بصیرت به معنی دانایی، بینایی، بینایی دل، هوشیاری، زیرکی و یقین است.(1) نزد اهل معنا، نیرویی نهانی و قوّه‌ای قلبی است که در شناخت حقایق تا عمق وجود و باطن ذات آن رسوخ می کند. شاه نعمت اللَّه ولی و برخی از اهل معرفت(2) می گویند: )بصیرت قوّه قلبی یا نیرویی باطنی است که به نور قدس روشن گردیده و از پرتو آن، صاحب بصیرت، حقایق و بواطن اشیا را در می یابد. بصیرت به مثابه بَصَر (چشم) است برای نفس(.(3) میان بَصَر که تأمین کننده نور ظاهری، و بصیرت که آورنده نور باطنی است، تفاوت بسیار است. )نور ظاهری، تنها با بینایی انسان سر و کار دارد. خورشید و ماه و چراغ، بیش از این که فضا را روشن و بینایی انسان را یاری کند، کاری انجام نمی‌دهد. پس اگر انسانی ناشنوا بود یا در بویایی و لامسه و گویایی خود نقص داشت، با تابش آفتاب و مهتاب و نورهایی از این قبیل، مشکلاتش حل نمی‌شود. اما نور باطن همه نقص‌های (باطنی و معنوی) انسان را برطرف، و تمام دردهای او را، درمان می کند... . در صورتی که درون کسی را روشن کرد، ساحت جانش چنان نورانی می شود، که هم صحنه‌های خوبی را در خواب و بیداری می بیند، هم آهنگ‌های خوبی را می شنود، هم رایحه‌های دل انگیزی را استشمام می‌کند و هم لطیفه‌های فراوانی را لمس می نماید.(4) تفاوت دیگر جهت شفاف‌تر شدن حقیقت و مفهوم بصیرت به تفاوت دیگر آن با بَصَر اشاره می کنیم. انسان دو چهره یا دوجنبه دارد: چهره ظاهری یا مُلکی و چهره باطنی یا ملکوتی، خداوند برای دیدن ظواهر، بَصَر را به صورت بالفعل به انسان داده، بشر از آغاز تولد به کمک آن هر چه را که در شعاع چشم و منظر او قرار گیرد می بیند. اما برای دیدن باطن و شهود ملکوت، قوه نوری را در نهاد او نهادینه نموده به نام بصیرت، که تا آن )نور استعدادی( از قوه به فعلیت در نیاید، رؤیت باطن و شهود ملکوت، میسر نخواهد بود. صاحب جامع الاسرار می گوید: معنای سخن خداوند (نور علی نور یهدی اللَّه لنوره من یشاء)،(5) (... و من لم یجعل اللَّه له نوراً فماله من نور)،(6) چیزی جز این نیست که تا نور حق حاصل نیاید و به دل و جان سالک نتابد، بصیرت در او پدید نیاید. نور حق سرمه چشم بصیرت است و تمام تلاش اهل مجاهده برای آن است که مورد عنایت حق قرار گیرند و نور حق بر دل و بر جانشان پرتو افکن گردد.(7) حافظ شیرازی که می گوید: گرنور عشق حق به دل و جانت افتد باللَّه کز آفتاب فلک خوبتر شوی ناظر به همین نور است. با پرتو افکن شدن نور حق است که سالک از تحیر و تردد می رَهَد و سرانجام به حقیقت می رسد. راه تحصیل بصیرت برای نیل به مقام رفیع بصیرت باید به بازسازی و اصلاح نفس خویش پرداخت. مجاهده با هوای نفسانی و تهذیب روح از زنگارهای گناه، و لطیف و شفاف ساختن آیینه دل به نور توحید، تنها صراط مستقیمی است که )حجاب( دیدگان دل را می‌گشاید و آدمی را در معرض الهامات غیبی و مقام کشف و شهود قرار می‌دهد. 1- توبه: اولین گام برای تهذیب نفس و تحصیل بصیرت است. توبه از تقصیرات و گناهان، بلکه از کوتاهی‌ها و جبران حق اللَّه و حق النّاسی است. 2- ذکر خدا: ذکر زبانی، قلبی و عملی، موجب بصیرت می گردد. امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: )مَنْ ذکر اللَّه استبصر؛(8) هر کسی به یاد خدا باشد، بینایی و بصیرت یابد(. 