به طور کلی انسان به گونه ای آفریده شده که از کانال های مختلفی می تواند به اطلاعاتی دست یابد از جمله: 1٫ امیال و غرایز. 2٫ فطرت. 3٫ عقل سلیم. 4٫ حواس خمسه (پنج گانه). 5٫ وراثت. 6٫ از راه کهانت و حرکت ستارگان و … . کانال های اطلاعاتی فوق بین نوع انسان مشترک و قابل تعلیم و تعلّم و انتقال اند و علمای علم النفس، معرفت شناسی و فلاسفه، اینها را به دو قسم کلی و حصولی تقسیم نموده اند و تفاصیل اینها در جای خود آمده است و مجال بررسی اینها، در این مقال نیست. 7٫ الاهیون به راه اطلاع رسانی دیگری به نام “ارتباط با غیب” نیز معتقدند، اما مادی گرایان و حسیون که غیب و عوالم ماوراء الطبیعه را منکر هستند – با شدت و جدّیت تمام – منکر این کانال اطلاعاتی می باشند و مدعیان آن را به سحر و کهانت و جنون و… متّهم می کنند. اثبات و انکار این کانال، مهم ترین منازعه ای بوده که همواره مدعیان رسالت و نبوت از یکسو و معاندان و لجوجان از سوی دیگر با آن درگیر بوده اند و اختصاصی به عصر صنعت و علم و تمدن ندارد.[1] از نظر محققان اسلامی علم در این راه خود به انحای گوناگونی میتواند حاصل آید: 1٫ الهامات قلبی؛ مثل الهامی که مادر موسی(ع) دریافت تا او را در صندوقی نهد و به نیل افکند و بر خدا توکل کند، تا خداوند موسی(ع) را به او برگردانیده و رسولش نماید.[2] 2٫ خواب های صادقه: چنانچه در مورد حضرت ابراهیم(ع) برای ذبح فرزندش اسماعیل(ع) می فرماید: ” ابراهیم(ع) به اسماعیل(ع) گفت: ای پسرم! من در خواب دیده ام که تو را ذبح نمایم، نظر تو چیست؟ گفت: ای پدر! انجام ده آنچه را بدان امر شده ای، اگر خدا خواهد مرا از صابران خواهی یافت”[3] و نیز اطلاع از فتح مکه در آینده، در خواب توسط پیامبر اکرم(ص).[4] 3٫ وحی که خود چهارگونه محقق میشود: أ: بدون واسطه، کلام الاهی به قلب یا سمع، مخاطب آن می رسد. ب: ملکی به صورت واقعی اش رؤیت شده و وحی را به مخاطبش ابلاغ می کند. ج: مخاطب تنها صدای ملک را می شوند و پیام را دریافت می کند، اما او را نمی بیند. د: مَلَک به صورت انسانی متمثّل شده و پیام الاهی را به مخاطبش می رساند.[5] اما باید توجه داشت که وجود این ارتباط مستلزم ثبوت مقام نبوّت یا امامت برای مخاطب آن نیست، گرچه هیچ رسولی یا امامی بدون این ارتباط متصوّر نیست، به عبارت دیگر تمامی انبیا و اوصیا دارای این ارتباط به نحوی بوده اند، بلکه برخی مثل پیامبر اکرم(ص) از تمامی آن روش ها در ازمنه مختلف بهره مند می گشته اند، لکن چنین نیست که هر کس چنین ارتباطی را داشته باشد، نبی یا وصی باشد، پس نبوت و امامت نبی یا امام(ع) باید از طُرقی دیگر – مثل ادعای نبوت و امامت و ارایه معجزات و بشارت نبی قبلی یا بشارت نبی بر وصی (نص) و دلالت سایر شواهد و قرائن – اثبات شود؛[6] از این رو گرچه حضرت زهرا(ع) و حضرت مریم(ع) و… مخاطب جبرائیل واقع شدهاند، اما این گروه نبی یا امام نیستند. 4٫ سیر در عوالم ماوراءالطبیعه، در حال مکاشفه یا بیداری و هوشیاری کامل مثل معراج پیامبر(ص).[7] 5٫ مراجعه به اسنادی که در اختیار اهل آن قرار می گیرد، مثل علم به بواطن قرآن و تأویلات و تفاسیر آیات قرآن به واسطه معصومین(ع) و انتقال جفر جامع از امام علی(ع) به سایر ائمه(ع). 6٫ انتقال معلومات به دیگران از طریق دم مسیحیایی و … یکی از اولیاءالله؛ مثل کرامتی که از کربلایی کاظم ساروقی به ظهور رسید و حافظ قرآن گردید.[8] تفاصیل موارد فوق در بیشتر کتاب های معارف، در بحث نبوت و وحی آمده است و مکاشفات برخی از اولیاءالله و علمای دین را می توان در کتب تاریخ و سیره جست و جو کرد و یافت. نکته دیگر این که، اطلاع اولیاء الله بر غیب با آیاتی که غیب را مخصوص خداوند متعال می داند و یا علم غیب را از نبی(ص) نفی میکند،[9] منافاتی ندارد؛ زیرا این آیات با آیات دیگری که دالّ بر این هستند که خداوند خود برخی از بندگان را بر غیب تا حدودی مطلع می گرداند،[10] تخصیص می خورد. به عبارت دیگر علم خداوند به غیب عالم، علمی ذاتی و ازلی است، اما علم اولیاءالله به غیب (آن چه بوده و هست و خواهد بود) علم عرضی و حصولی (دریافت از خداوند) و برگرفته از إذن و اجازه خداوند و محدود به آن مقداری است که خداوند ایشان را بر آن مطلع میگرداند نه بیشتر. از طرف دیگر، این علم غیبی بدین معنا نیست که هیچ امری بر آنها پوشیده نباشد؛ مثلاً در راه تبوک شتر پیامبر(ص) گم شد و اطلاعی از آن نداشتند؛ کسی طعنه زد که چگونه پیامبری هستی که از جای شتر خود خبر نداری؟! پیامبر(ص) فرمود: “به خدا قسم من نمی دانم مگر چیزی را که خدا به من تعلیم کند و اکنون خداوند مرا به آن دلالت نمود، آن شتر در فلان قسمت به واسطه گیر کرد مهارش به درختی، حبس شده است، بروید او را بیاورید.”[11] چنان چه مشابه این در مورد امام صادق(ع) و کنیزش نیز آمده است.