اختیار انسان محدود نیست، انسان هرگونه که بخواهد رفتار نماید به لحاظ تکوین آزاد است، چه این که انسان با عمل خود آینده و آخرت خود را به لحاظ بهشتی یا جهنمی بودن بر می گزیند. و چون انسان اختیار دارد، وجود عقوبت و جهنم لازم و ضروری است. یعنی مجازات و پاداش بر عمل اختیاری معنا دارد، نه برای عمل جبری. انسانی که اختیار نداشته باشد، مسئول اعمال خود نیست و جزا و پاداش معنا ندارد. در حقیقت اگر اختیاری نبود، وجود بهشت و جهنم عین ظلم بود، چون فرد بدون اراده واختیار خود به کاری واداشته می شد. آن گاه در قیامت بابت همان کار مجازات شده به جهنم می رفت که این عین بی عدالتی است؛ اما از آن جا که خداوند به انسان اراده واختیار در تعیین مسیر زندگی خویش را عطا فرموده، مسیر درست و حق را از باطل ونادرست به وسیله عقل وهدایت های انبیا روشن ساخته، لازم است نتیجه و هدفی برای این طی طریق اختیاری معین کرده، مقصد وجایگاهی متناسب با مسیری که افراد در زندگی خویش پیموده اند قرار دهد. بدیهی است که در این مسیر عده ای به راه حق وحقیقت با همه سختی ها ودشواری های احتمالی اش می پیمایند و به بهشت منتهی می گردند ولی عده ای این زحمت را تحمل نکرده، مسیر باطل را بر می گزینند. عدالت خداوند اقتضا می کند با این دسته متفاوت از گروه اول برخورد کند. جهنم جایگاه این گروه خواهد بود. اصولا عقل حکم می کند که برای پاداش دادن به صالحان و نیکوکاران و مجازات مجرمان و ظالمان به دلایل مختلفی دادگاه ها و مراکز دنیوی کافی و جامع نیست. حکمت و عدل الهی اقتضا دارد که دادگاهی جامع و به دور از نواقص و کاستی های دنیوی وجود داشته باشد تا به افراد نیکوکار و متقی، پاداش و افراد ستمکار در آن جا مجازات شوند. بهشت وجهنم تجلی نتیجه این محاسبه عدل الهی در قیامتند. البته در نگاهی دقیق تر بهشت و دوزخ، تجسم اعمال نیک و بد انسان ها است. انسان و هر موجودی که دارای اختیار است، به طور طبیعی دارای اعمال و صفات و نیک و بد خواهد شد. این عالم ظرفیت تجسم یافتن این اعمال را ندارد ؛ یعنی صورت واقعی اعمال نیک و بد در این عالم نمایان نمی شود. این جا عالم ماده است و حجاب مادی روی تمام اعمال انسان ها کشیده است. زشتی واقعی و باطنی اعمال بد و پاکی و نورانیت اعمال نیک در این عالم هویدا نمی شود ؛ پس نیاز به عالم دیگری است که صورت های واقعی اعمال نمایان شود که آن عالم آخرت است. تجسم واقعی اعمال نیک و بد، بهشت و دوزخ است. برای جهنم فلسفه های وجودی دیگری نیز می توان ذکر کرد مانند عامل بازدارندگی بودن موثر آن از وقوع انسان ها در مسیر نادرست و طی کردن راه باطل. به علاوه عامل تطهیر بودن برای مومنان آلوده به برخی گناهان و گرفتار پاره ای از لغزش ها و یا سایر موارد که لزوم جهنم را معقول وشفاف می نمایاند. البته ممکن است گفته شود که صرف وجود جهنم ممکن است عامل مجبور شدن انسان ها در انتخاب مسیر درست باشد اما این گونه نیست؛ در واقع وجود انسان های گنهکار و مومنانی که گرفتار انواع معاصی اند، بهترین دلیل بر عدم جبر و اکراه انسان ها در مسیر انتخاب های زندگی است ؛ اما حتی ساده ترین قوانین دنیایی هم از طریق مجریان ومقننین با راهکارهای تشویقی یا تهدیدی برای عملی تر و اجرایی تر گشتن همراه می شود تا انتخاب مسیر درست توسط افراد به درستی صورت بپذیرد. نباید فراموش کرد که خداوند در مسیر انتخاب باطل و گرایش به انحرافات هم عوامل متعدد مانند تمایلات نفسانی ووساوس شیطانی و... را قرار داده، انسان به طور طبیعی به سمت این مسایل گرایش پیدا می کند. پس لازم بود در مقابل، برای انتخاب راه درست وتبعیت از حکم عقل وفطرت هم عوامل مشوق و هشدار دهنده ای مانند بهشت وجهنم را قرار دهد تا انسان ها در انتخاب مسیر حق چندان بی انگیزه و میل نباشند.