3- هم نشینی با علما: مجالست با علما که موجب بصیرت و بینایی است. علی(ع) می فرماید: )جاور العلماء تستبصر؛(9) با دانایان بنشین تا آگاهی یابی(. 4- خرد ورزی: کسی که هر خبر یا مطلبی را می شنود، فوراً نمی‌پذیرد، بلکه پیرامون آن می اندیشد و آن را از صافی عقل و اندیشه‌اش می گذراند، بصیرت و بینایی می یابد، چنان که آینده نگری و به کارگیری خرد در فرجام امور باعث بصیرت و بینایی می گردد.(10) 5- زهد: زهد و عدم دلبستگی به دنیا، از اموری است که باعث بصیرت می گردد.(11) 6- ارتباط با خدا: ازدیاد معرفت به خدا، انس با قرآن و معانی و معارف آن، توسل به ائمه(ع) و مناجات با خدا در خلوت مخصوصاً نماز شب از اموری هستند که موجب بصیرت و بینایی و برخورداری از الهامات غیبی می شود. درجات و مراتب بصیرت: بصیرت باطنی و بینایی دل، درجات و مراتبی دارد. اوج آن مرتبه‌ای است که ائمه(ع) دارند. امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: )لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً؛ اگر همه پرده‌ها فرو افتد، چیزی بر یقین من افزوده نمی‌شود(.(12) اگر چه آن مرتبه از یقین مخصوص اولیای معصوم(ع) است، ولی دیگران نیز می توانند مراتبی را تحصیل نمایند. هر کسی نور باطنی را از فطرت خدا داد خویش استخراج کند و چشم و گوشش باز شود، می تواند خدا و نشانه‌های او را با )چشم دل( ببیند و صدای تسبیح موجودات هستی را بشنود، که به حکم )یسبّح للَّه ما فی السموات و ما فی الارض(.(13) همه آنان که در آسمان و زمینند، تسبیح خدا می کنند. بسیاری از واقعیت‌ها را که با ابصر نمی‌توان دید، با بصیرت مشاهده می کند، بلکه توانایی دیدن جهنم و شنیدن صدای زفیر آن را پیدا می کند، چنان که قرآن می فرماید: )کلاّ لو تعلمون علم الیقین لترونّ الجحیم، ثم لترونّها عین الیقین(.(14) آثار بصیرت: در حدیث نبوی آمده که در دل هر بنده‌ای دو دیده نهانی است که به واسطه آن دو، غیب را می نگرد و چون خدا بخواهد در حق بنده‌ای نیکی کند، دو چشم دلش را می گشاید تا به واسطه آن، آنچه را که از دیدگان ظاهریش نهان است، بتواند دید. از شمار انسان‌های صاحب بصیرت )حارث بن مالک بن نعمان انصاری( است. پیامبر اکرم از او پرسید: چگونه‌ای و در چه حالی؟ عرض کرد: مؤمن راستین و اهل یقینم. پیامبر فرمود: علامت یقین و ایمان راستینت چیست، عرض کرد: زهد و کناره‌گیری نفسم از دنیا و دلبستگی آن، موجب شد که شبهایم را به بیداری و عبادت و روزهایم را به روزه و تشنگی بگذرانم. از این رو به درجه‌ای از بصیرت و بینایی رسیده‌ام که گویی عرش پروردگارم را که برای حسابرسی بر پا شده است، می بینم و بهشتیان را در حال زیارت یکدیگر می نگرم و زوزه وحشتناک جهنمیان را از درون آتش می‌شنوم... پیامبر فرمود: )بنده‌ای است که خدا قلبش را روشن کرده است. حال به برکت این نور الهی صاحب بصیرت شده‌ای پس آن را حفظ کن(.