[12] خلاصه این که، علم اولیاءالله به آن چه رخ داده و در حال رخ دادن است و یا رخ خواهد داد، از طریق ارتباط با عالم غیب (ماوراءالطبیعه) می باشد و از طرق عادی ادراک فراتر است، اما این ارتباط با غیب خود به صور مختلفی قابل تحقق است که برای برخی همه آن موارد جمع می شوند و در ازمنه و امکنه مختلف از آنها بهره مند می گردند و برای گروهی تنها ممکن است، یکی از این صُوَر میسّر گردد. مهم این است که تحقق این صور و تفاوت آنها، وابسته و متناسب با صفای قلب و توان روحی افراد است. این امر حایز توجه است که مقدّرات و حوادث عالم هستی (در دنیا و آخرت) قبل از پیدایش آنها رقم خورده است و – بدون این که انسان را مسلوب الاختیار نماید – بر کل عالم هستی از جمله انسان حاکم است و پس از نابودی دنیا نیز، آن حوادث – مضبوط و مشخص – ماندگار هستند و امور مربوط به هر انسانی به صورت نامه عمل او به او تحویل داده خواهد شد. با توجه به این مطلب است که ارتباط با غیب و اطلاع دقیق از قبل و حال و بعد معنا یافته و تصویر مییابد.[13] منابع و مآخذ 1٫ بی ریا، ناصر، روانشناسی رشد، ج 1، چاپ 1، سمت (دفتر همکاری)،تهران، 1375٫ 2٫ جوادی آملی، عبداللَّه، تحریر تمهید القواعد، چاپ 1، الزهرا، تهران، 1375٫ 3٫ جوادی آملی، عبداللَّه، حیات عارفانه امام علی علیه السلام، چاپ 1، اسراء، قم، 1380٫ 5٫ جوادی آملی، عبداللَّه، فطرت در قرآن، چاپ 2، اسراء، قم، 1379٫ 6٫ جوادی آملی، عبداللَّه، معرفت شناسی در قرآن، چاپ 2، اسراء، قم، 1379٫ 7٫ حسینی، نعمت اللَّه، مردان علم در میدان عمل، دفتر نشر اسلامی، قم ، 1375٫ 8٫ سبحانی، جعفر، فرازهایی از تاریخ اسلام، مشعر، تهران ، 1381٫ 9٫ سلطان الواعظین، شیرازی، شبهای پیشاور چاپ 4،، ص 940 – 861 ، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1378 ه.ق. 10٫ کیاشمشکی، ابوالفضل، ولایت در عرفان، چاپ 1، دارالصادقین، تهران، 1378٫ 11٫ مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، چاپ 6، ج 1 – 2، سازمان تبلیغات اسلامی، قم، 1370٫ 12٫ مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، چاپ 1، ج 4 – 5، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) ، قم، 1376٫ درد و رنج در زندگی اولیای الاهی فلسفه وجود بلا در زندگی ائمه و اولیاء الاهی مطلبی است که در زیر در ضمن نکاتی به بیان آن می پردازیم: 1٫ خدا برای تربیت و پرورش جان انسان ها دو برنامه تشریعی و تکوینی دارد و در هر برنامه شدائد و سختی هایی را گنجانیده است در برنامه تشریعی عبادات را واجب کرده و در برنامه تکوینی، مصائب را در سر راه بشر قرار داده است. روزه، حج، جهاد، انفاق، و نماز شدایدی است که با تکلیف ایجاد گردیده و صبر و استقامت در انجام آنها موجب تکمیل نفوس و پرورش استعدادهای عالی انسانی است، گرسنگی، ترس، تلفات مالی و جانی شدایدی است که در تکوین پدید آمده است و به طور قهری انسان را در بر می گیرد. در نتیجه انبیا و اولیا نیز مانند انسان های دیگر چون در این جهان مادی زندگی می کنند نمی توانند بیرون از قوانین این نظام مادی باشند و زندگی بدون درد و رنج داشته باشند علاوه بر این اگر فلسفۀ درد و رنج تکامل و پرورش روح است انبیا و اولیا باید دارای بالاترین درجات کمال روحی باشند از این رو است که وقتی خدا نسبت به بنده ای از بندگانش لطف مخصوصی دارد او را گرفتار سختی ها می کند و جملۀ معروف “البلاء للولاء” مبیّن همین اصل است[14] در حدیثی از امام باقر (ع) آمده است: خدا از بندۀ مؤمنش تفقد می کند و برای او بلاها را اهدا می نماید همان طوری که مرد در سفر برای خانوادۀ خویش هدیه ای می فرستد”.[15] امام صادق (ع) می فرماید: خدا زمانی که بنده ای را دوست بدارد او را در دریای شدائد غوطه ور می سازد”.[16] سعد بن طریف می گوید: خدمت ابی جعفر امام باقر(ع) بودیم که جمیل ازرق وارد شد و از مشکلات و گرفتاری های شیعیان فراوان شکایت کرد و علت آن را پرسید که چرا دوستان خاندان پیامبر (ص) باید در بلاها و مشکلات گوناگون زندگی کنند؟ امام صادق (ع) به نقل از امام سجاد (ع) فرمود: گروهی با همین پرسش ها و انگیزه ها خدمت امام حسین (ع) و عبد اللَّه بن عباس رسیدند و لب به شکوه گشودند و راه حل خواستند که امام حسین (ع) فرمود: سوگند به خدا بلا و فقر و تهی دستی و کشتارها شتابان ترند به دوستان ما از دویدن اشتران و از آب سیل به دریاچه خود … و اگر چنین نبودید دانستیم که از ما نباشید.[17] امام صادق (ع) می فرماید: بیشترین بلاها در میان انسان ها ابتدا متوجه انبیا سپس متوجه جانشینان و پیروان آنها است.[18] بلا مثل موج های دریا است همان طوری که انسان، شنا را بر اثر برخورد زیاد با امواج دریا می آموزد، بهترین روش برای پروش و تربیت جان آدمی نیز برخورد و مواجهۀ زیاد با بلاها است؛ از این رو خداوند چون دوست دارد که بندۀ مؤمنش به رشد و تربیت کامل دست پیدا کند، بلاهای زیادی را نصیب او می کند تا بر اثر مواجه با بلاها، رشد نماید و به کمال نهایی خود برسد. 2٫ بین شدت بلا و کثرت ثواب رابطۀ تنگاتنگی وجود دارد به طوری که أمیر المؤمنین (ع) می فرماید: پاداش بزرگ همراه با بلای بزرگ است پس هر گاه خدای سبحان قومی را دوست بدارد آنها را مورد ابتلاء قرار می دهد.[19] حضرت علی (ع)می فرماید: بلاء برای انسان ظالم وسیله ادب کردن، و برای مؤمن وسیله امتحان، و برای پیامبران موجب بالا رفتن درجات و برای اولیاء موجب کرامت است. [20] در روایتی سلیمان بن خالد از امام صادق (ع) روایت می کند که برای بندۀ مؤمن پیش خدا مقام و منزلتی است که جز از دو راه با از بین رفتن مال یا بلاء بدنی نمی توان به آن دست پیدا کرد.