از نگاه روایات؛ لقمان حکیم دارای چه شخصیتی است؟ آیا او یک برده بوده و به جایی رسید که سمت استادی نسبت به برخی پیامبران پیدا کرد؟
شرح پرسش: آیا لقمان حکیم واقعاً طبق احادیث، استاد پیامبران بوده و برخی پیامبران از ایشان و در خدمت ایشان تلمذ می‌کرده‌اند؟ لطفاً بررسی سندی بفرمایید. آیا این منافات با مقام پیامبران ندارد؟ و آیا این منافاتی با این ندارد که انبیا در هر عصر باید اکمل و افضل از مردم آن عصر یا قوم باشند؟ پاسخ اجمالی: لقمان؛ انسانی درست ‌اندیش، صاحب فکر و نظر، پرهیزکار و دارای اراده قوی در راه خدا بود. وی در حبشه متولد شد، اما به عنوان برده به میان بنی اسرائیل آورده شد. مالک او وقتی حکمت را در گفتار و اعمال او دید، او را آزاد کرد و این‌گونه لقمان از بردگی آزاد شده و به زندگی در میان بنی اسرائیل می‌پردازد. این غلام سیاه پوست از بردگی به درجه‌ای در اجتماع آن زمان می‌رسد که با داود پیامبر هم‌نشین گشته، او را نصیحت می‌کند و استاد پیامبر خدا می‌گردد. براساس روایات، لقمان پیامبر نبود، بلکه خداوند به او حکمت داد، و در روایات، این حکمت به فهم و عقل معنا شده است. مطالب مبسوط در مورد این حکیم الهی را در پاسخ تفصیلی مطالعه کنید. پاسخ تفصیلی: لقمان؛ حکیمی بزرگ بود که در آیات قرآن و روایت، نصایح و گفتارهای نغز بسیاری از او نقل شده است. اما در نقطه مقابل نصایح او که بسیار زیاد است، از زندگی او مطالب اندکی به ما رسیده و در همان اندک نیز اختلاف وجود دارد. زندگی لقمان در مورد پدر و جد او نقل‌های مختلفی وجود دارد؛ برخی از منابع او را لقمان بن عنقاء بن سدون[1]‌ معرفی کرده‌اند و برخی او را پسر ناحور می‌دانند.[2] عده‌ای نیز نسب او را چنین بر شمرده‌اند: لقمان بن عنقاء بن مربد بن صارون.[3] و... .[4] محل تولد او را برخی از منابع (ایله) ذکر کرده‌اند،[5] اما نظر مشهور این است که او حبشی بود.[6] امام علی(ع) در این باره می‌فرماید: (...لقمان حکیم، بنده‌ای از حبشه بود).[7] با توجه به محل تولد(اتیوپی – آفریقا) لقمان، بدیهی است که وی از نظر چهره سیاه پوست باشد.[8] لقمان با این‌که متولد حبشه بود، اما به عنوان برده به میان بنی اسرائیل آورده شد. مالک او(نام قَین ابن جسر)[9] وقتی حکمت را در گفتار و اعمال او می‌بیند، او را آزاد می‌کند[10] و این‌گونه لقمان از بردگی آزاد شده و به زندگی در میان بنی اسرائیل می‌پردازد. او هم‌عصر با داود پیامبر بود و با او رفت و آمد داشت.[11] نکته قابل توجه در زندگی لقمان این‌جا است که این غلام سیاه پوست از بردگی و غلام بودن به درجه‌ای در اجتماع آن زمان می‌رسد که با داود پیامبر هم‌نشین گشته و حتی به او نصیحت می‌کند و استاد بر پیامبر خدا می‌گردد. در مورد شغل او نیز گفتارهای بسیاری نقل شده است. البته قول مشهور آن است که وی نجار بود.[12] تعدادی نیز خیاط بودن را به او استناد داده‌اند،[13] و برخی نیز معتقدند لقمان شغل قضاوت در میان بنی اسرائیل را بر عهده داشت. [14] در مورد محل دفن لقمان؛ شهرزوری(متوفای 511 ق) در کتاب (نزهة الارواح) به نقل از ابراهیم ادهم می‌گوید: (به من رسید که قبر لقمان میان مسجد رمله و میان جایی که آن روز بازار بوده است [بود]. و در آن موضع قبر هفتاد پیغمبر بود، که بعد از لقمان رحلت نموده بودند که بنی اسرائیل ایشان را اخراج کرده بودند به طرف رمله و در آنجا همه از گرسنگی فوت شدند و قبرهای ایشان میان مسجد رمله و میان بازار است).