(15) این خاصیت نور باطنی یا بصیرت است که از فطرت انسان پرتو افشان می شود و اگر منبع الهی آن (فطرت) زنده به گور نشود و غبار آلودگی‌ها و تیرگی هواهای نفسانی آن را نپوشاند، همواره چشم بصیرت باطن پر فروغ خواهد بود اما اگر در پشت ظلمت گناه پنهان گردد و انسان تبهکار، حقیقت خود را نبیند، از آن رو که نوری ندارد، خود را گم می کند و پس از مدتی خویشتن را به کلّی فراموش می نماید. پی نوشت‌ها: 1. دکتر محمد معین، فرهنگ فارسی، ج 1، ص 546. 2. اصطلاحات الصوفیه کاشانی، ماده )بصیرة(؛ تعریفات جرجانی، ماده بصیرة؛ رسایل شاه نعمت اللَّه ولی، ج 3، ص 14؛ کشاف اصطلاحات، ج 1، ص 123. 3. دائرة المعارف تشیع، جمعی از محققان، ج 3، ص 271. 4. آیت اللَّه جوادی آملی، تفسیر موضوعی (صورت و سیرت انسان در قرآن)، ج 14، ص 132 - 131. 5. نور (24) آیه 35. 6. همان، آیه 40. 7. جامع الاسرار، ص 510 و 580 - 579، به نقل از دائرة المعارف تشیع، ج 3، ماده بصیرة. 8. غررالحکم، ج 5، ص 166؛ معجم الفاظ غررالحکم، ص 93. 9. مصطفی درایتی، معجم الفاظ غررالحکم، ص 93؛ غررالحکم، ج 3، ص 387. 10. )من استقبل الامور ابصر( یا )من فکّر أبصر العواقب( همان. 11. همان. 12. بحارالانوار، ج 66، ص 209. 13. جمعه (62) آیه 1. 14. تکاثر (152) آیات 7- 6- 5. 15. الکافی، ج 2، ص 54.
«بصیرت» چگونه حاصل میشود؟
بصیرت به معنی دانایی، بینایی، بینایی دل، هوشیاری، زیرکی و یقین است.(1)
نزد اهل معنا، نیرویی نهانی و قوّهای قلبی است که در شناخت حقایق تا عمق وجود و باطن ذات آن رسوخ می کند.
شاه نعمت اللَّه ولی و برخی از اهل معرفت(2) می گویند: )بصیرت قوّه قلبی یا نیرویی باطنی است که به نور قدس روشن گردیده و از پرتو آن، صاحب بصیرت، حقایق و بواطن اشیا را در می یابد. بصیرت به مثابه بَصَر (چشم) است برای نفس(.(3)
میان بَصَر که تأمین کننده نور ظاهری، و بصیرت که آورنده نور باطنی است، تفاوت بسیار است. )نور ظاهری، تنها با بینایی انسان سر و کار دارد. خورشید و ماه و چراغ، بیش از این که فضا را روشن و بینایی انسان را یاری کند، کاری انجام نمیدهد. پس اگر انسانی ناشنوا بود یا در بویایی و لامسه و گویایی خود نقص داشت، با تابش آفتاب و مهتاب و نورهایی از این قبیل، مشکلاتش حل نمیشود. اما نور باطن همه نقصهای (باطنی و معنوی) انسان را برطرف، و تمام دردهای او را، درمان می کند... .
در صورتی که درون کسی را روشن کرد، ساحت جانش چنان نورانی می شود، که هم صحنههای خوبی را در خواب و بیداری می بیند، هم آهنگهای خوبی را می شنود، هم رایحههای دل انگیزی را استشمام میکند و هم لطیفههای فراوانی را لمس می نماید.(4)
تفاوت دیگر
جهت شفافتر شدن حقیقت و مفهوم بصیرت به تفاوت دیگر آن با بَصَر اشاره می کنیم. انسان دو چهره یا دوجنبه دارد: چهره ظاهری یا مُلکی و چهره باطنی یا ملکوتی، خداوند برای دیدن ظواهر، بَصَر را به صورت بالفعل به انسان داده، بشر از آغاز تولد به کمک آن هر چه را که در شعاع چشم و منظر او قرار گیرد می بیند. اما برای دیدن باطن و شهود ملکوت، قوه نوری را در نهاد او نهادینه نموده به نام بصیرت، که تا آن )نور استعدادی( از قوه به فعلیت در نیاید، رؤیت باطن و شهود ملکوت، میسر نخواهد بود.