[21] در روایتی دیگر امام رضا (ع) می فرماید: بیماری مؤمن باعث رحمت و پاک شدن اوست و برای کافر عذاب و لعنت است و بیماری برای مؤمن همیشه هست تا برایش گناهی نماند.[22] حضرت علی (ع) در مورد فلسفۀ ابتلاء اولیاء الاهی در نهج البلاغه می فرماید: اگر خداوند خانه محترمش و مکان های انجام مراسم حج را در میان باغ ها و نهرها و سرزمین های سبز و هموار و در وسط باغستانی شادی آفرین و جاده های آباد قرار می داد به همان اندازه که آزمایش ساده بود پاداش نیز سبک تر می شد در صورتی که خداوند متعال بندگان خود را با انواع سختی ها می آزماید و با مشکلات زیاد به عبادت فرا می خواند و به اقسام گرفتاری ها مبتلا می سازد تا کبر و خود پسندی را از دل هایشان خارج کند و به جای آن فروتنی آورد و درهای فضل و رحمتش را بر رویشان بگشاید و وسایل عفو و بخشش را به آسانی در اختیارشان بگذارد.[23] پس فلسفه ابتلاء اولیاء الاهی، تربیت و پرورش روح و جان و رسیدن به مراحل تکامل انسانی است.[24] 4٫ نکته دیگری که در مورد فلسفۀ وجود درد و رنج در زندگی اولیای الاهی باید در نظر داشت این است که آنان الگو و سرمشق زندگی برای دیگران هستند و در صورتی الگو و سرمشق بودن آنان کامل خواهد بود که در همۀ جهات سرمشق باشند آنان چگونه می توانند در صورتی که درد و رنج نداشته باشند الگو و سرمشق کاملی برای افرادی گردند که با درد و رنج دست و پنجه نرم می کنند. خوف و حزن در مورد اولیاء و انبیاء خداوند در چند جای قرآن فرموده که برای دوستان خدا نه ترسی است و نه غمی “الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون”. نترسیدن از آثار قطعی ایمان به خدا است؛ چون مؤمن در سایه اعتماد به خدا و خوش بینی به آخرت از خیلی امور نمی ترسد، ضعف نفس او بر طرف می شود، صبر او زیاد می گردد و توان مقاومت او در بلایا ازدیاد پیدا می کند. برعکس غیر مؤمن از مرگ می ترسد چون درک درستی از مرگ ندارد از آینده و حوادث تلخ می ترسد چون تدبیر عالم را در دست خدا نمی داند یا با خدا ارتباط درستی ندارد، صبر او کم است چون به اجر صابران اعتقاد ندارد و همین طور … از این رو می بینیم که در میان افراد بی دین بیماری های روانی و خود کشی زیاد است. اما همه ترس ها، منفی و زشت نیستند و به خاطر هر ترسی نباید اولیاء الله را سرزنش کرد چون قرآن در چندین جا مؤمنان را به خاطر ترس می ستاید و حتی دستور به ترس می دهد. به عنوان نمونه می فرماید: (رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إیتاءِ الزَّکاةِ یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ)؛[25] مردانی که تجارت و معاملات دنیا آنان را از یاد خدا غافل نمی گرداند و نماز را برپا داشته و زکات را می پردازند و از روزی که دل ها و دیدگان منقلب و مضطرب است، ترسانند. این آیه اثبات می کند که برخی ترس ها جزو شرایط ایمان است چه رسد به پیامبری که باید این نوع ترس را در حد اعلا داشته باشند. بنابراین اجمالاً هر ترسی مذموم نیست و همه ترسها از اولیاء الله برداشته نمی شود. برای درک واضح تر، علت ترس ها را به طور اجمالی بررسی می کنیم. گاهی ترس از دیگران است گاه از اتفاقات تلخ آینده و گاه از سرنوشت بد احتمالی که در انتظار ماست. و برخی هم به خاطر ضعف نفسی که دارند در رویارویی با حوادث و دشمن و هر چیزی که ضرر جانی یا مالی در آن باشد دچار ترس و اضطراب می شوند. همه اینها ترس منفی بوده و دوستان خدا به اندازه ایمان و یقین شان از این ترسها مبرا و پاک هستند. اما برخی ترسها به خاطر بزرگی حادثه یا عظمت مخاطب – به طوری که تحمل آن از توان هر بشری خارج است- ترسی مثبت و لازم است. مثل ترس از قیامت و ترس از بدی کردار خود یا عاقبت به شر شدن خود و دیگران یا ترس از انحراف دینی امت یا ترس از هلاکت یاران اندک حق در جنگ نابرابر و در نتیجه نابودی طرفداران و وارثان دین و امثال آن، همگی ترس هایی مثبت هستند که در مدیران بزرگ اجتماع و انسانهای برگزیده باید باشد. پیامبر گرامی اسلام در مورد ترس مؤمنان می فرماید: (الْمُؤْمِنُ بَیْنَ خَوْفَیْنِ خَوْفِ مَا مَضَی وَ خَوْفِ مَا بَقِیَ وَ بِمَوْتِ النَّفْسِ یَکُونُ حَیَاةُ الْقَلْبِ وَ بِحَیَاةِ الْقَلْبِ الْبُلُوغُ إِلَی الِاسْتِقَامَةِ وَ مَنْ عَبَدَ اللَّهَ عَلَی مِیزَانِ الْخَوْفِ وَ الرَّجَاءِ لَا یَضِلُّ وَ یَصِلُ إِلَی مَأْمُولِهِ وَ کَیْفَ لَا یَخَافُ الْعَبْدُ وَ هُوَ غَیْرُ عَالِمٍ بِمَا تُخْتَمُ صَحِیفَتُهُ وَ لَا لَهُ عَمَلٌ یَتَوَسَّلُ بِهِ اسْتِحْقَاقاً وَ لَا قُدْرَةَ لَهُ عَلَی شَیْءٍ وَ لَا مَفَرَّ… و الزاهد یعبد علی الخوف)؛[26] مؤمن بین دو ترس قرار دارد ترس از آن چه گذشته (از اعمالش) و ترس از آنچه مانده و خواهد آمد (از اعمالش و تقدیراتی که به خاطر اعمالش برایش مقدر می شود) و با مرگ نفس زندگی قلب شروع میشود، و با زندگی دل آدمی به استقامت و پایداری میرسد و مقاومت مینماید و هر کس خدا را عبادت کند به اندازه ترس و امیدی که دارد گمراه نمی شود و به آرزویش می رسد