[15] شخصیت لقمان شاید بهترین معرفی برای لقمان، توضیحی باشد که امام صادق(ع) پیرامون شخصیت لقمان فرموده است که می‌توان به صورت خلاصه آن‌را این‌گونه برشمرد: 1. حکمتی که به لقمان داده شده بود، درباره حسب و نسب، مال، خانواده، قدرت بدنی و جمال و زیبایی نبود، بلکه او مردی قوی در راه خدا، متّقی در محارم خدا، درست‌اندیش و صاحب فکر و نظر بود. همواره قلب خود را با تفکّر مداوا می‌کرد و نفس خود را با عبرت‌ها و مواعظ، تربیت و تعدیل می‌نمود. 2. علاوه بر این، در رفتار روزانه خود نیز دقت بسیار داشت، به نحوی که هیچ‌یک از مردم او را در حال قضای حاجت و یا غسل ندید، و هرگز با فردی درگیر نشد. 3. او در طول زندگی خود چند ازدواج داشت و از این ازدواج‌ها، فرزندان زیادی داشت که بیشتر آنها در کودکی مردند، امّا او برای هیچ‌یک از آنها گریه و زاری نکرد. 4. هرگز از کنار دو نفر که در حال نزاع و کشمکش بودند عبور نمی‌کرد، مگر این‌که میانشان صلح و آشتی برقرار می‌نمود. 5. هرگز هیچ سخن نیکو و پسندیده‌ای را از کسی نمی‌شنید، جز این‌که او را تحسین می‌کرد و از او می‌پرسید که این سخن را از که شنیده و چه تفسیری دارد؟ 6. بسیار در مجالس حکما و فقها شرکت می‌کرد. با قضات و پادشاهان معاشرت می‌کرد و به آنها پند و اندرز می‌داد که مواظب امتحان الهی باشند و به خدا تکیه کنند. 7. همواره در طلب علمی بود که به‌وسیله آن بر نفس خود تسلّط یابد و با هوای نفس مبارزه کند. 8. هرگز درباره چیزی که ندیده بود اظهار نظر نمی‌کرد و...).[16] در قرآن سوره‌ای به نام این مرد بزرگ وجود دارد و خداوند در مورد او می‌فرماید: (وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمیدٌ).[17] براساس صریح این آیه خداوند به لقمان حکمت داد که در برخی از روایات این حکمت به فهم و عقل معنا شد و طبیعتاً داشته با ارزشی است. امام موسی بن جعفر(ع) فرمود: (وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ؛ این حکمت، فهم و عقل است).[18] در قرآن و روایات؛ عموماً آموزه‌ها و نصیحت‌های لقمان را این‌گونه نقل کرده‌اند که ایشان به فرزند خود گفته است: (وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَی‌)،[19] (قَالَ لُقْمَانُ یَا بُنَیَّ)[20] و موارد دیگری که همه از قول لقمان به فرزندش می‌باشد که اسم او نیز ناتان بوده است.[21] حکیم بودن یا نبی بودن لقمان روایاتی وجود دارد که در آن تصریح شده لقمان پیامبر نبوده، بلکه حکمت به او داده شده است: رسول خدا(ص) ‌فرمود: (واقعیت این است که بگویم لقمان پیامبر نبود، اما بنده‌ای بود بسیار اندیشمند، یقینش نیکو بود و خدا را دوست می‌داشت پس خدا هم او را دوست داشته و حکمت به او عنایت فرمود. ... ندایی به گوش او رسید: ای لقمان! آیا میل داری خداوند تو را خلیفه و نماینده خود در زمین قرار دهد تا بین مردم به عدالت حکم کنی؟ پاسخ داد: اگر خداوند مرا در این کار آزاد قرار داده من هرگز این آزمایش و این مسئولیت را قبول نمی‌کنم، و اگر امر می‌فرماید پس مطیع دستور او خواهم بود؛ زیرا یقین دارم که در اجرای مسئولیت به من کمک نموده و موفق به وظائف خویش می‌فرماید. ملائکه از لقمان پرسیدند، در حالی‌که ایشان را نمی‌دید و صدایشان را می‌شنید، دلیل کلام تو چیست؟ لقمان پاسخ داد: زیرا دادرسی و قضاوت مهم‌ترین و مشکل‌ترین شغلی است که تاریکی و ظلمت (اشتباه) از هر طرف آن‌را فرا گرفته، اگر قاضی خود را حفظ کند راه نجات داشته و اگر خطا کرد از راه بهشت دور خواهد شد. (من خواهان چنین مقام سنگینی نیستم) کسی که در دنیا ذلیل و در آخرت صاحب مقام و ارجمند باشد بهتر از آن است که در دنیا ارجمند ولی در آخرت ذلیل باشد، آن‌که دنیا را بر آخرت ترجیح دهد هرگز به آرزوهای خود نرسیده و آخرت هم از دست او بیرون خواهد رفت. ملائکه از پاسخ و طرز استدلال لقمان تعجب کرده و او را تحسین نمودند، آن‌گاه لقمان به خواب رفت و خداوند حکمت را به او داد و لقمان از حکمت خویش بهره‌مند می‌شد و با داود پیامبر(ص) همکاری و معاونت می‌نمود). این نقل، به گونه‌های مختلف در منابع سنی[22] و شیعه[23] نقل شده است. از این روایت به دست می‌آید که لقمان، حکیم بوده و مقام نبوّت نداشته؛ با این حال برخی لقمان را نبی می‌دانستند.