صاحب جامع الاسرار می گوید: معنای سخن خداوند (نور علی نور یهدی اللَّه لنوره من یشاء)،(5) (... و من لم یجعل اللَّه له نوراً فماله من نور)،(6) چیزی جز این نیست که تا نور حق حاصل نیاید و به دل و جان سالک نتابد، بصیرت در او پدید نیاید. نور حق سرمه چشم بصیرت است و تمام تلاش اهل مجاهده برای آن است که مورد عنایت حق قرار گیرند و نور حق بر دل و بر جانشان پرتو افکن گردد.(7)
حافظ شیرازی که می گوید:
گرنور عشق حق به دل و جانت افتد
باللَّه کز آفتاب فلک خوبتر شوی
ناظر به همین نور است. با پرتو افکن شدن نور حق است که سالک از تحیر و تردد می رَهَد و سرانجام به حقیقت می رسد.
راه تحصیل بصیرت
برای نیل به مقام رفیع بصیرت باید به بازسازی و اصلاح نفس خویش پرداخت.
مجاهده با هوای نفسانی و تهذیب روح از زنگارهای گناه، و لطیف و شفاف ساختن آیینه دل به نور توحید، تنها صراط مستقیمی است که )حجاب( دیدگان دل را میگشاید و آدمی را در معرض الهامات غیبی و مقام کشف و شهود قرار میدهد.
1- توبه:
اولین گام برای تهذیب نفس و تحصیل بصیرت است. توبه از تقصیرات و گناهان، بلکه از کوتاهیها و جبران حق اللَّه و حق النّاسی است.
2- ذکر خدا:
ذکر زبانی، قلبی و عملی، موجب بصیرت می گردد. امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: )مَنْ ذکر اللَّه استبصر؛(8) هر کسی به یاد خدا باشد، بینایی و بصیرت یابد(.
3- هم نشینی با علما:
مجالست با علما که موجب بصیرت و بینایی است. علی(ع) می فرماید: )جاور العلماء تستبصر؛(9) با دانایان بنشین تا آگاهی یابی(.
4- خرد ورزی:
کسی که هر خبر یا مطلبی را می شنود، فوراً نمیپذیرد، بلکه پیرامون آن می اندیشد و آن را از صافی عقل و اندیشهاش می گذراند، بصیرت و بینایی می یابد، چنان که آینده نگری و به کارگیری خرد در فرجام امور باعث بصیرت و بینایی می گردد.(10)
5- زهد:
زهد و عدم دلبستگی به دنیا، از اموری است که باعث بصیرت می گردد.(11)
6- ارتباط با خدا:
ازدیاد معرفت به خدا، انس با قرآن و معانی و معارف آن، توسل به ائمه(ع) و مناجات با خدا در خلوت مخصوصاً نماز شب از اموری هستند که موجب بصیرت و بینایی و برخورداری از الهامات غیبی می شود.
درجات و مراتب بصیرت:
بصیرت باطنی و بینایی دل، درجات و مراتبی دارد. اوج آن مرتبهای است که ائمه(ع) دارند.
امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: )لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً؛ اگر همه پردهها فرو افتد، چیزی بر یقین من افزوده نمیشود(.(12)
اگر چه آن مرتبه از یقین مخصوص اولیای معصوم(ع) است، ولی دیگران نیز می توانند مراتبی را تحصیل نمایند. هر کسی نور باطنی را از فطرت خدا داد خویش استخراج کند و چشم و گوشش باز شود، می تواند خدا و نشانههای او را با )چشم دل( ببیند و صدای تسبیح موجودات هستی را بشنود، که به حکم )یسبّح للَّه ما فی السموات و ما فی الارض(.(13) همه آنان که در آسمان و زمینند، تسبیح خدا می کنند. بسیاری از واقعیتها را که با ابصر نمیتوان دید، با بصیرت مشاهده می کند، بلکه توانایی دیدن جهنم و شنیدن صدای زفیر آن را پیدا می کند، چنان که قرآن می فرماید: )کلاّ لو تعلمون علم الیقین لترونّ الجحیم، ثم لترونّها عین الیقین(.(14)
آثار بصیرت:
در حدیث نبوی آمده که در دل هر بندهای دو دیده نهانی است که به واسطه آن دو، غیب را می نگرد و چون خدا بخواهد در حق بندهای نیکی کند، دو چشم دلش را می گشاید تا به واسطه آن، آنچه را که از دیدگان ظاهریش نهان است، بتواند دید.
از شمار انسانهای صاحب بصیرت )حارث بن مالک بن نعمان انصاری( است.