و چگونه بنده نترسد در حالی که نمی داند سرنوشت اش چگونه تمام می شود و می بیند که عملی هم ندارد که به واسطه آن به آرزویش در عاقبت به خیری برسد و قدرت تغییر تدبیر عالم را هم ندارد (پس می ترسد) .. و زاهد به میزان ترس اش بندگی می کند. حزن هم مثل ترس دو جنبه مثبت و منفی دارد. حزن مثبت مثل غم برای آخرت و حزن به دلیل دوری از خدا و اولیای او، همچنان که پیامبر اکرم می فرماید: (یَا أَبَا ذَرٍّ مَا عُبِدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی مِثْلِ طُولِ الْحُزْنِ )؛[27] ای ابوذر خدا به چیزی مثل حزن و غم طولانی پرستیده نشده است، اما حزن منفی مثل غم برای از دست دادن مال و…؛ هم چنان که علی (ع) می فرماید: (الرَّغْبَةُ بِالْآخِرَةِ عِنْدَ اللَّهِ تُورِثُ الرَّوْحَ وَ الرَّاحَةَ وَ الرَّغْبَةُ فِی الدُّنْیَا تُورِثُ الْهَمَّ وَ الْحُزْن)؛[28] رغبت به آخرت نزد خدا باعث راحتی و آرامش می گردد و رغبت به دنیا باعث هم و غم و حزن می شود. در پایان توضیح این مطلب لازم است که؛ ترس جزو طبع اولیه انسان است و لازمه حفظ بقای ذات انسانی است و غیر خدای کامل نمی تواند بدون ترس باشد؛ چون تا قوی تر و بزرگ تر هست ترس از او نیز هست و تا امکان فنا و نیستی و نقص هست ترس هم هست. ________________________________________ .[1] قصص، 7؛ طه، 40 – 37٫ .[2] ذاریات، 52؛ حجر، 15 – 10٫ [3]. صافات، 106 – 102٫ [4]. فتح، 27٫ [5]. شوری، 52 – 51٫ [6]. ر.ک: سبحانی، جعفر، الالهیات، ج 3، ص 65 و 218٫ [7]. اسراء، 2 – 1؛ ر.ک: تفاسیر ذیل این کریمه. [8]. ر.ک: محمدی ری شهری، محمد، کربلایی کاظم، مؤسسه در راه حق. .[9] انعام، 50 و 59؛ کهف، 110؛ اعراف، 188؛ هود، 33؛ نمل، 66؛ آل عمران، 174 و… . .[10] کهف، 64؛ جن، 26؛ آل عمران، 43 و 174؛ هود، 51؛ شوری، 53٫ .[11] سبحانی، جعفر، تاریخ پیامبر اسلام، ص 480٫ .[12] اصول کافی، ج 1، ص 257؛ ر.ک: آموزش عقاید، درس 39، ص 374 – 368٫ .[13] ر.ک: نمایه رطب و یابس و کتاب مبین در قرآن، سؤال 187از سایت اسلام کوئست. .[14] مطهری، مرتضی، عدل الهی، ص 178 -181٫ .[15] کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 255٫ .[16] دشتی، محمد، فرهنگ سخنان امام حسین (ع)، ص 145، حدیث 91٫ .[17] همان؛ اخلاق اسلامی-ترجمه جلد پانزدهم بحار الانوار، ص 194٫ .[18] ان اشد الناس بلاءً الانبیاء ثم الذین یلونهم ثم الامثل فالامثل کلینی، اصول کافی، ج 2، باب شدة ابتلاء المؤمن، ج 1٫ .[19] عبد الواحد بن محمد تمیمی آمدی، غرر الحکم و در الکلم، ج 2٫ .[20] مستدرک الوسائل،ج 2 ،ص 438٫ .[21] کلینی، اصول کافی، ج 2، باب شده ابتلاء المؤمن، ح 23٫ .[22] مجلسی، بحار الانوار، ج 81، ص 183٫ .[23] نهج البلاغه، ص 389 – 391، خطبه 192َ. .[24] برای اطلاع بیشتر به سؤالات 288 (434) و 936 (1166) و 169 (1244) و 107 (2231) از سایت اسلام کوئست مراجعه نمایید. [25] . نور، 37٫ [26] . بحارالانوار، ج67، ص 391، موسسه الوفاء، بیروت. [27] . بحار الانوار، ج74، ص80، موسسه الوفاء بیروت. [28] . ارشاد القلوب، ج1، ص19، انتشارات شریف رضی گردآوری و پاسخ: سید محمد مهدی حسین پور مدیر گروه سایت وهابیت
اولیای الهی علم خود را از کجا کسب می کنند؟ فلسفه بلا و مشکلات در زندگی اولیای الهی چیست؟
به طور کلی انسان به گونه ای آفریده شده که از کانال های مختلفی می تواند به اطلاعاتی دست یابد از جمله:
1٫ امیال و غرایز.
2٫ فطرت.
3٫ عقل سلیم.
4٫ حواس خمسه (پنج گانه).
5٫ وراثت.
6٫ از راه کهانت و حرکت ستارگان و … .
کانال های اطلاعاتی فوق بین نوع انسان مشترک و قابل تعلیم و تعلّم و انتقال اند و علمای علم النفس، معرفت شناسی و فلاسفه، اینها را به دو قسم کلی و حصولی تقسیم نموده اند و تفاصیل اینها در جای خود آمده است و مجال بررسی اینها، در این مقال نیست.
7٫ الاهیون به راه اطلاع رسانی دیگری به نام “ارتباط با غیب” نیز معتقدند، اما مادی گرایان و حسیون که غیب و عوالم ماوراء الطبیعه را منکر هستند – با شدت و جدّیت تمام – منکر این کانال اطلاعاتی می باشند و مدعیان آن را به سحر و کهانت و جنون و… متّهم می کنند. اثبات و انکار این کانال، مهم ترین منازعه ای بوده که همواره مدعیان رسالت و نبوت از یکسو و معاندان و لجوجان از سوی دیگر با آن درگیر بوده اند و اختصاصی به عصر صنعت و علم و تمدن ندارد.[1]
از نظر محققان اسلامی علم در این راه خود به انحای گوناگونی میتواند حاصل آید:
1٫ الهامات قلبی؛ مثل الهامی که مادر موسی(ع) دریافت تا او را در صندوقی نهد و به نیل افکند و بر خدا توکل کند، تا خداوند موسی(ع) را به او برگردانیده و رسولش نماید.[2]
2٫ خواب های صادقه: چنانچه در مورد حضرت ابراهیم(ع) برای ذبح فرزندش اسماعیل(ع) می فرماید: ” ابراهیم(ع) به اسماعیل(ع) گفت: ای پسرم! من در خواب دیده ام که تو را ذبح نمایم، نظر تو چیست؟ گفت: ای پدر! انجام ده آنچه را بدان امر شده ای، اگر خدا خواهد مرا از صابران خواهی یافت”[3] و نیز اطلاع از فتح مکه در آینده، در خواب توسط پیامبر اکرم(ص).[4]
3٫ وحی که خود چهارگونه محقق میشود:
أ: بدون واسطه، کلام الاهی به قلب یا سمع، مخاطب آن می رسد.