[24] علاوه بر این، از روایت مذکور به دست می‌آید که لقمان در میان حکومت و حکمت مخیّر گشته و حکمت را انتخاب کرده است.[25] در برخی از روایات نیز پیامبر(ص)، سلمان فارسی را مانند لقمان معرفی می‌کند.[26] ارتباط لقمان با پیامبران در این مورد روایتی وجود دارد: (و لقمان از آن‌جا که هم‌عصر حضرت داود(ع) بود، بسیار با داود ملاقات می‌کرد و او را موعظه می‌نمود و داود به او گفت: خوشا به حالت! ای لقمان که دارای حکمت شده‌ای و در عین حال بلا و امتحان از تو منصرف شده، در حالی‌که داود به مقام خلافت رسیده و به خطا و آزمایش مبتلا گشته است).[27] اما این مسئله، ضعف نبوّت داود و مقام پیامبری نخواهد بود؛ زیرا: 1. این احتمال وجود دارد که لقمان از داود و دیگر انبیای زمان خود پایین‌تر نبوده و از ظواهر برخی روایات نیز همین مطلب استنباط می‌شود. 2. اگر مقام لقمان را از مقام انبیای دیگر پایین‌تر بدانیم نیز هیچ اشکالی پیش نمی‌آید؛ زیرا انسان از افراد کوچک‌تر و یا پایین‌تر مطالبی را یاد می‌گیرد بدون این‌که از ارزش و یا مقامش، کم شود و همچنین گاهی مطالبی را می‌شنود که آن‌را می‌دانسته اما به حسب شرائط در او اثر می‌گذارد؛ لذا داود از لقمان نصیحت می‌شنید و از او استفاده می‌کرد. 3. علاوه بر این در قرآن داستان موسی و خضر نیز بیان شده است که بسیار از این مسئله پیچیده‌تر است و موسی(ع) که از پیامبران اولواالعزم است، حتی اجازه همراهی خضر نبی را از دست می‌دهد. پی نوشتها: [1]. ابن کثیر دمشقی‌، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 2، ص 123، دار الفکر، بیروت، 1407ق. [2]. حمد الله بن ابی بکر بن احمد مستوفی قزوینی، تاریخ گزیده، تحقیق، عبد الحسین نوایی، ص 62، تهران، امیر کبیر، چ سوم، 1364ش. [3]. مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق، داغر، اسعد، ج 1، ص 70، دار الهجرة، قم، چاپ دوم، 1409ق. [4]. آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تحقیق، عطیة، علی عبدالباری، ج 11،‌ ص 82، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1415ق. [5]. مروج ‌الذهب، ج ‌1، ص 70. [6]. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج 5، ص 160، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، قم، 1404ق؛ البدایة و النهایة، ج ‌2، ص 124. [7]. (لقمَانُ الْحَکِیمُ وَ کَانَ عَبْداً حَبَشِیّاً)؛ کوفی، محمد بن محمد اشعث، الجعفریات(الأشعثیات)، ص 241، ص 309، تهران، مکتبة نینوی الحدیثة، چاپ اول، بی‌تا؛‌ ابن حیون مغربی، نعمان بن محمد، دعائم الإسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الأحکام، محقق، مصحح، فیضی، آصف،‌ ج 2، ص 309، قم، مؤسسة آل البیت(علیهم السلام)، چاپ دوم، 1385ق. [8]. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج 3، ص 102، مکتبة الثقافة الدینیة، بور سعید، بی‌تا. [9]. مروج ‌الذهب، ج ‌1، ص 70. [10]. ابن قتیبة أبو محمد عبد الله بن مسلم، المعارف، تحقیق، ثروت عکاشة، ص 55، القاهرة، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ دوم، 1992 م. [11]. تفسیر القمی، ج ‌2، ص 163؛ فیض کاشانی، محمد محسن، الوافی، ج 26، ص 301، اصفهان، کتابخانه امام أمیر المؤمنین علی(ع)، چاپ اول، 1406ق. [12]. الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج ‌5، ص 160؛ البدء و التاریخ، ج‌ 3، ص 102. [13]. المعارف، متن، ص 55. [14]. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 21، ص 43، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، 1412ق. [15]. شهرزوری، محمد بن محمود، نزهه الارواح و روضه الافراح( تاریخ الحکماء)، ص 326، تهران، شرکت انتشارات علمی فرهنگی‌، چاپ اول، 1365ش. [16]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوی جزائری، سید طیب،‌ ج 2، ص 162، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق؛ فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، تحقیق، اعلمی، حسین، ج 4، ص 142، تهران، انتشارات الصدر، چاپ دوم، 1415ق. [17]. لقمان، 12: (و به‌راستی ما به لقمان حکمت عطا کردیم که: برای خدا سپاس‌گزار و هرکه سپاس گزارد تنها به سود خود سپاس می‌گزارد، و هرکه ناسپاسی کند [به خدا زیان نمی‌زند، زیرا] خدا بی‌نیاز و ستوده است). [18]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 16، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق؛ ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول(صلی الله علیه و آله)، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ص 385، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1404ق. [19]. لقمان، 13: (و هنگامی که لقمان به پسرش در حالی که او را موعظه می‌کرد، گفت: پسرم ...). [20]. قطب الدین راوندی، سعید بن هبة الله، قصص الأنبیاء(علیهم السلام)، محقق، مصحح، عرفانیان یزدی، غلامرضا، ص 194، مشهد، مرکز پژوهش‌های اسلامی، چاپ اول، 1409ق. [21]. شیخ صدوق، الامالی، ص 668، بیروت، اعلمی، چاپ پنجم، 1400ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 13، ص 413،‌ بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق. [22]. زحیلی، وهبة بن مصطفی، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، ج 3، ص 202، بیروت، دمشق، دار الفکر المعاصر، چاپ دوم، 1418ق؛ قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج 14، ص 59 – 60، تهران، انتشارات ناصر خسرو، چاپ اول، 1364ش؛‌ ثعلبی نیشابوری، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج 7، ص 312، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1422ق. [23]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی‌، محمد جواد، ج 8، ص 494، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش. [24]. به نقل از: شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، شیخ آقابزرگ تهرانی، تحقیق، قصیرعاملی، احمد، ج 8، ص 275، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا. [25]. قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، تحقیق، درگاهی، حسین، ج 10، ص 238، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1368ش. [26]. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج 2، ص 281، قم، انتشارات رضی، چاپ اول، 1375ش؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی‌طالب(علیهم السلام)، ج 3، ص 199،‌ قم، انتشارات علامه، چاپ اول، 1379ق. [27]. (و کان لقمان یکثر زیارة داود و یعظه بمواعظه و حکمته و فضل علمه و کان داود یقول له: طوبی لک یا لقمان أوتیت الحکمة و صرفت عنک البلیة و أعطی داود الخلافة و ابتلی بالحکم و الفتنة)؛ تفسیر القمی،‌ ج 2، ص 162. منبع: www.islamquest.net
عنوان سوال:

از نگاه روایات؛ لقمان حکیم دارای چه شخصیتی است؟ آیا او یک برده بوده و به جایی رسید که سمت استادی نسبت به برخی پیامبران پیدا کرد؟


پاسخ:

شرح پرسش:
آیا لقمان حکیم واقعاً طبق احادیث، استاد پیامبران بوده و برخی پیامبران از ایشان و در خدمت ایشان تلمذ می‌کرده‌اند؟ لطفاً بررسی سندی بفرمایید. آیا این منافات با مقام پیامبران ندارد؟ و آیا این منافاتی با این ندارد که انبیا در هر عصر باید اکمل و افضل از مردم آن عصر یا قوم باشند؟

پاسخ اجمالی:
لقمان؛ انسانی درست ‌اندیش، صاحب فکر و نظر، پرهیزکار و دارای اراده قوی در راه خدا بود.