پیامبر اکرم از او پرسید: چگونهای و در چه حالی؟ عرض کرد: مؤمن راستین و اهل یقینم. پیامبر فرمود: علامت یقین و ایمان راستینت چیست، عرض کرد: زهد و کنارهگیری نفسم از دنیا و دلبستگی آن، موجب شد که شبهایم را به بیداری و عبادت و روزهایم را به روزه و تشنگی بگذرانم.
از این رو به درجهای از بصیرت و بینایی رسیدهام که گویی عرش پروردگارم را که برای حسابرسی بر پا شده است، می بینم و بهشتیان را در حال زیارت یکدیگر می نگرم و زوزه وحشتناک جهنمیان را از درون آتش میشنوم... پیامبر فرمود: )بندهای است که خدا قلبش را روشن کرده است. حال به برکت این نور الهی صاحب بصیرت شدهای پس آن را حفظ کن(.(15)
این خاصیت نور باطنی یا بصیرت است که از فطرت انسان پرتو افشان می شود و اگر منبع الهی آن (فطرت) زنده به گور نشود و غبار آلودگیها و تیرگی هواهای نفسانی آن را نپوشاند، همواره چشم بصیرت باطن پر فروغ خواهد بود اما اگر در پشت ظلمت گناه پنهان گردد و انسان تبهکار، حقیقت خود را نبیند، از آن رو که نوری ندارد، خود را گم می کند و پس از مدتی خویشتن را به کلّی فراموش می نماید.
پی نوشتها:
1. دکتر محمد معین، فرهنگ فارسی، ج 1، ص 546.
2. اصطلاحات الصوفیه کاشانی، ماده )بصیرة(؛ تعریفات جرجانی، ماده بصیرة؛ رسایل شاه نعمت اللَّه ولی، ج 3، ص 14؛ کشاف اصطلاحات، ج 1، ص 123.
3. دائرة المعارف تشیع، جمعی از محققان، ج 3، ص 271.
4. آیت اللَّه جوادی آملی، تفسیر موضوعی (صورت و سیرت انسان در قرآن)، ج 14، ص 132 - 131.
5. نور (24) آیه 35.
6. همان، آیه 40.
7. جامع الاسرار، ص 510 و 580 - 579، به نقل از دائرة المعارف تشیع، ج 3، ماده بصیرة.
8. غررالحکم، ج 5، ص 166؛ معجم الفاظ غررالحکم، ص 93.
9. مصطفی درایتی، معجم الفاظ غررالحکم، ص 93؛ غررالحکم، ج 3، ص 387.
10. )من استقبل الامور ابصر( یا )من فکّر أبصر العواقب( همان.
11. همان.
12. بحارالانوار، ج 66، ص 209.
13. جمعه (62) آیه 1.
14. تکاثر (152) آیات 7- 6- 5.
15. الکافی، ج 2، ص 54.
- [سایر] تفاوت میان کلمات «خوف»، «خشیت»، «وجل»، «فزع»، «روع»، «شفق»، «حذر» و «رهب» چیست؟
- [سایر] از نظر استعمال قرآنی، چه فرقی بین «إنّ» و «أنّ»،«مودّت» و «محبّت»، «مُلک» و «ملکوت» وجود دارد؟
- [سایر] فرق کلمه های «الریف»، «القریة» و «الضیعة» چیست؟
- [سایر] ماهیت «بیعت» چیست؟ آیا «قرارداد» است یا «پذیرش»؟
- [سایر] محتوای سورة «احزاب» و «روم» و «نور» و «سجده» چه چیزی می باشد؟
- [سایر] معنای «رشد»، «غی»، «هدایت» و «ضلالت» در قرآن چیست و چه ارتباطی با هم دارند؟
- [سایر] خدا پرستان معتقدند: خدا جهان را از « عدم » آفرید، بنابر این چگونه «عدم» می تواند منشأ «وجود» باشد و «نیستی» سرچشمه «هستی» گردد؟
- [سایر] در قرآن و روایات، واژه «جهل» در مقابل «عقل» است، یا در برابر «علم»؟
- [سایر] تفاوت «أعطی» و «آتی» در چیست؟
- [سایر] نسبت میان «دین اسلام» و «عرفان» چیست؟
- [آیت الله نوری همدانی] اگر بعد از جمع کردن حاصل و تمام شدن مدّت مزارَعَه ، ریشة زراعت در زمین بماند و سال بعد دو مرتبه حاصل دهد ، حاصل سال دوّم را هم باید مثل سال اوّل قسمت کنند .