اختیار انسان محدود نیست، انسان هرگونه که بخواهد رفتار نماید به لحاظ تکوین آزاد است، چه این که انسان با عمل خود آینده و آخرت خود را به لحاظ بهشتی یا جهنمی بودن بر می گزیند. و چون انسان اختیار دارد، وجود عقوبت و جهنم لازم و ضروری است. یعنی مجازات و پاداش بر عمل اختیاری معنا دارد، نه برای عمل جبری. انسانی که اختیار نداشته باشد، مسئول اعمال خود نیست و جزا و پاداش معنا ندارد.
در حقیقت اگر اختیاری نبود، وجود بهشت و جهنم عین ظلم بود، چون فرد بدون اراده واختیار خود به کاری واداشته می شد. آن گاه در قیامت بابت همان کار مجازات شده به جهنم می رفت که این عین بی عدالتی است؛ اما از آن جا که خداوند به انسان اراده واختیار در تعیین مسیر زندگی خویش را عطا فرموده، مسیر درست و حق را از باطل ونادرست به وسیله عقل وهدایت های انبیا روشن ساخته، لازم است نتیجه و هدفی برای این طی طریق اختیاری معین کرده، مقصد وجایگاهی متناسب با مسیری که افراد در زندگی خویش پیموده اند قرار دهد.
بدیهی است که در این مسیر عده ای به راه حق وحقیقت با همه سختی ها ودشواری های احتمالی اش می پیمایند و به بهشت منتهی می گردند ولی عده ای این زحمت را تحمل نکرده، مسیر باطل را بر می گزینند. عدالت خداوند اقتضا می کند با این دسته متفاوت از گروه اول برخورد کند. جهنم جایگاه این گروه خواهد بود.
اصولا عقل حکم می کند که برای پاداش دادن به صالحان و نیکوکاران و مجازات مجرمان و ظالمان به دلایل مختلفی دادگاه ها و مراکز دنیوی کافی و جامع نیست. حکمت و عدل الهی اقتضا دارد که دادگاهی جامع و به دور از نواقص و کاستی های دنیوی وجود داشته باشد تا به افراد نیکوکار و متقی، پاداش و افراد ستمکار در آن جا مجازات شوند. بهشت وجهنم تجلی نتیجه این محاسبه عدل الهی در قیامتند.
البته در نگاهی دقیق تر بهشت و دوزخ، تجسم اعمال نیک و بد انسان ها است. انسان و هر موجودی که دارای اختیار است، به طور طبیعی دارای اعمال و صفات و نیک و بد خواهد شد. این عالم ظرفیت تجسم یافتن این اعمال را ندارد ؛ یعنی صورت واقعی اعمال نیک و بد در این عالم نمایان نمی شود. این جا عالم ماده است و حجاب مادی روی تمام اعمال انسان ها کشیده است. زشتی واقعی و باطنی اعمال بد و پاکی و نورانیت اعمال نیک در این عالم هویدا نمی شود ؛ پس نیاز به عالم دیگری است که صورت های واقعی اعمال نمایان شود که آن عالم آخرت است. تجسم واقعی اعمال نیک و بد، بهشت و دوزخ است.
برای جهنم فلسفه های وجودی دیگری نیز می توان ذکر کرد مانند عامل بازدارندگی بودن موثر آن از وقوع انسان ها در مسیر نادرست و طی کردن راه باطل. به علاوه عامل تطهیر بودن برای مومنان آلوده به برخی گناهان و گرفتار پاره ای از لغزش ها و یا سایر موارد که لزوم جهنم را معقول وشفاف می نمایاند.