وی در حبشه متولد شد، اما به عنوان برده به میان بنی اسرائیل آورده شد. مالک او وقتی حکمت را در گفتار و اعمال او دید، او را آزاد کرد و این‌گونه لقمان از بردگی آزاد شده و به زندگی در میان بنی اسرائیل می‌پردازد. این غلام سیاه پوست از بردگی به درجه‌ای در اجتماع آن زمان می‌رسد که با داود پیامبر هم‌نشین گشته، او را نصیحت می‌کند و استاد پیامبر خدا می‌گردد.
براساس روایات، لقمان پیامبر نبود، بلکه خداوند به او حکمت داد، و در روایات، این حکمت به فهم و عقل معنا شده است. مطالب مبسوط در مورد این حکیم الهی را در پاسخ تفصیلی مطالعه کنید.

پاسخ تفصیلی:
لقمان؛ حکیمی بزرگ بود که در آیات قرآن و روایت، نصایح و گفتارهای نغز بسیاری از او نقل شده است. اما در نقطه مقابل نصایح او که بسیار زیاد است، از زندگی او مطالب اندکی به ما رسیده و در همان اندک نیز اختلاف وجود دارد.
زندگی لقمان
در مورد پدر و جد او نقل‌های مختلفی وجود دارد؛ برخی از منابع او را لقمان بن عنقاء بن سدون[1]‌ معرفی کرده‌اند و برخی او را پسر ناحور می‌دانند.[2] عده‌ای نیز نسب او را چنین بر شمرده‌اند: لقمان بن عنقاء بن مربد بن صارون.[3] و... .[4]
محل تولد او را برخی از منابع (ایله) ذکر کرده‌اند،[5] اما نظر مشهور این است که او حبشی بود.[6] امام علی(ع) در این باره می‌فرماید: (...لقمان حکیم، بنده‌ای از حبشه بود).[7]
با توجه به محل تولد(اتیوپی – آفریقا) لقمان، بدیهی است که وی از نظر چهره سیاه پوست باشد.[8] لقمان با این‌که متولد حبشه بود، اما به عنوان برده به میان بنی اسرائیل آورده شد. مالک او(نام قَین ابن جسر)[9] وقتی حکمت را در گفتار و اعمال او می‌بیند، او را آزاد می‌کند[10] و این‌گونه لقمان از بردگی آزاد شده و به زندگی در میان بنی اسرائیل می‌پردازد. او هم‌عصر با داود پیامبر بود و با او رفت و آمد داشت.[11]
نکته قابل توجه در زندگی لقمان این‌جا است که این غلام سیاه پوست از بردگی و غلام بودن به درجه‌ای در اجتماع آن زمان می‌رسد که با داود پیامبر هم‌نشین گشته و حتی به او نصیحت می‌کند و استاد بر پیامبر خدا می‌گردد.