- [آیت الله سیستانی] اگر بعد از جمع کردن حاصل و تمام شدن مدت مزارعه ، ریشه زراعت در زمین بماند ، و سال بعد دو مرتبه سبز شود و حاصل دهد ، چنانچه شرط اشتراک در ریشه نکرده باشند ، حاصل سال دوم مال مالک بذر است .
- [آیت الله اردبیلی] اگر بعد از جمع کردن حاصل و تمام شدن مدّت مزارعه، ریشه زراعت در زمین باقی بماند و سال بعد دو مرتبه حاصل دهد، چنانچه قرارداد بین زارع و مالک بر اشتراکِ در زرع و اصول آن بوده، حاصل سال دوم را هم باید مثل سال اوّل قسمت کنند، ولی اگر قرارداد فقط بر اشتراک در آنچه از زراعت در سال اوّل حاصل میشود بوده باشد، حاصل سال دوم متعلّق به صاحب بذر خواهد بود.
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر بعد از جمع کردن حاصل و تمام شدن مدّت مزارعه ریشه زراعت در زمین بماند و سال بعد دو مرتبه حاصل دهد، چنانچه مالک و زارع از زراعت صرفنظر نکرده باشد، حاصل سال دوم را هم باید مثل سال اوّل قسمت کنند ولی اگر شراکت آنها اختصاص به همان سال اول داشته حاصل سال دوم برای صاحب بذر است و اگر صاحب بذر اعراض کرده باشد حاصل مال دیگری است.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر بعد از جمع کردن حاصل و تمام شدن مدت مزارعه ریشه زراعت در زمین بماند و سال بعد دو مرتبه حاصل دهد، چنان چه مالک و زارع از زراعت صرف نظر نکرده باشند، حاصل سال دوم را هم باید مثل سال اول قسمت کنند اگر معمول باشد، که از این حاصل بیشتر از یک سال استفاده کنند و اگر زاید بر یک سال معمول نباشد تمام حاصل سال دوم مال صاحب بذر است.
- [امام خمینی] اگر بعد از جمع کردن حاصل و تمام شدن مدت مزارعه ریشه زراعت در زمین بماند و سال بعد دو مرتبه حاصل دهد، چنانچه قرارداد بین زارع و مالک بر اشتراکِ در زرع و اصول آن بوده حاصل سال دوم را هم باید مثل سال اول قسمت کنند، ولی اگر قرارداد فقط بر اشتراک در آنچه از زراعت در سال اول حاصل میشود بوده باشد، حاصل سال دوم متعلق به صاحب بذر خواهد بود.
- [آیت الله مظاهری] اگر مدّت مزارعه تمام شود و حاصل به دست نیاید، مالک باید راضی شود که زراعت در ملک او بماند تا وقتی که حاصل به دست بیاید.
- [آیت الله بهجت] اگر زمینی را برای زراعت اجاره دهد و مالالاجاره را حاصل همان زمین قرار دهد، در صورتی که حاصل موجود باشد که بتوان آن را درو کرد، اجاره صحیح است، و اگر حاصل موجود نباشد اجاره صحیح نیست، ولی در همین صورت اخیر اگر مستأجر مالالاجاره را به ذمّه بگیرد و شرط کند که آن را از حاصل همان زمین پرداخت کند، اجاره صحیح است.
- [آیت الله سبحانی] اگر بعد از جمع کردن حاصل و تمام شدن مدت مزارعه ریشه زراعت در زمین بماند و سال بعد دو مرتبه حاصل دهد، چنانچه مالک و زارع از زراعت صرف نظر نکرده باشند، حاصل سال دوم را هم باید مثل سال اول قسمت کنند.
- [آیت الله سیستانی] اگر زمینی را برای زراعت اجاره دهد و مال الاجاره را حاصل همان زمین ، یا زمین دیگر که فعلاً موجود نیست قرار دهد ، و یا اینکه کلی در ذمّه قرار دهد مشروط به آنکه از حاصل همان زمین پرداخت شود ، اجاره صحیح نیست ، و اگر حاصل زمین بالفعل موجود باشد مانعی ندارد .