ب: ملکی به صورت واقعی اش رؤیت شده و وحی را به مخاطبش ابلاغ می کند.
ج: مخاطب تنها صدای ملک را می شوند و پیام را دریافت می کند، اما او را نمی بیند.
د: مَلَک به صورت انسانی متمثّل شده و پیام الاهی را به مخاطبش می رساند.[5]
اما باید توجه داشت که وجود این ارتباط مستلزم ثبوت مقام نبوّت یا امامت برای مخاطب آن نیست، گرچه هیچ رسولی یا امامی بدون این ارتباط متصوّر نیست، به عبارت دیگر تمامی انبیا و اوصیا دارای این ارتباط به نحوی بوده اند، بلکه برخی مثل پیامبر اکرم(ص) از تمامی آن روش ها در ازمنه مختلف بهره مند می گشته اند، لکن چنین نیست که هر کس چنین ارتباطی را داشته باشد، نبی یا وصی باشد، پس نبوت و امامت نبی یا امام(ع) باید از طُرقی دیگر – مثل ادعای نبوت و امامت و ارایه معجزات و بشارت نبی قبلی یا بشارت نبی بر وصی (نص) و دلالت سایر شواهد و قرائن – اثبات شود؛[6] از این رو گرچه حضرت زهرا(ع) و حضرت مریم(ع) و… مخاطب جبرائیل واقع شدهاند، اما این گروه نبی یا امام نیستند.
4٫ سیر در عوالم ماوراءالطبیعه، در حال مکاشفه یا بیداری و هوشیاری کامل مثل معراج پیامبر(ص).[7]
5٫ مراجعه به اسنادی که در اختیار اهل آن قرار می گیرد، مثل علم به بواطن قرآن و تأویلات و تفاسیر آیات قرآن به واسطه معصومین(ع) و انتقال جفر جامع از امام علی(ع) به سایر ائمه(ع).
6٫ انتقال معلومات به دیگران از طریق دم مسیحیایی و … یکی از اولیاءالله؛ مثل کرامتی که از کربلایی کاظم ساروقی به ظهور رسید و حافظ قرآن گردید.[8]
تفاصیل موارد فوق در بیشتر کتاب های معارف، در بحث نبوت و وحی آمده است و مکاشفات برخی از اولیاءالله و علمای دین را می توان در کتب تاریخ و سیره جست و جو کرد و یافت.
نکته دیگر این که، اطلاع اولیاء الله بر غیب با آیاتی که غیب را مخصوص خداوند متعال می داند و یا علم غیب را از نبی(ص) نفی میکند،[9] منافاتی ندارد؛ زیرا این آیات با آیات دیگری که دالّ بر این هستند که خداوند خود برخی از بندگان را بر غیب تا حدودی مطلع می گرداند،[10] تخصیص می خورد.
به عبارت دیگر علم خداوند به غیب عالم، علمی ذاتی و ازلی است، اما علم اولیاءالله به غیب (آن چه بوده و هست و خواهد بود) علم عرضی و حصولی (دریافت از خداوند) و برگرفته از إذن و اجازه خداوند و محدود به آن مقداری است که خداوند ایشان را بر آن مطلع میگرداند نه بیشتر.
از طرف دیگر، این علم غیبی بدین معنا نیست که هیچ امری بر آنها پوشیده نباشد؛ مثلاً در راه تبوک شتر پیامبر(ص) گم شد و اطلاعی از آن نداشتند؛ کسی طعنه زد که چگونه پیامبری هستی که از جای شتر خود خبر نداری؟! پیامبر(ص) فرمود: “به خدا قسم من نمی دانم مگر چیزی را که خدا به من تعلیم کند و اکنون خداوند مرا به آن دلالت نمود، آن شتر در فلان قسمت به واسطه گیر کرد مهارش به درختی، حبس شده است، بروید او را بیاورید.”[11] چنان چه مشابه این در مورد امام صادق(ع) و کنیزش نیز آمده است.[12]
خلاصه این که، علم اولیاءالله به آن چه رخ داده و در حال رخ دادن است و یا رخ خواهد داد، از طریق ارتباط با عالم غیب (ماوراءالطبیعه) می باشد و از طرق عادی ادراک فراتر است، اما این ارتباط با غیب خود به صور مختلفی قابل تحقق است که برای برخی همه آن موارد جمع می شوند و در ازمنه و امکنه مختلف از آنها بهره مند می گردند و برای گروهی تنها ممکن است، یکی از این صُوَر میسّر گردد. مهم این است که تحقق این صور و تفاوت آنها، وابسته و متناسب با صفای قلب و توان روحی افراد است.
این امر حایز توجه است که مقدّرات و حوادث عالم هستی (در دنیا و آخرت) قبل از پیدایش آنها رقم خورده است و – بدون این که انسان را مسلوب الاختیار نماید – بر کل عالم هستی از جمله انسان حاکم است و پس از نابودی دنیا نیز، آن حوادث – مضبوط و مشخص – ماندگار هستند و امور مربوط به هر انسانی به صورت نامه عمل او به او تحویل داده خواهد شد. با توجه به این مطلب است که ارتباط با غیب و اطلاع دقیق از قبل و حال و بعد معنا یافته و تصویر مییابد.[13]
منابع و مآخذ
1٫ بی ریا، ناصر، روانشناسی رشد، ج 1، چاپ 1، سمت (دفتر همکاری)،تهران، 1375٫
2٫ جوادی آملی، عبداللَّه، تحریر تمهید القواعد، چاپ 1، الزهرا، تهران، 1375٫
3٫ جوادی آملی، عبداللَّه، حیات عارفانه امام علی علیه السلام، چاپ 1، اسراء، قم، 1380٫
5٫ جوادی آملی، عبداللَّه، فطرت در قرآن، چاپ 2، اسراء، قم، 1379٫
6٫ جوادی آملی، عبداللَّه، معرفت شناسی در قرآن، چاپ 2، اسراء، قم، 1379٫
7٫ حسینی، نعمت اللَّه، مردان علم در میدان عمل، دفتر نشر اسلامی، قم ، 1375٫
8٫ سبحانی، جعفر، فرازهایی از تاریخ اسلام، مشعر، تهران ، 1381٫
9٫ سلطان الواعظین، شیرازی، شبهای پیشاور چاپ 4،، ص 940 – 861 ، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1378 ه.ق.