در مورد شغل او نیز گفتارهای بسیاری نقل شده است. البته قول مشهور آن است که وی نجار بود.[12] تعدادی نیز خیاط بودن را به او استناد داده‌اند،[13] و برخی نیز معتقدند لقمان شغل قضاوت در میان بنی اسرائیل را بر عهده داشت. [14]
در مورد محل دفن لقمان؛ شهرزوری(متوفای 511 ق) در کتاب (نزهة الارواح) به نقل از ابراهیم ادهم می‌گوید: (به من رسید که قبر لقمان میان مسجد رمله و میان جایی که آن روز بازار بوده است [بود]. و در آن موضع قبر هفتاد پیغمبر بود، که بعد از لقمان رحلت نموده بودند که بنی اسرائیل ایشان را اخراج کرده بودند به طرف رمله و در آنجا همه از گرسنگی فوت شدند و قبرهای ایشان میان مسجد رمله و میان بازار است).[15]
شخصیت لقمان
شاید بهترین معرفی برای لقمان، توضیحی باشد که امام صادق(ع) پیرامون شخصیت لقمان فرموده است که می‌توان به صورت خلاصه آن‌را این‌گونه برشمرد:
1. حکمتی که به لقمان داده شده بود، درباره حسب و نسب، مال، خانواده، قدرت بدنی و جمال و زیبایی نبود، بلکه او مردی قوی در راه خدا، متّقی در محارم خدا، درست‌اندیش و صاحب فکر و نظر بود. همواره قلب خود را با تفکّر مداوا می‌کرد و نفس خود را با عبرت‌ها و مواعظ، تربیت و تعدیل می‌نمود.
2. علاوه بر این، در رفتار روزانه خود نیز دقت بسیار داشت، به نحوی که هیچ‌یک از مردم او را در حال قضای حاجت و یا غسل ندید، و هرگز با فردی درگیر نشد.
3. او در طول زندگی خود چند ازدواج داشت و از این ازدواج‌ها، فرزندان زیادی داشت که بیشتر آنها در کودکی مردند، امّا او برای هیچ‌یک از آنها گریه و زاری نکرد.
4. هرگز از کنار دو نفر که در حال نزاع و کشمکش بودند عبور نمی‌کرد، مگر این‌که میانشان صلح و آشتی برقرار می‌نمود.
5. هرگز هیچ سخن نیکو و پسندیده‌ای را از کسی نمی‌شنید، جز این‌که او را تحسین می‌کرد و از او می‌پرسید که این سخن را از که شنیده و چه تفسیری دارد؟
6. بسیار در مجالس حکما و فقها شرکت می‌کرد. با قضات و پادشاهان معاشرت می‌کرد و به آنها پند و اندرز می‌داد که مواظب امتحان الهی باشند و به خدا تکیه کنند.
7. همواره در طلب علمی بود که به‌وسیله آن بر نفس خود تسلّط یابد و با هوای نفس مبارزه کند.
8. هرگز درباره چیزی که ندیده بود اظهار نظر نمی‌کرد و...).[16]
در قرآن سوره‌ای به نام این مرد بزرگ وجود دارد و خداوند در مورد او می‌فرماید: (وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمیدٌ).[17]
براساس صریح این آیه خداوند به لقمان حکمت داد که در برخی از روایات این حکمت به فهم و عقل معنا شد و طبیعتاً داشته با ارزشی است. امام موسی بن جعفر(ع) فرمود: (وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ؛ این حکمت، فهم و عقل است).[18]
در قرآن و روایات؛ عموماً آموزه‌ها و نصیحت‌های لقمان را این‌گونه نقل کرده‌اند که ایشان به فرزند خود گفته است: (وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَی‌)،[19] (قَالَ لُقْمَانُ یَا بُنَیَّ)[20] و موارد دیگری که همه از قول لقمان به فرزندش می‌باشد که اسم او نیز ناتان بوده است.[21]
حکیم بودن یا نبی بودن لقمان
روایاتی وجود دارد که در آن تصریح شده لقمان پیامبر نبوده، بلکه حکمت به او داده شده است:
رسول خدا(ص) ‌فرمود: (واقعیت این است که بگویم لقمان پیامبر نبود، اما بنده‌ای بود بسیار اندیشمند، یقینش نیکو بود و خدا را دوست می‌داشت پس خدا هم او را دوست داشته و حکمت به او عنایت فرمود. ... ندایی به گوش او رسید: ای لقمان! آیا میل داری خداوند تو را خلیفه و نماینده خود در زمین قرار دهد تا بین مردم به عدالت حکم کنی؟ پاسخ داد: اگر خداوند مرا در این کار آزاد قرار داده من هرگز این آزمایش و این مسئولیت را قبول نمی‌کنم، و اگر امر می‌فرماید پس مطیع دستور او خواهم بود؛ زیرا یقین دارم که در اجرای مسئولیت به من کمک نموده و موفق به وظائف خویش می‌فرماید. ملائکه از لقمان پرسیدند، در حالی‌که ایشان را نمی‌دید و صدایشان را می‌شنید، دلیل کلام تو چیست؟
