بیجا از خود یا دیگران و نظیر اظهار محبّت و ارادت به کسی که محبّت و ارادت به او ندارد و مانند اینها، و حرمت این قسم دروغ نزد فقها مسلّم است و از آیات و روایات نیز به خوبی استفاده حرمت میشود. ه) دروغی که علاوه بر اینکه مفسده ندارد، فریب کسی هم نیست، نظیر قصّهها و داستانهای دروغ آمیز و شوخیهای دروغ آمیز و مانند اینها، و این قسم از دروغ گرچه حرام نیست، ولی از روایات به خوبی استفاده میشود که مسلمان واقعی از مثل این دروغها نیز پرهیز میکند. صفحه 401 و) توریه، و معنای آن این است که لفظی بگوید و معنایی را اراده کند که مخاطب توجّه به آن معنی نداشته باشد، و این قسم از دروغ نیز جایز نیست. و اینکه مشهور در میان مردم است که توریه بدون ضرورت جایز است، صحّت ندارد.