10٫ کیاشمشکی، ابوالفضل، ولایت در عرفان، چاپ 1، دارالصادقین، تهران، 1378٫
11٫ مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، چاپ 6، ج 1 – 2، سازمان تبلیغات اسلامی، قم، 1370٫
12٫ مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، چاپ 1، ج 4 – 5، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) ، قم، 1376٫
درد و رنج در زندگی اولیای الاهی
فلسفه وجود بلا در زندگی ائمه و اولیاء الاهی مطلبی است که در زیر در ضمن نکاتی به بیان آن می پردازیم:
1٫ خدا برای تربیت و پرورش جان انسان ها دو برنامه تشریعی و تکوینی دارد و در هر برنامه شدائد و سختی هایی را گنجانیده است در برنامه تشریعی عبادات را واجب کرده و در برنامه تکوینی، مصائب را در سر راه بشر قرار داده است. روزه، حج، جهاد، انفاق، و نماز شدایدی است که با تکلیف ایجاد گردیده و صبر و استقامت در انجام آنها موجب تکمیل نفوس و پرورش استعدادهای عالی انسانی است، گرسنگی، ترس، تلفات مالی و جانی شدایدی است که در تکوین پدید آمده است و به طور قهری انسان را در بر می گیرد. در نتیجه انبیا و اولیا نیز مانند انسان های دیگر چون در این جهان مادی زندگی می کنند نمی توانند بیرون از قوانین این نظام مادی باشند و زندگی بدون درد و رنج داشته باشند علاوه بر این اگر فلسفۀ درد و رنج تکامل و پرورش روح است انبیا و اولیا باید دارای بالاترین درجات کمال روحی باشند از این رو است که وقتی خدا نسبت به بنده ای از بندگانش لطف مخصوصی دارد او را گرفتار سختی ها می کند و جملۀ معروف “البلاء للولاء” مبیّن همین اصل است[14] در حدیثی از امام باقر (ع) آمده است: خدا از بندۀ مؤمنش تفقد می کند و برای او بلاها را اهدا می نماید همان طوری که مرد در سفر برای خانوادۀ خویش هدیه ای می فرستد”.[15] امام صادق (ع) می فرماید: خدا زمانی که بنده ای را دوست بدارد او را در دریای شدائد غوطه ور می سازد”.[16]
سعد بن طریف می گوید: خدمت ابی جعفر امام باقر(ع) بودیم که جمیل ازرق وارد شد و از مشکلات و گرفتاری های شیعیان فراوان شکایت کرد و علت آن را پرسید که چرا دوستان خاندان پیامبر (ص) باید در بلاها و مشکلات گوناگون زندگی کنند؟ امام صادق (ع) به نقل از امام سجاد (ع) فرمود: گروهی با همین پرسش ها و انگیزه ها خدمت امام حسین (ع) و عبد اللَّه بن عباس رسیدند و لب به شکوه گشودند و راه حل خواستند که امام حسین (ع) فرمود: سوگند به خدا بلا و فقر و تهی دستی و کشتارها شتابان ترند به دوستان ما از دویدن اشتران و از آب سیل به دریاچه خود … و اگر چنین نبودید دانستیم که از ما نباشید.[17]
امام صادق (ع) می فرماید: بیشترین بلاها در میان انسان ها ابتدا متوجه انبیا سپس متوجه جانشینان و پیروان آنها است.[18]
بلا مثل موج های دریا است همان طوری که انسان، شنا را بر اثر برخورد زیاد با امواج دریا می آموزد، بهترین روش برای پروش و تربیت جان آدمی نیز برخورد و مواجهۀ زیاد با بلاها است؛ از این رو خداوند چون دوست دارد که بندۀ مؤمنش به رشد و تربیت کامل دست پیدا کند، بلاهای زیادی را نصیب او می کند تا بر اثر مواجه با بلاها، رشد نماید و به کمال نهایی خود برسد.
2٫ بین شدت بلا و کثرت ثواب رابطۀ تنگاتنگی وجود دارد به طوری که أمیر المؤمنین (ع) می فرماید: پاداش بزرگ همراه با بلای بزرگ است پس هر گاه خدای سبحان قومی را دوست بدارد آنها را مورد ابتلاء قرار می دهد.[19]
حضرت علی (ع)می فرماید: بلاء برای انسان ظالم وسیله ادب کردن، و برای مؤمن وسیله امتحان، و برای پیامبران موجب بالا رفتن درجات و برای اولیاء موجب کرامت است. [20]
در روایتی سلیمان بن خالد از امام صادق (ع) روایت می کند که برای بندۀ مؤمن پیش خدا مقام و منزلتی است که جز از دو راه با از بین رفتن مال یا بلاء بدنی نمی توان به آن دست پیدا کرد.[21]
در روایتی دیگر امام رضا (ع) می فرماید: بیماری مؤمن باعث رحمت و پاک شدن اوست و برای کافر عذاب و لعنت است و بیماری برای مؤمن همیشه هست تا برایش گناهی نماند.[22]
حضرت علی (ع) در مورد فلسفۀ ابتلاء اولیاء الاهی در نهج البلاغه می فرماید: اگر خداوند خانه محترمش و مکان های انجام مراسم حج را در میان باغ ها و نهرها و سرزمین های سبز و هموار و در وسط باغستانی شادی آفرین و جاده های آباد قرار می داد به همان اندازه که آزمایش ساده بود پاداش نیز سبک تر می شد در صورتی که خداوند متعال بندگان خود را با انواع سختی ها می آزماید و با مشکلات زیاد به عبادت فرا می خواند و به اقسام گرفتاری ها مبتلا می سازد تا کبر و خود پسندی را از دل هایشان خارج کند و به جای آن فروتنی آورد و درهای فضل و رحمتش را بر رویشان بگشاید و وسایل عفو و بخشش را به آسانی در اختیارشان بگذارد.[23]
پس فلسفه ابتلاء اولیاء الاهی، تربیت و پرورش روح و جان و رسیدن به مراحل تکامل انسانی است.[24]
4٫ نکته دیگری که در مورد فلسفۀ وجود درد و رنج در زندگی اولیای الاهی باید در نظر داشت این است که آنان الگو و سرمشق زندگی برای دیگران هستند و در صورتی الگو و سرمشق بودن آنان کامل خواهد بود که در همۀ جهات سرمشق باشند آنان چگونه می توانند در صورتی که درد و رنج نداشته باشند الگو و سرمشق کاملی برای افرادی گردند که با درد و رنج دست و پنجه نرم می کنند.
خوف و حزن در مورد اولیاء و انبیاء
خداوند در چند جای قرآن فرموده که برای دوستان خدا نه ترسی است و نه غمی “الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون”. نترسیدن از آثار قطعی ایمان به خدا است؛ چون مؤمن در سایه اعتماد به خدا و خوش بینی به آخرت از خیلی امور نمی ترسد، ضعف نفس او بر طرف می شود، صبر او زیاد می گردد و توان مقاومت او در بلایا ازدیاد پیدا می کند. برعکس غیر مؤمن از مرگ می ترسد چون درک درستی از مرگ ندارد از آینده و حوادث تلخ می ترسد چون تدبیر عالم را در دست خدا نمی داند یا با خدا ارتباط درستی ندارد، صبر او کم است چون به اجر صابران اعتقاد ندارد و همین طور … از این رو می بینیم که در میان افراد بی دین بیماری های روانی و خود کشی زیاد است.