لقمان پاسخ داد: زیرا دادرسی و قضاوت مهم‌ترین و مشکل‌ترین شغلی است که تاریکی و ظلمت (اشتباه) از هر طرف آن‌را فرا گرفته، اگر قاضی خود را حفظ کند راه نجات داشته و اگر خطا کرد از راه بهشت دور خواهد شد. (من خواهان چنین مقام سنگینی نیستم) کسی که در دنیا ذلیل و در آخرت صاحب مقام و ارجمند باشد بهتر از آن است که در دنیا ارجمند ولی در آخرت ذلیل باشد، آن‌که دنیا را بر آخرت ترجیح دهد هرگز به آرزوهای خود نرسیده و آخرت هم از دست او بیرون خواهد رفت. ملائکه از پاسخ و طرز استدلال لقمان تعجب کرده و او را تحسین نمودند، آن‌گاه لقمان به خواب رفت و خداوند حکمت را به او داد و لقمان از حکمت خویش بهره‌مند می‌شد و با داود پیامبر(ص) همکاری و معاونت می‌نمود). این نقل، به گونه‌های مختلف در منابع سنی[22] و شیعه[23] نقل شده است. از این روایت به دست می‌آید که لقمان، حکیم بوده و مقام نبوّت نداشته؛ با این حال برخی لقمان را نبی می‌دانستند.[24]
علاوه بر این، از روایت مذکور به دست می‌آید که لقمان در میان حکومت و حکمت مخیّر گشته و حکمت را انتخاب کرده است.[25]
در برخی از روایات نیز پیامبر(ص)، سلمان فارسی را مانند لقمان معرفی می‌کند.[26]
ارتباط لقمان با پیامبران
در این مورد روایتی وجود دارد: (و لقمان از آن‌جا که هم‌عصر حضرت داود(ع) بود، بسیار با داود ملاقات می‌کرد و او را موعظه می‌نمود و داود به او گفت: خوشا به حالت! ای لقمان که دارای حکمت شده‌ای و در عین حال بلا و امتحان از تو منصرف شده، در حالی‌که داود به مقام خلافت رسیده و به خطا و آزمایش مبتلا گشته است).[27]
اما این مسئله، ضعف نبوّت داود و مقام پیامبری نخواهد بود؛ زیرا:
1. این احتمال وجود دارد که لقمان از داود و دیگر انبیای زمان خود پایین‌تر نبوده و از ظواهر برخی روایات نیز همین مطلب استنباط می‌شود.
2. اگر مقام لقمان را از مقام انبیای دیگر پایین‌تر بدانیم نیز هیچ اشکالی پیش نمی‌آید؛ زیرا انسان از افراد کوچک‌تر و یا پایین‌تر مطالبی را یاد می‌گیرد بدون این‌که از ارزش و یا مقامش، کم شود و همچنین گاهی مطالبی را می‌شنود که آن‌را می‌دانسته اما به حسب شرائط در او اثر می‌گذارد؛ لذا داود از لقمان نصیحت می‌شنید و از او استفاده می‌کرد.
3. علاوه بر این در قرآن داستان موسی و خضر نیز بیان شده است که بسیار از این مسئله پیچیده‌تر است و موسی(ع) که از پیامبران اولواالعزم است، حتی اجازه همراهی خضر نبی را از دست می‌دهد.

پی نوشتها:
[1]. ابن کثیر دمشقی‌، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 2، ص 123، دار الفکر، بیروت، 1407ق.
[2]. حمد الله بن ابی بکر بن احمد مستوفی قزوینی، تاریخ گزیده، تحقیق، عبد الحسین نوایی، ص 62، تهران، امیر کبیر، چ سوم، 1364ش.
[3]. مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق، داغر، اسعد، ج 1، ص 70، دار الهجرة، قم، چاپ دوم، 1409ق.
[4]. آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تحقیق، عطیة، علی عبدالباری، ج 11،‌ ص 82، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1415ق.
[5]. مروج ‌الذهب، ج ‌1، ص 70.
[6]. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج 5، ص 160، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، قم، 1404ق؛ البدایة و النهایة، ج ‌2، ص 124.