البته ممکن است گفته شود که صرف وجود جهنم ممکن است عامل مجبور شدن انسان ها در انتخاب مسیر درست باشد اما این گونه نیست؛ در واقع وجود انسان های گنهکار و مومنانی که گرفتار انواع معاصی اند، بهترین دلیل بر عدم جبر و اکراه انسان ها در مسیر انتخاب های زندگی است ؛ اما حتی ساده ترین قوانین دنیایی هم از طریق مجریان ومقننین با راهکارهای تشویقی یا تهدیدی برای عملی تر و اجرایی تر گشتن همراه می شود تا انتخاب مسیر درست توسط افراد به درستی صورت بپذیرد.
نباید فراموش کرد که خداوند در مسیر انتخاب باطل و گرایش به انحرافات هم عوامل متعدد مانند تمایلات نفسانی ووساوس شیطانی و... را قرار داده، انسان به طور طبیعی به سمت این مسایل گرایش پیدا می کند. پس لازم بود در مقابل، برای انتخاب راه درست وتبعیت از حکم عقل وفطرت هم عوامل مشوق و هشدار دهنده ای مانند بهشت وجهنم را قرار دهد تا انسان ها در انتخاب مسیر حق چندان بی انگیزه و میل نباشند.
- [سایر] فلسفهی زندگی محدود در این دنیا چیست؟ چرا خدا عمر طولانیتری به انسان نمیدهد؟
- [سایر] فلسفه ی زندگی محدود در این دنیا چیست؟ چرا خدا عمر طولانی تری به انسان نمی دهد؟
- [سایر] آیا انسان ها در خلقت خود (وارد دنیا شدن یا نشدن) اختیار داشته اند؟ چگونه؟
- [سایر] اگر بعد از این زندگی محدود و موقّت دنیا جهان دیگری نبود چه می شد؟
- [سایر] آیا اینکه خداوند جایگاه هر انسانی را در آن دنیا می داند با اختیار انسان ها منافات ندارد؟
- [سایر] شبهه: ابدی بودن بهشت و جهنم را مشکل می توان باور کرد چون تناسبی با اعمال محدود این دنیا ندارد.
- [سایر] ابدی بودن بهشت و جهنم را مشکل می توان باور کرد چون تناسبی با اعمال محدود این دنیا ندارد ؟
- [سایر] چرا خدا انسان را در علم محدود کرده است؟
- [سایر] اگر انسان آزاد خلق شده، چرا دین انسان رو محدود می کند؟
- [سایر] آیا خداوند روح خود را در انسان دمیده و به انسان حیات بخشیده تا در این دنیا به تکاپو بپردازد و از نعماتی که در اختیار انسان و سایر مخلوقات قرار داده استفاده و به شکرانه خالق بپردازد؟
- [آیت الله سیستانی] محلی را که انسان برای اقامت دائمی و زندگی خود اختیار کرده ، وطن اوست ، چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد ، یا خودش آنجا را برای زندگی اختیار کرده باشد .
- [آیت الله نوری همدانی] محلی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن او است ، چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد ، یا خودش آنجا را برای زندگی اختیار کرده باشد .
- [آیت الله بروجردی] محلی را که انسان برای اقامت خود اختیار کرده وطن او است، چه در آن جا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، یا خودش آن جا را برای زندگی اختیار کرده باشد.
- [آیت الله خوئی] محلی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن اوست، چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد یا خودش آنجا را برای زندگی اختیار کرده باشد.
- [آیت الله وحید خراسانی] محلی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن اوست ولی اگر در ان جا به دنیا امده و وطن پدر و مادرش باشد اختیار کردن برای زندگی معتبر نیست بلکه تا اعراض نکرده وطن اوست
- [آیت الله سبحانی] محلی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن اوست، چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، یا خودش آنجا را برای زندگی اختیار کرده باشد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . محلی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن اوست، چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، یا خودش آن جا را برای زندگی اختیار کرده باشد.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] محلی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن او است؛ چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد یا خودش آنجا را برای زندگی اختیار کرده باشد.
- [امام خمینی] محلی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن اوست چه در آن جا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، یا خودش آن جا را برای زندگی اختیار کرده باشد.
- [آیت الله بهجت] محلی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن اوست، چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، یا خودش آنجا را برای زندگی اختیار کرده باشد، پس وطن انسان بنابر اقوی جایی است که عرفاً آنجا را وطن شخص بدانند و لازم نیست در آنجا ملکی داشته باشد و یا اینکه شش ماه آنجا زندگی کرده باشد، بلکه همینقدر که عرفاً آنجا وطن او به حساب بیاید کافی است.