اما همه ترس ها، منفی و زشت نیستند و به خاطر هر ترسی نباید اولیاء الله را سرزنش کرد چون قرآن در چندین جا مؤمنان را به خاطر ترس می ستاید و حتی دستور به ترس می دهد. به عنوان نمونه می فرماید: (رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إیتاءِ الزَّکاةِ یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ)؛[25] مردانی که تجارت و معاملات دنیا آنان را از یاد خدا غافل نمی گرداند و نماز را برپا داشته و زکات را می پردازند و از روزی که دل ها و دیدگان منقلب و مضطرب است، ترسانند.
این آیه اثبات می کند که برخی ترس ها جزو شرایط ایمان است چه رسد به پیامبری که باید این نوع ترس را در حد اعلا داشته باشند. بنابراین اجمالاً هر ترسی مذموم نیست و همه ترسها از اولیاء الله برداشته نمی شود.
برای درک واضح تر، علت ترس ها را به طور اجمالی بررسی می کنیم. گاهی ترس از دیگران است گاه از اتفاقات تلخ آینده و گاه از سرنوشت بد احتمالی که در انتظار ماست. و برخی هم به خاطر ضعف نفسی که دارند در رویارویی با حوادث و دشمن و هر چیزی که ضرر جانی یا مالی در آن باشد دچار ترس و اضطراب می شوند. همه اینها ترس منفی بوده و دوستان خدا به اندازه ایمان و یقین شان از این ترسها مبرا و پاک هستند.
اما برخی ترسها به خاطر بزرگی حادثه یا عظمت مخاطب – به طوری که تحمل آن از توان هر بشری خارج است- ترسی مثبت و لازم است. مثل ترس از قیامت و ترس از بدی کردار خود یا عاقبت به شر شدن خود و دیگران یا ترس از انحراف دینی امت یا ترس از هلاکت یاران اندک حق در جنگ نابرابر و در نتیجه نابودی طرفداران و وارثان دین و امثال آن، همگی ترس هایی مثبت هستند که در مدیران بزرگ اجتماع و انسانهای برگزیده باید باشد.
پیامبر گرامی اسلام در مورد ترس مؤمنان می فرماید: (الْمُؤْمِنُ بَیْنَ خَوْفَیْنِ خَوْفِ مَا مَضَی وَ خَوْفِ مَا بَقِیَ وَ بِمَوْتِ النَّفْسِ یَکُونُ حَیَاةُ الْقَلْبِ وَ بِحَیَاةِ الْقَلْبِ الْبُلُوغُ إِلَی الِاسْتِقَامَةِ وَ مَنْ عَبَدَ اللَّهَ عَلَی مِیزَانِ الْخَوْفِ وَ الرَّجَاءِ لَا یَضِلُّ وَ یَصِلُ إِلَی مَأْمُولِهِ وَ کَیْفَ لَا یَخَافُ الْعَبْدُ وَ هُوَ غَیْرُ عَالِمٍ بِمَا تُخْتَمُ صَحِیفَتُهُ وَ لَا لَهُ عَمَلٌ یَتَوَسَّلُ بِهِ اسْتِحْقَاقاً وَ لَا قُدْرَةَ لَهُ عَلَی شَیْءٍ وَ لَا مَفَرَّ… و الزاهد یعبد علی الخوف)؛[26] مؤمن بین دو ترس قرار دارد ترس از آن چه گذشته (از اعمالش) و ترس از آنچه مانده و خواهد آمد (از اعمالش و تقدیراتی که به خاطر اعمالش برایش مقدر می شود) و با مرگ نفس زندگی قلب شروع میشود، و با زندگی دل آدمی به استقامت و پایداری میرسد و مقاومت مینماید و هر کس خدا را عبادت کند به اندازه ترس و امیدی که دارد گمراه نمی شود و به آرزویش می رسد و چگونه بنده نترسد در حالی که نمی داند سرنوشت اش چگونه تمام می شود و می بیند که عملی هم ندارد که به واسطه آن به آرزویش در عاقبت به خیری برسد و قدرت تغییر تدبیر عالم را هم ندارد (پس می ترسد) .. و زاهد به میزان ترس اش بندگی می کند.
حزن هم مثل ترس دو جنبه مثبت و منفی دارد. حزن مثبت مثل غم برای آخرت و حزن به دلیل دوری از خدا و اولیای او، همچنان که پیامبر اکرم می فرماید: (یَا أَبَا ذَرٍّ مَا عُبِدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی مِثْلِ طُولِ الْحُزْنِ )؛[27] ای ابوذر خدا به چیزی مثل حزن و غم طولانی پرستیده نشده است، اما حزن منفی مثل غم برای از دست دادن مال و…؛ هم چنان که علی (ع) می فرماید: (الرَّغْبَةُ بِالْآخِرَةِ عِنْدَ اللَّهِ تُورِثُ الرَّوْحَ وَ الرَّاحَةَ وَ الرَّغْبَةُ فِی الدُّنْیَا تُورِثُ الْهَمَّ وَ الْحُزْن)؛[28] رغبت به آخرت نزد خدا باعث راحتی و آرامش می گردد و رغبت به دنیا باعث هم و غم و حزن می شود.
در پایان توضیح این مطلب لازم است که؛ ترس جزو طبع اولیه انسان است و لازمه حفظ بقای ذات انسانی است و غیر خدای کامل نمی تواند بدون ترس باشد؛ چون تا قوی تر و بزرگ تر هست ترس از او نیز هست و تا امکان فنا و نیستی و نقص هست ترس هم هست.
________________________________________
.[1] قصص، 7؛ طه، 40 – 37٫
.[2] ذاریات، 52؛ حجر، 15 – 10٫
[3]. صافات، 106 – 102٫
[4]. فتح، 27٫
[5]. شوری، 52 – 51٫
[6]. ر.ک: سبحانی، جعفر، الالهیات، ج 3، ص 65 و 218٫
[7]. اسراء، 2 – 1؛ ر.ک: تفاسیر ذیل این کریمه.
[8]. ر.ک: محمدی ری شهری، محمد، کربلایی کاظم، مؤسسه در راه حق.
.[9] انعام، 50 و 59؛ کهف، 110؛ اعراف، 188؛ هود، 33؛ نمل، 66؛ آل عمران، 174 و… .
.[10] کهف، 64؛ جن، 26؛ آل عمران، 43 و 174؛ هود، 51؛ شوری، 53٫
.[11] سبحانی، جعفر، تاریخ پیامبر اسلام، ص 480٫
.[12] اصول کافی، ج 1، ص 257؛ ر.ک: آموزش عقاید، درس 39، ص 374 – 368٫
.[13] ر.ک: نمایه رطب و یابس و کتاب مبین در قرآن، سؤال 187از سایت اسلام کوئست.
.[14] مطهری، مرتضی، عدل الهی، ص 178 -181٫
.[15] کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 255٫
.[16] دشتی، محمد، فرهنگ سخنان امام حسین (ع)، ص 145، حدیث 91٫
.[17] همان؛ اخلاق اسلامی-ترجمه جلد پانزدهم بحار الانوار، ص 194٫
.[18] ان اشد الناس بلاءً الانبیاء ثم الذین یلونهم ثم الامثل فالامثل کلینی، اصول کافی، ج 2، باب شدة ابتلاء المؤمن، ج 1٫
.[19] عبد الواحد بن محمد تمیمی آمدی، غرر الحکم و در الکلم، ج 2٫
.[20] مستدرک الوسائل،ج 2 ،ص 438٫
.[21] کلینی، اصول کافی، ج 2، باب شده ابتلاء المؤمن، ح 23٫
.[22] مجلسی، بحار الانوار، ج 81، ص 183٫
.[23] نهج البلاغه، ص 389 – 391، خطبه 192َ.
.[24] برای اطلاع بیشتر به سؤالات 288 (434) و 936 (1166) و 169 (1244) و 107 (2231) از سایت اسلام کوئست مراجعه نمایید.
[25] . نور، 37٫
[26] . بحارالانوار، ج67، ص 391، موسسه الوفاء، بیروت.
[27] . بحار الانوار، ج74، ص80، موسسه الوفاء بیروت.
[28] . ارشاد القلوب، ج1، ص19، انتشارات شریف رضی
گردآوری و پاسخ:
سید محمد مهدی حسین پور
مدیر گروه سایت وهابیت
- [سایر] فلسفه رنجها و بلاها و مشکلات چیست؟
- [سایر] فلسفه چیست و فسفه الهی کدامست ؟
- [سایر] تفاوت کلام(علم عقائد) و فلسفه چیست؟
- [سایر] تفاوت علم کلام و فلسفه در چیست؟
- [سایر] لطفا یک سیر مطالعاتی برای مطالعه مباحث زیر ارائه دهید: کلام اسلامی- فلسفه اسلامی عرفان اسلامی -فقه اسلامی -فلسفه غرب.
- [سایر] 1. موضوع معرفت شناسی با موضوع فلسفه علم چه فرقی دارد ؟ 2.بین آن دو چه ارتباطی وجود دارد ؟عموم وخصوص مطلق من وجه؟ 3. اگر موضوع فلسفه علم با موضوع معرفت شناسی فرق داشته باشد پس چه کسی مسئله فلسفه علم را به عنوان موضوع مستقل یا علم مستقلی قرار داده است؟
- [سایر] معنای زندگی از دیدگاه فلسفه غرب چیست؟
- [سایر] برای آشنایی با کلام و حکمت و فلسفه اسلامی به چه کتابی مراجعه شود؟
- [سایر] برای آموختن حکمت الهی و فلسفه چه مراحلی لازم است طی شود؟
- [سایر] فلسفه دعا چیست و چه اثری در زندگی انسان دارد؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] کسب و کار و تلاش برای زندگی از طریق تجارت و زراعت و صنعت و مانند آن برای کسانی که مخارج همسر و فرزند خود را ندارند واجب است، همچنین برای حفظ نظام و تأمین احتیاجات جامعه اسلامی، و در غیر این صورت، مستحب مؤکد است، مخصوصاً برای کمک به فقرا و یا وسعت بخشیدن به زندگی خانواده.
- [آیت الله سبحانی] کسی که مشغول تحصیل علم است و اگر تحصیل نکند می تواند برای معاش خود کسب کند، چنانچه تحصیل آن علم، واجب یا مستحب باشد می شود از سهم (فی سبیل الله) به او زکات داد. زکات فطره;
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . کسی که مشغول تحصیل علم است و اگر تحصیل نکند می تواند برای معاش خود کسب کند، چنان چه تحصیل آن علم، واجب یا مستحب باشد، می شود به او زکات داد. ولی احتیاط برای اهل علم نگرفتن زکات است مگر در صورتی که از تحصیل مخارج عاجز باشند ولکن جایز است اشتغال به تحصیل علم هر چند باعث عجز از تحصیل نفقه بشود.
- [آیت الله علوی گرگانی] کسی که مشغول تحصیل علم است و اگر تحصیل نکند میتواند برای معاش خود کسب کند، چنانچه آن علم واجب یا مستحبّ باشد، میشود به او زکاْ داد، و اگر تحصیل آن علم واجب یا مستحبّ نباشد، زکاْ دادن به او اشکال دارد، بنابر احتیاط واجب نباید بگیرد.
- [آیت الله بروجردی] کسی که مشغول تحصیل علم است و اگر تحصیل نکند میتواند برای معاش خود کسب کند، چنانچه تحصیل آن علم واجب یا مستحب باشد، میشود به او زکات داد و اگر تحصیل آن علم واجب یا مستحب نباشد، زکات دادن به او اشکال دارد.
- [امام خمینی] کسی که مشغول تحصیل علم است و اگر تحصیل نکند می تواند برای معاش خود کسب کند، چنانچه تحصیل آن علم واجب یا مستحب باشد، می شود به او زکات داد و اگر تحصیل آن علم واجب یا مستحب نباشد، زکات دادن به او اشکال دارد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] کسی که مشغول تحصیل علم است و اگر تحصیل نکند میتواند برای معاش خود کسب کند، چنانچه تحصیل آن علم واجب یا مستحبّ باشد میشود به او زکات داد و اگر تحصیل آن علم واجب یا مستحبّ نباشد، زکات دادن به او اشکال دارد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] کسی که مشغول تحصیل علم است و اگر تحصیل نکند می تواند برای معاش خود کسب کند چنانچه تحصیل آن علم، واجب یا مستحب باشد می توان به او زکات داد و اگر تحصیل آن علم واجب یا مستحب نباشد، زکات دادن به او جایز نیست.
- [آیت الله مظاهری] مغازه و سرقفلی و وسایل کسب و سرمایه خمس دارد. اما لوازم زندگی نظیر خانه و اثاثیه خانه و ماشین سواری به اندازه متعارف خمس ندارد.
- [آیت الله اردبیلی] جهاد از واجبات دین و دری از درهای بهشت است که خداوند آن را برای اولیای خود گشوده است(1) و در جهت حفظ کیان اسلام و امنیت مسلمانان و دفاع در مقابل هجوم کافران و ناپاکان و یاری مستضعفان، مورد تأکید قرآن و معصومان علیهمالسلام قرار گرفته است. امّتی که از جهاد روی گردانند، جامه ذلّت و خواری و ردای بلا و گرفتاری بپوشند و با حقارت و پستی از انصاف و عدالت محروم شوند.