[7]. (لقمَانُ الْحَکِیمُ وَ کَانَ عَبْداً حَبَشِیّاً)؛ کوفی، محمد بن محمد اشعث، الجعفریات(الأشعثیات)، ص 241، ص 309، تهران، مکتبة نینوی الحدیثة، چاپ اول، بی‌تا؛‌ ابن حیون مغربی، نعمان بن محمد، دعائم الإسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الأحکام، محقق، مصحح، فیضی، آصف،‌ ج 2، ص 309، قم، مؤسسة آل البیت(علیهم السلام)، چاپ دوم، 1385ق.
[8]. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج 3، ص 102، مکتبة الثقافة الدینیة، بور سعید، بی‌تا.
[9]. مروج ‌الذهب، ج ‌1، ص 70.
[10]. ابن قتیبة أبو محمد عبد الله بن مسلم، المعارف، تحقیق، ثروت عکاشة، ص 55، القاهرة، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ دوم، 1992 م.
[11]. تفسیر القمی، ج ‌2، ص 163؛ فیض کاشانی، محمد محسن، الوافی، ج 26، ص 301، اصفهان، کتابخانه امام أمیر المؤمنین علی(ع)، چاپ اول، 1406ق.
[12]. الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج ‌5، ص 160؛ البدء و التاریخ، ج‌ 3، ص 102.
[13]. المعارف، متن، ص 55.
[14]. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 21، ص 43، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، 1412ق.
[15]. شهرزوری، محمد بن محمود، نزهه الارواح و روضه الافراح( تاریخ الحکماء)، ص 326، تهران، شرکت انتشارات علمی فرهنگی‌، چاپ اول، 1365ش.
[16]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوی جزائری، سید طیب،‌ ج 2، ص 162، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق؛ فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، تحقیق، اعلمی، حسین، ج 4، ص 142، تهران، انتشارات الصدر، چاپ دوم، 1415ق.
[17]. لقمان، 12: (و به‌راستی ما به لقمان حکمت عطا کردیم که: برای خدا سپاس‌گزار و هرکه سپاس گزارد تنها به سود خود سپاس می‌گزارد، و هرکه ناسپاسی کند [به خدا زیان نمی‌زند، زیرا] خدا بی‌نیاز و ستوده است).
[18]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 16، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق؛ ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول(صلی الله علیه و آله)، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ص 385، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1404ق.
[19]. لقمان، 13: (و هنگامی که لقمان به پسرش در حالی که او را موعظه می‌کرد، گفت: پسرم ...).
[20]. قطب الدین راوندی، سعید بن هبة الله، قصص الأنبیاء(علیهم السلام)، محقق، مصحح، عرفانیان یزدی، غلامرضا، ص 194، مشهد، مرکز پژوهش‌های اسلامی، چاپ اول، 1409ق.
[21]. شیخ صدوق، الامالی، ص 668، بیروت، اعلمی، چاپ پنجم، 1400ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 13، ص 413،‌ بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[22]. زحیلی، وهبة بن مصطفی، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، ج 3، ص 202، بیروت، دمشق، دار الفکر المعاصر، چاپ دوم، 1418ق؛ قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج 14، ص 59 – 60، تهران، انتشارات ناصر خسرو، چاپ اول، 1364ش؛‌ ثعلبی نیشابوری، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج 7، ص 312، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1422ق.
[23]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی‌، محمد جواد، ج 8، ص 494، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.
[24]. به نقل از: شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، شیخ آقابزرگ تهرانی، تحقیق، قصیرعاملی، احمد، ج 8، ص 275، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا.
[25]. قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، تحقیق، درگاهی، حسین، ج 10، ص 238، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1368ش.
[26]. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج 2، ص 281، قم، انتشارات رضی، چاپ اول، 1375ش؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی‌طالب(علیهم السلام)، ج 3، ص 199،‌ قم، انتشارات علامه، چاپ اول، 1379ق.
[27]. (و کان لقمان یکثر زیارة داود و یعظه بمواعظه و حکمته و فضل علمه و کان داود یقول له: طوبی لک یا لقمان أوتیت الحکمة و صرفت عنک البلیة و أعطی داود الخلافة و ابتلی بالحکم و الفتنة)؛ تفسیر القمی،‌ ج 2، ص 162.
منبع: www.islamquest.net





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین